دین‌کرد چیست

 «دین‌کرد»(Dēnkart) چیست؟



بیشتر بدانیم : ” دین‌كرد، كتاب فرزانگی ”

دینْ‌کرد یا دینکرت کتاب سترگی است به زبان پارسی میانه (پهلوی)، که آن را به‌درستی “دانشنامهٔ مَزْدَیَسْنی” و یا “درسنامهٔ دین مزدایی (زرتشتی)” خوانده‌اند. واژهٔ “دینْکرد” (dēnkart در پارسی میانه) را می‌توان به “کرده‌ها (کارها)ی دینی” و نیز “نوشتهٔ دینی” برگردانید.


این گردآوردهٔ بزرگ خود دارای
۹ نسک است، که از آن میان نسکهای نخست و دوم و نیز پاره‌ای از نسک سوم آن به دستان ما نرسیده است. دینْکرد فراهم‌آمده از نوشته‌هایی است که زمان نگارش و نیز نویسندگان آنها سراسر شناخته نیستند، و نسکی که در دستان ماست بر پایهٔ این نوشته‌ها در سده‌های نهم و دهم پس از میلاد به دست دو تن از فرهیختگان تاریخ فرهنگ ایران‌زمین، به نامهای آذرفَرْنْبَغ ِ فرخزادان و آذربادِ امیدان گردآوری و سامان‌بندی (تنظیم) شده است. آذرفَرْنْبَغ ِ فرخزادان همان فرزانه‌ای است که در دربار مأمون، خلیفهٔ عباسی، با زرتشتی به‌اسلام‌گرویده‌ای به گفتگو پرداخت و از این گفتگو پیروز بیرون آمد. (گزارش این گفتگو در ماتیکان ساله‌ی) گجستگ ابالیش آمده است.


در این دانشنامه- که بهرام فره‌وشی آن را “یک دانش‌نامه علوم دینی و عقلی”، و فریدون فضیلت آن را “گرانْسنگ‌ترین بُنْنوشتِ پهلوی از دانایان پیشین” می‌خواند – در زمینه‌های زیر سخن به میان آمده است: الهیات، فلسفه، اسطوره‌شناسی، کلام، عرفان، اخلاق، آداب دینی، زندگانی زرتشت، پیدایش جهان، سزاشناسی (حقوق)، سیاست، شهرداری و کشورداری، منطق، ریاضیات، هندسه، فیزیک، اخترشناسی، پزشکی، و دانش‌ها و شاخه‌های دیگر.


دینکرد (
Dēnkard) به صورت تحت اللفظی به معنای تألیف دینی است. دین در اینجا به معنی روایات و کتابهای اوستا و زند است فلذا نام­گذاری این کتاب بیانگر آن است که دینکرد کتابی مبتنی بر اوستا و تفسیرهای آن بوده است. برخی نیز از این کتاب به دانشنامه مزدیسنی تعبیر کرده­اند.[1]

این اثر بزرگ شامل نُه کتاب بوده که کتابهای یک، دوو همچنین قسمتی از جلد سوم آن از بین رفته است. دینکرد را همانند بندهش، باید نوعی تألیف به شمار آورد که محصول تعلیمات سالیان داراز است.دینکرد در نهایت توسط آذر فرنبغ فرخزادان و سپس توسط آذر باد امیدان گردآوری شده است. نویسنده­ی اخیر این کتاب را برخاسته از الهام دین مزدیسنی می­داند.


مهمترین نسخه­های موجود از این کتاب

این کتاب بنا به گزارش “وست” 169000واژه دارد و کامل­ترین نسخه آن به دست نویس B (دست نویس بمبئی شماره 55) معروف است و امروزه در مؤسسه شرقی ک. ر. کاما نگهداری می­شود این دست­نویس در سال 1659 میلادی به قلم “ماه ونداد ترک آبادی”نوشته شده و در سال 1783 میلادی از ایران به سورات هند برده شده است. ظاهراً این نسخه، از روی نسخه­ای که در سال 1020 میلادی در بغداد نوشته شده است استنساخ گردیده است. نسخه­های دیگری نیز وجود دارند که البته ناقص هستند مانند نسخه K430 که کتاب ششم و فصلهای 158 و 285 کتاب سوم را دارا است. نسخه ناقص دیگری نیز وجود دارد که به K43 b معروف است و شامل دو فصل آخر کتاب سوم و تمام کتاب پنجم و بخشی از کتاب نهم است. یک نسخه دیگرنیز وجود دارد که به DH منسوب به دستور هوشنگ است. این نسخه شامل چند سطر آخر فصل 417 و تمام فصل 419 و 420 کتاب سوم و همه کتاب پنجم و بخش زیادی از کتاب نهم می باشد.


تدوین و جمع آوری

پس از بر افتادن ساسانیان آذر فرنبغ فرخزادان[2]که در زمان مأمون عباسی می­زیسته است این کتاب را جمع آوری نمود اما اندکی بعد کتاب دچار آشفتگی و پراکندگی شد و در نهایت آذرباد امیدان[3]آن را جمع آوری کرد و نام “دینکرد هزار فصل”را بر آن نهاد. نویسنده سرگذشت تدوین این کتاب را درست همانند تدوین اوستا می­داند و می­گوید که این کتاب، الهام ایزدی به زرتشت است که نسل به نسل و سینه به سینه با وجود فشار ها و مصائب مختلف به وی رسیده است.[4]


محققین بسیاری بر این عقیده­اند که تدوین نهائی این کتاب در قرن چهارم هجری (دهم میلادی) صورت پذیرفته است. برخی نیز معتقدند که کتابهای سوم و چهارم و پنجم دین­کرد که جنبه جدلی و فلسفی کلامی آنها بیشتر است توسط آذر فرنبغ فرخزادانتألیف شده و آذر باد امیدانآنها را ویرایش نهائی کرده و نام خود را در آخر کتاب سوم آورده است.[5] اما برخی دیگر دینکرد را میراثی از چندین مؤلف می دانند.[6]


محتوا
این کتاب در تلاش است تا رابطه­ای را میان دین و دولت و مردم ترسیم نموده تا از این راه هم به زرتشتیانی که تحت سیطره قرار گرفته بودند ایدئولوژی بدهد و هم در مقابل صاحبان ادیان و مذاهب دیگری نظیر اسلام، مسیحیت، یهودیت، و فرقه­های دیگری همچون مانی و مزدک ایستادگی نماید. برخی نیز معتقدند که می­توان رگه­های زروانی را در این کتاب پیدا نمود.


کتاب سوم

این کتاب نسبت به دیگر کتابها بیشترین حجم را دارد و حاوی 420 فصل است که هر فصلی پس از عنوان، با عبارت “بنابر تعلیم دین به (زرتشتی)” آغاز می­شود.البته در برخی از فصول واژه­ی دین نیامده است – این عبارت تأکیدی است بر آنکه این کتاب بر اساس عقائد زرتشتی و کلام ایزدی است.[7] برخی از فصول کتاب کوتاه و برخی دیگر به نسبت طولانی­تر هستند. گاه دیده می­شود که بعضی فصول تکرار می­گردند که ظاهراٌ این امر بیانگر استفاده از ادبیات شفاهی است. در اکثر این فصول ارتباطی با مابعد دیده نمی­شود؛ تنها به نظر می­رسد که گاه جمله یا کلمه­ای در یک فصل موجب بحثی در فصل بعدی است[8]ظاهراً مؤلف از ادیان دیگر خصوصاً اسلام و مذاهب آن نظیر معتزله، اطلاع داشته و به آنها انتقادهائی را وارد می­آورد. در فصل 135 به پیامبراسلام اشاره دارد و از واژه پیامبران آویشت (payāmbarānāvišt) استفاده شده است که به معنی خاتم پیامبران می­باشد.
مطالب این کتاب در بردارنده ثنویت و مقابله با ادیان و مذاهب دیگر، مسئله انتساب شرور به خداوند، مباحث اخلاقی و فلسفه اخلاق، مسائل مربوط به الهیات و مبداء و معاد، شیوه حکومت­داری، دستورهای فقهی و حقوقی، اندرزها، امشاسپندان، مردم شناسی و انسان شناسی، تاریخ و جغرافیا، کیهان شناسی و اسطوره شناسی، پدیده های طبیعی و موضوعات بسیار دیگر است.


کتاب چهارم

این کتاب به لحاظ حجم کوچکترین کتاب از مجموعه دینکرد است و به نظر فهم این کتاب از دیگر کتابها مشکل­تر می­باشد. دینکرد چهارم،منتخبی از کتاب “آئین­نامه” تألیف آذر فرنبغ فرخزادان است. این کتاب انسجام کتاب سوم را دارا نیست و جنبه جدلی و منطقی کمتری در آن به چشم می خورد.[9]


کتاب با توصیف فلسفی از چگونگی خلقت امشاسپندان و تجلی هر یک از دیگری و در نهایت تجلی از اهوره­مزدا آغاز می­شود.[10] سپس مؤلف به نقش پادشاهانی که به رواج دین مزدیسنی کمک کرده­اند می­پردازد و از داریوش سوم، بلاش اشکانی، اردشیر بابکان، شاپور پسر اردشیر ساسانی،همچنینشاپور ساسانی و در نهایت از خسرو انوشیروان نام می­برد.[11] در این کتاب از چند عنوان کتاب هندی و یونانی نام برده شده که خود، نمایانگر حضور اندیشه­های آنان در ایران بوده است.همچنین کتاب دینکرد چهارم شامل مطالب دیگری همچون خویشکاری موجودات گیتی، موسیقی، مفاهیم انتزاعی مابعدالطبیعه، مسائلی پیرامون هوا شناسی و رصد ستارگان، جغرافیا و پزشکی نیز آمده است. سپس کتاب، همان سیاق دین کرد سوم را در پیوند دین و پادشاهی را ادامه می­دهد و از قوانین حقوقی و چهار کیفیت سردی، گرمی، تری و خشکی که در عناصر وجود دارد سخن می­گوید. در فرجام سخن نیز به نقش ایران در شکوفائی جامعه بشری تأکید می­کند.

کتاب پنجم

احتمالاٌ این کتاب تألیف آذربادامیدان است.[12]این کتاب با این که از لحاظ فلسفی به کتاب سوم شبیه است اما استدلالهای آن ضعیفتر است[13]و از آنجا که دینکرد پنجم بیان دین مزدیسنی به دو نفر غیر زرتشتی است، این کتاب جنبه جدلی بیشتری دارد و رویکرد ملی­گرایانه در آن به وضوح دیده می­شود.

این کتاب را می­توان به دو بخش اصلی تقسیم نمود.بخش اول پاسخهایی است که آذرفرنبغ فرخزادان در جواب پرسشهای شخصی به نام یعقوبخالدان می­دهد. این بخش از کتاب خود دارای بیست و دو فصل است و درباره­یزرتشت، الهام دین زرتشتی ، برتری نژاد ایرانیان، اندرزهای اشو زرتشت، خشنودی و ناخشنودی آفریدگار، مسائلی پیرامون محافظت کردن، بهشت، دوزخ و رستاخیز، نام نیک در این جهان و بهره­مندی از نعمتها در دنیای دیگر و پاداش در هر دو جهان، تاوان گناهان، توبه­کردن و گناهان، پاک شدن از نسا(مردار)،پیشوایان دینی، خوردنی­ها و آشامیدنی­ها، لباسپوشیدن، زن داشتن، سخاء و بخشش، ازدواج با نزدیکان (خُوَیده)، نیایش­هائی همچون نیایش گاهَنبار، فَروَردیگان و روزگاری (سالگرد مردگان) و مراقبت مردم از جانوران، آتش، فلزات، آبها،زمین، گیاهان و ایزدان، برحذر داشتن از انسان و سگ مرده، احترام گزاردن به مردمان، حقانیت دین زرتشتی و پیروان آن و عدم حقانیت پیروان ادیان و مذاهب دیگر است.[14]

بخش دوم کتاب، پاسخهائی است که آذرفرنبغ فرخزادان به شخصی به نام بُخت ماری مسیحی می­دهد. یازده فصل به مابعدالطبیعه، سه فصل به چگونگی الهام ایزدی، چهار فصل به پرستش، سیزده فصل به تطهیر آئین اختصاص دارد.


کتاب ششم

این کتاب را باید نوعی اندرزنامه پهلوی به شمار آورد که در ضمن بزرگترین اندرز نامه پهلوی نیز می­باشد و حدوداً 35000 واژه دارد. این کتاب را باید تألیفی دانست که نویسنده واحدی نداشته است. دینکرد ششم به لحاظ نوشتاری ساده­ترین کتاب از مجموعه دین کرد است و شامل اندرزهائی است که به دانایان کهن نسبت داده شده است[15]. احتمالاً این کتاب شرحی بر یکی از بخشهای اوستا به نام بَرِش نَسک است که خلاصه­ای از آن نیز در کتاب هشتم آمده است. این کتاب به شش بخش تقسیم می­شود.


بخش اول به موضوعات دینی با تاکید بر پرهیزکاری و تعبد در برابر ایزدان است. بخش دوم به موضوعاتی چون آفرینش اهوره­مزدا و اهریمن، خرد، دانائی، اعتدال، افراط و تفریط می­پردازد. برخی معتقدند که منبع این بخش، اخلاقیات ارسطو بوده است[16] بخش سوم همان موضوعات بخش دوم را دنبال می­کند اما تکیه آن بر اخلاق عملی است. بخش چهارم پیرامون صفات و اعمال مختلف می­باشد. بخش پنجم در بر دارنده­ی نام نویسندگان و همچنین حکایاتی اخلاقی است و بخش ششم نیز حاوی جملات قصار با درون مایه­های گوناگون دینی است.

این کتاب به نسبت کمتر از کتابهای دیگر به مسائل اعتقادی نظر دارد و بیشتر تکیه خود را بر اخلاق نظری و عملی گذارده است. و در این میان به رفتار و سلوک انسان نیز مفصل پرداخته است. لذا می­توان این کتاب را از جمله کتاب­های اخلاقی – عرفانی دین زرتشتی به شمار آورد. شاکد می­گوید: در این کتاب به نوعی عرفان توجه داده شده است اما این عرفان از سنخ عرفانهای به اصطلاح ریاضتی نیست و تکیه بر اعتدال و میانه­روی دارد.[17]از موضوعات این کتاب لزوم شناخت مبداء و معاداست که به شناخت دین منجر می­شود و دین نیز به نوبه خود به معرفت منتهی می­گردد تا جائی که جهان از حضور دیوان خالی بشود.همچنین نویسنده به مسائل دیگری چون استحکام نظام خانواده، مشورت و مصاحبت با نیکان می­پردازد. نیز آمده است که شخص برای نیل به پرهیزکاری می­بایست فرائض دینی را انجام داده و همیشه سه حکم اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک را مد نظر قرار دهد. راه تحقق سعادت آگاهی و از برخوانی متون مقدس است .همچنین در این کتاب از مسئله سرنوشت نیز سخنی به میان آمده است.


کتاب هفتم

این کتاب در واقع تاریخ دین زرتشتی از آغاز تا پایان است و براساس سه نسک اوستائی سپَند نسک، چهرداد نسک و ویشتاسپ نسکتدوین شده است.[18] اصل این سه نسک امروزه از میان رفته است و فقط خلاصه­ای از آنها در کتاب هشتم دینکرد آمده است. مطالب این کتاب پیرامون اسطوره زرتشت با بخش دوم دینکرد سوم، فصل های 2-26 زاداسپرم، و 47 روایت پهلوی قابل مقایسه است. فصول این کتاب چنین است: کسانی که پیش از زرتشت – از کیومرث تا گشتاسپ- توانسته بودند الهام ایزدی را دریافت دارند. سپس به بیان نسب­نامه و افسانه زرتشت می­پردازد و از انعقاد نطفهاو، تولد، برانگیخته شدن به پیامبری، دشمنی عده­ای بدخواه با وی، آزمایش وَر، آشکارگری او، درمان بیماران و مرگ او به تفصیل سخن گفته شده است. سپس به بیان وقایع بعد از زرتشت مانند روشن شدن چشم جان گشتاسپ به عالم مینوی، معجزاتی که تا پایان هزاره و ظهور اوشیدر، اوشیدرماه و سوشیانت روی می­دهد، می­پردازد. بعد از آن به بیان مسائلی که در 57 سال بعد از ظهور سوشیانت تا فرشگرد است می­پردازد.[19]


کتاب هشتم

خلاصه ای از اوستای ساسانی است که برخی از نسک­های آن امروزه از بین رفته است. گردآورنده این اثر احتمالاً آذرباد امیدان بوده است. وی مطابق دعای اَهُونَوَر کتاب را به سه بخش اصلی و هرکدام از بخشها را به هفت بخش و هر بخش را به فصلهایی تقسیم نموده است. این سه کتاب عبارتند از گاهانیک (هفت نسک از متون گاهان) هادگ مانسریک ( مجموعه­ای از قوانین که به آیین­ها اختصاص دارد) و دادیگ (که به مسائل حقوقی نظر دارد) . بخش دادیگ مهمترین بخش کتاب هشتم است که بیشتر با قوانین جزایی و زمینهای کشاورزی ارتباط دارد.[20]


کتاب نهم

شرح سه نسکِ “سوتکَر نسک”، “وَرَشت مانسریک” و “بَغ نسک”است. این سه نسک شرح و تفسیری بر سه دعای مهم زرتشتی یعنی اهونَوَر، اَشَم وَهو و ینگه هاتام است. سوتکرنسک دارای 22 فصل است . از فصل 1 تا 13 جنبه اندرزی دارند، از فصل چهاردهمبه بعد مطالب گوناگون اسطوره­ای مانند داستان گرشاسب، آتش و هفت شهریار بی مرگ، جمشید، ضحاک، فریدون، کاووس و کیخسرو است. ورشت مانسریک نیز 23 فصل دارد و بطور خلاصه با زندگی زرتشت شروع شده و از سخنان اورمزد با وی سخن به میان رفته است. همچنین از نزدیکان وی نیز ذکری به میان آمده است. رد عقیده زروانیه که معتقد بودند اهوره مزدا و اهریمن از یک مادر متولد شده­اند نیز از دیگر بخشهای این نسک است. موارد دیگری چون اشاره به مانی و بخش از داستان کیومرث نیز در این بخش از کتاب آمده است. همچنیننویسنده داستان عرضه دین به جمشید، فریدون، کیارش و گرشاسپ و عدم پذیرش آنها نیز سخنانی را آورده است. بغ نسک نیز دارای بیست و سه فصل است و بیشتر پیرامون مسائل اعتقادی دین زرتشتی است. در خاتمه این کتاب فصلی با عنوان گزیده­ای از تمام یشت­ها که احتمالاً از نسک بیست و یکم بر گرفته شده است گرفته شده است و مطالب آن با گاهان و یسن های هفت فصل شباهتهایی دارد.[21]
نظر به اهمیت این کتاب ترجمه­هایی از این کتاب صورت پذیرفته است. “کاسارتلی” فصلهایی از کتاب سوم را برای نخستین بار ترجمه نمود. “دومناش” نیز تمام کتاب سوم را ترجمه نموده است. “وست” نیز قسمتی از کتاب پنجم و کتابهای هفتم و هشتم و نهم را ترجمه نموده است. همچنین “موله”، کتاب هفتم و بخشی از کتاب پنجم را ترجمه نموده است. خانم ژاله آموزگار و مرحوم احمد تفضلی نیز دینکرد پنجم را ترجمه نموده­اند. “سنجانا”هم کتاب پنجم را ترجمه نموده است. “شائول شاکد” نیز کتاب ششم را ترجمه نموده است. “فلیپ ژینو”هم پیرامون دینکرد تحقیقات ارزنده­ای را صورت داده است. فریدون فضیلت نیز کتاب سوم را به فارسی ترجمه نموده است.

 

تبدیل گاهشمار ها به هم

تبدیل گاهشمار ها به هم


1- سال دینی زرتشتیان =سال میلادی + ۱۷۳۸ و =سال رسمی + ۲۳۵۹

2- سال میلادی =سال رسمی ایرانی + ۶۲۱ و =سال یزدگردی + ۶۳۱

3- سال رسمی =سال یزدگردی + ۱۰ ویا سال یزدگردی = ۱۰–سال رسمی

4- سال شاهنشاهی (كورش بزرگ ) =سال رسمی + ۲۵۰۰ و=سال میلادی + ۵۵۹

 


برگرفته از تارنمای موبد کامران جمشیدی

http://mobedjamshidi.com/

رهیافتی به مفهوم مرگ در جهان بینی زرتشتی

رهیافتی به مفهوم مرگ در جهان بینی زرتشتی
گذارشی از 
موبد کامران جمشیدی


دانش دين و دانش روز به ما مي آموزند كه در اين جهان هيچ چيز از بين رفتني نيست و هر چه هست دگرگوني در شكل و فرم است. هيچ انرژي و نيرويي از بين نرفته و تنها به شكل هاي ديگر انرژي دگرگون مي شود. ماده نيز، كه خود شكلي از انرژي است با واپاشی و به هم آمیختگی خود با ماده هاي ديگر دگرگونه می شود. بنابراين انسان نيز كه بنيان هاي تشكيل دهنده او تن و جان و روان مي باشند در چهار چوب همين قانون مندي قرار مي گيرد زيرا كه او نيز بخشي از اين آفرينش مي باشد.


پس از رويدادن پديده ي “ مرگ”، كه به راستي مفهوم آن “ دگرساني” يا “‌زايش دوباره” و يا “ درگذشتن و پيشروي” مي باشد، دگرگوني هاي زير در انسان روي مي دهد:


1ـ دگرگوني تن: تن كه به هم آمده است از مقداري گوشت، پوست، استخوان، رگ، پي، و غيره در زمان بسيار كمي پس از مرگ بر اثر گرما، نَم، باد و هوا و كاركرد جانوران و حشره ها پوسيده و پلاسيده شده و به شكل آخشیجی (عنصری) از هم واپاشیده شده و هر آخشیجی به سرچشمه ي خود باز مي گردد و يا پس از درآميختن با ديگر چيزها، پیکر جديدي را مي سازند ولي به هر روي كوچكترين ذره ي آن از بين نمي رود و نابود نمي شود.


2- جان، نيروي جنبش بدن بوده و به سان ديگر نيروها مانند گرما و برق، آغاز و انجامي دارد. وجود اين نيروها از پايه بستگي به دستگاه هاي آفریننده و یا دگرگون کننده ی آنها دارد كه اگر آن دستگاه از هم بپاشد، ديگر آن نيرو توليد نمي شود. بدن ما نیز اینچنین است و هنگامي كه يكي از اندام هاي بنيادين آن خراب شده و از هنجار خود بیرون رود، ديگر نيروي جان توليد نمي شود.


3ـ جاوداني روان: گفتيم كه در اين جهان هيچ چيز از بين نمي رود. روان انسان نيز در چهار چوب همين قانونمندي اشايي قرار دارد. در پيش گفته شد كه “ روان” يك نام گذاري كلي است از رویهم نيروها و پديده هايي كه “ درون انسان” را پدید می آورند، همانا:


مَنَ، دين يا وجدان، بَئودا، سروش و فروهر كه اينها همه بخش هايي هستند از دو نهاد يا ضمير خودآگاه و ناخودآگاه، كه از اين دو نيز مي توان با نام “آگاهي” ياد كرد.


پس از مرگ تنی، فروهر كه از سرچشمه ي خود اهورامزدا، براي راهنمايي و روشن نمودن راه پيشرفت در درون انسان کار مي كرد به سرچشمه ي خود باز مي گردد و مي ماند “ آگاهي” كه “وجدان” را در خود دارد و اين وجدان كه به راستي پیامد و برآيند و كارنامه ي زندگي انسان است، درجه و پايه ي تكاملي روان را در اين هنگام روشن مي نمايد كه همين ، آغازي است براي ادامه ي راه تكاملي آن.


در اينجا مي بايست بر اين نكته پافشاري شود و به روشني بيان گردد كه بر پايه ي آموزش هاي گاتها، نتيجه ي تمامي كردارهاي انسان به او باز مي گردد و از آنها رهايي نيست و تا زماني كه انسان خود را از چنگال انديشه و گفتار و كردار نادرست نرهانيده باشد رسيدن او به سرانجامِ راه به سادگي انجام نمي گيرد زيرا همانگونه كه در پيش گفتيم ، زرتشت گفت:


« روان هاي دروغكاران بدفرمان، بدكردار، بدگفتار، بدوجدان و بدانديش از روي تيره ي دروني خود برخواهند گشت، همانا كه مقيمان خانه ي دروغ مي باشند.»


“ روان شهرياران ستمگر و بدكاران و زشت گفتاران و سيه دلان و كج انديشان و هواخواهان دروغ به دوزخ يا سراي دروغ ( دروجو دِمان
druju demana ) باز خواهند گشت، زيرا ضمير روشن آنها رو به تيرگي نهاده است و از روشنايي و حق دور گشته اند.» [i]


اما اين بدان چم نيست كه راه رسيدن به سرمنزل مقصود یا به گفته ي گاتها خانه ي انديشه نيك و يا سراي سرود و ستايش (گرو دِمانَ
Garo demana ) كه همان سرچشمه ي آگاهي يا اهورامزدا مي باشد، براي هميشه بسته است، بلكه اين چنين روان هاي كج انديش و گفتار و كردار نيز مي توانند با بازگشتن و روشن گرداندن آيينه ي دين و وجدان و نهاد خويش به روشنايي دست يابند و خويشتن را به رسايي و رستگاري نهايي برسانند و جاودان گردند.


هموارترين و كوتاه ترين و خردمندانه ترين راه آن است كه اين فرآيند رسايي و رستگاري در همين زندگي پيموده شود زيرا كه تمامي زمينه ها در انسان فراهم مي باشد و اين تنها اوست كه بايد گرد و غبار را از ديدگان خرد و وجدان خود بزدايد، راستي ها را دريابد، بزرگي و ارزش خود را بشناسد و با بهره بردن از نيروهاي تني و رواني خويش و با كوشش و پشتكار و نيرومندانه به آباد و آزادسازي خويش و همبودگاه وجهان بپردازد تا اهورامزدا را خشنود و خود را خوشبخت گردانده، به “هَئوروتات اَمِرِتات” يا رسايي هميشگي دست يابد. ايدون باد.

[i] گاتها برگردان موبد فیروز آذرگشسب

 

با زرتشتیان ایرانی چه کردند

با زرتشتیان ایرانی چه کردند؟!

گوشه هایی از ستم های تاریخی به جامعه زرتشتی


همچنین بخوانید :   تاریخ زرتشتیان پس از اسلام   ؛  دو قرن سکوت

برخی دستورات ننگین درباره ی زرتشتیان که به پیمان”زمه”معروف است و تا دوران پهلوی اول برقرار بود و برخی تا امروز هم مانده است،از جمله اینکه زرتشتیان نمیتوانند پیشه هایی که با خوراک مردم سر کار دارد چون رستوران،ساندویچی،و…برگزینند و در یزد هم اکنون هم اینچنین است

زرتشتیان می بایست افزون بر مالیات سرانه مالیات دیگری بنام“ جزیه“ به حکومت اسلامی می پرداختند وهر گونه خوار شماری را برخود روا می داشتند . 

 ” جزیه می بایست همراه با زدن پس گردنی و دیگر رفتارهای خوار شمارنده ای می بود تا „ اهل ذمه“ خود را پست و فرودست مسلمانان ببینند .

از آنجایی که زرتشتیان „ نجس!“ شمرده می شدند در روزهای بارانی نمی بایست از خانه بیرون می آمدند تا آبی که از پیکر آنان بر زمین ریخته می شد زمین را „ ناپاک „ نسازد! .

زرتشتیان نمی بایست خانه های خود را بلند تر از خانه های مسلمانان بنا می کردند.

زرتشتیان نمی بایست آتشکده ی تازه ای می ساختند. 

مسلمانان هر زمان اراده می کردند می توانستند نیایشگاههای بجا مانده ی زرتشتیان را ویران کنند . 

زرتشتیان نمی بایست در همبودگاههای همگانی و در برابر دید دیگران آیین های خود را بجا می آوردند.

زرتشتیان نمی بایست از مسلمان شدن فرزندان خود جلو گیری می کردند. 

شکافتن آرامگاه یا ( نبش قبر) زرتشتیان شایسته ی پیگرد نبود و مسلمانان می توانستند هر زمان که بخواهند آرامگاه زرتشتیان را زیر و زبر کنند .

زرتشتیان اگر „ پیمان ذمه“ را نادیده گرفته و یا از آن سر پیچی می کردند „ کافرحَربی“ شمرده شده و آبرو و جان و مال و ناموسشان را در گذرگاه باد می گذاشتند و به زبان فقهی „ مهدورالدَم – مهدورالمال – و مهدورالعِرَض“ می شدند، اگر کسی مالشان را می برد و یا به زنان و دخترانشان دستیازی می کرد و یا جانشان را می گرفت سزاوار پیگرد دانسته نمی شد!!.

زرتشتیان آزاد نبودند که فرزندان خود را بگونه ای بار آورند که پیرو دین پدرانشان باشند ، بنا براین نمی بایست فرزندان خود را از رفتن به کانونهای اسلامی باز می داشتند، اگر چنین می کردند نه تنها فرزند از آنان گرفته می شد بلکه جان خود را نیز از دست می دادند. 

زرتشتیان آزاد نبودند در باره ی دین خود تبلیغ کنند، از همین رو در هزار و چهارسد سال گذشته این مردم هرگز دلیری نکرده اند که از آیین ورجاوند بنیاد خود با دیگر هم میهنانشان سخنی بمیان آورند .

زرتشتیان نمی بایست از اسلام و آموزه های آن خرده می گرفتند وگرنه „کافر“ حربی شمرده شده و ریختن خونشان پاداش اینجهانی و آنجهانی برای کشنده در پی داشت.

زرتشتیان نمی بایست بجز اسلام دین دیگری برمی گزیدند، اگر می خواستند دینی بجز دین خود برگزینند می بایست تنها اسلام را بر می گزیدند!!.

همه ی ماندمانهای پدر و مادر زرتشتی به فرزندی می رسید که به اسلام گرویده باشد و یا چنین وانمود کند، فرزندان دیگر کمترین بهره ای از ماندمانهای پدر و مادر نمی بردند. شوربختانه این شیوه ی بدهنجار هنوز هم درجمهوری اسلامی اجرا می شود . 

از کتاب زرتشت چه میگوید،هومر آبرامیان

خداشناسی‌زرتشتی – دستور مانکجی نوشیروانجی دهالا

 „خداشناسی‌زرتشتی“(zoroastrian theology) 

خورشید دانش „دستور مانکجی نوشیروانجی دهالا“
برگردان روانشاد „دستور رستم شهزادی“


 بخش نخست/ دوره پیش از گاتهایی
از دورترین زمان تا هزار سال پیش از میلاد

دین اولیه ایران

دوران پیش از گاتها یعنی زمانی را که می خواهیم عقاید دینی ایرانیان و تاریخ آن قوم را ارائه دهیم از آن جایی که بنام دوره پیش از تاریخ یا داستانی و افسانه ای نامیده شده تمام حقایق دینی و تاریخی ایرانیان در پرده ای از ابهام و تاریکی پنهان است، لذا این دوره را به سختی می توان تاریخی نامید زیرا که در این باره نه سند و منبعی در دست است و نه امید کشف حقایق یا دست آویزی به نظر می رسد، با اینکه این دوره از نظر دینی و مذهبی زرتشتی کشف و درک آن برای ما اهمیت زیادی دارد.


جدایی در دسته های قوم آرین

تمام اطلاعی که از این دوره بدست می آید اسناد اوستایی ست که پس از درگذشت اشو زرتشت تدوین گردیده و شباهت تامی با نوشته های ودایی هندوان دارد. از تمام شاخه های هند و اُروپایی، آرین های ساکن ایران و هند بیشتر از همه با هم بوده و سابقه همزیستی آنان طولانی تر می باشد. این دو شاخه درگذشته اعضای یک خانواده بوده و با یک زبان صحبت می کرده اند و با اینکه کوششهای بسیاری از طرف دانمشندان برای کشف تاریخ اولیه و سرزمین اصلی این قوم و علت مهاجرت آن و بالاخره دلیل اقامت آنان در هند و ایران بعمل آمده ولی تا حال نه به حقیقتی رسیده ایم و نه امید کشف آن در آتیه می رود.


کتابهای اوستا پاره ای از عقاید و روایات دینی این قوم را برداشته و نزاع و اختلافاتی که بعدا در میان آنان بوجود آمده که منجر به جدایی آنان از یکدیگر گشته در خورد ضبط کرده که نظیر آن در کتب ودایی نیز دیده می شود. با وجود این وجوه مشترک اختلافات دینی و عقیدتی آنان نسبت به مسایل دیگر کمتر بچشم می خورد.

آرین های مقیم ایران

تاریخ ورود آرین ها در ایران بدرستی روشن نیست و ار نوشته های اوستائی در می یابیم که این گروه از بدو ورود به ایران سخت بکار کشاورزی پرداخته و به اجرای مراسم دینی و ستایش ویژه قدیم قوم خود مشغول بوده اند که با خود از سرزمین نیاکان یعنی آریاویج آورده بودند. اوستا این دین اولیه آرین ها را پوایر یودَکئِشه یعنی کیش پیشین خوانده و گیه مَرِتن با کیومرس را نخستین مرد برابر نسبت شناسی زرتشتی و نخستین رهبر قوم بحساب می آورد. برابر یشت 13 او نخستین مردی بوده که گوش بفرمان اهورامزدا داده است.

جانشین او هوشنگ هوششنگهه نیز به عنوان نخستین بنیانگذار سلسله شاهانی بنام پَرَداته پیشداد و نخستین قانونگذار قوم خود می شناسد. بعد از آن اهورامزدا خدای بزرگ ایران باستان از جمشید(ییمه اوستا و یَحهَ ودا) می خواهد که پیامبر و ناشر دین او در میان قوم خود باشد که جمشید از پذیرفتن آن خودداری کرده و انجام این کار را در توان خود ندیده(وندیداد فرگرد دوم)، ولی در پایان برابر جلد سوم کتاب دینکرد این رهبر و شاه بسیار باستانی قوم آرین، فرمان اهورامزدا را پذیرفته و برای خوشبختی مردمان قوم خود در دو جهان دین اهورایی را تعلیم و گسترش داده است. در واقع رهبران بزرگی چون جمشید و دیگر آموزگاران دین و مبشران مذهبی بودند که بعدا اشوزرتشت نخستین پیامبر یکتاپرست ایرانی آن دین را به درجه کمال رسانیده و به همه مردم جهان ابلاغ کرده است.


مشخصات تقریبی دین قدیم آرین ها

از مندرجات اوستاهای قدیم می توان تا اندازه ای به عقاید و قوانین دینی و طبقات مختلف مردم ایران که قرنها پیش از اشو زرتشت می زیسته اند پی برد. اینگونه گزارش و روایات دینی که قریب سه هزار سال قبل نوشته شده برای ما بسیار ارزشمند می باشد زیرا به زبان مردمان پیش از اشو زرتشت نزدیکتر است و چون این نوشته ها بعد از آن وخشور نوشته و تدوین گردیده گرچه کاملا قابل اطمینان نیست باز هم نمی توان از آن طرف نظر کرد زیرا مقدار زیادی از آن روایات بازگو کننده عقاید متداول زمان آن نویسندگان است. مثلا وقتی نویسنده یشت پنجم که شخصا معتقد به ایزد بانو، اناهیته فرشته موکل آب بوده و بشرح طرز نیایش و فدیه دادن هوشنگ شاه به این ایزد می پردازد بعید نیست که عقیده متداول و معمول یا روایات مردمان زمان خود را بیان داشته باشد.
این هم مُحتمل است نویسنده ای که برای نسلهای آینده خود مطالبی را می نویسد هرگز در دوران تاریک گذشته آن عقاید معمول و متداول نبوده است. با وجود این تا اندازه ای می توان پی به عقاید دینی نیاکان و نویسندگانی برد که سه هزار سال قبل از ما می زیسته و نزدیکتر به زمان مردم قدیم خودشان بوده اند.


پرستش ایزدان طبیعت و دیگر موجودات آسمانی

آتش و آب و خورشید و ماه و زمین و آسمان و همه نیروها و پدیده های طبیعت در نزد آرین های قدیم مریدان و هواخواهان زیادی داشته است.بشر اولیه بطور کلی عناصر مختلف طبیعی را خدا و معبود خود دانسته و به پرستش آنها می پرداخته است. در ایران باستان نیز میترا-ائیریه من-هوم-وِرِترغنه-پارندی-نیریوسنگ- وایو-اوشه و بعضی دیگر از خدایان قدیم تر را مانند اناهیته که سامی الاصل و مونث بوده ستایش می کرده اند.
از طرف دیگر دَرواسپه و اشی ونگهوئی را که ایرانیها می پرستیده اند اصلا ایرانی الاصل نبوده زیرا نامشان در بین خدایان ودایی به چشم نمی خورد و تا پیش از اشو زرتشت ایرانی ها هنوز بدرک خدای واحدی که از طرف خدایان برتر باشد نرسیده بودند و به گمان انان هریک از این خدایان در حیطه قدرت و تفوذشان کاملا مستقل بوده و از هواخواهان و پیروان خود احترام و قربانی خاصی می طلبیدند و هیچک برتر از دیگران بشمار نمی آمدند.
از طرف دیگر قدرت مرکزی نیز هنوز در ایران بوجود نیامده بود و در بین اقوام مختلف ایرانی، شاهان و فرمانروایان و رهبران زیادی وجود داشته که هیچ یک تا آن زمان به مقام شاهنشاهی نرسیده بودند و اشو زرتشت نیز تا آن موقع ظهور نکرده بودند.


شناسائی خدایان

هریک از این خدایان القابی خاص و متعدد داشتند که از روی آن شناخته می شدند. نام اهورا یا سرور یعنی نامی که بعدا در دین زرتشتی به عنوان خدای واحد در آمد. در اصل لقب هریک از این خدایان بود.
این نام مترادف بود با اسورای ودایی. میترا و اپم نپات نیز که در یشتها و یسنا به لقب اهورا یا سرور خوانده می شوند بعدا به معنی رهبر گیتی یا پادشاه درآمد و حتی این لقب درباره بسیاری از شاهان از جمله شاه کیخسرو در یشت نوزدهم هات 77 بکار برده شد و نیز در یشتهای 5،8،13،14 برای سرداران ایران هم استعمال گردیده است.

یکی دیگر از این القاب بگَهَ یا بَغ است که در وِدا نیز آمده و برای همه خدایان آریائی بکار برده می شده که به معنی روزی دهنده و بخشنده می باشد. یَزَتَه یا ایزد نیز که به معنی سزاوار مدح و نعریف یا ستایش سزاست یکی دیگر از این القاب بوده است.


شاهان و پهلوانانی که خدایان را می پرستیده اند:

هوشنگ-تهمورق-جمشید-فریدون و گرشاسپ برابر یشت 15-ایزد وایو یا هوا را می پرستیده و نیازهایی به او داده اند. ولی اژی دهاک یا ضحاک-مرد بیگانه ای که هزار سال بر ایرانیان فرمانروایی کرده است چون به این ایزد نیازی تقدیم می کند و حاجت می طلبد چون ایزد وایو حامی و پشتیبان ایرانیان بوده حاجت او را بر آورده نمی سازد.(یشت 15 هات 19) باز هوشنگ-جمشید-فریدون-گرشاسپ-کاوس-کیخسرو-توس و وفرنواز1 چون به اردویسور ناهید نیاز می آوردند حاجتشان برآورده می گردد ولی باز هم نیاز اژی دهاک و افراسیاب تِرک و ویسَکَه2 پذیرفته نمی شوند(یشت5 هات 21).


گرچه هورخشتیه ایزد خورشید و آذر ایزد آتش و دیگر ایزدان آریایی پیش از اشوزرتشت در اوستا بعنوان ایزدان قدیم آریایی خوانده نشده اند ولی با وجود این نباید تصور کرد که این ایزدان قبل از آن پیامبر ناشناخته بوده اند زیرا پرستش آتش بین هند و ایرانیها معمول بوده و آتروان یا آذربان در اوستا و وِدا بعنوان نگهبان آتش خوانده می شده که پیوسته شعله های آتش مقدس را فروزان نگه می داشته اند. در واقع ایرانیان و هندوان هر دو قبل از جدائی، نیایش مخصوصی برای آتش اجرا کرده و مراسم خاصی برای آن دانشته اند.

انواع نیازها

هندوها و ایرانیها معمولا نیازهایی که به ایزدان پیشکش میکردند عبارت بوده است از نیازهای مایع مانند روغن و پیه و نیازهای جامد مانند خوشبوها و شاخه های برسم و هوم. چهارنفر از شخصیتهای بزرگ آنزمان بنام های وی وه ونت vivahvant و آثویه Athviya و تریتیه thritya و پورشسپ بعلت نیاز آوردن به پیشگاه ایزد هوم هر یک دارای فرزندی نامور گشتند.(یسنای 9 هات4) هوشنگ- جمشید- فریدون و کیخسرو نیز برای ایزد درواسپ(حامی چهارپایان) قربانی هایی مانند گاو-گوسفند و مادیان تقدیم کرده اند.(یشت9 هات 3)


دیوها
ایرانیان دیوها را که خدایان هند و ایرانیها بودند از تخت خدائی فرود آوردند. این دیوها یا خدایان که به معنی موجودات نورانی و فروغمند بودند پس از جدائی معنی آنرا وارونه کرده بمعنی موجودات تیره دل و گمراه کننده یا ارواح خبیث و زشت و ناپاک در آوردند.3 راجع به علت این کار دانشمندان نظرات مختلفی ارائه داده اند ولی این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که این عمل نتیجه برداشت یا عکس العملی بوده بوده که بین ایرانیها و هندیها در اثر اختلاف نظر و عقیده نسبت به ایزدان بوجود آمده بود که بالخره سبب جدایی آنان از یکدیگر گردید.
در تمام نوشته های اوستایی دیو معنی اصلی خود را از دست داده و به مفهوم فارسی امروزی در آمده است و از همان روزی که این لقب برای دیو به مفهوم موجودی پلید و زشت درآمد دیگر معانی نیک خود را تا حال در ادبیات ایرانی بدست نیاورده و در نتیجه خدایان هندوها مانند ایندرا-سَروَه و ناسَه تیه در ایران تحت نامهای ایندرا- سَه اُورده و نَوگه ئتیا در ردیف اهریمنان در آمدند و حتی اشخاص غارتگر و بدکار و اقوام وحشی چادرنشینی که در آن روزها مرتبا به کشتزارها و خانه های ایرانیان دستبرد می زدند در ردیف دیوان شمرده شدند.
در اوستا از جنگها و مخاصمات زیادی اشاره شده که بین ایرانیان از یک طرف و دیوان یا دیوپرستان مازندران و گیلان که در سواحل دریای خزر می زیستندرُخ داده و شاهان بسیار قدیم ایران از زمان هوشنگ به بعد پیوسته با این دیوان در نبرد بوده اند و تهمورث چون بر این دیوها دست یافته و آنان را مطیع خود کرده بود به لقب تهمورث دیوبند معروف گردید و حتی پرستش جاودان و پریان و اعتقاد به آنان و عمل سحر و جادو که از آداب دینی و شعائر مذهبی این دیوپرستان بود در سراسر اوستا نکوهیده و ناپسند شمرده شده است.

 

بخش دوم / عصر گاتها

دین زرتشتی در آغاز گسترش خود


در اوستاهای بعدی آنجا که درباره پیامبران پیش از اشو زرتشت سخن می رود آمده است که اهورامزدا نخستین بار پیام آسمانی خود را در جهان مینویی به سروش آموخت و این فرشته به علت دارا بودن روح و صفت فرمانبرداری نخستین حامل احکام پروردگار و نخستین آموزگار دین خداپرستی به مردم جهان بوده است.(یسنای57،یشت11) سپس اهورامزدا دین خود را به فرشته هوم آموخت(یسنای 9) و در جهان مادی کیومرث نخستین آدمی بود که پیام ایزدی را پذیرفت.(یشت 13) ولی جمشید نخستین شاهی بود که به علت ناتوانی از ابلاغ دین به مردم جهان، از پذیرفتن رسالت، خودداری نمود(وندیداد 2) که بالاخره پس از قرنها این کار بزرگ به عهده اشو زرتشت قرار گرفت و آن وخشور این کار بزرگ را انجام داد.
در یشت 13 آمده که همه آفرینشهای گیتی از تولد پیامبری که فرمان اهورامزدا را به سراسر هفت کشور زمین خواهد گستراند بشارت داده و اظهار شادمانی و خشنودی می کند و گاتها که سرودهای خود اشو زرتشت است و در واقع بیانگر ابلاغ این دین به جهانیان بوده و انجام این ماموریت بزرگ را به آن وخشور نسبت می دهد. این سروده ها به خوبی نشان می دهد که چگونه آن وخشور بزرگ برای آموزش دین اهورایی به جهانیان چه رنجها و سختیها متحمل شده که بارها از پروردگار به علت نداشتن وسیله و کمی پیروان و مخالفت سرسختانه دشمنان نیرومند نالان بوده و با وجود تاملایمات بسیار استواری و پایداری خود را در انجام رسالت مقدس خود نشان می دهد.


نخستین هواخواهان دین زرتشتی

هنگامی اشو زرتشت از کامیابی خود در انجام رسالت اظهار خورسندی و شادمانی می کند که شاه گشتاسب کیانی و درباریانش پس از مواجهه شدن با او و مباحثات طولانی دین او را پذیرفته و به هواخواهی او برخاسته اند، از این روی در بشت 13 گشتاسب به عنوان ستون دین و حامی کیش زرتشتی شناخته شده است.پس از آن دین زرتشتی به سرعت در داخل و خارج از ایران گسترده شده و تعداد زیادی از مردم جهان به این دین می گروند و به زودی دین زرتشتی نه تنها در میان ایرانیان بلکه در بین دشمنان دیرین یعنی دیوپرستان و تورانیان و غیره گسترده می گردد.

در یسنا 46 آمده که اشو زرتشت به یکی از روسای تورانی بنام فریانه و خاندانش که دین اهورایی را پذیرفته اند درود می فرستد، در نوشته های دین زرتشتی و روایات بعدی گرایش دانشمندانی چند از یونانی و هندی را به این دین گزارش می دهد و می توان به این نتیجه رسید که کار تبلیغ دین و ارشاد مردم به وسیله پیروان اولیه و پیشوایان دین آن وخشور بسیار عالی و گسترده بوده است.

علاوه بر این حمله ارجاسب شاه تورانی به ایران جهت خاموش کردن این فروغ ایزدی و دفاع سرسختانه شاه گشتاسب و فرزندش اسفندیار و شکست نهایی تورانیان و دیگر مخالفین کشورهای همسایه ایران سبب شد که تعالیم مقدس اوستا و دین یکتاپرستی زرتشتی به سرعت در داخل و خارج از ایران به سرعت پیشرفت کند.

دینِ جهانیِ اشو زرتشت

پیامبر ایران با ایمانی کامل دین خود را دین جهانی معرفی کرده و آن را رسالتی از جانل اهورامزدا می شمارد و بطوری که در یسنای 49 آمده از پروردگار توانا درخواست می کند که بوسیله نیروی اشا بتواند با پیروانش آن را به بهترین وجه به جهانیان بیاموزد. همچنین در یسنای 44 اشو زرتشت با اطمینانی کامل خود را از طرف پروردگار مامور ابلاغ این دین به مردم جهان می داند و طبق یسنای 31 هات 1 گوید:


„اهورامزدا اینها را از زبان و کلام خود به من آموخت و فرمان داد تا آن را به جهانیان برسانم.

گر چه این واجد همه مزایای یک دین جهانی است. با این وجود پیشمدهای سخت روزگار مانع گسترش جهانی این دین گردید و به غیر از مدت کوتاهی بعدا به منزله یک دین منظقه ای و ملی ایران باقی ماند و حتی بنا به دلایل زیادی تنها با یک معجزه توانست از نابودی نجات یابد بطوری که از این دین بزرگ چند صدهزار نفری از پیروانش امروز باقی ماندند.


دین زرتشتی در گاتها

گاتها یا مزامیر زرتشتیان- سرودهای موزون هفده گانه ای است که بوسیله خود آن وخشور سروده شده و به پنج بخش تقسیم گردیده از جمله کهن ترین و مقدس ترین جز کتابهای دینی زرتشتیان بشمار است. این گاتها احتمالا متن سخنرانیهاییست که خود پیامبر در حضور عده زیادی از مردمانی که از نزدیک و دور بارها برای شنیدن آن جمع شده بودند ایراد گردیده و برابر یسنای 45 سراسر مشحون از یک لحن بلند و اندرزهای روان بخشی است که بطور دلسوزانه و موجزی که از خصوصیات گاتهاست سروده شده و با این لحن بسیار فصیحانه و علی و روح پرور و پرمعنایی بیان گردیده است.

محتویات گاتها از نقطه نظر ارشاد مردم به حقایق واقعی و توحید، برتر از تمام تعالیمی است که تا آن روز در میان هند و ایرانیها معمول بوده است.

امشاسپندان یا پاکان جاوید کع در گاتها بطرز دلچسپی بعنوان عالی ترین صفات معنوی بیان گردیده تا آنچنانکه در گاتها تعلیم داده شده از نقطه نظر وضوح، اختصار، منطق و قاطعیت از تمام فریضه های ماورا الطبیعه ادیان باستان عالی تر و دلچسب تر است.



بخش سوم / اخلاقیات در گاتها

 

اشوزرتشت می آموزد که سکونت و زندگی در شهرها برای مردم از زندگانی سرگردانی و آواره در دشت و بیابانها برتر و شغل کشاورزی از غارتگری و دزدی و راه زنی بمراتب بهتر است. تعالیم گاتها مردم را با یک رفورم بزرگ و پیشرفت برجسته ای آشنا می سازد مه تا آن روز در فضای اخلاقیات و روحیات بشر دانسته نشده بود. درین سرودها جلوه هایی از پویش انسان بسوی کمال اخلاقیات فردی و اجتماعی و تصفیه روح مردمی و گرایش آدمی بدرون و وجدان بجای انجام آداب و مراسم ظاهری بخوبی نمودار است و می آموزد که هرچه بکاری در جهان دیگر همان دروی.(یسنا 30 و 31 و 43و 45 و 51)


رسیدن به آرمان زندگی آنچنانکه اشوزرتشت بما اموخته نه از راه ذکر اوراد و ترک جهانی و در انزوا زیستن، بلکه از راه کار و فعالیت در زندگی و مبارزه با موانع خوشبختی و دفع سختیها و ناملایمات زندگی بدست می آید و رفاه و پیشرفت جامعه را باید در جود افراد بوسیله تلاش و کوشش در زندگی فراهم ساخت.
بطور کلی هر فردی از اعضای این جامعه بزرگ انسانیت موظف است در راه اصلاح وضع فعلی جامعه خود بکوشد تا وسایل خوشبختی و نجات نهایی بشر را چنانچه خواست پروردگار است فراهم سازد زیرا اهورامزدا به همین منظور انسان را که برتر و عالیترین مخلوق است بیافرید.


پیامبر ایران از نحوه زندگانی گوشه نشینان و تارکان جهان که از مواجه با مشقات زندگی و فریب های جهان مادی روی گردان بوده و عمر گرانبهای خود را بذکر و فکر بی حاصل و مسایل پوچ و بی معنی، بیهوده تلف می کنند و غافل از تجربیات و نتایج زندگی واقعی هستند طرفداری نمی کنند. آن وخشور فرموده است: زندگی واقعی تنها ذکر و فکر خدا بدون کار و کوشش نیست بلکه برعکس در تلاش دائم و مبارزه با موانع خوشبختی بشر است. خداوندی که ما را در این جهان مادی خلق کرده نخواسته است که هر کس از تحمل بار زندگی شانه خالی کرده و تنها در راه نجات خود بکوشد. مبارزه با بدی در زندگی از فضایل انسانی و فرار و ترک زندگی از رذایل اوست. دستور و آموزشهای عملی و سودمند آن نابغه بزرگ اخلاقی هرگز طرفدار گوشه نشینی و فرار از تحمل رنجهای زندگی نبوده بلکه کار و کوشش و نبرد در زندگی را وظیقه هر فرد بشر می داند. یک عارف زرتشتی بیش از اندیشه عرفانی، طرفدار عمل و کار و کوشش در زندگیست، زیرا تعالیم پیامبرش او را وادار به زندگی اجتماعی و رفع حوایج و مشکلات مربوط به مردمان طبقه پایین که همان نیازمندان و ناتوانان هستند، می نمایدو یکنفر عالم و عارف زرتشتی هرگز گوشه نشین نبوده که با سرتراشیده و لباس ژنده و تن و صورتی کثیف دور از اجتماع در گوشه جنکلی بسر برد و تنها برای نجات نفس و روح خود بکوشد بلکه، کوشش و تلاش او باید در راه رستگاری دیگران باشد. آن مرتاض خودخواهی که تنها در جستجوی نجات خویش بدون در نظر داشتن ترقی و آسایش هم نوعان خود است دوستدار اهورامزدا نبوده و هم پایه عارفی که فعالانه با مشکلات زندگی در نبرده بوده و با شادی و غم آن بسر می برد نیست، زیرا چنین عارفی نه تنها بر نفس خویش فیروز نمی گردد بلکه در تقویت و توسعه صفات نیک افراد و گسترش اخلاق بین جامعه خود نیز نکوشیده است.
آن عارف زرتشتی که خواستار تقرب بدرگاه اهورامزدا است هرگز در فکر فرار از وظایف زندگی خود و هم نوعان نبوده بلکه می داند خدمت به خداوند، خدمت به خلق خداست. زندگی بنابر تعالیم اشو زرتشت نعمتی بزرگ و شادی بخش است. روبرو شدن با غم و شادی زندگی و قدرت درک و لمس تارهای متعدد هستی را بما می آموزد. آن نوع فلسفه یا آموزشی که تمام لذات و خوشی های بشر را به جهان دیگر وعده داده و تماس انسان را با زندگی واقعی و حقیقی این جهان منع می کند آموزش نادرست و صحیحی نیست.


فلسفه واقعی زندگی آنست که بشر را وادار به زیستن در جهان حقیقی فعلی کند. ترک خوشبختی ها و لذایذ مجاز جهان فعلی به امید رسیدن به نعمات و خوشی های جهان دیگر از نادانی ست. وقتی همه امیدهای بشر به جهان دیگر وابسته گردد محیط زندگی اجتماعی برای توسعه صنایع اقتصادی و مادی مساعد نگشته و مردم آن محیط پیشرفتی در زندگی نخواهند داشت.


دین باید توسعه فضائل اخلاقی را در اجتماع تشویق کند و علاوه بر آموزش راستی و درستی و تقوا مردم را شجاع، مهربان و فداکار باآورد. پیامبر واقع بین و درست اندیش مان اشو زرتشت هرگز ارزشهای اغراق آمیز هیچ یک از حهان مادی یا روحانی را تعلیم نمی دهد. ارزش زندگی در جهان مادی و حسمانی بیشتر از آن است که یک نفر تارک دنیا درک کرده یا باور دارد. در دین زرتشتی کمال زندگی انسان هرگز با ترک زندگانی مادی فراهم نمی شود.


ریاضت و خودآموزش با تمرینهای فرساینده حسم و جان هرگونه فضائل اخلاقی، اجتماعی و نیروهای مادی و معنوی افراد بشر را می خشکاند. عمل انزوا و عدم کارگیری نیروهای جسمانی و عقلانی افراد باعث از هم پاشیدگی اجتماع گشته و اشو زرتشت خلاف آن دستور می دهد. فلسفه و هدف واقعی زندگی بشر بکار انداختن قوای جسمانی، عقلانی و روانی اوست. در این دین نه تنها کار و کوشش منع نشده بلکه تشویق و تقدیر هم گشته است به ویژه کشاورزی را از کارهای پُر ارج و ثواب دانسته است.


کسی که زمینهای بی حاصل را بکارد یا باتلاقها را بخشکاند و جایش کشتزار کند یا به درختان میوه خود رسیدگی نماید یا دامپروری کند یا حشرات موذی و آفات گیاهان و درختان را از بین ببرد چنین کسی پارسایی را گسترده است. هر کار نیکی که بر نیرو و سلطه پارسایی افزاید و بر توان اهریمنی بکاهد از کارهای نیک و اشو شمرده شده است. انجام کارهای نیک و شایسته سبب خشنودی فرشتگان و یاس و افسردگی شیاطین و دیوانی را پی خواهد داشت. در دین زرتشتی هرگونه فعالیت جسمی و عقلی و روحی را تشویق و سستی و تنبلی و بیکاری را منع می فرماید. کوشش در راه پیشرفت جهان و افراد بشر وظیفه هر زرتشتی است. یک فرد زرتشتی باید پیوسته فعال و کوشا و دمشن هرگونه تنبلی و بیکاری بوده و چون سربازی باید پیوسته به سودی نیکی و بر ضد بدی در جهان زندگی کند و در راه اعتلای حق و شکست باطل هرقدر هم کم اهمیت باشد بکوشد. در واقع نبرد با بدی و زشتی از آغاز خلقت بشر تا پایان جهان بر عهده انسان است و آخرین فرد بشری که در پایان ظهور خواهد کرد به یاری مردم شکست نهایی را بر پیکر لرزان بدی و شر وارد ساخته و پرچم فیروزی عدل و داد را بر ظلم و بیدادگری و جهل و نادانی بر خواهد افراشت. آنگاه است که شب تیره فرمانروایی بدی و ظلم و دروغ، اهریمنی بشر رسیده و خورشید نورانی نیکی و عدل و داد تا ابد بر کاخ هستی خواهد تابید. این است بشارت اشوزرتشت در گاتها.



بخش چهارم / اهورامزدا در گات‌ها

اسامی ایزدان هند و ایرانی که گاتها اشاره ای به آنان نکرده است

 

در گاتها بجز شش امشاسپندان یا فرشتگان مقرب درگاه اهورامزدا و ایزدانی چون سروش و آذرواشی و چند فرشتگان جز نامی دیگر نامی در میان نیست و حتی از ایزدانی که در اوستاهای بعدی چهره درخشانی دارند سخنی نرفته است.


در اوستاهای بعد، اشوزرتشت را در حالی نشان می دهد که مشغول نیایش هوم از ایزدان هند و ایرانی است.(یسنای 9 هات 16 تا 21) گرچه بعضی از دانشمندان غرب عقیده بر آنست که در یسنای 32 هات 14 باذکر صفت دورَاُشه یعنی“دور دارنده مرگ“ که از صفات برجسته هوم ایزد بوده اشاره ای به خود آن ایزد است. همانگونه ایزد وایو یا هوا و باد که در اوستاهای بعدی آمده از پیامبر درخواست می کند که او را نیز بستاید.(یشت 15 هات 49 تا 52) در صورتی که در گاتها اشاره ای به ایزد وایو در میان نیست. هم چنین در گاتها از سدره و کشتی هم که به عقیده زرتشتیان مومن از نشانه های ظاهری هر فرد زرتشتی است اشاره ای نشده. باز از فره وشی ها که اوستاهای بعدی آنان را آغاز خلقت از یاوران اهورامزدا می خواند و تعداد زیادی از ایزدان ئدیگر ابدا در گاتها نامی برده نشده است.


بطور خلاصه به پژوهندگان و دانشجویان دین و تاریخ زرتشتی که معتقد به دین مزدیسنیِ زرتشتی بوده و نسبت به تعالیم پیامبر خود قلبا دلبستگی دارند می توان گفت، که گاتها مجموعه ایست از قطعات کوتاه و فرمولهای پیوسته ای جهت تحریک حسن ایمان و عشق و علاقه به انسان دوستی و خداپرستی و پیروی از محسنات اخلاقی که در بطن آیات مقدس آن، دکترین اصلی دین و اصول اخلاقی نیز نهفته است. این قطعات کوتاه و مختصر را ممکن است بعضی ها بعنوان نفی هرگونه تشریفات دینی و مراسم مذهبی محسوب کنند، تشریفاتی که برای پیروان هر مذهبی در تمام دوران حیات از ضروریات زندگی بشمار است. با وجود این گاتها این بهانه ها حقایق را آشکار نساخته و حذف بسیاری از نامهای ایزدان هند و ایرانی از جمله مهر، وَرَهرام و غیره که در اوستاهای بعدی نامِ تعدادی از مقربین درگاه اهورایی ست در بوته فراموشی سپرده و این خود حقیقتی است که باید جدا با آن مواجه شد که در فصل مخصوص به آن اشاره خواهم کرد.


اهورامزدا
اهورامزدا نام پروردگار یکتا در دین زرتشتی است. پیش از این یادرآور شدیم که نام اهورا در عصر هند و ایرانی و پیش از اشو زرتشت به معنی „سرور“ بوده و کلمه مزدا واژه ای ست ایرانی و به معنی „بسیاردان“. نام مزدا به مفهوم „دانای کل“ در حدود یکهزار سال پیش از میلاد مسیح افکار مذهبی زرتشتیان آن عصر را فراگرفته و مزدکا که از نامهای خاص مردم ماد بوده و دوبار در کتیبه سارگن در اوایل 715 ق.م ذکر شده از همین واژه است. به عقیده مولتن ذکر نام خدای آشوری Assara Mazas در کتبه آسور بانیپال که پیش از سارگن جکومت می کرده دلیل بر این است که نام مزدا قبل از اشو زرتشت شناخته شده بود و نام اهورامزدا به معنی پروردگار جان و خرد نیز بعدا در کتیبه های شاهان هخامنشی زیاد بکار رفته است، در صورتی که در گاتها، نامهای اهورا و مزدا اغلب بطو.ر جداگانه ذکر شده و ترکیب این دو نام بعدا اهورامزدا و به زبان پهلوی اورمزد و در فارسی هرمز شده است.

اهورامزدا، در راس همه ایزدان قرار دارد

در گاتها اهورامزدا در راس همه امشاسپندان و ایزدان جای دارد. او آغاز و پایانی ندارد. نه زائیده شده و نه می میرد. هیچ موجودی شبیه او نیست. ماورا او، جدا از او و بدون او چیزی نیست. او تنها خالق همه چیز است. او درخشان ترین و نورانی ترینِ نورهاست. بالاترین و والاترین همه بلندیهاست. او قدیمترین قدما و بهترین بهترینهاست.بی مانند – بی رقیب و تواناترین و کامل ترین همه است.او پیوسته بدون تغییر و همیشه یکسان است. او بوده و هست و خواهد بود. اوست تحرک همه. اوست مُحول همه چیز. (یسنای 43) بین دو لشکر تعیین کننده حق و باطل و فیروزی دهنده به حق اوست.(یسنای 44) او سزاوار ستایش و بخشنده شادی و نعمات است.(یسنای 46 و 29) اوست مقدم بر همه و بزرگتر از همه.


بطور خلاصه اهورامزدا به وصف در نیاید و زبان و اندیشه از وصفش درماند.


اهورامزدا، مینوانِ مینو یعنی روحانی ترین ارواح


مقام منیع اهورامزدا را نمی توان با فضایل انسانی مقایسه کرد زیرا او عاری از هرگونه نواقص آدمی ست. او مافوق بشر و صفات بشریت است گرچه پیامبران برای فهم و دریافت مقام و فضایل والای او صفاتی شبیه انسان به او داده اند ولی هرگز نتوانسته اند او را چنانچه هست به آدمیان بشناسانند.(یسنای 31 و 44) همه آشکارا و پنهان بر او هویداست.(یسنای 43) اوست تعیین کننده پاداش نیکوکاران و جزای بدکاران. مقام او در بالاترین بلندیها و پوشاک او فضای لایتنی هاست.(یسنای 30) اشو زرتشت در آرزوی دیدار او و تقرب بدگاه اوست(یسنای 28). او سرمنشا تمام نیکی هاست(یسنای 33). بیاناتی نظیر اینها اشاره ای ست برای تفهیم خدا به بشر در صورتیکه برابر آیات گاتها او را با دیده دل باید شناخت و وجود نامحدود را نمی توان با بیانات محدود و خصایل ناقص بشر توجیه و توصیف کرد.


اهورامزدا، آفریدگار همه چیز

اوست آفریننده آفرینهای مادی و معنوی.(یسنای 50) اوست کسی که جهان را با نور خود روشن ساخته است.(یسنای 31) نگهدار زمین و آسمان و پدیدآورنده زمین و آب و گیاهان اوست. او به باد و ابر و همه جنبندگان، نیروی حرکت داد و راه خورشید و ماه و ستارگان را او تعیین کرده است. اوست آفریننده خواب و شادی بخش و بیداری. اوست ایجاد کننده بامداد و نیمروز و شب که مردم را برای نمازگزاردن همی خوانند.(یسنای 44) اوست پدر منش پاک و اشا(پارسایی و دین داری) و آرمیتی(عشق و فروتنی) و خشترا(نیروی رهبری).(یسنای 31 و 45) او از همه چیز آگاه هست و نیم توان او را فریب داد.(یسنای 45) او کسی است که در روز نخست از خرد خویش، آدمی را با نیروی اندیشه و وجدان آفرید و زندگانی را به قالب مادی درآورد.(یسنای 31) اوست کسی که از خرد مقدس خویش چهارپایان و آب و گیاه و همه هستی ها را بیافرید.(یسنای 51) او نیکخواه مردمان است و از نیروی خرد خود به آدمیان حکمت و دانش برای کشف اسرار خلقت بیاموخت.(یسنای 48-هات3) اوست برآورنده حاجات و دهنده نیرو و پایداری و راستی و بخشنده سود و توانگری.(یسنای 43 هات 1)

اهورامزدا،آفریننده علم و دانش است

اوست دانا و پدر دانش و از همه دانشمندتر است. اوست دور بیننده ای که همه چیز را از آغاز پیش بینی کرده است، کسی که در خردمندی به پای او نمی رسد و از همه کارهای آشکار و نهان بندگان آگاهست و کسی نمی تواند او را بفریبد (یسنای 31، 33، 43، 46).

مردمان غافل از نتایج اعمال خود هستند در صورتی که اهورامزدا تمام کردار آنان را به خاطر می سپارد و به موقع پاداش می دهد(یسنای 29 هات 4).


بخش پنجم / اشوزرتشت

خواستار مصاحبت با اهورامزدا


اشو زرتشت با قلبی آکنده از ایمان و آرزو برابر یسنای 33 هات 7 می فرماید:

„ای بهتر از همه بسوی من آی و نگاهی به من افکن. ای مزدا خود را به من بنمای تا به زبان خودت حقایق را بشنوم و به بارگاه قدسی تو راه یابم ای کسی که دروغ پرستان را سزا د دوستاران راستی را پاداش می دهی.
„آنگاه تو را مقدس شناختم ای مزدااهورا که برای نخستین بار تو را در کار خلقت ازلی و ابدی دیدم و دریافتم که در روز واپسین تو برای نیکان و بدان پاداش و جزائی مقرر داشتی.آنگاه تو را مقدس شناختم ای مزدااهورا که فرشته وهومن را بسویم فرستادی و من بدو گفتم تا زمانی که نیرو دارم دشم دروغ پرست و دوست و پشتیبان راستی خواهم بود تا بدین وسیله بتوانم به کشور جاودانی اهورایی راه یابم“ (یسنای 43 هات 3 تا 9)
„آنگاه تو را مقدس شناختم ای مزدااهورا هنگامی که وهومن بسوی من آمد و برای نخستین بار از آئین تو تعلیم یافتم و عهد بستم که هر چند رسالت من در میان مردم مایه زحمتم شود آ“ را بجای خواهم آورد. ای اهورا چنانچه دوستی به دوست خود پناه و یاری دهد مرا یاری ده تا از قدرت تو بهره مند گشته و دوست داران تو را شاد کرده و به ضد آنانی که آئین تو را ننگین سازند بستیزم و نگذارم بار دیگر دروغ بر راستی چیره گردد.“ (یسنای 43 هات 10 تا 15).

„ای مزدا آیین تو چیست و چه ستایشی را خواستاری، مرا از آن خبر ده تا به همه مردمان بگویم؟ راهی که از پرتو راستی بهترین راههاست، راهی که روان هوشیاران و پارسایان به پاداش نیک اعمال خود رسند؟ آری ای مزدا این پاداش گرانبها را در جهان خاکی به کسی بخشی که در کار و کوشش است و چنانچه در آیین نیک تو از آن وعده شده. آیینی که کارگران و کشاورزان را بسوی عقل و کمال کشاند.ای مزدا مرا از بهترین علم خبر ده و از طرز ستایشی که باید بجای آوریم آگاه ساز و از قدرت خویش چنان کن که انسان محرم مشیت تو گردد.(یسنای 34)

و بالاخره وهومن به همراهی سروش فرستادگان خدا، راه راست و کلام مقدس اهورائی را به اشو زرتشت می آموزند و آن پیامبر بدیدار معنوی اهورامزدا و هم صحبت شدن با او کامیاب می گردد.


اهورامزدا، در امر رسالت پشتیبان اشوزرتشت


اشو زرتشت با قلبی آکنده از عشق و علاقه در انتظار دیدار اهورامزدا با چشم دل است. او می خواهد با پروردگارش سخن گوید و رموز آفرینش را از زبان او بشنود. اشو زرتشت اهورامزدا را سرچشمه راستی و پارسایی می داند و در انتظار لحظاتی ست که به او نزدیک شده و با دین و پیوستن به او آرزوی قلبی خود را برآورده سازد.(یسنای 51)

اشو زرتشت تشنه شنیدن دستور و فرمانهای درست و جاودانی از زبان بزرگترین آموزگار خود یعنی اهورامزدا است. آن وخشور در یسنای 34 هات 12 می فرماید:

„ای اهورامزدا آیین تو چیست؟ چه ستایشی و نیایشی را خواستاری؟ ای بهترین راستی مرا از آن خبر ده تا به دیگران بیاموزم که از چه کاری خشنود و از چه کاری ناخشنود می شوی؟ به چه کسانی پاداش نیک و به چه کسانی سزای بد می دهی؟ ای مزدا منم آن کسی که ما منش پاک . از روی راستی برای خدمت تو ایستاده ام مرا نیرو و دانایی بخش تا با آموزش آن نیکان و دین داران را خرمی و شادمانی بخشم. منم آ کسی که سرودگوی توام با آن چنان سرودی که تا حال کسی نسروده و امیدورام هنگامی که تو را بیاریمی خوانم برای دستگیری من بشتابی.

„منم آن کسی که با منش پاک بیاری روان دین داران برخاسته ام چه از پاداش تو ای اهورامزدا برای کردار نیک آگاهم و تا مرا تاب و توانایی ست به مردم یاد خواهم داد تا بسوی تو ای سرچشمه راستی و پاکی روی آور شوند (یسنا 28 هات 2و4)

و در پایان پس از درک دیدار اهورامزدا و پی بردن به هستی و نیروی او با کمال شادمانی می سراید:
„ای مزدا، همان که تو را با دیده دل نگریستم، با اندیشه خود دریافتم که تویی سرآغاز که تویی سرانجام که تویی بنیاد منش پاک که تویی آفریننده همه و تویی داورر دادگر همه اعمال جهانیان (یسنا 31 هات 8)


اهورامزدا، یار و یاور اشو زرتشت در راه رسالت او


اشو زرتشت برای انجام رسالت خویش با یاری پروردگار یکتا حاضر به هرگونه فداکاری بوده و برابر بسنای 33 هات 14 می فرماید:


„من برای انجام ماموریت خویش جان خود را با برگزیده ترین اندیشه و گفتار و کردار نیک خود با آنچه از آن من است با تواضع کامل به آستان مقدرست ای مزدا تقدیم می کنم. ای مزدا پناه و پشتیبانی خود را چنانچه دوستی به دوست خود می بخشد به من ارزانی دار تا آنکه بتوانم به آموزش دین و راه تو به مردمان پرداخته و به ضد آنانی که آیین تو را ننگین می کنند بستیزم.“ (یسنای 43 هات14)


و بدنبال تقاضاهای خود از اهورامزدا می پرسد: ـپیروان دروغ و آموزگاران گمراه کننده، نقشه زندگی و آیین نیک خدایی را ننگین ساخته و مردم را از پیروی راه راست و درست باز می دارند. با این درخوسات های شکوه آمیز که از درونم برخاسته است آرزومندم روا نداری نیکوکاران دچار زوال شوند و هواخاهان دروغ به کارگران درستکار چیره کردند.


و بالاخره از دست بدکاران و اقدام انان بر عیلیه جان آن پیامبر، دست تضرع بدرگاه پروردگار برافراشته گوید: „ به کدام خاک روی آوردم؟ به کجا رفته پناه جویم. بزرگان و نیرومندان و پیشوایان بر علیه من برخاسته و از یاری دهقانان و کارگران نیز برخوردار نیستم. خویشانم نیز از من کناره می جویند چه از آنان نیز از فرمانروایان کشورند. با این وضع چگونه می توانم به انجام رسالت کامیاب گردم.“ (یسنای 46 هات1) „من می دانم که چرا کاری از پیش نمی برم، برای آنکه قروت و یارانم کم اند. ای اهورامزدا به حالم بنگر و مرا از پناه و یاری خود محروم مکن و چنانچه دوستی به دوست خود پناه دهد مرا یاور و پشتیبان باش. ای مزدا کی سپیده دم امید بدر آید و چه وقت جنس بشر بسوی راستی و درستی روی آورند؟ کی نجات دهنده بزرگ با گفتار پر از حکمت خویش فرا رسد؟ و کجا هستند آنانی که باید به یاری او رسند؟ زهی امیدوارم که آنرا نصیب من گردانی. (یسنای 46 هات 1 تا 3)
اشو زرتشت خطاب به مردم جهان می فرماید: „اینک از کسانی که خواستار شنیدن اند سخن می گویم، کسی که به آ“ گوش دهد و خواستار رسیدن به سرای درخشان فردوس باشد آنرا به خاطر بسپارد. ای مردم به سخنان مَهین گوش فرا دهید و با اندیشه روشن به آن بنگرید و میان دروغ و راست خود تمیز دهید و پیش از این که روز واپسین فرا رسد هر کسی بشخصه باید راه خود را برگزیند و بداند که اهورامزدا خواستار چیرگی و کامیابی نیکوکاران و شکست و ناکامی بدکارانست. از میان این دو راه شخص دانا نیک را برخواهد گزید و نادان بد را و سرانجام دروغ پرستان به زشت ترین مکان و مکان پیروان راستی از نیکوترین پایه (بهشت) برخوردار خواهند شد. (یسنای 30 هات 1-4)


اهورامزدا پس از سرآمدن زندگانی مادی در روز بازپسین در کشور جاودانی خود خوشبختی و شادمانی را به آن کسی خواهد بخشید که خواسته های او را بجای آورد و همچنین در پایان زشت کردارانی که از فرمان او سرپیچی کرده اند بسزا خواهد رساند.“ (یسنای 51 هات 6)


اهورامزدا یا روح القدس


یکی از برجسته ترین القاب اهورامزدا و از روحانی ترین صفات او سپنتامینو یعنی „روح مقدس“ یا „روح القدس“ است که گاهی به حالت تفضیلی سپنتونمو مینو یا سپی نیشته مینو ذکر شده است و به معنی „مقدس ترین مینو“ یا „ مقدس ترین روح و خرد“ می باشد. ولی گاهی هم سپنتامینو با اهورامزدا هر یک دارای شخصیت جداگانه ای می باشند.


به عقیده پرفسور جکسن، تمیز بین اهورامزدا و سپنتامینو همان قدر مشکل است که عیسویان درباره پدر و روح القدس قائل هستند. در یسنای 33 هات 12 آمده:


ای اهورا خود را به من بنمای، ای مزدا بدستیاری سپی نیشتامینو یا مقدس ترین خرد خویش مرا نیرو ده.
با در یسنای 43 هات 16 اشو زرتشت از اهورامزدا(سپی نیشته مینو) یا مقدس ترین روح نام برده و در یسنای 44 هات 7 مزدا را با نام سپنتامینو آفریدگار کل می شناسد و در یسنای 28 هات 1 از پی ستایش خلقت خرد مقدس مزدا دست ها را بلند می کند و در سنای 45 هات 5 اهورامزدا را با صفت سپنتو تمومینو یا „مقدس ترین روح“ نام می برد و باز در هات 6 همین یسنا می فرماید: مزدا اهورا به وسیله خرد مقدس خویش (سپنتامینو) ستایش کسانی که وی را می ستایند می شنود. در سنای 47 اهورامزدا را پدر مقدس یا خرد مقدس دانسته که به وسیله آن به نیکان و بدان پاداش و جزا می بخشد.


هم چنین در یسنای 43 هات 6 : اهورامزدا را با خرد مقدس خود سرای راستی را برقرار داشته و به داوری کارهای بندگان خواهد پرداخت.


ولی هنگامی که اشو زرتشت دکترین دو گوهر همزاد خود را برای نخستین بار آشکار می سازد نام اهورامزدا جایگزین سپنتامینو گردیده و سپنتامینو و انگره مینو را در برابر هم قرار می دهد و این دو مینو با به نام „همزاد“ می خواند و نماینده دو چهره متضاد طبیعت یعنی خوبی و بدی می شمارد. (یسنای 30 هات 3) و در هات بعد هستی و نیستی را از بخشش های سپنتامینو روح مقدس و انگره مینو را روح ناپاک یا خرد زشت می داند و این دو مینو در اندیشه و گفتار و کردار و آموزش و روان و خرد و آرزو مخالف یکدیگرند و در یسنای 45 هات 2: مقدس ترین روح به سوی نیکی می گراید و روح ناپاک بدی را انتخاب می کند (یسنای 30 هات5)



بخش ششم / فرشتگان مقرب درگاه مزدا
امشاسپندان در حال تشکیل

از همان آغاز یک دسته از فرشتگان درجه اول یا همکاران یا فرشتگان مقرب درگاه اهورامزدا نقش مهمی را در عقیده زرتشتیان ایفا کرده و در سراسر گاتها اشو زرتشت آنان را به صورت مشخصه و نام های مینوئی یا روحانی و اسم معنی نام برده که دلالت بر فروزگان یا صفات ویژه اهورامزدا می نماید، ولی در اوستاهای بعد این نام ها به صورت اسماء ذات درآمده و شخصیت جداگانه روحانی یافتند و به معنی پاکان جاوید خوانده شدند.


در گاتها این صفات برجسته اهورامزدا گاهی به صورت انفرادی و گاهی هم اجتماعی از انان نام برده شده و تنها در دو مورد یکی یسنای 30 هات 9 و دیگری یسنای 31 هات 4 عبارت مزداسچا اهورا انگهو که به مفهوم مزدا و فرشتگانش نام می برد. در گاتها هیچ گاه از هفت امشاسپندان سخنی در میان نیست ولی اوستاهای بعدی صریحا از هفت امشاسپند نام می برد و نشان می دهد که این عدد هفت در افکار و اندیشه ایرانیان دارای معانی و مفاهیم موثر و مرموزی می باشند.


نام امشاسپندان در گاتها عبارتند از:
1. وهومنه یا اندیشه و خرد نیک
2. اشه وهیشته یا بهترین راستی و پاکی
3. خشتره وئیریه یا شهریاری آرزو شده
4. آرمئیتی یا ایمان
5. هه اُروَتات یا کمال و رسائی
6. اَمِرِتات یا جاودانی و بی مرگی


هر یک از این امشاسپندان را گاتها گاهی به طوری جداگانه و گاهی هم گروه نام می برد که وظایف آنان متفاوت می باشد. علاوه بر این همه انان دارای دو گونه وظیفه اند یکی معنوی و اخلاقی و دیگری نظارت یا وکالت بر یکی از موجودات مادی. گرچه در اوستاهای بعدی جنبه نظارت آنان بر موجودات گیتی بیشتر مورد نظر است ولی در گاتها بیشتر از جنبه معنوی و روحانی آنان سخن رفته و به ندرت از نظارت انان بر موجودات گیتی اشاره می شود.

 

بخش هفتم / وهومن
اینک به هریک ازین فرشتگان مقرب به طور جداگانه به بحث می پردازیم:

1- وهومنه مقدس ترین روح در دستگاه اهورائی، وهومنه یا اندیشه نیک که گاهی هم به نام (وَهیشتَه مَنِه) یا بهترین اندیشه. غالبا در گاتها نخستین مخلوق نیک معنوی اهورامزدا خوانده شده و اشوزرتشت او را در اندیشه خود پسر اهورامزدا دانسته که در مقامات روحانی بالاترین پایه را دارا می باشد (یسنای 31 هات 8 و یسنای 45 هات 4) به وسیله اوست که اشو زرتشت با دست های برافراشته درخواست تقرب به درگاه اهورامزدا را دارد. (یسنای 28 هات 2) پروردگار یکتا به وسیله اشا تعالیم و راه و هومن را به آدمیان می آموزد، همان راهی که سوشیانتها خواهند پیمود. (یسنا 34 هات 12 و 13) هوشمندان و دانایان راه منش پاک را برخواهند گزید. (یسنای 34 هات 10) اشوئی و ایمان (اشا و آرمیتی) همیشه کشور وهومن (پاک منشی) را بالنده و فزاینده می سازد (یسنای 34 هات 11) در جهان دیگر شخص پارسا در سرای پاک منشی به سر خواهد برد. (یسنای 30 هات 10)


وهومن فرشته نیک اندیشی

روشنفکری انسان به وسیله وهومن به دست می آید و اشو زرتشت در یسنای 31 هات 7 می خواهد که اهورامزدا او را به پاک منشی رهبری کند و در یسنای 28 هات 5 می فرماید: ای اهورامزدا چه وقت مانند دانائی به وسیله منش پاک به راستی خواهم رسید و با درک شکوه و حقایق تو خواهم توانست بدکاران و راه زنان را به سوی آئین تو هدایت کنم؟ ولی طولی نمی کشد که به آرزوی خود رسیده و وهومن را در حضور خود می بیند که برای نخستین بار دین اهورائی را به او آموخته و امر رسالت را به عهده او می گذارد. باز از آنجایی که وهومن مظهر دانش و نیک اندیشی است پیوسته بشر را به نیک اندیشی و کسب دانش که مقدمه نیک گفتاری و نیک کرداریست واداشته و او را در میدان کارزار گیتی که نبردگاه بین نیک اندیشی و بداندیشی است تشویق می نماید که بر علیه اکومن (بداندیشی) قیام کند.

 

بخش هشتم / وهومن
وهومن در گزینش راه نیک به آدمیان یاری می کند

دو نیروی متضادی که در خارج از جهان به فعالیت مشغولند در داخل جهان نیز فعالیت می کنند و روح آدمی در این میان نباید بی طرف بماند بلکه باید به طرفداری از نیکی بکوشد و بنیاد بدی را برافکند. روح باید پیوسته خود را از افتادن به دام بدی و اسیر شدنش بدست او که سرچشمه اش در اندیشه نیک است نجات دهد. تا زمانی که انسان با نظم کامل و تمرین های سخت نتواند تعادلی بین این دو نیروی متضاد در درون خود بوجود آورد نمی تواند به آرامش خیال و آسایش وجدان که لازمه یک زندگانی عالی روحانیت است نایل گردد. وهومن علاوه بر نعمت نیک اندیشی، روشنائی فکر و رسائی خرد را نیز به آدمیان می بخشد. وهومن تاریکی فکر و نادانی را که نیز منشاء گمراهیست در وجود آدمی از بین می برد. روشنفکری و دانش و خرد است که در راه صحیح زندگی و انجام عمل نیک را به ما می آموزد. پارسایی واقعی آن نیست که تنها از تعالیم الهی آگاه باشد بلکه آن کسی است که به آن نیز عمل کند. دانش خوبست ولی پیروی از دانش در زندگی بهتر است و سعادت دو جهانی بهره کسی است که عمل به نیکی کند نه آنکه تنها واقف به نیکی ها باشد.


خشنودی وهومن

اشو زرتشت از پیروان خود می خواهد خشنودی وهومن را به دست آورند.

پس از درک روان نیک منشی یا وهومن اشوزرتشت عهده دار آموزش و شناساندن آن به جهانیان گشته می فرماید: تا مرا تاب و توانائیست به مردم خواهم آموخت که به سوی راستی و پاک منشی روند. (یسنا 48 هات 4) در یسنای 29 هات 8 وهومن گوید: یگانه کسی که آئین ایزدی را پذیرفت زرتشت اسپنتمان است. اوست کسی که اندیشه راستی بگستراند، ازین روی به او گفتار دلپذیر داده شد.

در یسنای 28 هات 3 اشوزرتشت خطاب به اهورا و فرشته وهومن می گوید: من سرودگوی شما هستم، با آن سرودهای ستایشی که تاکنون کسی نسروده و امیدوارم هنگامی که شما را می خوانم برای دستگیری من بشتابید. باز در یسنای 34 هات 8 و 9 می فرماید: همانگونه که رمه ددها و جانوران درنده از دیدار انسان فرار می کنند دانایان و نیک اندیشان نیز از بدکاران و بداندیشان دوری می کنند و نعمت فردوس از آنانی که از راستی بی خبرند دور خواهد ماند و در یسنای 32 هات 4 : کسانی که بر ضد نیک منشی برخاسته اند دوستان دیوها خوانده شده اند.
اشو زرتشت مرتبا از دست کسانی می نالد که حاضر به پیروی از منش پاک نیستند (یسنای 44 هات 13)

چنین کسانی پارسایان را از پیروی پاک منشی باز می دارند و از زیان های بزرگی که بدین وسیله به پاک منشی می زنند غافلند. (یسنای 32 هات 11) هنگامی که کیفر گناهکارام فرا رسد وهومن به فرمان اهورامزدا کشور جاودانی را بهره آنانی سازد که دروغ را در بند نموده به دست راستی سپارند. (یسنای 30 هات 8)

 

بخش نهم/ وهومن

بخشش های وهومن

به وسیله اشاست که ما می توانیم شکوه منش پاک را به دست اوریم. (یسنای 28 هات 7) برابر وعده مزدا رسائی و جاودانی به وسیله وهومن یا منش پاک فراهم خواهد شد (یسنای 45 هات 10) کسی که به پیروی از دستورهای اشوزرتشت پردازد در زندگی نیکنام و پس از مرگ زنده جاوید و در فردوس برین جای خواهد گرفت (یسنای 46 هات 13)

در هنگام سختی اشو زرتشت از وهومن یاری می جوید (یسنای 46 هات 3)

اهورامزدا به وسیله وهومن خویش، ما را از نیروی مادی و معنوی برخوردار می سازد. (یسنای 33 هات 12)

اشوزرتشت از اهورامزدا خواستارست تا به وسیله راستی و پاک منشی اقتداری برانگیزد تا از نیروی آن صلح و آسایش در جهان برقرار گردد. (یسنای 29 هات 10)

شکوه منش پاک به وسیله پیروی از راستی و درستی به دست می آید (یسنای 28 هات 7)
خداوند آرزوی کسانی را برآورده می سازد که درست کردار و پاک منش باشند (یسنای 28 هات 10)
اهورامزدا قدرت کامل و نیروی شهریاری را به یاری وهومن به کسی بخشد که در اندیشه و کردار دوست او باشند(یسنای 31 هات 21)
اشوزرتشت آرزومند زندگانی پاک منشی است (یسنای 43 هات 1)

وهومن موکل چهارپایان

در اوستا وهومن فرشته موکل بر چهارپایان سودمند به طور برجسته ای شناخته می شود ولی در گاتها چنین به عهده او نیست و اما دلایلی را گاتها ارائه می می دهد که قبول کنیم حتی در آن زمان نیز این سمت به وهومن داده می شده چنانچه در یسنای 29 آنجائیکه گِئوش اُروَن نماینده عالم چهارپایان بدرگاه اهورامزدا شکایت می کند. وهومن اشوزرتشت را به عنوان یگانه کسی که آئین ایزدی را پذیرفته و می تواند اندیشه راستی بگستراند معرفی می نماید.

باز در یسنای 31 هات 9 و 10 وهومن را نیروی آفریننده جانداران شناخته که از خرد روشن خود ستوران را آزاد گذاشت تا به نزد برزگران و غیر برزگران پناه اختیار کند. همچنین در یسنای 47 هات 3 اتفاقا آفرینش چهارپایان را از خرد مقدس (وهومن) اهورامزدا می داند.

 

بخش دهم/ اشا- مظهر راستی و پاکی

اصل عقیده به موجودات معنوی تا عصر هند و ایرانی ها پیش می رود و نام اَشَه همانگونه که امروز تلفظ می شود در زمان های قدیم به صورت اَرتَا و اَرِتَه تلفظ می شده که برابر است با واژه رَتَهRta ودا. در گاتها و اوستاهای بعدی نیز این واژه به صورت اَشَه و در فرس هخامنشی اَرتَه Arta نوشته می شده و کتب پهلوی نیز به هر دو شکل اَشَه و اَرتَه به کار برده می شود. واژه اَشَه اصلا به معنی راستی و پاکی است که چون حالت شخصیت به خود گرفته به معنی فرشته یا مظهر راستی و پاکی است که اغلب با صفت عالی اَشَه و هیشته یعنی بهترین راستی و پاکیست همراه می باشد.


در گاتها مقام اشا سومین مقام را بعد از اهورامزدا دارا می باشد.

اشوزرتشت از جانب پروردگار مامور برقراری قانون اشا در میان مردم است و قانون اشا از قوانین ثابتی است که هم در عالم مادی و هم در عالم معنوی همیشه ثابت و تغییرناپذیر بوده که به وسیله اهورامزدا در هر دو عالم برقرار شده است و برای نخستین بار بوسیله اشوزرتشت به جهانیان آموزش داده شد و در یسنای 29 هات 8 وهومن اشوزرتشت را به عنوان یگانه کسی که آئین ایزدی را پذیرفته و آن را در جهان خواهد گستراند معرفی نموده و اشوزرتشت با جان و دل چنین رسالت بزرگی را می پذیرد.

 

بخش یازدهم:
اشا محوری است که بَر گِرد آن همه فضایل اخلاقیِ بشر دور می زند

 

اَشا در فرهنگِ زرتشتی عبارتی ست بسیار پُر معنی و عالی و اَشو یا اَشه وَن به کسی گفته می شود که دارای فضیلت اشویی و پارسایی باشد و این نعمت را اهورامزدا به کسانی می بخشد که راست و پاک و پرهیزگار باشند. اشویی مشیت الهی و قانون خِلقَت است و پیروی از آن وظیفه ی هر فردِ بشر است. مردِ اَشو یا اَشه وَن کسی است که در همه ی عمر دین دار و پارسا و خداشناسِ واقعی باشد.
تمام نیک اندیشی ها و نیک گفتاریها و نیک کرداریهایِ آدمی از اشویی سرچشمه می گیرد. این پایه یِ اصلی و بنیاد واقعی ساختمان دینی و فرهنگی زرتشتی است.

چنین اصلِ ساده و حقیقی به آسانی در دسترسِ همه افراد بشر قرار گرفته است و درک و فهم و عمل به آن تنها کار دانایان و خِردمندان و فیلسوفاننبوده بلکه وظیفه ی همه افراد بشر است؛ به کار بستن قانون اَشا برای هر فردی از گاهِ زایش تا مرگ لازمه ی زندگیِ کامل همراه با تندرستی و شادکامی است.
اشو زرتشت پیروی از اَشا و مخالفتِ با ناپاکی و نادرستی را وظیفه ی همه ی پیروانِ خود قرار داده و تاکید می فرماید که خداوند بشر را برای پیشبردِ نیکی و نَبرد با بدی و در این جهان خلق کرده تا سرانجام با کوشش خود نظم، آموزش، صلح، دوستی، راستی و پاکی را در جهان برقرار سازد و به دست خود رستاخیزی در جهان پدید آورد. این است بزرگترین و بالاترین وظیفه ی او در این دنیا.

این قانون به ما می آموزد که چگونه بر هوایِ نَفسِ خود چیره گردیم و هرگونه بداندیشی را که سرچشمه بدگفتاری و بدکرداری ست از وجود خود ریشه کن کنیم.

اشو زرتشت در یسنای 30 هات 10 به پیروانش نوید داده می فرماید:“ در پایان، دروغ و ناپاکی شکست خورده و پاداشِ موعود مزدا در سرایِ فرخنده به کسی بخشیده می شود که بدی را اسیر کرده به دست نیکی سپارد ولی پیمودن این راه به آسانی به دست نخواهد آمد و در این راه تحملِ سختیها و دشواریها و رنجها و آسیبهای بسیار لازم است تا آدمی به این آرمان و هدف مقدس برسد“.


تسلیم هوایِ نفس شدن و گوش به حرف اهریمنِ درونِ خود دادن کاری ست بسیار سهل و آسان، ولی تسلط بر نَفس و زیر پا نهادن فرمانهای اهریمنی کار پهلوانان و نیرومندان و خویشتن داران است. مطیع کردن این وسوسه ها کار هرکس نیست و پیمودن این راه بسیار مشکل ولی، رسیدن به هدف نهایی سودی را که بهره ی قهرمانان می شود بسیار است و توفیقش بی شمار، ممکن است که قدم در این راه نهد در نخستین گام فیروز نگردد و حتی ناامیدی برایش پیش آید ولی شخص آگاه و مُصمم پس از هر شکستی نیروی تازه ای گیرد و در طی آن طریق، مصمم تر گردد و تا دامن معشوق به کف نیارَد دست از کوشش باز ندارد؛ در هر صورت رسیدن به این هدف بی اجر نخواهد بود و آن که فیروز گردد پاداش معنوی بسیاری بدست آورد و کسی هم که در این راه شکست خورد بی بهره از یاری اهورامزدا نخواهد ماند.


پیروی از اشا بدین معنی است که انسان جسم و جان و روان خود را پیوسته پاک نگهدارد. در نمازِ اَشم وهوُ می خوانیم:
„اشویی بهترین نیکیهاست و مایه ی خوشبختی انسان است“ و راه رسیدن به آن پیروی از وهومن یا منِش پاک و آرمَئیتی با عشق و علاقه یعنی استفاده از مغز و دل است که به عبارت دیگر وهومن مغز را پاک می کند و آرمئیتی قلب و ایمان را. وهومن شخص را دانا و خردمند می سازد و آرمئیتی عشق و ایمان را در ادمی ایجاد می کند. انسان بدون علم و دانش بیچاره و ناتوان است و رَوانَش بدون عشق و ایمان بی مصرف و مرده.
علم و دانش راه درست زندگی را به ما می آموزد و عشق و ایمان طرز پیمودن راه را نشان می دهد.
یک دانشمند و فیلسوف ممکن است درباره ی پروردگار اندیشه و فکر کاملی داشته باشد ولی پیمودن راه خدا بدون یاری عشق و ایمان میسر نگردد. گفته اند علم بی عمل سودی ندهد و اندیشه بدون ایمان بهره ای نبخشد. دانا، خدا را خواهد شناخت ولی مومن به او خواهد رسید. اَشه وَن یا مردِ اشو و پارسا کسی است که دانش و ایمان را هر دو داشته باشد شناخت نیکی و طرفداری از آن نصف وظیفه است و مبارزه با بدی و زشتی نصف دیگر آن. اشویی یا پارسایی دو جهت دارد: یکی زندگانی دور از مردم و فرار از کشش نَفس اَماره و دیگری زیستن با مردم و کوشش در راه تصفیه ی نفس و پیمودن راه درست زندگی؛ و بی شک راه دومی به مراتب کامل تر و درست تر است.

در محیط فعلیِ زندگی، بشر باید از درون گرایی و نجات فردی خود دست کشیده و به خدمت خلق و نجات خویش و دیگران هر دو بپردازد. پارسای واقعی کسی نیست که تنها به فکر خود باشد بلکه آن کسی است که عمر خویش را در راه رستگاری دیگران صرف نماید. در „گاتها“ اشو زرتشت می فرماید: „ خوشبختی از آن کسی است که در پیِ خوشبختیِ دیگران باشد.“ یسنای 43 هات 1 اجتماع بشرِ امروزی به منزله ی خانواده ی بزرگی است که هیچ یک از افراد آن بدون کمک دیگران نمی تواند به خوبی زیست کند و هر فردی از این خانواده ی بزرگ باید برای بهبودی و خیر دیگران بکوشد. هرگاه فردی بخواهد در جامعه ی امروزی تنها برای نجات خود بسر برد و در پی خوشبختی فرد و سربارِ زندگیِ دیگران باشد خدمتی به خلقِ خدا انجام نداده است.
ترقی روح و روان از راه خدمت به دیگران ممکن گردد و نیروی جسم و روح افراد تنها در راه خوشبخت ساختن دیگران و جامعه تقویت خواهد شد. پارسایی از درون گرایی و خودپرستی به دست نیاید بلکه از راه خدمت به خلق ممگن گردد، کسی که تنها برای نجات خویش باشد و یا برای کسب نام و شهرت زندگی یا پاداش اُخروی و مصونیت از خشم الهی و جزا و عقوبت دوزخ بکوشد راه درست زندگی را نپیموده است. پارسای واقعی کسی است که برای پیشبرد راستی و درستی در جامعه و نجات دیگران بسر برد. همان گونه که سربازِ مجاهدی برای اعتلای میهن و همنوعان خود فداکاری می کند. یکنفر اشه وَن یا پارسا نیز باید تنها آرمانش فداکاری در راه راستقرار جکومت پارسایی و راستی و درستی در جهان باشد.


مقاومت و نبرد بر علیه بدی تنها آن نیست که شخص از بدی دوری کند بلکه باید پیوسته بر علیه همه نوع بدیها و زشتیهای اجتماعی خود به جهاد پردازد و تا آن را نابود نسازد دست نکشد، ریشه کن کردن بدی در نفس خود کافی نیست بلکه پارسای واقعی کسی است که بدیها را در نفس دیگران نابود سازد. شخصی که ناظر بدبختیهای همسایه خود بوده و تنها برایش اظهار دلسوزی کند آدم درستی نیست بلکه باید به یاریش شتابد و تا آنجا که از دستش برآید از درد و رنج او بکاهد. پیامبر ایران می آموزد که هدف زندگی تنها خوشبخت شدن فردی نیست بلکه وظیفه ی هر زرتشتیِ واقعی، گسترش و برقراری نیکی و نبرد و نابودی بدی ست.

بخش دوازدهم:
عصر گاتها/ فرشتگان مقرب درگاه مزدا/اشا
آتش و نور مظهر اشاست


آتش و نور از عتاصر مقدس و آرم دینی زرتشتیان می باشد که در سراسر اوستا از حیث پاکی و تقدس مظهر اشا بشمار رفته است.(یسنای 34 هات 4) اشو زرتشت در یسنای 43 هات 9 هنگامی که درباره ی اشا به فکر و اندیشه فرو می رود می فرماید:“ای مزدااهورا تا هنگامی که نورِ پاک تو زبانه کشد من با فدیه ای که نیازش می کنم، پیرو راستی خواهم بود. در اینجا از عمل و قصد اشو زرتشت در آوردن فدیه به سوی آتش، آمادگی او را به پیروی از قانون اشا یعنی راستی و درستی و پاکی نشان می دهد و فرد زرتشتی باید بداند که گرامیداشت نور و آتش، احترام و تقدیسِ قانون اشاست. هرگاه یک فرد زرتشتی در هنگام نهادن خوشبو بر آتشِ مادی از نور و گرمایِ آتشَ معنوی یعنی اَشا به تفکر و اندیشه نپردازد کار عبثی انجام داده است. فدیه و نیاز خوشبو بر آتش فدیه دل و قلب ماست بر نور اشا. هرگاه ما با شنیدن آواز زنگ آتشکده اندیشه و روان خود را به سوی اشا رهبری نکنیم و تنها با خواندن آیات اوستا بدون تمرکز اندیشه و دل به سوی حقیقت، نماز را تنها برای خواندن و بدون قصد و اراده ی معنوی انجام دهیم کار عبث و بی حاصلی کرده ایم.

 

 

برگرفته از :

http://www.facebook.com/Maneckji.Nusservanji.Dhalla

درفش کاویانی

درفش کاویانی


 پرچم شاهنشاهی ایران باستان

به خامه استاد رشید شهمردان


کریستنسن در یکی از سخنرانیهای خویش چنین بیان نمود «تاریخ کهن ایران، تازگی و دلکشی ویژه و موقعیت خاصی برای تحقیق و بررسی داراست. رشتهء رشد و نمو افسانه های تاریخی ایران را طی چندین هزار سال میتوان از نوشته های پهلوی که دنباله اوستاست بدست گرفت و آنرا با روایتهای دوره اسلامی دنبال کرد. اگر روایات مشترک هند و ایرانی، کهنتر از اوستا موجود باشد، میتوان از بررسی در رویدادها و منابع دیگر هندی،از دوره اوستائی هم بالاتر رفت. اینگونه رشد طولانی را از منابع صحیح مواد، باید حلقه به حلقه دنبال کرده به هم پیوست.آنگاه محقق به مرحله نادری میرسد که امکان بینش در نفس تاریخ افسانه ای و سازمان دو جانبه آن، بین روایات و اقوال علمی و معمولی برایش فراهم میشود که اغلب آن با تاروپود تفکرات دینی راوی تاریخ آمیخته است…»
یکی از افسانه ها،افسانه کاوهء آهنگر است که در شاهنامه صورت کلاسیکی به خود گرفته است. پادشاهی جمشید به پایان میرسد. دهآک یا ضحاک یا آژی دهاک اوستا سلطنت ایران را غصب کرده و یکهزار سال با ظلم و ستم فرمانروائی میکند.عاقبت ضحاک پس از چند پیکار بدست فریدون اسیر و به راهنمائی ایزد سروش او را در غل و زنجیر کرده در دماوند به زندان می افکند.افسانهء مربوط نقش ضحاک و پیکار شدید بین نیروی زشت و زیبا و کشتار فرشتگان و ایزدان و دیوان و اهریمنان موضوع گفتار نیست. گفتار و بررسی ما مربوط به شخصیت خود کاوه میباشد.


چون در بیانات خود فردوسی دقیق شویم، معلوم میشود داستان مورد فریدون و ضحاک حلقه اصلی و اساسی نیست. پس از آنکه فریدون رهبر مردمان میگردد، اسم کاوه بکلی از میان میرود.اگر روایت فردوسی معیار قرار داده شود، چنین احساس میگردد که داستان کاوه به منظور توجیه اصل پرچم شاهنشاهی معروف به درفش کاویان تهیه شده است.

اوستا و ضحاک:

یک سرچشمه این قسمت تاریخ ایران اوستاست که درباره فریدون و ضحاک صحبت میدارد و ضحاک را موجودی سه پوزه، سه کله، شش چشم و هزاران دستان و تردستی میخواند.چنانکه:

«این نیکبختی به آبتین رسید که او را پسری زائیده شد فریدون از خاندان توانا (یسنا ۹-۷) از برای اردویسور اناهیته، فریدون مراسم نیایش برپا کرد و خواست که بر آژی دهاک سه پوزه سه کله شش چشم،هزار چستی و چالاکی دارنده پیروز شود (آبان یشت بند ۳۴-۳۳) که فریدون دلیر کسیکه ضحاک را شکست داد آن ضحاک سه پوزه سه کله شش چشم که دارای هزاران تردستی بود، آن دروغ دیوآسای بسیار قوی(بهرام یشت ۴۱-۴۰) آن فررا پسر آبتین، فریدون برگرفت که آژی دهاک سه پوزه سه کله شش چشم هزاران دستان را شکست داد ( زامیاد یشت کرده ۹ بندهای ۳۷-۳۶(.

اوستا دربارهء کاوه به کلی ساکت است و از او هیچ سخن نمیراند گویا که مجهول و ناشناس باشد منظور این نیست که شاید نویسندگان اوستا او را نمیشناخته اند. ذکر بسیاری از شخصیتهای درجهء دوم در تاریخ کهن ایران در بخش های اوستا نیامده است. هنگام جمع آوری اوستا در دوره ساسانیان که کتاب هشتم و نهم دینکرد پهلوی از آن صحبت میدارد، باز از کاوه نام برده نشده است. مهمتر و شگفت تر آنکه در نوشته های دینی پهلوی که آگاهیهای فراوانی در مورد کهن ترین بخشهای روایات بدست میدهد، حتی یکبار هم نام او ذکر نشده است. نخستین باری که از کاوه اسم برده شده در تاریخهای دوره اسلامی و فردوسی است.


خداینامه:
باید دانست سرچشمهء مهم اطلاعات تاریخهای عربی و پارسی روایات خوذای نامک(خداینامه-شاهنامه) است که به ظن قوی در اواخر دوره ساسانیان تدوین گردیده و اینک در دست نیست بنابراین با اطمینان خاطر میتوان گفت فردوسی و تاریخهای قدیم عربی و پارسی جدید که از آسیب روزگار سلامت مانده، مواد مشترک خود را از منبع اصلی که خداینامه پهلویست اخذ کرده اند.

به نظر میرسد مندرجات خداینامه، روایات تاریخی اخیر بوده، تا روایات دینی که در نوشته های پهلوی مذهبی ضبط شده است.


کریستنسن نظر به بررسی های دقیقی که در این مورد به عمل آورده، معتقد است نوشته های دینی پهلوی،تاریخ باستانی را که تا دوره اشکانیان برشد رسیده، تقریبا بکمال و درست بازگو میکند در حالیکه روایات خداینامه صورتی است که در دوره ساسانیان بخود گرفته است.


منظور اساسی نویسنده یا نویسندگان خداینامه تجلیل و ستایش شاهنشاهی ساسانیان و خاندان بزرگان همزمان خود بوده است.


تاریخ باستانی را از دریچه زمان خود میدیدند.افسانه ها را بطور کلی به دایره انسانی پائین آورده، شخصیتهای ماجراجو و فانتزی را بکنار ریخته، خاندانهای بزرگ معاصر را،از روی نسب به قهرمانان دورهء باستانی وابسته میسازند. بسیاری از رویدادهای کم اهمیت دوره اشکانیان و ساسانیان را به دوران باستانی منتقل و همینطور شخصیتهای تاریخی دوره خود را به صف قهرمانان و پهلوانان افسانه ای باستان وارد میساخته اند.


نویسندگان اسلامی:

نویسندگان اسلامی که مندرجات مهم خداینامه را حفظ کرده اند،اراده تغییر و تبدیل روایات را نداشته و آنچه را که بتصورشان، موجب رنج احساسات دینی مسلمانان بوده انداخته اند. گزارشها و روایات پهلوی را که عجیب و غریب مینموده چنان اصلاح کرده اند که بعقل بگنجد. یکی از آن نمونه ها رشد و نمو ضحاک از موجود سه پوزه، سه سر و شش چشم افسانه ایست که به پادشاه بزرگ خداینامه تغییر صورت داده و دو مار از کتفش میروید که خوراکشان مغز سر انسان بوده و این صفت مشخصه ایست که همانند آن در نوشته های پیشوایان دینی بدیده می آید.طبری و دینوری نیز همراه با این روایت،روایتی ذکر میکنند که ضحاک دو زخم بر دوش داشته که مغز سر انسان مرهم آن بوده است.


سرچشمهء داستان کاوهء آهنگر و بنیاد پرچم شاهنشاهی ایران در شاهنامه فردوسی و تاریخهای پارسی و عربی بی تردید خداینامه میباشد.لکن در نوشته های دینی پهلوی،ذکری از آن یافت نمیشود.


به احتمال قوی بایستی به روایت اواخر دورهء اشکانیان و یا روایت دوره تاریخی ساسانیان مربوط باشد.اما چنین افسانه ای چه جور بوجود آمده است؟ به نظر کریستنسن اشتباه فهمی لغوی درفش را بنام کاوه منسوب ساخته است.


کاوی و کاوه:

واژهء کاوی در اوستا معمولا به امیر ترجمه میشود و سانسکریت آن نیز کاوی بمعنی داناست.در گاتها سرودهای اشو زرتشت نخستین بار به این واژه برمیخوریم.اوستای بعدتر نیز گاهی به تقلید از گاتها آنرا به منظور دستهء مخالفان زرتشت بکار برده است.کاوی در اوستا با واژهء کرپان همراه ذکر میشود.کاویها مردمان توانگر و نیرومند و مخالفان اشو زرتشت میباشند.کرپانها پیشوایان آنها هستند و از جمله دیویسنان بشمار می آیند.
کاوی در گاتها صفت شاه گشتاسب پشتیبان زرتشت است.


اوستای بعدی نیز آنرا به نام همه پادشاهان خاندان کیان،دومین سلسلهء بزرگ تاریخ باستان پیوند کرده،که کیقباد یا کاوی کواته(kavi kavaeta) بنیانگذار آن می باشد. کاویان جمع کاویست در حالت مالکیت و بنا به قانون دستوری مشترک اوستا و سانسکریت به جای صفت که مراد از آن، شاهی و سلطانی است بکار میرود.افزون بر این واژه، کاوی در گاتها بصورت کاوه یسچا(kavayascha ) به معنی پیروان کاوی هم استعمال شده.در پهلوی درفش کاویان به معنی درفش شاهنشاهی است.شمس اللغات و برهان قاطع به ترتیب درفش گاوان و درفش کاوان نوشته اند.

صورت اخیر آن کیان در پهلوی ساسانی و پارسی به واژه کاویان تغییر شکل داده است.کاوی در پهلوی ساسانی و پارسی به که و کی تصغیر شده است. دودمان کیقباد که صفت کی بنام همه پادشاهان آن پیوسته است، کیان نامیده شده. تصغیر کاوی در ادبیات پهلوی که و کی میباشد.اما زبان ارمنی که شامل واژه های پهلوی دوره اشکانی است آنرا به کو(kav) تصغیر نموده چنانکه بجای کیخسرو، کوخسرو گویند.پهلوی مانوی که در تورفان بدست آمده، و او کاوی را در تصغیر حفظ و قویاقاو نوشته اند.حذف واو در پهلوی هنگام تصغیر کاوی به که یا کی بظن قریب از اواخر دوره اشکانی و اوایل دوره ساسانی آغاز شده باشد.اما درفش کاویان در پهلوی بمناسبت نفوذ سنت ادبی با حفظ واو حفظ شده است.چون واژه متداول کیان، در دوره ساسانیان بکار میرفت، کاویان مفهوم مردم نمی بود آنرا صفت اسم خاص کاو(kav) تصور میکردند و با پسوند اک، کاوک گردید و و به پارسی بکاوه تبدیل یافت و اسم درفش بدان منسوب گشت. واژه کاو و کو در پارسی سره بخطا گاو و گو به معنی پهلوان بکار میرود.


بنابر آنچه گذشت موقع تجدید نظر بصورت روایت فرا میرسد.


بلعمی در ترجمه تاریخ طبری و شرح جنگ قادسیه،هنگامیکه پرچم ایران بدست سپاه اسلام میافتد، آنرا به نام درفش کیان یاد میکند نه کاویان که اتفاقا درست میباشد و در ادامه سخن خود گوید،درفش را کی هنگام پیروزی بر ضحاک بر دوش داشت.یوستی در لغتنامه اوستائی خود نام کاوه را بدین جور معنی میکند«اوستائی آن کاویه (kawviya) و مراد از آن شاهی و نسل کاوی است» اما مورد روایت کاوه خاموش است.


اگر گفته های کریستنسن درست باشد، روایت کاوه آهنگر، در دوره ساسانیان درست شده و به سرعتِ هرچه تمام، بین مردم متداول و معروف گشته است. یکی از هفت خاندان ایرانی که در کشور ایران مقام بزرگی را به ارث حفظ میکردند خاندان کارن است که در دوره اشکانیان هم مصدر کار بوده اند.سوخراو فرمانده نیرومند از آن خاندان بود که در زمان قباد(۵۳۱-۴۸۶ م) میزیست.آن خاندان را بنیانگذار درفش میدانستند.فردوسی کارن را پسر کاوه و فرمانده کل نیروی فریدون میخواند.به گفته ثعالبی کارن همان پسری است که کاوه با رشادت بی نظیر خویش او را در دربار ضحاک از مرگ نجات داده است. بنابر روایت طبری، خاندان کارن از نسل منوچهر اند.


باز بنا به روایت دیگر طبری کارن در زمان سلطنت شاه گشتاسب میزیسته است.


تاریخ نویسان اسلامی:

چنان مینماید که روایت کاوه در خداینامه با روایت قدیم جنگ ضحاک و فریدون به استواری پیوند نگردیده.این حقیقت نه تنها از سخنان فردوسی بلکه از گفته های طبری که سه نوع روایت را ذکر میکند بخوبی آشکار است.سرچشمه روایاتی که طبری از منابع مختلف کسب کرده باز هم بایستی خداینامه باشد.روایت اول و دوم طبری را بلعمی هنگام ترجمه به هم آمیخته اما روایت سوم طبری جرأت و رشادت کاوه است هنگام دادخواهی در بارگاه ضحاک ستمکاره. بگفته طبری:


«
چون مردم از ظلم و جور ضحاک در آه و ناله بودند، بزرگان کشور به اتفاق آراء کاوه را از اصفهان میطلبند تا در بارگاه ستمکار دادخواهی کند.اجازه شرفیابی برایش حاصل و کاوه در بارگاه شاه مدتی در برابر او بیآنکه آداب کرنش و تحیت بجای آرد، میایستد.
پس از چندی میگوید،ای شاهنشاه به چه طریقی تحیت بجای آرم.آیا تحیت شاهنشاهی که بر همه کشورها فرمانروا است یا پادشاهی که در این کشور فرمانرواست.ضحاک میگوید البته تحیت شاهنشهی که بر همه کشورها فرمانروا است.آنگاه میگوید اگر فرمانت بر همه کشورها نافذ است مردم این کشور چرا باید خوراک مار را تهیه کنند و مردم کشورهای دیگر فارغ بال و آسوده باشند.چرا تهیه خوراک به عدل و به داد بین همه مردم کشورها تقسیم نمیکنی.این را گفته و چنان به دادخواهی میپردازد که بر ضحاک مؤثر واقع و به گناه خویش اعتراف و توبه و پیمان میکند که در اصلاح امر بکوشد.مردم آرام شده میروند.سپس اودگ مادر ضحاک پیش آمده فرزند را سرزنش میکند چرا برابر مردمان ملایمت نشان داده است. ضحاک جواب میدهد آنها از روی منطق و نکات قانونی وی را ساکت میسازند و مادر را به سکوت امر میکند


چندی پس از آن مردم شهر مجاور را بار میدهد و در جبران مافات و تقلیل مشکلات و مصائب آنها فرمان صادر میکند. فردوسی و بلعمی در مورد روایت اخیر ساکت هستند.اصل روایت شاید همین موضوع باشد. کاوه از همان آغاز کار، پهلوان معرکه نبوده اما رویداد تاریخ به تدریج با نام او ارتباط حاصل میکند و بعدها با اندکی تغییر موید جنبه قیام مردم میگردد.
بلعمی در ترجمه تاریخ طبری(۹۶۳ میلادی) مطلبی اضافه میکند که فردوسی و طبری هردو ندارند و آن اینکه کاوه شال سر خویش را به جای پرچم بر چوب می افرازد. مسعودی(در گذشته 956 م) در مروج الذهب خویش بطور بسیار کوتاهی از واقعه ضحاک بدون ذکر نام کاوه صحبت و اشعار میدارد، ایرانیان بر ضحاک شوریده فریدون را به پادشاهی برمیدارند و پرچمی از چرم برافراشته درفش کاویان نام می نهند. فریدون بر ضحاک دست یافته او را در دماوند حبس میکند.در کتاب التنبیه و الاشراف روایت کاوه را طبق بیان طبری اظهار میدارد ولی کاوه را کفشدوز میخواند نه آهنگر، چرا که درفش معنی ابزار پینه دوزی هم میدهد. همین قدر اشعار میدارد که کاوه بنا به دستوری پرچم چرمین برمی افرازد.


حمزه اصفهانی نیز مانند دینوری در ذکر تاریخ ایران در مورد رویداد کاوه ساکت است. بیرونی در آثار الباقیه جشن مهرگان را جشن پائیز میخواند و میگوید در این روز مردم از قیام فریدون، پس از پیکار کاوه بر ضحاک آگاه میشوند. مقدسی مهرگان را در واقعه ضحاک و فریدون ذکر و میافزاید فریدون ضحاک را در آن روز پس از پیکار کاوه و برافراشتن پرچم در دماوند حبس مینماید ثعالبی (در گذشته ۱۰۳۸ م)اخبار منابع مختلف را باهم به عباراتی شیوا و استفاده از طبری نیز تشریح مینماید.(غرر اخبار الملوک الفرس و سیریهم-ترجمهء محمود هدایت(


ابن مسکویه،یاقوت،حمد الله مستوفی و دیگران نیز در مورد کاوه و درفش صحبت داشته اند، لیکن صحبت آنان، همان تکرار سخنهای پیشینیان میباشد.اما میرخوند(در گذشته ۱۴۷۹ م) همان گفتار بلعمی را با عباراتی فصیح و بلیغ ذکر میکند، لکن در مورد نیاکان فریدون و نوح پیغمبر ساکت است.


منظور از جمله اخیر روضة الصفا در مورد قباد پسر کاوه اشاره ایست به نسل مستقیم قباد پسر انوشیروان دادگر ساسانی.


هربلوت (d.herbelot) خاورشناس فرانسوی(در گذشته ۱۶۹۵ م) در کتاب خویش (bibliothèque orientale) که به گفته کریستنسن از منابع دوران اخیر و گمنام استفاده نموده انوشیروان را با کمال صراحت از نسل آهنگر اصفهانی میخواند.


بدین روش خط سیر تجدید نظر در روایت مربوط به کاوه آهنگر را میتوان دنبال کرد، مردی که درفش شاهنشاهی ساسانیان را با نام خود مشهور ساخته و به راستی نام خود را به آن پیوند کرده، به درفش شاهنشاهی هستی نداده است.


روایات همانند دیگر:

اینک بمطالعه افسانه های همزمان مورد فریدون و ضحاک پرداخته میشود تا دیده شود آیا در آن دوره روایتی که شاهزاده ای با اژدهای سه سر به پیکار پرداخته موجود بوده و باعث شده نام کاوه آهنگر از آن بوجود آید. پرسش مذکور باز پرسش دیگری بوجود می آورد که چرا نام آهنگری بر درفش منضم گردد.در ژرفای روایت مقصودی به راستی باید نهان باشد که صفت مشخصه باستانی را جلو دیدگان ما بگذارد.


افسانه های جهان هندو اروپائی، با روایت آهنگران انباشته است. پیشه آهنگری،اصل و رشد آن با رنگ سحر و جادو آمیخته است. خدایان و دیوان هنر آهنگری و سلاح سازی را به انسان تعلیم میدهند، تا در انجام کارهای بزرگ قهرمانی توفیق حاصل نمایند. در روایات قهرمانی آلمان هیفه ئیستوس (hephaestus) و ولند (voelund) و کوتوله و جنها سازنده حربه های جنگی بوده اند.


در افسانه های ویدائی، خدائی به نام تواشتر(tavashtar) سلاحی برای ایندرا میسازد تا با آن ماری بنام ورتره (vrtra) را نابود کند.اوستا نیز در مورد روایت فریدون و خبری که با کدام سلاح اژدهای سه سر و سه پوزه را میکشد، آگاهی هائی بدست میدهد و روایات دوره های پسین خط سیر مربوط به آن را حفظ میکنند. بگفته فردوسی چون فریدون پس از قیام کاوه به جنگ با ضحاک حاضر میگردد، آهنگران ماهر را میطلبد و نقشی بر خاک کشیده میگوید گرزی بدان شکل برایش بسازند. آهنگران فرمان فریدون را به درستی انجام میدهند و مورد عنایت و بخشش زر و سیم و جامه افتخار و به آینده بهتری امیدوار میگردند. فریدون مجهز با گرز گاوسر، برخلاف ستمکار به پیکار میپردازد. ثعالبی نیز شاید از مآخذ خداینامه، در مورد گرز گاوسر و ساختن آن سخن میگوید.


تصورات اولیه، در مورد گرز گاوسر آشکار است که به زعم پیشینیان با نیروی سحر و جادو تعبیه شده. نیروی ذهنی قدرت گاو را در شاخ و سر آن در گرز گاوسر تعبیه کرده و موجب غلبه بر دشمن میگردد.


در هرحال اگر چگونگی روایت مذکور در خداینامه با روایت ویدائی و تواشتر سازنده سلاح برای ایندرا، به هم وفق گردد، داستانی همانند آن، بشکل و صورت قدیم ایرانی در مورد فریدون و ضحاک، به ظن قوی وجود داشته و آهنگری یا بطور کلی خدائی یا ایزدی در دوره باستانی که آریائیهای هند و ایران باهم میزیسته اند، سلاحی برای فریدون درست میکنند که آژی دهاک را به قتل برساند. روایت فردوسی ایزد سروش را هنگام گرفتاری ضحاک به میدان میکشد و فریدون به دستور او ضحاک را زندانی میکند.


نتیجهء عادی جنگ و غرض از پیکار با اژدها بیگمان انگیزه زندانی شدن غولی است.ارتباط درفش شاهنشاهی با قیام فریدون، در روزگاران بعد موجب تبدیل نام کاوک، به کاوه آهنگر افسانه قدیمی و سازنده سلاح شاهزاده پهلوان، به سازنده درفش روایتی گشته که مردم بدور او و پیکار با ضحاک گرد می آیند.


از لحاظ خاطر افسانه اصلی، کاوه پیشهء آهنگری خویش را حفظ میکند و مانند آهنگران چرم پاره ای را که هنگام کوفتن آهن تفته بر جلو خود میبندند بر تن دارد و چون پرچم ساسانیان از قرار معلوم از چرم بوده، تکامل صورت روایت و تبدیل آن آسان میگردد و کاوه با افراشتن چرم پاره خود بر سر نیزه ای پرچمی را به وجود می آورد.


روایت اخیر یعنی افراشتن چرم پاره بر نیزه، نخستین بار از دورهء اسلامی دیده میشود.شماره اندکی از منابع اسلامی ایران که از مآخذ خداینامه استفاده کرده اند در آن مورد صحبت میکنند.


منظور روایت، پیکار با اژدها و ارتباطش با ساختن سلاح بکلی از میان نمیرود. چون آهنگر سلاح ساز افسانه ای، نقش دیگری بازی میکند، خلاء موجود با دعوت آهنگران بازار پر میگردد.

چگونگی درفش کاویان:

اینک پرسشی پیش می آید که آیا تصویر معتبر پرچم شاهنشاهی به نام درفش کاویان در دست است.عکس موزائیکی از پمپئی که به غلط به«جنگ اسکندر»معروف شده، طرحی است بصورت پرچم بر سر نیزهای پشت گردونه شاهنشاه.


بگفته سره (ر.ک. sarre-die altoriental feldzeichen klio iii 1903 p 348 ( به نظر میرسد چارچوبی است که پارچه قهوه ای سرخ رنگ بر آن گسترده خود موزائیک بسیار آسیب دیده.سرمرغی بر سطح داخلی پرچم به زحمت دیده میشود و آن بگفته سره، سرخروس میباشد.
تذکر این مطلب بی مورد نیست که عکس موزائیک مذکور تصویریاز مهر است که در کشور روم پیدا شده، جائیکه صدها مهرابه های مهر و تصاویری همانند صورت مذکور در آنجا یافت گردیده.اسکندر مقدونی یونان را متصرف شد نه رم را.بنابراین عکس موزائیک مذکور امکان ندارد از اسکندر باشد و به دلایل بالا صورت مهر است.شادروان بهروز نیز همین نظریه را داشت.


پرچم موزائیک مهر ما را به یاد پرچم ایران می اندازد که بر طرح گلدان داریوش نقش شده و در موزه لوور نگهداری میشود. طرحی از آن بر سکه های دوره اشکانی ترسیم شده.سکه های مذکور با نبشته پهلوی اشکانی،از دوران اولیه محلی است که به اشکانیها وابسته بوده اند.نقش سکه ها همه یکنواخت و صورت پادشاه بر روی سکه و در پشت و وسط آن مجمر آتش و بالای آن صورت فروهر و پادشاه سمت چپ مجمر به حال ستایش ایستاده و به سمت راست آن پرچمی نصب است و آن چیزیست مربع با چارچوب یا بی چارچوب و با جواهرات مختصری به شکل صلیب یا ستاره مزین ۲ یا ۳ یا ۴ حاشیهء ریشه دار به سمت پائین آن آویزان و بر تیری نصب است.بعضی از سکه ها حاشیه ریشه دار ندارد. تنها بر پشت یک سکه مجمر نیست و شاه بر تخت نشسته با عصای سلطنتی بر دست چپ و جامی بر دست راست و پرچمی نصب بر تیر جلو اوست.بعضی سکه ها صورت خروس بر پرچم یا تیر دارد.(ر.ک.همان کتاب ص ۳۵۰(


پروفسور لوی (m.a.levy) پس از مطالعه دقیق نخستین سکه های مزبور عقیده دارد بظن قریب پرچم مذکور سمبول مذهبی است و بیش از این نمیتواند اطلاع درستی بدهد.(ر.ک. zd:m.g 21 p 439( یوستی گویا نخستین کسی است که آنرا با اطمینان درفش کاویانمیخواند و در مقاله خویش در مورد تاریخ ایران (ر.ک. grundriss d.iran philogie ii p 86-87) گوید«در تصویر موزائیکی پمپئی در جنگ ایسوس (isoss) نزدیک مجمر، درفش کاویان یا درفش شاهنشاهی دیده میشود(موزائیک آسیب دیده است) نظریه مذکور به طور کلی قابل قبول است


سره نیز به اتکای همین فرضیه، طرح پرچم در تصویر موزائیک مهر و طرح پرچم بر سکه ها را درفش کاویان میداند و گوید:

«در حالیکه پرچم قدیم شاهنشاهی ایران با تصویر عقاب زرین و بالهای گشاده افراشته بر نیزه بلند در زمان گزنفون معمول بود به نظر میرسد سمبول دیگر پادشاهی نیز در بعدها وجود داشته و در موزائیک مهر،به طور غیر صریح دیده میشود و آن سمبول ارغوانی رنگی است با تصویر نیمرخ خروس زرین افراشته بر نیزه و شاهزادگان ایرانی از نسل پادشاهان باستانی نشان درفش شاهنشاهی را به طور قانونی بر سکه های خویش نقش مینمودند. نمونهء چنان پرچم را با نقش خروس در پرستشگاه منزل خویش نگاه میداشتند…روایت شاهنامه فردوسی درفش کاویان را پیشبند چرمین کاوه آهنگر میداند


پروفسور مان (o.mann) در نخستین شماره مجله کاوه (۲۴ ژوئن ۱۹۱۶) همین نظریه را شرح داده است.


آیا این شناخت براستی درست است؟چگونگی و طرح درفش از منابع نویسندگان قدیم عربی و پارسی در مورد تاریخ ایران بدست می آید.گزارشهای آنان بیگمان باید قابل پذیرش باشد زیرا منبع اطلاعات آنها خداینامه بوده که در زمان وجود درفش تدوین گردیده و یا منابعی بوده که اطلاعات آن از سربازان پیکار قادسیه اخذ شده است، پیکاری که درفش به دست مسلمانان می افتد و بقولی به امر عمر سوخته میشود و به قولی تکه تکه و پاره پاره شده بین سربازان بخش میگردد.


طبری هنگام بیان جنگ قادسیه گوید:

«درفش کاویان، پرچم خسرو از پوست پلنگ به درازای ۱۲ گز و پهنای ۸ گز میباشد». به گفته بلعمی سکه های طلا و نقره و جواهرات زیادی بر آن دوخته شده است.


مسعودی در مروج الذهب روایت طبری را ذکر و علاوه میکند درفش بر دو تیر بلندی که پهلوی هم میگذاشتند در اهتزاز بوده و با مروارید و جواهرات گرانبها آراسته بود. ضرار بن الخطاب که درفش را به چنگ می آورد آنرا بسی هزار دینار میفروشد ولی یک میلیون و دویست هزار دینار بها داشت و در کتاب التنبیه و الاشراف بهای آنرا دو میلیون دینار برآورد میکند.ابن رسته عباراتی نامفهوم مینویسد و آن اینکه « درفش کاویان در اصل پارچه سرخی بوده بر تیر سیاه رنگ و کاوه آنرا بر پارچه ابریشمی آویزان میکند و هنگام برافراشتن بر نیزه بر صورتی که حیوان وحشی مینمود می آویخته است


به گفته خوارزمی در مفاتیح العلوم «درفش از پوست خرس و به قول دیگران از پوست هژبر تهیه شده بود و شاهان آنرا بفال نیک دانسته در زینت آن با زر و جواهرات سنگین میکوشیدند». ثعالبی چنانکه گذشت گوید «فریدون پس از مرگ کاوه،درفش کاویان را طلب فرمود و آنرا به جواهر ثمین مرصع گردانید و در خزانه نهاد و بوقت کارزار در معارک، حشم را ظفر پناه و دل ایشان بدیدن آن روشن و قوی بود و از ملوک عجم هرکه بر تخت مینشست چیزی از جواهر بر آن اضافه میکرد، چنانکه یکی از عجایب روزگار گشت


بگفته مطهر بن طاهر،درفش از پوست بزغاله و بقولی از پوست شیر بود.ابو ریحان بیرونی نیز با همان گفته ها همآهنگ است.


بگفته فردوسی:

«فریدون فرمان داد چرم پاره پیشبند با زربفت سبز و جواهرات گرانبها بر زمینه زرین مزین سازند و گوئی بشکل ماه بالای آن گذارند و آنرا با پارچه های سرخ و زرد و ارغوانی که پرپر میزد بیاراستند.جانشینان او هریک در آراستن درفش با جواهرات و گلدوزیها و دیبا و پرنیان کوتاهی نمیکردند.درفش کاویان و تاج به نشان شاهنشاهی اختصاص داشت.هنگام جنگ پهلوی تخت شاهنشاهی در حرکت بود.شاهنشاه پنج موبد را برای زمزمه هنگام حرکت درفش مختص کرده و هنگام پیکار به دست بهترین مبارز سپرده میشت
به گفته ابن خلدون درفش برحسب اعداد طلسمائی با جواهرات مرصع بود.


از آنچه گذشت دیده میشود، در اواخر شاهنشاهی ساسانیان درفش کاوه پرچم چرمین بوده بطول ۱۲ و عرض ۸ گز و مرصع با زربفت و گلدوزی و جواهرات گرانبها و زر و سیم برحسب اعداد نجومی و خواص طلسمائی بر آن نصب بوده.بنابراین همانندی بین این درفش و نشان پرچم مانند بر تصویر موزائیک مهر و سکه های ایرانی که صحبت شد موجود نیست.البته امکان دارد نمود پرچم طی سده های در میان تغییر یابد. لیکن بنظر کریستنسن دلیل مثبتی بر پذیرفتن اینکه پرچم موزائیک مهر و نشان بر سکه های درفش کاویان است در دست نیست.


به کار بردن پرچم به جای نشان، به احتمال ضعیف در دوره هند و ایرانی مرسوم بوده. به هرحال کلمه درپسه (drapsa) در سانسکریت برابر واژه درفشه اوستائی است و نظریه متداول بر حقیقت درفش کفشدوزی بودن آن گواهی میدهد.لیکن دکتر گلدنر با اعتراض گوید واژه مذکور در سانسکریت (vedic studies 3-57) مانند اوستا گاهی بجای پرچم و علم بکار میرود و یسنای ۱۰-۱۴ که مورد تهیه شیره هوم و نوشیدن آن صحبت میدارد، خطاب به موبدی که نقش هوم را داراست گوید «نباید برای من آنانی که از هوم نوشیدند به دلخواه خود مانند گاو درفش پس و پیش روند.باید آنان از نو سرزنده شوند،زنده دل پیش روند و ورزیده به در آیند.» مفهوم گاو درفش بطور معمول درفش کاوه است.بنابراین بایستی از پوست گاو درست شده باشد.


لیکن بگفته بارتولومه مفهوم بیان مذکور آنست که تصویر سر گاو بر درفش بوده و نظریه او به ظن قوی حقیقت دارد.


در عقاید آشوریها چنین نشانی به دیده می آید و آن طرحی است بر قالب فلزی، خدائی با کمان کشیده در دست بالای آن و پائین آن دو نر گاو که از ترس او هریک به سمتی گریزانند.بالای تیری که نشان مذکور نصب است سر نر گاو یا اژدهای شاخدار نیز هست و همانند اسب با زینت سر ستون آنها که قدمتش از تخت جمشید کمتر میباشد.در ارتباط آن با گرز گاو سر فریدون رای قطعی نمیتوان اظهار داشت.


پرچمهای گوناگون مدارک بسیاری در اثبات بکار بردن نشان و علامت در ایران باستان است. به گفته گزنفون پرچم شاهی عبارت بوده از عقاب زرینی بر تیر (ر.ک. anabasis i,10) به گفته لوسیان سپاه بزرگ یکهزار نفری در ارتش اشکانیان پرچمی داشته با نقش مار.( ر.ک. lucians work about how one aught to write history chap 20
)
در ادبیات یونان و روم از پرچم های مار و اژدها پیکر پادشاهان اشکانی و ساسانی صحبت میشود.اشکانیان نیز مانند هخامنشیان نشانهای عقاب و شهباز داشته اند.اوستا با صفت پرچمهای بلند در مورد شهر بلخ صحبت میدارد.(وندیداد ۱-۷) به نظر کریستنسن ریشه این روایت شاید مربوط به زمان مهرداد اول اشکانی بوده باشد.

فردوسی هنگام ذکر تاریخ قدیم در شاهنامه از پرچم هائی با طرح تصویر حیوانات صحبت میدارد.چون همانگونه روایات در خداینامه نیز موجود بود.کریستنسن عقیده دارد که بیگمان سمبول دوره ساسانیان بوده و فردوسی در سخنان خویش از آنها بهره برداری کرده است.در اینجا باید متذکر شد که به زعم نگارنده عقیده و نظر کریستنسن در این مورد سست میباشد.زیرا چنانکه فردوسی در اوایل جلد سوم شاهنامه متذکر است کتابی بیش از دو هزار سال کهنه در پیش خود داشته است چنانکه گوید:


یکی نامه دیدم پر از داستان
سخنهای آن پرمنش راستان
فسانه کهن بود و منثور بود
طبایع زپیوند آن دور بود
نبردی به پیوند او کس گمان
پراندیشه گشت این دل شادمان
گذشته بر او سالیان دو هزار
گر ایدون که برتر نیاید شمار


موقع سان دیدن کیخسرو از پهلوانان ایران هریک با درفش مخصوص و سربازان خود به پیش شاهنشاه رژه میروند که فردوسی درفشهای آنان را تشریح مینماید.


به هرصورت بعید بنظر میرسد که دودمان هخامنشیان همان درفش کاوی را حفظ کرده باشند. پادشاهانی که در اوستا از آنان یاد شده از دودمان پیشدادیان و کیان و در روزگاران کهن در شرق و شمال ایران فرمانروائی داشته اند.از اینرو تاریخهای یونان و رم از آنان صحبت نمیدارند و در مورد هخامنشیان که در مغرب ایران و باهم همسایه بوده اند به طور مشروح سخن میرانند.


پرچمی که بر موزائیک مهر و بر سکه های دوره اشکانی دیده میشود، بطور مسلم درفش کاویانی نیست.دودمان اشکانی که همزمان با سلوکی ها بوجود آمده چون پرچم هخامنشیان را حفظ ننموده اند، امکان ندارد طی ۴۷۰ سال شاهنشاهی خویش درفش کاویان را نگاهداشته باشند تا بعدها بدوره ساسانیان منتقل و درفش شاهنشاهی آنها گردد.
اشکانیان که از شمال و مغرب ایران خروج کرده و شاهنشاهی بزرگی بنیاد نهادند بیگمان فرهنگ و آئین مشرق و مغرب و شمال ایران را بهم جوش میدهند.چنین به نظر میرسد روایتهای شمال و مشرق که در اوستا نیز ذکر شده و مؤید رشد تاریخ باستانی ایران بوده در دورهء آنها در اطراف و اکناف ایران مشهور شده باشد.


بنابر آنچه گفته شد، کاویان از واژهء کاوی و مراد از آن شاهی و سلطانی است و از درفش کاویان درفش شاهنشاهی یا درفش کیان یا کاویها اراده میگردد و با نام کاوه مرد آهنگر ارتباط ندارد.


روایتی که پرچم شاهنشاهی با نشان پادشاهان ارتباط دارد، گویا از دوران هخامنشیان آغاز شده باشد.ولی پرچم چرمین، مرصع با جواهرات بنام درفش کاویان، به ظن قریب به یقین اثر پادشاهان اشکانی و تشریفات مناطق بومی آنان بوده که بعدها پادشاهان ساسانی از آن پیروی نموده اند.


گردآوری، اصلاح و ویرایش : فریدون راستی

سرچشمه :
مجله بررسی های تاریخی ، فروردین و اردیبهشت ۱۳۵۴ – شماره ۵۶

نمونه‌هایی از مباحث اسطوره‌ای‌ در کتاب پنجم دینکرد

 نمونه‌هایی از مباحث اسطوره‌ای‌ در کتاب پنجم دینکرد :

به خامه دکتر ژاله آموزگار عضو هیات علمی و استاد دانشگاه تهران
گردآوری و ویرایش : فریدون راستی


سرانجام تصحیح،آوانویسی،ترجمه،تعلیقات و واژه‌نامهء کتاب پنجم دینکرد پس از سال‌ها«آغاز»به‌ فرجام رسید.کاری که از سال 1348در«بنیاد فرهنگ‌ ایران»که مدیریت آن را شادروان دکتر پرویز ناتل‌ خانلری برعهده داشت،شروع شده بود.تهیه واژه‌نامه‌ این کتاب را من به‌عهده گرفته بودم.پس از تهیه‌ برگه‌های اولیهء واژگان آن،به دلیل اهمیت کتاب‌ دینکرد و تازگی‌هایی که در این متن بود با دوست و همکارم،زنده‌یاد احمد تفضلی تصمیم گرفتیم کار اساسی‌تری بر روی آن انجام دهیم و متن انتقادی آن‌ را با ترجمهء کامل و واژه‌نامه و یادداشت‌های مناسب‌ فراهم کنیم.دوست و هم‌درس پیشین ما فیلیپ‌ ژینیو،استاد برجستهء مدرسهء مطالعات عالی دانشگاه‌ پاریس پیشنهاد کرد که این کتاب به فرانسه و جزء انتشارات
Studia Iranica منتشر شود.


آوانویسی و ترجمهء آن به اتمام رسیده بود که‌ مرگی نابهنگام سررسید و وجود ارزندهء احمد تفضلی را راهی دیار خاموشان کرد.


چه سخت بود به تنهایی به پایان بردن این‌ کار سترگ،با بار غمی بزرگ…


دینکرد1به معنی«اعمال و کارهای دینی»یا تالیف دینی است.این کتاب در اصل مجموعه‌ای از نه کتاب بوده است که کتاب اول و دوم و بخشی از کتاب‌ سوم از میان رفته است.مجلدهای بازماندهء این اثر ارزنده از مهم‌ترین آثار ادبیات پهلوی هستند و دینکرد به منزلهء دانشنامه‌ای است برای دست‌یابی به‌ اندیشه‌های مزدیسنایی.تدوین مطالب آن براساس‌ نوشته‌های پیشین زردشتی است.نام دو تن از تدوین‌ کنندگان:آذر فرنبغ فرخ‌زادان و آذر باد ایمیدان در کتاب دینکرد ذکر شده است که هردو در سدهء سوم‌ هجری می‌زیسته‌اند.

متن مشکل و سبک خلاصه‌نگاری آن باعث‌ شده است که پژوهشگران کمتر از متن‌های دیگر پهلوی،اشتیاق به ترجمهء آن داشته باشند.


کتاب پنجم دینکرد2را می‌توان به دو بخش‌ تقسیم کرد3:


بخش نخست

 که فصل‌های 1-22 را دربرمی‌گیرد4.شامل پاسخ‌هایی است که آذر فرنبغ‌ فرخ‌زادان در کتاب موسوم به سمرا(-سمران)به‌ پرسش‌های شخصی به نام یعقوب خالدان می‌دهد که از مردم«سمرا5»است.در این بخش پس از شرح کوتاهی در بارهء سابقهء مردم این ناحیه و همکاری آنان با ایرانیان در زمان لهراسب،از سرگذشت دین مزدیسنایی پیش از زرتشت و سپس‌ از آغاز زندگی زردشت تا درگذشتش سخن به میان‌ می‌آید.

بخش دوم کتاب

 که فصل 23 و 24 را شامل‌ می‌شود6شرح پاسخ‌هایی است که آذر فرنبغ فرخ‌زادان‌ به پرسش‌های شخصی به نام بخت ماری مسیحی‌ می‌دهد.در این پرسش و پاسخ‌ها بیشتر به جنبهء آیینی‌ دین زرتشت پرداخته می‌شود و از مطالب مربوط به‌ ماوراءالطبیعه،از«پرهیز7»آب،زمین،آتش،گیاه،فلز و…و هم‌چنین از جشن‌ها و مسائل روزمره سخن به‌ میان می‌آید.


اکنون برگرداندن بندهایی از بخش نخستین‌ کتاب پنجم دینکرد که بیشتر جنبه اساطیری دارند نقل‌ می‌گردد:

فصل یک-بندهای 7-9


7-در باره این‌که چگونه پیامبران پیش از زردشت‌ این دین را پذیرفتند و زردشت سپیتمان پاک که دارای‌ فروهر نیک است چگونه ظهور کرد و در باره کسانی‌ که بعدها می‌آیند و آورندگان این دین به پاک هستند8 .


8-که از پیامبران و فرستادگان و کسانی‌که دین‌ را پذیرفتند،بودند کسانی‌که آن را به تمامی و کامل‌ پذیرفتند9مانند کیومرث بودند کسانی‌که بخشی از آن را پذیرفتند مانند مشی و سیامک و هوشنگ و تهمورث و جم و فریدون و منوچهر و سامان‌10و کیانیان و نیز پیشوایان بسیار دیگری که در هردوره‌ بودند.


9-آنچه را پذیرفته بودند به شایستگی،در زمان‌های گوناگون به عمل درآوردند،با آن دشمن‌ آفریدگان را دور کردند.سود و فراخی خواستند،جهان را اداره کردند و آفریدگار و آفریدگان خوب را خشنود ساختند.


فصل دو-بندهای 1-14


1-زردشت در آن روشنی پاک همانند امشاسپندان، از همان آغاز آفرینش به صورت«مینو»11آفریده و پرداخته شد،تا دین را هم به کمال و هم به تفصیل و به تمامی و بی‌آن‌که چیزی از آن را فرو گذارد بپذیرد و در جهان رواج دهد.


2-هنگامی‌که فرستاده شد تا در جامه خاکی‌12و هستی«گیتیی»13متجلی شود،فره بزرگ و روشنی در او چنان نمایان بود که در تخمهء14جم.از زمانی‌که پدر او پوروشسب با مادر او دوغدو پیوند کرد تا زمانی‌که‌ زردشت زاییده شد.در درازنای زندگی،هرگاه مادرش‌ از خانه خویش به جایی می‌رفت،آن فّره مانند شعلهء آتش بلند دستبر به سرزمین‌های دور،روشنی و نور و فروغ می‌داد.


3-جادوگران،پریان،ستمگران،کوی‌ها.کرپان، بدکاران دیگری که به هنگام زایش و کودکی او،با قصد نابودی بر او تاختند.بر برخی مرگ رسید و بر برخی ناتوانی،چنان‌که برخی را دست خشک شد و برخی را افلیجی رسید و این بر همگان آشکار و پیدا شد.


4-خویشاوندان جادوگر و دیوپرست پوروشسب،از روی چاره‌خواهی و نیز برای آزمایش،او را حتی پیش‌ گرگ‌ها و دیگر ددان افکندند.


5-هم‌چنین پیداست که چون بهمن در و جایگزین شده بود،به هنگام زایش خندید.


6-چون به هم سخنی اورمزد آمد و دین را پذیرفت،اهرمن،دیوان و دروجان بسیار را برای‌ ترساندن و آسیب‌رسانی و ستیزه‌جویی و کشیدن او به‌ سوی خویش،به نزد وی فرستاد و همگان،که زردشت‌ آن‌ها را نپذیرفته بود،سرکوب و مغلوب،از نزد او بازگشتند،درحالی‌که وی این سخن پاک را به زبان‌ اوستایی اعلام کرده بود15:خواست اورمزد برترین‌ است،و دین او آراسته به زین‌افزار است،در آن پاداش‌ آشکار است،نیروی فرمانروایی دارد و در آن،راه از میان بردن زیان ناشی از متجاوز(-اهریمن)و پیروزی انجامین ایزدان و آنچه در بارهء این امور است‌ نشان داده شده است.


7-دیوان که پیش از آن در جهان آشکارا راه‌ می‌رفتند،کاهش یافتند،درحالی‌که کالبدشان شکسته‌ شده بود و پراکنده،بدین‌گونه در زیر زمین پنهان‌ شدند16.گمراهان،فریفتگان،فریبندگان،اهل جدل‌ سخت،با این‌کار ایمان آوردند.


8-چون زردشت دین را از اورمزد به کمال‌ پذیرفت به نزد کی گشتاسب رام شاه‌17و جهانیان رفت‌ تا آنان را به دین آورد.بسیار گونهء فره‌کاری و پیروزی‌ بر دیوان و دروجان از او نمایان شد.بسیار چیزهای‌ نهفته‌ای را که در اندیشهء گشتاسب شاه و بسیاری‌ دیگر بود آشکارا بیان کرد.بخشی از تن جانداری را که‌ «بی‌تن»18بود.علیرغم بسیاری از جادوگران، دیوپرستان و کسانی‌که با دیوان هم‌سخنی دارند و فریبندگان و فریفتگان و کسانی‌که اهل جدل سخت‌ بودند دو باره جان داد19.


9-او بر دوازده ستاره شماری که نام آن‌ها از دوازده اختر بود و همهء فرزانگان بابلی و آن‌هایی که‌ برای پرسیدن پرسش‌هایی از سوی خدایان‌ خونیرس‌20آمده بودند در جدل پیروز شد.با چنین‌ معجزه‌های شگفت‌انگیز مینویی و گیتیی که از زمان‌ جمشید،مانند نداشت بهمن،اردیبهشت،آذر و چندین‌ مینوی‌21خوب دیگر به عنوان گواه همراه او نمایان‌ شدند.

10-پس از آن‌که همهء گفتار دین اورمزد را با در نظر گرفتن اندازه و با سنجش به گشتاسب و جهانیان با محاسبه‌ای هرچه شگفت‌تر عرضه داشت،آنگاه‌ در برابر هم‌بیکاران‌22که بسیار خصمانه در برابر سخن‌ او بودند ایستادگی کرد.


11-زمانی‌که زردشت با فّره‌کاری و از راه غلبه‌ در بحث و نشان دادن نشانه‌هایی که ویژه پیامبران‌ و وخشوران است و به دلیل چنین گواه راستین،مردم بدو گرویدند.رام شاه کی گشتاسب با وجود بیم از خیونان‌23 که دشمن دین بودند،پس از آن‌که فّره و راز بزرگ را دید رواج دین را پذیرفت.


12-زریر اسفندیار،فرشوشتر،جاماسب و چند تن‌ از بلندپایگان نیکوکردار کشور،نیکان،خواص و مردم‌، خواستهء اورمزد و امشاسپندان و آرزوی آفریدگان را در رواج دین،آشکارا دیدند.


13-سرانجام زردشت دید که در پی تحریک و انگیزش دیوان،دیوپرستان بیشماری ستیزه‌جویانه به‌ مقابلهء او ایستادند و نبرد و کشتار بسیار روی داد و با وجود این،دین گاهی به پاکیزگی و گاهی به آمیختگی‌ در جهان رواج یافت.


14-برای این دین پاک او،اوشیدر و اوشیدرماه و سوشیانس پیدا شوند که آن را از نو عرضه دارند و آن‌ را به کمال رواج دهند و با رواج کامل این دین اورمزد، همهء آفریدگان نیک،آسوده از دشمن و در آسایش‌ کامل باشند.


پانوشت:

(1)-آموزگار ژاله-تفضلی احمد،زبان پهلوی،ادبیات و دستور آن،چاپ دوم،1375،انتشارات معین،ص 28 به‌ بعد و نیز:

تفضلی،احمد.تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام،به‌ کوشش ژاله آموزگار،چاپ اول،1376،انتشارات سخن، ص 128 به بعد.

(2)-صفحات 433-470 دینکرد چاپ مدن:

1911 Madan.D.M.Dinkart Bombay

(3)-در سنت ایران‌شناسی معمولا شماره‌ گذاری‌های پیشینیان تا حد امکان رعایت می‌گردد.

کوشش ما نیز در این کتاب بر این بوده است که در حد توان شماره‌های فصل‌ها،برطبق نمونه‌های چاپ‌ سنجانا و دومناس باشد،ولی در برخی موارد اجبارا تغییراتی داده‌ایم،نک:

Sanjanna.P.Dinkart Bombay ,1874-1928 D Menasce.J.P. ,Une encyclopedie mazdeenne, Ie Denkart,paris 1958.

(4)-صفحات 433-454 دینکرد چاپ مدن

(5)-احتمالا نامی برای تسمیه«حمیر»یا«هاماوران» (-یمن)

(6)-صفحات 455 تا 470 دینکرد چاپ مدن.

(7)-به معنی محافظت و نگاهداری

(8)-منظور موعودان زردشتی هستند که بعدا ظهور خواهند کرد:اوشیدر،اوشیدرماه،سوشیانس.

(9)-پیش از زردشت،سخن ایزدی به پیام‌آوران‌ دیگری نیز ابلاغ گردید اما زردشت بود که آن را به کمال‌ پذیرفت و تبلیغ کرد فهرستی از این پیامبران در آغاز کتاب هفتم دینکرد آمده است(ص 592 دینکرد چاپ‌ مدن).

(10)-منظور از سامان شاید گرشاسب است.نک:

آموزگار.ژاله«گرشاسب در پیشگاه اورمزد». مجله کلک،شماره پنجاه و چهارم 1371.ص 9-16 و نیز:سرکاراتی بهمن.«بازشناسی بقایای افسانه‌ گرشاسب در منظومه‌های حماسی ایران»،نامه‌ فرهنگستان،سال سوم و شماره دوم،تابستان 1376. ص 5-38

(11)-صورت«مینو»یعنی صورت آن جهانی‌ غیرملموس،نامرئی

(12)-یعنی به صورت انسان

(13)-صورت«گیتی»یعنی صورت این جهانی، ملموس،مرئی.

(14)-یعنی خاندان

(15)-منظور دعای«اهونور»است که مهم‌ترین‌ دعای دین زردشتی است.

(16)-به محض این‌که دعای«اهونور»خوانده شود. دیوان پنهان می‌شوند.

(17)-رام شاه لقب کی گشتاسب است،یعنی شاهی‌ که موجب شادی می‌گردد.

(18)-یعنی فلج

(19)-اشاره به داستان اسب گشتاسب است که‌ دست‌ها و پاهایش فلج شده بود و زردشت بدو شفا بخشید.

(20)-خونیرش Xwaneras ،کشور میانی هفت‌ کشور است که ایران‌وین یا ایران‌ویچ و رودخانه‌ اساطیری داییتی در آن قرار دارد.

(21)-منظور ایزدان مینویی است.

(22)-منظور رقیبان و متخاصمان است.

(23)-خیونان یا هیونان همان هیاطله هستند.

 

یسنا با ارزش‌ترین بخش اوستا

یسنا با ارزش‌ترین بخش اوستا



به خامه موبد پدرام سروش پور
ویرایش و اصلاح : فریدون راستی


«
آنها با احترام و سپاس به زمین و خورشید نگریستن را بدترین گناه می‌شمارند، زیرا تعالیم مذهبی را تحریف می کنند.آنها نیک‌اندیشان را بسوی دروغ و گمراهی می‌کشانند، کشتزارها را ویران کرده و بر علیه پرهیزکاران سلاح بکار می‌برند
اوستای پاک،گات‌ها – هات ۳۲- بند ۱۰


اوستا کتاب دینی زرتشتیان در زمان ساسانیان در ۲۱ نسک در قالب سه بخش گاسانیک(۷نسک(، هاتک‌مان‌سریک(۷ نسک( و داتیک (۷ نسک( جمع‌آوری شده بود که پس از ساسانیان تنها یک چهارم این اوستا باقیمانده. که در قالب پنج بخش یسنا، یشتها، ویسپرد، وندیداد و خرده اوستا هم اکنون موجود می‌باشد.


یسن/یسنه/یسنا (اوستایی:yasna فارسی میانه:یسن( معنی آن «ستایش و نیایش» است. واژه‌ اوستایی اسمی‌ است ساخته شده از ریشه yaz: «ستودن» و پسوند na. در تفسیر پهلوی yazishn و واژه «جشن» فارسی نو بازمانده این واژه است. یسنا نخستین بخش اوستاست و از آن جهت یسنا را با ارزش‌ترین بخش اوستا باید دانست که مجموعه آموزه‌های اشوزرتشت شامل ۱۷ سرود آسمانی پیامبر را در میان خود جای داده است. جای‌دادن این سرودها در دل یسنا به قسمی هوشمندانه صورت گرفته که گاه این باور را قدرت می‌بخشد که نوعی دانش مینوی در شکل گیری آن بوسیله موبدان نقش داشته است. موبدانی که از چندهزار سال، در فراز و نشیبهای گسترده این مرز و بوم از جمله یورش اسکندر این نامه مینوی را به هر طریقی و گاه سینه به سینه حفظ کردند. این بار بعد از حمله اعراب، با جای دادن سروده‌های اشوزرتشت در دل با ارزش‌ترین نیایشهای دینی و با تکیه بر آیینهای یسناخوانی، در اصل ماندگاری این گنجینه مینوی را باعث گردیدند.

سایر بخشهای یسنا شامل روحانی‌ترین نیایشهای دین زرتشتی است. که سالها موبدان و زرتشتیان در آیین‌های گوناگون دینی به سرایش آن می‌پرداختند از جمله مهمترین این مراسمها یسناخوانی بود که همزمان با آیین‌های آغازین گهنبار صورت می‌گرفت، که به این کار «یزشنه کردن» نیز گفته می‌شد. در روزگاران گذشته هفت تن از موبدان که در سر آنان موبد دیگری که زوت خوانده می‌شد قرار داشت این مراسم را برگذار می‌کردند. در بخشهای مختلف اوستا از جمله ویسپرد و وندیداد در مورد این هشت موبد با اسم و وظایفی که حین مراسم بایست انجام دهند نوشته شده است. امروزه یک موبد راسپی به تنهایی کار هفت موبد را انجام داده و در کنار موبد زوت این مراسم را برگزار می‌کنند.

استاد پورداوود در مقدمه کتاب یسنا دلیل اینکه در پارینه هشت تن به «یزشنه» گماشته می‌شدند و امروزه تنها دو موبد می‌باشند را در کاهش انبوه پیروان مزدیسنا پس از حمله اعراب به ایران می‌داند. ( پورداود، ۱۳۵۶، ص ۱۶(


اگر چه نام هیچکدام از این موبدان در گاتها نیامده است ولی اشوزرتشت در یکجا یعنی هات ۳۳ بند ۶ خود را زئوتر(زوت( یا پیشوای دینی خوانده است. البته آیینهای دینی و مراسمهایی که روحانیون برگزار می‌کردند هیچگاه با پیامبری اشوزرتشت آغاز نشده بود. بلکه انسان از همان ابتدا نگاه ویژه‌ای به قدرتهای ناشناخته و نادانسته‌های معنوی داشته که شکل‌گیری مراسمها، آیینهای مذهبی و به طبع آن گروههایی به نام روحانیان را باعث می‌شده است. اشوزرتشت با پیامبری خود به روشنی در مقابل بسیاری از این دیدگاههای نادرست ایستاد و با ارائه جهان‌بینی خود پایه‌گذار تحول بزرگی در فرهنگ دینی مردم گردید و خود هیچگاه در گاتها سنتی در مقابل سنتهای رایج، آیینی در مقابل آیینهای رایج و مهمتر از همه گروه روحانیانی در مقابل روحانیان جامعه(کرپانها – اوسیچها(* قرار نداد. شاید به همین دلیل در گذر زمان بسیاری از آیینها و نیایشهای کهن بعد از گذر از بوته اندیشه‌های پیامبر بار دیگر به باورهای دینی مردم راه یافتند. انجمنی هم که به نام انجمن مغان در گاتها اسم برده شده است قبل از اشوزرتشت وجود داشته و پیامبر از اهورامزدا می‌خواهد تا بتواند انجمن مغان را با خود همراه کند با توجه به معنی آن اکثر پژوهشگران شرقی و به خصوص موبد آذرگشسب و استاد پورداود این انجمن را انجمن برادری و برابری دانسته و مراد اشوزرتشت از آن را کل پیروان و گروندگان به دین زرتشتی می‌دانسته‌اند نه گروهی خاص.( آذرگشسب، ۱۳۸۳، ص ۲۱۲(


از ۷۲ بخش یسنا به غیر از ۱۷ بخش آن موسوم به گاتها که کهن‌ترین بخش یسنا می‌باشند سایر بخشها، باورها و نیایشهای کهن و حتی قدیم‌تر از اشوزرتشت می‌باشند که سالها بعد با دگرگونیهایی به یسنا اضافه شده‌اند. دکتر تفضلی نیز بر این باور است که سایر بخشهای اوستا به غیر از گاتهابیان‌گر دین زرتشتی متاخرتر یا سالها بعد از اشوزرتشت می‌باشد که بسیاری از عقاید قدیم ایرانی و هندوایرانی که در نیایش‌ها و آیین‌های دینی قدیم منعکس بود، همراه با اسطوره‌ها و افسانه‌های خدایان آن زمان را شامل می‌شده است. ( تفضلی، ۱۳۷۸، ص ۳۹(


اما این اندیشه‌ها و باورهایی که در قالب سایر بخشهای یسنا به دین زرتشتی وارد شده‌اند دو خصوصیت منحصربه‌فرد و باارزش را دارا می‌باشند. نخست اینکه بسیاری از باورهای فرهنگی و دینی پیش از اشوزرتشت از جایگاه والایی برخوردار بوده‌اندهمچنین تقدس و پاسداری آفریده‌های نیک اهورامزدا مثل نور و گرما که یکی از ارکان شکل‌گیری و بقای زندگی است و نماد آن آتش و خورشید و ماه و ستارگان بوده است. آب که دومین اصل حیات است و زمین یا خاک . در کنار این نمادهای طبیعی نیکی نمادهای ماورای طبیعی نظیر راستی، مهر و عهد پیمان و … ارزش والایی را به اندیشه‌های ایرانی قبل از پیامبر داده‌اند. از آنجایی که به درستی ایرانیان را دارای کهن‌ترین فرهنگی می‌دانند که به یکتایی آفریدگار باور داشته‌اند. پس ایرانیان ملتی بوده‌اند که این راه یعنی پی‌بردن به یکتایی آفریدگار هستی را کامل طی کرده‌اند و به درستی همین ستایش آفریده های تاثیرگذار و نیک اهورامزدا پله پیشین راه یافتن به یکتایی اهورامزدا بوده است. به عبارتی تنها در چنین فرهنگی مردم آمادگی فکری لازم را بدست آورده‌اند تا بتوانند پیامبری به نام اشوزرتشت را با تکیه بر باور آگاهی انسانها، نه تکیه بر معجزه و کارهای فراطبیعی بپذیرند و درک کنند.


دوم اینکه تمامی این باورها سالها بعد و مطمئنا بعد از گذر از اندیشه‌ها و جهان‌بینی اشوزرتشت به کتاب دینی زرتشتیان راه پیدا کرده‌اند که نمونه‌های باارزش بسیاری را در یسنا می‌توان بررسی کرد شاید مهمترین آنها مراسم و آیینهای هوم می‌باشد. آنچه از گاتها بر می‌آید اشوزرتشت به صورت مستقیم با آیینهای هوم و قربانی که در زمان او برگزار می‌شده به مخالفت پرداخت و استاد پورداود در یادداشتهای گاتها در مورد این بند، بر این باور است که : «پیغمبر ایران در بند ۱۴ از هات ۳۲ هوم را اراده کرده و آریاییهای دیو یسنا را از اینکه در مراسم سئوم(هوم( بفرمان پیشوایان بیهوده خون چهارپایان ریزند باین امید که پروردگاری بیاری آنان خواهد آمد، را نکوهیده است.» ( پورداوود، ۱۳۵۶، ص ۳۹(


(*
نکته ای کوتاه پیرامون این بند از فریدون راستی:

اینکه مفسرین و گزارشگران اوستای پاک این بند از گاثاهای پاک را به مخالفت اشوزرتشت با برگزاری آیینهای مربوط به گیاه مقدس هوم برداشت کرده اند یکی از بی اساس ترین کج فهمی ها و گاه دشمنی های آشکار با دین زرتشتی میباشد. گیاه مقدس هوم در جایجای اوستای پاک و یسنا مورد ستایش بوده است و اصولا هوم ایزد یکی از ایزدان والا مقام زرتشتی میباشد که بهدینان در نمازهای روزانه آن را میستایند. آنچه اشو زرتشت در این بند مورد نکوهش قرار می دهند آیین های دیو پرستی پیروان خدایان پنداری و دروغین میباشد که در آن زمان برخی از دیوپرستان هم دوره اشو زرتشت از گیاه مقدس هوم هم در آن آیین ها بهره میبردند ولی اصولا از آنجایی که روح آن آیین ها با خداپرستی راستین و ارزش های مزدیسنا در تضاد آشکار بود اشو زرتشت به مخالفت با ماهیت کلی و روح آن دستگاه دروغین پرداختند و صرف استفاده از گیاه مقدس هوم در جریان برگزاری آن مراسم به تنهایی دلیلی بر نکوهش گیاه مقدس هوم توسط اشو زرتشت نیست.(


امروزه مراسم بسیار روحانی و زیبایی به نام واج‌یشت گهنبار با گیاه هوم برگزار می‌شود که کوچکترین اثری از قربانی و آن رسمهای گذشته در آن نیست و خود نمونه دیگری است از پویایی سنتها و دگرگونی مراسمهای کهن در راستای درک پیام پیامبرشان اشوزرتشت در گاتها. و آنچه مشخص است اشوزرتشت هم به هیچ وجه به مقابله یا به قصد نابودی سنتها و باورهای گذاشته نیامده است بلکه بسیار از پژوهشگران او را در اصل یک مصلح می‌دانند، که زمینه درست شدن و به راستی گراییدن، آیینها و سنتهای کهن را فراهم آورده است.


یسنا شامل ۷۲ بخش می‌باشد که در اوستایی هر کدام از این بخشها را یک «ها» می‌گویند. هر یک از این فصلها (ها/هات( به چند بند تقسیم می‌شود که برخی بلند و پاره ای دیگر کوتاهند. معمولا موضوع هر کدام از بخشهای یسنا متفاوتند ولی گاهی یک یا چند بخش آن در مورد یک موضوع می‌باشند. اگر بخواهیم نگاهی اجمالی به بخشهای یسنا و موضوعات آنها داشته باشیم به شرح زیر می‌باشد:


هاتهای ۱ تا ۸ شامل ذکر ایزدانی است که در مراسم «یزشن خوانی » صدا زده می‌شوند. که در بالای این ایزدان اهورامزدا قرار دارد بعد از اهورامزدا، ستایش امشاسپندان به عنوان فروزه‌های مستقیم اهورامزدا ایزدان قرار دارد.و بعد ستایش ایزدان، همانطور که بیان شد احتمالا این ایزدان خدایان قبل از اشوزرتشت بوده‌اند که در یسنا جای خود را از خدایی به ایزدان یا فرشتگان لایق ستایش و آفریده اهورامزدا تغییر داده‌اند. ایزدانی همچون «مهر دارنده دشتهای فراخ»، «سروش پاداش‌دهنده پیروزگر»،«رشن راست‌ترین»، «ارشتاد جهان‌افزا»، «چیستا ایزد دانش»،«خورشید و ماه و تیشتر نماد نور و گرما»، «آذر و آبان و سپندارمز نمادهای زندگی آتش و آب و زمین» و


در هات اول و دوم درباره زوهر و برسم[۱] دعایهایی بیان شده که به این دلیل آنرا «برسم یشت» نیز می‌نامند.هات سوم تا هشتم نیز به نام «سروش درون» مشهور است که علاوه بر گهنبارها در آیینهای درگذشتگان نیز خوانده می‌شود.


هات ۹ تا ۱۱ هوم یشت نامیده می‌شود. در این یسن درباره گیاه هوم و نخستین تهیه کنندگان شیره هوم و پسری که به عنوان پاداش به هر یک داده شده است گفته شده است. سه نفر از این چهار نفر به ترتیب ویونگهان پدر جم، اثفیان پدر فریدون و ثریته پدر گرشاسب می‌باشد. چهارمین نفر که احتمالا در راستای زرتشتی شدن این آیین کهن به این سه نفر اضافه گردیده است پوروشسب پدر اشوزرتشت می‌باشد. آنچه که در هوم یشت حائز اهمیت است حذف شدن کلیه آیینهای قربانی و مذهبی رایج قبل از اشوزرتشت می‌باشد که پیامبر در گاتها آنها و روحانیانی که برگزارکننده آن بودند را نفی کرده بود. همانطور که بیان شد در حال حاضر مراسم «یزشنه» که همراه با آیینهای فشردن گیاه هوم برگزار می‌شود یکی از آیینهای زیبا و روحانی زرتشتی می‌باشد که در آغاز گهنبارها برگزار شده و امروزه به نام «واج یشت» خوانده می‌شود.


هاتهای ۱۲ و ۱۳ شامل اقرار به دین مزدیسنی (زرتشتی( می‌باشد. که به دعای فرورانه نیز مشهور است و بسیار نزدیک به زبان گاتها یا سرودهای اشوزرتشت می‌باشد.


«
من اقرار دارم که مزداپرست زرتشتی با ایمان و اعتقادم. من ایمان دارم به پندار نیک اندیشیده، من ایمان دارم به سخن نیک گفته شده، من ایمان دارم بکردار نیک کرده شده. من ایمان دارم بدین مزدیسنا که جنگ براندازد و سلاح را کنار گذارد به ختودت(خویشی ورزیدن، برادری( امر کند(دین( مقدسی که در میان همه (دینهایی( که هست و خواهد بود بزرگترین و بهترین و زیباترین است. آن (دین( اهورایی زرتشتی. همه چیزهای نیک را باهورا مزدا سزاوار میدانم، این است ایمان (اعتراف( بدین مزدیسنا

)اوستای پاک ، یسنا ۱۲ بند ۹(


این اقرار بخشی از اوستای روزانه کشتی نو کردن می‌باشد که هر زرتشتی روزی ۵ بار آن را در راز و نیاز با خدا تکرار می‌کند. این دو بند به قدری تاثیرگذار می‌باشند که هر خواننده‌ای را به تحسین وا می‌دارند استاد پورداود در مورد این اقرار در کتاب یسنا خود این چنین یادداشت باقی گذارده است: «چنانکه ملاحظه می‌شود این اعتراف چندین هزارساله نیاکان ما دارای جمیع مزایای اخلاقی است چیزی نگفته نمانده که ما بتوانیم امروزه به آن بیفزاییم دینی که در چنین عهد کهن اعترافش این بوده ما هم بجاست که این اعتراف را در کمال سرافرازی بزبان رانیم و همچنین به یاد داشته باشیم که اینها و بسیاری از قطعات دیگر اوستا و به خصوص گاتها گویای آغاز تمدن ایران است. چنانکه تمدن و تاریخ ایران گویای اثرات همین دستور مقدس است.»( ( پورداود، ۱۳۵۶، ص ۱۸۴-۱۸۵(

هاتهای ۱۴ تا ۱۸ که به «ستوت یسن» موسوم می‌باشند همانطور که از معنی آن بر می‌آید (ستایش و نیایش( دعاهایی ویژه ایزدان شامل می‌شوند.


«
اهورامزدای پاک و رد پاکی، بزرگترین ایزد خوب کنش، آن تواناترین جهان‌افزا، دادار آفرینش نیک را می‌ستاییم»

(اوستای پاک، یسنا ۱۶ بند ۱(


«
نخستین آفریدگان آفرینش پاک دادار اهورامزدای شکوهنده خرهمند را می‌ستاییم. بهمن را می‌ستاییم، اردیبهشت را می‌ستاییم، شهریور را می‌ستاییم، سپندارمز را می‌ستاییم، خرداد و امرداد را می‌ستاییم»

(اوستای پاک، یسنا ۱۶ بند ۳(


«
آفریدگار اهورامزدا را می‌ستاییم، آذر را می‌ستاییم، آبهای نیک مزدا داده را می‌ستاییم، خورشید تیزاسب را می‌ستاییم، ماه و ستاره تیر را می‌ستاییم، ………….»

(اوستای پاک، یسنا ۱۶ بند ۴(


«
آفریدگار اهورامزدا را می‌ستاییم، مهر دشتهای فراخ‌دهنده را می‌ستاییم، سروش پاک را می‌ستاییم، رشن راست‌ترین را می‌ستاییم، بهرام اهورا داده را می‌ستاییم ……………»

(اوستای پاک، یسنا ۱۶ بند ۵(


هات ۱۹ تا ۲۱ «بغان یشت» خوانده شده است که یکی از بخشهای با ارزش یسناست که به تفسیر سه دعای بنیادین دین زرتشتی یعنی «یتااهو وئیریو» ، «اشم وهو» و «ینگهه هاتام» می‌پردازد. هات ۱۹ در جهت شناساندن ارزش «یتااهو وئیریو» و تفسیر آن می‌باشد. هات ۲۰ در مورد «اشم وهو» و هات ۲۱ در مورد «ینگه‌هاتام» می‌باشد.


هات ۲۲ تا ۲۶ مجموعه‌ای از نیایش‌هاست که در آن از ایزدان مختلف ازجمله مهر و سروش و آذر و همچنین فروهرهای نیکان نام برده است.


«
خواستار ستاییدنم همه ایزدان مینوی و گیتوی(جهانی(، فروهرهای نیرومند بسیار پیروزگر پاکدینان، ……..»


«
خواستار ستاییدنم فروهرهای هر یک از پاکان هر زمانی را که در روی زمین مرده است فروهر پارسا: چه زن، چه نابرنا، که در کار و کوشش به سر برد و از این خانه درگذشت و به امید ستایش نیک و پاداش می‌باشد………»

(اوستای پاک، یسنا ۲۳ بند ۳(


هات ۲۷ متن اصلی سه دعای بنیادین زرتشتی یعنی «یتااهو وئیریو» ، «اشم وهو» و «ینگهه هاتام» می‌باشد که به صورت نمادین آغازگر بخشهای گاتها یا سرودهای اشوزرتشت در یسنا می‌باشد که از هات ۲۸ آغاز می‌گردند.


هات ۲۸ تا ۳۴ اولین بخش از ۵ بخش گاتها به نام اهنودگات می‌باشد.


هات ۳۵ تا ۴۱ که به نام هپتنگهائیتی مشهور است به نثر بوده و یکی از زیباترین و بعد از گاتها کهن‌ترین بخشهای یسنا می‌باشد که موبدان اندیشمند شاید به همان باور پاسداری سرودهای پیامبر، هپتنگهائیتی که یکی از مقدس‌ترین نیایشهای دینی است را در دل بخشهای گاتها جای داده‌اند.


هات ۴۲ در زمره هپتنگهائیتی نبوده و ستایشی است ویژه چیزهایی که در آیینهای «یزشنه» به کار برده می‌شود.


هات ۴۳ تا ۴۶ دومین بخش گاتها را به نام اشتودگات شامل می‌شود.


هات ۴۷ تا ۵۰ بخش سپنتمدگات گاتها را شامل می‌شود.


یسن ۵۱ چهارمین بخش گاتها به نام وهوخشتر را شامل می‌گردد.


یسن ۵۲ در شمار گاتها نبوده و ستایشی است برای ایزد «اشی» که ایزد دارایی و توانگری می‌باشد.


یسن ۵۳ پنجمین بخش گاتها به نام وهشتوایش‌گات را شکل می‌شود.


هات ۵۴ نماز «ائیرشمن» می‌باشد که بسیار نزدیک به شیوه متون گاتهایی می‌باشد.


هات ۵۵ در ستایش گاتها، سرودهای آسمانی اشوزرتشت می‌باشد«گاتها پناه و نگهدارنده ما هستند و خورش مینوی هستند. از برای روان ما خورش و پوشاک‌اند، باشد که گاتها به ما پاداش خوب، پاداش بزرگ، پاداش راستی دهند در جهان دیگر و پس از جدایی تن و نیروی بوی(ادراک(

(اوستای پاک، یسنا ۵۵ بند ۲(


«
ستوت یسن را می‌ستاییم که نخستین آیین (دین( جهان است آنکه بر برشمرده شده، آموزانیده شده، استوار شده، ……….. و جهان هستی بخواست خویش نو کنند

)اوستای پاک، یسنا ۵۵ بند ۶(


هات ۵۶ نمازی است خطاب به ایزدان جهت کسب یاری آنانهات ۵۷ درباره ایزد سروش است که به ایزد فرمانبرداری در دین شناخته می‌شود. که در ادبیات دینی به نام «سروش‌یشت» نامیده می‌شود.


«
سروش پاک خوب بالای پیروزمند گیتی‌افزای پاک و رد پاکی را می‌ستاییم. نخستین کسی که در میان آفریدگان مزدا، در نزد برسم گسترده، بستایید اهورامزدا را، بستایید امشاسپندان را، بستایید نگهبان و آفریدگار را……….»

)اوستای پاک، یسنا ۵۷ ، کرده ۱، بند ۲(


«
کسی که پس از آن‌که دو گوهر: سپندمینو و انگره‌مینو(اهریمن( پدید آمدند، بخواب نرفت، کسی که آنچه از راستی است، در همه روز و شب پاسبانی می‌کند و …..»

(اوستای پاک، یسنا ۵۷ ، کرده ۷ ، بند ۱۷(


هات ۵۸ در ستایش نماز و نیایش به درگاه اهورامزداست


«
این را پیروزی دانیم: این نماز نیک بنیاد به اشا(راستی( پیوسته را، به آرمئیتی پیوسته(ایمان( را، نمازی که بنیادش اندیشه‌نیک، گفتارنیک، و کردار نیک است
)
اوستای پاک، یسنا ۵۸ بند ۱(


هات ۵۹ تکرار دعاهای هاتهای ۱۷ و ۲۶ می‌باشد.هات ۶۰ مشتمل بر یکسری دعا برای مکانهای یا سرزمینهایی است که یکتاپرستان در آن اقامت دارند.


«
باشد، در این خان‌‌و‌مان، شنوایی بناشنوایی(نافرمانبری(، چیره گردد، آشتی به جنگ، رادی(جوانمردی( به نارادی، فروتنی به برتنی(خودپسندی(، گفتار راست گفته شده، به گفتار ناراست گفته‌شده و در نهایت راستی بر دروغ چیره گردد

)اوستای پاک، یسنا ۶۰ بند ۵(


هات ۶۱ باز هم در ستایش سه دعای بنیادین دین زرتشتی یعنی «یتااهو وئیریو» ، «اشم وهو» و «ینگهه هاتام» می‌باشد.هات ۶۲ در پاسداری از آتش است که در فرهنگ دینی زرتشتیان به عنوان منشا نور،نیایش سوی نیز می‌باشد.


«
ستایش و نیایش، پیشکش خوب و آرزوشده از برای تو ای پور اهورامزدا، تویی برازنده ستایش، تویی برازنده نیایش، ….. ، ای خوشا مردی که ترا از روی راستی بستاید، هیزم در دست، برسم در دست، شیر در دست، …….»

)اوستای پاک، یسنا ۶۲، بند ۱(


«……..
تا که هماره در این خانمان سوزان بُوی(آذر(، تاکه در این خانمان روشن بوی، در روزگارانی دیرپایا، تا رستاخیز توانا، …….»


)
اوستای پاک، یسنا ۶۲، بند ۳(


هات ۶۳ تا ۶۹ هاتهایی است که در ستایش آیین فراهم آوردن آب تقدیس شده باید خوانده شود.


«
ای آبها رامش گزینید درین جایگاه، تا هنگامیکه زوت ستایش بجای می‌آورد……»(اوستای پاک، یسنا ۶۵ بند ۹(


«
ای آبها، یک خواهش بزرگ از شما دارم، آن را بمن ارزانی دارید، آن بخشایش بزرگی که از پرتو آن از پیرگی و فریب بر کنار توان بودن……»


«
ای آبها چندگونه بخشایش آزومندم: نیرو و فرزندان نیک کسانی آرزو شده که جویای زیان رسانیدن نیستند نه بزدن آنان، نه کشتن، نه ستم‌کردن، نه به ربودن…….»

)اوستای پاک، یسنا ۶۵ بند ۱۱(


یسن ۷۰ تا ۷۲ مشتمل بر یک سلسله دعاهاست.


«
بشود که ما فزون گفتار ایزدی بگسترانیم، تا که سوشیانتهای کشورها از پی سود مردم، آواز برآورند. بشود که سوشیانت شویم، بشود که پیروزمند شویم، بشود که از دوستان ارجمند اهورامزدا شویم، ما مردمان پاکی که باندیشه نیک اندیشیم، بگفتار نیک سخن گوییم و بکردار نیک عمل کنیم

)اوستای پاک، یسنا ۷۰ بند ۴(


و در انجام این با ارزش‌ترین و مهم‌ترین بخش اوستا با این باور زرتشتی در آخرین بند آخرین هات (۷۲(یسنا به زیباترین بیانی به پایان می‌رسد که :


«
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است و دیگر راهها بیراهه است


پانوشت :
]
۱[ زوهر نثاری است برای آتش و یا آب در دین زرتشتی دو نوع زوهر به کار می‌رود زوهر آب و زوهر آتش. برسم شاخه‌های به هم تافته دسته شده درخت انار یا میله‌های فلزی که موبد در هنگام آیینهای دینی به دست می‌گیرد.شمار این مفتولهای فلزی یا شاخه‌های درخت از ۳ تا ۳۳ گفته شده است.( راشد محصل، ۱۳۶۴، ص ۱۶(

یاری نامه :

موبد آذرگشسب، فیروز (۱۳۸۳(. گات‌ها سرودهای اشوزرتشت. تهران: انتشارات فروهر

پورداود، ابراهیم، (۱۳۵۶(، یسنا جلد اول و دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران

تفضلی، احمد (۱۳۷۸(. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: انتشارات سخن

راشد محصل، محمدتقی (۱۳۶۴(. اوستا(ستایش‌نامه راستی و پاکی( – از ایران چه می‌دانم؟/۳۹. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی

اوستا

گات ها ، كتاب دینی زرتشتیان

ویسپرد ، سرودهای نیایش مزدیسنی

ویسپرد ، سرودهای نیایش مزدیسنی


( متن ویسپرد )

به خامه موبد پدرام سروش پور

یکی از پنج جزء باقیمانده از اوستای بزرگ ساسانیان ویسپرد نام دارد. این واژه که در اوستا «ویسپرتو» آمده از دو واژه ویسپ + رتو تشکیل شده است. «ویسپ» یک واژه بسیار رایج در زبانهای ایران باستان است که همراه با «هر» به صورت «هرویسپ» هم به کار می‌رود که به معنی «همه» یا «هماک» می‌باشد.


«رد» در اوستا به دو معنی بکار رفته است نخست به معنی «گاه» و «هنگام» دوم به معنی «داور دادگاه ایزدی». واژه «رد» در فارسی هم به کار رفت بر این اساس بیشتر به معنی «سردار» و «دستور» به کار رفته است. در اوستا واژه «رتو» بیشتر همراه با واژه «اهو» بکار رفته است چنانکه در پاره
۱ از یسنا ۲۷، اهورامزدا، اهو و رتو پاکی خوانده شده است. ولی در بخشهایی از تیریشت و فروردین یشت، اشوزرتشت اهو و رتو و نخستین آموزگار دینی سراسر جهان خاکی خوانده شده است.


در ویسپرد اهورامزدا در جهان مینوی اهو و رتو و اشوزرتشت در جهان گیتی اهو و رتو می باشند. البته در اوستا مردمانی که از اشویی یا پاکی و راستی و درستی برخودارند نیز «رد» خوانده می‌شوند. همچنین ایزدان نگاهبان نیکیها هم به عنوان رد برشمرده می شود. بنابراین واژه ویسپرد به معنی همه ردان یا همه سران مینوی و مادی می‌باشد. به گفته استاد پورداوود ویسپرد در اصل سپاسنامه‌ایست که نیاکان نامبردار و پارسای ما برای بخششهای ایزدی، به پیشگاه دادار مهربان آورده‌اند.


از نظر نگارش ویسپرد شبیه یسناست به خصوص به هاتهای
۱-۲۷ یسنا. کمتر مطلبی در ویسپرد آمده که در یسنا نباشد به عبارتی دیگر ویسپرد همان یسناست ولی با بیانی رساتر و نیایشگونه تر که بیشتر در آن نمایندگان آفریده‌های اهورامزدا بنام «رتو» یاد شده‌اند.

به همین دلیل اغلب همراه یسنا در مراسمها و آیینها خوانده می‌شده است. ولی در شش چهره گهنبار زمانهایی بوده که بویژه ویسپرد سروده می‌شده چرا که شش گهنبار به عنوان شش جشن بزرگ دینی در ویسپرد بارها به عنوان رد(رتو) سایر هنگامهای سال اسم برده شده است.


«این شش جشن خود از ردان هنگامهای دیگر سال شمرده شده‌اند»


در کرده سوم ویسپرد از هفت موبد یا آتورنانی اسم برده شده که در راس آنها زئوتر یا زوت قرار دارد و ایشان در محل یزشن‌گاه مراسمهای یسناخوانی، ویسپردخوانی و سایر مراسمهای مشابه را طبق اصول ویژه‌ای برگزار می‌کردند. در این مراسمها که از شب قبل آغاز شده و تا صبح ادامه می‌یافته طی آیینهایی که در حین اوستاخوانی به وسیله این موبدان برگزار می‌شده آب هوم که در حقیقت شیره گیاهی بیابانی است تقدیس گردیده و به گفته موبد مهربان فیروزگری به صورت نمادین چند قطره از آن در آب چاهی ریخته می‌شده است تا اینگونه پاکی از طریق آبهای به هم پیوسته زیرزمینی در تمام جهان گسترده گردد. این مراسمها با جزئی‌ترین آیینهایشان تا حدود
۷۰ سال پیش در شهرهای کرمان و یزد برگزار می‌شده و هم‌اکنون نیز پارسیان این مراسمها را همانگونه برپا می‌دارند. البته بعد از زمان ساسانیان به جای هشت موبد دو موبد، یکی به عنوان «زوت» به همراه موبد دیگری که «راسپی» خوانده می شود این مراسم را برگزار می کنند. در اصل راسپی به تنهایی کارهای شش موبد دیگر را انجام می‌دهد.


همانطور که بیان شد این آیینها در یزشنگاه که مکانی مقدس و ویژه در کنار آتش ورهرام است برگزار می‌گردیده است. یزشنگاه در واقع بخشی از درمهر است. که یه وسیله شیارهایی به نام «پاوی» یا «کش» که روی کف زمین ساخته شده است، محصور می‌شود. این شیارها به طور نمادین پاکی آیینی درون یزشنگاه را حفاظت می‌کنند. سنگ یا میزی در یزشنگاه است به نام «اورویس» که موبدان مراسم آیینی را روی آن می‌چینند و موبد زوت پشت آن قرار می‌گیرد.


روز قبل از مراسم آیین مقدماتی آن که موبدان پارسی آن را «پراگنا» می نامند، انجام می شود. معمولا این آیین به وسیله موبد راسپی برگزار می‌شود.


در مراسم روز قبل موبد راسپی وظیفه دارد با آب پاک کلیه آلات مورد استفاده در مراسم و همچنین یزشنگاه را پاک و آماده مراسم نماید.


همچنین او باید برسم را نیز آماده کند که تشکیل شده از تعداد مشخصی شاخه انار یا میله های نقره ای که به وسیله برگ نخل بایستی به هم بسته شوند. تعداد این شاخه ها در مراسمهای گوناگون متفاوت است.


از دیگر مراسمهای روز قبل تقدیس آب زوهر، تهیه پراهوم با کوبیدن هوم در هاون و همچنین تهیه جیوام می‌باشد.


روز بعد مراسم را دو موبد که یکی در مقام زوت و دیگری در مقام راسپی است، برگزار می‌ کنند. در آغاز زوت یک اشم‌وهو خوانده و با راسپی مبادله واج می‌کند و خواندن یسنا یا ویسپرد را آغاز می‌کنند. و در نهایت این مراسم با پیشکش آب زوهر یا تقدیس شده با چاه آب به پایان می‌رسد.

یاری نامه :


– پورداود، ابراهیم، (1356)، یشت‌ها جلد اول و دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران

– پورداود، ابراهیم، (1356)، ویسپرد ، تهران: انتشارات دانشگاه تهران

– تفضلی، احمد (1378). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: انتشارات سخن

– راشد محصل، محمدتقی (1364). اوستا(ستایش‌نامه راستی و پاکی) – از ایران چه می‌دانم؟/39. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی

– گشتاسب، فرزانه (88-1387). بازمانده های سنت کهن مکتوب در آداب و رسوم کنونی زرتشتیان ایران، پایان نامه

آن�, ���� �F �کوه ببریم به کمک دانش مدرن زبان‌شناسی، تاریخ و مقایسه ادیان و به خصوص تلاش مستشرقین دانشمند طی چند سده گذشته، به راحتی می‌توان از اوستای کنونی پی به عظمت و نظم اوستا در زمان کهن برد.

 


بی‌شک در یک نوشتار امکان شرح و توصیف تک‌تک یشتها وجود ندارد. با این‌حال تلاش می‌شود با نگاهی اجمالی به موضوع این 21 یشت به جای مانده به درک درستی از ارزش یشتها به عنوان مهمترین ادبیات دینی به جای مانده از فرهنگ زرتشتی دست‌یابیم.


1) اورمزد یشت : دارای 33 بند بوده و در ستایش اورمزد یکتاست. همانگونه که در نوشتارهای قبلی بیان شد به نوعی ترتیب ستایش در بخشهای مختلف اوستا و حتی در درون نیایشها رعایت شده است . یعنی ما زرتشتیان نیایش را نخست با ستایش اهورامزدا، خداوندگار یکتا و آفریدگار مطلق هستی آغاز کرده سپس 7 فروزه برتر اهورامزدا، همان هفت امشاسپند ستایش شده و بعد از آن ایزدان یا فرشتگان به عنوان نماد سایر آفریده‌های نیک اهورامزدا مورد ستایش و نیایش قرار می‌گیرند.


2) هفت‌امشاسپند یشت : دارای 15 بند و در ستایش هفت امشاسپند می‌باشد.


3) اردیبهشت یشت : دارای 19 بند بوده و 4 بند نخست آن در ستایش اشه یا اردیبهشت که یکی از بزرگترین و به گفته اوستا زیباترین امشاسپندان می‌باشد است و بندهای دیگر دعای «ایریمن ایشیه» برای ایزد «ایریمن» ایزد درمانگری و شفابخشی بوده و به همین دلیل این اوستا در آیین‌هایی که برای شفای بیماران برپا می‌شده خوانده می‌شده است.


4) خرداد یشت : دارای 11 بند است که به اعتقاد دکتر راشد محصل و دکتر احمد تفضلی این یشت از تغییر و تحریف برکنار نمانده است.


5) آبان یشت : یکی از یشتهای طولانی است در ستایش «اردویسور اناهید» ایزد بانوی آب‌هاست. در این یشت نیز مانند یشتهای دیگر، اعتقادات پیش از اشوزرتشت با عقاید زرتشتی آمیخته است. به طوری که در بندهایی از آن نیروی حیات‌بخشی این ایزد ستوده شده ولی در بندهای دیگر خصوصیت زرتشتی شده وی آشکار شده که در حقیقت اهورامزدا این ایزدبانو را افریده تا در ستیز آفریدگان نیک با بدیها یاور آنان باشد.


6) خورشید یشت : دارای 7 بند و در ستایش خورشید نماد روشنایی و گرمابخشی می‌باشد و به دلیل ارتباطی که با مهر در معنی دارد در جایی این ایزد نیز ستوده شده است.


7) ماه یشت : دارای هفت بند و در ستایش ایزد ماه نماد روشنایی در نبود خورشید می‌باشد.


8) تیشتر یشت : دارای 16 کرده و 62 بند بوده که در توصیف ایزد تیشتر یا همان تیر ایزد می‌باشد که در اصل ستاره‌ای است نماد ستاره باران که آن را با «شعرای یمانی» یکی دانسته‌اند. بندهای 13 تا 34 وصف پیکار تیشتر با دیو «اپوش» یا دیو خشکسالی است که سرانجام با پیروزی ایزد تیشتر به پایان می‌رسد. این بخش یکی از زیباترین بخشهای حماسی ادبیات ایران باستان می‌باشد. در بندهای 6، 7، 37، 38 این یشت، به اسطوره آرش کمانگیر اشاره شده و این قدیمی‌ترین نوشته‌ای که از این آزادمرد ایرانی نام برده شده است.


9) درواسپ یشت یا گوش یشت : این یشت دارای 7 کرده و 33 بند بوده و در توصیف ایزدبانویی است که تندرستی اسبان و چهارپایان سودمند خویشکاری اوست. در این یشت از پهلوانان و بزرگانی چون هوشنگ، جمشید، فریدون، کیخسرو و اشوزرتشت یاد شده است. بندهای 27 تا 52 از نوزدهمین یشت به نام «ارد یشت» اقتباس شده که مری بویس بر آن است که «درواسپا» در اصل صفتی برای اشی بوده که بعدها ایزد مستقلی محسوب شده است.


10) مهریشت : دارای 35 کرده و 146 بند است که پس از فروردین یشت بلندترین و مفصل‌ترین یشت اوستاست. این یشت در توصیف مهر، ایزد عهد و پیمان است که علاوه بر آن وظیفه حفظ تمامیت سرزمینهای ایرانی را نیز بر عهده دارد. درسراسر این یشت بر وفاداری به عهد و پیمان، اعم از پیمان میان دو کشور، میان زن و شوهر یا میان دو شریک تاکید شده و مهر در مجازات پیمان‌شکنان بسیار سخت‌گیر می‌باشد. در ادبیات کهن ایران باستان مهر و خورشید هم معنی بوده و ایزد مهر همانند خورشید گردو‌نه‌ای دارد که به کمک آن در همه جا حرکت کرده و با هزار چشم و ده‌هزار گوش نمادین هیچ بدعهدی و پیمان‌شکنی از دیدگان او در امان نیست حتی پس از غروب خورشید هم به زمین آمده و از یک کرانه تا کرانه دیگر برای نظارت بر پیمان‌ها حرکت می‌کند.


11) سروش یشت : دارای 5 کرده و 23 بند و در توصیف ایزد سروش می باشد . ایزد سروش ایزد فرمانبرداری از دستورهای اورمزد و نماینده نظم و قانونمداری می‌باشد. ایزد سروش به همراه ایزد مهر و رشن در سرپل چینود(صراط) اعمال آدمیان را می‌سنجد.


12) رشن یشت : دارای 13 بند است که در وصف رشن، ایزد راستی و توانگری است و ترازوی میزان کارها در دست اوست و با چشم باز کارها و توانگریها را می‌سنجد که آیا بر پایه راستی به نتیجه رسیده یا نه.


13) فروردین یشت : دارای 13 کرده و 158 بند و در ستایش فروهرهایی است که در اصل نگهبان آدمیان به شمار می‌روند. این یشت طولانی‌ترین بخش یشتهاست. در بخشهای پایانی آن به ستایش فروهرهای بزرگان دین زرتشتی از کیومرث تا سوشیانس اختصاص دارد.


14) ورهرام یشت : دارای 22 کرده و 64 بند بوده که در ستایش ایزد بهرام، ایزد پیروزی است. این ایزد به خصوص در زمان ساسانیان از جایگاه ویژه‌ای در بین ایرانیان برخوردار بوده است. این یشت از یشتهای بسیار زیبای اوستاست که سرودها و تمثیلهای دلنشین و زیبایی دارد.


15) رام یشت : دارای 11 کرده و 57 بند است و برخلاف نامش در وصف «ویو» ایزد فضاست و تالیف آن متاخر به نظر می‌رسد.


16) دین یشت : دارای 7 کرده و 20 بند در توصیف و ستایش چیستا ایزد دانش می‌باشد. همراه بودن دین و دانش در این یشت بیانی است بر جدایی‌ناپذیر بودن دین و دانش در فرهنگ زرتشتی که انسان به واسطه اندیشه‌اش والاترین جایگاه را آفرینش بدست آورده است.


17) ارد یشت : دارای 10 کرده و 62 بند بوده و در ستایش اشی، ایزدبانوی ثروت و برکت است.


18) اشتاد یشت : دارای 9 بند می باشد که به نظر می‌آید که نام این یشت با مطالبش همخوانی ندارد چرا که اشتاد به معنی «درستی و عدالت » بوده در حالی که در این یشت از فره ایرانی، غلبه بر دیوان گوناگون، ایزدبانوی اشی، ایزدان تیر و باد، دعای اهون‌ور یاد شده و در نهایت با ستایش مجدد فره ایرانی پایان یافته است.


19) زامیاد یشت : دارای 19 کرده و 96 بند است که به دو بخش اصلی تقسیم شده است. بندهای 1 تا 8 فهرستی از کوههای ایران است و بندهای 9 تا 96 در ستایش فره یا همان «خورنه» در اوستاست. زامیادیشت از زمره یشت‌های بزرگ قدیمی است، که در جای‌جای آن زبان شاعرانه و حماسی به چشم می‌خورد.


20) هوم یشت : دارای 2 بند در ستایش «هوم» می‌باشد.


21) ونندیشت : دارای یک بند و در ستایش ایزد «ونند» یا «نسر» می‌باشد که از همراهان ایزد تیشتر است.


پایان نوشتار را با توصیفی زیبا از دکتر راشد محصل استاد فرهنگ و زبانهای ایران باستان از کتاب اوستا به پایان می‌برم.


«-کتاب اوستا بی‌شک ازرشمندترین اثر مدون ایران باستان است که اندیشه پرستش خدای یکتا، آفریننده‌ای توانا که بر همه کارهای جهان سروری دارد، در بخش گاهان آن با توجه به ژرفای کلام گاهان آشکار است.


-اوستا به ویژه در بخش یشت‌ها تاریخ داستانی ایران را به صورت پراکنده بازگو می‌کند که با تامل و تحلیل درست می‌توان ارتباط آن را با منظومه‌های حماسی دریافت و مشخص کرد.


-یشتها بویژه فروردین یشت آن فهرستی از نام‌های کهن ایرانی است که شناخت درست این نام‌ها می‌تواند گره‌گشای پاره‌ای ابهام‌ها در تاریخ ادب فارسی باشد.


-علاوه بر این در اوستا اندیشه‌های علمی و دانش زمان نیز متجلی است‌.


-ستایش پروردگار هستی، فرمانبرداری از دستورهای او، خشنود بودن به داده‌هایش در همه کتاب موج می‌زند به طوری که بهتر است گفته شود، اوستا سراسر نیایش آفریننده بزرگ، اورمزد، تکریم و بزرگداشت رادی، راستی و پاکی و نفی‌کننده هرگونه افراط و تفریط و دروغ ناراستی است‌‌ » (
راشد محصل ، 1364، ص 101،102)

– موبد آذرگشسب، فیروز (1383). گات‌ها سرودهای اشوزرتشت. تهران: انتشارات فروهر
– پورداود، ابراهیم، (1356)، یشت‌ها جلد اول و دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
– تفضلی، احمد (1378). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: انتشارات سخن
– راشد محصل، محمدتقی (1364). اوستا(ستایش‌نامه راستی و پاکی) – از ایران چه می‌دانم؟/39. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی

اوستا

گات ها ، كتاب دینی زرتشتیان

یشتها : با ارزش‌ترین و مهم‌ترین ادبیات مزدیسنا

یشتها : با ارزش‌ترین و مهم‌ترین ادبیات مزدیسنا



به خامه موبد پدرام سروش پور
ویرایش و اصلاح : فریدون راستی

«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ‌پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2


اوستای بجای مانده از دوره ساسانیان در قالب پنج کتاب یا جزء برای ما باقی مانده است که بزرگترین کتاب آن یشتها نام دارد . یشتها بعد از «گات‌ها» و «هفت ها» قدیمی‌ترین جز اوستا و علاوه بر مفاهیم دینی دربردارنده اطلاعات بسیار باارزشی از ادبیات ، فرهنگ و تاریخ ایران باستان می‌باشد.


کلمه یشت از ریشه کلمه یسنا بوده و در معنی هم با آن یکی می‌باشد به معنی «ستودن و عبادت‌کردن» . استاد پورداود فرقی را بین مفهوم یسنا و یشتها قائل می‌باشد ایشان یسنا را به معنی ستایش و نیایش بطور عموم و یشتها بمعنی ستایش پروردگار و نیایش امشاسپندان و ایزدان می‌داند. (
پورداود، 1356، ص 1)


یشتهایی که بعد از ساسانیان برای ما باقی مانده شامل 21 یشت می‌باشند که نخستین یشت هرمزد یشت یا همان یشت ستایش اهورامزدای یکتا می باشد. دومین یشت نیز هفتن یشت یا یشت امشاسپندان می‌باشد که به دلیل اهمیت آن در دل یسنا در میان گاتها سرودهای آسمانی اشوزرتشت جای گرفته است. ولی در ادامه برای دو تا از امشاسپندان(اردیبهشت و خرداد) به صورت جداگانه نیز یشتهای مربوطه باقی مانده است. سایر 21 یشت باقیمانده به ارج نهادن به ایزدانی تعلق گرفته که اکثر آنها را در بین اسامی 30 روز ماه داریم.از 9 امشاسپند و ایزد که عبارتند از بهمن، شهریور، سفندارمذ، و امرداد(امشاسپندان) و آذر و باد و آسمان و مهراسپند و انیران(ایزدان) امروزه یشتی در دست نیست در عوض دو یشت به نام دو ایزد هوم و ونند داریم که در بین اسامی 30 روز گاهشماری زرتشتی نمی‌باشند.


بر پایه کتاب دینکرد که اطلاعات بسیار باارزشی از اوستا کتاب دینی زرتشتیان در اختیار ما گذاشته است، یشتها متعلق به نسک یا کتاب چهاردهم اوستا در زمان ساسانیان بوده است که بغان یشت به معنی ستایش بغها نام داشته است.


در زمان ساسانیان در تفسیر یشتها کتابهایی نیز نوشته می‌شده که به تفسیر یا زند معروف بوده که از آن بین معروفترین آن به نام زند بهمن یشت برای ما باقی مانده است که از روی بهمن یشت اوستا نگاشته شده است. از آنجایی که امروزه اصل بهمن یشت برای ما باقی نمانده است شک نداریم که تعداد یشتها در گذشته کهن بیش از آنچیزی است که امروزه در دست ماست و با تکیه بر اطلاعاتی که باز هم دینکرد در اختیار ما نهاده احتمالا علاوه بر اهورامزدا و امشاسپندان به ازای تک تک ایزدانی که در گاهشمار زرتشتی نام برده شده است بایستی یشتی موجود بوده باشد.


از نظر قدمت زمانی نیز نمی‌توان تمامی یشتها را متعلق به یک دوره زمانی خاص دانست به طور مثال یشتهای بزرگ و اصلی خیلی کهن بوده و با توجه به قواعد دستوری و کلامی و اصطلاحاتی که در آنها به کار رفته متعلق به دوره‌هایی می‌باشند که زبان اوستا، زبان رایج زمان بوده است در عوض یشتهای کوچکتر احتمالا به دوره‌هایی برمی‌گردند که زبان اوستایی از حالت روزمرگی خارج شده بوده و تنها به عنوان زبان مقدس و دینی در بین موبدان و دانشمندان دینی کاربرد داشته است.


استاد پورداود بر این باور است که ممکن نیست عهد انشا یشتها پس از هخامنشیان که در اواخر قرن ششم پیش از میلاد حکومت می‌کرده‌اند بوده باشد چرا که از این دوره پرشکوه پادشاهی نه مستقیم و نه غیرمتسقیم هیچ اسمی نیامده است این در حالی است که اوستا در هر کجای ایران که نگارش شده باشد بی‌شک در قلمرو حکومت هخامنشیان بوده است در یشتها از پادشاهان اسطوره‌ای ایران همچون گشتاسب اسم برده شده است در حالی که از پادشاهان مقتدر واقعی مثل کوروش و داریوش و خشایارشاه اسمی برده نشده است پادشاهانی که حتی در جزوات تورات که متعلق به ایرانیان نیست یاد آنها به نیکی برده شده است.


در نهایت با توجه به انشا و ادبیات دستوری یشتها باید عهد آنها را پس از عهد گاتها بدانیم حداقل به فاصله چند صد سال بعد. البته یشتها نیز به مانند گاتها از یک ساختار هجایی بهره‌مند است و گذشته از آن یشتها از ذوق لطیف و شاعرانه‌ای برخوردار است همان ذوق هنری که در دوره های مختلف ادبیات ایران نظیر شعرای عهد سامانیان و غزنویان و سلجوقیان به چشم می‌خورد. با این تفاوت که غالب قصاید آن شعرا در مدح پادشاه، وزیر یا حاکمی بوده است اما یشتها در ستایش پروردگار یکتا، هفت فروزه‌ آسمانی او(هفت امشاسپندان) و سایر فرشتگان و نگاهبانان نیکیها سروده شده است.


استاد پورداود یشتها را به نوعی با شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی تشبیه می‌کند همانگونه که فردوسی داستانها و سنتهای قدیم را به نظم کشیده است یشتها نیز در حقیقت بیان‌گر سنتهایی است که از زمان بسیار کهن پشت به پشت میان ایرانیان می‌گردیده و قدمت برخی از آنها تا به عهد آریایی هند و ایرانی می‌رسد که نظایر آنها در وید برهمنان نیز موجود است. در عین حال در جهت شناخت بسیاری از ابهامات اوستا باید به شاهنامه تکیه کرد. همچنین وجود داشتن داستانهایی از پهلوانان و نام‌آوران کهن ایران در یشتهایی همچون زامیاد یشت و وجه اشتراک آن با شاهنامه دلیل محکمی است بر سندیت شاهنامه و اینکه حکیم توس نه داستان‌پرداز بلکه راوی صادقی بوده از فرهنگ و تمدن پرشکوه سرزمینش. در حقیقت این بخش از یشتها بمنزله قصص انبیاء در کتب دینی ادیان سامی نظیر تورات است با این تفاوت که با تکیه بر فرهنگ و خصوصیات ایرانی پر از دلیری و جوانمردی و جاه و جلال است و از ضعف و عجز و لابه و گریه و زاری و فقر و بی‌اعتنایی به دنیا در آنها اثری نیست. (
پورداود، 1356، ص 8و9)


البته بخش عمده یشتها و بخصوص یشتهای بزرگی نظیر مهریشت و فروردین یشت جنبه اخلاقی داشته و یشتهایی نیز نظیر آبان یشت و تشتر یشت به نیروهای طبیعی و آفریده‌های برگزیده اهورامزدا اختصاص یافته است.


برخی از جملات و برداشتهای آن بخش از یشتها که بدست ما رسیده پیچیده و نامفهوم است که البته به واسطه قدمت این نوشته‌ها کاملا طبیعی است. استادپورداود علاوه بر آن لطمات فرهنگی که از استیلای اسکندر و عرب و مغول بایران وارد آمده است را نیز در از بین رفتن بخشهایی از این کتاب مقدس تاثیر گذار می‌داند.


همانطور که امروز از پرتو علم معماری از روی خرابه‌های قصرهای پادشاهان هخامنشی می‌توانیم پی به عظمت بناهای تمدن آن تمدن پرشکوه ببریم به کمک دانش مدرن زبان‌شناسی، تاریخ و مقایسه ادیان و به خصوص تلاش مستشرقین دانشمند طی چند سده گذشته، به راحتی می‌توان از اوستای کنونی پی به عظمت و نظم اوستا در زمان کهن برد.


بی‌شک در یک نوشتار امکان شرح و توصیف تک‌تک یشتها وجود ندارد. با این‌حال تلاش می‌شود با نگاهی اجمالی به موضوع این 21 یشت به جای مانده به درک درستی از ارزش یشتها به عنوان مهمترین ادبیات دینی به جای مانده از فرهنگ زرتشتی دست‌یابیم.


1) اورمزد یشت : دارای 33 بند بوده و در ستایش اورمزد یکتاست. همانگونه که در نوشتارهای قبلی بیان شد به نوعی ترتیب ستایش در بخشهای مختلف اوستا و حتی در درون نیایشها رعایت شده است . یعنی ما زرتشتیان نیایش را نخست با ستایش اهورامزدا، خداوندگار یکتا و آفریدگار مطلق هستی آغاز کرده سپس 7 فروزه برتر اهورامزدا، همان هفت امشاسپند ستایش شده و بعد از آن ایزدان یا فرشتگان به عنوان نماد سایر آفریده‌های نیک اهورامزدا مورد ستایش و نیایش قرار می‌گیرند.


2) هفت‌امشاسپند یشت : دارای 15 بند و در ستایش هفت امشاسپند می‌باشد.


3) اردیبهشت یشت : دارای 19 بند بوده و 4 بند نخست آن در ستایش اشه یا اردیبهشت که یکی از بزرگترین و به گفته اوستا زیباترین امشاسپندان می‌باشد است و بندهای دیگر دعای «ایریمن ایشیه» برای ایزد «ایریمن» ایزد درمانگری و شفابخشی بوده و به همین دلیل این اوستا در آیین‌هایی که برای شفای بیماران برپا می‌شده خوانده می‌شده است.


4) خرداد یشت : دارای 11 بند است که به اعتقاد دکتر راشد محصل و دکتر احمد تفضلی این یشت از تغییر و تحریف برکنار نمانده است.


5) آبان یشت : یکی از یشتهای طولانی است در ستایش «اردویسور اناهید» ایزد بانوی آب‌هاست. در این یشت نیز مانند یشتهای دیگر، اعتقادات پیش از اشوزرتشت با عقاید زرتشتی آمیخته است. به طوری که در بندهایی از آن نیروی حیات‌بخشی این ایزد ستوده شده ولی در بندهای دیگر خصوصیت زرتشتی شده وی آشکار شده که در حقیقت اهورامزدا این ایزدبانو را افریده تا در ستیز آفریدگان نیک با بدیها یاور آنان باشد.


6) خورشید یشت : دارای 7 بند و در ستایش خورشید نماد روشنایی و گرمابخشی می‌باشد و به دلیل ارتباطی که با مهر در معنی دارد در جایی این ایزد نیز ستوده شده است.


7) ماه یشت : دارای هفت بند و در ستایش ایزد ماه نماد روشنایی در نبود خورشید می‌باشد.


8) تیشتر یشت : دارای 16 کرده و 62 بند بوده که در توصیف ایزد تیشتر یا همان تیر ایزد می‌باشد که در اصل ستاره‌ای است نماد ستاره باران که آن را با «شعرای یمانی» یکی دانسته‌اند. بندهای 13 تا 34 وصف پیکار تیشتر با دیو «اپوش» یا دیو خشکسالی است که سرانجام با پیروزی ایزد تیشتر به پایان می‌رسد. این بخش یکی از زیباترین بخشهای حماسی ادبیات ایران باستان می‌باشد. در بندهای 6، 7، 37، 38 این یشت، به اسطوره آرش کمانگیر اشاره شده و این قدیمی‌ترین نوشته‌ای که از این آزادمرد ایرانی نام برده شده است.


9) درواسپ یشت یا گوش یشت : این یشت دارای 7 کرده و 33 بند بوده و در توصیف ایزدبانویی است که تندرستی اسبان و چهارپایان سودمند خویشکاری اوست. در این یشت از پهلوانان و بزرگانی چون هوشنگ، جمشید، فریدون، کیخسرو و اشوزرتشت یاد شده است. بندهای 27 تا 52 از نوزدهمین یشت به نام «ارد یشت» اقتباس شده که مری بویس بر آن است که «درواسپا» در اصل صفتی برای اشی بوده که بعدها ایزد مستقلی محسوب شده است.


10) مهریشت : دارای 35 کرده و 146 بند است که پس از فروردین یشت بلندترین و مفصل‌ترین یشت اوستاست. این یشت در توصیف مهر، ایزد عهد و پیمان است که علاوه بر آن وظیفه حفظ تمامیت سرزمینهای ایرانی را نیز بر عهده دارد. درسراسر این یشت بر وفاداری به عهد و پیمان، اعم از پیمان میان دو کشور، میان زن و شوهر یا میان دو شریک تاکید شده و مهر در مجازات پیمان‌شکنان بسیار سخت‌گیر می‌باشد. در ادبیات کهن ایران باستان مهر و خورشید هم معنی بوده و ایزد مهر همانند خورشید گردو‌نه‌ای دارد که به کمک آن در همه جا حرکت کرده و با هزار چشم و ده‌هزار گوش نمادین هیچ بدعهدی و پیمان‌شکنی از دیدگان او در امان نیست حتی پس از غروب خورشید هم به زمین آمده و از یک کرانه تا کرانه دیگر برای نظارت بر پیمان‌ها حرکت می‌کند.


11) سروش یشت : دارای 5 کرده و 23 بند و در توصیف ایزد سروش می باشد . ایزد سروش ایزد فرمانبرداری از دستورهای اورمزد و نماینده نظم و قانونمداری می‌باشد. ایزد سروش به همراه ایزد مهر و رشن در سرپل چینود(صراط) اعمال آدمیان را می‌سنجد.


12) رشن یشت : دارای 13 بند است که در وصف رشن، ایزد راستی و توانگری است و ترازوی میزان کارها در دست اوست و با چشم باز کارها و توانگریها را می‌سنجد که آیا بر پایه راستی به نتیجه رسیده یا نه.


13) فروردین یشت : دارای 13 کرده و 158 بند و در ستایش فروهرهایی است که در اصل نگهبان آدمیان به شمار می‌روند. این یشت طولانی‌ترین بخش یشتهاست. در بخشهای پایانی آن به ستایش فروهرهای بزرگان دین زرتشتی از کیومرث تا سوشیانس اختصاص دارد.


14) ورهرام یشت : دارای 22 کرده و 64 بند بوده که در ستایش ایزد بهرام، ایزد پیروزی است. این ایزد به خصوص در زمان ساسانیان از جایگاه ویژه‌ای در بین ایرانیان برخوردار بوده است. این یشت از یشتهای بسیار زیبای اوستاست که سرودها و تمثیلهای دلنشین و زیبایی دارد.


15) رام یشت : دارای 11 کرده و 57 بند است و برخلاف نامش در وصف «ویو» ایزد فضاست و تالیف آن متاخر به نظر می‌رسد.


16) دین یشت : دارای 7 کرده و 20 بند در توصیف و ستایش چیستا ایزد دانش می‌باشد. همراه بودن دین و دانش در این یشت بیانی است بر جدایی‌ناپذیر بودن دین و دانش در فرهنگ زرتشتی که انسان به واسطه اندیشه‌اش والاترین جایگاه را آفرینش بدست آورده است.


17) ارد یشت : دارای 10 کرده و 62 بند بوده و در ستایش اشی، ایزدبانوی ثروت و برکت است.


18) اشتاد یشت : دارای 9 بند می باشد که به نظر می‌آید که نام این یشت با مطالبش همخوانی ندارد چرا که اشتاد به معنی «درستی و عدالت » بوده در حالی که در این یشت از فره ایرانی، غلبه بر دیوان گوناگون، ایزدبانوی اشی، ایزدان تیر و باد، دعای اهون‌ور یاد شده و در نهایت با ستایش مجدد فره ایرانی پایان یافته است.


19) زامیاد یشت : دارای 19 کرده و 96 بند است که به دو بخش اصلی تقسیم شده است. بندهای 1 تا 8 فهرستی از کوههای ایران است و بندهای 9 تا 96 در ستایش فره یا همان «خورنه» در اوستاست. زامیادیشت از زمره یشت‌های بزرگ قدیمی است، که در جای‌جای آن زبان شاعرانه و حماسی به چشم می‌خورد.


20) هوم یشت : دارای 2 بند در ستایش «هوم» می‌باشد.


21) ونندیشت : دارای یک بند و در ستایش ایزد «ونند» یا «نسر» می‌باشد که از همراهان ایزد تیشتر است.


پایان نوشتار را با توصیفی زیبا از دکتر راشد محصل استاد فرهنگ و زبانهای ایران باستان از کتاب اوستا به پایان می‌برم.


«-کتاب اوستا بی‌شک ازرشمندترین اثر مدون ایران باستان است که اندیشه پرستش خدای یکتا، آفریننده‌ای توانا که بر همه کارهای جهان سروری دارد، در بخش گاهان آن با توجه به ژرفای کلام گاهان آشکار است.


-اوستا به ویژه در بخش یشت‌ها تاریخ داستانی ایران را به صورت پراکنده بازگو می‌کند که با تامل و تحلیل درست می‌توان ارتباط آن را با منظومه‌های حماسی دریافت و مشخص کرد.


-یشتها بویژه فروردین یشت آن فهرستی از نام‌های کهن ایرانی است که شناخت درست این نام‌ها می‌تواند گره‌گشای پاره‌ای ابهام‌ها در تاریخ ادب فارسی باشد.


-علاوه بر این در اوستا اندیشه‌های علمی و دانش زمان نیز متجلی است‌.


-ستایش پروردگار هستی، فرمانبرداری از دستورهای او، خشنود بودن به داده‌هایش در همه کتاب موج می‌زند به طوری که بهتر است گفته شود، اوستا سراسر نیایش آفریننده بزرگ، اورمزد، تکریم و بزرگداشت رادی، راستی و پاکی و نفی‌کننده هرگونه افراط و تفریط و دروغ ناراستی است‌‌ » (
راشد محصل ، 1364، ص 101،102)

– موبد آذرگشسب، فیروز (1383). گات‌ها سرودهای اشوزرتشت. تهران: انتشارات فروهر
– پورداود، ابراهیم، (1356)، یشت‌ها جلد اول و دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
– تفضلی، احمد (1378). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: انتشارات سخن
– راشد محصل، محمدتقی (1364). اوستا(ستایش‌نامه راستی و پاکی) – از ایران چه می‌دانم؟/39. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی


یشت ها

آشنایی با یشتها

دانلود یشتها

اوستا

گات ها ، كتاب دینی زرتشتیان