خیانتی به کشورمان از این بالاتر است که بگوییم ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند؟

خیانتی به کشورمان از این بالاتر است که بگوییم ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند؟

 

آخوند های دروغگو و شکمباره، با شتسشوی ذهنی مردمان ایران زمین، قسمتی از جامعه را بدین باور رسانده اند که ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند و به جنگ اعراب نرفتند و اجازه دادند که اعراب بدون خشونت به شهرها و روستا های شان وارد شده و اسلام عزیز را بدان ها عرضه کنند.

 

البته در رابطه با توسعه این دروغ شاخدار، فقط آخوند ها مقصر نیستند، بلکه تقصیر بیشتر بر گردن کسانی است که به مجلس و محلی می روند که آخوند در آن حضور دارد و هر چه آخوند می گوید را بدون کمترین تحقیق و مطالعه ای باور می کنند.

 

ایرانیان اسلام را در چنین شرایطی پذیرفتند، آن ها باید میان مرگ و مسلمان شدن و مورد تجاوز و غارت قرار گرفتن یکی را انتخاب می کردند، تاریخ گواه روشنی بر این فاجعه دردناک است.

 

نگارنده قصد دارد تا در طی این مقاله، حقیقت را بر ایرانیان روشن کرده و مردمان را از باور های غلط و دروغ پیشین خود دور ساخته و هم میهنانش را با حقیقت چگونگی مسلمان شدن ایرانیان آشنا سازد. لطفن پس از خواندن این مقاله مستند و تاریخی با فضول محله همکاری کرده و در بازپخش هر چه بیشتر این جستار کوشا باشید تا هم وطنان بیشتری با حقیقت آشنا شوند.

 

۱ عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد:

فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری به اندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.

شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.

 

 ۲پس از تسلط اعراب در حمله به سییستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند، به طوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند).

و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز.”یادمان نرود که تازیان از همان آغاز به زور اسلام آوردن، بچه باز بودند و همیشه جزء غنیمت ها طلب پسرهای قشنگ می کردند.

(کتاب تاریخ سیستان صفحه ۳۷، ۸۰ – کتاب تاریخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)

.

 

 – ۳در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ به طوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.

(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)

 

 –۴ در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند به گونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.

(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ – کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)

 

۵  در حمله به الیس جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به «رود خون» معروف گردید، در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان خالد ابن ولید سوگند یاد کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردد, “چندان از آنها بکشد که خون هاشان را در رودشان روان کند.

 

 

و چون پارسیان مغلوب شدند به دستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می آوردند و در رود گردن می زدند ». مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند، آرد کردند و کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود.”

(کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳)

 

فرتوری از علی ابن ابوطالب وجود دارد که او را در حالی که مشغول به گردن زدن یهودیان بنی قریظه می باشد را نشان می دهد. علی در آن روز هفتصد نفر را از دم تیغ گذراند. در ایران جنایتی صدها بار خونبار تر از کشتار یهودیان بنی قریظه به دست تازیان وحشی رخ داد و در طی حمله اعراب صد ها هزار تن از ایرانیان به دلیل نپذرفتن اسلام قتل عام شدند.

 

۶ –در شوشتر مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند، خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند، خارها به دست و پای ایشان بنشست و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر، لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.”

(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه ۱۶)

 

۷  در چالوس رویان، عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند به طوری که در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.

(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ – کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)

 

۸  در حمله به سرخس، اعراب مسلمان همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر کشتند.”

(کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸ و ۳۰۳)

 

۹در حمله به نیشابور، مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند به قتل و غارت مردم پرداختند، به طوری که آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.”

 

(کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)

 

۱۰  در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ به طوری که سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت، سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد ” یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت، مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم!. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)

 

۱۱  پس از فتح “استخر” (سالهای ۲۸ – ۳۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم ”استخر” را محاصره کنند.

 

مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح “استخر” (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد به طوری که سوگند خورد که چندان بکشد از مردم ” استخر” که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند “چهل هزار کشته ” بودند، بیرون از مجهولان.” (کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه ۱۳۵ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)

 

۱۲  رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب، بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)

 

۱۳  مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز بعنوان خراج سالانه، با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ – کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶، ۲۱۱۸ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸ ,۱۷۹)

 

جنایات اعراب تنها به این شهر‌ها ختم نشده است و اینها تنها گوشه‌ای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت می‌کند.

در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ ؛ سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می گوید: “اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند و فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند، از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.”

 

تمامی مطالب مستند تاریخی ذکر شده، توسط عده ای انسان میهن دوست جمع آوری گشته و نگارنده تنها آن ها را بازنویسی کرده است، اما اکنون باید از مسلمانانی که خود را ایرانی می دانند پرسید:

هم میهن مسلمان، مطالبی که خواندی تنها گوشه ای از جنایات اعراب را بازگو می کند، بی شک پس از خواندن این مقاله بدان پی برده ای که پدرانت چگونه مسلمان شدند و نه تنها با آغوش باز اسلام را نپذیرفتند، بلکه از کشته ها شان، پشته ها ساختند و از خون ها شان، رودها جاری کردند تا ایرانیان با زور اسلام را بپذیرند، با این وجود، تو ای فرزند ایران زمین، چگونه حاضری تا ادامه دهنده راه کسانی باشی که به اجدادت تجاوز کردند و آنان را وحشیانه قتل عام کردند و اموال سرزمینت را به تاراج بردند؟.

 

نگارنده نیک می داند تا سخن را با گفته ای از دکتر شجاع الدین شفا به پایان ببرد: ”یک مسلمان ایرانی تنها از این جهت مسلمان است که پدرش مسلمان بوده است و پدر او نیز بهمین دلیل مسلمان بوده که پدری مسلمان داشته است و پایان این خط زنجیر به زرتشتی فلک زده ای می رسد که با شمشیر عرب لااله الاالله گفته بود، بی آنکه حتی معنی آنرا دانسته باشد.” (شجاع الدین شفا – تولدی دیگر)

 

 

حال، ایرانیانی که این مقاله و مقاله های دیگر ما را می خوانند و بازهم اصرار دارند که ایرانیان با طیب خاطر اسلام پدیرفتند و اسلام دین بر حق است، به هیچ روی ایرانی نیستند و تفاوتی با آن جنایتکاران تازی و رژیم ضد مردمی کنونی نخواهند داشت.


با سپاس از  : سیروس پارسا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *