رستاخیز نوین ایران و راه به پیروزی رساندن آن

رستاخیز نوین ایران و راه به پیروزی رساندن آن

ارزیابی موقعیت امروز

 

هزارو چهارسد سال چیرگی استعمار فرهنگی عرب بر ایران که اسلام نامیده شد ،تسلیم و سپس خو گرفتن نسلهای پی درپی ایرانیان به این استعمار وحشتناک کهپیامد آن در هم شکسته شدن فرهنگ، هویت و شناسه ایرانیان واز دست دادناستواری به خود بود سبب گردید که موجوداتی فریبکار بنام « آخوند» که از شکمهمین استعمار زائیده شده بودند به آسانی مردم را فریب داده و بر ایرانحاکم شوند.

امروزسی سال از آن زمان میگزرد. ولی هنوز فرمانروائی مطلق آنها بوسیله کشتار وشکنجه و سنگسار و تازیانه… که در هیچ دورانی از تاریخ ایران سابقه نداشتهپابرجاست.

دردرازای این زمان هزاران نفر از میهن گرایان، آزادی خواهان وکوشندگان ازطیفهای گوناگون سیاسی جان خود را از دست دادند، بسیاری در زندانها بسرمیبرند و میلیون ها نفر دیگر ناچار به آوارگی و اسارت گردیده و سرخورده بهچهار گوشه جهان پناهندهشده اند.

دراین شرایط سرنوشت ساز که ایرانیان میبایستی از هر زمان دیگری بهم نزدیکشده دست در دست یکدیگر گزاشته،اندیشه و دلهای خود را به هم نزدیک کرده،نیرو های خود را بهم پیوند داده و یک صدا نیروهاِ ی اهریمنی ریا و فریب رادر هم بکوبند به دلیل در هم شکستگی هویتی و فرهنگی و در نتیجه نداشتن پختگیسیا سی به گروهکهای کوچکی بخش شده و آغاز به سرکوبیدن یکدیگر کردند. درنتیجه یک اپوزیسیون سازمان داده شده و یک دستگاه رهبری نیرومند نتوانست پایبگیرد و این کوته بینی درد آور سبب شد که پس از سی سال تا به امروز حکومتآخوندان پا بر جا بماند


در جستجوی یک ابزار نبرد و

و پیدایش یک اندیشه بزرگ

ازهمان روزهای نخست چندی از خردگرایان میدانستند که نبرد ما با جمهوری اسلامی نه سیاسی است ، نه نظامی است و نه اقتصادی است. نبرد ما تنها و تنهایک نبرد فرهنگی است. اگر در این نبرد فرهنگی پیروز شویم فرهنگ استعماریعرب ( اسلام) را برای همیشه از ایران بیرون خواهیم انداخت و دل و روان واندیشه ایرانیان را از آن پاک خواهیم کرد. اگر شکست بخوریم فرهنگ استعماریعرب برای سد ه های دیگر بر ایران چیره خواهد ماند و ایرانیان باز ناگزیرخواهند شد روزی 17بار بسوی کشور عربستان سر خم کنند و پیشانی خود را بهخاکی که از آن کشور آورده شده بمالند و خدا و پیغمبر و کتاب آسمانی و تمامافراد مقدس آنها عرب باشند و مغز های خود را در خرافات و دروغها و اراجیفآنها شستشو دهند.

برایآماده کردن خود برای این نبرد فرهنگی میبایست نخست فرهنگ در هم شکسته ایران را باز سازی کرد و هویت و شناسه و نیروی از دست رفته آنرا به آن بازگرداند. میبایست با آرامش با یک دید گاه نوین به ژرفنای چند هزار سال تاریخایران رفت و در درازی این راه ارزشهای انسانگرائی، پیشرونده و پیشبرندهآنرا پیدا کرد و آنها را بزمان ما یعنی به سده بیست و یکم آورد.

اینارزشها را میبایست نخست، از گرد و خاک تاریخ زدود وسپس از پراکندگی نجات ومحکم بهم جوش داد، نماد های آنرا زنده کرد و همچون یک ایده الوژی پیشبرنده و سازگار با زمان ما بازسازی نمود، و مانند ابزاری نیرومند در برابر ایده الوژی عرب یعنی اسلام بکار گرفت.
بزرگترین ضعف یک فرهنگ پراکندگی ارزشهای آنست. این ارزشها هر اندازه هم انسانگراخردگرا و آزاداندیش باشند اگر در ساختمان بندی یک ایده والوژی فرهنگینیرومند سازمان داده نشده باشند بعنوان یک ابزار در یک نبرد فرهنگی کاربردنخواهند داشت و در برابر یک فرهنگ دیگری با ارزشهای ضد انسانی، ضد خرد و ضدآزادی ولی سازمان داده شده از پای در خواهد آمد. تجربه شکست قادسیه در 1400 سال پیش و شکست آرزوها و امال ایرانیان برای رسیدن به تمدنی که شایستهآن بودند درسی سال پیش که رونوشتی از همان شکست نخست بود درستی گفته بالارا به روشنی تائید میکند.

اینبازسازی فرهنگی کار ساده ای نبود. برخورد سهمگین فرهنگ عرب ( اسلام) بافرهنگ ایرانی ( فرهنگ زرتشت) سبب شده بود که در درازای زمان فرهنگ سومی برای ایرانیان شکل بگیرد و آن خو گرفتن به زندگی در دو گانگی و تناقض وکوشش برای آشتی دادن واپسماندگی و پیشرفت بود.
دراین شرائط ، انسان ایرانی از درون تکه تکه گردید و یک تکه آن در جنگ با تکهدیگر شد. او انسانی شد بدون نماد و هویت فرهنگی . نمادهای ایرانیان همگیخورد شده بودند. به آنها گفته بودند زرتشت آتش پرست و دو خدائی است، کوروشآدم کش و یهودِ ی گراست ، دوران پیش از اسلام در ایران دوران جاهلیت بوده وایرانیان هیچ تمدنی نداشته اند و این عربها بودند که به ایرانیان تمدن یاددادند…غیره و غیره. برعکس فرهنگ عرب تمام نماد های خود را زنده نگاهداشته بود، اله و پیغمر و قرآن وامامانشان را بدوران ما آورده بودند و آنهارا تقدس میکردند و برای آنها انسانهای دیگر را میکشتند یا برای آنهاجان میدادند..

تمام فرهنگ پس از اسلام ایرانی از فردوسی تا حافظ از این نبرد درونی درد آور وازاین جدائی بزرگ انسان ایرانی از خویشتن خویش و کوشش او برای پیدا کردنخود وهویت و نماد های فرهنگی خود سخن میگویند.

دراین فضای آشفته و پاره پاره شده و در جستجوی یک ابزار نیرومند نبرد و پادزهری برای از میان بردن این مصیبت چندی از اندیشمندان وخردگرایان دلاورایرانی، مرد وزن ، خود پرستی مرسومی را کنار گزاشته و بیباکانه، چه در درونوچه در بیرون از ایران، از همان روز های نخست برای پیدا کردن راه چاره ایبه صحنه آمدند و با هم همپیوند شدند. در این راه می بایست از بهترین مغزهای ایرانی که در سراسر جهان پراکنده شده بودند بهره گرفت و از همگی چاره جوئی کرد. در آرامش و در دوری از جار و جنجال. همانند « هزار فرزانگان» که درتاریخ ایران توانسته بودند شعله آتشی را که از گزشته های دور در دل هرایرانی سو سو میزد زنده نگاه دارند آنها هم آغاز بکار کنند.

یکی از پرسشهای مهمی که خردگرایان از خود میکردند این بود که آیا کشور های دیگری در جهان بوده اند که در تاریخ خود چنین مصیبتی را تجربه کرده اند ؟ واگر آری پاد زهری را که آنها پیدا کرده بودند چه بوده؟ پاسخ به این پرسشنیاز به کمی پژوهش داشت.

برایپیدا کردن الگو و مدلی در تاریخ جهان که شباهتی به رژیم اسلامی در ایرانامروز داشته باشد می بایستی به قرون وسطای اروپا در سده های میان سده ششم وسیزدهم که بنام «کفر بزرگ» معروف شده رفت. در این زمان وحشت و فشار بوسیله کلیسای مسیحی چنان بر مردم وارد میشد که کم کم جنبش « رنسانس» یعنی نوزادی یا رستاخیز را بوجود آورد.

راهیکه اروپاائیان برای نوزادی خود و در نتیجه بازسازی هویت در هم شکسته خوددر پیش گرفتند راهی بود که آنها را به تاریخ پیش از چیرگی مسحیت یعنیبدوران یونان و روم میبرد. با اینکه یونان و رم سده ها بود که ویران شدهبودند و اروپائیان از تاریخ یونان و رم چیزی نمیدانستند ولی با کوشش زیادآنرا بازسازی و حتی ایده الیزه کردند تا بتوانند از آن ابزاری برای نبردفرهنگی در برابر کلیسای مسیحی بسازند. برای به پیروزی رساندن این جنبش مردمان از هر طیفی از جامعه در آن شرکت کردند. رنسانس در اروپا بیش ازچهارسد سال به درازا کشید چون آنها بر خلاف امروز نه اینترنت داشتند نه تلویزیون ونه رسانه های گروهی امروزی. برای آنکه خبری از رم به پاریس برسدبیش از یکماه بدرازا میکشید و انهم خبر بگوش تنها چند نفر میرسید.

اگر اروپائیان توانستند از فرهنگ فراموش شده و در هم شکسته یونان و رومابزاری نیرومند برای مبارزه با فرهنگ مسیحی بسازند و پیروز شوند و به دوران روشنائی برسند چرا ایرانیان با داشتن یک میراث فرهنگی چنین پویا و نیرومندنتوانند در برابر یک فرهنگ بیگانه بدوی که 1400 سال است بر اندیشه و آبرو وجان و شرف آنها چیره شده از فرهنگ خود ابزار های لازم را برای یک رستاخیزبزرگ در ایران نسازند و انرا به پیروزی نرسانند؟
این اندیشه بزرگی بود که میبایست روی آن کار شود، بسیار هم کار شود.

اینراه را فردوسی بزرگ هزار سال پیش کوشش به رفتن کرده بود و توانسته بود درشرائط و دشواریهای زمان خود بخش بزرگی از هویت پیش از اسلام ایرانیان رانجات دهد. ولی رخداد های دوران ما نشان داد که کوششهای او کافی نبود. چونهنوز ویروس استعمار فرهنگ عرب پا بر جا بود و مغز و روان ایرانیان را ضهاکوار می مکید. این ویروس منتظر بود تا در درازای سده ها از نسلی به نسلدیگری سرایت کرده تا در دوران ما درآغاز سده بیست ویکم سه نسل از ایرانیانرا یکجا قربانی کند.

استواری به خود و آغاز روشنائی

زمانییک ملت میتواند بگوید « من از یک فرهنگ پویا و نیرومند » برخوردارم که اینفرهنگ بتواند در زمان نیاز مانند ابزاری نیرومند در دست او اورا از تاریکیها و سر افکندگی ها رهائی دهد. پس ما که همیشه از فرهنگ و تاریخ چندینهزار ساله به خود بالیده ایم کجاست آن ابزار های رهائی بخش؟ پس چرا اینهمه سردرگمی؟ این روشن استکه احساسات برخواسته از خشم و ناسزا گوئی نمیتواتند پیروز شود. این هم روشناست که ایده الوژی و اندیشه های برخاسته از فرهنگ غرب نمیتواند در براندازی فرهنگ استعماری عرب(اسلام) در ایران کار ساز باشد. نه تنها این ایدهالوژی ها در رابطه با ویژگیهای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی ، اقتصادی و جغرافیائی غرب درست شده ودردرازای زمان شکل گرفته بلکه همین ایده الوژیهاامروز ناتوانند در برابر هجوم اسلام در کشورهای خود در اروپا، امریکا یا کانادا مقاومت کنند.

گفتگو از « حقوق بشر» یا «دموکراسی» در یک کشور اسلامی جز یک خود فریبی بزرگ و یک فریبکاری بیش نیست.

آیاشما از میان 56 کشور اسلامی یک کشور را می شناسید که « حقوق بشر» در آناجرا شده باشد یا امکان اجرا شدن باشد ؟ آیا شما از میان 56 کشور اسلامی یککشور را می شناسید که « آزادی اندیشه و گزینش» در آن اجرا شده باشد یاامکان اجرا شدن باشد ؟

و آیا شما از میان 56 کشور اسلامی یک کشور را می شناسید که « برابری زن ومرد» در آن اجرا شده باشد یا امکان اجرا شدن باشد ؟

بنابراین میبایست خود فریبی راکنار گزاشت و مانند فولاد به این اندیشه استوار شد کهتنهادر فرهنگ خرد گرای ایران که گرد تاریخ از آن زدوده شده باشد میتوان پادزهری برای این مصیبت یافت. پس باید به ژرفنای چند هزار سال تاریخ و فرهنگایران در جستجوی نیروی زنده، انسانگرائی و خردگرائی آن رفت و آنرا به سدهبیست و یکم آورد و از این نیرو بهره گرفت.

 

کشف بزرگترین ابزار یک نبرد آزادی بخش:

گاتهای زرتشت

درژرفناترین نقطه فرهنگ خرد گرای ایران، جائی که نمیشد فراتر رفت کتابی پیداشد که چهارهزار سال بود مانند خورشید میدرخشید ولی چشمهای نابینا شده مااز گرد و خاک آشفتگی اندیشه ای و روان پارگی رنج آور که در پیامد استعمارفرهنگی عرب بوجود آمده بود آنرا نمیدید. و این کتاب ، کتاب« گاتها ، سرودههای اهورائی زرتشت» بود.

چندنفر از ایرانیان این کتاب را که کل فرهنگ خردگرای ایران بر پایه و بنیادآن بنا شده میشناختند؟ اگر ایرانیانی را که دلاورانه نخواستند در 1400 سالپیش پشت خود را در برابر تازیان خم کنند و ما به آنها « زرتشتیان»میگوئیمجدا کنیم، در زمان پیش از انقلاب اسلامی شاید هزار نفر هم نام « گاتها» رانشنیده بودند. ولی تا بخواهید «روشنفکران» وطنی میتوانستند نامها و کتابهایامامان تازی وآخوندان تازی پرست و نامها و کتابهای نویسندگان غربی را کهاصلن چیزی از ایران نمیدانستند یا حتی نمیدانستند ایران کجاست برای خودنمائی هم که شده ردیف کرده و به رخ دیگران بکشند.

اگرامروز جوانانی که قربانی نادانی پدران خود شدند از خود بپرسند چگونه شد کهاین « روشنفکران» خود را به این آسانی به نادان ترین و کودن ترین افرادجامعه ایرانی یعنی آخوندان فروختند پاسخ اینست که اینها با اینکه تیتر هایدهن پر کن پروفسور و دکتر و مهندس.. پشت نام خود میکشیدند به فرهنگ و تاریخایران همان دیدی را داشتند که یک غربی جهانگرد داشت: یعنی یک “فرهنگ موزه ای” یا ” باستانی” !


تمام نیرو و جان این فرهنگ را در زندان « باستانی» و « موزه ای» که فراورد امپریالیزم انگلیس و فرانسه در سده نوزدهم بود در بند کشیده بودند. ولی درعوض نیروی فرهنگ عرب و نماد های آنرا زنده و آزاد گزاشته و بوسیله آنمیتوانستند ده ها هزار ایرانی را به خیابانها بکشند تا سرو صورت خود را باسینه زدن و قمه زدن برای یک عرب که 1400 سال پیش بدست پسر عموی خود کشتهشده خونین و مالین کنند. اگر ایرانی سر در گم نمیدانست « گاتها» چیست ولیهمین ایرانی شوستشوی مغزی داده شده به خوبی میدانست قران چیست و کوچکترینبی احترامی را به آن نمی بخشید. اگر همین ایرانی سر در گم روزی 17بار بسویکشور عربستان سر خم میکند و پیشانی خود را به خاکی که از آن کشور آورده شدهمیمالد ولی همین ایرانی مانند یک توریست غربی به آرامگاه کوروش
نگاه میکرد، یعنی فقط یک ساختمان کهنه و فرسوده را میدید.


این بیچارگی بزرگ فرهنگی و در هم شکستگی هویتی یک ملت است. زمانی که ملتی به مقدسات خود بی اعتنا شد ناچار است که مقدسات بیگانگان را بپرستد و به بردگیو سر سپردگی آن فرهنگ بیگانه در بیاید و کشور خودش را دو دستی بهنمایندگان آن فرهنگ بیگانه تحویل دهد.
اگربه یکی از این « روشنفکران» میگفتید فقط سه دقیقه از فرهنگ پیش از اسلامایران سخن بگوید یا فوری گنگ میشد یا دشنام و ناسزا را برای پنهان کردننادانی خود در این زمینه روانه میکرد.


مگراین فرهنگ پیش از اسلام ایران نبود که به ایرانیان اجازه داده بود دردرازای 1200سال یا تنها ابر قدرت جهان باشند یا یکی از دو ابر نیرو در دنیاباشند ؟ مگر نیروی این فرهنگ پیش از اسلام ایران نبود که به ایرانیاناجازه داده بود کوروشها را در دامان خود بپروراند و نخستین فرمان آزادیمردمان را در جهان تدوین کند ؟ مگر این فرهنگ پیش از اسلام ایران نبود کهبه ایرانیان اجازه داده بود سه فروزه جاودانی اندیشه نیک؛ گفتار نیک وکردار نیک را به جهانیان بشناساند ؟ و از شکم و ریشه همین فرهنگ بود که پساز تازیان فردوسی ها، خیامها، مولوی ها ، سهراوردی ها… و حافظ ها بیرونآمدند.


گاتهای زرتشت بمب اتمی ایرانیان در نبرد با استعمار
فرهنگی عرب ( اسلام) در ایران و خرافه زدائی از جامعه

نزدیکبه چهارهزار سال پیش زرتشت آموزگار بزرگ ایران زمین چکیده جهان بینی واندیشه خود را در هفده سروده بیان کرد. این هفده سروده که گاتها نامیدهمیشوند بی هیچ کم و کاستی امروز بدست ما رسیده . زبان گاتها پس از میانرفتن هخامنشیان بکلی فراموش میشود و این فراموشی بیش از دو هزار سال بدرازامیکشد. عده ای از پیروان زرتشت که درود جاودانه ما بر آنها باد این سرودهها را بی آنکه معنی آنها را بفهمند از بر کرده
ودر نیایشگاه ها میخواندند. در سده سوم برای اینکه آوای این زبان فراموششده هم از یادها نرود خط بسیار کاملی را برای آن درست کردند و آنرا نوشتند. 1500 سال بعد در سده هجدهم زبان گاتها کشف شد و این کشف بسیار مهم دروازهبزرگی را بر روی ریشه بسیاری از فلسفه های جهان گشود و پژوهش های بسیاری درباره آن بویژه در کشور های غربی صورت گرفت.

آخرین ترجمه آن مستقیمن از زبان گاتائی ( لهجه ای از زبان آریائی که زبان زرتشتبود ) چهار سال پیش در کانون ما بزبان پارسی وسپس در آمریکا بزبان انگلیسیترجمه شد و بزودی ترجمه فرانسه آنهم در فرانسه به چاپ خواهد رسید.

کتاب گاتها نه یک دین است و نه یک مذهب. گاتها یک جهان بینی، و یک راه و روش زندگی است که بر روی آزادی گزینش و انتخاب هر فرد بنا شده.

هدفاز زندگی در گاتها پی ریزی یک زندگی شاد و خوشبخت در این جهان خاکی است. این خوشبختی میسر نیست مگر اینکه همگان ، نه تنها زنان و مردان ، بلکهجانوران و گیاهان هم شکوفا شده و دراین خوشبختی شریک باشند. از نخستین رویهتا آخرین رویه گاتها از شیوه و چگونگی ساختن یک زندگی خوشبخت و آسوده و یکجامع پیشرو وآزاد گفتگو میکند. بسختی باور کردنی است که این سخنان کهنزدیک به 4000سال پیش ایراد شده چگونه اینهمه طراوت و تازگی خود را نگهداشته بگونه ای که از هر فلسفه مدرن امروزی پیشرو تر، با خرد تر و نورانیتر است. در این کتاب نه اینکار را بکن یا آن کار را نکن است ، نه این چیزرا بخور آن چیز را نخور است، نه این لباس را بپوش آن لباس را نپوش است. نهگناه و صواب است و نه دستور و فرمان.
درگاتها بزرگترین یار و یاور مردمان برای پی ریزی یک زندگی خوشبخت « راستی» است و بزرگترین دشمن دروغ و ریا کاری است. خدای زرتشت، اهورامزدا، خدای خرداست.

اوخوشبختی و شادی و شکوفائی را برای جانداران این زمین آفریده تا از آن بهرهبگیرند .او آزادی گزینش را آفریده تا انسانها بتوانند راه و روش وشیوهزندگی خود را به دل خواه خود گزینش کنند. او آرامش را آفریده تا مردمانزندگی اسوده داشته باشند. او اندیشه نیک را آفریده تا زنان ومردان را بهسوی بخش پرفروغ زندگی راهنمائی کند. او چیرگی به خود را آفریده تا مردمانرا از لغزشهای نا خواسته زندگی دور نگاه دارد. و سرانجام او رسا ئی و تکاملرا آفریده تا انسانها بتوانند هر دم روان و بینش درونی خود را در پهنه هایجهان غیرمادی مینوی گسترش داده و در جاودانگی با نور ادغام شوند.

زمانیکه گاتهای زرتشت به خوبی فهمیده شد آنگاه نیروی درونی فرهنگی را که بهایرانیان اجازه داده بود در این جهان سربلند زندگی کنند و سایر ملتها را همبه بالا بکشند و همتراز خود در بیاورند بهتر دریافته خواهد شد.و در این راستا بادریافتن درست گاتهای زرتشت چکامه های فردوسی، خیام، مولوی، نظامی،سعدی و حافظ هم جلوه دیگری بخود خواهند گرفت و ایرانیان به جای خواندن آنهادر میهمانیها این چکامه ها را زندگی خواهند کرد. چون جدائی ایرانی ازفرهنگ خودش از میان رفته و با آن یکی شده است.

 حکومت دریک جامعه گاتائی چگونه است ؟

دریک جامعه گاتائی که زیر بنای فرهنگ ایران است بزرگترین فضای کوشش و فعالیتبرای هرگونه اندیشه سیا سی ،اقتصادی، اجتماعی ، هنری باز خواهد بود. چونآزادی گزینش یکی از مهمترین پایه های بنیادین این فرهنگ است هرکس میتواند وباید اندیشه و گفتنی های خود را آزادانه بیان کند و شیوه زندگی خود راانگونه که دلخواه خود اوست برگزیند.

جامعه گاتائی جامعه ایست خرد گرا، آزاد اندیش؛ فراگروهی و فرا مسلکی. برابری زن ومرددر این جامعه بنیادین است. حتی اهورا مزدا خدای زرتشت هم از دیدگاه دستور زبان از دو ویژگی زن ومرد برخوردار است.

دراین جامعه هیچ کس شهروند درجه دو نخواهد بود و هرکس میتواند و باید درزندگی اجتمائی شرکت کرده و برای آبادانی کشور و خوشبخت زیستی خود، مردمان وسایر جانداران بکوشد. جامعه گاتائی هر زن و مردی را تشویق میکند که خود یکخلاق و افریدگار در هر زمینه شود و در پخش دانه های خرد و دانش وبهتر کردنزندگی به مردمان زیر ستم کشور های دیگرهم کمک کند.

شکل حکومت در چنین جامعه ای بصورت گزینشی است. از دیدگاه نویسنده این نوشتاردر کشوری مانند ایران که از تیره های گوناگون درست شده ـــ و بی گمان با پیریزی چنین جامعه ای بسیاری از کشور های آسیای مرکزی هم آزادانه به آنخواهند پیوست ــ داشتن یک حکومت پادشاهی آزادمنش که تنها بعنوان یک نماد ومحور همبستگی عمل کند مورد نیاز است. ولی نیروی حقیقی در دست نمایندگانگزیده مردم خواهد بود. و کشور بوسیله
دولت که از سوی نمایندگان ملت برگزیده میشود اداره خواهد شد.
آیرانی خلاق و آفریده گار شده دیگر نیازی ندارد خود را همچون یک فتوکپی ناقص ازفرهنگ غربی در آورد و ایده الوژی های آنها و سیستم حکومتی آنهارا در بستبپزیرد.

درسالهای گزشته ایرانیان بگونه ای خود جوش در بسیاری از کشور های جهان انجمنهای گوناگونی که هر روز تعداد آنها بیشتر میشود درست کرده اند که هدف وآرمان آنها در جهت آرمانی است که در این نوشتار از آن سخن رفته است. چه خوباست که این انجمنها با تمام قشرهای جامعه چه در ایران و چه در بیرون ازایران یعنی در هر کشوری که زندگی میکنند پیوند برقرار کرده و از هر گونهکمک و مهربانی و نظرخواهی به آنها دریغ نکنند و این فرهنگ را به آنهابشناسانند. ما باید عملن نشان بدهیم که فرهنگ ایرانی فرهنگ مهر و دوستی وخنده روئی و زیبائی است.

 پرچم ایران چه خواهد بود؟

پرچم تاریخی و فرهنگی ایران از هزاران سال پیش تا تسخیر ایرا ن بوسیله تازیان « درفش کاویانی» یعنی پرچم سه رنگ سرخ و زرد و بنفش با تصویر خورشید درخشاندر میان آن بوده. این پرچم از دل فرهنگ استوره ای ایران با فلسفه نبرد دربرابر ستم و بر قراری آزادی بوجود آمده. دراین داستان کاوه آهنگر که در ایناستوره نماد مردم و ملت است و ضهاک مار دوش عربی که مارهای دوش او نیاز بهتغذیه مغز جوانان داشتند و نماد خرافات و نادانی و شستشوی مغزی است حکومترا از پادشاهی بنام فریدون غصب کرده بود.
سرانجام این حکومت ستمگر با شورش کاوه که پیشبند خود را مانند پرچمی درمیاورد با پیروزی پایان میپزیرد و فریدون آزادمنش را دو باره به فرمانروائیمیرساند.

بهر روی اگر پرچم درفش کاویانی روزی بخواهد دو باره پرچم ایران شود باید از مردم نظر خواهی و رای گیری گردد.

پاک سازی زبان از آلودگی واژه های عربی

استعمار فرهنگی عرب در درازای این1400 سال سخت کوشیده تا با وارد کردن واژه هایخود در زبان پارسی؛ نخست این زبان را آلوده و ناتوان کرده و سپس از میانببرد. خوشبختانه قهرمانی مانند فردوسی 1000 سال پیش از تاریکیها بلند شد واین زبان را نجات داد. ولی از سده پانزدهم به آنسو با آمدن شیعه گری وپیدایش موجودی بنام « آخوند» دوباره ورود میکرب واژه هآی عربی در زبانپارسی شدت گرفت و تا امروز ادامه دارد.

زمانیکه ایرانیان بتوانند کشور خودشان را باز پس بگیرند و استقلال فرهنگی خودرا پیدا کنند،درمان این بیماری هم ساده خواهد بود. در این زمان کودکان راباید در کودکستان ها از روز نخست در فضای زبان و واژه های پارسی ناب وازآلودگی رها شده وارد کرد. در سالهای بالاتر هم میشود به آنها واژه هایعربی که در چکامه های ایرانی وارد شده آموخت تا پیوند آنها با این چکامه هاپاره نشود.

 دشمنانی که ایرانیان برای رسیدن به یکجامعه خوشبخت و پیشرو جلوی خود خواهند یافت

این دشمنان را میتوان به چند گروه بخش کرد:

1ـکشورهاِی غربی مانند انگلیس و آمریکا مایل نیستند که ایرانیانی که هویتخود را بازسازی کرده و با فرهنگ خود آشنا شده اند قدرت بزرگی در جهان بشوندو منافع آنها را به خطر بیندازد. آنها با تاریخ ایران آشنا هستند ومیدانند که ایرانیان دست کم 1200سال سابقه ابر قدرتی داشته اند و حق همدارند که بترسند.


بنابراین عمل کرد ما در این زمینه باید بسیار خردمندانه و با ظرافت همراهباشد. ما باید به آنها بپزیرانیم که فرهنگ ایرانی فرهنگی است صلح جو و باهیچ ملت و کشوری سر دشمنی ندارد و در نهایت میتواند از بهترین دوستان همهکشورها باشد.

2ـکشور های عربی و اسلامی همسایه که از « ضد اسلامی» بودن مردم ایران بوحشتخواهند افتاد ممکن است کوشش به خرابکاریهائی بکنند . ما باید به آنهااطمینان بدهیم که ما به هیچ روی ضد اسلام نیستیم. اسلام تا زمانی که با ماکاری نداشته باشد و در بیرون از مرز های ایران بماند ماهم با او کارینخواهیم داشت. اسلام فرهنگ عرب است و این حق عربهاست که از فرهنگ خودپاسداری کنند همانگونه که این حق هر ایرانی است که از فرهنگ خود پاسدارینماید.

3ـعده ای از « روشنفکران وطنی» که برای نخستین بار چیزهائی را در این نوشتارمیخوانند که هیچ گاه نشنیده اند و در نتیجه و بیدرنگ بدون آنکه یکبار دیگرآنرا بازخوانی کنند جبهه خواهند گرفت.


البتهحق هم دارند چون سخنانی مانند « بازسازی هویت» ، « بازگشت به خویشتن خود» ، « رهائی از فرهنگ استعماری عرب ( اسلام)» ، « جهان بینی گاتها»،« رفتن بهژرفنای تاریخ ایران برای پیدا کردن ارزشهای انسانگرایانه، خردگرایانه وپیشبرنده » و غیره برای این گروه از انسانها نا اشناست. چون این واژه ها رانمیتوانند در فرهنگنامه های غربی پیدا کنند.
آنها چشم براهند تا غربیان برای آنها « سیستم» بسازند و یک پسوند “… ایزم” در پایان آن بگزارند تا مورد پزیرش آنها واقع شود.

تنهاراه عمل در برابر این « روشنفکران» بی تفاوتی است. چون ساختمانبندی اندیشهای آنها در غالب « سیستم های» بی در و پنجره سالهاست منجمد شده و مانندسنگ خارا گردیده و هیچ خردی در آن تاثیرپزیر نخواهد بود.

4ـعده ای از پولداران خود بزرگ بینی که احساس کرده اند با نشان دادن رنگ پولبه این و آن و این و آن را خریدن در این راه عقده های ارضا نشده خود راآبیاری کرده و شهرتی برای خود در این زمینه دست وپا کنند و همزمان با ندانمکاریهای خود این جنبش را به بی راهه بکشانند.
چندیپیش در یک گرد هم آئی برای پی ریزی یک انجمن یکی از همین پولدار ها نشانداد که به آسانی میتواند « تقیه اسلامی» یعنی دروغ را وارد این جنبش کرده وبا کمک پیشکارچاپلوسش که از بوی پول مست شده و او را مرتب « باد» میکردخود را در مقام « آیت اله عظمائی » حس کند.

ماباید در برا بر این سد ها وبگو مگوهای فرسایشی که حرکت ما را کند میکند باخرد وسنجش و دلاوری بسیار عمل کنیم و اینباربه هیچ روی اجازه ندهیم کهرستاخیز بزرگ مردم ایران که پس از 1400 سال استعمار فرهنگی عرب این موقعیترا پیدا کرده که به پیروزی برسد، بدست بیگانگان یا بدست « خودیهای» خودپرستبه کج راهی رود و راستی و نیک اندیشی یعنی نیروی بنیادین خودرا از دستبدهد.

دکتر خسرو خزاعی ( پردیس)

9 نوامبر 2009