به یاد جانباختگان در راه ایران ، جنگ قادسیه

به یاد جانباختگان در راه ایران ، جنگ قادسیه


ما ایرانیان حافظه تاریخی خیلی ضعیفی داریم ! فداکاری ها و جانفشانی های ایرانیان در برابر بیگانگان را فراموش نکنیم.


25 تا 28 آبان ماه ( 16 تا 19 نوامبر ، 635 م )

جنگ قادسیه پایان نیافته است و تا روز پیروزی ایرانیان بر تازیان ادامه خواهد داشت !


زشیر شتر خوردن و سوسمار  /  عرب را به جایی رسیده ست کار
که فر کیانی کند آرزو   /  تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

کشتار زرتشتیان برازجان و جنوب

کشتار زرتشتیان برازجان و جنوب

 

تاریخ زرتشتیان

در زمان ناصرالدین شاه قاجار دراطراف برازجان و به سوی جنوب، زرتشتیان بیشماری در روستاهای محصور که همهزرتشتی میبودند زندگی میکردند.در حدود 130سال پیش در یکی از این روستاها که اینک به قتلگاه معروف است و نامش حالامال سیدآل میباشد و حدود چهل کیلومتر جنوب برازجان به سوی بوشهر و یمینگناوه واقع است.همه زرتشتی بوده اند.روستاهای مذکور را که اکنون تقریباخالی است و مردم آن آواره شده اند.

حدود سی سال پیش شهریار جمشیدورجاوندی از دوستان نگارنده و از باشندگان هند که در شرکت نفت ایران درآبادان به کار مشغول بود، روزی با دوستان خویش به عزم گردش در مینی بوسسوار و به سوی گناوه حرکت مینمایند.هنگام مراجعت به قتلگاه میرسند.رانندهاز مسافران خواهش مینماید در اینجا دو ساعت توقف کنیم زیرا منزلم اینجاست وفرزندانم را دیدن کنم شما هم در اطراف گردش کنید.شهریار میگوید من جاییندارم. راننده او را با خود به منزل میبرد. شهریار در آنجا هنگام صحبت خودرا زرتشتی معرفی مینماید. اهل خانه با شعف و سرور میگویند مادر بزرگ ما نیززرتشتی است. فورا پیرزن را از ورود یک نفر زرتشتی خبر میدهند. زن کهنسانیبا عصا در دست پیشاپیش میاید. شهریار بلند میشود، پیرزن میگوید به نزدیکمیا. نخست سدره و کشتی را نشان بده.شهریار هم چون از مردم هند بوده بر خلافجوانان امروزی که پا به سنن دینی زده و سدره و کشتی را از خود دور ساختهاند، سدره و کشتی را به او نشان میدهد.پیرزن با دیدن سدره و کشتی شهریار رادر بغل میگیرد و زار زار میگرید.یعنی از آرامش میگوید از جوانی تا کنوننخستین بار است که در این سامان به دیدن یک زرتشتی چشمم روشن شده است.سپسمیگوید اینها همه فرزندان و نوه و نتیجه ی من میباشند که به اسلام درآمدهاند.هنگامی که من جوان بودم روزی یک آخوند برای درآمد خویش به روستای ماوارد میشود، چون مسلمانی را در اینجا نمیبیند براه خود میرود.

پس ازچند ماه به اتفاق چند قاتل برمیگردد و مردان و زنان ما را گرفته در آن چاهسر میبرند و به چاه میاندازند.بسیاری را سر میبرند و بقیه را به اجبارمسلمان مینمایند.من این فرار کردم و خودم را در محلی پنهان ساختم پس ازرفتن آنها برگشتم و تا کنون تنها من در این محل به زرتشتیگری باقی ماندم وبقیه مسلمانند.بسیاری پس از این واقعه با دلی ناشاد از این روستا خارجشدند.این را نیز بگویم که یک سال پیش از واقعه ما، در سه روستای محصور دیگراطراف که همه زرتشتی بودند همین رویداد واقع گردید و پس از کشتار دستهجمعی آنها را نیز به قبول اسلام مجبور میسازند.

برگرفته از: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان/رشید شهمردان

خیانتی به کشورمان از این بالاتر است که بگوییم ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند؟

خیانتی به کشورمان از این بالاتر است که بگوییم ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند؟

 

آخوند های دروغگو و شکمباره، با شتسشوی ذهنی مردمان ایران زمین، قسمتی از جامعه را بدین باور رسانده اند که ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند و به جنگ اعراب نرفتند و اجازه دادند که اعراب بدون خشونت به شهرها و روستا های شان وارد شده و اسلام عزیز را بدان ها عرضه کنند.

 

البته در رابطه با توسعه این دروغ شاخدار، فقط آخوند ها مقصر نیستند، بلکه تقصیر بیشتر بر گردن کسانی است که به مجلس و محلی می روند که آخوند در آن حضور دارد و هر چه آخوند می گوید را بدون کمترین تحقیق و مطالعه ای باور می کنند.

 

ایرانیان اسلام را در چنین شرایطی پذیرفتند، آن ها باید میان مرگ و مسلمان شدن و مورد تجاوز و غارت قرار گرفتن یکی را انتخاب می کردند، تاریخ گواه روشنی بر این فاجعه دردناک است.

 

نگارنده قصد دارد تا در طی این مقاله، حقیقت را بر ایرانیان روشن کرده و مردمان را از باور های غلط و دروغ پیشین خود دور ساخته و هم میهنانش را با حقیقت چگونگی مسلمان شدن ایرانیان آشنا سازد. لطفن پس از خواندن این مقاله مستند و تاریخی با فضول محله همکاری کرده و در بازپخش هر چه بیشتر این جستار کوشا باشید تا هم وطنان بیشتری با حقیقت آشنا شوند.

 

۱ عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد:

فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری به اندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.

شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.

 

 ۲پس از تسلط اعراب در حمله به سییستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند، به طوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند).

و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز.”یادمان نرود که تازیان از همان آغاز به زور اسلام آوردن، بچه باز بودند و همیشه جزء غنیمت ها طلب پسرهای قشنگ می کردند.

(کتاب تاریخ سیستان صفحه ۳۷، ۸۰ – کتاب تاریخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)

.

 

 – ۳در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ به طوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.

(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)

 

 –۴ در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند به گونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.

(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ – کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)

 

۵  در حمله به الیس جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به «رود خون» معروف گردید، در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان خالد ابن ولید سوگند یاد کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردد, “چندان از آنها بکشد که خون هاشان را در رودشان روان کند.

 

 

و چون پارسیان مغلوب شدند به دستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می آوردند و در رود گردن می زدند ». مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند، آرد کردند و کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود.”

(کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳)

 

فرتوری از علی ابن ابوطالب وجود دارد که او را در حالی که مشغول به گردن زدن یهودیان بنی قریظه می باشد را نشان می دهد. علی در آن روز هفتصد نفر را از دم تیغ گذراند. در ایران جنایتی صدها بار خونبار تر از کشتار یهودیان بنی قریظه به دست تازیان وحشی رخ داد و در طی حمله اعراب صد ها هزار تن از ایرانیان به دلیل نپذرفتن اسلام قتل عام شدند.

 

۶ –در شوشتر مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند، خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند، خارها به دست و پای ایشان بنشست و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر، لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.”

(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه ۱۶)

 

۷  در چالوس رویان، عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند به طوری که در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.

(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ – کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)

 

۸  در حمله به سرخس، اعراب مسلمان همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر کشتند.”

(کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸ و ۳۰۳)

 

۹در حمله به نیشابور، مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند به قتل و غارت مردم پرداختند، به طوری که آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.”

 

(کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)

 

۱۰  در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ به طوری که سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت، سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد ” یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت، مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم!. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)

 

۱۱  پس از فتح “استخر” (سالهای ۲۸ – ۳۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم ”استخر” را محاصره کنند.

 

مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح “استخر” (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد به طوری که سوگند خورد که چندان بکشد از مردم ” استخر” که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند “چهل هزار کشته ” بودند، بیرون از مجهولان.” (کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه ۱۳۵ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)

 

۱۲  رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب، بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)

 

۱۳  مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز بعنوان خراج سالانه، با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ – کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶، ۲۱۱۸ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸ ,۱۷۹)

 

جنایات اعراب تنها به این شهر‌ها ختم نشده است و اینها تنها گوشه‌ای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت می‌کند.

در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ ؛ سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می گوید: “اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند و فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند، از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.”

 

تمامی مطالب مستند تاریخی ذکر شده، توسط عده ای انسان میهن دوست جمع آوری گشته و نگارنده تنها آن ها را بازنویسی کرده است، اما اکنون باید از مسلمانانی که خود را ایرانی می دانند پرسید:

هم میهن مسلمان، مطالبی که خواندی تنها گوشه ای از جنایات اعراب را بازگو می کند، بی شک پس از خواندن این مقاله بدان پی برده ای که پدرانت چگونه مسلمان شدند و نه تنها با آغوش باز اسلام را نپذیرفتند، بلکه از کشته ها شان، پشته ها ساختند و از خون ها شان، رودها جاری کردند تا ایرانیان با زور اسلام را بپذیرند، با این وجود، تو ای فرزند ایران زمین، چگونه حاضری تا ادامه دهنده راه کسانی باشی که به اجدادت تجاوز کردند و آنان را وحشیانه قتل عام کردند و اموال سرزمینت را به تاراج بردند؟.

 

نگارنده نیک می داند تا سخن را با گفته ای از دکتر شجاع الدین شفا به پایان ببرد: ”یک مسلمان ایرانی تنها از این جهت مسلمان است که پدرش مسلمان بوده است و پدر او نیز بهمین دلیل مسلمان بوده که پدری مسلمان داشته است و پایان این خط زنجیر به زرتشتی فلک زده ای می رسد که با شمشیر عرب لااله الاالله گفته بود، بی آنکه حتی معنی آنرا دانسته باشد.” (شجاع الدین شفا – تولدی دیگر)

 

 

حال، ایرانیانی که این مقاله و مقاله های دیگر ما را می خوانند و بازهم اصرار دارند که ایرانیان با طیب خاطر اسلام پدیرفتند و اسلام دین بر حق است، به هیچ روی ایرانی نیستند و تفاوتی با آن جنایتکاران تازی و رژیم ضد مردمی کنونی نخواهند داشت.


با سپاس از  : سیروس پارسا

نگاهی به تاریخ زرتشتیان

نگاهی به تاریخ زرتشتیان

فرهود رشیدی

 


 

پیشگفتار

 

به راستی هیچ قوم و مذهبی همچون زرتشتیان ایران در مقابل سختیها و دشواریها مقاوت نکرده است. اقلیتی که ۱۴۰۰سال سنت ها و باورهای خود را حفظ کرده و نسل به نسل منتقل کرده اند. میراثی که از پدرانمان به ارث برده ایم، میراثی گرانبها و جاویدان است. چرا که نیاکان ما در برابر حملات اعراب، مغول و … ایستادگی کرده و خط به خط اوستا را حفظ کرده و سینه به سینه تعلیم و آموزش داده اند. آری، این ایستادگی و مقاومت ستودنی است. مقاومتی مثل صخره ای سترک و غیر قابل نفوذ. یادمان نرود، موبدان و موبدیاران ایران زیر جراغ پیه سوز خطوط اوستایی و پهلوی را حفظ کرده و متن به متن اوستای کهن اعم از یشت ها، گاهان و یسنا را از برنموده و شرحی بر آن نگاشتند تا از گزند دشمنان دین بهی در امان بماند.

 

تاریخ زرتشتیان پیش از حمله اعراب

 

دین بهی از شرق فلات ایران به تدریج در سراسر این مرز و بوم گسترش یافت و همه گیر شد. به طوری که انجمن مغان در سلسلۀ مادها، قدرت تصمیم گیری حکومت بود، مغان که وظیفه گسترش آیین اشوزرتشت را بر عهده داشتند، در هر کوی و برزن به تبلیغ پرداخته و ایرانیان را به کیش راستی رهنمون می کردند. بر همین اساس، مادها را مزدیسنی دانسته و بنیانگذار حکومت و پادشاهی در ایران باستان می دانند.

 

در عهد هخامنشیان، کوروش بزرگ، سیاست مدارا با ادیان را ترویج داد و اولین بیانیه حقوق بشر را صادر کرد. با این حال داریوش و خشایارشا بارها و بارها در کتیبه ها و سنگ نبشته ها، خود را پیرو کیش راستی خوانده و اهورامزدا را به عنوان خدای واحد پرستش می کردند که این نشان از زرتشتی بودن شاهان هخامنشی دارد. اگرچه در اواخر این دوران، زروانیسم و میترائیسم در دستگاه حکومتی نفوذ کرده بودند ولی آیین مزدیسنی حرف اول را می زد. با این که اسکندر مقدونی و یارانش سعی در نابودی فرهنگ ایرانی و دین مزدیسنی داشتند، ولی خود ایرانی شده و آداب و رسوم آن را به جای آوردند.

 

در ابتدای سلسلۀ اشکانیان، آئین میترائیسم گسترش چشمگیری داشت و شاهان اشکانی خود را پیرو راستین آن معرفی کردند. از اواسط این دوران بود که آیین مسیحیت در غرب کشور نفوذ کرد و باری دیگر، دین زرتشت به عنوان ناجی ایرانیان مطرح شد. بلاش اشکانی موبدان را از سراسر ایران جمع و اوستا را گردآوری کرد. همین موضوع، زمینه ساز قدرت گیری اردشیر بابکان در زمان اردوان پنجم اشکانی شد. سرانجام موبدزاده ای به نام اردشیرساسانی، دین بهی را آئین رسمی ایران معرفی کرد و موبدان برای اولین بار قدرت سیاسی گرفتند. شاپور اول و دوم نیز به پیروی اردشیربابکان، دین زرتشتی را رسمی اعلام کرده و جهت اصلاح آن گام برداشتند.

 

تنسر، کرتیر، آذربدمارسپندان، موبد موبدان عهد ساسانی بودند که در جهت گردآوری و نگاشتن اوستا به خط اوستایی و خط پهلوی و زند و پازند نمودن آن همت گماشتند. در مجموع دورۀ ۴۰۰ ساله ساسانی را باید عهد نو شدن آیین بهی دانست. ساخت آتشکده های آذرگشسب در آذربایجان، آذربرزین مهر در خراسان، آذرفرنبغ در فیروز آباد فارس در این دوران رخ داد.

 

پس از قدرت طلبی ساسانیان در عهد قباد اول، خسرو انوشیروان و خسرو پرویز، زوال حکومتی آخرین سلسله ایران باستان آغاز می شود. جنگ های مکرر با امپراتوری بیزانس، قدرت گیری نجبا و بزرگان در دربار و در نهایت گسترش آیین های مزدک و مسیحی در ایران زمین، از جمله عوامل از بین رفتن تمرکز قدرت ساسانیان بود. جالب است که بدانید مابین دو پادشاهی خسرو پرویز و یزدگرد سوم، ۱۰ نفر به نام های شیرویه، اردشیر سوم، شهر براز، خسرو سوم، جوانشیر، پوراندخت، پیروز دوم، آذرمیدخت، هرمزد پنجم و خسرو چهارم حکومت کردند. این نفرات که به ظاهر عنوان شاهی داشتند، تحت تاثیر بزرگان و سرداران و نجبا بودند.

 

از طرفی مرزبانان و دهقانان نیز قدرت گرفته و از ضعف حکومت مرکزی استفاده کردند. به طوری که پس از فروپاشی سلسله ساسانی، حکومت ملوک الطوایفی آنان همچنان برقرار بود. وقوع بلایای طبیعی همچون طغیان آب دجله در سال ۶۲۸ میلادی و گسترش امراضی همچون وبا، طاعون و قحطی علل نارضایتی های مردم بود. افزایش هزینه های سپاهیگری و دیوانسالاری، فقدان سپاه دائمی و در کل تحلیل ساختار قدرت، این نارضایتی ها را در پایان حکومت ساسانی، بیشتر کرده بود. این در حالی بود که آیین بودایی در شرق، مسیحیت در غرب و مانوی در شمال شرق و مزدکی در شمال غرب پیروانی داشت. از میان این ادیان، مسیحیت به دلیل جنگ های ایران و روم و نوع تبلیغات به کار رفته، گسترش چشمگیری داشته و به مرکز فلات ایران نیز راه یافته بود. به طوری که رقیب اصلی دین زرتشتی بود. با بیان این مطالب، می توان فهمید که تقابل ایدئولوژی های متفاوت دینی و نبود موبدان و هیربدان بزرگی همچون تنسر، کرتیر و آذرباد ماراسپندان و ارداویراف و حتی نبود و زیر چیره دستی همچون بزرگمهر، زمینه سقوط حکومت ۴۰۰ ساله ساسانی را فراهم کرد.

 

تاریخ زرتشتیان دردوران خلفای اسلامی

 

ابوبکر به عنوان اولین خلیفه پس از محمد ، اولین درگیریها را با ایرانیان آغاز کرد. تصرف یمن و حیره توسط خالد بن ولید اتفاق افتاد. پس از آن ابو عبید ثقفی به ساحل شرق فرات حمله کرد که در نبرد جسر از بهمن جادویه شکست خورد و کشته شد. عمر بن خطاب، برخلاف خلیفه اول، برنامه وسیعی برای تصرف ایران داشت. او مثنی بن حارثه شیبانی را با سپاهی عظیم به جنگ با ساسانیان اعزام کرد که در نهایت موفق به شکست سپاه مهران سردار ایرانی در بویب نزدیک کوفه شد.

 

پس از آن، سعد ابی وقاص در قادسیه (نزدیک کوفه) نبرد سختی با رستم فرخزاد انجام داد که او هم، ایرانیان را شکست داد. یزدگرد شهریار با این اوصاف، به مرکز ایران عقب نشینی کرد. نبرد جلولا (نزدیک خانقین) هم به سود مسلمانان پایان یافت تا بین النهرین به طور کامل توسط اعراب تصرف شود. پس از آن، هرمزان سردار ساسانی، حاکم فارس و خوزستان به نبرد با مسلمانان پرداخت، اما نتوانست کاری از پیش برد. در نهایت رامهرمز، شوشتر، شوش و گندی شاپور به محدوده متصرفات اعراب اضافه شد. یزدگرد سوم، آخرین حربه را در جمع آوری سپاه و تزریق انگیزه به سرداران یافت، مردانشاه پسر هرمز به عنوان فرمانده سپاه در نهاوند منصوب و به جنگ با نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی شتافت. یاران این سردار عرب، با ترفندی، آخرین سپاه متحدالشکل ایرانیان را شکست داده و نهاوند را تصرف کردند. نبردی که به «فتح الفتوح» معروف شد، همدان، ری، آذربایجان و ارمنستان بقیه نقاطی بود که در اواخر خلافت عمر فتح شدند. قتل یزدگرد شهریار توسط ماهوی سوری مرزبان مرو، تاریخ ایران باستان را به اتمام رساند.

 

با این حال، پسران و دختران یزدگرد در دیاری به نام «یزد» که بعدها به مرکز زرتشتیان ایران تبدیل می شود، باقی ماندند. با ادامه فتوحات سپاه عرب در زمان خلافت عثمان نواده یزدگرد به شرق ایران فرار کرده و ادعای سلطنت کردند که معروفترین آنان، پیروز پسر یزدگرد بود که از امپراتور چین مدد گرفت. اصفهان، فارس، یزد، کرمان و در نهایت مرکز ایران توسط سرداران عرب در زمان خلیفه سوم فتح شدند. در نهایت چهارمین خلیفه راشدی به نام علی بن ابی طالب ، خراسان و سیستان و قسمت های شرق فلات ایران را به محدوده تصرفات مسلمانان اضافه کرد. در این میان مقاومت اسپهبدان طبرستان همچون باو پسر کیومرس، ولاش، سهراب پسر باو و فرخان بزرک در مقابل تهاجمات اعراب جالب توجه است، در مجموع، تغییر مذهب ایرانیان به تدریج صورت گرفته و در زمان خلفای راشدین، اکثریت ایرانیان همچنان زرتشتی بوده و به آیین نیاکان خود وفادار ماندند.

 

با روی کار آمدن معاویه، خلافت امویان در سرزمین های اسلامی تشکیل شد. این دوران از اواخر قرن اول هجری تا اواسط قرن سوم هجری به طول انجامید. نوع و روش حکومت دارای سران اموی، ایرانیان را بیش از پیش از دست اعراب آزرده خاطر کردند را که امویان، اعتقاد ویژه ای به پرداخت جزیه توسط ایرانیان داشتند. جالب است که بدانید، آنان ایرانیان تازه مسلمان شده را مجوس خوانده و مجاب به پرداخت جزیه می کردند. همین عامل موجب رکود مسلمان شدن ایرانیان به ویژه شرق فلات ایران شد. منطقه خوارزم، مرو، آمودریا و حوالی رود سند، تا مدت ها زرتشتی مانده و در مقابل حملات اعراب مقاومت سختی نشان دادند.

 

مهم ترین تحول جامعه مزدیسنی در این دوران، کوچ اولین گروه پارسیان به هندوستان است. بنابر داستان سنجان، یک قرن پس از سقوط امپراتوری ساسانی، دسته ای از ایرانیان، به سنجان رفته و آتشکده ای به نام آتش ایرانشاه را بنا کردند. این درحالی است که ویلیام جکسن، خاورشناس امریکایی، نخستین مهاجرت زرتشتیان به هند را سال ۷۱۶ میلادی (۹۵ هجری خورشیدی) می داند. وی اعتقاد دارد، دسته دوم ایرانیان به سال ۷۷۵ میلادی ( ۱۵۴ هجری خورشیدی) وارد هندوستان شدند جالب است که بدانید، بلسارا نویسنده پارسی از دو لوح مسی بازمانده از ویجایادایتی یاد می کند که دو تاریخ ۷۰۱/۷۰۰ میلادی و ۷۰۶/۷۰۵ میلادی را نشان می دهد. این دو لوح به پرداخت خراج از سوی پارسیان اشاره دارد. اگراین دو لوح را سند قرار دهیم، تاریخ دقیق مهاجرت پارسیان، ۸۰ هجری خورشیدی خواهد بود. آنچه که مشخص است، زرتشتیان ساکن خراسان به دلیل اذیت و آزارهای حکمرانان اموی و نفوذ تشیع در این منطقه رهسپار سنجان شده و از آن جا به دیگر مناطق هندوستان نظیر نوسازی، کامی و انکلسوار کوچیدند. خواندن اوستای گواه گیری به نام پیمان پیوندی یعنی پیمان پیوندی یا همان پیمان «دو هزار درهم سیم سفید ویژه و دو دینار زر سرخ سده نیشابور» گواه این مدعاست. از طرفی دیگر، کتاب تاریخ البلدان به چهار سنجان در خراسان قدیم اشاره ای می کند. بی گمان، اکثریت این بهدینان از نیشابور برخاسته و عزم سفر به هندوستان کردند. سنجان از شهرک کوچک قرن دو هجری، به شهر بزرگ و ثروتمند هندوستان در قرن ۴ هجری خورشیدی بدل می شود شهری که توسط پارسیان بنیان، گسترش و پرثروت می شود.

 

پارسیان در طول زمان و به دلیل دوری از ایران، برخی از اداب و رسوم، آیین ها و احکام زرتشتی را فراموش کرده و تغییراتی در آن به وجود آوردند.

 

در اواخر خلافت امویان، عده ای از بهدینان به چین سفر کرده و در مناطق شرقی آن ساکن شدند.

 

سنگ گور کشف شده در شهر «سیان» مبدا جاده ابریشم، این مدعا را ثابت می کند. این سنگ گور که به خط و زبان پهلوی نگاشته شده، منسوب به شاهزاده خانم ماشیس دختر نوشین روان سردار سوار سیزین از خاندان ایرانی سورن است. تاریخ وفات او، ۳۵۰ هجری ذکر شده است. به احتمال فراوان، پارسیان کوچیده به این نقطه ادامه راهی را رفتند که نوادگان یزدگرد سوم پیمودند.

 

دراین دوران، همچنان اسپهبدان طبرستان در مقابل حملات اعراب مقاومت سختی کردند. فرمان برزک، در مقابل سپاه معاویه آنقدر مقاومت کرد که اعراب مجبور به عقب نشینی شدند.

 

اشاره می شود، کتاب های مادیان هزار دادستان و دادستان دینیک به خط و زبان پهلوی در این ایام نوشته شده است.

 

در عهد خلافت بنی عباس، موبدان زرتشتی از شهرت و احترام ویژه ای برخوردار بودند. آذرفرنبغ فرخزادان، موبدخراسان، منوچهر موبد فارس و کرمان، زادسپرم موبد سیرجان، مردان فرخ دستور سیستان مورد تایید و حمایت مردمان منطقه بودند. ازآنجایی که مامون عباسی به ایرانیان احترام میگذاشت و فضای مناسبی برای تحقیق و پژوهش ایجاد کرده بود موبدان و دستوران و پژوهشگران به تدوین وترجمه پرداختند. چرا که مامون عباسی مادری ایرانی داشت و وزیری زرتشتی الاصل. فضل بن سهل گرچه موجبات پیروزی مامون بر برادرش امین و شکوفایی این عهد را فراهم نمود ولی سرانجامی جز مرگ نداشت.

 

در عهد مامون عباسی آذرفرنبغ به تدوین وگردآوری دینکرد (درسنامه دین مزدایی) همت گماشت. همچنین وی به نگاشتن رساله گجسنه ابالیش نشست. در مقابل مردان فرخ پسر اورمزد کتاب معروف «شکند گمانیک ویچار» یا گزارش گمان شکن را تدوین کرد. زادسپرم که بدعت هایی در آیین و دین زرتشتی گذارده بود، مطالبی تحت عنوان گزیده و یا وزیده گیهای زاتسپرم نوشت. منوچهر درمقابل این حرکت سه نامه به وی نوشت که درنامه پایانی وی را تکفیر کرد. (تحت عنوان نامه های منوچهر)

 

 از آنجایی که غرب ایران اسلام آورده و قریب به اتفاق مردمان این دیار مسلمان شده بودند، فعالیت زرتشتیان و موبدان به شرق کشور آریایی کشیده شد. بنابر روایات مورخان، فارس و کرمان و یزد و خراسان و سیستان به آیین نیاکان خود وفادار مانده بودند. به طوریکه آتشکده ها فراوان، آیین ها و جشن ها برقرار و رسومات عهد ساسانی پابرجا بود. آتشکده های مهرنرسه، آذرگشسب و آذرفرنبغ واقع در کاریان فارس روشن و محل تجمع موبدان و هیربدان زمانه بود. درمجموع شرایط زرتشتیان درعهد خلافت بنی عباس سخت تر از زمان خلفای اموی بود. با این حال کثرت بهدینان در شرق ایران و شهرت موبدان زرتشتی خلفا را از اهانت به دین مزدایی برحذر داشته بود. زمانیکه زرتشتیانی همچون استاسیس و سنباد قیام کردند، مردمان منطقه و بزرگان تشیع به حمایت آنها پرداختند که این موضوع اهمیت دین زرتشتی را در این دوران می رساند. به دلیل دریافت جزیه سنگین و اعمال فشار بر بهدینان در دوران سلطه ترکان غرنوی وسلجوقی، زرتشتیان به خراسان و سیستان و ماوراءالنهر مهاجرت کردند. با حمله مغول و تاتار به سرزمین اهورایی و کشتار فراوان، تعداد زرتشتیان به سه میلیون نفر کاهش یافت. مابقی بهدینان به مناطق کویری یزد و کرمان مهاجرت کردند تا از فشارها درامان بمانند. موج دوم مهاجرت زرتشتیان به هندوستان در همین دوران رخ داد. اگر گویش بهدینان دهات اطراف یزد را بررسی کنیم، به این نتیجه می رسیم که گویش هر روستا به مناطق اولیه سکونت زرتشتیان برمی گردد. به طور مثال گویش رحمت آبادی به خراسان و مریم آبادی به سیستان باز می گردد.

 

پارسیان هند

 

تاریخ زرتشتیان درقرون جدید

 

یزد و کرمان به دو قطب زرتشتیان در این دوران بدل شدند. به دلیل فشار روزافزون حکمرانان صفوی، بهدینان یزد به دهات اله آباد، خیرآباد، علی آباد، مبارکه، زین آباد، چم، مزرعه کلانتر و مهدی آباد کوچیدند و زرتشتیان کرمان به روستاهای قنات غسان، جوپار، گبرآباد و بداق آباد و سلسبیل مهاجرت کردند. دزدیدن زنان و دختران، افزایش مبالغ جزیه، اعمال مالیات های گزاف و سنگین، انجام فعالیت های پست و سطح پایین نمونه دشواریهای بهدینان در این عهد بود. مهاجرت اجباری زرتشتیان به محله گبرآباد در اطراف اصفهان و کشت وکشتار و غارت ثروت بهدینان دیگر معضلات این اقلیت رنج کشیده بود. جالب است بدانید که تعداد بهدینان از سه میلیون نفر به ۲۰هزار نفر کاهش یافت. این فشار در عهد افشاریه و زندیه نیز به اوج رسید. به طوریکه تعداد زرتشتیان به چهارهزار نفر در پادشاهی فتحعلی شاه قاجار رسید.

 

موج سوم مهاجرت زرتشتیان به هندوستان در همین دوران رخ داد. بهدینان ساکن محله گبرآباد پس از شاه سلطان حسین صفوی به یزد کوچیده و در محله خرمشاه (خرمشاد) ساکن شدند. همچنین عده ای از زرتشتیان ساکن یزد به کرمان مهاجرت کرده و درمحله جوپار ساکن شدند.

 

 

 

یک خانواده زرتشتی

 

تاریخ زرتشتیان دردوران معاصر

 

تشکیل انجمن ها در نقاط زرتشتی ایران به عهد ناصرالدین شاه قاجار باز می گردد. زمانیکه فشار دولت به اقلیت های مذهبی به ویژه زرتشتیان افزون شده بود. پرداخت جزیه، پوشیدن لباس های کهنه و قدیمی، انجام فعالیت های پست و سطح پایین، بیرون نیامدن از خانه در زیر باران به دلیل کثیف و آلوده شدن شهر از جمله دشواریهای بهدینان از عهد صفویه تا دوران معاصر بود. این مسایل و این گونه فشارهای روحی و روانی، دل زرتشتیان هند را به درد آورد و آن ها را برآن داشت تا به کمک همکیشان خود در ایران بشتابند. مانکجی لیمجی هاتریا نخستین کسی بود که از سوی انجمن اکابر پارسیان هند به ایران اعزام شد و با ناصرالدین شاه قاجار در چندین نوبت ملاقات کرد و مشکلات زرتشتیان را در میان گذاشت.

 

که در اثر تلاش های این بزرگمرد، جزیه برای اولین بار پس از اسلام از دوش بهدینان برداشته شد.

 

پس از این تلاش ها، پارسیان هند به این اندیشه افتادند که با تشکیل انجمن ها در نقاط زرتشتی نشین، مسایل و مشکلات روز جامعه را مطرح کنند. انجمن های ناصری تهران، یزد و کرمان با این هدف در اواخر دورۀ ناصرالدین شاه قاجار راه اندازی شد. ولی پس از مدتی، این انجمن ها به دلیل مسایل و مشکلات گوناگون منحل شد. این انجمن ها با پیگیری ها و تلاش های کیخسرو خان صاحب، از انجمن اکابر پارسیان هند تشکیل شد. پس از آن انجمنی تحت عنوان انجمن زرتشتیان ایرانی – بمبئی با اهداف حصول هماهنگی و تعامل مابین پارسیان هند و زرتشتیان ایران به وجود آمد. انجمنی که دینشاه ایرانی و سایر بزرگان پارسی را جهت حل مسایل و مشکلات روزمره ایرانیان معرفی کرد.

 

پارسیان هند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند. انجمن هایی که مانکجی لیمجی هاتریا، کیخسرو جی خان صاحب، اردشیر جی ریپورتر، پستن جی تسکر، دستور پشوتن، فرامرز سهراب ماستر، جهانبخش دارووالا، دینشاه سلیستر ایرانی و پستن جی دوسابایی مارکار را به ایران فرستادند تا به وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند انتخاب این شهر به عنوان پایتخت در عهد قاجار، موجب مهاجرت زرتشتیان از یزد و کرمان به تهران شد. این موج مهاجرتی در زمان ناصرالدین شاه قاجار سرعت گرفت، به طوری که تعداد بهدینان تهرانی در این دوره به عدد ۱۰۰ رسید. مانکجی جهت رفاه حال زرتشتیان این دیار، اقدام به تاسیس وکالت خانه پارسیان در منزل خویش کرد. همچنین یک نفر به عنوان وکیل الرعایا از معتمدان زرتشتی تعیین شد تا به مشکلات همکیشان رسیدگی کند. این در حالی بود که مدرسه زرتشتیان و محل برگزاری جشن ها و آیین های مزدیسنان، همین وکالت خانه بود. تا این که تجارتخانه های جمشیدیان و جهانیان توسط ارباب جمشید و ارباب خسرو شاه جهان در زمان مظفرالدین شاه قاجار تاسیس شد. تجارتخانه های که رقیب جدی بانک های استقراضی روس و انگلیس بودند با وقوع انقلاب مشروطیت، تجارتخانه های جهانیان و جمشیدیان، اسلحه و فشنگ و مهمات را در اختیار مشروطه طلبان و آزادیخواهان قرار می دهند. همین موضوع منجر به قتل پرویز شاه جهان و فریدون خسرو اهرستانی معروف به گل خورشید شد. ‌قتل نفرات نامبرده مورد اعتراض نمایندگان اولین دوره مجلس شورای ملی همچون سید حسن تقی زاده قرار گرفت. سه روز بعد از این واقعه لایحه تشکیل انجمن زرتشتیان تهران در صحن علنی مجلس توسط ارباب کیخسرو شاهرخ خوانده شد فرزانه ای که دومین نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی بود. ارباب رستم گیو در عهد پهلوی منشا خدمات ارزنده ای برای بهدینان شد. رشید شهمردان، فیروز آذر گشسب، اردشیر آذر گشسب، رستم شهزادی و جهانگیر اشیدری موبد موبدان عصر حاضر بودند. مهاجرت زرتشتیان از دهات به داخل یزد و کرمان در عهد قاجار، مهاجرت به تهران در عهد پهلوی و در نهایت مهاجرت به خارج از کشور در چند سال گذشته به وقوع پیوست. انگلستان، آلمان، فرانسه و سوئد در وهله اول و امریکا و کانادا و استرالیا در وهله دوم محل تجمع زرتشتیان شدند. هم اکنون لس آنجلس، واشینگتن، شیکاگو و نیویورک در امریکا به قطب های زرتشتی نشین بدل شدند. اطلاع رسانی صحیح به همکیشان و نحوه تهامل با سایر ادیان از جمله دغدغه های فکری زرتشتیان عصرحاضر است.

 

 نتیجه

 

بدون شک یکی از علل مهاجرت جوانان زرتشتی به خارج از کشور، عدم امنیت شغلی است. اگر جوانان، در موقعیت شغلی مناسب بوده و با حقوق مکفّی فعالیت کنند، موج مهاجرت کاهش می­یابد. حال این پرسش مطرح می­شود که چه راهکاری برای افزایش اشتغال­زایی جوانان زرتشتی است؟ آیا می­توان از موقوفات انجمن زرتشتیان تهران استفاده بهینه کرد؟ قطعاً می­شود. چرا که با این همه ساختمان و با این همه امکانات، بهره­برداری از دفتر کار، شدنی است. اگر این ساختمان­ها به کاربری تجاری- اداری تبدیل شوند، اشتغال­زایی به سادگی صورت می گیرد. طبعاً متخصّصان، مهندسین و پزشکان با انگیزه بیشتری به تولید کار، مشغول شده و به آینده، امیدوارتر می­شوند. آری، با این برنامه­ریزی، هم اشتغال­زایی صورت گرفته و هم از موقوفات انجمن زرتشتیان تهران، استفاده بهینه­ای می­شود. دیگر مشکلی که احساس می­شود، عدم استخدام زرتشتیان در سازمان­های دولتی است که باید توسط نماینده محترم زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی پیگیری شود. اگر شرکت­ها و بخش­های دولتی به اقلیت­های دینی میدان دهند، قطعاً تجارب و دانش ارزنده­ای را کسب می­کنند. موضوعی که سالیان گذشته به اثبات رسیده است. اسفندیار یگانگی، بوذرجمهر مهر، فرهنگ مهر و پرویز شهریاری نمونه بارز استعداد درخشان بهدینان هستند. در پایان امید می­رود که با اتخاذ سیاست و تدبیری مناسب، از سوی انجمن­های زرتشتی موج مهاجرت جوانان به خارج از کشور کاهش یافته و همازوری­ها و هموندی­ها باری دیگر تجدید شود.

 

یاری نامه

 

۱- تاریخ ایرانیان باستان(۴)، دکتر عبدالحسین زرین کوب و روزبه زرین کوب، انتشارات سمت

 

۲- تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، دکتر حسین زمانی و حسین مفتخری، انتشارات سمت

 

۳-آداب و مراسم مذهبی زرتشتیان، موبد اردشیر آذرگشسب- انتشارات فره­وهر

 

۴-زرتشتیان ؛کتایون مزداپور- انتشارات دفتر پژوهش های فرهنگی وعلوم انسانی

 

۵-تاریخ زرتشتیان پس ازساسانیان، رشید شهمردان- انتشارات فره وهر

 

۶-زرتشتیان، مری بویس- انتشارات توس

 

۷-دوقرن سکوت- عبدالحسین زرین کوب

 

۸-گنجینه تاریخ ایران- استادعبداعظیم رضایی

 

۹- تاریخ بیهقی

 

 

۱۰-گزیده تاریخ طبری- انتشارات دانشگاه اهواز

برگی از تاریح زرتشتیان پس از اسلام

برگی از تاریح زرتشتیان پس از اسلام

 

گفتگویی با فرهاد صبوری با موضوع تاریخ زرتشتی.

خبریار امرداد- نگار پاكدل :


دكتر فرهاد صبوری«كوچ پارسیان به هند در نخستین نگاه ممکن است ناراحت‌کننده باشد و نشان از آزاری داشته باشد که بر پیروان دین زرتشت روا شد. حکومت‌هایی که به این سرزمین یورش آوردند و تاب ماندن در سرزمین مادری‌ را از آن‌ها گرفتند. اما این كوچ، كوچی کمک‌کننده بود، كوچی که هم به سود خود كوچندگان بود و هم به سود زرتشتیانی شد كه در ایران ماندند. این دو گروه در دوره‌های گوناگون با پیوند تاریخی و فرهنگی داشتند
«
فرهاد ‌صبوری»٬ دكترای تاریخ در نشستی با عنوان «پیوندهای تاریخی‌ و‌ فرهنگی میان پارسیان هند و زرتشتیان ایران» افزون بر سخنان بالا گفت: «از دوره‌ی هخامنشیان، ایرانیان به هند رفت و آمد داشتند. شوند(:سبب) این تمرکز پارسیان در هند را نیز می‌توان مشترکات زبانی٬ دینی و نژادی میان ایرانیان و هندیان دانست

 

یورش اعراب به ایران


صبوری٬ در ادامه اشاره‌ای بر یورش تازیان به ایران داشت و گفت: «کسانی‌که دینشان را ترک نکردند و بر سر باورهایشان ماندند را ناچار به پرداخت جزیه کردند، یعنی باید برای نگه‌داشتن باورهایشان به اعراب پول می‌دادند. گروهی دیگر که نه مسلمان شدند و نه توان پرداخت جزیه را داشتند، كوچیدند. این كوچندگان، نخست به «هرمز» رفتند اما با فزونی فشار اعراب، خطرات را به جان خریدند و از راه دریا به «گجرات» هند رفتند. مهاجران، هند را برگزیدند برای همان مشترکاتی که پیشتر گفتم

 

كوچ به هند


وی در دنباله‌ی سخنانش داستان رفتن زرتشتیان به هند و چگونگی پذیرش پارسیان در هند را بازگفت. او چنین شرح داد: «ایرانیان به هند رفتند و به فرمانروای هند پیام دادند که می‌خواهیم در سرزمین شما ساکن شویم. این خواسته نخست با مخالفت فرمانروا روبرو شد. فرمانروای هند ظرفی لبریز از شیر را به گونه‌ی نمادین برای این مهاجران فرستاد و پیام داد که هند به مانند این ظرف لبریز از جمعیت است و جایی ندارد که شما را در خود جای دهد. در این هنگام «دستور» مشتی شکر در شیر ریخت که یعنی ما زندگی را برایتان شیرین می‌کنیم و جایتان را هم تنگ نمی‌کنیم. فرمانروای هند این زیرکی به مذاقش خوش آمد و اجازه‌ی ماندن ایرانیان در هند را داد. اما این پارسیان باید لباس گجراتی می‌پوشیدند و به گجراتی سخن می‌گفتند. نباید کسی را هم به دین خود درمی‌آوردند. پارسیان نیز پذیرفتند و هنوز هم بر سر پیمانشان هستند


این دكتر تاریخ به روند كوچ پارسیان به هند پرداخت و گفت: «پارسیان نخستین شهری كه در هند ساختند را سنجان نامیدند. در كتاب «معجم‌البلدان» از چهار جا به نام «سنگان» در خراسان نام آمده است
به گفته‌ی دكتر صبوری، پارسیان به شوند دلبستگی به سرزمین خود، نخستین جایی كه در آن ساكن شدند را سنجان نامیدند كه برگرفته از سنگان است. نام این شهر خود نشان از آن دارد كه این پارسیان از خراسان به هندوستان كوچیده‌اند.


در دوره‌های بعد پارسیان، جای دیگری را می‌سازند به نام «نوساری» به معنای ساری جدید. صبوری گفت: «می‌توان گفت كه ساكنان نوساری، زرتشتیانی بودند كه در دوره‌های بعد از تبرستان به هند رفته بودند
به باور این دكترای تاریخ، كار فرهنگی ارزشمندی در این زمان انجام شد كه هندی‌ها را با فرهنگ ایرانیان آشنا كرد. او در این‌باره به برگرداندن نسك‌های زرتشتی به زبان سانسكریت اشاره كرد و گفت: «با این كار فرهنگ و آیین زرتشتیان به هندی‌ها شناسانده شد. با این كار، هندی‌ها با شناختن آرای پارسیان، نگاه مثبتی نسبت به این قوم پیدا كردند. هنوز هم هندی‌ها نظر مثبتی نسبت به پارسیان دارند و از آنان به نیكی سخن می‌گویند

 

سلطان محمود و كشتار زرتشتیان در هند


دكتر صبوری در دنباله به زندگی زرتشتیان در هند پرداخت و گفت: «پارسیان در سده‌های نخستی كه در هند بودند، كار كشاورزی می‌كردند. رخداد ناگواری كه برای این مهاجران كه سرشان به كار خودشان گرم بود، پیش آمد، یورش «سلطان‌محمود» بود


به گفته‌ی فرهاد صبوری، برخی؛ این سلطان محمود را همان سلطان محمود غزنوی می‌دانند كه گمانی نادرست است چرا كه این دو نزدیك به سه سده با هم اختلاف زمانی داشتند.


او گفت: «سلطان‌محمود هند را گرفت و در دهلی، حكومتی مسلمان پدید آورد و پس از آن به دیگر جاها دست‌درازی كرد از جمله به گجرات. پارسیان سنجان و همراهان هندی‌شان با این‌كه برای نگهداری شهرشان، تلاش بسیاری كردند اما شكست خوردند و بسیاری از آنان كشته شدند. این‌چنین سنجان كه مركزی فرهنگی بود، نابود شد. از این دوره به بعد شمار كمی از این پارسیان، «اوستا» و «پهلوی» را می‌دانند


وی افزود: «این‌ها همه در كتابی به نام «قصه‌ی‌سنجان» آمده است كه بهمن پور‌قباد آن را نوشته است. البته می‌گویند این كتاب وجود داشته اما بهمن پور‌قباد آن را به نظم در آورده است. با این‌حال این كار بزرگی بوده است


به گفته‌ی وی، پارسیان برای از میان برداشتن اختلافات مذهبی كه پس از آن یورش، در میانشان پدید آمده بود در سال ٨٤٧ یزدگردی فردی به نام «نریمان هوشنگ» را نزد هم‌دینان ایرانی‌شان می‌فرستند و از آنان یاری می‌خواهند. زرتشتیان ایرانی با خوشحالی از آن‌ها استقبال می‌كنند.
صبوری همچنین در سخنانش اشاره‌ای به «شریف‌آباد» كرد كه نزدیك به ٢٠٠ یا ٣٠٠ سال، جایی می‌شود كه در آن زرتشتیان به پرسش‌های پارسیان هندی پاسخ می‌دادند. وی گفت: «در این ٢٠٠ یا ٣٠٠ سال پیوند میان پارسیان هند و زرتشتیان ایران منسجم شد. حتا می‌توان پارسیان هند را شاگردان دینی زرتشتیان ایرانی و یا موبدان ایرانی دانست

 

چرا این كوچندگان را پارسی می‌نامند


این سخنران درباره‌ی این‌كه چرا این كوچندگان را «پارسی» می‌نامند، گفت: «برخی بر این باورند که این‌ها از قوم پارت بودند و از اشکانیانی که به هند رفتند و واژه‌ی پارتی كم‌كم،دگرگون شد و به پارسی تبدیل شد. اما این سخنی ناراست است چراکه این مهاجران تنها پارتی و از خراسان نبودند بلکه از دیگر جاهای ایران نیز بودند. همان‌گونه که می‌دانید باختری‌ها(:غربی‌ها) به ایرانیان «پرشینز» به معنای پارسی می‌گویند. می‌توان چنین گفت که این پارسیان چون از ایران كوچیده بودند بدین نام خوانده می‌شدند. پس این یک اصطلاح تباری بود که با گذشت زمان، اصطلاحی دینی شد

 

فزونی‌ فشارها در زمان صفویان


وی سپس درباره‌ی زندگی پارسیان در هند و زرتشتیان در ایران گفت: «در زمان صفوی، زرتشتیان بسیار آزاد دیدند. شاه عباس صفوی كه مذهب شیعه را رسمی كرد برای گرفتن كتاب «جاماسب‌نامه» از زرتشتیان كه كتاب پیشگویی بود بسیاری از آنان را كشت. در پایان روزگار صفوی ستم‌ و فشار بر زرتشتیان، بسیار شد كه یكی از شوندهای این فشار را می‌توان تعصبات مذهبی دانست كه بسیار گسترش یافته بود


دكتر صبوری گفت: «در زمان شاه سلطان‌حسین‌صفوی به زرتشتیان فشار می‌آوردند. گلستان‌بانو كه به هند رفت و منشا خدمات بسیاری به زرتشتیان ایران شد، یكی از دختران زرتشتی است كه زیر این فشارها به هند گریخت. گلستان‌بانو را پدرش به هند برد. او همان‌جا ماند و ازدواج كرد و كمك‌های بسیاری به زرتشتیان ایرانی كرد، چون با درد آن‌ها آشنا بود


این پژوهشگر به این كه زرتشتیان نمی‌توانستند خانه‌های چند اشكوبه بسازند و تنها مجاز به ساخت خانه‌های یك اشكوبه بودند، اشاره كرد و گفت: «آن‌ها باید وصله‌ای بر روی لباسشان می‌زدند كه از دیگران تشخیص داده شوند. حق حمل صلاح را نداشتند و … كه زیر این فشارها، موج تازه‌ای از كوچ به هند آغاز شد


وی درباره‌ی زندگی پارسیان هند گفت: «فشار فراوان بر زرتشتیان ایران، شوند(:سبب) آن شده بود كه علم و آگاهی‌شان پایین بیاید اما پارسیان هند تنها زمانی كه هند مستمره‌ی پرتغالیان متعصب مسیحی شد، ستم بسیار دیدند. پس از پرتغالی‌ها، هند مستمره‌ی انگلیس شد كه به همه‌ی ادیان آزادی داد

 

انجمن اكابر صاحبان پارسی


به گفته‌ی فرهاد صبوری، پارسیان هند كه خود را وامدار زرتشتیان ایران می‌دانستند در زمان قاجار، انجمنی به نام «اكابر ‌صاحبان ‌پارسی» تشكیل دادند و «لیمجی ‌مانكجی‌‌ هاتریا» كه از هموندان این انجمن بود را به ایران فرستادند. چنین آمده كه نیاكان مانكجی، از زرتشتیانی بودند كه در زمان صفوی از ایران رفتند


صبوری گفت: «مانكجی آمار زرتشتیان ایران را درآورد و این یكی از بزرگ‌ترین كارهایش بود چرا كه شهر به شهر و روستا به روستا و خانه به خانه رفت و آمار زرتشتیان مرد، زن، كودك، باسواد، بی‌سواد را در آورد. این آمار نشان از آن داشت كه در ایران بر زرتشتیان بسیار سخت می‌گذرد و در وضع بدی زندگی می‌كنند كه شمارشان در سرزمین خودشان این‌چنین كم شده است. هندی‌ها كه از وضع زرتشتیان ایران آگاه شدند برای كمك‌های فرهنگی و مالی به همكیشانشان در ایران تلاش كردند

 

پرداخت سالیانه‌ی جزیه‌ی ٩٥٠ تومانی


به گفته‌ی صبوری، ایرانیان آنچنان زیر فشار بودند كه تنها به زندگی روزمره می‌پرداختند و ارج و ارزش دانش و آموختن را از یاد برده بودند. با این كه در كتاب «ارداویراف‌‌نامه» داریم كه جایگاه آموزگاران در «خورشیدپایه» است، مانكجی كه در ایران یكی از كارهای ارزشمندش، ساخت مدرسه و آموزشگاه برای باسواد كردن، مردم بود، در كتاب «اظهار سیاحت‌نامه‌ی ایران» می‌نویسد: حتا سالخوردگان زرتشتی از من می‌پرسند مدرسه‌ ساختی كه چه بشود؟


صبوری گفت: «این نشان از نا آگاهی مردم در این دوره دارد


دكتر صبوری از سریالی كه در تلویزیون ایران پخش شد و در آن «مانكجی» را یهودی و دست‌نشانده‌ی انگلیس نشان داده‌اند، انتقاد كرد و در دنباله باز به خدماتی پرداخت كه مانكجی در ایران انجام داد.


او گفت: «كار بزرگ دیگری كه مانكجی كرد لغو جزیه بود كه البته كاری آسان نبود و در یك روند ٣٠ساله انجام شد. مانكجی با آماری كه از زرتشتیان ایران در آورده بود مبلغ سالیانه‌ی جزیه‌ی آنان را ٩٥٠تومان برآورد كرد و به «ناصرالدین‌شاه» گفت كه این پول را سالانه به دولت از سوی پارسیان هند می‌پردازند تا هر روز، جلوی زرتشتیان را برای جزیه نگیرند. ٢٨سال پارسیان هند این جزیه را دادند. مانكجی سپس شاه وقت را به سختی متقاعد كرد كه گرفتن جزیه تنها به این شوند كه برخی در كشور دین هم‌سوی شاه ندارند كار درستی نیست. و این‌چنین قانون جزیه لغو شد


زرتشتیان و انقلاب مشروطه


فرهاد صبوری سپس به دوران مشروطه اشاره كرد و یادآور شد: «در این دوره زرتشتیان پابه‌پای دیگر ایرانیان تلاش كردند برای انقلاب مشروطه. آن‌ها با پول و اسلحه دادن به آزادی‌خواهان یاری می‌رساندند. اگر یاری رساندن زرتشتیان نبود مشروطه‌خواهان در ایران بسیار دچار مشكل می‌شدند
این سخنران ارباب‌كیخسرو‌شاهرخ را نیز مردی بزرگ دانست كه به زرتشتیان یادآوری كرد كه باید حقوقی برابر با دیگران داشته باشند. صبوری در ادامه افزود: « ارباب‌كیخسرو كسی بود كه با تلاش و پیگیری توانست تا این قانون را بگذارد كه دانش‌آموزان زرتشتی لباس فرم و یك شكل بپوشند و وصله و نشانی بر مبنای زرتشتی بودنشان كه تحقیری به شمار می‌آمد را نداشته باشند


وی در پایان سخنانش به «اردشیر‌ جی ‌ریپرتر» اشاره كرد و گفت:‌ «این مرد بزرگ به استحكام انجمن‌های زرتشتی در ایران كمك كرد و برخی از قوانین را كه در میان زرتشتیان ایران از میان رفته بود را زنده كرد


او گفت: «افراد بسیاری بودند كه به رهایی زرتشتیان از ستم، كمك كردند. نسك‌های زرتشتیان كه گمان نابود‌شدنشان می‌رفت به دست پارسیان هند رسانده شد. این نسك‌ها در دوره‌های بعد كمك بزرگی بود برای خاور‌شناسان تا زبان پهلوی را نزد پارسیان بیاموزند و امكان مطالعات علمی را درباره‌ی آیین زرتشت در جهان پدید آورند

�ؠ `� �{ �{ شد، چنان‌که بهدینان را مستاصل و پریشان‌روزگار ساخته بود. برای نمونه در سال 1265هجری‌قمری، 60تن از زرتشتیان روستای ترکاباد یزد، چون از پرداخت 2ریال پول جزیه عاجز بودند و مامورین حکومتی نیز با ضرب چوب، چماق، مشت، لگد و لعن مطالبه می‌کردند، طاقت نیاورده با خانواده‌ی خویش مسلمان شدند.(بنگرید به: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، روانشاد استاد رشید شهمردان، ص244)

 

هنگام ورود روانشاد «مانکجی‌هاتریا»، میزان جزیه زرتشتیان یزد و کرمان به‌روی هم 845تومان می‌شد(800تومان یزد و 45تومان کرمان) اما مستوفیان و دفترداران حکومت قاجار علاوه بر این مبلغ هرچه می‌توانستند اضافه بر این مبلغ برای خود وصول می‌کردند. این وصول در بیشتر موارد همراه با زور و آزار زرتشتیان از آنها گرفته می‌شد. روانشاد مانکجی با دربار ناصرالدین‌شاه توافق کرد که این مبلغ را یکجا به دارالخلافه تهران بپردازد.

10: برای نمونه در زمان سلطنت «شاه‌سلطان حسین» تنها در یک شب 20هزار تن از زرتشتیان قتل‌عام شده‌اند.(: بنگرید به دانشنامه‌‌ی مزدیسنا ص344) برای آگاهی بیشتر پیرامون شرایط اجتماعی زرتشتیان‌ایران در روزگار صفوی بنگرید به گفتمان صفویان در کتاب‌های «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان» به خامه‌ی روانشاد استاد رشید شهمردان، و «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز» به‌خامه‌ی کتایون نمیرانیان، و نیز کتاب «تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه» به‌خامه‌ی عباسقلی غفاری‌فرد.

11: سبب اشتغال صرف زرتشتیان‌ایران در آن روزگار به مشاغلی چون زراعت و بنایی، محرومیت آنها از انجام دیگر مشاغل چون تجارت و داد و ستد بوده. این اجحاف و محرومیت تا روزگار قاجار و حکمرانی ناصرالدین‌شاه نیز تداوم داشته، تا آنکه به کوشش روانشاد «مانکجی‌هاتریا» و یاوری برخی از نوع‌دوستان پارسیان‌هند این سدها و موانع تبعیض‌آلود اندک‌اندک برچیده می‌شود، این سخن در بخشی از یادداشت‌های «سفرنامه‌ی جکسن» هم دیده می‌شود، چنان‌که وی می‌نویسد: «آن دسته از زرتشتیانی که ساکن یزد هستند بیشتر به تجارت و داد و ستد اشتغال دارند ولی تاحدود 50سال پیش امتیاز کسب‌وکار بدانها داده نشده بود، و آنها حتا در حال حاضر(:روزگار مسافرت جکسن) محدودیت‌هایی دارند که برای مسلمانان وجود ندارد. مثلا» اجازه ندارند که در بازارها اغذیه و مواد خوراکی بفروشند. تا سال 1882م مجبور به دادن جزیه بودند، و این خود دستاویزی بود که آنها را با گرفتن مالیات‌ها و عوارض اجحاف‌آمیز خرد کنند. ناصر‌الدین‌شاه بار جزیه را با صدور فرمانی در 27سپتامبر 1882م از دوش زرتشتیان برداشت. این اقدام شاه نتیجه و تاثیر پارسیان‌بمبئی بود. آنان از طریق نمایندگی انجمن رفاه زرتشتیان ایران که با صندوق اعانه‌ای در 1854م در هند تاسیس شده و نماینده‌ی آن برای مراقبت و حفظ منافع همکیشانشان به ایران گسیل شده بود، اقدام می‌کردند. تا زمانی که حکم ناصرالدین‌شاه صادر نشده بود، یک زرتشتی حق نداشت که خانه‌ای دوطبقه بسازد، یا درحقیقت، عمارتی که ارتفاعش از زمین، بلندتر از قامت مسلمانی با دست‌های برافراشته باشد، بسازد. حتا در سال بعد از صدور فرمان شاه، یک‌تن زرتشتی به‌علت تجاوز از حد مقرر و ساختن اتاقی بر روی طبقه اول خانه‌اش برای نجات جان خویش مجبور به فرار از یزد شده بود و مسلمانان خشمناک گبر دیگری را که به اشتباه عوض وی گرفته بودند، به‌قتل رسانیدند.»(ص423 و 424 ، سفرنامه‌ی جکسن)

12: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، ص510 و 511

13: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، ص103

14: همان

15: برای درک سرچشمه و باور نهفته در پس این بینش فرهنگی، بنگرید به هات٣٠بند٩ گات‌های پاک: «ما خواستاریم از زمره كسانی باشیم كه جهان را به سوی پیشرفت و آبادی و مردم را به سوی راستی و پارسایی ره نمایند.»(برگردان موبد رستم‌شهزادی) چه، رسیدن به مقصود و آرمان زندگی آنچنان‌که گات‌های پاک به ما می‌آموزد نه از راه ترک‌دنیا و بی‌کارگی و تنبلی، بلکه از راه کار و فعالیت در زندگی و مبارزه با موانع خوشبختی و دفع سختی‌ها و ناملایمات زندگی بدست می‌آید.

16: فرهنگ‌زرتشتی در هیچ جایی از تاریخ مروج تقدیرگرایی، تسلیم سرنوشت شدن، گوشه‌نشینی و تارک‌دنیایی نبوده و با سر تراشیده و لباس ژنده و تن و صورت کثیف دور از اجتماع زیستن را توصیه نکرده است. در زندگانی زرتشتیان صوفی‌گری و درویش مسلکی و ریاضت‌کشی زاهدانه راه رستگاری قلمداد نمی‌شود، بلکه کوشش و تلاش در راه برپایی یک زندگانی شاد و جهانی آبادان است که سرانجام رستگاری را در پی دارد. یک زرتشتی که خواستار خشنودی اهورامزدا است، از زندگی فردی و جمعی خود نمی‌گریزد بلکه می‌داند که خدمت به خداوند، خدمت به خلق خدا و آفرینش اهورایی است. او زندگانی برابر تعالیم گات‌های پاک را بخششی اهورایی و شادی آفرین می‌داند. نعمتی که روبرو شدن با غم و شادی زندگی و قدرت درک و لمس تارهای گوناگون هستی را به او می‌آموزاند.

اندیشه‌ها و آموزش‌هایی که تمام لذات و خوشی‌های بشر را به جا و سرایی دیگر وعده می‌دهند و تماس انسان را با زندگانی واقعی و حقیقی این جهان منع می‌کند، آموزش‌های درست و صحیحی نیستند و سرانجام کار آنها فلاکت و ذلت بشریت است. فلسفه‌ی واقعی زندگی آن است که بشر را تشویق به زیستن و به پیش راندن و پویاسازی جهان گیتی کند(:هات30بند9)، چه آبادانی گیتی آبادانی مینو است. ترک خوشبختی‌ها و خوشی‌های اهوراآفریده به امید رسیدن به پاداش‌ها و خوشی‌های مینو، سرنوشت انسان را در هر دو جهان ویران می‌کند. هنگامی که همه‌ی امیدهای بشر صرفا» به سرایی دیگر وابسته گردید، محیط زندگی اجتماعی برای گسترش صنایع اقتصادی و مادی مساعد نگشته و مردم آن جامعه پیشرفتی در زندگی نخواهند کرد. در دین‌بهی کمال زندگی انسان هرگز با ترک زندگانی گیتی فراهم نمی‌شود. ریاضت، زهد و خودآزاری همراه با تمرین‌های فرساینده جسم و جان، آنگونه که برخی مکاتب و آیین‌ها برای مردمان روا می‌دانند، هرگونه فضایل اخلاقی، اجتماعی و نیروهای مادی و معنوی افراد بشر را می‌خشکاند. فلسفه و هدف واقعی زندگی یک زرتشتی به‌کار انداختن قوای جسمانی و روانی او با هم  برای رسیدن به معرفت حقیقی و پویایی و اشویی است. فعالیت سخت و کار جدی و کوشش‌های مداوم عالی‌ترین گفتمان فرهنگ‌زرتشتی برای زندگی است.

17: سیاحتنامه‌ی شاردن، ج2، ص132 تا 135

18: بخشی از این نامه‌های رد و بدل شده میان دستوران ایران و موبدان هندوستان در مجموعه‌ای 2جلدی تحت عنوان «روایات‌دستورداراب‌هرمزدیار» گردآوری گردیده و به‌کوشش «موبدمانکجی‌رستمجی‌اون‌والا» در سال 1922م در بمبئی به زیور طبع آراسته شده است.

19: دانشنامه‌ی مزدیسنا، ص344

اشاره این سخن «استاد ذبیح بهروز»، به گستره‌ی پیروان و مریدان «دستور آذرکیوان»(نامور به ذوالعلوم) در ایران و هندوستان است. «دستور آذركیوان» نام‌آورترین حکیم اشراقی در روزگار فرمانروایی صفویان در ایران و گورکانیان در هندوستان است. در کتاب «شارستان چهارچمن» نقل شده است که وی اوستا، پهلوی، فارسی، تركی، هندی و عربی را نیكو می‌دانست و با اقسام حکمت و دانش پارس، یونان و هند آشنا بود .وی به همراه گروهی از مریدانش در روزگار سلطنت شاه‌عباس، به‌سبب ظلم و ستمی که بر زرتشتیان روا می‌شد از شیراز به هندوستان مهاجرت کرد. برای آگاهی بیشتر به مأخذ «دستور آذرکیوان» در کتاب «فرزانگان زرتشتی» به خامه‌ی روانشاد «استاد رشید شهمردان» سری بزنید.

20: سیاحتنامه‌ی شاردن، ج2، ص137 تا 139

21: «سر جان ملکم» هم شمار قشون محمودافغان را چهل‌هزار تن ذکر کرده است.

22: زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، کتایون نمیرانیان، ص154

ـ «پطرس‌دی‌سرکیس‌گیلاننتز» در کتاب «سقوط اصفهان» شمار قشون محمودافغان را 9740تن ذکر کرده است که 1000تن از آنان را زرتشتیان شامل می‌شدند.(: بنگرید به زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، ص161)

23: همان، ص161

 

یاری‌نامه:

1: واژه‌نامه‌ی علامه دهخدا

2: «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان»، رشید شهمردان، تهران: چاپ راستی، 1360

3: «نامه‌های شگفت‌انگیز»(از کشیشان فرانسوی در دُران صفویه و افشاریه)، ترجمه «دکتر بهرام فره‌وشی»

4: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، به‌کوشش کتایون مزداپور، تهران: نشر ثریا، 1381

5: «تاریخ زرتشتیان کرمان»، جمشید سروشیان، بی‌تا

6: «روایات دستور داراب هرمزدیار»، دوره‌ی دوجلدی به‌کوشش موبد مانکجی رستم‌جی اون‌والا، با مقدمه‌ی شمس‌العلما دستور دکتر جیوانجی جمشیدجی مدی، بمبیی: 1922م

7: «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز»، کتایون نمیرانیان، تهران: مرکز کرمان‌شناسی، 1386خ

8: شاه عباس کبیر؛ به کوشش مریم نژاداکبری مهربان؛ نشر کتاب پارسه؛ تهران 1387خ

9: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، نشر قطره 1380خ

10: سیاحتنامه‌ی شاردن، ج2 ترجمه‌ی محمد عباسی، انتشارات امیرکبیر 1349خ

11: «سفرنامه‌ی جکسن»(:ایران در گذشته و حال)، ابراهام ویلیامز جکسن، ترجمه منوچهور امیری و فریدون بدره‌ای، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1352خ

12: «دانشنامه‌ی مزدیسنا»، جهانگیر اشیدری، تهران: نشر مرکز، 1383

13: نامه‌های شگفت‌انگیز(از کشیشان فرانسوی در دوران صفویه و افشاریه)، ترجمه دکتر بهرام فره‌وشی،ناشر: موسسه علمی اندیشه جوان، 1370خ

 

14: «فرزانگان زرتشتی»، رشید شهمردان، نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبیی، 1330یزدگردی

دستور آغازِ منع سواری و زنار بستن

دستور آغازِ منع سواری و زنار بستن

 

(زنار در واژه به چم و مانک کمربند است. این کمربند از پارچه ای با طول زیاد و عرض کم بافته میشد تا بتوان آن را چند بار دور کمر پیچید و سپس گره داد. نمونه ی زنار های قدیمی را امروزه میتوان در لباس های محلی مردان کُرد یا بر ستره های مردان لر دید. افزون بر این برای بازشناختن هر یک از اقلیت های دینی رنگ زنار آنها متفاوت بود/ادمین تاریخ زرتشتی(.


نخستین سندی که در آن اشاره شده است که اهل ذمه باید لباس های خاصی را بپوشند قوانین عمر می باشد، که به نام «شروط العمریه» معروف است. در صدر اسلام، در زمان عمرالخطاب خلیفه دوم (637 تا 644 میلادی / 15 تا23 قمری) هنگامی که سپاهیان عرب شام (سوریه فعلی) را تسخیر کردند، مسیحیان منطقه را مجبور کردند که قوانین ویژه ای را اجرا و از شرایط خاصی برای زندگی پیروی کنند. یکی از شرایطی که در این قوانین وجود داشت این بود که لباس، کلاه، عمامه و کفش مسیحیان باید با مسلمانان متفاوت باشد و آن ها نباید از نوع فرم موی سر و باز کردن فرق سر از مسلمانان تقلید کنند.

موکل خلیفه عباسی(سال 235 قمری / 849 میلادی) ، مردی بدسرشت بود، زندگی خود را با لودگان و دلقکان و متملقان و شرابخواران و کنیزکان زیبارو به سر میبرد. از سوی دیگر مرد بس بیمناک و شقی و بیرحمی بود. مردم قلمرو او زیر بار سنگین ظلم و شقاوت این خلیفه ی جبار و عمال نابکار میلرزیدند.
این خلیفه دستور داد (مردانِ) اقلیت های مذهبی زنار ببندند و زنانشان روپوش مخصوص داشته باشند.

 


و بر در خانه های خود نقش شیطان بکشند.آنها را از سوار شدن بر اسب و شتر منع کرد و اجازه داد فقط بر الاغ سوار شوند.آنهم خارج از شهر بغداد. نوشتار پیش رو از «آیینه ی حقیقت گرفته شده است.

سیر تاریخی دین زرتشتی

سیر تاریخی دین زرتشتی

 

پدران نامدار ما در طول زندگانی پر ماجرای چند هزار ساله خود فراز و نشیب های بسیار دیده و رنج ها و سختی های بیشماری کشده اند ولی هیچگاه از سختی نهراسیده، در یاس و نومیدی نشده و تاب ایستادگی و قوه مقاوت از دست نداده اند زیرا آنها باین امر به خوبی آگاه بودند که در پس هر نشیبی فرازی است و به دنبال سالها رنج و سختی روزهای شادی و خرمی فرامیرسد و آنها مطمئن بودند که مرارت ها و سختی ها به مرور بر طرف شده و روزگاری خوش و نوید بخش در پی آن به استقبال آنها خواهد آمد. آنها ایمان کامل و عقیده ای راسخ داشتند که دین زرتشتی که از سوی اهورامزدا در بالای کوه اشیدرنه به اشو زرتشت الهام شده جاویدان برقرار خواهد ماند و هیچوقت از میان نخواهد رفت.


آنها میگفتند دین مزدیسنی به مویی میرسد ولی پاره و از هم گسیخته نخواهد شد و در پس پرده ای از ابرهای خرافات و موهومات پنهان میشود ولی باز پس از مدتی ابرها پراکنده شده و کیش مزدیسنی با همان درخشندگی نخستین از زیر آنها به در آمده دنیا را از پرتو نور خود روشن خواهد نمود.


این ایمان باطنی و این عقیده ی درونی به جاوید ماندن دین به زرتشتیان نیرویی شگرف می بخشید و تنها با کمک این نیرو بود که پدران ما توانستند در مقابل سختی ها و ناملایمات روزگار ایستادگی نموده خم به ابرو نیاورند و پس از چندی دوباره کمر راست نموده قد بیفرازند.


تا آنجایی که تاریخ مدون ایران یاداشت نموده است، نخستین بار که دین زرتشتی دچار مصیبت و بدبختی شده روزگار سخت و فلاکت باری برای زرتشتیان پیش آمد هنگامی بود که اسکندر مقدونی که در کتاب های مزدیسنا به نام اسکندر گجسته(= ملعون) معروف شده است در حدود 330 پیش از میلاد مسیح به کشور عزیز ما تاخته و داریوش سوم پادشاه هخامنشی را شکست داده و خاک پاک ایران را به تصرف خود در آورده است.


کاخ شاهنشاهی تخت جمشید که مقر پادشاهان هخامنشی و کعبه ی آمال ایرانیان میهن دوست بود به وسوسه ی یک زن هرجایی و به دست اسکندر مقدونی طعمه ی آتش گردید و با سوخته شدن آن یکی از بزرگترین کتابخانه های دنیای قدیم نیز سوخت و از بین رفت. این کتابخانه که در جوار کاخ سلطنتی بنا شده بود بنام دژنپشت معروف بود یکی از بزرگترین کتاب خانه های دنیای آن روز بود در این کتابخانه هزاران جلد کتاب علمی و ادبی و مذهبی زرتشتیان، که بنا به نوشته ی پلینی تاریخ نویس رومی در دو هزار هزار شعر سروده شده و به قول مسعودی نویسنده ی کتاب مروج الذهب بر دوازده هزار پوست دباغی شده گاو با آب زر نگارش یافته بود نگهداری میشد که همه ی آنها در آن آتش سوزی بزرگ سوخت و با خاک یکسان شد.
کتابخانه ی بزرگ دیگری هم به نام گنج شیزگان در آتشکده ی آذرگشسب واقع در شهر شیر در آذربایجان وجود داشت که آن نیز مورد دستبرد و غارت یونانیان واقع شده و کتاب های گران بها و پر ارزش آن از بین رفت. در کتاب سوم دینکرد در این باره نوشته شده: «بیست و یک نسک اوستا را که اهورامزدا به عدد کلمات «یتا اهو وئیروئو/ یک نیایش مهم زرتشتی» آفریده و به وسیله ی اشو زرتشت نزد گشتاسپ آورده شد به فرمان گشتاسپ در دو نسخه ی کامل نوشتند یکی از آن دو نسخه در گنج شیزگان گذاشتند و نسخه ی دیگر را به دژنپشت(البته این یک اشتباه تاریخی است. چه آنکه تنها گاتا سروده ی اشو زرتشت است نه سراسر اوستا سپس آنکه تقسیم بندی به بیست و یک نسک در زمان ساسانیان رواج یافت و همچنین در زمان شاه گشتاسپ نه دژنپشتی در دیار پارس وجود داشت و گنج شاپیگانی در آذربایگان و نه سروده های اشو زرتشت به این حجم بود و نه گشتاسپ شاه، پادشاه و دارنده ی سرزمین پارس و آذربایجان بود(.


در هنگام استیلای اسکندر ملعون نسخه ای که در دژ نپشت بود بسوخت و نسخه ی دیگر را که در گنج شیزگان بود یونانی ها برداشته به زبان خود ترجمه کردند.


تنسر هیردان هیربد اردشیر بابکان در نامه ای جهت جسفنشاه (گشنسپ شاه) پادشاه طبرستان مینویسد میگوید « میدانی که اسکندر گجستک کتاب دین ما (که بر) دوازده هزار پوست گاو(بود) بسوخت به استخر».
ابن بلخی در کتاب فارس نامه که در آغاز قرن ششم هجری نوشته چنین میگوید: « و چون زرتشت بیامد وشتاسف (ویشتاسپ/گشتاسپ) او را به ابتدا قبول نکرد و بعد از آن او را قبول کرد و کتاب زند آورده بود همه حکمت و بر دوازده هزار پوست گاو دباغت کرده نبشته بود به زر. وشتاسف آن را قبول کرد و به استخر پارس کوهی است که آن را کوه نفشت (کوه نوشت/منظور مکانی مانند دژنپشت است) گویند که همه صورت ها کنده کاری ها از سنگ خارا کرده اند و آثار عجیب اندران نموده، این کتاب زند و پازند در آنجا نهادند (این نیز یک اشتباه بزرگ تاریخی است اما به هر روی اصل مطلب درست است و نشان دهنده ی آن است که کتاب اوستا بر پوست گاو به طور کامل نوشته شده است و در دو کتابخانه ی بزرگ آن روزگار ایران نگاهداری میشده است اما جزئیات آشفته و نادرست میباشد(.

 

 

برگرفته از: مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان/ شادروان موبدان موبد اردشیر آذرگشسپ.

سوزاندن کتابهای زرتشتیان به دست بنیانگذار سلسله طاهریان

سوزاندن کتابهای زرتشتیان به دست بنیانگذار سلسله طاهریان

 

آبراهام ولنتاین ویلیامز جکسن – (این نوشتار مربوط به سفرنامه جکسن در سال 1901 تا 1903 میلادی است): اعضای انجمن زرتشتیان یزد طبیعتا گم شدن و فقدان متون (مقدس) را بیشتر ناشی از تعقیب و آزار و تفتیش و استنطاق بعد از غلبه ی اسلام میدانستند، و من نمونه ای از این تفتیش و آزار را که از روایات شفاهی متداول در میانآنها فراهم آورده ام، ذیلا حکایت میکنم چون عقیده دارم که ارزش بازگو کردن دارد.


حدود یک و قرن و نیم بعد از حمله و غلبه ی تازیان، یا اگر دقیق تر بگوییم در سال 825 میلادی حکمران خراسان مردی بود به نام طاهر (طاهر ابن حسین یا طاهر ذوالیمین از سرداران بزرگ عباسیان و موسس سلسله ی طاهریان) و او همان کسی است که سلسله طاهریان را تاسیس کرد و لقب ذوالیمینین داشت. طاهر حکمران جبار و متعصبی بود و خصومت تعصب آمیز او با زرتشتیان و نوشته ای مقدس آنان حد و حصری نمیشناخت. مردی مسلمان که اصلا از اعقاب یک خانواده ی زرتشتی بود بر آن شد تا دل وی را بر زرتشتیان نرم سازد، از این رو نسخه ایو از کتاب اندرز بزرگمهر را، که مجموعه نصایح و سخنان حکیمانه ی بزرگمهر، وزیر انوشیروان عادل بود، به وی تقدیم داشت؛ و اجازه خواست برای استفاده ی امیر آن را به عربی ترجمه کند. طاهر سوال کرد «آیا کتب زرتشتیان هنوز موجود است؟» و چون پاسخ مثبت شنید فرمانی صادر کرد که هر فرد زرتشتی باید به وزن یک از کتب زرتشتی و پارسی به نزد او آورد، بدان قصد که سوزانده شود. فرمان وی چنین خاتکه میپذیرفت که هرکس از این حکم نافرمانی کند کشته میشود. گوینده ی روایت افزوند؛ از اینجا میتوان تصور کرد چقدر از زرتشتیان در این فاجعه جان خود را از دست دادند و چه مقدار کتاب و آثار ارزنده از میان رفت….

 

برگرفته از:سفرنامه جکسن/آبراهام ولنتاین ویلیامز جکسن

زرتشتیان ایران در روزگار حکمرانی شاه‌ عباس‌ صفوی

زرتشتیان ایران در روزگار حکمرانی «شاه‌عباس‌صفوی»

گردآوری و نگارش: فرید شولیزاده

روزگار حکمرانی دودمان صفوی بر ایران، به‌ویژه فرمان‌روایی «شاه‌عباس‌صفوی»(1) یکی از بحث‌برانگیزترین برگ‌های تاریخ زرتشتیان‌ایران پس از شامگاه ساسانیان را رقم زده است. مستندات تاریخی چون نوشته‌های مسیونرهای مذهبی(2)، جهانگردان، بازرگانان و گماشتگان ‌سیاسی کشورهای اروپایی که در روزگار فرمانروایی سلسله‌ی صفویان از ایران دیدن کرده‌اند، جملگی از تیره‌روزی زرتشتیان، به‌ویژه در روزگار حکمرانی «شاه‌عباس‌صفوی»، خبر می‌دهند.(3) چه، بسیاری بر این باورند که روند نزول چشمگیر شمار پیروان دین‌زرتشتی در این روزگار به‌وقوع پیوسته است. پژوهشگر در نوشتار پیش رو کوشیده است تا با گردآوری و کنار هم قرار دادن بخشی از این مستندات تاریخی و یادگار نوشته‌های برجای مانده از گذشتگان، تصویری سایه روشن از احوالات زرتشتیان‌ایران در روزگار حکمرانی شاه‌عباس را در برابر دیدگان خواننده ترسیم کند. حال تا چه مقبول اُفتد و چه در نظر آید…

شاه‌عباس، میراث‌دار بنیان قدرت دودمانی بود که بنمایه‌ی شکل‌گیری فرمانروایی آنان از آمیختن ایدئولوژی‌ مذهبی و قدرت سیاسی پدید آمده بود؛ و تجلی این آمیختگی در قالب تنفیذ نیروی مطلقه در شخصیت شاه دیده می‌شد.(4) بی‌تردید چنین اتمسفری از شخصی چون شاه‌عباس، فرمانروایی زاهدمسلک، مقتدر و خشک و خشن می‌سازد.

نقل می‌کنند که شاه‌عباس برای زرتشتیان سراسر ایران سه شرط تعین کرده بود: یا تغییر دین دهند، یا مهاجرت کنند و یا کشته شوند.(5) جهانگردی سوئدی به‌نام «اتر»(درگذشت 26سپتامبر 1749م) که در روزگار «طهماسب‌قلی‌خان» از ایران دیدن کرده، در سفرنامه خویش پیرامون احوال زرتشتیان‌ایران در روزگا شاه‌عباس می‌نویسد: «تا زمان شاه‌عباس در سراسر ایران آتشکده‌های بسیار برپا بود. کوه البرز و سرزمین‌های فارس و خراسان از این آتشکده‌ها برخوردار بود. همه جای ایران گبران(6) می‌زیستند. شاه‌عباس آنان را یکسره نابود کرد و آتشکده‌های آنان را ویران ساخت و آنان را ناچار کرد که به دین اسلام درآیند و یا از نجد ایران بیرون روند. هزاران‌هزار از آنان به سرزمین هندوستان روی آوردند. سرزمین ایران که پیش از این کم‌جمعیت بود، پس از این پیش آمد، کم‌جمعیت‌تر گردید و دیگر نتوانست از این کاهش سربلند کند.»(7)

در بخشی از نامه‌ی روز خور ایزد و آبان‌ماه سال847یزدگردی(:به‌قولی848) مکتوب در «روایات دستور داراب هرمزدیار» که توسط دستوران ایران(به‌خامه‌ی شاپورجاماسب) برای موبدان هند نوشته و توسط بهدینی بنام «نریمان هوشنگ» از ایران به هندوستان برده شده، می‌خوانیم: «… در روزگاری که گذشته است، از کیومرث تا امروز هیچ روزگار سخت‌تر و دشوارتر از این هزاره سرهیشم نبوده است و نه از دوره‌ی ضحاک‌تازی و نه افراسیاب و نه تور جادو و نه اسکندر یونانی که دادار اورمزد می‌گوید که این کسان گران گناهترند و از این هزاره سر که اورمزد گفته 847سال که گذشته است پیشترین روزگار بدتر نبوده است…»

«شاه‌عباس» همان‌گونه که بخش «جلفا» را در «اصفهان»(سپاهان) برای سکونت مسیحیان کوچانده شده اختصاص داده بود؛ بخش «سده»(ناحیه‌ای از سپاهان) و «حسن‌آباد» را هم که به «گبرآباد»(8) نامور شده بود، برای سکونت زرتشتیان کوچانده شده به اصفهان اختصاص داده بود. زرتشتیان کوچانده شده به «گبرآباد» هرازچندگاهی مورد تعدی و ضرب و شتم مأموران حکومتی اخذ «جزیه»(9) و نیز چپاول و کشتار لوتی‌ها و دسته‌های راهزنان قرار می‌گرفتند. این تعدی‌ها و آسیب‌ها به‌تدریج رو به فزونی گذارد و لوتی‌ها و راهزنان که در برابر غارت و کشتار زرتشتیان واکنشی از سوی حکومت صفوی نمی‌دیدند، در کردار خویش جسورتر شدند. این رویه به‌تدریج در نیم‌سده‌ی آخر حکمرانی دودمان صفویان، شکل ظلمی لجام‌گسیخته به‌خود گرفت…(10)

جهانگرد ایتالیایی «پیترو دلاواله» که در روزگار صفویه از ایران دیدن کرده(1616 – 1624م)، درباره شرایط ناگوار زرتشتیان می‌نویسد: «محل سکونت گبرها نامی جز گبرستان ندارد… تمام خانه‌های این محله کوتاه و یک‌طبقه‌اند و متناسب با فقر ساکنان آن عاری از هرگونه تزیین می‌باشند. زیرا که گبرها مردمانی فقیر و بدبختند، حداقل ظاهرشان که اینگونه نشان می‌دهد، آنها هیچ تجارتی ندارند بلکه تنها کارشان کشاورزی است…(11) همگی یک نوع لباس می‌پوشند. رنگ لباسشان هم با یکدیگر تفاوت نداشته و آجری است.»(12)

عمق فقر و بی‌نوایی زرتشتیان‌ایران در روزگار صفویه را از این نویسه‌ی «پیترو دلاواله» می‌توان دریافتد: «بینوایان اسلام نسبت به آنها توانگر محسوب می‌شوند.»(13)

جهانگرد فرانسوی «ژان شاردن»(۱۶نوامبر۱۶۴۳ – ۵ژانویه۱۷۱۳م) که در روزگار حکمرانی دودمان صفوی از ایران دیدن کرده نیز از فقر گسترده‌ی زرتشتیان‌ایران یاد می‌کند: «این جماعت به قدری بی‌نوا می‌باشند که در روز تاجگذاری سلیمان‌سوم نتوانستند هدایایی تقدیم نمایند و پوزش خواستند و معاف شدند.»(14)

«ژان شاردن» در بخشی از سیاحتنامه‌ی خود در توصیف احوال بهدینان‌ایران در روزگار صفویه می‌نویسد: «در ایران گبرها عموما» زارع و عمله و شاگردبنا و نساج هستند، و قالی و مهر و پارچه‌های پشمی ممتاز می‌بافند که به‌هیچ‌وجه از پوست بیدستر پستی ندارد. من تا به حال یک نفر گبر بی‌کار ندیده‌ام. همه مشغول کار و زراعت هستند و به تجارت و کسب‌های دیگر چندان میلی ندارند. حرفه‌ی مخصوص آنها زراعت و فلاحت است، و فلاحت را نه فقط شغل خوب و نیکنامی می‌دانند، بلکه نجابت و لیاقت مخصوصی به زراعت نسبت می‌دهند و اهورامزدا و ایزدان را به مالکان این حرفه راغب‌تر می‌دانند. این است که از روی عقیده‌ی به زراعت می‌پردازند و هیچ شغلی را نجیب‌تر و لایق‌تر از فلاحت تصور نمی‌کنند. روحانیون آنها(:موبدان) پیوسته عالی‌ترین عبادت‌ها را به دنیا آوردن طفل و آباد کردن اراضی لم‌یزرع و کاشتن اشجار، خواه میوه‌دار و خواه غیر آن می‌دانند.(15) در این خصوص مکرر فکر کرده و تعجب می‌کنم با وجود اینکه زراعت و آباد کردن زمین یک نوع تقوای مذهبی بوده است چگونه اراضی ایران فعلا» خشک و بی‌حاصل مانده است و جمعیت مملکت کم و ارزاق گران و کمیاب شده است. آنچه از عظمت ایران قدیم و آبادی اراضی و کثرت جمعیت آن در تواریخ خوانده‌ام با ترتیبات فعلی مطابق نیست. ایران قدیم با ایران کنونی هیچ شباهت ندارد و ایران از قدیم‌الایام‌الی‌یومناهذا خیلی تنزل کرده است. هرچه در این خصوص بیشتر فکر می‌کنم علت و سبب این تنزل را کمتر می‌فهمم. شاید ایرانیان قدیم افراد قوی بنیه و کارکن بودند و بعد متدرجا» تنبل شده‌اند. از یک طرف هم ایرانیان قدیم زراعت و آبادی زمین را هم وظایف مذهبی و بزرگ‌ترین ثواب می‌دانستند در صورتی که ایران عصر ما(:روزگار صفویه) بر طبق پاره‌ای اصول سقیمه تنبل و بی‌کاره هستند. عقیده‌ی آنها این است که انسان در دو روز عمر که هر روز به رنگ و طرح تازه‌ای جلوه‌گر می‌شود، نباید زحمات دنیا را متحمل گردد. ایرانی‌های عصر ما می‌گویند ما که از فردای خود خبر نداریم، چو فردا شود فکر فردا کنیم. راحتی امروزه را باید غنیمت دانست و از آن باید استفاده کرد.(16) این است که مملکت آنها همیشه به یک حال می‌ماند و بلکه روز به روز هم از حیثیت و آبادی آن کاسته می‌شود.»(17)

شرح‌حال‌های نوشته شده توسط دستوران ایران در نامه‌های ارسالی به موبدان هندوستان(18) و نیز نوشته‌های مورخین و جهانگردان گویای آن است که در یک بازه‌ی زمانی خاص، ستم‌های وارده از سوی شاه‌عباس صفوی بر زرتشتیان‌ایران صورتی مظاعف و دوچندان به‌خود گرفته است.

استاد «ذبیح‌ بهروز» در این باره می‌نویسد: «ترویج افکار مبتنی بر حکمت‌اشراقی(:خسروانی) در ایران و هند باعث تشویش شاه‌عباس گردید. او عده زیادی از صاحبدلان ایرانی و زرتشتیان را به‌عنوان بی‌دینی کشت و از دم تیغ گذراند.»(19)

شاه‌عباس تنها به سرکوب و کشتار صاحبدلان و زرتشتیان بسنده نکرد، بلکه فرمان داد تا تمام کتبی چون «جاماسب‌نامه» که در آنها بشارتی از برپایی حکومت پارسیان یا فراز آمدن حکمت‌خسروانی و اندیشه‌ی فهلویون(:اشراقیون) داده شده، ضبط و نابود سازند. در بخشی از نامه‌ی بیستم اردیبهشت‌ماه 1019یزدگردی(برابر1650م=1061هـ) مکتوب در «روایات دستور داراب هرمزدار» که توسط دستوران ایران برای موبدان هند نوشته و توسط بهدینی به نام «شهریار صندل» از ایران به هندوستان برده شد، می‌خوانیم: «در سال 997یزدگردی در زمان شاه جنت مقام شاه‌عباس، آنقدر آزار و جفا و زیان به دستوران ایران رسید که شرح آن به قلم و زبان بیان نمی‌توان کرد. و کار به جایی رسید که دو نفر از مایان ضایع و کشته شدند و از جهت طلب کتاب‌های دینی چند و چند نسخه که از جاماسب‌نامه بود گرفتند و باز طلب جوی زیادتی می‌کردند و نبود. و این آزارها و جفاها به ما رسید.»

«ژان شاردن» نیز در بخشی از سیاحتنامه‌ی خود به این سخن دستوران ایران اشاره می‌کند:

«گبرها خیلی مردمان آرام و ملایمی هستند و پیران و قدمای خود را خیلی محترم می‌دانند و از طرف دولت ایران هم ریاست گبرها به پیران آنها سپرده شده است. شاه‌عباس‌کبیر! به تحریک بعضی و به گمان اینکه زند اوستا حاوی اطلاعات تاریخی و غیب‌گویی‌های حضرت خلیل و رُسُل دیگر است، یک نسخه از کتاب اوستا از رؤسای پارسیان تقاضا کرد و برای بدست آوردن این کتاب از هیچ‌گونه سختی فروگذار ننمود و ملای‌بزرگ(:دستور بزرگ) و بعضی محترمین گبرها را که از دادن کتاب استنکاف می‌نمودند، بکشت. ولی گبرها از تسلیم کتاب مقدس خود امتناع نمودند و به‌بهانه‌ی اینکه اصل نسخه آن از میان رفته و گم شده است بعضی کتب دیگر را به شاه دادند. من 26جلد این کتاب‌ها را در کتابخانه دولتی اصفهان دیده‌ام.»(20)

این بیدادگری‌های فرمانروایان صفوی و قزلباش در 50سال آخر حکومت این دودمان با نفوذ مستقیم متشریعن و فقها در تصمیمات دربار به اوج خود رسید و زمینه‌ساز نارضایتی عمیقی در جامعه آن روز ایران شد. این زخم زمانی سر باز کرد که محمودافغان به مرزهای حمرانی صفویان تاخت، و مردمان ناراضی و خسته از جور و ستم بسیار حکومت صفویان، به‌یاری محمودافغان برخاستند. چنان‌که در بخشی از «فارسنامه‌ناصری» به نقل از «مرتضی‌راوندی» در این باره می‌خوانیم: «رفتار حکام و مسلمانان کرمان در زمان صفویه با زردشتیان خوب نبود و همین سختگیری‌ها موجب شد که بقایای آنها به هندوستان مهاجرت کنند و باز همین سختگیری‌ها بود که روز سختی ایران، کار خود را کرد، یعنی یکصدسال بعد جواب خود را داد؛ بدین معنی که بعد از سال 1133، لشکریان افغان، به‌طرف کرمان سرازیر شدند و سپاه میرمحمود چهل‌هزارنفر(21) بود و بعضی گفته‌اند بیست‌هزارنفر، فوجی از گبران یزد و کرمان به او پیوستند، به امید آنکه از جور قزلباش(:دودمان صفوی) خلاص شوند.»(22)

«پطرس‌دی‌سرکیس‌گیلاننتز» در کتاب «سقوط اصفهان» پیرامون سبب حمایت زرتشتیان‌ایران از «محمود افغان» می‌نویسد: «سابقا» شاه پیشین(:شاه‌عباس) زرتشتیان را با زور مسلمان کرده بود ولی محمود اینک بدانها اجازه داده است که اگر بخواهند به کیش دیرین خود بازگردند. به‌همین جهت نیز آنان همه از جان و دل به‌خدمت وی برخاستند.»(23)

پی‌نوشت:

1: «شاه‌عباس» فرزند «شاه‌محمد خدابنده»، پنجمین شاه از دودمان صفوی است که به مدت بیش از ۴۲سال با اقتداری خشک و خشن، آمیخته با زهد بر ایران فرمانروایی کرد.

2: رجوع کنید به «نامه‌های شگفت‌انگیز»(از کشیشان فرانسوی در دوران صفویه و افشاریه)، ترجمه «دکتر بهرام فره‌وشی»

3: در کنار این مستندات تاریخی که جملگی سخن از تیره‌روزی زرتشتیان در روزگار «شاه‌عباس» به‌میان می‌آورد، روایتی شفاهی هم در کرمان رواج دارد که برپایه‌ی آن گهنباری برپا می‌شود که نامور به «گهنبار شاه‌عباسی» است! زرتشتیان کرمان این گهنبار را به یادبود جلوگیری شاه‌عباس از خون‌ریزی زرتشتیان برگزار می‌کنند! این گهنبار به خیرات شاه‌عباس نیز مشهور است. با این استدلال که در روزگار حکمرانی شاه‌عباس در کرمان سرکارگر مسلمانی به قتل رسید و یک زرتشتی به کشتن او متهم شد. حاکم کرمان که نسبت به زرتشتیان بسیار سخت‌گیر بود، قضیه را به حاکم‌شرع ارجاع  می‌کند و فتوا داده می‌شود که مدعی دست را تا آرنج یا مچ در شیره کرده و بعد در ارزن فرو برد، سپس به شمار ارزن‌هایی که به شیره می‌چسبند، از زرتشتیان کشته شود! به او می‌گویند در کرمان این تعداد زرتشتی نیست، می‌گوید هر آنچه هست بکشید. زرتشتیان را در محلی به‌نام «باب‌کمال»، خارج از شهر کرمان گرد می‌آورند. در همان زمان «شاه‌عباس» در پایتخت خواب می‌بیند که بخشی از کرمان در آتش می‌سوزد. به سرعت شخصی از نزدیکان خود را به کرمان می‌فرستد تا جویای اوضاع شود، قاصد که از بزرگان بوده به شاه گزارش احوال می‌نویسد. شاه‌عباس دستور می‌دهد که فقط قاتل باید سیاست شود نه همه‌ی زرتشتیان… برای آگاهی بیشتر نگاه‌کنید به نوشتاری از روانشاد «موبد جهانگیر اُشیدری» تحت عنوان «گبر محله»، «سروش پیر مغان» یادنامه‌ی «جمشید سروشیان» ص97 تا 107

4: شیوه‌ای از حکومت‌داری که پیش از «صفویان» توسط سلسله‌های چون «ساسانیان»، «اُمویان»، «عباسیان» و نیز نظام‌های سیاسی اروپای

قرون‌وسطی(روزگار انگیزاسیون) و… مورد استفاده قرار گرفته بود.

5: به‌نقل از روانشاد «موبدجهانگیراُشیدری»،

سروش‌پیرمغان(یادنامه‌ی‌جمشیدسروشیان)، ص104

6: یکی از واژه‌هایی که در خوانش دست‌نوشته‌های سخنوران پارسی‌گوی سده‌ی دوم پس از شامگاه ساسانیان تا میانه‌ی روزگار قاجار، پیاپی به آن برمی‌خوریم، واژه‌ی توهین‌آمیز «گبر»(:gabr) است. واژه‌ای که در نهایت تأسف، سخنوران فارسی‌زبان این روزگاران از آن در صورت عام، برای یادکرد زرتشتیان ایران بهره گرفته‌اند. آرمان از بهره‌‌ گرفتن این واژه، خوار شمردن ایرانیانی بوده که پیرو دین‌زرتشتی بوده‌اند. حتا در برخی نسک‌های فارسی، می‌بینیم که برای مزید استخفاف، واژه‌ی «گبر» را با «ک»(:کاف) تحقیر به‌کار می‌بردند و آن را به‌صورت «گبرک»(:gabrak) می‌خواندند و از دین سپند و والای «زرتشتی» با واژه‌ی توهین‌آمیز آیین «گبرکی»(:gabraki) یاد می‌کردند. این درحالی است که در گات‌های پاک و نسک‌های سپند اوستا برای نامیدن پیروان دین زرتشتی، از واژه‌ی «گبر» استفاده نشده و از پیروان این دین اهورایی، با صفت «بهدین»، «مزدیسنی» و «زرتشتی» یاد می‌شود.

«دکتر محمدجواد مشکور» در نوشتاری به‌نام «ادیان ایران‌باستان»، پیرامون واژه‌ی «گبر» می‌نویسد: «پس از آن‌که گروهی از ایرانیان به دین اسلام در آمدند، همکیشان قدیم خویش که دین جدید را نپذیرفته بودند، «گبر»، یعنی کافر خواندند و «گبر» در بنیاد واژه‌ای آرامی است و لفظ عربی آن «کافر» است که بر اثر لغزش در خوانش تازه‌مسلمانان ایرانی به صورت «گبر» در آمده است.»

جهانگرد ایتالیایی «پیترو دلاواله»، هنگام یادکرد از بهدینان اصفهان این موضوع را که زرتشتیان خود را بهدین می‌نامند و این مسلمین هستند که با واژه‌ی «گبر» از آنان یاد می‌کنند، گوشزد می‌کند : «گبرها در اینجا پرستشگاه ندارند، زیرا هنوز آن را نساخته‌اند. اینان از تازیان بی‌زارند و خود را گبر نمی‌نامند زیرا این لفظ به معنی کافر و بی‌دین است. بلکه ایشان خود را بهدین می‌خوانند.»

خواننده گرامی برای واشکافی بیشتر می‌تواند به ماخذ «گبر» در فرهنگ واژگان علامه «دهخدا» سر بزنید.

7: مأخذ «گبر»، فرهنگ واژگان علامه «دهخدا»

8: برای «گبرآباد» بنگرید به «دانشنامه‌ی مزدیسنا» از روانشاد موبد دکتر جهانگیر اُشیدری، ص 344 و 406

9: «جزیه» مالیات و خراج مضاعفی است که توسط حکومت‌اسلامی از اهل‌کتاب گرفته می‌شد. در اسلام، جزیه از هنگامی که آغاز شد که مسلمانان پس از گشودن سراسر شبه‌جزیره عربستان در پی کشورگشایی و فتح دیگر کشورها و سرزمین‌ها بودند. آیه جزیه در قرآن(:سوره توبه آیه29) به مسلمانان می‌گوید که از اهل کتاب در قلمرو اسلامی جزیه بگیرند. برابر فقه اسلامی مقدار جزیه بستگی به صلاح‌دید حاکم اسلامی دارد.(برای آگاهی بیشتر به مأخذ «جزیه» در دانشنامه ویکی‌پدیا رجوع کنید.)

مالیات «جزیه» که توسط حکومت‌صفوی از زرتشتیان اکثرا»‌ کشاورز اخذ می‌شد، به‌حدی کمرشکن بود که قسمت بزرگی از درآمد سالانه‌ی این مردمان فقیر و زحمتکش را دربر می‌گرفت. میزان جزیه‌ی سالانه‌ای که در روزگار شاه‌عباس از هر زرتشتی گرفته می‌شد، معادل یک مثقال طلا بود.(بنگرید به: شاه‌عباس‌کبیر؛ به‌کوشش مریم نژاداکبری مهربان؛ نشر کتاب پارسه؛ تهران 1387خ ص253)

فشار «جزیه» به‌ویژه پس از شامگاه سلسله زندیه از بد هم بدتر شد، چنان‌که بهدینان را مستاصل و پریشان‌روزگار ساخته بود. برای نمونه در سال 1265هجری‌قمری، 60تن از زرتشتیان روستای ترکاباد یزد، چون از پرداخت 2ریال پول جزیه عاجز بودند و مامورین حکومتی نیز با ضرب چوب، چماق، مشت، لگد و لعن مطالبه می‌کردند، طاقت نیاورده با خانواده‌ی خویش مسلمان شدند.(بنگرید به: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، روانشاد استاد رشید شهمردان، ص244)

هنگام ورود روانشاد «مانکجی‌هاتریا»، میزان جزیه زرتشتیان یزد و کرمان به‌روی هم 845تومان می‌شد(800تومان یزد و 45تومان کرمان) اما مستوفیان و دفترداران حکومت قاجار علاوه بر این مبلغ هرچه می‌توانستند اضافه بر این مبلغ برای خود وصول می‌کردند. این وصول در بیشتر موارد همراه با زور و آزار زرتشتیان از آنها گرفته می‌شد. روانشاد مانکجی با دربار ناصرالدین‌شاه توافق کرد که این مبلغ را یکجا به دارالخلافه تهران بپردازد.

10: برای نمونه در زمان سلطنت «شاه‌سلطان حسین» تنها در یک شب 20هزار تن از زرتشتیان قتل‌عام شده‌اند.(: بنگرید به دانشنامه‌‌ی مزدیسنا ص344) برای آگاهی بیشتر پیرامون شرایط اجتماعی زرتشتیان‌ایران در روزگار صفوی بنگرید به گفتمان صفویان در کتاب‌های «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان» به خامه‌ی روانشاد استاد رشید شهمردان، و «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز» به‌خامه‌ی کتایون نمیرانیان، و نیز کتاب «تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه» به‌خامه‌ی عباسقلی غفاری‌فرد.

11: سبب اشتغال صرف زرتشتیان‌ایران در آن روزگار به مشاغلی چون زراعت و بنایی، محرومیت آنها از انجام دیگر مشاغل چون تجارت و داد و ستد بوده. این اجحاف و محرومیت تا روزگار قاجار و حکمرانی ناصرالدین‌شاه نیز تداوم داشته، تا آنکه به کوشش روانشاد «مانکجی‌هاتریا» و یاوری برخی از نوع‌دوستان پارسیان‌هند این سدها و موانع تبعیض‌آلود اندک‌اندک برچیده می‌شود، این سخن در بخشی از یادداشت‌های «سفرنامه‌ی جکسن» هم دیده می‌شود، چنان‌که وی می‌نویسد: «آن دسته از زرتشتیانی که ساکن یزد هستند بیشتر به تجارت و داد و ستد اشتغال دارند ولی تاحدود 50سال پیش امتیاز کسب‌وکار بدانها داده نشده بود، و آنها حتا در حال حاضر(:روزگار مسافرت جکسن) محدودیت‌هایی دارند که برای مسلمانان وجود ندارد. مثلا» اجازه ندارند که در بازارها اغذیه و مواد خوراکی بفروشند. تا سال 1882م مجبور به دادن جزیه بودند، و این خود دستاویزی بود که آنها را با گرفتن مالیات‌ها و عوارض اجحاف‌آمیز خرد کنند. ناصر‌الدین‌شاه بار جزیه را با صدور فرمانی در 27سپتامبر 1882م از دوش زرتشتیان برداشت. این اقدام شاه نتیجه و تاثیر پارسیان‌بمبئی بود. آنان از طریق نمایندگی انجمن رفاه زرتشتیان ایران که با صندوق اعانه‌ای در 1854م در هند تاسیس شده و نماینده‌ی آن برای مراقبت و حفظ منافع همکیشانشان به ایران گسیل شده بود، اقدام می‌کردند. تا زمانی که حکم ناصرالدین‌شاه صادر نشده بود، یک زرتشتی حق نداشت که خانه‌ای دوطبقه بسازد، یا درحقیقت، عمارتی که ارتفاعش از زمین، بلندتر از قامت مسلمانی با دست‌های برافراشته باشد، بسازد. حتا در سال بعد از صدور فرمان شاه، یک‌تن زرتشتی به‌علت تجاوز از حد مقرر و ساختن اتاقی بر روی طبقه اول خانه‌اش برای نجات جان خویش مجبور به فرار از یزد شده بود و مسلمانان خشمناک گبر دیگری را که به اشتباه عوض وی گرفته بودند، به‌قتل رسانیدند.»(ص423 و 424 ، سفرنامه‌ی جکسن)

12: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، ص510 و 511

13: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، ص103

14: همان

15: برای درک سرچشمه و باور نهفته در پس این بینش فرهنگی، بنگرید به هات٣٠بند٩ گات‌های پاک: «ما خواستاریم از زمره كسانی باشیم كه جهان را به سوی پیشرفت و آبادی و مردم را به سوی راستی و پارسایی ره نمایند.»(برگردان موبد رستم‌شهزادی) چه، رسیدن به مقصود و آرمان زندگی آنچنان‌که گات‌های پاک به ما می‌آموزد نه از راه ترک‌دنیا و بی‌کارگی و تنبلی، بلکه از راه کار و فعالیت در زندگی و مبارزه با موانع خوشبختی و دفع سختی‌ها و ناملایمات زندگی بدست می‌آید.

16: فرهنگ‌زرتشتی در هیچ جایی از تاریخ مروج تقدیرگرایی، تسلیم سرنوشت شدن، گوشه‌نشینی و تارک‌دنیایی نبوده و با سر تراشیده و لباس ژنده و تن و صورت کثیف دور از اجتماع زیستن را توصیه نکرده است. در زندگانی زرتشتیان صوفی‌گری و درویش مسلکی و ریاضت‌کشی زاهدانه راه رستگاری قلمداد نمی‌شود، بلکه کوشش و تلاش در راه برپایی یک زندگانی شاد و جهانی آبادان است که سرانجام رستگاری را در پی دارد. یک زرتشتی که خواستار خشنودی اهورامزدا است، از زندگی فردی و جمعی خود نمی‌گریزد بلکه می‌داند که خدمت به خداوند، خدمت به خلق خدا و آفرینش اهورایی است. او زندگانی برابر تعالیم گات‌های پاک را بخششی اهورایی و شادی آفرین می‌داند. نعمتی که روبرو شدن با غم و شادی زندگی و قدرت درک و لمس تارهای گوناگون هستی را به او می‌آموزاند.

اندیشه‌ها و آموزش‌هایی که تمام لذات و خوشی‌های بشر را به جا و سرایی دیگر وعده می‌دهند و تماس انسان را با زندگانی واقعی و حقیقی این جهان منع می‌کند، آموزش‌های درست و صحیحی نیستند و سرانجام کار آنها فلاکت و ذلت بشریت است. فلسفه‌ی واقعی زندگی آن است که بشر را تشویق به زیستن و به پیش راندن و پویاسازی جهان گیتی کند(:هات30بند9)، چه آبادانی گیتی آبادانی مینو است. ترک خوشبختی‌ها و خوشی‌های اهوراآفریده به امید رسیدن به پاداش‌ها و خوشی‌های مینو، سرنوشت انسان را در هر دو جهان ویران می‌کند. هنگامی که همه‌ی امیدهای بشر صرفا» به سرایی دیگر وابسته گردید، محیط زندگی اجتماعی برای گسترش صنایع اقتصادی و مادی مساعد نگشته و مردم آن جامعه پیشرفتی در زندگی نخواهند کرد. در دین‌بهی کمال زندگی انسان هرگز با ترک زندگانی گیتی فراهم نمی‌شود. ریاضت، زهد و خودآزاری همراه با تمرین‌های فرساینده جسم و جان، آنگونه که برخی مکاتب و آیین‌ها برای مردمان روا می‌دانند، هرگونه فضایل اخلاقی، اجتماعی و نیروهای مادی و معنوی افراد بشر را می‌خشکاند. فلسفه و هدف واقعی زندگی یک زرتشتی به‌کار انداختن قوای جسمانی و روانی او با هم  برای رسیدن به معرفت حقیقی و پویایی و اشویی است. فعالیت سخت و کار جدی و کوشش‌های مداوم عالی‌ترین گفتمان فرهنگ‌زرتشتی برای زندگی است.

17: سیاحتنامه‌ی شاردن، ج2، ص132 تا 135

18: بخشی از این نامه‌های رد و بدل شده میان دستوران ایران و موبدان هندوستان در مجموعه‌ای 2جلدی تحت عنوان «روایات‌دستورداراب‌هرمزدیار» گردآوری گردیده و به‌کوشش «موبدمانکجی‌رستمجی‌اون‌والا» در سال 1922م در بمبئی به زیور طبع آراسته شده است.

19: دانشنامه‌ی مزدیسنا، ص344

اشاره این سخن «استاد ذبیح بهروز»، به گستره‌ی پیروان و مریدان «دستور آذرکیوان»(نامور به ذوالعلوم) در ایران و هندوستان است. «دستور آذركیوان» نام‌آورترین حکیم اشراقی در روزگار فرمانروایی صفویان در ایران و گورکانیان در هندوستان است. در کتاب «شارستان چهارچمن» نقل شده است که وی اوستا، پهلوی، فارسی، تركی، هندی و عربی را نیكو می‌دانست و با اقسام حکمت و دانش پارس، یونان و هند آشنا بود .وی به همراه گروهی از مریدانش در روزگار سلطنت شاه‌عباس، به‌سبب ظلم و ستمی که بر زرتشتیان روا می‌شد از شیراز به هندوستان مهاجرت کرد. برای آگاهی بیشتر به مأخذ «دستور آذرکیوان» در کتاب «فرزانگان زرتشتی» به خامه‌ی روانشاد «استاد رشید شهمردان» سری بزنید.

20: سیاحتنامه‌ی شاردن، ج2، ص137 تا 139

21: «سر جان ملکم» هم شمار قشون محمودافغان را چهل‌هزار تن ذکر کرده است.

22: زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، کتایون نمیرانیان، ص154

ـ «پطرس‌دی‌سرکیس‌گیلاننتز» در کتاب «سقوط اصفهان» شمار قشون محمودافغان را 9740تن ذکر کرده است که 1000تن از آنان را زرتشتیان شامل می‌شدند.(: بنگرید به زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، ص161)

23: همان، ص161

 

یاری‌نامه:

1: واژه‌نامه‌ی علامه دهخدا

2: «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان»، رشید شهمردان، تهران: چاپ راستی، 1360

3: «نامه‌های شگفت‌انگیز»(از کشیشان فرانسوی در دُران صفویه و افشاریه)، ترجمه «دکتر بهرام فره‌وشی»

4: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، به‌کوشش کتایون مزداپور، تهران: نشر ثریا، 1381

5: «تاریخ زرتشتیان کرمان»، جمشید سروشیان، بی‌تا

6: «روایات دستور داراب هرمزدیار»، دوره‌ی دوجلدی به‌کوشش موبد مانکجی رستم‌جی اون‌والا، با مقدمه‌ی شمس‌العلما دستور دکتر جیوانجی جمشیدجی مدی، بمبیی: 1922م

7: «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز»، کتایون نمیرانیان، تهران: مرکز کرمان‌شناسی، 1386خ

8: شاه عباس کبیر؛ به کوشش مریم نژاداکبری مهربان؛ نشر کتاب پارسه؛ تهران 1387خ

9: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، نشر قطره 1380خ

10: سیاحتنامه‌ی شاردن، ج2 ترجمه‌ی محمد عباسی، انتشارات امیرکبیر 1349خ

11: «سفرنامه‌ی جکسن»(:ایران در گذشته و حال)، ابراهام ویلیامز جکسن، ترجمه منوچهور امیری و فریدون بدره‌ای، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1352خ

12: «دانشنامه‌ی مزدیسنا»، جهانگیر اشیدری، تهران: نشر مرکز، 1383

13: نامه‌های شگفت‌انگیز(از کشیشان فرانسوی در دوران صفویه و افشاریه)، ترجمه دکتر بهرام فره‌وشی،ناشر: موسسه علمی اندیشه جوان، 1370خ

 

14: «فرزانگان زرتشتی»، رشید شهمردان، نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبیی، 1330یزدگردی

روزگار صفویه و زرتشتیان

روزگار صفویه و زرتشتیان

 

در بخشی از نامه‌ی روز خور ایزد و آبان‌ماه سال  847یزدگردی(:به‌قولی  848) مکتوب در «روایات دستور داراب هرمزدیار» که توسط دستوران ایران(به‌خامه‌ی شاپورجاماسب) برای موبدان هند نوشته و توسط بهدینی بنام «نریمان هوشنگ» از ایران به هندوستان برده شده، می‌خوانیم: «… در روزگاری که گذشته است، از کیومرث تا امروز هیچ روزگار سخت‌تر و دشوارتر از این هزاره سرهیشم نبوده است و نه از دوره‌ی ضحاک‌تازی و نه افراسیاب و نه تور جادو و نه اسکندر یونانی که دادار اورمزد می‌گوید که این کسان گران گناهترند و از این هزاره سر که اورمزد گفته 847سال که گذشته است پیشترین روزگار بدتر نبوده است…»

 

نقل می‌کنند که شاه‌عباس برای زرتشتیان سراسر ایران سه شرط تعین کرده بود: یا تغییر دین دهند، یا مهاجرت کنند و یا کشته شوند.(5) جهانگردی سوئدی به‌نام «اتر»(درگذشت 26سپتامبر 1749م) که در روزگار «طهماسب‌قلی‌خان» از ایران دیدن کرده، در سفرنامه خویش پیرامون احوال زرتشتیان‌ایران در روزگا شاه‌عباس می‌نویسد: «تا زمان شاه‌عباس در سراسر ایران آتشکده‌های بسیار برپا بود. کوه البرز و سرزمین‌های فارس و خراسان از این آتشکده‌ها برخوردار بود. همه جای ایران گبران(6) می‌زیستند. شاه‌عباس آنان را یکسره نابود کرد و آتشکده‌های آنان را ویران ساخت و آنان را ناچار کرد که به دین اسلام درآیند و یا از نجد ایران بیرون روند. هزاران‌هزار از آنان به سرزمین هندوستان روی آوردند. سرزمین ایران که پیش از این کم‌جمعیت بود، پس از این پیش آمد، کم‌جمعیت‌تر گردید و دیگر نتوانست از این کاهش سربلند کند

 

 

«ترویج این افکار (اندیشه های حکمت مشرقی و پهلوی) در هند با آن که هزار سال از خاموشی آن می گذشت باعث تشویش شاه عباس گردید(بیداری فرهنگ و اندیشه آریائی و هویت خواهی ایرانیان را سد راه خود می دید) و او عده زیادی از صاحب دلان ایرانی و زرتشتیان را به عنوان بی دینی کشت و به روایتی در زمان شاه سلطان حسین صفوی 20 هزار نفر زرتشتی تنها در یک شب قتل عام شدند و لی این کشتار ها کمر مقاومت بقیه را نشکست و در دین و رسوم نیاکان خود استوار ماندند.»از دیگر ستمهایی که تا آنروز و تا زمان ناصرالدین شاه قاجار بر زرتشتیان وارد بود ،دادن جزیه به دولت مردان بود و آنهم به حکم مسلمان نبودنشان که این مسئله در زمان ناصرالدین شاه توسط همت بزرگ مرد زرتشتی مانکجی که از پارسیان هند بود در هند حل شد و مقرر گردید که دیگر زرتشتیان جزیه ندهند.روزگاری بوده در این سرزمین، که زرتشتیان حق نداشتند در روزهای بارانی از منزل خارج شوند،هنگام خرید حق نداشتند به اجناس دست بزنند،لباس نو در سطح جامعه حق نداشتند بپوشند،می بایست بر روی لباس خود نشانی را که مشخصه گبر بودن آنها بوده نسب کنند(مانند یهودیان در آلمان نازی)،به حمام عمومی حق نداشتند بروند، زرتشتیان از آب انبار عمومی حق برداشتن آب نداشتند(این در حالی بود که بیشتر آب انبار ها را خود زرتشتیان ساخته بودند)

 

برگرفته از: مقاله ی ایستادگی زرتشتیان در کوران تاریخ/فرید شولیزاده.