آنچه از وندیداد باید بدانیم
وندیداد اثری است که از مطالب گوناگون تاریخی و جغرافیایی و قوانین خاص بهداشتی و مدنی و کیفری و پزشکی و دامپزشکی و غیر آنها سخن میگوید. مقررات یاد شده در زمانهای بسیار باستان و بیش از ظهور اشو زرتشت در میان قبایل مختلف معمول و متداول بود. واژه وندیداد تحریف شده وی دیوداد یعنی قانون ضد دیو است.
در یسنای هفتاد و یک بند پنج و یسنای بیست و پنج بند شش و سروش یشت هادوخت از دو قانون “داتام ویدیوام” به معنی قوانین ضد دیو “وندیداد” و داتم زره تشتریم یعنی دادزرتشت یا قانون زرتشتی اسم برده شده است که اول را مربوط به زمان پیش از زرتشت و دوم را به زمان بعد از آن وخشور میداند. از این روی قوانین وندیداد را نمیتوان دادزرتشت یا قوانین زرتشتی خواند بلکه باید آن را منتسب به نخستین گروه های آریایی مخالف دیوپرستی دانست که پیش از ظهور اشو زرتشت در ایران پیدا شده بودند.
این مردمان دیوان یا پروردگاران بد را در برابر اهورا ها “اهورانیش”پروردگاران نیک قرار میدادند . در هنگام ظهور زرتشت که دیوپرستی نیز بوسیله آن حضرت منکوب و یکتا پرستی تبلیغ گردید این گروه وی دیو به دین زرتشتی درآمدند و از آن پس خود را مزده یسنوزره تشریش ویدیوواهوه د کیشو یعنی مزدا پرستان زرتشتی و پیرو کیش اهورائی و مخالف دیو پرستی نامیدند و پس از گرد آوری قوانین قدیم خود مهر زرتشتی بر آن زدند بعد از آن طریق که هر فصلی از وندیداد را با عبارت “زرتشت از اهورا مزدا پرسید و اهورا مزدا چنین پاسخ داد” آغاز کردند در صورتیکه در هیچ جای گاتها چنین عبارتی به چشم نمیخورد و این شیوه نویسندگان و گردآورندگان کتابهای اوستای بعد است که خواستند به آن وسیله نوشته های قدیم خود را وابسته به دین زرتشتی کنند.
به عقیده نیبرگ خاور شناس نامی سوئد دین زرتشتی در ابتدا در میان قوم ماد و سپس در میان قوم پارس شیوع یافت و از قراین برمی آید که مغ های مادی با آن شم قوی و دید تیز نگرشان چون متوجه خطری از جانب آیین زرتشت شدند و بزودی خود را از هواخواهان متعصب آیین زرتشت معرفی کردند و از آنجا که مغان در میان قبایل ماد طبقه روحانی و پیشوای دینی بشمار میرفتند و برگزاری مراسم مذهبی را انحصارا تحت تسلط خود داشتند و پشت در پشت به ارث میبردند این عمل از نظر گاه خلق و دید مردم طبیعی جلوه کرد و حساب مغاندرست بود چون در دین جدید منصب و موقعیت سابق خود را حفظ کردند و به تدریج همه عقاید و رسوم و آداب و عادات خود را بنام تعالیم زرتشت وارد آیین تازه نمودند و آیین زرتشتی در تحولات پس از آن تحت نفوذ مغان قرار گرفت و در نتیجه طراوت و تازگی و روح معنویت را از آن گرفتند و کم کم اصول فقهی و قوانین خشک و سخت و دشوار و در بسیار موارد غیر عملی را در آن وارد نمودند.
آیین زرتشت خرافات و ساحری و عقیده به جادو و پری را منع میکرد و عبادت واقعی را کار و کوشش و آبادانی جهان می شناخت و مقام انسانی را یکباره تعالی بخشید و اصولی وضع کرده بود که بموجب آن طبقه ممتاز بنام کاهن دیگر نمیبایست نیروهای انسانی را مهار کند و بوسیله خرافات و اوهام دسترنج و حاصل کارش را تصاحب نماید. زرتشت فضیلت و تقوا را جانشین دورویی مردم فریبی کرد. آزادی اراده مردمی و مقام ارجمند اندیشه و خرد را توصیه کرد . بهر حال دین زرتشت از مغان مادی لطمه لطمه سخت خورد و آسیب فراوان دید زیرا آنان به سبب مداخله در امور عرفی مردم آن را جنبه مقدس دینی و رنگ مذهبی می بخشیدند. این طایفه در همه امور که پیش می آمد حق مداخله داشتند و می توان گفت که هر فردی از گهواره تا گور در تحت نظارت و سرپرستی آنان بود چنان که در زمان ساسانیان کشور ماد و خصوصا ایالت آتروپاتن “آذربایجان” را کشور مغان مینامند. شور بختانه بعد ها که دانش اوستا شناسی در میان خاور شناسان پدید آمد ، برخی سهوا یا عمدا آنچه در آن مجموعه ها بود به حساب پیامبر ایران و دین واقعی زرتشتی در آوردند.
زبان وندیداد
وندیداد به زبان اوستا یکی از شاخه های معروف زبان هندرو ایرانی نوشته شده است. این زبان قرابت نزدیکی با سانسکریت زبان و داها یا کتابهای دینی هندوان داشت و در هنگام پیدایی اشو زرتشت در سراسر فلات بزرگ ایران مردم با لهجه های مختلف با آن سخن میگفتند و مینوشتند. گرچه بخش عمده کتابهای دینی ایرانیان در زمانهای مختلف بدین زبان بود نمیتوان همه کتابهای اوستا را به زرتشتیان نسبت داد همانگونه که نمیتوان تمام نوشته های سنسکریت را مربوط به دین برهمایی دانست.
دکتر علی شریعتی درباره تارخ مذاهب راجع به دین زرتشتی نوشت : “نباید کتابهایی را که حتی بوسیله اهل همان مذهب نوشته شده است و با اصل دین منافات دارد ملاک قرار داد فقط به دلیل آنکه اهل همان مذهب نوشته اند” من به عنوان معلم نمی توانم به تعلیم و علم و به حقیقتی که خود مدافع آن هستم خیانت ورزم و اگر بخواهم از دینی سخن بگویم سراغ کتابهای اصلی را باید بگیرم نه آنکه بجای خواندن گاتهای زرتشت با آنهمه زیبایی به سراغ وندیداد بروم. چون محققان میگویند این وندیداد در زمان ساسانیان به اوستا افزوده شده است و سند نیست و بینش و عقایدش مغایر با روح و فکر و مکتب زرتشت است. بدیهی است که همه احکام آن مغایر نیست .
کتاب های اوستا
پس از گسترش دین زرتشتی ایرانیان شروع به گردآوری و تدوین تاریخ و فلسفه و علوم و روایات ملی و قوانین دینی و عقاید باستانی نیاکان خود کردند و بنا بر نوشته های کتب پهلوی در آغاز آنها را بر روی دروازده هزار چرم گاو با آب زر نوشتند و بعد ها به بیست و یک نسک کتاب درآورده شد. این بیست و یک جلد کتاب اوستای اولیه به سه بخش هفت جلدی تقسیم گردید که هر بخش دارای مضامین مخصوصی بود و بقرار زیر نامگذاری شد.
1- هفت جلد نخست به نام کتابهاب گاهانی یا سرود و مناجات های دینی نامیده شد که حاوی گاتهای خود اشو زرتشت و اصول و فروغ و احکام بایسته دینی زرتشتی بود.
2- هفت جلد دوم بنام مانترائی یا کلام مقدس اوستایی نامیده شد و شامل نمازهای بایسته و ادعیه لازم جهت برگزاری مراسم دینی و جشن های گوناگون فصول هر سال بود.
3- هفت جلد سوم بنام کتابهای دادی یا قانونی معرفی شد که درباره قوانین مدنی و کیفری و دینی و بهداشتی و غیره بحث میکرد و وندیداد جزو نوزدهمین کتاب این بخش است.
از روی این تقسیم بندی بخوبی مشاهده می شود که کتابهای قانون در این گروه در درجه سوم اهمیت قرار داشت و قوانین در دوره های مختلف بنا بر محیط زمان و مکان متفاوت بود و هرگز با نسک های دو بخش نخستین برابر نمی باشد و قدرت بیشتری دارد. علاوه بر این در زمان اشکانیان و ساسانیان کتابهای قانون بسیار دیگر به زبان پهلوی نوشته شد که نام بعضی از آنها عبارت است از مادگان هزار دادستان. هزار ماده فتوای دینی. دینکرد. بندهشن. وجر کرد دینی. شایست ناشایست. صد در بندهشن. نیرنگستان. دادستان دینی . مینوخرد. هیربدستان صدر در نثر و اخیرا آیین نامه یا احوال شخصیه زرتشتیان ایران بر پایه آداب و رسوم و سنت ها و مقررات متداوله از مشروطیت به این طرف تدوین گردید و اکنون معمول و قانونی است و نکته ای که در این مورد باید در نظر داشت آن است که اشوزرتشت پس از برگزیده شدن به پیغمبری از طرف پروردگار مامور تبلیغ یکتاپرستی و وضع دستورات دینی و اخلاقی برای بهتر زیستن مردم شد. پاداش اجرای آن را رسیدن به نعمات و خوشیهای بهشت و نجات از سختیها و شکنجه های دوزخ در هر دو جهان بیان کرد . یکتا پرستی و پیروی از اندیشه و گفتار و کردار نیک و کار و کوشش و آبادانی زمین و پرورش حیوانات اهلی و تحصیل علم و رعایت بهداشت و جلوگیری از جنگ و خونریزی و طرفداری از صلح و سازش و آشتی آموخت. بهر صورت بررسی و سخن گفتن در مسائل وابسته بقوانین زرتشتی مستلزم درک و آگاهی قبلی درباره ادیان و مذاهب و آداب و رسوم و قوانین در میان مردمان هم عصر اشوزرتشت و طرز برخورد آن حضرت با آن مسائل است بویژه اطلاعات درباره مغان و پیشوایان دینی هر گروه ایرانی قبل از گرایش آنان بدین زرتشتی کلید و راهگشایی است از برای مباحث فنی در آیین اشوزرتشت.
در ضمن باید در نظر داشت که مغان مادی و آذربایجانی و بابلی با موبدان زرتشتی یکی نیستند گرچه لقب پیشوایی مشترکی دارا میباشند.
مذاهب ایرانیان پیش از آمدن زرتشت
در زمان پیدایش اشو زرتشت بیشتر ایرانیان پیرو مذاهب هندوایرانی یا دیوپرستی بودند. برخی از آنان شهر نشین شده به شغل کشاورزی و دامپروی پرداختند و بعض دیگر چون تورانیان زندگی چادر نشینی خود را ترک نکردند و شغل عمده آنان راهزنی و قتل و غارت شهر نشینان و کشاورزان بود. در آن میان بعض ایرانیان علیه دیو پرستی برخاسته به یکتا پرستی رواوردند. اوستا مذاهب آن گروه از ایرانیان قبل از زرتشت را “پوریود کیشان” یا پیروان کیش پیشین یعنی مذاهب پیش از زرتشت مینامند.
دیوان چه موجوداتی بودند
دیوان در اصل خدایان هند و ایرانی بودند. هنوز هم در هندوستان به همان مقام خدایی باقی اند و پرستش میشوند اما در ایران بنابر مندرجات کتب پهلوی تاریخ باستان و شاهنامه فردوسی مخالفت با دیو پرستی سابقه چند هزار ساله داشت و هرچند اشوزرتشت نیز آنان را از تخت فرود آورد باز هم تا قرن ها آیین دیو پرستی در مناطق کوهستانی و صعب العبور سلسله جبال البرز و بخشهای مازندران و گیلان و سواحل دریای خزر باقی ماند و اصطلاح معروف دیوان مازندران و نامهای فعلی در آن نواحی چون دیوسالار و دیوشلی و دیوان دره و خدیو گویای این حقیقت است. سپس به سبب گسترش دین زرتشتی دیو بر اهریمن و شیطان نیز اطلاق شد و دیوان را مظهر عوامل بد طبیعت چون بیماریها و آفات ارضی و سماوی دانستند و نام دیوان و دروجان و جادویان و پریان در یک ردیف قرار گرفت و گجسته یا ملعون خوانده شدند.
محتویات وندیداد
پس از خواندن وندیداد میبینیم که قوانین و احکام آن بسیار قدیم است. در عین حال پاره ای از آنها از بهترین قوانین بهداشتی و روش پیشگیری و دفع امراض در زمان خود میباشند و حتی امروز هم می توان آنها را از اصول مسلم بهداشتی دانست . از طرف دیگر نمیتوان کتاب وندیداد فعلی را نیز همان وندیداد قدیم دانست زیرا چنان که دیدیم یسنا و یشتها وندیداد را از داد زرتشت جدامیداند در صورتی که وندیداد حاضر مخلوطی از بخشهای وندیداد قدیم و شرح زندگانی اشوزرتشت و ترجمه پاره ای از اوستاها و شاید که سبب اختلاط آن باشد که در زمان ساسانیان که مغان بار دیگر بریاست دینی و قدرت رسیدند اغلب آداب و رسوم مذهبی قدیم خود را مانند دخمه گذاری به دیگر زرتشتیان تحمیل کردند و چنانکه در اغلب فصول وندیداد دیده میشود امر اکید صادر کردند که هیچ زرتشتی حق ندارد از آن پس مرده خود را در زمین دفن کند یا آنرا بسوزاند بلکه موظف است که آن را به دخمه سپارد و آنگونه تحمیل عقیدتی را آن زمان در وندیداد به یادگار گذاشتند.
اکنون شرح مختصری از هر یک از فصول وندیداد
نخستین فصل
مربوط است به مهاجرت آریاها از میهن اصلی شان آریاویج و طی کردن شانزده شهر یا استان خاور ایران فعلی مانند سغد ، مرو ، بلخ ، نسایه ، هرات ، کابل ، اورغانج ، گرگان ، رخج ، هلمند ، ری ، چخرم ، گیلان ، دیلم ، پنجاب و رنگها . انگیزه آن مهاجریت را بند چهارم و حوادث دوره آخرین یخ بندان زمین میداند که به تدریج هوای خوب آریاویج تبدیل به هوای سرد و یخ بندان شد چنان که ده ماه در سال زمین از یخ و برف پوشیده بود و بیش از دو ماه سال هوا ملایم نبود آن هم به اندازه که برف و یخ را آب کند نه . این فصل ضمنا ما را متوجه ثنوی بودن عقیده دینی آن مردمان غیر زرتشتی و گردآورندگان تاریخ یادشده میسازد و به زمان های بسیار پیش از اشو زرتشت مربوط میشود.
فصل دوم
مربوط است به دوران سلطنت جمشید شاه پیشدادی که از شاهان مشترک هند و ایرانی بود و در ایران بنام جم و در هند بنام یم معروف است. در این فصل از هوای معتدل و نیک آریاویج و آبادانی و سرسبزی آن پیش از حوادث یخ بندان سخن رفته است و میفهماند که در چنان محیط خوب و هوای مساعد چگونه انسان و جانوران اهلی رو به فزونی نهادند چندآن که جمشید ناگزیر شد که به سبب تنگی جا بتصرف سرزمینهای جنوبی تر دست بزند و این پیشروی در سه مرحله و هر مرحله بعد از هر سیصد سال انجام پذیرفت که مهاجرت هند و اروپائیان یکی از آن مراحل بود . بند بیست و دو از حادثه یخ بندان و ساختمان قلعه معروف به ورجم کرد در سه طبقه هر یک برای حفظ انسان و حیوان و نباتات به ترتیب سخن میگوید که شبیه به کشتی نوح میباشد و نخستین ریاست این قلعه به اروه تدنر تفویض گردید و معلوم نیست که این شخص پسر اشو زرتشت بود یا شخص دیگری اما هم عصر بودن شاه جمشید با اروه تدنر قابل قبول نمیباشد. باز در بند چهل و دو این فصل از مرغی به نام کریشپتان یاد شده است که شبیه کبوتر است و توانست قسمت خشک زمین را با پرواز خود و آوردن شاخه ای از سبزی اطلاع دهد.
فصل سوم
از بهترین و بدترین جای زمین سخن رفته است و بهترین جای را محلی میداند پر از آب و درخت و چراگاه که مردان پارسا با خانواده خود به نگهداری گاو و گوسفند و آتش و سگ مشغولند و بدترین جای زمین را شوره زار و خاک بی آب و غلف میداند.
اهمیت اجاق خانواده
نکته ای که در این فصل جلب نظر میکند اهمیت روشن بودن اجاق خانواده است در زمانی که هیچگونه کبریت یا وسایل آتش افروزی دیگر موجود نبود و نگهداری آتش در خانه یا آتشدان ویژه در هر محله برای استفاده همگان از لوازم اولیه زندگانی بشمار میرفت . اصطلاح معروف فارسی “اجاق خانواده ات همیشه روشن باد” و “چراغ خانه ات خاموش نشود” بسیار قدیم است.
سگ نگهبان
ضمنا فصل سه شخص را متوجه ارزش و اهمیت خدمات سگ در میان کشاورزان و ایلات و عشایر میکند. در روزگار پیشین اگر کسی به منظور سرقت گوسفند از گله یا دستبرد زدن به چادر عشایر یا خانه و محله ای ، سگ گله یا ایل یا سگ خانه و محله ای را می کشت مستوجب کیفر حتی مرگ بود و کشتن سگ بمنزله کشتن ادمیان تلقی میشد. بدان سبب در قدیم سگ خانه و گله و ایل دارای ارزش خاص بود و پیش از آنکه خانواده ای بر سر سفره مینشستند میبایست از هر غذای سفره لقمه ای را برای سگ جدا کرده و به او بدهند. در میان مردمان قدیم نسبت به اسبان کارزاری و مرکب شاهان و پهلوانان و سرداران نامی نیز همان ارزش و اهمیت را قائل بودند.
در بند دوازده تاکید قانونگذار وندیداد در دخمه گذاری اموات و دوری از بخاک سپاری یا سوزاندن آن می نماید که در میان ایرانیان باستان هر سه روش دفن اموات با هم معمول بود و هر گروه روش دیگری را تقبیح میکردند. مثلا در یک زمان مردمان ماد روش دخمه گذاری و هخامنشیان و اشکانیان روش خاک سپاری و گروهی دیگر مانند بعض ایرانیان و هندوان سوزاندن جسد مرده را ترجیح میدادند. راجع به سوزاندن جسد مردگان در میان ایرانیان نیز فردوسی در شاهنامه پس از پایان جنگ میان ایران و توران میگوید : همی هر کسی هر سو آتش فروخت یکی خسته بست و یکی مرده سوخت . واژه دخمه نیز اصلا دغمه بود که بمعنی جای داغ کردن و سوزاندن است . و به نظر میرسد که این قوانین دوران عشایری و قبل از زرتشت بعمل در می آمد.
در یند بیست و دو از میان برداشتن درندگان وحشی و حشرات موذی (خرفستران) مانند گرگ و مار و عقرب و موش و قورباغه و همچنین دفع آفات نباتات و عوامل امراض در تمام فصل های وندیداد مانند این زمان توصیه شده است.
در بند بیست و سه آمده است که کسی که بیش از همه غله و علف و درختان میوه دار بکارد و به زمین خشک آب رساند یا باتلاقی را بخشکاند زمین را خوشحال کرده است .
در بند بیست و پنج زمین مانند زنی فرض شده است که چون محصولی از آن بدست آید چنان است که آن زن فرزند آورده و خوشحال است.
در بند بیست و نه زمین به کشاورز تنبل نفرین کرده می گوید ای کسی که مرا برای باروری بکار نینداختی باشد که بر در دیگران بگدایی ایستی و روزی خود را از دیگران طلب کنی و آنان تو را با دادن خوراک پس مانده از خود برانند . امروز هم در مورد خودکفایی بسیار سخن میرود.
در بند سی و یک هر که غله در زمین بکارد چنان است که پارسایی کاشته و دین مزدیسنی را رواج داده است.
در بند سی و سه کسی که چیزی نخورد توانایی تن ندارد و توانایی تن یعنی توانایی خرد و روان . زندگانی جهانی جسمانی وابسته به تغذیه است و عدم تغذیه ناتوانایی و مرگ در پی دارد .
خلاصه قسمت عمده این فصل در فضیلت کشاورزی و دامپروری و آبادانی است که سبب خوشحالی روح زمین میشود.
در بند سی و شش رسم دخمه گذاری مردگان آمده است که از روشهای بسیار قدیم هندی و ایرانی در زمانی میباشد که بنابر فصل دوم وندیداد سرزمینشان ده ماه در سال پوشیده از یخ و برف بوده و فقط دو ماه هوای ملایم داشتد آن هم نه به اندازه ای که یخها آب شود. در چنان سرزمین هرگاه کسی از دنیا میرفت کندن زمین و دفن مردگان زیر برف و یخ کار نا بخردانه بود و تنها روش عاقلانه برای دفن رفع اموات قرار دادن آن در جاهای بلند و در معرض دید مرغان شکاری یا لاشخوران بخصوص کفتار بود که وندیداد آن را سگ مرده خوار مینامد و حتی بر طبق بند یازده از فصل پنجم دستور آن است که در مواقع طوفان و برف و یخبندان سخت یا محاصره جانوران درنده یا دشمن مردم می توانند اجسام مردگان خود را در گوشه ای از خانه تا مدت یک ماه امانتا و موقتا در زمین دفن کنند و پس از رفع موانع جسد را بیرون آورده به دخمه برند در صورتیکه این عمل در هوای معتدل و گرم ممکن نیست و اجساد متلاشی می شوند. منظور از بیان این مطلب توضیحی است راجع به چگونگی نوع محیط زیست نیاکان بسبب پیدایش این رسم. باید تصدیق کرد که تا عملی مورد قبول عامه مردم نباشد بحکم در نمیاید و قانونی نمیشود.
بند چهل و یک گوید کسی که دین مزدیسنی را بپذیرد از کفر برهد و از گناه پاک گردد. دین مزدیسنی آدمی را از اندیشه و گفتار و کردار بد باز دارد و به راه نیکی و خوبی کشاند.
فصل چهارم
از انواع عهد و پیمان و گناه عهد شکنی (مهر دروج) و جزای عمل ضرب و جرح و قتل و نقص عضو سخن میگوید
در بند چهل و چهار لزوم تحصیل و علم و مال حلال و ازدواج و داشتن فرزند صالح و ساعات تحصیل گوشزد میشود.
در بند چهل و هفت گفته شده است هر آینه مرد زن دار بر کرد (مجرد بی همسر) ترجیح دارد و کسی که عمدا از ازدواج و داشتن فرزند و خان و مان سر باز زند گناهکار است.
فصل پنجم
درباره انواع نجاسات و لزوم دفن موقت اموات در هنگام بخ بندان سخت و لمس نکردن مرده و مراعات طهارت و پاکیزگی است.
بند بیست و یک گوید طهارت و پاکیزگی از گاه تولد تا هنگام مرگ از بایسته های مردم است (رجوع شود به یسنای چهل و هشت بند پنج) .
در بند بیست و هشت فقط از سه طبقه مردم یعنی پیشوایان و ارتشیان و کشاورزان یاد شده است و نشان می دهد که طبقه چهارم یا پیشه وران هنوز بوجود نیامده بودند.
نکته ای که در این فصل جلب نظر میکند آن است که طبق دانش پزشکی امروز دست زدن به جسد مرده در صورتیکه حامل میکروب نباشد مانعی ندارد اما در قانون وندیداد جسد مرده چون رو به فساد و گندیدن میرود ناپاک است و کسی که دست به آن زند موظف است که تن و جامه خود را طبق آیین بشوید و پاک سازد. همچنین زنان دشتان پازنانی که بچه مرده زائیده اند و نیز زنان زائو پس از مدت معین با غسل و طهارت پاک میشوند و میتوانند با اهل خانواده معاشرت کنند.
فصل ششم
طرز طاهر کردن زمین و آب آلوده و رفع نجاسات و کیفر کسانی که آن را مراعات نمیکنند و سبب شیوع امراض گردند بحث مینماید.
فصل هفتم
در باره تطهیر لباس و غله و هیزم و علف و اشیایی که در تماس با مرده انسان یا حیوان قرار داشته است بحث میکند .
از بند سی و شش تا چهل و چهار راجع به لزوم تحصیل علم پزشکی و گذراندن دوره نخصصی جراحی و انواع پزشکان و میزان مزد پزشک و دام پزشک سخن رفته است.
از بند پنجاه و هفت به بعد از انواع امراض و طرز پیشگیری و تطهیر ظروف مریض سخن رفته است.
نکته جالب در این فصل شست و شوی ظرف آلوده است که با سه چیز یعنی شاش گاو و خاک و آب که آن را سه شور خوانند واجب میداند. لازم میدانم که این مطلب را یادآور شوم که در طب قدیم هند و ایران و یونان و مصر بکار بردن ادرار انسان و حیوانات برای گند زدایی و دفع سموم حشرات معمول بود و حتی گاه خوردن آن را نیز تجویز میکردند. امروز پزشکان ایورودیک هند آشامیدن ادرار خود را برای پیشگیری از امراض بعنوان پادزهر امراض شخصی لازم میدانند . از روی نتیجه آزمایشگاهی و نوشته های پزشکان در دایره المعارف پزشکی بویژه چمبر ثابت گردیده است که ادرار گاو و حیوانات گیاه خوار دیگری دارای مقداری اسید کاربولیک و بنزوئیک و گلی کوسین است که دارای خاصین میکروب کشی و گندزدایی میباشد. مخصوصا آمونیاک موجود در ادرار یکی از وسایل تجزیه سموم حشرات در محل گزیدگی است. رجوع شود به کتاب قوانین بهداشت در دین زرتشتی نوشته سهرابجی دوباش فصل سیزده.
گرچه این طرز معالجه و مداوا تنها وسیله ای بود که در قدیم آسان در دسترس کشاورزان و دامپروران قرار میگرفت بدیهی است که امروز داروها و وسائل گند زدایی موثرتر دیگر هست و احتیاجی به طرز معالجه و استعمال داروهای چند هزار سال پیش نیست و عقل سلیم آن را نمی پذیرد. خاک و آب طبق مندرجات این فصل از جمله مطهرات است و در هنگام دست نماز گرفتن برای عبادت دستور است که هرگاه آب موجود نباشد باید با خاک تمیز و پاک گرفت مانند تیمم در اسلام.
فصل هشتم
در طرز تطهیر و ضد عفونی کردن کلبه و خیمه و کپری که انسان یا حیوانی در آن مرده باشد بوسیله دود دادن با گیاهان مخصوص میباشد.
بند یازده مربوط است به تطهیر مرده کش و اشیایی که در تماس با مرده بود.
از بند سی و شش تا چهل و دو گناهان لواط و فحشا و غیره را نام میبرد و شدیدا نهی میکند.
بند سی و هفت از یک نوع غسل یا تطهیر بنام برشنوم سخن رفته است که عبارت است از شست و شوی تن از فرق سر تا کف پا بروش مخصوصی که دیگر در هیچ جای بدن گمان آلودگی نرود. برشن یا بشن یعنی سر تا پای انسان کاملا پاک گردد. این تاکید در موردی است که شخص با جسد انسان یا جانور مرده ای که پر از چرک و خون یا مرطوب باشد تماس یابد.
فصل نهم
از یک نوع برشنوم که نشوه نامیده میشود بحث میشود. در مواقع شیوع امراض همه گیر چون وبا و طاعون و آبله و مخملک اگر شخصی یا مرده ای که از آن امراض در گذشته بود تماس میداشت تطهیر برشنوم و اقدامات شدیدتر و در مدت نه شبان روز انجام میگرفت . در آن حالت اگر مسافری از شهر محل شیوع مرض میخواست به شهر دیگری وارد شود ابتدا او را در بیرون دروازه شهر در محلی مخصوص بنام نشوه خانه نگه میداشتند و جامه ورخت و اثاثیه اورا با گیاهان مخصوص بخور و دود میدادند و سپس تن اورا بروش مخصوص و با احتیاط کامل غسل میدادند و نه شبانه روز که دوره کمون بیماریهاست در آن محل نگهداری میکردند. در آن مدت هر سه شبان روز غسل نامبرده تکرار میشد و هرگاه شخص مسافر در پایان مدت سالم بود او را به شهر راه میدادند . محل غسل اشخاص یاد شده نیز طبق بند سه مجزا بود و حتی الامکان با آب و درخت و مسکن و حیوان تماس نداشت. برابر بند سی و هفت شخص غسل دهنده یا مامور بهداشت عمومی نیز بایست دارای تجربه و از مسئولیتهای خود نسبت به شیوع امراض آگاه باشد. در بند چهل و یک در مورد موی سر و ناخن و هر چیز که از بدن انسان جدا میشود احتیاط لازم توصیه شده است.
فصل دهم
از نیایش ها و دعاهای لازم که شخص غسل گیرنده باید پس از غسل با دستهای برافراشته دوبار یا سه بار یا جهار بار تکرار نماید بحث شده است و جالب آن است که همه این نیایش ها منتخب آیات گوناگون یسناست. چنانکه که گفته شد مغ ها این رسوم و آداب خود را با قوانین و آیات مقدس اوستایی برای جلب نظر زرتشتیان همراه میکردند و انجام میدادند.
فصل یازدهم
حاوی طرز تقدیس آب و زمین و درخت و مواشی و خانه و مردان و زنان و تمام آفریده های نیک است که باید همراه گفتن آیات مقدسه چون اشم وهو ، یتااهو ، کم نامزدا و دیگر قطعات یسنا انجام گیرد.
فصل دوازدهم
مدت احترام و گرامی داشت روان در گذشته هر یک از افراد خانواده را بقرار زیر تعیین میکند و آن را بنام مدت خانه نشینی یا توقف در خانه و بازدید نکردن از اشخاص میخواند.
1- برای پدر یا مادر شصت روز. 2- برای پسر یا دختر سی روز. 3- برای برادر یا خواهر سی روز.
فصل سیزدهم
از انواع سگ یعنی سگ گله . سگ ایل . سگ محله . سگ آبی و سگ خاردار (خارپشت) صحبت شده است و نگهداری آنان را از کارهای پر ثواب میداند ضمنا در بند بیست و نه طرز برخورد و مداوای سگ هار نیز دیده میشود.
در بند پنجاه و دو از نوعی سگ بنام سگ آبی سخن رفته است که در چشمه و قنات مسکن دارد و سبب تصفیه آب از نجاسات و کشتن آن را کاری پر گناه شمرده است.
فصل چهاردهم
بنابر این فصل شخص در برابر کشتن سگ آبی علاوه بر کفاره ای که باید بپردازد موظف است که تعداد زیادی مار یا سگ مار یا قورباغه یا حشرات زیانمند دیگر را مانند مور گزنده یا پشه معدوم سازد. در بند پانزدهم این فصل تنها جهازیه ای که هر دختر باید به خانه شوهر ببرد گوشواره ایست که بر گوش دارد و این اشاره به زندگانی ساده و بی تکلف مردمان زمان وندیداد است.
فصل پانزدهم
گناهان بزرگ یا معصیتهای کبیره از نظر دینی و اخلاقی و نه از دید مدنی و جزایی در صورتی که گناهکار از توبه کردن و کفاره دادن سر باز زند بدین قرار است :
1- کسی که یک فرد زرتشتی را عمدا به قبول دین یا مشروب دیگری وادار سازد.
2- کسی که سگ پاسبان گله یا ایل یا محله ای را بقصد دزدی زخمی کند.
3- کسی که سگ حامله ای را بزند یا بترساند بطوریکه سبب سقط جنین او گردد.
4- کسی که سگ را به چاه یا دره یا نهر آب پرت کند و سبب قتل او گردد.
5- مردی که با زن دشتان هم خوابگی کند.
6- مردی که با زن حامله هم خوابگی کند و سبب سقط جنین او گردد.
7- مردی که دختر باکره را بفریبد.
8- زن فریب خورده حامله ای که رضایت به سقط جنین خود دهد.
9- کسی که دختر یا زن خود را وادار به سقط جنین کند.
10 پزشک یا زنی که وسیله سقط جنین زنی را فراهم سازد یا خود آن عمل را انجام دهد.
بند بیست و یک گوید توجه و اطعام سگ ماده و توله هایش بعهده کسی است که آن سگ در نزدیکی خانه اش بزاید. بند پنجاه و یک گوید کسی که چنین سگ و توله هایش را بکشد گناهکار است.
فصل شانزدهم
درباره حیض و رعایت حفظ الصحه و غسل حایضه و احتیاطهای لازم درباره آن و گناه جلوگیری از حیض.
فصل هفدهم
طرز ستردن موی و ناخن و دفع آن بمنظور جلوگیری از آلایش است.
فصل هجدهم
در این فصل پیشوایانی که پیش از فراگرفتن اوستاهای بایسته و روش صحیح انجام فرایض دینی به برگزاری مراسم بپردازند فریبکارند. بند پانزدهم اهمیت پرورش خروس در خانه برای آگاه شدن از اوقات شب و روز و ساعتهای معین برای فرایض دینی و دنیوی را می نماید. بند چهل مربوط به گناه ایستاده ادرار کردن و بند چهل و شش غسل احتلام و بند پنجاه و چهار گناه سدره پوش نشدن بعد از رسیدن به سن پانزده سالگی است. بند شصت و دو گناه ازدواج با غیر همکیش و بند شصت و شش گناه هم خوابگی با زن دشتان را تعیین میکند.
فصل نوزدهم
گوید که بهترین حکومت آن است که از درویشان و مستضعفان حمایت کند. بند سه در کوشش اهریمن و دیوان برای فریفتن اشوزرتشت و شکست خوردن آنان و بند پنج ظهور سوشیانس از مشرق ایران و بند نه تا هفده ستایش زروان اکرنه (زمان بی پایان) و تواش خودداده (آسمان یا فضای خود ساخته) و هوا و زمین و درختان است. بند بیست گوید جسد مرده نجس است و هرکس که به آن دست زند باید خود را بشوید. بند بیست و شش لزوم تبلیغ دین و جواز ارشاد به دیگران را میرساند. بند بیست و نه حاوی رسیدن روح به پل چینود در صبح چهارم پس از مرگ و داوری او در دادگاه الهی میباشد. در بند سی و نه نام هفت کشور روی زمین و در بند چهل و سه اسامی شماری از دیوان مخالف امشاسپندان است. بند چهل و شش در سوگوار شدن دیوان از تولد اشوزرتشت در خانه پوروشسب و کوشش آنان در کشتن پیغمبر است. نکته جالب در بند نه و سیزده و شانزده و بیست و هفت این فصل اشاره به زروان است که زروانی بودن نویسنده آن را مینماید.
فصل بیستم
روش مداوای (اترت) نخستین پزشک آریایی معرفی شده است که بوسیله داروهای گیاهی و معدنی و جراحی بیماران را از انواع بیماری نجات بخشید (رجوع به ترجمه گاتها یسنای نه). در بند سه انواع بیماری بقرار زیر نام برده میشود :
1- تفنو . تب . 2- سارنه . سردرد . 3- سارس تپه . تب نوبه . مالاریا . 4- اژی واکه . مارگزیدگی . 5- استه ایریه . استخوان درد . روماتیسم و سیاتیک . 6- مهرکه . مرگش . طاعون . 7- داژو . سوختگی . 8- پیسه . پیسی . برص . جرب . 9- پامن . کچلی . گری . 10- وزمنواسته . نرمی استخوان رجوع شود به کتاب قوانین بهداشت در دین زرتشتی نوشته سهرابجی دوباش.
نام چند بیماری دیگر در این فصل آمده است که هنوز ناشناخته میباشد و نام فرسی آنها معلوم نیست . در بند یازده این فصل از روانپزشکی یا مانتره پزشک که بوسیله نیایش و دعای ائیره منه ایشو ( یسنای پنجاه و چهار ) و یتااهوویریو و کیمنامزد جن زدگان و پری زادگان را درمان میکنند سخن به میان می اید.
فصل بیست و یک
نیایش و درود پروردگار چون زمین و آب و باد و باران و شفق و شام و دریا و ستارگان و خورشید میباشد. بند پنج خطاب به مردان و زنان است که هنگام طلوع خورشید بپاخیزید و خانه خود را پاک و پاکیزه کنید و به کار روزانه و وظایف بایسته خود بپردازید تا تندرست و نیرومند شوید و صاحب فرزندان خوب بسیار گردید و دامهای فراوان با شیر و چربی و روغن وافر به شما ارزانی گردد و دارای آب فراوان و کشتزارهای بسیار شوید و در پایان بهشت را بدین وسیله برای خود فراهم سازید.
فصل بیست و دو
مانند فصل اول عقیده ثنویت و زروانیگری نویسندگان وندیداد بخوبی نمایان است و هورمزد و اهریمن که از عقاید اصولی پیروان آن دین بود بخوبی آشکار میشود و روشن میگردد که پیش از ظهور اشوزرتشت آن عقیده برجا بود و تا اواخر سلسله ساسانی باقی ماند و بعد ها پیروان آن آئین به نام جبری و دهری معروف شدند و شماری از سربازان و افسران و بزرگان ایران تا هنگام یورش تازیان رزوان داد نامیده میشدند. آنان پس از گسترش اسلام و گرویدن به دین جدید عقیده ثنویت و جبری و قدری خود را بدین جدید وارد کردند و فرقه جداگانه ای بنام دهریون بوجود آوردند. نفوذ آن عقیده بتدریج در ادبیات کشور ما چنان اثر گذاشت که کمتر کتاب منظوم فارسی قرون گذشته را خالی از نفوذ و اهمیت قضا و قدر و بخت و اقبال و چرخ گردون روزگار و مانند آنها می یابیم.
موبد رستم شهزادی
تهران 1361
بیشتر بخوانیم : وندیداد ، چگونه این همه دروغ درباره آئین زرتشت ساخته شده ، پیشگفتار وندیداد ، جلیل دوستخواه ، جایگاه وندیداد در فرهنگ وادبیات اوستا