نگاهی تازه اما کهن به دین ایرانی

نگاهی تازه اما کهن به دین ایرانی

بهدینی – نیک دینی – شاد دینی “

به خامه موبد کامران جمشیدی

دین وآیین کهن ایرانی، دینِ بینش و آگاهی، دین راستی و درستی، دین خرد وداد، دین شادزیوی و شادباشی و در یک کلام دین بهی و نیکی و نیکویی است. اینکه چه کسی یا چه کسانی و در کجای تاریخ، این سراندیشه ها را درانداختند وبرپایۀ آنها دین و آیین پروراندند و با آن زندگی کردند، کمتر مهم است تاخود این سراندیشه ها. در تاریخ ما، این سراندیشه ها با نام زرتشت گره خوردهاند و ما آن را گرامی میداریم. اینکه زرتشت چه هنگام می زیست و کجا میزیست و یا اینکه او پیامبر بود یا پیام دار، فیلسوف بود یا بینشور وآنچنان مهم نیست که آنچه به نام او برای ما بجای مانده است. آن یک شیوۀبینش، یک فلسفۀ زندگی، یک جهان بینی و یک سیستم باوری است که بر پایهسراندیشۀ های یاد شده بنا شده است و به انسان برای بودن و شدن و امید بهزندگی و آینده یاری می رساند. اما برای آنان که در این پرسش درمانده اند ویا آن را برترین پرسش به شمار می آورند که زرتشت پیامبر بود یا فیلسوف یا…. باید گفت که: زرتشت هم پیامبر بود و هم پیام آور و هم پیامدار هم فیلسوفبود (شیفتۀ خرد و دانش)، هم دانشمند زرتشت همۀ اینها بود چون که یک بینشوربود، چون که بینا بود، چون که می دید، چون که با همه اش می دید، با خردش،با اندیشۀ نیکش، با وهومنش. چون که می دید و می فهمید و می دانست که انساناز بنیاد در پی رها شدن از تار و پودِ بیم و نگرانی و تردید و ناامیدی وهمچنین ستم و بیداد و ناآرامی است. می دانست که او در پی رسیدن به شادی وخشنودی و امید در آرامش و داد است. او خشنودی خود را، در خشنودی همگان، درخشنودی “روان هستی” یا “گئوش اوروان” می دید که آن همانا زندگی است و هستیاست و جان. پس او یک بینشور بود او بر مبنای این دید ژرفش می دانست که آنچهبا اشا یا هنجار هستی برپایۀ راستی، نیکی، خرد و مهر، هماهنگ و همخوان استمی ماند و می پرورد و می گسترد و آنچه بر پایۀ دروغ است، می کاهد و راه میبندد و ویران می کند. او این ها را به ما گفت و گزینش را به ما واگذاشتزیرا انسان را آزاد می دید و می خواست، اما آگاه و مسئول. ما که در اینجهان هستیم، ما که به هر روی نشان داده ایم که چون نیروی گزینش داریم میتوانیم برگزینیم که خوب یا بد باشیم. ما یا باید بدی را برگزینیم یا نیکیرا. انسانِ بااندازه و هماهنگ و متعادل نیکی را برمی گزیند زیرا که همسازنده است و هم در ژرفای ناخودآگاهش آن را نیروی نگاهبان جانش و جانها میداند. این ضمیر ناخودآگاه، این بن هستی انسان، این بن هستی، دین انسان است،خدای انسان است. دینداری به مفهوم معنویت (مینوی)، یعنی نبریدن پیوند بابن دین، بن هویت (اهورا= هر آنچه هست) است. تعریف ما از نیکی آن است کهنیکی، آن است که هستی را نگاهبان است، هستی مند است، هستی بان است.