پسر دانشکامه ( پس دانشکامگ )

بازگشت به اندرزنامه ها 


پسر دانشکامه (پس دانشکامگ)

«پسر دانشکامه» عنوان متنی است از متن‌های فارسی میانه که تحریر پهلوی آن از میان رفته و تنها تحریر پازند آن در دست است. عنوان دیگر ومعروفتر این متن که از مندرجات آن استنباط می‌شود «چم کُستی» است.
این متن در مجموع به بحث در مورد ضرورت بستن کُستی و نقش‌های نمادین آن اختصاص دارد که به صورت مناظره‌ای میان فرزندی کنجکاو (= پسر دانشکامه) و نیز پدری فیلسوف (= دانایی دوست) صورت می‌گیرد، که بی‌تردید، این دو شخصیت نیز نمادین هستند.

متن دارای 76 بند اصلی و پایان‌نوشتی در 8 بند است. سبک نگارش آن در بسیاری از موارد پیچیده است و همین ویژگی آن را در شیوه نگارش و بیان، با متن دیگر پهلوی که از آن نیز تنها تحریر پازند در دست است، یعنی «شکند گمانیک وزار» همانند می‌سازد

«پسر دانشکامه» یا «چم کُستی» از متن‌های تقریباً کوتاه فارسی میانه است. اما غلیرغم این کوتاهی، در نوع خود، از نظر بیان مفهوم، نمادهای بکار رفته و نیز واژه‌ها و اصطلاحات، بسیار با ارزش است. در این زمینه می‌توان به طور مثال به بندهای 7-9، 11-14، 20-51 و غیره، و نیز به واژه‌هایی همانند دانایی‌دوست (= فیلسوف)، شناسایان (= عارفان)، کیهان‌کودک و غیره اشاره نمود.

پایان‌نوشت پهلوی، دارای جملاتی به اوستا، همراه با ترجمهء پهلوی آن است، که پس از آن، متن با آفرین و دعا به پایان می‌رسد.

گزارش حاضر براساس متن هاینریش، ف، ج، یونکر، صورت گرفته است. این متن که در سال 1950 تحت عنوان “Der Wissbegierige sohn” در ردیف انتشارات «اوتو آراسوتیز» در لایپزیک، به چاپ رسیده است

 

پسر دانشکامه

– 1پرسید پسر دانشکامه،


– 2
که برایم شرح بده، سبب (زشتی) نابسته کستی (راه) رفتن را که گرانترین گناه می‌انگاریم.

– 3و (نیز اینکه) دلیل کستی بستن خود چیست؟

– 4پدر دانایی‌دوست گفت:

– 5که: به‌نیکی بدان، و با خرد برگزین

– 6چه دین را اندر گیتی، اساساً دو کار است:

– 7یکی دانش نمودن آن (چیزی) که دانستن را شاید (= دریافتن آن از راه دانش ممکن است)؛

– 8و یکی، راه نموداری برای آن (چیزی) که دانستن را نشاید و گروش (= اعتقاد) را سزد (= دریافتن آن از راه دانش ممکن نیست بلکه اعتقادی است).

– 9و هدفِ گروش، به راستی پذیرفتن و باور کردن (= ایمان داشتن) است.

– 10در حالی که گفته‌ها از هر دو نظر بی‌تنافضند (پس برایم) شرح بده که کدام مربوط به دانش است و کدام مربوط به گِرَوش؟

– 11آن که مربوط به دانش است (= دریافتن آن از راه دانش ممکن است)، آن را هستی پیدا (= محسوس) است.

– 12و آن که مربوط به گروش است (= دریافتن آن از راه اعتقاد ممکن است)، از این روی نامحسوس (و) ناپیداست، (و) از این جهت با بن دانش (= با بنیان‌های دانش) متناقض نیست.

– 13نه همانند دیگر کیش‌ها (که می‌گویند) بن دانش (= بنیان‌های دانش) در دانش (= آگاهی) است و هستی ناپیدا (= دانش عملی مشهود نیست).

– 14و آن که مربوط به گروش (= اعتقادی) است، با بن دانش متناقص اشت و ناپیدا، چنان‌که جهان را از آن زیان است.

– 15 (چنان) که در بالا نوشتم.

– 16بهرحال بنِ دین، با دانش استوار پیراسته شده است.

– 17اینگونه از آن پیداست: هنگامی که دلیل قطعی نمی‌یابیم، چرا گزینش راه بر پایه فرمان دینی است؟
– 18
این حتی با آن نیز: که مربوط به گروش است، در این پرسش، پیداست.

– 19حتی چنانچه (تنها تا حدودی) نیز آشکار باشد، (و) به گونهء بیانی کاملاً علمی، کمال نیافته باشد، باز نیز بشایستگی گام نهادن در راه وظیفه ناشی از آن، چونان اصل است، همانند خویشکاری، محافظت دین.

– 20و نیرنگ آنچه که گروشی (= اعتقادی) است، در مینو به آنچه که دانشی است پیوسته است.

– 21همانند تخاصم دارای آسیب‌رسانندگی دیوان، گناه(کارـ)ان، بزه(کارـ)ان که از دید ما نهانند؛ نیز نیرنگ‌زنش (= شکست) آن‌ها مینوی است، (و) چَم آن بر ما ناپیدا.

– 22همانند بیماری تن، .که (تنها) بهانه (= علت) و چَم آن پیداست، (و) داروی آن هم پیداست،
– 23
هم ناپیدا، و دارو، نیرنگ، افسون و سخن (مقدس) آن، چیزی است ناپیدا چَم.
– 24
بدین ترتیب، پاسخ این پرسش‌ها، جداً، هیچ گروشی نیست، بلکه همه دارای وجهه منطقی بوده و باین دانش (قابل تأیید) است و حقیقت.
– 25
چونانکه اندر شناسایان (= عارفان) روشن است.
– 26
چم کُستی نیز نشانه‌ای است که من (آن را) می‌نویسم.
– 27
کُستی اساساً نشانهء نموداری مرز میان دو (بخش بدن) است،
– 28
اندر تن مردم، که نزد دانایان کیهان‌کودک (= جهان اصغر) خوانده می‌شود.
– 29
نیمه زیرین چونان میهمانی برتر روشنان است
– 30
چشم(ـان) روشن‌بین
– 31
و ویرِ (= ذهن) پذیرا
– 32
و هوشِ دارنده
– 33
و خردِ گزینگر
– 34
و فکر اندیشه‌گر
– 35
چنانکه آنها را کده (= خانه) در مغز سر است.
– 36
و آموزهء گفتار زبان است
– 37
و آموزهء شنیدار گوش است
– 38
و احساس‌کنندهء بو، بینی است
– 39
از همین روی، سرشگفتی برانگیز است
– 40
و در فاصله‌ای نه دور، جایگاه بزرگی به سری (= سروری) دارد.
– 41
چنانکه بینش (= بینایی)، شنوش (= شنیدن)، گویش (= گفتار) و بویش (= بویایی)
– 42
و (جای)گاه همه هوچهری (= زیبایی) و روشنی و دانایی، در بالستان (= بالاترین بخش) سر است، (که به) بهشت، گاه روشنان (= مکان روشنی‌ها)، نیک ماننده (= بسیار شبیه) است.

– 43نیز همانند گیاهان، که (جای)گاه شکوفه بَر (= میوه) و دیگر چیزهای مفید آنها، به سبب هوچهری (= زیبایی) و بی‌خاکی (= نیالودگی به خاک) و بی‌بیمی، در بلندای جوانه(ها) و شاخه(ها) است.

– 44و آن (بخش) مربوط به نیمهء زیرین، جای ادرار و مدفوع (بوده) و به دوزخ نیک ماننده است.
– 45
و آن (بخش) میان، (یعنی) شکم، جهان آمیختگی و جدایی (= ترکیب و تجزیه)، زورآهنجا (= نیروی جذب)، و گیرا و گوارا (= هضم‌کننده) و سپوزا است،
– 46
آنجا به گیتی ماننده است، آمیخته (و)
– 47
دو بهره؛ نمودنِ چمِ داشتنِ کستی به میان:
– 48
نیز در مثل، نموداری و آشکار کردن بر کمر خویش، نشان دویی است.
– 49
به میان تن بستی کستی، اندر پرستش خدایان، به نشانهء نموداری بندگی
– 50
نیک ماننده است؛ و به میان داشتن کستی بزرگ نشان (از) بندگی دارد.
– 51
بسیاری (= عموم) نیز بر این باورند، که (این امر) نشان بندگی است.
– 52
چونانکه در مورد نماز (نیز) پیداست که فرود آوردن سر، نمایش (= عمل نمادین) است.
– 53
نیز از نام نماز خود پیداست که نمایش (= عمل نمادین) است.
– 54
و در کردهء دانایان، نشان درخشش گزیدار (= تمیزدهنده)، و به ویژه نگاه داشته شده است.
– 55
کستی زردشتی، داشتن آیین (= قانون) و رسم (دینی) است، که به نموداری، رسته
– 56
و نشان دینی را نشان می‌دهد
– 57
اینکه: گزیدارم (= تمیز دهنده‌ام)، نه، ناگزیدار
– 58
زیرا ما گزیده‌ایم که: آنچه فرازین است، جایگاه روشنی
– 59
و آنچه فرودین است، جایگاه تاریکی
– 60
و آنچه میانین است، جای آمیزش (و) جدایی است.

– 61دیگر اینکه: چون خشنودی دادار (= آفریننده)، از آفریدگان، بواسطهء ترس آگاهی مَنِشی (= منش متواضع) و پرستش فرمانبری (= خشنودی در فرمانبرداری) است، (از این روی) نموداری وآشکارسازی فرمانبرداری، به‌میان داری بند (= کستی) است (= به میان داشتن بند نشانهء نموداری فرمانبری است)،

– 62 (مفهوم این امر) اینکه: چون بندهء دادارِ وِسپ آگاه (= آفریننده دارای آگاهی مطلق) هستم، بنابراین مقید به‌بندم، نه بی‌بند.
– 63
چون کُستی بسته‌ایم، به‌میان تن، به‌دِل، جایگاه منش، آنگونه است که ما باید منش (خود را) از هرگونه گناه و فرمان سپوزی (= سرپیچی از فرمان) دادار محفوظ بداریم.
– 64
به‌طوریکه به‌بی‌بندی، از وجدانمان به‌منش، از منش به‌گویش، از گویش به‌کنش، پیوند برقرار نشود.
– 65
همیشه باید این ویژگی را به طور ذهنی حفظ کرد که «بنده‌ام، نابنده»
– 66
(چه) واژهء بندگی، خود از (واژه) بند است.
– 67
که: ما را بند از سوی دیگری است، نه از سوی خویش
– 68
(در مورد) نام خدای اینکه: او را بند از سوی خود است، نه از سوی دیگری.
– 69
این‌گونه نیز کُستی داشتن، نشانهء بندگی است نزد دیگری، که خدا، خود، مَهِست دانا (= برترین دانا) است.
– 70
(بدین ترتیب) چم برتر (= دلیل برتر) اینکه دانایان زردشت، همهء نظام دینی را، با برخورداری از نشانهء خوب، رَسته (= راه) خرد، و آگاهی جامعه، آشکار کردند.
– 71
هرکس که پیوسته نگاه داشتن آن را سزد: (این) فرمان (= فریضه دینی) است
– 72
(و) پیوسته نگاه نداشتن آن (یعنی) ناسزایی و ارتکاب به گناه گران و فرمان سپوزی (سرپیچی از فرمان دین).
– 73
چه، مرز(های) گناه (عبارتست از) آن که شایسته است نکردن، و آن که شایسته نیست کردن (= آن که انجام ندادن آن شایسته است و آن که انجام دادن آن شایسته نیست)
– 74
از همین روی است که اگر یک گام، بی‌بند (کستی نابسته)، بدون فرمانبرداری روم، گناهی است گران.
– 75
چه، (در این صورت) خویشتن از بندگی بیرون نهاده‌ایم.
– 76
و (از این روی) بندمنش و گویش و کنش‌مان رها شود.

***
– I
فرجام یافت
– II
به‌درود و شادی و خوشی و پادشایی (= اقتدار) همهء بهان (= نیکان) پرهیزگار
– II
برای او که نوشت، هومروا (= نیک‌فال) باد
– IV
پس از سال صد و پنجاه، به فرزندان فرزند دینی خویش سپُردار باد
– V
به‌یزدان کام
– VI
کسی که او را مَهست هنر (= قریحه ذاتی) باشد، و نه خرد، آنگاه مَهست هنرش از او دور شود.
– VII
(چه) خرد بی‌فرهنگ، درویش (= فقیر)،
– VIII
و فرهنگ بی‌خرد، ناتوان است.

 سرچشمه

http://tfzartoshti.wordpress.com