تفاوت اندیشه و پندار

تفاوت اندیشه و پندار از زبان استاد ارجمند کدبان بابک میهن دوست:


واژه-ی هومَت به چم اندیشه-ی نیک است و نه پندار نیک!
هومت= اندیشه-ی نیک
این واژه از دو پاره پدید آمده است
(یک) هو
(دو)مَت
هو برابرش چنین است: پسندیده، نیک، زیبا و یا رسا
و مَت نیز چنین برگردان می شود
مت= اندیشه و نه پندار!!!!
پس پندار نیک درست نیست
اکنون برویم بر سر واکاوی واژه-ی پندار.
این واژه-ی پندار برگرفته شده از واژه-ی “پَت اِیت” است.
که خود این واژه از واژه-ی اوستایی “پَ ای ری ” یا”پَئیری” آمده است.
پس پندار با اندیشه ناهمگون است
پندار= تصور- خیال
ناهمگون= متفاوت
ناهمگون است= فرق می کند
و پندار نیک می شود “خیال نیک
و اندیشه-ی نیک است که در پس خود گویش و یا گفتار نیک را به فرجام خواهد داشت
و سپستر همان کردار نیک
به هرروی… آنچه درست است همان هومت است!
هومت= اندیشه-ی نیک
هوخت= گفتار نیک
هورشتَ= کردار نیک

پیشگفتار وندیداد

پیشگفتار وندیداد

جلیل دوستخواه

اوستا

“وندیداد” یکی از بخش های پسین «اوستای نو» است که برخی از پژوهشگران، آن را به کلی جدا و متمایز از دیگر بخش ها و نماینده ی آیین ها و دادگذاری های مغان باختری یا مادی می دانند. از این بخش – به جز فرگرد دوم آن (داستان جم) – تاکنون ترجمه ی فارسی رسایی که هم از حیث زبان و هم از نظر یادداشت ها و توضیح ها و درک و دریافت دشواری های فراوان متن، امروزی و علمی باشد و بتواند پرسش های خواننده ی پژوهنده ی کنونی را پاسخ گوید، انتشار نیافته است.(1)

در گزارش «اوستا»ی «پورداوود» نیز، جای «وندیداد» خالی ماند. استاد گزارش این بخش را در سال های اوج کار و کوشش پژوهشی خود به انجام رسانده؛ اما ویرایش و تدوین نهایی آن را موکول به پایان یافتن کار انتشار دیگر بخش های گزارش خود کرده بود. وی در پاسخ این پرسش نگارنده که چرا اقدام به انتشار آن نمی کند، چنین استدلال می کرد که این گزارش، چند ده سال پیش صورت پذیرفته و نیازمند بررسی و مقابله ی دوباره با متن و منابع مربوط بدان و ویرایشی سرتاسری است که در سال های پیری و ناتوانی، دیگر از وی برنمی آید و انتشار آن را به همان صورتی که هست نیز روا نمی داند و امیدوار است که روزی یکی از همکاران و دوستان جوان وی این کار را به نحو شایسته ای به سرانجام برساند.(1)

دست نویس سالخورده ی گزارش «وندیداد» تا واپسین روزهای زندگی استاد، روی میز کار او بود؛ اما متاسفانه پس از درگذشت وی، دقت کافی در حفظ میراث پژوهشی او به عمل نیامد و آن دست نویس نیز در میان کاغذها و یادداشت های دیگر وی پراکنده شد و در نقل و انتقال های خانوادگی از میان رفت و بدین سان، کار انتشار گزارش فارسی «وندیداد» پورداوود به کلی منتفی شد.(3)

نگارنده ی این گفتار که در دو دهه ی اخیر، دست اندرکار گزارش سرتاسری همه ی نوشتارهای اوستایی بوده، بر این باور است که در یک پژوهش اوستاشناختی جامع، این بخش از نامه ی کهن را – به هر کدام از شاخه های دین زرتشتی که منسوب شمرده شود و نسبت سازگاری یا ناسازگاری مضمون و محتوای آن با دیگر بخش های اوستا، به هر اندازه که باشد – نمی توان و نباید نادیده انگاشت. از این رو ترجمه ی این بخش را نیز در کنار دیگر بخش ها برعهده گرفت و اینک گزارش کامل همه ی فرگردهای بیست و دوگانه ی آن را در این مجموعه عرضه می دارد تا خواننده و پژوهنده ی میراث فرهنگی و فکری ایرانیان باستان، فرصت مطالعه و بررسی همه ی بخش ها را در کنار هم داشته باشد.

نام این بخش از نامه ی کهن دینی ایرانیان، یعنی «وندیداد»، صورت تحریف شده و غلط مشهوری است از شکل اصلی اوستایی آن «وی دئودات». این نام ترکیبی، سه جزء دارد : جزء نخست آن «وی» پیشوندی است که بر سر بسیاری از نام ها یا ریشه ی فعل های اوستایی آمده و معنی دوری و جدایی بدان ها می دهد و در فارسی به صورت «گـُ -» در بسیاری از واژه ها، از جمله در «گریختن» و «گسستن» باقی مانده است. جزء دوم آن «دَئوَ» همان است که در فارسی به صورت «دیو» به تنهایی و در ترکیب هایی چند، دیده می شود.(4) جزء سوم آن «داتَ» به معنی «سامان» و «نظم» و «قانون» است که در فارسی «داد» و ترکیب های آن را از همین ریشه داریم. «وی دئودات» بر روی هم به معنی «داد دوردارنده ی دیو» یا به تعبیر گسترده تر، «داد دیوستیز» است.

بنابر نوشته های دینی زرتشتیان، این بخش از اوستای نو، نوزدهمین «نَسک»(دفتر) از نسک های بیست و یک گانه ی اوستای روزگار ساسانیان بوده و به شش نسک گم شده ی دیگر، «نسک های داتیک» را تشکیل می داده که موضوع آن ها «دانش و داد و کار جهانی» بود و – گذشته از گاهان – تنها نسکی از اوستاست که به همان صورت کهن بر جا مانده است.

«کریستن سن» تاریخ نگارش و تدوین «وندیداد» را دوره ی اشکانیان می داند.(5) هر چند همه ی اوستاشناسان با این نظر همداستان نیستند؛ اما بیشتر پژوهشگران با توجه به سبک و شیوه ی نگارش این بخش که در سنجش با «یشت ها» برخی نادرستی های دستوری دارد و در پاره ای از موردها تقلیدی است از بخش های کهن تر اوستا و با در نظر گرفتن چگونگی محتوای آن، تاریخ نگارش و تدوین آن را بسیار جدیدتر از روزگار انشاء دیگر بخش های اوستا دانسته و آن را منسوب به شاخه ی باختری دین مزداپرستی و چکیده ی باورها و برداشت های مغان مادی شمرده اند. در هر حال هیچ یک از اوستاشناسان، در پیوند «وندیداد» با مجموعه ی پیکره ی اوستا تردیدی روا نداشته است.

برخی از پژوهندگان، «وندیداد» را برآیند نفوذ گسترده ی مغان مادی در دربار «خشیارشا» و هماهنگی آن دربار با روحانیت زرتشتی می دانند.

دو  فرگرد نخستین و چهار فرگرد واپسین «وندیداد»، سبک نگارش و محتوایی متفاوت با دیگر فرگردها دارد و احتمالا بازمانده ای است از اساطیر کهن آریایی که نمی دانیم به چه علتبا فرگردهای سوم تا هیجدهم همراه و در یک مجموعه آمده است.(6) در فرگرد نخست، سخن از شانزده سرزمینی می رود که «اهوره مزدا» آن ها را آفرید و آسیب هایی که «اهریمن» با پتیاره آفرینی های خود، بر هر یک از این سرزمین ها وارد آورد. می توان این فرگرد را کهن ترین نوشته ی ایرانی دانست که گزارشی جغرافیایی از جهان کهن – هر چند به شکلی اساطیری – به دست می دهد.

فرگرد دوم (داستان جم) منظومه ای است تمام عیار از یکی از دیرینه ترین اسطوره های آریایی که نه تنها ریشه های بسیار کهن آن را در اساطیر باستانی هند و ایرانی و در سرودهای «وداها» و حماسه ی «مهابهارته» می یابیم، بلکه بازتاب ها و تاثیرگذاری های بعدی آن را در اسطوره ها و افسانه های اقوام سامی و اقوام کهن ساکن سرزمین های میان رودان نیز می بینیم.

فرگرد نوزدهم، گزارش و بیان اسطوره ای است کهن که در آن، «زرتشت» و «اهریمن» در تقابل با یکدیگر قرار می گیرند و هرچند به نظر نمی رسد که در روزگار زرتشت یا دوره های نزدیک بدو به نگارش درآمده باشد، نشانه های آشکاری از ادبیات «گاهانی» و سرودهای اساطیری – حماسی «یشت ها» و حتی از آن برتر، اساطیر هند و ایرانی در آن به چشم می خورد.

«دارمستتر» مضمون این فرگرد را با رویارویی «ادیپوس» و «ابوالهول» می سنجد.(7) فرگرد بیستم، چهره ی اساطیری «ثریتَ» نخستین پزشک جهان و چگونگی برخورد ایرانیان با دانش پزشکی و درمان بیماری های گوناگون را به ما می شناساند. در فرگرد بیست و یکم، سخن از «گاوپاک» یا «گاو نخستین» در میان است که نمونه ی نوعی ستوران به شمار می آید و باز هم دورنمایی اساطیری از کوشش های ایرانیان برای دست یابی بر محیط زیستی پاک و بی آلایش و بدور از گزندها و ناخوشی ها را در برابر چشم ما می گذارد و سرانجام فرگرد بیست و دوم – هر چند ناتمام می نماید – به گونه ای دنباله ی دو فرگرد پیش از آن است و محتوای آن را سخن از نوعی دیگر از درمان و تلاش برای دور راندن بیماری و مرگ تشکیل می دهد که می توان آن را «منثره درمانی »(8) (و به تعبیر امروزی «گفتار درمانی» یا «روان درمانی») نامید.

در فرگردهای سوم تا هیجدهم با مجموعه ی مدون و منظم و مشروحی از قانون نگاری ها و دادگذاری های ایرانیان کهن در مورد حقوق فردی و اجتماعی انسان و مناسبات گوناگون میان افراد و حتی رعایت حقوقی ویژه برای جانوران اهلی و نیز آداب و آیین های پالایش تن و روان و دوری از آلودگی و گند و لاشه و مردار (نسو) و تعیین دستمزد پزشکان و پاک کنندگان و مسائل دیگری از این دست برمی خوریم که هر فصل آن، سزاوار پژوهشی ژرف است و در زمینه ی مباحث جامعه شناختی ایران سندی ارزنده به شمار می آید.

بیشترین بخش مباحث حقوقی و فقهی «وندیداد»(یعنی اصول قانون جزا و فرمان های تطهیر) را در کتاب های پهلوی مانند دینکرد، بندهشن، گزیده های زاد سپرم، ارداویراف نامه، شایست – نشایست و کتاب های روایان نیز به همان صورت یا با اندک دگرگونی می بینیم و از این لحاظ، مطالعه ی کامل این بخش از اوستا در ضمن فرصت مناسبی است برای سنجش محتوای آن با ادبیات دینی پارسی میانه.

دقت فرهنگی و نگرش جامعه شناختی در محتوای «وندیداد»، نشان می دهد که این بخش از نامه ی دینی کهن ایرانیان – به رغم ظاهر خشک و قهرآمیز پاره هایی از آن و ناخوشایند نمودن برخی از آداب و رسوم بیان شده در آن – گنج شایگانی است از ریشه دارترین و بنیادی ترین بُن مایه های اساطیر و فرهنگ ایرانیان.

در پژوهش های امروزی می توان از این بن مایه ها بهره گرفت و محتوای آن ها را در عرصه ی ادبیات، اسطوره شناسی، حقوق، جامعه شناسی، مردم شناسی و یزدان شناخت سنجشی، با دستاوردهای دیگر قوم ها و دین های پیشین و پسین سنجید و موقعیت فکری و فرهنگی ایرانیان را در پهنه ی گسترده تری بازشناخت.

بررسی و شناخت دادگذاری ها و فرمان های «وندیداد»، بخشی از مطالعه ی سرتاسری «اوستا» است. نمی توان «گاهان» شورانگیز زرتشت را خواند و با آن همه نیایش و نماز و اسطوره و آیین و حماسه در «یسنه» و «یشت»ها و «ویسپرد» و «خرده اوستا» آشنا شد؛ اما از مطالعه ی جدی و اصولی «وندیداد» چشم پوشید و پژوهش در کارکرد اندیشه و فرهنگ ایرانیان دوران باستان را کامل دانست. این ها همه جنبه ها و نمودهای گوناگون یک پدیدارند.

پژوهنده ی پارس «رستم ج.ج.مدی» در گفتاری به نام «تحول قانون ایرانی»(9)به معرفی و تحلیل «وندیداد» پرداخته و نوشته است :

«وندیداد که از گذشته ی باستانی بسیار دور به طور کامل به دست ما رسیده، تنها کتاب دینی مزداپرستان است که محتوای عمده ی آن را قانون جزایی ایران باستان تشکیل می دهد. وجود چنین قانونی در ایران کهن، نشان می دهد که ایرانیان آن روزگاران، چندان از ملاک و معیار تمدن عصر جدید دور نبوده اند

گوهر دین زرتشتی این است که جهان برای برخورداری همگان آفریده شده است، نه برای سودجویی این یا آن شخص بخصوص

پژوهش در فرمان های وندیداد، نشان می دهد که ایرانیان تا چه اندازه به آزادی و حقوق فردی انسان احترام می گذاشته اند. در این فرمان ها می بینیم که وارد آوردن کم ترین گزندی به تن آدمی، به شدت ناروا شمرده شده است

هرگاه جریان تاریخ را سه هزار سال به عقب بازگردانیم، در ترکیب قانون و سازمان ها و نهادهای ایران باستان، بسیاری چیزهای شگفتی آور و ستایش انگیز می یابیم

«مهرداد بهار» نیز درباره ی اهمیت «وندیداد» نوشته است :

«این اثر، علاوه بر داشتن مطالبی جغرافیایی و تاریخی (هر چند افسانه ای)، دارای مطالب بسیار حقوقی و آیینی نیز هست که آن را از نظر جامعه شناسی تاریخی و ارتباط فرهنگی و اجتماعی مردم نجد ایران با بین النهرین و غرب آسیا، شایان اهمیت بسیار می سازد.
مطالب یاد شده در فصل های اول و دوم کتاب اوستا (جلد دوم، گزارش و پژوهنده : دکتر جلیل دوستخواه) که دارای اصلی اوستایی است، باید محتملا بسیار کهن و مربوط به اعصار پیش از تاریخ گسترش و سپس سکونت اقوام هند و ایرانی در آسیای میانه، دره ی سند و نجد ایران باشد.»(10)

«و.ب. هنینگ»(11) نظریه ی دیگری درباره ی «وندیداد» دارد و آن را نمونه ی بارز وضع مغان در دوران ناتوانی و در زیر سلطه ی یونانیان می شمارد.(12)

روی هم رفته می توان گفت «وندیداد» در کنار دیگر بخش های مجموعه ی کهن سال «اوستا»، گویاترین نمایشگاه فرهنگ باستانی ماست که هر کس در هر عصری و به دلیلی، چیزی در آن به یادگار گذاشته است و ما امروز همه ی آن را با وجود ناهمگونی هایی که در میان پاره ها و بخش های آن به چشم می خورد، در برابر دیدگان خود داریم. بر ماست که این مرده ریگ قرون و اعصار و این کهن سال ترین یادمان نیاکانمان را با حوصله و دقت و بردباری و آزادمنشی و به دور از هر گونه پیشداوری و یکسونگری مطالعه کنیم و در آن به پژوهش بپردازیم و هرگز از یاد نبریم که به گفته ی «پورداوود» :

«داستان ها و یادگارهای کهن فرهنگ ما هر چه هست، زاییده ی زندگی قوم ما و پرورده ی سرزمین ما و نمودار سرشت نیاکان ما و راست ترین گواه بد و خوب پدران ماست. اگر بد بودند یا خوب، اگر تنگدل و تنگدست بودند یا رادمرد و گشاده دست، اگر پهلوان و دلیر بودند یا ترسو و بزدل، اگر بزرگ منش و آزاده بودند یا گدامنش و درویش، همه ی این زشت و زیباها از همین داستان ها هویداست و بهتر و روشن تر و بی طرف تر از تاریخ واقعی ایران و مردم این کشور است.»(13)

وظیفه ی خود می دانم که در این فرصت، از یکایک دوستان و سروران دانش پژوه و فرهنگ دوستی که در کار گزارش «وندیداد» مشوق من بودند و مرا دلگرمی بخشیدند و در مواردی راهنمایی کردند و برخی از مآخذ نایاب را بزرگوارانه در اختیار من گذاشتند و به ویژه از آقایان دکتر «بهرام فره وشی» و دکتر «احمد تفضلی» که هر دو از رهروان دیرین این راهند و بر اهمین و ضرورت این کار در زمینه ی ایران شناسی تاکید ورزیدند، سپاسگزاری کنم.

ج. دوستخواه

اصفهان – مهرروز مهرماه (مهرگان) 1364

 

پانوشت ها :

1. برای آشنایی با چگونگی این امر نگاه کنید به مقاله ی «دکتر بهرام فره وشی» در ماهنامه ی «راهنمای کتاب»، سال 6، شماره ی 8 – آبان 1342.

2. گفتنی است که در طی گزارش اوستای پورداوود، بارها به نوشته های وندیداد استناد شده و پاره هایی از آن گزارش گم شده، آمده است.

3. نگارنده خود در همان سال ها، آن دست نویس را در کتابخانه ی استاد مطالعه کرد و بخش هایی از فرگردهای پنجم و هفتم آن را در کتاب «اوستا، نامه ی مینوی آیین زرتشت» آورد.

4. درباره ی «دیو» و دگرگونی معنایی آن نگاه کنید به یادداشت های اوستا.

5. آ. کریستن سن : مزدا پرستی در ایران قدیم، ترجمه ی دکتر ذبیح الله صفا، ص 121.

6. دکتر احمد تفضلی احتمال داده است که دو فرگرد نخستین به سبب ارتباط با زمین – که در دین زرتشتی مقدس به شمار می رود و باید از آلودگی بدور باشد – بر مطالب اصلی وندیداد افزوده شده باشد.(نگاه کنید به پیشگفتار چاپ دوم «وندیداد» گزارش م. ع. داعی الاسلام)
7.
نگاه کنید به زیرنویس فرگرد 19.

8. نگاه کنید به «منثره» و «منثره درمانی» در یادداشت های اوستا.

9. Rustam J.J. Modi: The Evolution of Iranian Law. Professor Jackson Memorial Volume. pp.199-215

10. مهرادد بهار : پژوهشی در اساطیر ایران (پاره ی نخست) – دیباچه، ص چهارده و پانزده.

11. W. B. Henning

12. زرتشت. ص 54 و 55.

13. ابراهیم پورداوود : پیشدادیان و کیانیان، نشریه ی انجمن فرهنگ ایران باستان، سال چهارم، شماره ی 2، اسفندماه 1345.

 

 

جهان‌بینی زرتشتی برای آرامش و آشتی در جهان

جهان‌بینی زرتشتی برای آرامش و آشتی در جهان

زرتشت و نقش او در زندگی مردم، ديروز و امروز و فردا

از: موبد كامران جمشيدي

 نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی

هنگامی كه اشو زرتشت پیام خود را آشكار كرد، به جهانیان آموخت كه زندگی براستی چیست و چه داد[1] و هنجارهایی آفرینش را پایه گذاشته و به پیش می‌برند. او از اَشا[2] گفت، از وُهومَن[3]، از خْـشَتـْرا[4]، از سپِـنْتا آرْمَیتی[5] و از هُئوْرْوَتات اَمِرِتات[6]. از راستی گفت در جای[7] قانونمندی جهانی، از اندیشه‌ی نیك گفت در جای ابزارِ شناخت و به كارگرفتن راستی و از كردار نیك در جای پیامد آن، از آرامش در جای میوه‌ی اندیشه و گفتار و كردار نیك. آرامشی كه پایه‌گذار پیشرفت و والایی و فراروی است. آرامشی كه برآمده از سامان و هنجاری[8] است كه در تعادل و میانه‌روی شكل گرفته و در آن معنا می‌یابد، همان آرامشی كه شوربختانه در دنیای امروز كمتر با آن روبرو هستیم و راه پیشرفت و خوشبختی و شادی باشندگان این دهكده‌ی جهانی را با سختی‌ها و پیچیدگی‌هایی روبرو كرده است. سده‌هاست كه این پیام زندگی‌ساز و جهان‌آباد كن از یاد جهانیان رفته است و جای آن را یا آن باورها و جهان‌بینی هایی گرفته‌اند كه یا بر موج پندارها و خرافه ها سوارند تا انسانِ نیازمند را با ترس‌ها و تردیدها پر نموده اند. باورهایی که سردمداران آنها را هر چه بیشتر از دارایی های دنیوی بهره‌مند ساخته و یا آن باورهایی كه بر پایۀ خداوندگاری بی‌چون‌وچرای انسان بر زمین و دریا و هوا پایه گرفته‌اند و با بهره‌برداری كام‌جویانه‌ی خود از داده‌های اهورایی در طبیعت آینده‌ی مادرِ زمین را در روند نابودی روزافزون قرار داده‌اند. اینگونه باورها، كه میتوان آنها را الگوهای غربی نامید، با افزایش بی‌رویه‌ و روزافزون ساخت و بهره وری، هم آخشیج ها[9] را می‌آزارند و هم در آن انسان‌هایی كه از این شیوه‌ی زندگی دورند اما گواه این ناهمسانی گسترده در شیوه و چگونگی زندگی هستند، ایجاد خشم و كینه كرده و واكنش‌های خشم‌آمیز آنان را سبب می‌شوند. همین‌ها هستند كه از راه جنگ و یا تروریسم كور و بیدادگر انسان‌های بیگناه دیگر نیز را به كام می‌كشند.

راه چاره چیست؟ اگر از من بپرسید رفتن از همان راه نخست، یعنی همان پیام پاك زرتشت كه زندگی را از پایه، راست و درست و سازنده و شاد و پاك و آرام می‌خواهد. در این جهان‌بینی، جهان هستی را سامانی است و پاره های آن با یكدیگر پیوندی دارند كه حساب شده است و زیاده‌روی در آن جایی ندارد. همه چیز و همه كس نیز در آن جایگاه شایسته خود را دارد. از جابجایی الكترون در اتم گرفته تا گردش  اختران رونده به دور خورشید، همه چیز پیرو سامانی است سنجیده. سپهر[10] نیز چرخه‌ی خود را دارد و تراز[11] در آن برقرار است. تنها انسان است كه این سامان را برهم می زند و می‌تواند همۀ هستی را به ویرانی بكشاند. البته انسان توانایی دارد تا بجای ویرانگری در راستای همین هنجار به دگرگونی‌های مثبت و سازنده دست بزند. او می‌تواند بجای بریدن بی‌رویه‌ی درختان جنگلی و بیابان زایی، بیابان‌ها و كویرهای موجود را جنگلكاری نماید. یا بجای كشتار و براندازی نسل جانوران جلوی از بین‌رفتن آنها را بگیرد.

انسان می‌تواند از جهان هستی به سود خود (ولی نه بزیان هستی و هستیوران) بهره‌برداری كند. ستایشی كه از زیست بوم[12] در دین زرتشت می‌شود ریشه در دیدگاه اشایی آن دارد. انسان، از دیدگاه نیروی اندیشه گری، از دیگر هستیوران روی زمین پیشتر است، اگر از هوش و خردی كه مایۀ این برتری است، درست در راستای هنجار هستی بهره ببرد. انسان چون هوشمند است و خرد دارد پاسخگو است. او باید خویشکارانه[13] با همه پدیده‌های جهان هستی برخورد كند. برخورد او باید سازنده باشد و سازندگی هماهنگی با اشاست.

سپنتا آرمیتی یا آرامش افزاینده یكی دیگر از پایه‌های فلسفه‌ی دین زرتشت است. انسان‌ها پس از برگزیدن اندیشه نیك و هماهنگی با زیست بوم و همراهی با سامان هستی برپایه‌ی كردارهای نیك به آرامش می‌رسند. این آرامش باید همگانی باشد. بیسوادی ونادانی، ناداری، جنگ و تروریسم برهم‌زننده‌ی این آرامش‌اند.

آرامش و رفاهی كه امروز در جهان و بویژه در غرب به چشم می‌خورد، آرامش پیش از توفان است. از هم‌اكنون زیست بوم واكنش‌های خود را آغاز كرده است. انباشت گره های روانی[14] در میان بیشتر مردم جهان به همراه سرکشی های زیست‌بومی، سرکشی‌های انسانی را نیز به همراه خواهد آورد. این آرامش موجود در غرب، با تروریسم و جنگ اگر از بین نرود با سیل و توفان از میان خواهد رفت.

پخش دادگرانۀ توانایی ها و كمك به رشد فرهنگی هازمان های[15] پس مانده، به همراه دگرگونی در شیوه‌ی ساخت و پرهیز از گُسارِش[16] بی‌رویه در غرب و همچنین پاسداشت زیست بوم می‌تواند از بروز رویدادهای ناگوار جلوگیری نماید. تنها با رشد هماهنگ کدیوری[17] و بازرگانی در سطح جهان و كاستن از رشد بی‌رویه توده ها و گزینش یك دیدگاه و باور هماهنگ با نیازهای انسان امروز و فردا می‌توان از بروز این رویدادها پیشگیری كرد. دات گذاری بر روی كاغذ و برگزاری سمینارهای رنگارنگ جهانی، نمی‌تواند تا هنگامی‌كه در نگرش و باور انسان‌ها دگرگونی بنیادین ایجاد نشده باشد، گره‌گشا باشد. اگر “اشا”، “خشترا” (كردار نیك) و رسیدن به آرمیتی (آرامش) در باور مردم جای گرفت، هر باورمندی پلیس خود می‌شود تا این دادها زیر پا گذاشته نشود.

اگر مردم آلودن زیست بوم، كشتار و آزار جانوران و ستم از هر گونه را گناه و نادرست دانستند و دست زدن به اینگونه کردارها، برای آنها ناآرامی وجدان را در پی داشته باشد، خود بخود از دست زدن به آنها پرهیز می‌كنند.

براستی جهان‌بینی زرتشت نخستین جهان‌بینی یگانه‌شناس جهان است كه:

1-                بر پایه‌ی نگرش دانشورانه و خردمندانه استوار است و هیچ دانشمندی نمی‌تواند بر آن خرده بگیرد.

2-        در نگرش به زیست بوم و پاسداشت آن، پیشگام همه نگرشهایی از این دست است. همۀ سازمانها و گروه‌هایی كه با فرنام “سبزها”، “آشتی سبز” و  در سدۀ بیستم ترسایی پا به میدان گذاشته اند ناخودآگاه، پیرو اندیشه‌ی اشایی زرتشت در پهنۀ نگرش به زیست بوم هستند.

3-        سازمان مردم ها[18] و كوشش برای برپایی آشتی جهانی و كمك‌رسانی در پهنۀ بهداشت و خوراک رسانیِ[19] جهانی در راستای “آرمیتی” است.

4-        از دیدگاه کشورآرایی و شیوه‌ی اداره‌ی هازمان، دین زرتشت نه به زورگویی (دیكتاتوری) باور دارد و نه به بی سامانی یا هرج‌و‌مرج. آزاده گرایی ترازمند[20]، آرمان هازمانی زرتشتیان است.

5-        دیدگاه کدیوری زرتشت نه بر برتری سرمایه استوار است (کاپیتالیستی) و نه بر پندارِ برابری همگان از هر دیدگاه (کمونیستی). دادِ توده ای برپایه‌ی فراهم‌آوری توانمندی  رشد و پیشرفت فرد و گروه، از ویژگی‌های این دیدگاه است.

 

همه‌ی اینها كه برشمردیم از پایه‌هایی هستند كه می‌توانند یك هازمان جهانی سالم و راست و درست را بسازند. و اگر هم گمان كنیم كه چنین چیزی در جهان امروز بیشتر به یك امید و آرزو شبیه است تا به یك حقیقت بیاد بیاوریم كه ما در سرزمین خودمان نمونه‌ی یك شهریگری سامان مند، بزرگ، سالم و آرام را در اندازه های نیمه ‌جهانی داشته‌ایم؛ سامان بوجود آمده بوسیله‌ی كورش كبیر هخامنشی را، سامان خوب و سازنده و آرامش‌بخشی را كه بر پایه‌ی آموزش‌های زرتشت و جهان‌بینی او پدید‌ آمده بود. سامانی كه به مثابه‌ی “كردار نیكی” بود در پیروی از گفتار نیك اشو زرتشت. و شاید با جسارت بتوان گفت كه آن سامان خوب نیمه جهانی نخستین و واپسین سامانی بود كه انسانِ پاگذاشته به دوره‌ی كشاورزی و شهرنشینی از خود بنیان گذاشته است. انسانی كه امروزه در دهه‌های آغازین دوره‌ی ساختاری[21]  و در آستانه‌ی دوره‌ی فراساختاری خود می‌باشد. انسانی كه همانگونه كه آمد آنچنان رفتاری با خود و جهان كرده است كه امروز با دنیایی از دشواری ها و پیچیدگی‌های تنی و روانی، مادی و مینوی روبرو می‌باشد. راه برون رفت از این بغرنج ها نیز، بیرون رفتن از دنیای ذهنی، روانی، فرهنگی پندارگرایی ناب و ماده‌گرایی ناب و ویرانی خود و زمین و زمان است.

به اشا و راستی رو بیاوریم تا با بهره‌گیری از اندیشه‌نیك و برپایی سامان خودخواسته و برگزیدنی به آرامش برسیم. هر نامی هم می‌خواهیم بر آن بگذاریم هیچ فرقی نمی‌كند. بی‌تردید هنگامی كه اشو زرتشت پیام خود را آشكار كرد نمی‌خواست كه همه نام زرتشتی بر خود بگذارند. بلكه هر آنكس كه روانِ‌پیام را دریافت و بر آن کنش داشت خودبخود یك رهرو راه او به شمار می‌آید.

ما زرتشتیان نیز بنا بر آنچه كه آموخته‌ایم و در نیایش‌های روزانه‌ی خود و در اوستای كشتی بستن تكرار می‌كنیم با همه‌ی انسان‌های نیك جهان در كردن كارهای خود و دوری از كارهای بد همگام خواهیم بود.

هَما زور بیم، هَما زورِ هَما اَشو بیم، هَما زورِ ویشْ كِرفِه بیم، هم‌كِرفِه‌ی كِرفِه‌كاران بیم، دور از وَناه و وَناه‌كاران بیم، هم‌كرفه‌ی بَستِه‌كُشْـتیان و نیكان و وَهانِ هَفتْ كِشورْ زَمین بیم. به خُشنودی تو، ای دادارِ اورمَزد. اَتَـه جَمـیاتْ یـتَه آفْرینامی. (چنان باشد كه ما آرزو داریم.)

  



[1]داد یا دات = قانون

[2]Asha

 Vohuman [3]

[4]Khshathrâ

[5]Spentâ Ârmaiti

[6]Haurvatât Ameretât

[7]به عنوان

[8]نظم

[9]طبیعت

[10]طبیعت

[11]تعادل – هماهنگی

[12]زیست بوم = محیط زیست

[13]مسئولانه

[14]عقده ها

[15]جوامع

[16]مصرف

[17]اقتصادی

[18]ملل

[19]تغذیه

[20]دموکراسی منعادل

[21]صنعتی

 

 

خرداد یا هَئوروَتات

خرداد یا هَئوروَتات

Xordâd – Haurvatât

موبد کامران جمشیدی


نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی

برای واژه / مفهوم(1) خرداد   ماناها (معناهای) زیر آورده شده است:

تکامل یا رسایی(2)  تندرستی یا سلامتی خوشباشی یا بهزیستی یا خوشبختی

 

اکنون آن را کمی بگشاییم. این واژه از دو بخش درست شده است: بخش نخست که هَئوروَ    (Haurva)بوده است به مرور تبدیل شده است به هرَ Hra یا خرَ  Xraکه به مانای همه، یا کل است که از بن و ریشه پیدا می شود.(خرد یا خرَتو Xra-tow به مانای تابش همه چیز از کل و بن وجود انسان نیز از همین ریشه می آید)

بخش دوم واژه خرداد، دات یا داد میباشد که از ریشۀ «دادن» می آید و به ماناهای داده شده، زاده شده، پیدا شده و یا دهنده و زاینده بیان شده است. پس خرداد را می توان هم به مانای همه دهنده، همه کننده و یا کامل و کامل کننده برداشت کرد و یا پیدا شده، زاده شده و داده شده از کل و بن وجود  و اینها البته همه یک مفهوم دارند و آن این است که:

هنگامی که بن و ریشه و دانۀ سرشتی و گوهری انسان در او آزادانه گسترش می یابد و در هماهنگی همه نیروهای درونی او و کل وجودش (خرد) می شکفد و به بار می نشیند (کامل می شود)، او به خرداد دست یافته است یعنی، در این هماهنگی و هارمونی و همکاری درستی تن و روان خود را یافته و با خوشی و بهی در این جهان می زید.

این آرمان و ایده آل فرهنگ زرتشتی است

شایستۀ یادآوری است که خرداد کم و بیش همه جا همراه و دست در دست امرداد Amordâd یا امرتات Ameretât    می آید. این واژه به مانای بیمرگ و جاودانه آمده است که یکی از مفهوم های آن همیشگی و دیرپا(3) می باشد. 

رویهمِ این دو واژه، یعنی خرداد-امرداد به مانای خوشزیستیِ دیرپا و همیشگی می باشد.

البته این را نیز گفته باشیم که هر کس ممکن است از مفهوم امرداد یا بی مرگی برداشت خود را داشته باشد اما اگر آن را در پیوند با کل فرهنگ بنیادین ایرانی در نگر بگیریم، می بینیم که به مفهوم بیمرگی تَنی (جسمانی) نیست (که البته شاید این هم یک روز واقعیت یابد!) بلکه نامیرا بودن هم به مفهوم «زنده نام» ماندن و همچنین زندگانی با نوشوی و رستاخیز همیشگی (فرشوکرتی frasho kereti) است. مرگ، نقطه آغاز زندگانی است، همانگونه که در استوره های ما آمده که قُقنوس Ghoghnous که همان سیمرغ باشد را می توان کشت اما نمی توان نابود کرد و او همیشه از خاکستر خود بر می خیزد.

(این دیالکتیکِ شکست و پیروزی و یا اینکه هر شکستی پیش درآمدِ یک پیروزی است یک از ویژگی های فرهنگ ایرانی است.)

اکنون از زاویه ای دیگر نگاه کنیم. در فرهنگ ما برای هر یک از مفهوم های بنیادین(4) نمادی(سمبول) گیتایی یا جسمی تصویر شده است. نمادِ خرداد، آب می باشد. بی گمان تا کنون بارها شنیده ایم که می گویند: آب، روشنایی است! چرا؟

برای پاسخ دادن به این پرسش نیاز به نوشتاری (گفتاری) بیشتر می باشد اما در اینجا تلاش می شود که به کوتاهی توضیح داده شود.

مفهوم روشنایی، که آگاهی یافتن و فهمیدن (معرفت یافتن) می باشد در فرهنگ ایران ویژگی «آبگونه» یا «نَمی» (طراوت و تازگی) دارد. در آب (مایع= مایه) همه چیز در هم حل می شوند و با هم یکی می شوند و هم می پیوندند و در این رابطه این به مفهومِ هماهنگی و پیوند نیروهای درونی انسان است که رویهم، خرد او را می سازند. در این هماهنگی است که خرد به آگاهی دست می یابد و انسان همه می شود، آگاه می شود، روشن می شود.

در این رابطه جالب است اشاره ای شود به داستانی که در مورد دو شخصیت، یکی استوره ای و دیگری تاریخی شده است. در بن دهشِ (استوره شناسی) ایرانی این داستان یا مَثَل در مورد جمشید آمده است که به اشو زرتشت نیز نسبت داده شده است، بدین گونه که:

جمشید/زرتشت با گذشتن از رودِ «وَه دائیتی» به آگاهی یا روشنایی رسید. این گذر از رود (آب) در چهار گامه (مرحله) انجام یافت. آب نخست تا مچ پا، سپس تا کمر، سپس تا سینه و سرانجام تا به سر رسید.

این بدان مفهوم است که این آب، چهار بخش وجود او را، که منظور چهار نیروی درونی انسان است در خود آمیخت و به هم پیوند داد و از این پیوند بود که جمشید/زرتشت به خرد کل یا خرداد رسید و روشن شد.

شاید این پرسش برای شما پیش آمده باشد که این چهار نیروی درونی چه هستند؟

پاسخ این است: فروهر یا فروشی، دَئِنا یا دین، جان و روان. می دانید نام های دیگر این چهار نیرو چه هستند؟

وهمن، ماه، گوش و رام! این نامها شما را یاد چه می اندازند؟

 

(1) Concept

(2)Perfection, completion

(3)Ever lasting

(4)Essential concepts 

سوشیانس موعود گرایی در کیش زرتشتی

سوشیانسموعود گرایی در کیش زرتشتی

مصاحبه نشریه معارف با موبد پدرام سروش پور


آدُریان(آتشکده) انجمن زرتشتیان تهران، ارگان رسمی اداره کننده بخش مینوی و مرجع صدور فتواهای دینی جامعه زرتشتیان ایران، مکان گفتگوی ما بود. آتشکده ای پیشانی به پیشانی «کلیسای مریم مقدس»! با ساختمانی به جا مانده از دوره قاجار، در میان مجموعه ای از حیاط و باغچه و معبدی که درب آن برابر ناقوس کلیسای همسایه باز می‌شود! در جلوی ساختمان مرکزی آدریان که بر تارک آن «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک» ثبت است، حوض آبی دیده می‌شود که نماد یکی از آخشیج‌های چهارگانه (آب، هوا، آتش و خاک) می‌باشد. در مرکز بنای اصلى، سالنی است با سقفی بلند، برای نمازگزاری و بجای آوری دیگر مناسک دینى؛ و در دل آن آتشدانی است که به جز موبدان نگهبان آتش، کسی اجازه ورود به آن ندارد. به گفته میزبان، این آتش، قبسی است از آتش چند هزار ساله آدریان یزد که صد سال پیش، طی مراسمی ویژه به این مکان انتقال یافت و از آن پس تا امروز به خاموشی نگرائیده است!


موبد، مهندس پدرام سروش پور، مدیر جوان آدریان و عضو برجسته و هموند انجمن موبدان تهران، میزبان ما بود. این موبد زاده موبد که در کنار تحصیل در رشته کامپیوتر (گرایش نرم افزار، تخصص
ERP) از سال 1380 و پس از طی دوره های موبدى، در انجمن موبدان تهران « نوزود» شده و به درجه موبدی رسیده بود، باب آشنایی ما با «سوشیانس» را گشود. موبد سروش پور، برداشتهای ایرانیان را از حقیقت ادیان در دل این فرهنگ کهن، بسیار نزدیک به هم می‌دانست و به تقدس عدد 72 در آئین زرتشت اشاره کرد که به شماره رمزگونه شهدای کربلاست!


**** **** ****

و اما چنانکه خوانندگان محترم معارف مستحضرند، تاکنون در گفتگوهایی چند، موعودگرایی را از دیدگاه ادیان آسمانی و برخی فرقه‌های اسلامى، با عناوین ذیل، بررسیدیم که مورد استقبال مخاطبان ارجمند نشریه قرار گرفت: 1.ماشیح منجی موعود یهود (گفتگو با دکتر یونس حمامی لاله زار، دبیر سابق انجمن کلیمیان کشور، شماره 50) 2.بازگشت مسیح (گفتگو با اسقف رمزی گرمو، اسقف کلیساهای ایران، شماره 51) 3.موعود از نسل فاطمه است (گفتگو با دکتر شیخ الاسلام کردستانى، مفتی شافعیان کشور، شماره 52) 4.مهدویت از منظر وهابیت (گفتگو با مستبصر دکتر عصام العماد از کشور یمن، در شماره‌های 58 و 59)؛ و اینک با سپاس از مساعی مسئولین محترم «پژوهشکده انتظار نور» در به ثمر رسیدن این گفتگو و تشکر از همکاری صمیمانه سرکار خانم مرادپور، مشروح گفتمان موعود گرایی در آئین زرتشت، پیشکش شما دوستداران دانایی می‌شود.


معارف

در ابتدا بر خود فرض می‌دانیم از مساعدت شما سپاسگزاری و از اینکه چنین فضایی را برای گفتگو فراهم کردید و این فرصت را در اختیار ماهنامه معارف و مخاطبان ارجمند آن قرار دادید، تشکر نماییم. در آغازین بخش این گفتگو و به عنوان مقدمه اگر صحبتی دارید بفرمایید.


بنده هم خدمت شما خیرمقدم می‌گویم. این مکانی که هستیم، یک جای روحانی است. جایی است که ایرانیان زرتشتی می آیند تا با خدای خود راز و نیاز کنند. این خیابانی هم که آمدید، خیابان باارزشی است. یک خیابان چند متری است که ما عبادتگاه‌های ادیان گوناگون را در کنار هم در اینجا داریم؛ کلیسا، کنیسه، آتشکده و مسجد. این یکی از مشخصه های این محیط است و من هم در حقیقت به عنوان کسی که با شما هم میهن و به عبارت بهتر هم فرهنگ هستم، صحبت می‌کنم. اعتقاد دارم درک ما از مفاهیم الهی به دلیل فرهنگ مشترکمان خیلی به هم نزدیک است و این را همیشه گفته ام که پیروانِ ادیان مختلف در دل یک فرهنگ خیلی بیشتر به هم نزدیکند تا پیروان یک دین در فرهنگهای مختلف؛ چون فرهنگ در حقیقت تلاش پدران و مادران ما برای درک مفاهیم دینی است. اگر ما فرض کنیم که حقیقت همه ادیان یکی است، آن حقیقت در سایه تلاشی که یک قوم، با یک زبان و یک دیدگاه مشترک، انجام می‌دهد تا مفاهیم دین را بفهمد، به دست می‌آید. در این روند خیلی از هم کمک می گیرند تا بتوانند آن کُنه مطلبی که در کتاب مقدس هست، درک و آن را شناسایی نمایند. لازمه آن این است که باید این گفتگوها همیشه باشد و من همیشه از این جلسات استقبال کرده‌ام، چون این جلسات به قصد تحمیل عقاید یا محکوم کردن یکدیگر نیست؛ بلکه سعی ما این است که بتوانیم مفاهیم دینی را بهتر بفهمیم و آن ها را بهتر بشناسیم.

جناب موبد! با توجه به اینکه در منابع دینی شما از «سوشیانس» یا «سوشیانت» به عنوان منجی موعود آئین اشوزرتشت نام برده شده است، لطفاً ضمن برشمردن معنای «سوشیانت» یا «سوشیانس»، بفرمائید چه جایگاهی در گاهان و اوستای متأخر دارد؟


اصل سوشیانس، از همان ریشة «سو» گرفته شده است که امروزه هم در فارسی ردپایش را می بینیم و همان «سود رساندن» است؛ پس در حقیقت سوشیانس به معنای «سود رسان» می‌باشد؛ کسانی که به جهان هستی سود می رسانند. در تحقیقاتی که انجام شده است، اکثر محققین معتقدند که سوشیانس جزء ابداعات و ایده های نوین خودِ اشوزرتشت است. کتاب گاتهای اشوزرتشت یکی از کهن ترین و قدیمی ترین کتاب هایی است که به دست ما رسیده و در آن از خدای یکتا نام برده شده است و ما هنوز کتابی قدیمی تر از آن نداریم که به دست ما رسیده باشد. در همین راستا تعدادی از مفاهیم اخلاقی و معنوی را هم خاص ایشان می دانیم که از ایده های تازه ایست که اشوزرتشت به بشریت تقدیم نمودند. باور به یکتایی آفریدگار هستی و شناخت هفت «اَمشاسپندان» به عنوان هفت پله کمال انسان، دو جهان مادی و مینوی و.‌.. از آن جمله می‌باشند. از دیگر این واژه ها، سوشیانس می‌باشد که ما ردپایش را در ادبیات‌های همدوره گاتها مثل سانسکریت و… نمی بینیم و احساس می شود که این برگرفته از اندیشه خود اشوزرتشت است.


به طور کلی در گاتها واژه «سوشیانس» شش بار استفاده شده است؛ سه بار به صورت مفرد به کار رفته و سه بار به صورت جمع. در هات 34 که اولین جایی است که سوشیانس نام برده شده، به نظر می آید که اشوزرتشت سعی کرده تا معنا و مفهوم سوشیانس را برساند که اگر لازم باشد من دقیقاً می توانم دیدگاه اشوزرتشت را با توجه به بندهای این هات برای شما تشریح کنم.


جایگاه «سوشیانس» را در «گاهان» و سپس «اوستای متأخر» نیز بفرمایید و اینکه چه تحولی اتفاق افتاده است؟


پس اگر اجازه بدهید من اول جایگاه آن متونی را که می خواهیم درباره آنها صحبت کنیم، بیان نموده، بعد از آن، به شناسایی تک تک این مفاهیم در متون باستانی بپردازیم.

گاتها بخشی از اوستا است؛ یعنی یکی از قسمت‌های داخلی خود اوستا می‌باشد که در دل آن جای داشته و به دست ما رسیده است. این بخش از اوستا یعنی گاتها، از سروده‌های خود اشوزرتشت، پیامبر باستانی ایران زمین می‌باشد. به عبارتى، بخش الهی یا آسمانی دین زرتشت، فقط و فقط همین گاتهاست. بخش‌های دیگر متون ما در حقیقت بر اساس مفاهیم گاتها شکل گرفته است. در واقع شما با یک متون چهارهزار ساله مواجه هستید. گاتها از نظر زمان شناسی به هفتصد هشتصد سال قبل از قدیمی ترین کتیبه های هخامنشی برمی گردد. سایر بخش‌های اوستا در دوره‌های دیگر شکل گرفته است و زمان ساسانیان جمع آوری شده و در قالب 21 «نسک» نگهداری می‌شد که از آن بیست و یک نسک، تنها یک چهارمش به دست ما رسیده است. چیزی که ما به آن اعتقاد داریم، این است که گاتها کامل به دست ما رسیده؛ چرا که از طرفی بیان آن هجایی و شعر بوده و از طرفی به عنوان اصلی ترین بخش اوستا به وسیله موبدان سینه به سینه حفظ گردیده است.

نکتة دوم این که ما دقیقاً پایة اعتقاداتمان روی گاتهاست و از اوستا کمک می گیریم برای درک آن مفاهیم. به عبارتى اوستا تلاش پدران ما بوده برای درک همین مفاهیم گاتهایی؛ ولی اصل به خود گاتها برمی گردد. البته به غیر از اوستا، متون دیگری هم هستند که در زمانهای بعد به وسیله نویسندگان مشخصی نوشته شده اند، نظیر « بُِندَهِش»، « دینکرد»، « زند بهمن یسن» و.‌.. که اتفاقا در آنها هم از سوشیانس‌ها اسم برده شده است. این متون از آنجایی که متعلق به دوره‌های خاصی بوده، به خصوص زمانهایی که جامعه زرتشتی تحت فشار و تهاجم بیگانگان قرار داشته، از نظر مفاهیم از اعتبار کمتری برخوردار می‌باشند؛ چرا که طبیعی است، انسان‌ها بر اساس شرایط زمانی خودشان از متون مقدس برداشتهایی دارند. پس از این مقدمه و مشخص شدن جایگاه متون باستانی در دین زرتشت، باز هم تاکید می‌کنم که تکیه سخن ما بر «گاتها» یعنی پیام آسمانی اشوزرتشت خواهد بود.


برای این که به جایگاه سوشیانس در این کهن ترین متن الهی پی ببریم، به بررسی هات 34 می‌پردازیم که نخستین جایی است که از سوشیانس نام برده شده است. اشوزرتشت در هات 34، بند 13 می‌فرماید: «ای خداوند هستی بخش! راهی را که به من نشان دادى، راه نیک منشی است. راهی است که بر مبنای آموزش سوشیانس ها قرار گرفته است. آموزشی که توصیه می کند هر کارِ نیکی که به منظور انجام کار و در پرتو راستی انجام شود، شادمانی به بار خواهد آورد». البته این نکته را بگویم که شادمانی به معنای آرامش یا همان خوشبختی کامل و رستگاری می‌باشد.


هات 34 شامل 15 بند است. آنچه مشخص است، بندهای مختلف این هات از ابتدا بیانگر صفات و خصوصیات سوشیانس می‌باشند. اولین بند هات 34 با ستایش اهورامزدا آغاز می‌شود. دومین بندِ آن، از راستی سخن می‌گوید یا از «اَشا» و از مردی نام می‌برد که روانش با راستی همگون شده است. در اوستا نیز هرجا از سوشیانس نامی برده می‌شود با صفت «اَستوَت اِرِتَ» همراه می‌باشد. اَستوَت، از همین استخوان خودمان گرفته شده و به معنی جسمانی است. استوت یعنی تجسم، و اِرِتَ یعنی راستى؛ پس سوشیانس، تجسم راستی است؛ عین راستی است. پس اولین اصلی که برای سوشیانس در نظر گرفته شده، راستی است. اینها همان مراحل هفتگانه دین زرتشت است که یکی از آنها «امشاسپندان»، «اَشا» یا «اَردیبهشت»، یعنی همان راستی است که در این بند هم به آن اشاره شده است.


در هات 34، بند 3 اشاره می‌کند به منشِ پاک. افرادی که در پرتو منش پاک، کشورها را جاودانی می‌کنند؛ یعنی باعث جاودانه شدن ایده ها، انسان‌ها و اندیشه‌ها می‌شوند. پس دومین مرحله‌ای که یک سوشیانس باید طی کند، منش پاک یا اندیشه پاک است. پس تا اینجا، یکی راستی است و دومی، منش پاک.


در بند 5 هات 34، اشاره می‌کند به شهریور. شهریور یا «خشثره وئیریه» که اگر بخواهیم معنای اصلی اش را بدانیم، به معنای توانایی آرزوشده است. توانایی آرزوشده یعنی آن توانایی که از راه اَشا (راستی) و وُهومَنَ (اندیشه پاک) به انسان رسیده است. انسان به این جهان آمده تا پیشرفت کند، آمده که به توانمندی برسد؛ البته توانمندی در مسیر «اشا» و «وُهومَنَ»؛ در مسیر آن اعتبار و آبرو و جایگاهی که تکیه گاهش این دوتا باشند. پس سوشیانس کسی است که به کمک اشا و وُهومَنَ به چنین جایگاهی می‌رسد.

در هات 34، بند 9 و 10 از «سپنته آرمیتی» اسم برده شده است. اگر بخواهیم «سپنته آرمیتی» را واژه به واژه معنا کنیم، «آرمیتی» از ریشه اندیشه گرفته شده و «سپنته» به معنی مقدس می‌باشد؛ اندیشه مقدس. در فارسی به ایمان، باور، فروتنی و مهر اهورایى ترجمه شده است که در اندیشه زرتشتى، انسانی که سه امشاسپند نخست یعنی اشا یا راستی و وُهومَنَ یا اندیشه پاک و شهریاری آرمانی و توانایی را در وجود خودش کامل کند، به پایگاه چهارم می‌رسد که «سپنتا آرمیتی» است. البته ما ردپای این مفاهیم را خیلی واضح، در فلسفه ایران پس از اسلام هم می‌بینیم. آن چیزی را که ما به نام «وُهومَنَ» می‌دانیم، همان «عقل» است؛ آن چیزی که به نام «اَشا» یا راستی می‌دانیم، همان «عشق» است؛ و آن چیزی که به نام «شهریور» می‌دانیم، همان «اراده» است. عقل، عشق، اراده، اینها سه بعد فلسفه ایرانی اسلامی می‌باشند که در عرفان با واژه‌های «حکمت» و «رحمت» و «قدرت» به کار برده می‌شوند.


در هات 34، بند 11 از دو امشاسپند دیگر اسم می‌برد: «خرداد»؛ یعنی کمال و رسایی و «اَمُرداد»؛ به معنای جاودانگى. خرداد مرتبه ای است که بعد از اینکه این مراحل طی شد، انسان می‌تواند به آن جایگاه برسد؛ به جایگاهی که کمال دارد و نقصانی در آن وارد نیست پس یک چنین انسانی به جاودانگی می‌رسد. این مراتب امشاسپندان است که در هات 34، بند 12 اشوزرتشت می‌گوید: «پروردگارا! کدام است آیین پیشرفت و چیست اراده تو؟ چه نیایش و پرستشی سزاوار توست؟ ‌ای خداوند خرد! آن را آشکارا به ما بنمای تا با پیروی از دستورات تو، از پاداشی که به آن نوید داده شده است، بهره مند گردیم. پروردگارا! در پرتوِ راستى، راه پاک منشی و خودشناسی را به ما بیاموز.» در حقیقت اینجا درخواستی است که اشوزرتشت از اهورامزدا کرده و می‌گوید که ما کی می‌توانیم به چنیین جایگاهی برسیم.


بند 13 در هات 34 ، بندی است که در آن، از سوشیانس اسم می‌برد. پس اگر ساده بخواهیم بگوییم، سوشیانس از دیدگاه اشوزرتشت، انسان کامل است. انسانی است که مراتب عرفان زرتشتی را طی کرده باشد.


این شش مرحله را که طی کند به هفتمین مرحله می‌رسد که ما می‌گوییم «سپنتامینو» که در حقیقت، آن مینوی مقدس است؛ آن بالاترین جایگاهی که انسان می‌تواند به آن برسد و نزدیک‌ترین جایگاه به ذات حق می‌باشد. چنین انسانی اگر به آن جا برسد، می‌شود سوشیانس. تمام وجودش سودی است که یکسان بین تمام انسان‌ها پخش می‌کند. حال این سود را به چه وسیله‌ای می‌رساند؟ به وسیلة آموزش. در هات 34، بند 13 از آموزش سوشیانس‌ها سخن به میان آمده است. در بند بعدی هم آموزش آمده و در حقیقت تنها ابزار و سلاح سوشیانس، آگاهاندن، به حرکت درآوردن انسان‌ها، با کمک آموزش‌هایی است که بیان می‌کند. پس سوشیانس چنین جایگاهی را در دین زرتشت و در گاتهای اشوزرتشت دارد.


از آنجایی که رسیدن به چنین جایگاهی و طی این مراحل هفتگانه بسیار سخت می‌باشد، در اوستا افراد معدودی اسم برده شده اند که می‌توانند به جایگاه سوشیانس دست یابند؛ این در حالی است که در گاتها اصلا ذکری از آن نیامده و مشخص هم نیست که سوشیانسها چند نفرند. به عبارتى هر کسی باید سعی کند که سودرسان باشد. حالا شاید هم سوشیانس کاملی نشود. ولی در اوستا این طور نیست؛ بلکه می‌بینیم آن کسانی که نام سوشیانس را روی آنها گذارده، افراد خاصی هستند که به تعداد آمده است؛ مثلاً سه نفر بیشتر نیستند. ولی ما اعتقاد داریم هر کسی می‌تواند به مراتبی از سوشیانس بودن برسد. صفتی هم که در گاتها اسم برده شده، اینجا هم در همین بند آمده که «فِرَشکرد» است؛ یعنی تازه گردانیدنِ جهان، نوکردن جهان که این همان پیشرفت است، همان ترقی است، همان «طرحی نو دراندازیم» حافظ است. در حقیقت، سوشیانس یا سودرسان، صفت کسی است که همیشه دارد جهان را نو می‌کند و یک پله جهان را به سمت بالا حرکت می‌دهد.‌


پس با این فرمایش شما، مشخص می‌شود که سوشیانس مقام و منزلتی است معنوی و شخصیتی است حقوقی که می‌تواند مصادیق متعددی داشته باشد و حال آنکه در منابع متعدد مقدس شما، با تأکید از سوشیانس های سه گانه نام برده شده است! در این باره هم توضیح جامع‌تری بفرمایید.

من اولین چیزی را که باز بر آن تأکید می‌کنم این است که نگاه گاهانى، با نگاه اوستایی و با نگاه روایت، فرق می‌کند. من مجبورم در صحبت‌هایم، مرتب این سه تا را با هم بیاورم. در نگاه گاهانى، در کل گاتها اصلا اسم نبرده که سوشیانس سه تا هست یا نه. یک جاهایی مفرد به کار برده شده که به نظر می‌آید در این بندها منظور اشوزرتشت از سوشیانس، خود او بوده است. اشوزرتشت خودش را به عنوان یک سوشیانس قبول کرده و آرمانش این بوده که سوشیانسهای دیگری بیایند که راه او را ادامه بدهند و جهان آرمانی او را محقق نمایند. با این فرض که تنها سلاح سوشیانس، آموزش و آگاهاندن است، چنین آرمانی نه تنها آسان نیست بلکه زمان‌های طولانى، سوشیانس‌های متعددی را می‌طلبد تا بتوانند جهان را به آن الگوی آرمانی نزدیک نمایند. پس در نگاهِ گاتهایى، سوشیانس یک نفر نیست، سه نفر هم نیست، مشخص هم نیست چند نفرند و مهمتر از همه، هرکسی می‌تواند به یک جایگاهی از سوشیانس برسد.


در اوستا، مفاهیم با اسطوره‌ها در هم می‌آمیزند. به عبارتى زبان اوستا زبان اسطوره است که البته در کتب مقدس همه ادیان چنین دیدگاهی یعنی بر اساس داستان‌ها استدلال آوردن، امری طبیعی است ولی مهم تفاوتی است که این بخش از کتاب مقدس زرتشتیان با گاتها یا پیام اهورایی اشوزرتشت دارد. اگر بخشهایی از اوستا به اسطوره‌های باستان و قبل از اشوزرتشت هم تعلق داشته است، من اعتقاد دارم موبدانی که این اوستا را جمع آوری کردند، این حسن نیت را داشتند که آن را کاملاً با گاتها منطبق نمایند و ما در آن به آن صورت مغایرتی با گاتها نمی‌بینیم، به غیراز بخش‌هایی مثل «وندیداد» که چون روی مفاهیم قانون و مسائل کیفری و مانند آن بحث می‌نماید، مغایرتهای ریشه ای نمایان می‌شود که به برداشت نادرست از ماهیت پیام «این وخشور» باز می‌گردد؛ ولی در سایر بخش‌های اصلی اوستا، ما این مغایرتها را نمی‌بینیم. پس طبیعی است در اوستا مفاهیمی چون سوشیانس با اسطوره آمیخته و تجسم یافته و به اشخاص خاص یا دوره‌های زمانی مشخصی نسبت داده شوند. در دوره 12 هزار ساله اساطیری اوستا، در سه هزار سال نهایى، جهان قبل از فرشکرد یا جهان نو، دوران آمیختگی نیکی و بدی است. سوشیانس‌ها به فاصله سه هزار سال ظهور کرده و باعث پیشرفت و گسترش نمادهای نیکی و نابودی نمادهای اهریمنی در سراسر جهان می‌گردند.


بر اساس اوستا پس از اشوزرتشت در پایان هزاره اول، نخستین سوشیانس به نام «اشیدربامی» ظهور خواهد نمود. از آنجایی که صفت او در اوستا اوخشیت ارته به معنای گستراننده راستی می‌باشد، برخی از محققین بر این باورند که این «اشیدر» همان کوروش هخامنشی می‌باشد، اگر چه به طور مشخص در متون باستانی به آن اشاره نشده است، ولی دلایلی وجود دارد که می‌تواند این اندیشه را قوت دهد. اولین دلیلش این است که به طور مستقیم در تورات، کتاب مقدس یهودیان، کوروش هخامنشی به عنوان منجی و نجات دهنده ای که از شرق ظهور می‌کند، جایگاه موعود را در این کتاب مقدس به خود گرفته است. از طرفی نام او در قرآن هم به عنوان ذوالقرنین برده شده. ذوالقرنین یعنی صاحب دو شاخ؛ باشد و شاخ در ادبیات دینی ایران باستان نماد فرّه ایزدی می‌باشد؛ بر این اساس کوروش هخامنشی تنها پادشاهی است که علاوه بر فرّه قدرت، دارای فره حکمت یا دانایی هم بوده است.


و مهمتر آنکه به واقع کوروش یکی از بزرگترین گسترش دهندگان راستی در جهان بوده و ما این را در کتیبه‌هایی نیز که در این دوران نوشته شده است می‌بینیم.

در اوستا «اشیدر ماه» دومین سوشیانسی است که با صفت «اوخشیت نمه» به معنی گستراننده نماز و نیایش ظهور می‌کند. در این مورد نیز برخی اردشیر بابکان را به عنوان پادشاهی که در دوران سیطره فرهنگ بیگانگان در این سرزمین، بار دیگر با احیا و زنده کردن دین زرتشت باعث گسترش نماز و نیایش اهورامزدا، خداوند یکتا، در سراسر امپراطوری وسیع خود گردید، به عنوان دومین سوشیانس می‌شناسند.


و اما سوشیانس سومی که در اوستا نام برده شده، کسی است که در حقیقت به عنوان آخرین سوشیانس می آید جهان را دوباره گاهانی می‌کند؛ یعنی همچون خودِ اشوزرتشت عمل می‌کند. اشوزرتشت زمانی که آمد، با اندیشه‌هایش که مستقیم به وحی وصل بود، جهان را حرکت داد و مراحل بعدی هر چه که هست. سوشیانس دوباره همچون اشوزرتشت عمل می‌نماید.

اگر بتوان با الهام از سه بخشی که اوستا در زمان ساسانیان نامیده می‌شد، دوران‌های اسطوره ای اوستا را به سه دوره: «گاهانیک»، «هاتک مانسریک» و «داتیک» تقسیم کرد، گاهانیگ همان دوران «اشوزرتشت» می‌باشد و هاتک مانسریک یا دوره دوم به «اشیدر بامی» تعلق دارد و داتیک یا دوره قانونمداری یا دینمداری به دوران سوم و «اشیدر ماه» متعلق می‌باشد. بر این اساس سومین سوشیانس یا همان «استوت ارته» دوباره بر می‌گردد به همان دوران گاهانیک. ماموریت اصلی او در اوستا برانداختن دیو «آشموغی» است. آشموغی به معنی بدعتها و برداشتهای نادرستی می‌باشد که دین الهی را از اصل و حقیقت واقعی آن دور کرده است. اینجا یک نکته خیلی مهم وجود دارد که فاصله بین آشموغی (بدعتهای نادرست) و فرشکرد(نو آوری) می‌باشد؛ یعنی ما از یک طرف می‌گوییم سوشیانس با فرشکرد خود جهان را نو می‌کند، از یک طرف دیگر می‌گوییم خودش با بدعت‌هایی که ما به آن آشموغی می‌گوییم، می‌جنگد. اینجا باید روی این نکته خیلی دقت بشود که در حقیقت، آن چیزی که ما به نام آشموغی می‌نامیم، به معنای نوآوری نیست؛ بلکه به معنی دروغ و وارونه جلوه دادنِ ناراستی‌هایی است به نام نوآورى. در مفاهیم اوستایى، صفت اهریمن به تنهایی دروغ نیست بلکه وارونگی است. اگر دروغی بیان شود و همه به آن آگاه باشند تاثیر چندانی ندارد ولی آن دروغی خطرناک است که راست جلوه داده شود و در اوستا ضحاک نماد چنین واقعیتی است؛ فردی که تمام تلاشش این است تا ناراستی‌ها و صفات اهریمنی را توجیه کرده و به عنوان راستی به ایرانیان تحمیل نماید. شاید به همین دلیل هم در اسطوره‌های باستان، ضحاک پس از شکست، کشته نشد بلکه در کوه دماوند اسیر شد تا این معنی تفهیم شود که هر زمانی و هر کسی می‌تواند در این لباس دوباره ظهور نماید. آشموغی (بدعت) هم مصداق همین می‌باشد؛ به عبارت دیگر دیو آشموغی (بدعت) از یکسو پایه‌ها و فلسفه‌های اصلی دین را نابود کرده و از سوی دیگر آنها را عین راستی و فهم واقعی از مفاهیم دینی جلوه می‌دهد. این دیگر نوآوری نیست؛ بلکه دقیقاً همان نابود کردن است، ولی به نام نوآوری و شناخت حقایق به مردم. سوشیانس می‌آید تمام این زیادی‌ها، تمام این اضافه‌ها و تمام این دروغ‌هایی را که دور مفاهیم واقعی دین را گرفته اند، پاک می‌کند و با آگاهی که خود اشوزرتشت آورده، دوباره وارد صحنه می‌شود.


آیا بر اساس اوستا و دیگر منابع شما غیر گاتها به طور دقیق تر به شخصیت، احوال و آثار سوشیانس نهایی، آباء و نیاکان و چگونگی و کیفیت ظهور او اشاراتی شده است؟


به اعتقاد من، همانطور که پیشتر هم گفتم، سوشیانس‌ها بر اساس گاهان، تعدادشان مشخص نیست، ولی در مبانی دینی مان و در حقیقت در اسطوره‌هایمان، اشاره شده است که این سوشیانس‌ها همه از اصل خود اشوزرتشت هستند و از نسل ایشان نیز می‌باشند. چیزی که ما برداشت می‌کنیم و در حقیقت در خودِ مفاهیم اوستایی هم به آن تکیه می‌کنیم، این است که لازم نیست سوشیانس‌ها حتماً از نژاد اشوزرتشت باشند؛ بلکه این یک نوع پدر مینوی بودن است، چون ما، همة انسان‌ها، اصلمان مشترک است. همه یک ذات داریم، همه یک اصل مشترک داریم که خداست؛ اهورامزداست. حالا اینکه اشاره می‌شود اشوزرتشت پدرِ مینوی آنهاست، یعنی در حقیقت، ادامه دهندة راه او هستند. ولی در متون ما اشاره شده که سوشیانس‌ها حتی از اصل خود اشوزرتشت می‌باشند و اسطوره سرایی‌هایی هم شده که ما اینها را از نظر قطعی بودن در مرحله دوم دینمان و جزء فرهنگ دینیمان می‌دانیم، نه اصل دینمان؛ یعنی جزء گاهان که پایه و اصل دین است، نیست. حالا یا به همین دلیل، یا به دلایل دیگر، در متون باستانی ما هیچ کس را نمی توانیم پیدا کنیم که خودش را سوشیانس معرفی کند!


یعنی در تاریخ زرتشت، سراغی از مدعیان دروغین سوشیانس نیست؟!


خیر، ما هیچ جا مدرکی یا سندی نداریم که کسی خودش را سوشیانس معرفی کرده باشد. پیش آمده که کسانی از ادیان دیگر آمدند و گفتند که ما همان سوشیانس زرتشت هم هستیم، اما در روایات و نوشته‌های خودمان چنین چیزی وجود ندارد؛ حتی کوروش کبیر و اردشیر بابکان که مطرح گردید، برداشت برخی از محققین است و در متون گذشته زرتشتی نیامده است.


یعنی در منابع غیر گاهان، علائم و نشانه‌هایی برای ظهور سوشیانس ندارید؟ نشانه‌هایی مانند زمان معین و یا مکان مشخص و یا حدود و ثغور طبیعی و نژادی و یا هر علامتی که حاکی و نشان دهنده وقوع آن امر مهم و دلیلی بر صدق ادعای مدعی باشد؟


سوشیانس را ما به این معنا نمی‌دانیم که نجات دهنده انسان‌های گرفتار باشد! این یک بحث دیگر است. ما به تکامل تاریخ اعتقاد داریم، اعتقاد داریم جهان مرحله به مرحله پیشرفت می‌کند و این سوشیانس‌های سه گانه هم چنین هستند. در زمان سوشیانس اول یک سوم جهان را نیکی فرا می‌گیرد، در زمان سوشیانس دوم، دو سوم و در زمانه سوشیانس سوم همه جهان در سیطره راستی قرار می‌گیرد و دروغ به طور کامل از بین می‌رود. چیزی که اینجا مهم است، این است که ما انسان‌ها باید جهان را نیک بکنیم، نه اینکه کس دیگری بیاید و نیکی را برای ما بیاورد. تک تک ما در قبال پیشرفت و نیک کردن جهان مسئولیم و زمانی که به یک جایگاهی رسیدیم که نیکی‌ها به اوج خودشان رسیدند، سوشیانس جلوه می‌کند. این بدیهی است سوشیانسی که نه با سلاح بلکه صرفا با تکیه بر اندیشه و آموزش قصد دارد جهان را مملو از نیکی نماید نمی تواند در جهانی جلوه نماید که از سطح آگاهی و ترقی پایینی برخوردارند. بزرگترین مسأله این است و ما باور نداریم به علائم ظهوری که در متون ما آمده نظیر ایستادن خورشید در آسمان و غیره، نه! ما موبدان الان دیگر به چنین چیزی اعتقاد نداریم و اگر بخواهم حقیقتش را هم بگویم، زرتشتی‌ها هم دیگر اعتقاد ندارند. چون زرتشتی‌های کنونی هم بازگشت دارند به خودِ گاتها؛ و در گاتها چنین چیزی نیامده است. شما اگر کل گاتها را بخوانید، می‌بینید که اصلاً هیچ اشاره‌ای به این مسائل نشده؛ حتی درباره خودِ اشوزرتشت هم که پیامبر بوده، تنها به وحی و الهام و غیره اشاره شده، ولی به هیچکدام از معجزاتش اشاره نشد. پس چون الآن پایه، خودِ گاتها است، ما روی هیچ‌کدام دیگر از آنها تأکید نمی‌کنیم و به آن صورت هم قبول نداریم که آنها را اصل قرار بدهیم و بگوییم این علامت ظهور موعود است.


پس با این حساب، نسبتش با رستاخیز چگونه است؟


خود واژه رستاخیز از «رستا» و «خیز» است یعنی برخاستن کسانی که مرده اند. مرگ به عنوان یک عامل اهریمنی با ظهور سوشیانس از میان می‌رود، بی شک زمانی که مرگ از بین برود کسانی هم که مرده‌اند زنده می‌شوند. پس این دوره از زمان، زمان رستاخیز است. به طور کلی همانگونه که سوشیانس انسان کامل است و مراحل «امشاسپندان» یعنی بهترین راستی ها، اندیشه نیک، توانایی آرزو شده، مهر اهورایى، کمال و رسایی و جاودانگی را طی کرده است. بر این اساس، براندازنده تمام نیروهای اهریمنی می‌باشد که مقابل این امشاسپندان می‌باشد که عبارتند از دروغ، بداندیشی و دشمنی (دژمن=اندیشه بد) ، فقر و بی عدالتى، خشم و کینه ورزى، آز و طمع و مهمتر از همه مرگ و نابودى. در ‌هات 48، بند12 از گاتها هم به زیبایی به این نکته اشاره شده است: «به راستی سوشیانس‌ها و رهانندگان گیتی از دانش و بینش برخوردار بوده و وظیفه خود را با الهام از منش پاک انجام خواهند داد. آنها کردارشان از راستی و پاکی سرچشمه گرفته، رفتارشان با آموزش‌های تو ای مزدا، هماهنگی دارد. آنان به درستی از بین برندگانِ خشم و نفرت و پدید آورندگانِ مهر و آشتی هستند.» پس این کاملاً مشخص است که آنها می‌آیند تا خشم و نفرت را از بین ببرند.


بر این اساس مهمترین آرمان سوشیانسها ازبین بردن دروغ است نه دروغکار؛ همچنان که در متون باستانی ما هم آمده است گناهکارترین انسان بالاخره آمرزیده می‌شود؛ پس تمامی انسانها به واسطه انسان بودنشان جایگاه الهی داشته و هیچگاه سوشیانس به قصد کشتن انسانها حتی دروغکارترین ایشان، ظهور نخواهد کرد بلکه او با سلاح اندیشه و آگاهاندن، تمامی انسانها را به راه راست هدایت می‌نماید.


سوتیترها:
اعتقاد دارم درک ما از مفاهیم الهی به دلیل فرهنگ مشترکمان، خیلی به هم نزدیک است. پیروانِ ادیان مختلف در دل یک فرهنگ خیلی بیشتر به هم نزدیکند تا پیروان یک دین در فرهنگهای مختلف.


سوشیانس، از ریشة «سو» گرفته شده که در فارسی به معنای «سود رسان» می‌باشد؛ کسانی که به جهان هستی سود می رسانند. در گاتها واژه «سوشیانس» شش بار استفاده شده است؛ سه بار به صورت مفرد و سه بار به صورت جمع.


پایة اعتقاداتمان روی «گاتها» است و از «اوستا» کمک می گیریم برای درک آن مفاهیم. به عبارتى اوستا تلاش پدران ما بوده برای درک همین مفاهیم گاتهایی؛ ولی اصل به خود گاتها برمی گردد. البته به غیر از اوستا، متون دیگری هم داریم که به وسیله نویسندگان مشخصی نوشته شده اند، نظیر «بُِندَهِش»، «دینکرد»، «زند بهمن یسن».


پس سوشیانس از دیدگاه اشوزرتشت، انسان کامل است. از آنجایی که رسیدن به چنین جایگاهی و طی این مراحل هفتگانه بسیار سخت می‌باشد، در اوستا، افراد معدودی نام برده شده اند که می‌توانند به جایگاه سوشیانس دست یابند. ما اعتقاد داریم هر کسی می‌تواند به مراتبی از سوشیانس بودن برسد.


اشوزرتشت خود را به عنوان یک سوشیانس معرفی کرده و آرمانش این بوده که سوشیانس‌های دیگری بیایند و راه او را ادامه بدهند و جهان آرمانی او را محقق نمایند. در نگاهِ گاتهایى، سوشیانس یک نفر نیست، سه نفر هم نیست، مشخص هم نیست چند نفرند و مهمتر از همه، هرکسی می‌تواند به یک جایگاهی از سوشیانس برسد.


در دوره 12 هزار ساله اساطیری اوستا، سوشیانس‌ها به فاصله سه هزار سال ظهور می‌کنند. پس از اشوزرتشت در پایان هزاره اول، نخستین سوشیانس به نام «اشیدربامی» ظهور خواهد نمود که برخی بر این باورند که همان کوروش هخامنشی می‌باشد. «اشیدر ماه» دومین سوشیانسی است که با صفت گستراننده نماز و نیایش ظهور می‌کند که برخی گمان کرده اند اردشیر بابکان است. سوشیانس سوم، کسی است که در حقیقت به عنوان آخرین سوشیانس می آید و جهان را دوباره گاهانی می‌کند؛ یعنی همچون خودِ اشوزرتشت عمل می‌کند.


هیچ جا مدرکی یا سندی نداریم که کسی خودش را به دروغ سوشیانس معرفی کرده باشد. پیش آمده که کسانی از ادیان دیگر آمدند و گفتند که ما همان سوشیانس زرتشت هم هستیم، اما در روایات و نوشته‌های خودمان چنین چیزی وجود ندارد؛ حتی کوروش کبیر و اردشیر بابکان که مطرح گردید، برداشت برخی از محققین است و در متون گذشته زرتشتی نیامده است.


جناب موبد سروش پور! در مبحث موعودگرایی در اسلام و به ویژه در مذهب تشیع، ما قائل به ظهورهایی تمهیدی هستیم كه در واقع هر كدام به نوعی زمینه‌ساز و یا موانع ظهور نهایی منجی خواهند بود؛ یعنی خروج‌های مقدماتی انسان‌های خیر و نیز انسان‌های شر؛ مانند خروج انسان‌ بزرگی به نام سید حسنی كه بر اساس منابع ما، قیام او در ذیل قیام حضرت مهدی(عج) و به عنوان مقدمه‌ای بر آن امر مهم صورت می‌گیرد. در مقابل نیز خروج‌های منفی و شری هم به وقوع خواهد پیوست؛ مانند خروج سفیانی و دجّال كه سعی بر ایجاد موانع در راه تحقق ظهور منجی موعود دارند.


با این مقدمه و با توجه به دیدگاه شما درباره جایگاه صرفاً مینوی ـ نه شخصی ـ سوشیانس، آیا با هیچ قرائتی در آئین زرتشت شاهد چنین خروج‌ها و ظهورهایی نخواهیم بود؟


در دین زرتشت به این صورت نیست. همان‌طور كه شما نیز اشاره كردید، در اول بحث به این نتیجه رسیدیم كه سوشیانس از دیدگاه گاتهایی، یك جایگاه مینوی است. جایگاه مینوی هم نسبی است. كسی كه به اوج آن جایگاه می‌رسد، سوشیانس است، ولی هر كسی می‌تواند به مراتبی از این جایگاه سوشیانس دست یابد. پس به عبارتی تك تك انسان‌ها می‌توانند سوشیانس یا سودرسان باشند؛ چون در دین زرتشت برای تمام انسان‌ها ارزش قائلیم به «همازوری» با تمام نیكان جهان توصیه شده‌ایم. وقتی كه در اوستا می‌خوانیم: «همازور بیم» یعنی با هم همزور و همبسته باشیم (كمك كار یگدیگر باشیم)؛ «همازور هما اشو بیم» یعنی با تمام اشوان (راستان) جهان همبسته باشیم؛ «همازور همانیكه بیم» یعنی با همه نیكان جهان همبسته باشیم.


پس از دیدگاه اندیشه زرتشتی، تك تك انسان‌ها باید تلاش كنند تا برای جهان و جهانیان سودرسان باشند. با این نوع تفكر، تلاش تمامی انسان‌ها در جهت پیشرفت جهان، زمینه‌ساز ظهور سوشیانس خواهد بود تا شرایطی فراهم‌ آید كه بشریت بتواند پذیرای آموزش‌های نهایی سوشیانس گردد.


بالطبع كسانی هم هستند كه در مقابل نیكان و راستكرداران قرار گرفته و با ناآگاه كردن مردم، «آشموغی» (بدعت‌های ناراست)، دروغ، خشم و كینه، آز و نابودی، در مقابل تكامل و پیشرفت بشریت قرار می‌گیرند. ایشان همان كسانی هستند كه شما از آنها به عنوان موانع ظهور اسم می‌برید. در دین زرتشت اینگونه كه چنین افرادی بیایند و بازگردند دیده نشده؛ اگرچه بعضی از ایشان به صورت نماد قرار گرفته اند، از جمله «ضحاك» نماد اهریمن خویی و «پشوتن» و «بهرام ورجاوند» كه نمادی از آزادیخواهی و نجات دهندگی نیكان و اشوان می‌باشند.


البته این هم بدیهی است، هر فرهنگی در زمانی كه تحت فشار و تهاجم قرار می‌گیرد، در راستای تحمل این سختی‌ها و حفظ امید در مردم به برداشتهایی از مفاهیم دینی متوسل می‌شود؛ از آنجمله می‌توان به ظهور بهرام ورجاوند، باز گشت «پشوتن بامی» جهت نجات دین و جامعه زرتشتی نام برد كه به خصوص در متون متاخرتر زرتشتیان به چشم می‌خورد. گاهی این ظهورها با معجزاتی نیز همراهند كه همانگونه كه اشاره شد از مفاهیم گاتهایی فاصله دارند.


در متون پهلوی از ذوب شدن كوهها و به هم خوردن فصول و مانند آن در آخرالزمان یا بعد از «فراشگرد» یا «فرشگرد» سخن به میان می‌آید و حتی بعضی از محققین اشاره كرده‌اند كه بعد از فراشگرد، زندگی در حالتی بین حالت مینوی و گیتوی خواهد بود؛ چون زندگی جاودانه است و مادی نیست. همچنین در گاهان از پایان هستی صحبت می‌شود. آیا باز اعتقاد دارید كه این علائم كیهانی، اصالت ندارند یا اینكه قائل هستید كه به هرحال چنین اتفاقاتی می‌افتد؟ به عبارت دیگر، آیا یك كاركرد كیهانی هم برای منجی آخر الزمان قائل هستید، یا نه ؟


همانگونه كه گفتیم، اگر بخواهیم بر اساس اندیشه گاتهایی حركت نماییم، نخست باید با شیوه بیان اشوزرتشت در گاتها كاملا آشنا شویم. اولین ویژگی گاتها این است كه در كلِ آن، به غیر از دو مورد، هیچ رد پایی از احكام یا دستورالعمل دینی نمی‌بینید. آن دو مورد هم یكی منع قربانی كردن همراه با آزار و اذیت حیوانات است و دیگری دستور به استفاده نكردن از سلاح می‌باشد. به عبارت دیگر بر اساس گاتها، اشوزرتشت آمده تا تنها راه نیك و بد را نشان دهد و آنگاه همه انسانها با تكیه بر خرد خود می‌توانند با اختیار كامل از بین این دو راه یكی را برگزینند.


دوم اینكه پایه و بنیان گاتها روی دو اصل بنیادی اندیشه اشوزرتشت یعنی «اشا» (راستی) و «وهومن» (اندیشه نیك) شكل گرفته است. بر این اساس در آن، مفاهیم و واقعیت‌هایی كه با اندیشه انسان قابل شناخت و درك نباشد و یا بر راستی منطبق نگردد، هرگز بیان نشده است. به همین دلیل گات‌ها را بایست یك كتاب الهی واقع گرا نامید؛ در عین حال كه مفاهیمی را بیان نموده كه پس از گذشت بیش از 4000 سال هنوز بدیع و در راس اندیشه‌های بشری قرار دارد ولی هیچ‌گاه از آنچه كه با خرد و اندیشه انسان قابل درك نیست، سخن به میان نیامده است. مثلا از بهشت در گات‌ها نام برده شده و گفته است كه بهشت سرای روشنی یا سرای اندیشه نیك می‌باشد، اما هیچ‌گاه توصیف فیزیكی نشده است. از رستاخیز اسم برده شده، ولی بیان نشده كه چگونه چنین اتفاقاتی روی خواهد داد. چون اینچنین دیدگاهی با اصل پیام اشو زرتشت كه آموزش و آگاهندن اندیشه‌هاست، مغایر بوده است و تنها الهامی هم كه از سوی پروردگار صورت گرفته، به خود اشوزرتشت و فقط در گاتها می‌باشد. پس چنین برداشت‌ها و داستان‌هایی كه در كتاب‌هایی نظیر «زند بهمن یسن»، «دینكرد» و «بندهشن» صورت گرفته و به دست ما رسیده، نمی‌تواند با اندیشه گاتهایی اشوزرتشت منطبق گردد.


یعنی شما می‌فرمایید كه همه آن چیزی كه در سنّت زرتشتی وجود داشته، به نوعی برداشت شخصی و فردی بوده است؟! البته این احتمال هم وجود دارد كه سروده‌های اشو زرتشت، یا آن بخش‌های تعلیمی غیر از سروده‌های گاهان ـ مانند هفت‌هات كه به صورت سنتی شفاهی ادامه پیدا كرده و این مطالب را از روی آنها نوشته‌اند ـ از همان منابع دست اول، یعنی از خود اشو زرتشت بوده باشند كه به دست ما نرسیده است!


به هیچ وجه من چنین نظری ندارم. معتقدم حتی اسطوره‌ها یا همان داستان‌ها كه در تمام كتب مقدس هم وجود دارند، معانی بسیار والا و جایگاه با ارزشی در ادیان و از جمله در دین زرتشت دارند. فقط من تاكیدم بر این موضوع می‌باشد كه در مورد هر كدام از كتب، باید با شیوه مخصوص به آن، به تحقیق و پژوهش بپردازیم. زبان گاتها در عین حال كه به صورتی فلسفی و رمزگونه است و از این لحاظ درك حقایق آن، اندیشه و تلاش زیادی را می‌طلبد، اما كاملا شفاف و صریح بوده و از روشنی خاصی برخوردار است؛ در حالی كه زبان اوستا زبانی اسطوره‌ای است. اگر بتوانیم با درك جایگاه اسطوره، به داستان‌هایی كه مفاهیم و فلسفه‌های بنیادی را در درون خود جای داده‌اند نگاه كنیم، اتفاقا بهترین راه برای درك مفاهیم گاتهایی خواهد بود. در مورد متون دیگر هم تنها این نكته قابل تامل است كه آنها در زمانهای گوناگون، بر اساس شرایط زمانی و نیازهای آن دوران تحت تاثیر قرار گرفته اند. در مورد حفظ گاتها باید گفت كه با توجه به جایگاهی كه این بخش از اوستا به عنوان اصل و بخش الهی دین زرتشت در نزد موبدان داشته و دارد و مهمتر از همه، به دلیل هجابندی و شعر بودن آن، بسیار بعید به نظر می‌رسد بخش‌هایی از آن حذف یا به آن اضافه گردیده باشد.


با توجه به چشم انتظاری ادیان الهی به آمدن منجی نهایی، مبحث «انتظار» ـ با شدت و ضعف‌هایی ـ دارای جایگاهی ویژه در این آئین‌هاست. در دین اسلام و به ویژه تشیع، انتظار به عنوان یك فرهنگ محرك و مولد و موثر در آمده است؛ یعنی تأثیرات مثبت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی بر زندگی و زمانه آنها دارد، چنانكه این تأثیرات بر فرد و جامعه آنها، مشهود و به وضوح قابل رویت است.


اصولاً آیا مؤمنان زرتشتی منتظر وقوع حادثه‌ای عظیم به نام ظهور هستند؟ انتظار از چه جایگاه و ارزشی در آئین زرتشت برخوردار است؛ آیا به عنوان یك فرهنگ در بین آنها مطرح است؟ آیا در عصر انتظار، زرتشتیان موظف به فراهم كردن شرایط ظهور می‌باشند و در این رابطه ادعیه‌ای در جهت تسریع در امر ظهور سوشیانس دارند یا خیر؟


لازم است این را هم بگویم، كه ما همه ایرانی‌ها در دل فرهنگ مشتركمان، در طول تاریخ، همواره از یكدیگر یاری گرفته‌ایم. اتفاقاً نكته‌ای را كه در یكی از نوشته‌های استاد مطهری بررسی می‌كردم، همین مبحث انتظار بود. ایشان سؤال زیبایی را مطرح كرده بودند، مبنی بر اینكه اگر انتظار یك نوع عمل نكردن و كار نكردن باشد، پس چه طور می‌شود برای ظهور كسی كه قرار است جهان را نجات دهد، ما نباید كاری بكنیم؟ ایشان پاسخ بسیار زیبایی داده بودند كه من از آن استفاده كردم و دیدم دقیقاً با آن مفاهیمی كه ما هم به آن اعتقاد داریم، انطباق دارد؛ و آن این بود كه انتظار به معنای امید، بسیار پربارتر و قشنگ تر است. یعنی انسان‌ها هیچ وقت نباید امیدشان را از دست بدهند؛ چون امید باعث حركت می‌شود. ما آمدیم كه حركت كنیم. حركت، پیشرفت می‌آورد؛ پیشرفت، جهان را به سمت آن جهان آرمانی كه خواست همه پیامبران است، حركت می‌دهد.


جهان پیشرفته یعنی فراهم آوردن زمینه ظهور سوشیانس. بالاخره شرایطی هم پیش می‌آید كه بدی‌ها در مقابل خوبی‌ها قدرت می‌گیرند، انسان‌های نیك تحت فشار قرار می‌گیرند؛ در همه ادیان، در دوره‌هایی چنین شرایطی وجود داشته است. پس این امید را باید زنده كرد. امید به اینكه بالاخره نیكی پیروز می‌شود؛ بالاخره جهان پر از نیكی می‌شود و بالاخره سوشیانس جلوه پیدا می‌كند و جهان تازه یا جهان آرمانی شكل خواهد گرفت. بالطبع در این زمان‌ها، نیایش‌ها و مراسمات مذهبی هم جهت همازوری (همبستگی) و امید جامعه انجام می‌شده كه قابل ارج گذاشتن است؛ مثلاً در دوره‌های آغازین ورود اسلام به ایران، به وسیله آن كسانی كه حتی به خود اسلام هم بسیار ضربه زدند، زرتشتیان ایران تحت فشار زیادی بودند. آن كسانی كه به نام بنی امیه و بنی عباس، بر این سرزمینها حكومت می‌كردند، بیشترین ضربه را به ما و اسلام زدند. در چنین شرایطی رویكرد جامعه به سمت دعا، نیایش و آرمان خواهی نجات دهنده، بیش از هر زمانی سمت و سو می‌گیرد. ولی چیزی كه برای ما مهم است، تكامل و جایگاهی است كه برای كل انسان‌ها و به خصوص ایرانی‌ها قائل هستیم؛ این یكی از مشخصه‌های تفكر زرتشتی است. زرتشتی‌ها همیشه ایران دوست بوده و به ایران و ایرانی به عنوان یك فرهنگ نگاه می‌كردند؛ انسان‌هایی كه در طول تاریخ با زبان مشترك، فرهنگ مشتركی را شكل داده ایم. بر این اساس همواره در نیایش‌هایمان، آرمان گسترش نیكی‌ها، راستی‌ها و خوشبختی و بهروزی تمام نیكان و راستكرداران را خواهان بوده و هستیم؛ جدای از هر دین و نژادی كه باشند.


ظاهراً در بخشی از یشت‌هایی كه زردشتیان در هنگام دعا و نیایش می‌خوانند، واژة سوشیانت هم آمده است، این طور نیست؟


برای اینكه به متون دینی هم اشاره‌ای بشود، در اینجا چند تا از بندهای اوستا را كه در آن از «سوشیانت» نام برده است، می‌خوانم. در بند 95 «زامیادیشت» آمده است:


«یاران استوت اِرِتَ، پیروزمند، فراز آیند: آنان نیك اندیش، نیك گفتار و نیك كردار و نیك دین‌اند و هیچ گاه سخن نادرست بر زبان نیاورند» یا آنجا كه می‌گوید: «او سوشیانس استوت اِرِتَ از چشمان خرد بنگرد، همه آفریدگان را ببیند، حتی آنكه دُژچهر است» در اینجا می‌گوید كه همة انسان‌ها را نگاه می‌كند، حتی آن كسانی را كه خویشان اهریمن هستند. نگاه كردن به معنای نابود كردن نیست؛ یعنی اتفاقاً سوشیانس به هدفِ به راه راست كشاندن آن كسانی كه گمراه شدند، به ایشان می‌نگرد؛ حتی آنها كه دُژچهرند. «او همه جهان مادی را با چشم مهر و محبت می‌بیند» این باز یكی دیگر از بندهای اوستاست كه به همین مورد اشاره كرده است.


من این دوتا را مطرح كردم، چون در حقیقت خود نیز معتقدم كه سوشیانس با سلاح آموزش و آگاهی می‌آید تا جهان را پر از نیكی بكند.


از آنجا كه در منابع روایی و تاریخی اسلام به نام «جاماسب» اشاره شده است، در مورد جایگاه این حكیم در آیین زرتشت توضیحاتی بفرمایید.


در گاتها، ما هیچ نامی از معجزات خود اشوزرتشت و این گونه برداشت‌ها نداریم و حقیقتش این است كه، معجزه به آن شكلی كه بعضی از متفكرین ما بیان می‌كنند، با اندیشه‌های اشوزرتشت مغایرت نیز دارد. چون ما اعتقاد داریم كه آفرینش «اهورا مزدا» در جهان با اشا یا هنجار، قانون و نظمی كه بر كل جهان هستی برقرار است، نمایان گردیده است؛ بر این اساس هیچگاه اهورا مزدا خود و آفرینش خود را با چیزی خلاف اشا یا هنجار هستی، اثبات نخواهد نمود و از آنجایی كه پیامبران برای آگاهی مردم آمده اند، نمی‌توانند از ناآگاهی مردم استفاده نموده و معجزاتی را در راستای هنجار هستی، صرفا بر اساس ناآگاهی انسانها جهت اثبات خود و پروردگار، به مردم ارائه دهند. البته همانگونه كه بیان شد، در اسطوره‌های ایران باستان به معجزاتی منسوب به اشو زرتشت اشاره شده است كه یكی از آنها قدرت پیش گویی است كه به وسیله اشوزرتشت به جاماسب، وزیر خردمند شاه گشتاسب كیانی، داده شد. به همین دلیل، در دوره‌های مختلف، كتاب‌هایی كه به قصد پیشگویی نوشته می‌شد، «جاماسب نامه» می‌نامیدند. جاماسب نامه‌های متفاوتی وجود دارند كه هیچ ربطی به هم ندارند و حتی زبانشان هم به هم نمی‌خورد! پس با این توصیف، شما خود می‌توانید تصمیم بگیرید كه تا چه حد می‌توان بر اعتبار آن مطالب صحه گذاشت.


جاماسب، داماد اشو زرتشت هم بود؟


بله، وزیر شاه گشتاسب و داماد اشو زرتشت بوده است.


در جریان رویارویی رستم و اسفندیار، شاهنامه در تأیید رستم طوری صحبت می‌كند كه انگار طرف مقابل او ایرانی نیست؛ در حالی كه اسفندیار خود در آنجا می‌گوید كه این بازوبند را اشو زرتشت به او داده است! در این باره چه می‌فرمایید ؟


اسطوره رستم و اسفندیار یكی از آموزنده ترین و پرمعناترین اسطوره‌های ایرانی است كه ترجیح می‌دهم آن را باز كنم. در تمام فرهنگ‌ها، دو نوع ادبیات داریم: یكی «ادبیات دینی» و دیگری «ادبیات مردمی» كه هر دو با ارزش هستند. یكی از مغایرت‌هایی كه در زیربنای این دو ادبیات وجود دارد، در همین اسطوره نمایان شده است. در ادبیات دینی زرتشت، گشتاسب دارای جایگاهی بسیار بالا می‌باشد، اما در ادبیات مردمی، گشتاسبی كه در شاهنامه آمده، به هیچ وجه آن جایگاه را ندارد. مهمترین موهبت خدا به انسان، «وهومن» ( اندیشه نیك) می‌باشد كه به واسطه همین موهبت، از نعمت آزادی اندیشه و قدرت اختیار، برخوردار و در مقابل عملكرد خود مسئول و مستوجب بهشت و دوزخ می‌گردد؛ البته بهشت و دوزخ به معنای واقعی آن، كه همان بازخورد عمل نیك یا بد انسانها در دل قانون اشا یا هنجار هستی می‌باشد. انسانی لیاقت بهشت یا سرای اندیشه نیك را دارد كه این راه را با خرد و آگاهی كامل طی نماید. به عبارتی، ادیان نیامده‌اند كه بر عقول آدمیان حكومت كنند؛ ادیان آمده‌اند كه بر قلوب انسان‌ها حكومت كنند. ملاصدرا هم می‌گوید آن یقینی ارزش دارد كه از بوته شك بگذرد. نترسید از این كه مردم شك كنند؛ ولی كمكشان كنید كه به یقین برسند. آن یقینی كه این مسیر را طی كند، یقین واقعی خواهد بود.


این نكته هم دقیقا در همین داستان رستم و اسفندیار هست. اسفندیار كسی است كه دارد دین را گسترش می‌دهد. در جایی دیگر گشتاسب به او ماموریت می‌دهد تا رستم را به جرم نپذیرفتن دین، دست بسته نزد او بیاورد. در همان ابتدای داستان، كه هنوز بحث اسفندیار نیست و او در زندان است، گشتاسب هنگامی كه دین زرتشت را می‌پذیرد، این دین را به همه جا گسترش می‌دهد و رستم جزء نخستین كسانی بوده كه از دین هوشنگی بر می‌گردد، اوستا می‌خواند و كشتی (زنار: كمربندی كه زرتشتیان هنگام نیایش به كمر می‌بندند) به كمر می‌بندد. زمانی كه اسفندیار، رستم را به بی دینی محكوم می‌كند، رستم در مقابل او می‌ایستد و می‌گوید كه او به دین زرتشتی آمده است؛ ولی اسفندیار به دلیل دستور پدر، بر قصد خود مبنی بر اسیر كردن رستم و بردن او به نزد شاه گشتاسب، اصرار می‌ورزد. در این جا رستم به دین جدید اعتراض كرده و بیان می‌كند این دیگر دین زرتشتی نیست، بلكه دین گشتاسبی می‌باشد و من به هیچ وجه آن را نمی‌پذیرم! به یاد داشته باشیم كه رستم در شاهنامه نماد آزادیخواهی ملت ایران است؛ بر این اساس هر كس و به هر نامی، حتی به نام دین زرتشت، اگر بخواهد آزادی درك و قدرت اختیار را از انسانها بگیرد، محكوم به شكست است. در نخستین نبرد، زمانی كه رستم به شدت زخمی می‌گردد و سیمرغ به درمان او می‌پردازد، قبل از آنكه راه شكست اسفندیار رویین تن را كه به دست اشوزرتشت رویین‌تن شده بود، به او نشان دهد، این هشدار را نیز می‌دهد كه اگر دست او به خون اسفندیار كه نظر كرده اشوزرتشت است، آلوده شود، نه در این جهان یك روز خوش را در پیش خواهد داشت و نه در جهان آخرت. جالب اینجاست كه روح بلند آزادگی ایرانیان در قالب رستم با علم به این موضوع، نه فرار را می‌پذیرد و نه شكست را. چنین است كه در جنگ معروف بین این دو پهلوان ایرانی، سرانجام اسفندیار به تیر كمان رستم دستان كشته می‌شود.


در پایان نیز از شما بزرگواران كه رنج سفر را به خود هموار كرده و در این مكان روحانی حضور پیدا كردید تا بتوانیم این همفكری با ارزش را شكل بدهیم بسیار سپاسگزارم.


ما هم از همكاری صمیمانه و ارزشمند شما، سپاسگزاریم.

 

 

آیا براستی ساسانیان دیکتاتوری دینی برقرار کرده بودند؟

 آیا براستی ساسانیان دیکتاتوری دینی برقرار کرده بودند؟


در جامعه ی امروزی ما جا افتاده است که ساسانیان دیکتاتوری دینی راه انداخته بودند و این مساله یکی از دلایل سقوط انها و آمدن اعراب به ایران بود و….


بنده با تقریبا 90% قاطعیت خدمت دوستان عرض میکنم که این مساله دروغی بیش نیست. و این سخنم را با آوردن نمونه هایی که شاید خود شما نیز از انها اگاه باشید اما توجه نکرده باشید ثابت میکنم.
همانطور که میدانید بر اساس تاریخ سنتی ما اردشیر بابکان بنیانگذار ساسانیان فرمانروایی و شاهنشاهی بزرگش را بر مبنای دین زرتشتی به بنیان گذاشت.


اگر در آن زمان اردشیر به دنبال پیاده کردن دیکتاتور دینی بود میباید در زمان او یا دست کم در زمان شاپور فرزندش که در اوج قدرت بود پیروان دیگر ادیان سرکوب شوند. اما نه در زمان شاپور و نه در زمان اردشیر بابکان هیچکس حتی یکبار معترض پیروان دیگر ادیان نشد. آنها با ازادی کامل در کنار دیگر ایرانیان زندگی میکردند.


زمانی که مانی دین خود را عرضه کرد یکی از برادران شاپور، یعنی پسر اردشیر بابکان در زمان حیات پدرش دین مانی را پذیرفت (توجه داشته باشید ایا در حکومت دیکتاتوری دینی چنین مساله ای اصولا میتواند وجود داشته باشد؟). برادر شاپور از شاپور اجازه میگیرد و در روز تاجگذاری شاپور یکم مانی نیز به بارگاه شاه دعوت میشود. در زمانی که برای سخنان او اختصاص داده اند سخنانش را بیان میکند و شاپور نیز از انها استقبال کرده و مانی را به خود نزدیک میکند. دقت کنید همه ی اینکارها در زمانی انجام شده است که بزرگترین شاهان ساسانی یعنی اردشیر یکم و شاپور یکم هر دو زنده بودند. افزون بر اینکه مانی به شاپور نزدیک میشود شاپور مانی را در زمره نزدیکان و ملازمان و مشاوران خود کرده و تا نزدیک 10 سال هرجا که بوده مانی او را مشایعت میکرده است. برخی میگویند شاپور کیش مانی را پذیرفته بود. رابطه ی مانی به اندازه ای با شاپور خوب بود که کتاب جهان شناسی و جهان بینی دینش را به نام شاپور نوشت (کتاب شاپورگان). به مانی اجازه ی تبلیغ دینش در ایران داده شد و مانی به تبلیغ دینش در ایران پرداخت. در نهایت مانی در یک مباحثه ی دینی که در حضور شاه برگزار شد شکست خورد. در آن زمان نیز مانی نه کشته شد، نه زندانی شد و نه اموالش ضبط شد. تنها او را از کشور ایران اخراج کردند. و مانی سالیان سال دین خود را در آسیای مرکزی گسترش داده و باز در زمان بهرام یکم به ایران بازمیگردد و با برنامه ریزی یکی از موبدان بزرگ ایران نامور به کرتیر کشته میشود. کرتیر شخصی بود که در زمان نخستین شاهان ساسانی همواره همراه خاندان سلطنتی بود و شغل و منصب هیربدی و سپس موبدی داشت. کرتیر نزدیک به یک دهه قدرت گرفته و در ذهن بهرام یکم و دوم نفوذ کرده و مجوز سرکوب دیگر ادیان را از انها میگیرد. در کتیبه ی کرتیر اشاره شده است که پیروان همه ادیان غیر زرتشتی سرکوب شده اند.
اگر بگوییم این نمود کامل استبداد دینی است چیزی به گزاف نگفته ایم. بیگمان اقدام کرتیر را میتوان استبداد دینی دانست ولی انچه که بررسی نشده است این است که در تاریخ بیش از چهارصد ساله ی ساسانیان تنها یکبار و ان هم در زمان کرتیر این اتفاق یعنی سرکوب همه ی ادیان پیش آمده است. و غیر از این مورد هیچگاه چنین چیزی دیده نشده است. ما موبدان بزرگی در زمان ساسانیان داشته ایم مانند تنسر یا بزرگتر از همه اذرباد ماراسپند یا ارداویراف یا …. در زمان هیچکدام از اینها که بزرگان برجسته دینی بودند هیچکس به خاطر داشتن دینی غیر از کیش زرتشتی کشته یا مجازات نشده است. اقدام کرتیر را حتی میتوان یک بدعت نامید که نه پیش از او و نه پس از او هیچگاه انجام نشده بود.


به هر روی نزدیک به یک دهه از چهارصد و سی و چند سال از فرمانروایی ساسانیان کرتیر نیرو داشت و پیروان ادیان دیگر را سرکوب میکرد. که این تنها نمونه ی سرکوب ادیان بوده است و این کار کرتیر را نمیتوان به سراسر سلسله ساسانیان تعمیم دهیم.


کرتیر را میگذاریم و به سراغ شاه برجسته ی دیگر شاپور دوم میرویم. شاپور آن اندازه با پیروان ادیان دیگر و از جمله مسیحیان به نیکی رفتار میکرد که امپراتور مسیحی روم از شاپور به خاطر برخوردش نیکش با پیروان دین مسیحی تشکر کرد.


ولیکن شاپور بعدها این رویه را ترک کرد و به سرکوب مسیحیان پرداخت. اما دلیل این سرکوب تعصب دینی نبود. بر اساس گزارش هایی که از خود رومیان و دیگر تاریخنویسان به دست ما رسیده است مسیحیان ایران بسیار به روم مایل بودند. آنها در جنگ های ایران با روم شرکت نمیکردند. به لشکر ایران سرباز نمی دادند. مالیاتشان را پرداخت نمیکردند. و ازین گذشته به لشکر روم کمک کرده و جاسوسان روم در ایران بوده اند. حتی پا را فراترو گذاشته و پیشگویی کرده بودند که ایرانیان از روم شکست خواهند خورد. شاپور در این شرایط و به این دلیل مسیحیان را سرکوب کرد. پس گرچه پیروان یک دین سرکوب شدند اما به خاطر تعصب دینی نبود بلکه سخن از امنیت کشور است.در زمان شاپور دوم نه یهودیان، نه بوداییان و نه…. نه مورد ازار قرار گرفتند و نه سرکوب شدند.


از زمان شاپور دوم به زمان یزدگرد یکم و دوم میرویم. یزدگرد به اندازه ای با پیروان دیگر ادیان به نیکی رفتار میکرد که مسیحیان به او لقب مهربان یا نیکو کار داده بودند. ولیکن او نیز در اواخر عمرش نظرش درباره پیروان مسیحیان دست خوش تغییر شد و دلیل آن نیز باز خود مسیحیان بودند. مسیحیان کار را به جایی رسانده بودند که در گندی شاپور یکی از بزرگترین شهرهای ایران یک آتشکده را خراب کرده و اتش آن را خاموش کرده بودند. با این حال این افراد نه گردن زده شدند و نه زندانی شدند. شاه خواست شخصا از انها پرسش کند. یکی از آنها شرکتش در این ماجرا را نفی کرد. اما دیگری به نام حشو این کارش را تایید کرد. حشو در حضور شاه ایران به کیش زرتشتی که کیش مردم ایران، شاه و بزرگان ایران بود توهین کرد. یزدگرد از او خواست که با هزینه ی خودش آتشکده را از نو بسازد. اما حشو نپذیرفت و برکارش پافشاری کرد. حال اگر ساسانیان را در نظر نگیریم در یک کشور پیشرفته ی امروزی برای نمونه در آمریکا اگر کسی پیدا شود که یک کلیسا را خراب کند آیا دستگیر نمیشود و از او خواسته نمیشود که خصارت وارد شده را جبران کند؟ تصور کنید این شخص نه پوزش خواهی کند، نه خصارت وارده را بپردازد و ازین گذشته در حضور قاضی نیز که به فرض مسیحی است به دین مسیحی فحاشی کند. براستی سزای چنین شخصی چیست؟ باری به هر جهت مسیحیان کردارهایی ازین دست انجام میدادند که هر از چندگاهی باعث سرکوبشان میشد و مقصر آن نیز خودشان بودند.


در زمان یزدگرد دوم باز دیده شده است که یک آتشکده توسط مسیحیان ویران شده است. ازین گذشته شاه در عین ملایمت نامه ای به بزرگان ارمنستان نوشته و ابراز ارادت کرده و آنها را به دین زرتشتی دعوت کرده است. اموزه های کیش زرتشتی را در نامه ای برای انها فرستاده و از انها نیز خواسته است که اموزه های دین خودشان یعنی دین مسیحی را در نامه ای بنویسند و برای یزدگرد بفرستند. اما آنها در پاسخ نه تنها نامه ی شاه را جواب نمیدهند. بلکه اموزه های دین زرتشتی را علنا مزخرفات میخوانند و شریعت کیش زرتشتی را زاییده ی ذهن یک مشت دیوانه (منظورشان موبدان بزرگ بوده است) میدانند. آنها حتی حاضر نمیشود نامه ی شاه را بخوانند. و حتی به نامه ی شاه پاسخ نمیدهند. ازین گذشته به دین زرتشتی، به زرتشتیان که بدنه ی جامعه ی جامعه ی ایران را تشکیل میدادند فحاشی و بدگویی میکنند. 


تصور بفرمایید اینها اقدامات بزرگان یک مملکت بوده است که دین مسیحی داشته اند. و اگر سرکوب میشدند به خاطر برخوردهای نامناسب خودشان بوده است. ازین گذشته کشیشان مسیحی احساس میکردند رسالتی دارند مبنی بر این که باید همه ی مردم ایران را مسیحی کنند. از سویی مسیحیان در ایران خوشنام نبودند. تعرض، جاسوسی برای روم، نداشتن تربیت اجتماعی باعث شده بود که دید جالبی به مسیحیان نداشتند اما این کشیشان نیز تمام تلاش خود را میکردند که مابقی ایرانیان را نیز مسیحی کنند. پر اشکار است که همه ی اقدامات را وقتی در نظر بگیریم می بینیم که اگر این جماعت سرکوب شده اند به واسطه ی کردار خودشان بوده است. در حقیقت مستبد دینی مسیحیان بوده اند نه ساسانیان.
در نهایت پیروز شاهنشاه ساسانی برای رفع این مشکل یک فکر بکر میکند. او تصمیم میگیرد به کمک برخی از اسقفان و کشیشان نسطوری، مذهب نسطوری که یکی از مذاهب مسیحیان مانند کاتولیک یا پروتستان و … بود را به ایرانیان مسیحی ارائه دهد. ایرانیان مسیحی مذهب نسطوری را می پذیرند. اما رومیان دشمن سرسخت مذهب نسطوری بودند. این باعث میشود رشته ی دینی بین مسیحیان ایران و روم گسسته شود.
ازین تاریخ به بعد و پس از اینکه مسیحیان ایران از روم به لحاظ معنوی جدا شدند هیچگاه تا پایان روزگار ساسانیان سرکوب نشدند.


می آییم به زمان قباد.

در زمان قباد مزدک دین خود را عرضه میکند. یکی از برادران قباد دین او را می پذیرد و به واسطه ی این شخص مزدک با قباد ملاقات میکند. «قباد به دین مزدکی میگرود» یا دست کم از آن حمایت میکند.( توجه داشته باشید ایا این اقدامات میتواند در یک جامعه ی دیکتاتوری دینی توسط شاه آن جماعت انجام گیرد؟). قباد به اندازه ای در قدرت دادن و حمایت از مزدکیان پیش میرود که بزرگان کشور او را برکنار میکنند. و چند سال بعد قباد دوباره بر تخت شاهی می نشیند اما این بار با مزدکیان همراهی نمیکند. مزدکیان که خود را قدرتمند میدانستند بر آن بودند که فرزند بزرگ قباد یعنی کاووس را به عنوان ولیعهد و شاه بعدی ایران به قباد تحمیل کنند. قباد زیر بار نمیرفت و انوشیروان را برای ولیعهدی تعیین کرده بود. در نهایت مزدکیان شورش کرده و دست به شمشیر برده و خونریزی میکنند.


حال اگر این کارشان را اصلا در نظر نگیریم شکافتی که در جامعه ی ایرانی آن زمان ایجاد کردند بسیار جالب توجه است.


مزدک اموزش داده بود که چون زمین و ثروت و زن از جمله چیزهایی هستند که بشر همیشه به خاطر اینها به جنگ دست زده است پس باید اینها مال همه باشند. یعنی ثروت و زمین اشتراکی باشد. زنان اشتراکی باشند و …
در شورشی که مزدکیان میکنند به بزرگان جامعه ی ایرانی و حتی مردم عادی جامعه ی ایران تعرض میکنند. اموال مردم را غارت میکنند. بعضا دیگران را می کشند. به زن و خواهر و دختر مردم دست درازی و تجاوز جنسی میکنند. انقدر این تجاوزات در سراسر کشور پر دامنه بوده است که شاه انوشیروان مجبور میشود برای حمایت از کودکانی که پذر آنها مشخص نبوده است قانونی وضع کرده و انها را پشتیبانی کند.


حتی در تاریخ طبری گزارش شده است که یکی از دلایل بد بودن خسرو انشیروان با مزدک این بوده است که در زمان نوجوانی انوشیروان، مزدک مادر انوشیروان را می بیند و از انجا که در مذهب مزدکی زن یک مال اشتراکی به حساب میاید و قباد نیز پیرو این دین بوده است. مزدک از قباد میخواهد که زنش را یعنی مادر خسرو انوشیروان را در اختیار او برای انجام امیزش جنسی بگذارد. قباد می پذیرد. انوشیروان وقتی اگاه میشود از مزدک میخواهد که این کار را انجام ندهد. مزدک نمیپذیرد. انوشیروان به او التماس میکند و در نهایت مزدک به شرط اینکه انوشیروان پای او را ببوسد ازین کار صرف نظر میکند و انوشیروان نیز برای نجات مادرش این کار را انجام میدهد.
تصور بفرمایید که اگر مزدکیان سرکوب شدند دلایلش اینها بوده اند نه تعصب دینی زرتشتیان. پیروامون مزدکیان کومونیست ها بی نهایت مظلوم نمایی کرده اند و حقایق تاریخی را کتمان کرده اند. دین مزدکی اولین نمود کمونیستی در جهان بوده است.


در زمان انوشیروان و شاهان بعدی تا یزدگرد سوم اخرین شاه ساسانی برخورد با سایر ادیان خوب بوده است. حتی شاهان زنان غیر زرتشتی داشتند. زنان مسیحی و یهودی و …. که بعضا آنها مادر ولیعهد نیز بودند.
افزون بر این پیروان دینی مانند یهودیت جز در زمان کرتیر هیچگاه ازاری از ساسانیان ندیده اند و همواره دوست دار ایرانیان و مردمی میهن پرست بوده اند. در تمام تاریخ چهارصد و چند ساله ی ساسانیان تنها یک بار یک جشن یهودیان اجازه داده نشد که برگزار شود که ان نیز دلیلش تعصب مذهبی نبوده است. همچنین است بوداییان. بوداییان در شرق ایران جولان میدانند. معابد بزرگ داشتند و مردم را نیز به دین خود دعوت میکردند. اما چون در پی فتنه و جاسوسی و تعرض به مردم نبودند هیچگاه نه سرکوب شدند و نه حتی برای کارهایشان هشداری دریافت کردند.


حال با این تفاسیر ایا واقعا درست است که ساسانیان را دیکتاتورهای مذهبی بدانیم؟

 


همچنین دوستان گرامی پیرامون هرکدام از سخنان بنده که شک و گمان داشتند میتوانند اعلام کنند تا سند آن گفتارها را صریحا خدمت انها عرضه کنم.

با سپاس از داریوش و برگه تاریخ زرتشتیان

فرمان لغو «جزیه»

فرمان لغو «جزیه»


در تیرماه
۱۲۶۱ خورشیدی، سرانجام پس از ۱۲۴۵ سال، اخذ مالیات ننگین “جزیه” لغو و یوغ ستم از گردن ایرانیان غیر مسلمان، بویژه زرتشتیان ایران برداشته شد. این دستاورد بزرگ انسانی با تلاش های خستگی ناپذیر روانشاد «مانکجی لیمجی هاتریا» و حمایت پارسیان هند همراه با اهرم فشار بر دولت قاجاری ناصرالدین شاه بدست آمد.

قانون جزیه مالیاتی دو چندان بود که مسلمانان پس از تازش و اشغال سرزمین های دیگر بر مردمان آن سرزمین ها که به مذاهب و آیین ها دیگری باورمند بودند، روا می داشتند و در برابر دریافت جزیه، به آنان اجازه می دادند در شهر و خانه و کاشانه خود زندگی کنند و به باورهای دینی خود پایبند بمانند. معمولا” دریافت بهای جزیه با رفتارهای تحقیرآمیز و زننده ای از سوی حاکم شرع یا روحانیون مسلمان همراه بود و کسی از پیران و بزرگان جامعه دینی که می بایست جزیه به مسلمانان پرداخت کند، مبلغ جزیه را در روز مشخصی خدمت روحانی یا حاکم شرع یا فرماندار می بردند و به حالت تعظیم کنان وارد می شدند و مبلغ را بزیر لحاف یا فرش طرف مقابل بدون اینکه بدستش بدهند، قرار می دادند و سپس شخص جزیه گیرنده مطابق سنت یک ضربه پس گردنی(در برخی مواقع همراه با اردنگی) به نماینده آن مذهب میزد و چندی توهین و تحقیر بر او روا می داشت و از اینکه مطابق سنت اسلام این کافر را نمی کشد و بر او منت می گذاشت. سپس فرد جزیه دهنده همانطور کرنش کنان بدون اینکه به نماینده مسلمین پشت کند از درب خارج می شد.

گرفتن جزیه به ویژه در روزگار صفویان و قاجارها همراه با ضرب و شتم و خفت و خاری و تحقیر باورمندان به دیگر ادیان همراه بود و این بواسطه نص صریح قرآن(سوره توبه، آیه 29) انجام می شد که در آن از واژه «صاغرون» به معنی خوار و ذلیل شمردن و ذلیل کردن استفاده شده است: 


«قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ»
(بکشید آنان از اهل کتاب را که به الله و روز قیامت ایمان نمی آورند، و آنچه را الله و رسولش حرام گردانیده اند، حرام نمی دارند و متدیّن به دین اسلام نمی گردند، کارزار کنید، تا با ذلت و [کمالِ] خواری به دست خود جزیه دهند.)


لغو مالیات «جزیه» پس از سده ها به‌کوشش «مانکجی‌لیمجی هاتریا»


«مانکجی هاتریا» پس از
۲۹سال تلاش پی گیر و خرج مبالغ گزاف فرمان لغو حکم جزیه را از ناصرالدین شاه دریافت کرد. این خواسته در سه مرحله انجام شد، نخست عباسقلی خان معتمدالدوله، وزیر عدلیه دریافت مبلغ جزیه را عهده دارشد که به این صورت تا حدی دست حکام محلی از تعدی به زرتشتیان کاسته شد. در دومین گام مانکجی توانست حدود۱۰۰ تومان از مبلغ ۹۳۷۵ ریال را کاهش دهد و در سومین گام پرداخت کل مبلغ جزیه را خود و از طرف انجمن اکابر پارسیان عهده دار شد تا دیگر هیچکس در هیچ جای ایران از زرتشتیان جزیه طلب نکند.(1) 
انجمن اکابر پارسیان هند حدود
۲۸سال مبلغ جزیه را پرداخت می‌نمود و هدایا و پیشکش‌های فراوانی را برای شاه و درباریان می‌فرستاد. از این مدت حدود بیست سال آن را تا زمان صدور فرمان الغاء، خود مانکجی اقدام به پرداخت مبلغ جزیه که رقمی بالغ بر ۹۴۵ تومان در سال بود، می‌نمود تا اینکه سرانجام ناصرالدین شاه پس از ملاقاتهای مکرر مانکجی و نیز وزیرمختار انگلیس با وی در تیرماه ۱۲۶۱ خورشیدی حکم الغای جزیه را خطاب به سعیدخان، وزیرامورخارجه صادرکرد و وزیر نامبرده با پشتیبانی ظل السلطان و نایب السلطنه و مجلس شورای دربار که همگی با مساعی مانکجی هاتریا با این نظر موافق بودند، در ماه رمضان المبارک سنه ۱۲۹۹ هجری قمری فرمان مذکور را با مهر ناصرالدین شاه صادر نمود و بدین ترتیب این بار سنگین مادی و معنوی پس 1200 سال از دوش زرتشتیان ایران برداشته شد. لازم به اشاره‌است که در بخشش مالیات جزیه این اشخاص نیز مؤثر بوده‌اند: -رئیس انجمن اکابر صاحبان پارسیان هند و امنای آن انجمن به وسیله حکومت هندوستان. وساطت مستر ر.ف.تامسن، وزیرمختار انگلیس در تهران، سردین شاه مانکجی پتیت رئیس انجمن بهبود حال زرتشتیان ایران . وزیرخارجه انگلستان موسوم به ارل آو گرانویل. (طبق نامه ۲۷ژوئیه ۱۸۸۲ به سفارت تهران)

پی نوشت:

1: مستوفیان و دفترداران حکومت قاجار علاوه بر مبلغ جزیه، هرچه می‌توانستند اضافه بر این مبلغ برای خود وصول می‌کردند. این وصول در بیشتر موارد همراه با زور و آزار زرتشتیان از آنها گرفته می‌شد. روانشاد مانکجی با دربار ناصرالدین‌شاه توافق کرد که این مبلغ را یکجا به دارالخلافه تهران بپردازد. مالیات «جزیه» به‌قدری کمرشکن بود که قسمت بزرگی از درآمد سالانه‌ی این مردمان فقیر را دربر می‌گرفت. فشار «جزیه» به‌ویژه پس از شامگاه سلسله زندیه از بد هم بدتر شد، چنان‌که بهدینان را مستاصل و پریشان‌روزگار ساخته بود. برای نمونه در سال 1265هجری‌قمری، 60تن از زرتشتیان روستای «ترکاباد» یزد که از کانون‌های دستوران و پیشوایان زرتشتی بود، چون از پرداخت 2ریال پول جزیه عاجز بودند و مامورین حکومتی نیز با ضرب چوب، چماق، مشت، لگد و لعن مطالبه می‌کردند، طاقت نیاورده با خانواده‌ی خویش مسلمان شدند.

_ رشید شهمردان، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، ص244

 

و با سپاس از برگه تاریخ زرتشتیان.

لغو جزیه کمر شکن زرتشتیان

لغو جزیه کمر شکن زرتشتیان 


مانکجی هاتریا توانست پس از
۲۹سال تلاش پی گیر و خرج مبالغ گزاف فرمان لغو حکم جزیه را از ناصرالدین شاه دریافت کند. این خواسته در سه مرحله انجام شد، نخست عباسقلی خان معتمدالدوله، وزیر عدلیه دریافت مبلغ جزیه را عهده دارشد که به این صورت تا حدی دست حکام محلی از تعدی به زرتشتیان کاسته شد (تا پیش از این تاریخ حکمرانان ستمگر شهرهای زرتشتی نشین هر اندازه که میخواستند و در هر زمانی جزیه را از جماعت فقیر زرتشتی طلب میکردند و اگر کسی توان پرداخت آن را نداشت کتک زده، مجبورم میکردند که یا خودش یا یکی از اقوام و یا همسایگانش این مبلغ را پرداخت نماید و در غیر اینصورت جان و مال و ناموسش در امان نبود). در دومین گام مانکجی توانست حدود۱۰۰ تومان از مبلغ ۹۳۷۵ ریال را کاهش دهد و در سومین گام پرداخت کل مبلغ جزیه را خود و از طرف انجمن اکابر پارسیان عهده دار شد تا دیگر هیچکس در هیچ جای ایران از زرتشتیان جزیه طلب نکند (زرتشتیان ایران به شدت فقیر بودند و حقیقت این است که توان پرداخت جزیه را نداشتند و گاه مجبور به تغییر دین اجباری برای این مساله میشدند. مانکجی و انجمن اکابر هندوستان با رفت و آمدهای پیگیر و آوردن هدایا و …. برای شاه و دربار موافقت آنها را کسب کردند که مبلغ جزیه از زرتشتیان ایران گرفته نشود بلکه این مبلغ را انجمن اکابر هند بپردازد). انجمن اکابر پارسیان حدود ۲۸ سال مبلغ جزیه را پرداخت می‌نمود و هدایا و پیشکش‌های فراوانی را برای شاه و درباریان می‌فرستاد.از این مدت حدود بیست سال آن را تا زمان صدور فرمان الغاء، خود مانکجی اقدام به پرداخت مبلغ جزیه که رقمی بالغ بر ۹۴۵ تومان در سال بود، میکرد.


رشید شهمردان – نخستین اقدام فرزانه مانکجی در دربار شاهنشاهی ایران کوشش در الغای قانون مالیات جزیه بود و برای توفیق در این کار کارمندان سفارت انگلیس و هم کونت دو گوبینو از کارمندان سفارت فرانسه بود در مواقع لازم با او همراهی نموده اند. چون در الغای جزیه اهمال می شد باتفاق سفیر انگلیس ناصرالدین شاه را ملاقات و پس از گفتگوهای زیاد بالاخره صد تومان از سرجمع مالیات جزیه یزد و کرمان که 945 تومان بود کسر می نماید و متعهد میشود مبلغ مذکور را مستقیما در تهران بپردازد و دیناری از آن در یزد و کرمان مطالبه ننماید. مالیات در مدت 28 سال تا القای آن به توسط انجمن اکابر صاحبان پارسی مستقیما در تهران پرداخته میشد و به ارزش آن زمان هر سال در حدود چهار هزار روپیه میگشت. چون مساغی فرزانه در معافیت جزیه به جایی نرسید «سر دینشاه پتت بارون اول» (از پارسیان هند)، رئیس انجمن اکابر صاحبان پارسی و کلیه ی امنای آن انجمن در 2 دسامبر 1880 میلادی عریضه ای به ناصرالدین شاه ارسال و التماس معافیت جزیه را می نمایند. چون اثری از آن به ظهور نمیرسد به وسیله ی جکومت هندوستان از «مستر ر.ف تامسون» وزیر مختار دولت انگلیس در تهران تفاضا می نماید تا نفوذ خود را برای الغای مالیات جزیه در دربار ناصرالدین شاه به کار برد. به علاوه سر «دینشاه پتت» از وزیر خارجه ی انگلستان موسوم به «ارل آگرانویل» به وسیله ی نامه ی خود در مورخه 27 ژوئیه 1882 التماس می کند به سفارت خود در تهران توصیه نمایند به وسایل ممکنه در معافیت جزیه جدیت نماید.
بنا بر این مستر تامسن با اتفاق فرزانه مانکجی چندین بار شاه را ملاقات و بالاخره به او گوشزد می کنند که اگر شاه با الغای مالیات جزیه عموم رعایای خود را اعم از مسلمان، زرتشتی، کلیمی و نصرانی با نظر مساوات بنگرد در جهان متمدن نامش به نیکی و دادگری شهرت خواهد یافت. شاه از استماع این بیان به «سعید خان وزیر امور خارجه» امر نمود فرمان معافیت زرتشتیان را از پرداخت مالیلات جزیه صادر نماید. وزیر نامبرده با پشتیبانی ظل السطان و نایت السطنه و مجلس شورای دربار که به واسطه ی مساعی فرزانه مانکچی صاحب به این نظریه موافق بودند در ماه رمضان المبارک سنه 1299 هجری فرمان مذکور را مزین با مهر شاهنشاه صادر نمودند و زرتشتیان از ستمی که در قرون متمادی روحشان را معذب میداشت آزاد شدند.


متن فرمان لغو جزیه از این قرار است:

سرتیپ دکتر جهانگیر اوشیدری – « نظر به سپاس داری عنایات وافره و عطایای متاکثره حضرت واهب بی منت عز اسمه که پرتو وجود تقدس ما را آرایش تاج و تخت کیان فرمود وافاضه ذات همایون ما را موجب آسایش قاطبه سکان ممالک ایران بر ذمت همت ملوکانه لازم است که رفاهیت حال و فراغت بال عموم رعایا ار هر طایفه و ملت و طبقه و عشیرت را که در زیر سایه مرحمت بی پیرایه ی ما باید به آسودگی بغنوند مهیا داریم و بزلال موهبتی خصوص مزرع آمال هریک را سر سبز و شکفته فرماییم از جمله طایفه ی زردشتیان یزد و کرمان که از قدیمی سکنه ی ایران و نتیجه ی دودمان پارسیانند رعایت احوال آن ها زائدا علی ماکان منظور نظر عنایت گستر همایون است به صدور این منشور رقضا دستور امر و مقرر می داریم که قرار اخذ مالیات املاک و رسوم اضافیه و سایر عوارص و وجوهات دیوانی به همان نهج که در شهر و بلوک یزد و کرمان با رعایای مسلم معامله میشود با زردشتیان سکنه آنجا نیز بلا زیاده و نقصان به همانطور معمول گردد و نظر به این قرار چون مطالبه ی مبلغ هشتصد و چهل و پنج تومان که به اسم دیگر از طایفه ی مزبوره گرفته می شده است مرتفع خواهد نمود. لهذا از ابتدا هذالسنه یونت خیریت دلیل و ما بعدها مبلع مزبور را به تخفیف ابدی مرحمت و مقرر می فرماییم که مقربوالخاقان مستوفیان دیوان همایون و سر رشته داران دفترخانه ی مبارک مبلغ مذبور را از حق جمیع یزد و کرمان کلیه موضوع و از دفتر اخراج نمایند و حکام حال و استقبال ولایات یزد و کرمان این مبلغ مخصوص را به تخفیف ابدی برقرار دانسته از هدالسنه یونت ئیل و یا بعدها مطالبه آن را کلا و جزا موجب مواخذه و سیاست دانند و در مطالبه ی مالیات ملک و آب و مستقلات و رسوم اضافیه و غیره بهمان قرار که با سایر رعایای آنجا معامله و رفتار می شود با زرتشتیان نیز معمول دارند و در عهده شناسند.


امضاها: تحریر فی شهر رمضان المبارک سنه 1299 (برابر با اوت/آگوست 1882 میلادی)

سرچشمه:
شهمردان، رشید، (چاپ یکم 1330 یزدگردی)، فرزانگان زرتشتی، برگه ی 632 تا 634، انتشارات: نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبئی، تهران 1330 یزدگردی.

اوشیدری، جهانگیر، (چاپ یکم 2535 شاهنشاهی)، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، انتشارات ماهنامه ی هوخت، تهران 2535 شاهنشاهی.

 

و با سپاس از برگه تاریخ زرتشتیان.

پس از سدره پوشی

باز گشت به چگونه زرتشتی شویم

پس از سدره پوشی

 

به خشنودی اهورامزدا، خداوند جان و خرد

فرخنده باد بر شما این گزینش شایسته

 


 

می‌دانیم كه سدره‌پوشی نشانه‌ی بیرونی زرتشتی بودن است اما پیش از  آن باید از راه خرد زرتشت و پیام او را شناخت و به آن باور آورد. دین در آیین زرتشت، جهان‌بینی است. شما با پذیرش دین زرتشت پذیرفته‌اید كه مانند او به جهان بنگرید، نیك اندیش و نیك‌گفتار و نیك‌كردار باشید و برای آبادانی و بهسازی جهان بكوشید.

 

برای آبادانی و بهسازی جهان كه میوه‌ی كردار نیك است ما باید دست در دست هم بگذاریم و كار كنیم. این كار باید گروهی انجام گردد و سازمان‌پذیر باشد. در فرزان زرتشت نه زورگویی و نه بی‌هنجاری راهی ندارد. زرتشت به مردم‌سالاری باور دارد. بنابراین كسانی كه بخواهند بنام زرتشت و بنام آزادی بی‌هنجاری و یا هرج‌و مرج بیافرینند همان‌اندازه از زرتشت بدور هستند كه آن كسانی كه بخواهند بنام زرتشت زور بگویند و بیداد كنند.

ما در سیمای هر كس كه خواستار زرتشتی بودن است یك همكیش و یك همكار می‌بینیم. امید همه‌ی زرتشتیان آگاه از ورود شما شكوفایی بیشتر دین بهی است.

 

بنابراین این آگاهی ژرف و خواست از دل‌برآمده‌ی شما را گرامی داشته و ورودتان را به جهانی نو شادباش می‌گوییم و یادآور می‌گردیم كه این گزینش شما و هر گزینشی، همواره با خویشكاری یا مسئولیت همراه بوده و جدایی ناپذیرند. هر كس، تا آن زمان كه بر بنیان‌های بهدینی و آرمان‌های آن وفادار بماند زرتشتی به شمار می‌آید و هر آنكس كه چنین نكند، حتا اگر سدره‌پوش شده باشد شایسته‌ی نام زرتشتی و بهدین نمی‌تواند باشد.

پس اهورامزدا یار و یاور شما و همه‌ی ما در انجام این خویشكاری اهورایی‌مان باشد.

 

ایدون باد.


The World Zoroastrian Council

چگونه میتوان زرتشتی شد

چگونه میتوان زرتشتی شد

 

جنبش از این بیش شتابان کنیم!

باز هم می گویم و اینبار با آوایی بس رساتر می گویم که:

هر آن کس که منش و بینش نیک و به دارد و نیکی همگان را خواستار است، یک بهدین است

هر آن کس که مزدا را، یگانگی و به هم پیوستگی همه ی هستی را در می یابد و خدای یگانه ی نیک آفریننده آن را می ستاید، یک بهدین است
هر آن کس که پیام زرتشت پاک و راستی جوی راستین (اشو) را راهنمای خویش در زندگی می یابد و می داند یک بهدین است

هر آن کس که نیکی و بهروزی گیتی و همه ی آفریده های باشنده در آن را می خواهد،یک بهدین است

هر آنکس که از دروغ، به هر دیسه آن دوری می جوید و با آن می رزمد، یک بهدین است

و هر آنکس که رهایی، بهروزی و رستگاری ایران زمین و مردمانش را آرزومنداست و در راه آن، از روی نیکی و راستی و با همه ی توان خویش می کوشد یکبهدین راستین است

“موبد کامران جمشیدی”


زرتشتی بودن، پیش از هر چیز، یك آگاهی و باوری ژرف و درونی به بهترین راستی و درستی (اشا وهیشتا یا اَردیبهشت) و نیکی بر بنیان اندیشه و خرد می باشد (وُهومن یا بَهمن). یک زرتشتی باور دارد که راستی بهترین نیکی است و آباد کننده است اما دروغ، آزارنده و ویرانگر جان و جهان است. خوشبختی او با خوشبختی همگان کامل می گردد. برای او جهان هستی یگانه است، بدین مفهوم که هر چه هست با هم و درهم تنیده است و سرنوشت یکی در سرنوشت دیگری اثرگذار است. آب و باد و آتش و خاک را، که هر چه هست از آنها درست شده، سپنتایی و اهورایی می داند و از آلودگی و نابودی آنان که آلودگی و نابودی خود است می پرهیزد. گیاهان و جانوران را نیز در این چرخۀ هستندگی و یگانگی می داند و آنها را نمی آزارد زیرا که پیامدش آزردگی خود و جهان است. – “موبد کامران جمشیدی”

 


 

 

درود، بسیاری از درخواست ها برای زرتشتی شدن از ایران می باشد و با نگرش به شرایط حکومتی کنونی در ایران امکان برگزاری آیین سدره پوشی در ایران را نداریم، بر این اساس در تارنمای دین بهی برآن شدیم تا نوشتار پیش رو را به دو بخش

 زرد برای کسانی که امکان باشندگی در آیین سدره پوشی را ندارند و

 سبز برای کسانی که امکان باشندگی در آیین سدره پوشی را دارند بخش کنیم.

با سپاس، اشویی افزون باد

 

چگونه میتوان زرتشتی شد 



در ایران زندگی می کنم


و یا  


امکان باشندگی در آیین سدره پوشی را ندارم


در خارج از ایران زندگی می کنم


و یا  


امکان باشندگی در آیین سدره پوشی را دارم


پیشگفتار را با نوشتاری از موبد کوروش نیکنام شروع میکنیم


زرتشتی شدن ، شدنی نیست بلکه بودنی است یعنی هرفردی می تواند با رفتار و کرداری که بر گرفته از اندیشه نیک است از گروه پیروان آیین راستی و خرد نیز باشد. بنابراین بهره مندی از اندیشه نیک، داشتن گفتار سنجیده با پشتوانه خرد و انجام کردار خوب و سازنده، نیاز به هیچ کارت، مدرک، گواهینامه و دیپلم ندارد. به عبارتی بودن و زیستن در زندگی سرشار از راستی، خردمندی، شادی در پرتو آزادی برای سازندگی و تازه شدن به سوی خوشبخت ساختن خود و دیگران حق هر انسانی است


 


کسانی که میخواهند زرتشتی شوند نخست باید آگاهی های بایسته درباره دین زرتشتی را بیاموزند. برای آموختن آگاهی های بایسته ، خواندن نسک های زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:


1 برگردان گاتها از موبد رستم شهزادی 


2 زرتشت و آموزشهای او از موبد رستم شهزادی 


3 جهان بینی اشو زرتشت از دکتر موبد خورشیدیان


4 دین و آموزش های اشو زرتشت از موبد دکتر جهانگیر اشیدری 


5 بدانیم و سربلند باشیم از دکتر منوچهر منوچهر پور 


6 مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان از موبد اردشیر آذرگشسب 


7 اخلاق ایران باستان از دینشاه ایرانی 


8 خدا شناسی زرتشتی از دستور داهلا، بازگردان از موبد رستم شهزادی


9 دیدی نو از دینی کهن از دکتر فرهنگ مهر 


10 فلسفه ایران باستان از دینشاه ایرانی 


11 خرده اوستا از موبد آذرگشسب  و یا موبد شهزادی و یا موبد شهمردان 


شما میتوانید این نسک ها را در ایران از :

موسسه فرهنگی انتشاراتی فروهر تهران ، خیابان انقلاب ، خیابان فلسطین جنوبی ، شماره 6 ، تلفن 66462704 خریداری کنید.


و یا

 

کتابفروشی مهرافزون: تهران، خیابان سپهبد قرنی، خیابان سپند شماره 19 آقای پیام پورجاماسب


بنیاد فرهنگی جمشید: خیابان كریمخان زند – خیابان خردمند شمالی – كوچه ششم – پلاك 2 – طبقه 2تلفن: 88825212



در اروپا و آمریکا نیز میتوانید از فروشگاه های ایرانی تهیه کنید ، اگر با دشواری در این زمینه روبرو شدید با ما پیوند برقرار سازید تا در این زمینه به شما یاری برسانیم.



نیایش های بایسته ،

 

این نیایشها را میتوانید از همین بخش دریافت کنید دانلود

این مجموعه شامل نیایش های : اشم وهو ، یتا اهو ، اوستای کشتی بستن ، برساد ، پیمان دین ، ستایش یکتا خدا ، سروش واژ ، تندرستی ، ویسپه و 101 نام خداوند میباشد.


 

 

خویشکاری خود میدانم تا در نخستین گاه در آیین سدره پوشی باشنده شوم


*** * * * ***



درخواست باشندگی در آیین سدره


پوشی را میتوانید به ایمیل


atashkadeh@bozorgbazgasht.com


ارسال کنید 

*** * * * ***


 


  درود، بخش بنیادی “چگونه میتوان زرتشتی شد” را میتوانید در پیوند های زیر از موبد گرامی کامران جمشیدی بخوانید.
بخشهای بالا بازنمودی بودند 
برای درخواست کنندگان داخل و بیرون از ایران که از این نوشتارهای ارزشمند دیگر برای زرتشتی شدن از سوی تارنمای دین بهی به اینگونه پیشکش شد.

 

 

 چگونه میتوان زرتشتی شد


چگونه میتوان زرتشتی شد (چکیده)


نوشتاری از موبد کامران جمشیدی



ایدون باد ایدون ترج باد


 


برای آگاهی های بیشتر همچنین ببینید :


آیین سدره پوشی


پس از سدره پوشی

آیا باید زرتشتی شدن خود را آشکار کرد


زرتشتی زاده و زرتشتی بودن

فیلم آموزشی سدره پوشی ؛ موبد کامران جمشیدی


آموزش سدره پوشی و کشتی بستن


زرتشتیان به دو نشان شناخته می شوند


آگاهی هایی درباره سدره و كشتی


سدره چیست


سفره سدره پوشی


کشتی چیست


دریافت اوستای کشتی بستن MP3


نکته دینی کلیدی مهم، در رابطه با سدره پوشی