دو نوشتار از سرور گرامی جهانگیر موبد گستاسب اشیدری

جهانگیر موبدگشتاسب اشیدری

به نام اهورا مزدا

خوانندگانگرامی پیام زرتشت سرشار از امید و خوش بینی و نوید بخش پیروزی نیکی بر بدیاست امید است که آموزشهای فلسفی ، علمی و اخلاقی و کرداری همانگونه که در (گاتها) سخنان سپنتایی زرتشت آمده است راهنما و راه گشای مردم امروزی برایرسیدن به شاهراه انسانیت بوده باشد . بنابراین مردم امروزی در جستجوی دینیهستند که با زمان همساز باشد . دینی که در آن دادگری باشد نه قانونهای دست وپاگیر . دینی که در آن شرافت انسانی از هر جهت لکه دار نشود ، دینی که باخرد و دانش هماهنگ و سازگار باشد نه اینکه بر پایه وهم و خیال و وحی و حدیثو روایت و معجزه و امدادهای غیبی گزاشته شده باشد ، دینی که پاسدار ومسئول تنها در یک واژه انسانیت بوده باشد . کسی که به راستی گراید بهروشنایی و شادمانی خواهد رسید و کسی که به دروغ گراید تا دیرگاه زندگی رادر تیرگی و کوردلی و آه و افسوس به سر خواهد برد . تنها خرد پاک پناهگاهامن انسانها میباشد و آن به ما رسائی و جاودانگی خواهد بخشید و تنها از اینراه نیک منشی و ایمان پاک به دست خواهد آمد . با یک نگاه کوتاه بهپژوهشهائی که درباره دین و آئین زرتشت انجام گرفته است ، دیدگاههائی کهپژوهشگران راستگو و بینشمند درباره آئین زرتشت داده اند چنان شور و شادی وغروری در آدمی می آفریند که از توان بازگوئی بیرون است . ناگفته نماند کهبرخی هم از روی کینه جوئی سخنانی بر زبان آورده و دسته ای هم از روی لغزش وپی نبرد به درونمایه ها دیدگاههائی را نمایانده اند . بیشتر بررسیها ونوشتارهای تاریخ نویسان در زمان داریوش بزرگ هخامنشی انجام شده است که خودکلیدی برای کاوشهای پسین تر دیگر نویسندگان شده (فیثا غورث ) این دانشمندیونانی کسی است که بارها به ایران و بابل آمده و از نزدیک با دانش و اندیشهایرانی آشنا شده است . نوشتاری دارد به نام ( تاریخ فلسفه ) که از اندیشههای زرتشت سخن میگوید . او مینویسد که زیر پوشش اندیشه ایرانی بوده که همهجا راستی را بر همه چیز دیگر برتری داده و از ( اهورا مزدا) چنان یاد کردهاست که پیکره او از فروغ تابان و روشنائی و روانش گرایشی بسوی راستی ودرستی و رویگردانی از زشتی و دروغ است . این همانی است که همواره در گاتهااز آن یاد شده. به دنباله آموزشهای راستینی که فیثا غورث از اندیشه زرتشتگرفت که همه زندگی اش را در پاک منشی و درستی و دوری از گناه و زشتی و دروغو بدی گزراند . فیلسوفان بنام دیگر یونانی که مانند فیثاغورث به خواندن وپژوهش پیرامون آئین و اندیشه زرتشت پرداخته اند ، در نوشتارهای خود بازتابداده شده و به ستایش خردگرائی این بینشمند یزرگ ایرانی آریائی پرداخته اند وهمه جا از او با ارج نام میبرند . فرهنگ ایران مانند رودخانه ای است که ازسرزمین های همسایه همچون جویبارهائی بهم پیوسته و آنرا گسترش داده اند وآن ویژگی خود را داشته و دارد و در درازای زمان دست کم از هشت هزار سال پیشدر گردش بوده و رسائی و کمال یافته است . فرهنگ ایران جهان بینی گسترده وپیوسته ای میباشد که باورهای دینی اشوزرتشت بخشی از آن است چه بسا مردمانسرزمینهائی که در گزرگاه تاریخ بوده اند ولی از میان رفته اند و فرهنگ آنهابه فراموشی سپرده شده است اما فرهنگ ایران پس از آنهمه فراز و نشیب ها ویورش ها و تاخت و تازهای بیگانگان چنان توانمند بوده است که پس از هشت هزارسال پیش تاکنون بدون اینکه گسسته گردد پا برجا و استوار مانده است . دریغاکه ایرانیان ناگزیر در خانواده ای مسلمان زاده شده اند و دین اسلام بهآنها هویتی داده شده است ، آنها خود برنگزیده اند ولی امروز بسیاری به راهخرد آمده و پی برده اند که این اندیشه بیابانی بزور شمشیر به آنها قبولاندهشده ، از این رو میخواهند و بر آنند که به اندیشه پاک ایرانی نیاکان خودروی بیاورند . سخن من آنست که زرتشتیان چرا این دیوار هراسناک را بدور خودکشیده اند و نمیگزارند ایرانی به ایرانی بودن خود برگردد. این کار از هرگناهی بالاتر است من همه کسانی که چشمها را بسته و گوشها را گرفته و بهدردها نمی خواهند آگاه شوند و در را به روی هم میهنان خود که آغوش به رویاندیشه ایرانی باز کرده اند و آنها را نمیپزیرند ، گناهکار میدانم . جوانانایرانی ما دارند از دست میروند اینان چرا در اندیشه فرزندان ایران نیستند ؟تا کی میخواهند سرها را در لاک هایشان فرو کنند ؟ بسیاری به مسیحیت گرویدهاند که گرچه نه دهم آن ایرانی هستند ولی چرا نباید به آئینی بگروند کهسددرسد ایرانی است؟ کسانی که در را به روی ایرانیان بسته اند دشمن دستور واندیشه زرتشت بزرگند که فریاد می زند بوسیله این دین جهان را به سوی رسائی وآبادانی و نوجوئی و نوگرائی به پیش ببرید

—————————————–

 

نوشتاری از سرور گرامیجهانگیر موبد گستاسب اشیدری

به نام اهورا مزدا

خوانندگانگرامی، اهورا مزدا را با دلی پاک و نهادی بی آلایش ستایش میکنیم و به شمافرزانگان کانون اروپائی برای آموزش جهان بینی زرتشت و شیفتگان و دلباختگانآئین راستین اشو زرتشت درود و سپاس فراوان پیشکش می نمائیم که در راه پاککردن زنگار از فرهنگ والای ایران زمین بپا خاسته اید و تلاش می کنید راهروندگان بزرگی مانند زنده یاد فردوسی توسی و زنده یاد استاد پور داود را پیبگیرید سپاس می گویم به بنیان گزراران این کانون که در کشوری بیگانه دردشوارترینشرایط به دستیابی به کار نویسندگان ، دانشمندان و پژوهشگران برگزیده وبیاری نوشتارهای تاریخی و فرهنگی دیگران را آگاه می سازند . این کار بسیاربا ارزش است زیرا که شاید از هزاران نفر ایرانی ده تن تاریخ کهن ایران رانداند تنها با دانستن تاریخ و فرهنگ کهن ایرانی است که تن هر ایرانی پاکسرشتی بار دیگر می تواند از زنگار آلودگیها پاک شود و به ایرانی بودن خودسرافراز گردد باید با گامهای تند به پیش بروید که با کوشش و پیگیری شمازنان و مردان بزرگ نیک اندیش و با بزرگواری هموندان مایه دار با نگارشهایآگاهی بخش گامهای پیروزمندانه ای بردارید و با یاری و کمک نویسندگان وپژوهشگران و دانشمندان ایران تبار آدمیان را به والائی آئین بهدینی آشناسازید.

شمانور چشمان ایرانیان فرهیخته و والاگرید ، شما امیدهای فروزندگی فرهنگایرانی هستید وماندگاری و پایندگی فرهنگ پویا و شادی بخش ایرانی و بهدینیدر گرو کوشش و همت شماست. پا.ینده و تلاش گرباشید تا بتوانیم دوباره سروری ووالائی از دست داده خویش را در جهان به دست آوریم . ما هیچ چیز از دیگرانکمتر نداریم بلکه فراوان تر داریم زمانی که آنها در غارها زندگی می کردند وهمدیگر را جلو شیر درنده می انداختند یا زنان و دخترانشان را زنده به گورمیکردند ،ما اشوزرتشت کوروش و داریوش و آتوسا را به جهانیان پیشکش نمودیمکه بی گمان پایه ریز تمدن باختر بودند هشیارباشید ناپاکدلان و کور دلان ازخیزش و آگاهی یابی شما در بیم و هراسند از آگاهی شما نسبت به تاریخ پر شکوهنیاکانتان زیان خواهنددید ولیشما فراوانید شما از تبار متهوران و بی باکان تاریخ هستید.

اگرهمه باهم باشیم و به پایندگی و جاودانکی آئین اشوزرتشت بیندیشیم هیچنیروئی را تاب ایستادگی در ما نیست. چرا؟ برای اینکه آئین بهی چیزی را ازکسی به عاریه نگرفته است حسنت باتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق می شودجهان گرفت = یا به نوشته زنده یاد حمید مصدق
چهکسی می خواهد من و تو ما نشویم = خانه اش ویران باد = من اگر ما نشومتنهایم = تو اگر ما نشوی خویشتنی ازکجا که من و تو شوری از عشق و جنون بازبر پا نکنیم = از کجا من و تو مشت رسوایان را وا نکنیم = من اگر بنشینم تواگر بنشینی چه کسی بر خیزد= من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه بر می خیزند = بنابراینما در لحظه ای که به هیچ روی بهدین مجاز نیست در آن بی تفاوت بماند لحظهای که هر بهدین باید وضع خود را نسبت به آنچه در دورو برش میگزرد روشن کند .و اعلام دارد که در کشاکش تعارض های موجود در کجا ایستاده و چه آینده ایرا برای آئین و دین خود آرزو می کند باید بیندیشد که من یک نفر بهدینزرتشتی هستم حقیقت تاریخ فردای همه اینهاست خود را هوادار حقیقت بدانید درجلوه تاریخ مشخص در زمان و مکان معین یک بهدین باشد در این لحظه ای که ازدید من لحظه ای است تاریخی روی سخنم با همه زرتشتیان است آبروی چندین هزارساله دین ما در گرو عمل کرد شماست بیائید مدافع آزادی و پیشرفت جامعه خودباشید نه حامی خود سری و واپسگرائی . ما باید نشان دهیم که زنده هستیم و دربرابر مشکلات و نا همواریها مانندکوهی از پولاد پا بر جا باشیم تا اینکهبتوانیم افتخارات گذشته خود را به دست بیاوریم
ایدون باد

چرا من زرتشتی شدم

چرا من زرتشتی شدم

گفتگوی دکتر خسرو خزاعی ( پردیس) با نویسنده و مورخ فرانسوی مونیک زتلاوی که بهآئین زرتشت گرویده و امروز یکی از هواداران سر سخت این آئین در فرانسه میباشد

منمونیک زتلاوی را در زمستان 2003 شناختم. او از پاریس به بروکسل و به ، « کانون اروپائی برای آموزش جهان بینی زرتشت » آمده بود تا کتاب جدید خود رابه نام « فرزندان زرتشت در هند و در ایران »* در بلژیک معرفی کند و در یکبرنامه تلویزیونی شرکت نماید .

درآن روز و در روزهای پس از آن ما بسیار درباره زرتشت و آئین او گفتگوکردیم، از گزشته های دور و نزدیک و آینده این آئین مقدس سخن راندیم. و اینگفتگو هیچ گاه قطع نشد و تا امروز ادامه پیدا کرده.

مونیکزتلاوی که در اصل یهودی می باشد در 30 اکتبر 2004 در« کانون اروپائی برایآموزش جهان بینی زرتشت» در بروکسل رسماً به آئین زرتشت وارد شد.

ودر همان زمان 17 نفر از ایرانیان مقیم در بلژیک و در هلند هم در برابرانبوهی از جمعیت به این آئین مقدس گرویدند. موبدانی که سدره پوشی ایشان راانجام دادند دکتر علی اکبر جعفری از آمریکا ، بانو فتانه فرید از آمریکا وموبد کامران جمشیدی از سوئد بودند

گفتگو ی زیر در 25 ژانویه 2006 انجام گرفته است:

 پردیس : میدانم که شما نه تنها در اصل یهودی هستید بلکه سالها بود که در جامعه وکانون یهودیان لیبرال در پاریس فعالیت میکردید ، و در این زمینه نوشته هایزیادی از جمله کتاب » « Shalom India را درباره یهودیان هند نوشته اید ،چگونه شد که ناگهان از هواداران سفت و سخت آئین زرتشت شدید؟

زتلاوی : این دگرگونی در من ناگهانی نبود . زمانی که من به هند برای پژوهش دربارهیهودیان هند رفته بودم ، با جامعه پارسی در آن کشور آشنا گردیدم و کم کمبه آئین زرتشت آشنا شدم ، گاتها را خواندم ، و به تاریخ درخشان ایران وزرتشتیان و خدمتی که زرتشت به فرهنگ جهان کرده بود پی بردم و کنجکاوی در مننسبت به آئین پدیدار شد .

درسفرهای بعدی به هند ، کم کم من خود را یک زرتشتی یافتم و همانطور که شمادر مقاله تان که به فرانسه ترجمه شده « میلیونها زرتشتی در جهان کهنمیدانند زرتشتی هستند » نوشته اید ، من هم به این نتیجه رسیدم که من همیشهزرتشتی بو ده ام بدون اینکه خودم بدانم. بنا بر این تصمیم گرفتم که در اینباره بیشتر پژوهش کنم. یکسال بعد ( سال 2001) نتیجه پژوهشهای خود را درکتابی به زبان فرانسه بنام « اینگونه فرزندان زرتشت بسر میدهند : زرتشتیاندر هند و در ایران» در پاریس به چاپ رساندم.

پردیس: پژوهش در آئین زرتشت و علاقه به آن یک چیز ولی ورود رسمی به این آئین چیزدیگری است. کی و چرا تصمیم به این گزینش بزرگ گرفتید؟

زتلاوی : آشنائی با شما و گفتگو هائی که در این زمینه با هم داشتیم و همچنین موقعیت منا سبی که در زمان کنگره جهانی در باره فرهنگ زرتشت در بروکسل دراکتبر 2004 که بوسیله کانون برگزار شده بود پیدا شد برای من تعین کنندهبود.

پردیس : واکنش جامعه یهودی در فرانسه در این باره چگونه بود؟

 
زتلاوی: این واکنش نا برابر بود، بسیاری آنرا پزیرفتند و بسیاری هم از کار منخشمگین شدند. ولی رویهم رفته چون من با یهودیان لیبرال کار میکردم ، آنواکنشها غیر قابل تحمل نبود 

پردیس : من یادم است زمانی که کانون یهودیان لیبرال فرانسه در پاریس برای یکنشست میان دینی از من فراخوانی کرده بود که به پاریس رفته و درباره زرتشتسخنرانی کنم، شما هم با احساس در این زمینه گفتگو کردید، آیا یهودیان حاضردر آن نشست از گفته های شما درباره آئین زرتشت که بخواهی نخواهی بسیاری ازآداب و رسوم یهودیان را زیر پرسش میبرد ، جا نخوردند ؟

زتلاوی : چرا! جا خوردند ولی تمام چیزهائی که من گفتم حقیقت بود و حتی خاخامبرگزار کننده هم که آنجا بود بطور خصوصی پزیرفت . ولی یاد آوری کرد که کارمن «یهودیت را میکشد».

پردیس : چه چیزی در آئین زرتشت بیش از همه توجه شما را جلب کرده، که نمیتوانید در دین یهودی پیدا کنید؟

زتلاوی: بزرگترین چیزی که مرا به آئین زرتشت کشیده چیزی است که در هیچ کدام ازآئین های سامی مانند یهودی ، مسیحی و اسلام نیست ، و آن احترام زیاد بهزندگی است . نه تنها زندگی انسانها ، بلکه به زندگی جانوران و گیاهان وبطور کلی طبیعت است که ارج و ارزش داده شده . برعکس، ادیان سامی همگی بویمرگ می دهند ، بوی گناه میدهند ، بوی دروغ میدهند . زرتشت تنها آئین وفلسفه ای است که دروغ را بالاترین لغزش در آئین خود به حساب آورده درصورتیکه در آئین های سامی دروغ گفتن و مردم را فریب دادن چیزیست عادی و دربسیاری از موارد پزیرفته شده .

پردیس : امروز بسیاری از مردمان بویژه ایرانیان بگونه بی سابقه ای به آئین زرتشتروی می آورند و این آئین قطب نیرومندی شده که اگر شرایط سیاسی یا اجتماعیاجازه دهد جامعه ایران را از بیماری « اسلامزدگی » برای همیشه نجات خواهدداد . شما این پدیده را چگونه تعبیر میکنید ؟

زتلاوی : البته بیشتر ایرانیانی که به آئین زرتشت روی میآورند ، آنهایی هستند کهاز اسلام مایوس شده و دیده اندکه در سده 21، این دین چیزی ندارد که به آنهابدهد، بنابراین آنها به آئین خردگرای زرتشت روی میآورند که میتواند یکدیدگاه مثبت و سازنده و پیشرو به زندگی آنها بدهد، ولی از دیدگاه من ، آئینزرتشت تنها به ایرانیان تعلق ندارد بلکه این آئین میراث و گنجینه بشریتاست و تمامانسانهاباید از آن بهره بگیرند. آئین زرتشت جهانی است و من اطمینان دارم که باسازمان دهی بهتر، بیش از بیش سایر ملتها هم به این آئین روی خواهند آورد .

پردیس : آیا شما نقطه ضعفی در آئین زرتشت می بینید ؟

زتلاوی: تنها نقطه ای که من میتوانم به آن اشاره کنم اینست که آئین زرتشت تنهاکسانی را به خود میکشد که از یک فرهنگ بالایی برخوردار هستند و درک درست آنبرای عامه سخت است.

ازدیدگاه من توده مردم عامی که فرهنگی جز فرهنگ خرافات نمی شناسند هنوزآمادگی برای گرویدن پیدا نکرده اند. ولی با ابزار های ارتباطی امروزی وآگاهی و گسترش یک فرهنگ جهانی ، این مسئله هم حل خواهد شد. من با شماموافقم که سده بیست و یک ، سده زرتشت خواهد بود.

Ainsi vont Les enfants de Zarathoustra* Paris . Ed. Imago, 2001

آئین زرتشت دو باره در حال روئیدن است

آئین زرتشت دو باره در حال روئیدن است

جهانگیر موبد اشیدری


خوانندگان گرامی ،

دینبهی پس از هزارها سال مانند درخت تنومندی است که در زیر هزاران خروارخاشاک مدفون مانده و امروزه جوانه های نورس آن سر بر کشیده و نمودار گردیدهاند. بر پیمان دانشمندان و پژوهشگران بی غرض روشنفکر است که این درخت کهنسال تنومند و برومند را آبیاری کنند تا شاخ و برگ آنها گسترش پیدا کند ودنیایی را از میوه های پر دانش خود بهره مند سازد

باید زنگارهای سد ساله ها را از پیام زرتشت زدود .

دینزرتشت وارون دیگر دین هاست که نمایندگان و پیشوایانش خود را نماینده خدا وپیغمبر او بشمار میآورند و چنین نمایانده اند که خدا بسراغ آنان رفته وآنها را به پیامبری و نمایندگی خویش برگزیده است . در دین زرتشت اینپروردگار نیست که زرتشت را می شناسد و بسراغ او میرود بلکه این زرتشت استکه می اندیشد و در درون خود فرو میرود خرد را بکار میگیرد و پروردگار را میشناسد و خود را باو نزدیک میکند در دیگر دین ها این پروردگار است که بهگفتگو با نماینده و پیغمبر خود می پردازد دستور میدهد خشم میگیرد و مهربانمیشود و خدای آنها می خروشد در آرامش فرو میرود فریاد میکشد و به کیفرمیرساند و به بیم و هراس میاندازد ، نرمی میکند و مهرورزی نشان میدهد بدینگونه خدا با دگرگونیهای روانی و خانوادگی و محیط پیرامون ، نماینده اش درروی زمین دچار دگرگونی میشود و گفتارهای ضد و نقیض سرازیر میکند ولی دراندیشه و گفتار زرتشت در هیچ جا و بهیچ روی دوگانگی یافت نمی شود . او یکراه را برگزیده است و همچنان با خرد توانای خود آن را دنبال میکند اومیکوشد تا راه نیکبختی را بروی آدمیان بگشاید= خدا در اندیشه زرتشت هیچگاهاز ژرفای آنها به زمین نیامده و خود را آمیخته راه و روش ناپسند انسانهانکرده است و آنها را به بیراهه نکشانده و خشم و کینه نگرفته است این زرتشتاست که بیاری اندیشه پرواز میکند تا با خرد توانای خویش به جستجوینادانستنیها بپردازد . او برای پیدا کردن رازهای نهفته میرود و سر بلند وکامیاب باز میگردد .زرتشت ( اهورا مزدا ) را در آسمانها می اندیشد و از اوبرای خوشبختی جهان نیرو می جوید .
دینزرتشت پس از یورش اسکندر ……… و تازیان بیابان گرد بر سرزمین (اهورایی) ایران که کتابها را سوزاندند و به آب انداختند و مردان را سربریدند و زنان رابه بردگی بردند و کودکان را به امان خدا رها کردند ، خواستپروردگار بوده که تا بامروز رسیده و سر پا مانده است اکنون مدتی است کهجوانه های نورس آن از دور و بر آن درخت کهن سال با سرعت هر چه بیشتر رو بهرشد گزاشته و دنیای امروز را به شگفتی واداشته است . پژوهشگران خاور وباختر پژوهش در این آئین را پیگیری می نمایند و هر ساله چندین کتاب در بارهفلسفه آئین زرتشت بوسیله این دانشمندان روشنفکر و واقع بین به جهانیانعرضه میشود و زنگار هائی که بوسیله بد اندیشان یاوه گو و مغرضان کوتاه فکر وددمنش که بآن بسته اند از چهره پر فروغ فرهنگ ایران زمین مانند دریگرانبها در پهنه گیتی میدرخشند ، می زدایند.

آیا پورسینا، خیام، رازی و سایر دانشمندان و هنرمندان ایرانی عرب هستند؟

آیا پورسینا، خیام، رازی و سایر دانشمندان و هنرمندان ایرانی عرب هستند؟


آیا برای « مرکز جهان عرب » در پاریس که با پول هنگفت عربستان صعودی میچرخد، پاسخ آری است!

 

درنیمه نخست ماه فوریه 2006 « مرکز جهان عرب » در پاریس که بودجه هنگفت آناز عربستان میاید، نمایشگاهی بنام « دوران طلائی دانش عرب » با سرو صدایزیادی ترتیب داده بود.

 

ولیدر این نمایشگاه ، هنرمندان، دانشمندان و شاعران ایرانی چون پورسینا ،خیام ، رازی ، توسی و بسیاری دیگر را عرب قلمداد کرده بودند .
ازآغاز این نمایشگاه « انجمن دوستداران فرهنگ ایران و زبان پارسی» و« انجمنفرهنگ ایران» و ایرانیان میهن دوست دیگری که در پاریس زندگی میکنند ، دربرابر این نادرستی و اکنش نشان دادند و با پخش نوشته ای بگونه « petition» در میان بازدید کنندگان نمایشگاه، نا خشنودی خود را از این نادرستی بیانداشتند .

 

افزونبر آن ، در ساعت 17:30 ، روز سه شنبه 14 فوریه 2006 در کتاب فروشی بزرگ« فنک» در پاریس ،آقای « اریک دل پون » ، برگزار کننده این نمایشگاه ،سخنرانی درباره آن بر پا کرد و به پرسشها پاسخ می داد.
چندی از ایرانیان به این سخنرانی رفتند . نکته ای که جای یاد آوری دارد، اینست که پیش از آغاز سخنرانی ، “اعتراضیه ” در میان شنوندگان پخش شد . بدینگونه آنان با یک پیش آگاهی به سخنران گوش فرا دادند .

 

در آغاز سخنرانی ، پس از نمایش چند عکس ، سرپرست «انجمن دوستداران فرهنگ ایران و زبان پارسی» اجازهسخن خواست و از سخنران خواهش کرد تا نامهای کسان یا هنر هائی را که رویپرده بنمایش می گزارد بگوید. ولی سخنران این درخواست را انجام نداد. اینبانوی ایرانی برای بار دوم وبا بافشاری خواهش خود را یاد آور شد . بناچارسخنران زمانی که از پورسینا سخن می گفت ، از او بنام دانشمند و پزشک ایرانییاد کرد که با آفرین های شنوندگان « ایرانی » همراه شد. نکته ای دیگراینکه :آقای « اریک دل پون » در میان سخنانش خلیج فارس را « خلیج عرب وفارس » نامید. در پایان سخنرانی و بهنگام پرسش و پاسخ ، باز هم سرپرست
«
انجمن دوستداران فرهنگ ایران و زبان پارسی» اجازه سخن خواست و گفت که :خلیجفارس ، در دارزای هزار ها سال و روی همه ی نقشه های گیتیایی ( جغرافیایی)دنیا ، همیشه خلیج فارس نامیده شده . آیا شما ، در جایی پیمان نامه ای ،نشستی جهانی و همگانی و یا دادگاهی جهانی می شناسید که نام خلیج فارس را بهخلیج عرب و ایرانی برگردانیده باشند؟ آقای « اریک دل پون » پاسخ داد کهاین جنبه ی سیاسی دارد و همه آنرا بهمین نام می نامند . بانوی ایرانی پاسخداد که ما ایرانیان همگی آگاه هستیم و همه جنبه های سیاسی آنرا می شناسیم . ولی میخواهیم بدانیم آیا ما در یک نشست سیاسی هستیم یا تاریخی؟

 

پرسشدیگر ایشان چنین بود: آیا هنر و دانش کاتولیک ، هنر و دانش کلیمی ، هنر ودانش بودایی و یا هنر و دانش زرتشتی هست که شما می گویید هنر و دانش « اسلامی » و آیا اگر یک فرانسوی نوشته ای و یا نسکی ( کتابی ) به زبانانگلیسی بنویسد باید اورا یک انگلیسی دانست ؟ و یا اگر در یک کشور مسیحی بهدنیا آمده باشد آیا او را دانشمند مسیحی باید خواند؟

 


این دانشمندان ایرانی را که بنام دانشمند عرب می شناسانید ، نه عرب بوده اند و نه مسلمان ، که ایرانی بوده اند و بس.

 

درپایان یاد آور میشویم که هموندان « انجمن و دوستداران فرهنگ ایران و زبانپارسی » و « انجمن فرهنگ ایران » و هم میهنان دلسوز دیگری ، همچنان ، درجلوی در مرکز جهان عرب ، به پخش petition خود سرگرم می باشند . با اینکهمرکز جهان عرب از پلیس خواسته که جلوی این کار گرفته شود ، تاکنون کاری ازپیش نبرده چون کاری بیرون از چهار چوب ادب و قانون انجام نمیدهند و باپشتکار چشمگیری به مبارزه ی خود سرگرم می باشند
دراینجا جا دارد که از تلاتشهای فرهنگی هم میهن خود کدبان « وثوقی » سپاسگزاری کنم که ایشان همه ی هزینه های مالی این تلاش را بگردن گرفته اند.

 

از ژاله دفتریانگزارشی از پاریس

 

 

زرتشت و فراموشی ها

زرتشت و فراموشی ها


جهانگیر موبدگشتاسب اشیدری

خوانندگانگرامی پس از تاخت و تاز تازیان به ایران زمین زیر فشار و شکنجه ها و آزارآنان و ایرانی نماهای تازی پرست و از خود بیگانه در نتیجه نام و نشان واندیشهوالای زرتشت رو به فراموشی گزاشت و نام بیگانگان بر سر زبانها آمد. پایه ومایه شکست خوردنهای پی در پی و سیه روزی ایرانیان در درازای 1400 سال نیزهمین فراموشی بزرگ و از بین بردن اندیشمندان و بزرگان خویش بوده است . هنوزدر جهان به بزرگی و بینشمندی زرتشت کسی یافت نمی شود و در هیچ جای جهانمردمی را به فراموشکاری ایرانی از بزرگی خود و ستمی را که به اندیشمندانخود روا داشته اند که خود آنها را خوار کرده است نمیتوان دید .

اینکروز بازشناسی و ارج نهی گنجینه های ماست . چرا زرتشت را دوست داشتم . زمانی که به آمریکا آمده بودم چون با بودن سن بالا توانائی کار کردن نداشتمباین فکر رسیدم که برای سرگرمی روزانه کاری پیدا کنم این بود که به خواندنو پژوهش کتابهای ( مقدس ) سایر ادیان مانند یهودی ، مسیحی ، هندوئی وپرداختم و در بین همه آنها دریافتم که پیام زرتشت این آموزگار بزرگ چهاندازه زندگی ساز است و هیچ اندیشه ای به رسائی و والائی و مردمی او یافتنمیشود . همه فلسفه ها و آنین های جهانی باید فرهنگ و رفتار را از ( گاتها)بیاموزند .

هنگامیکه کسی شیفته اندیشه راه و آئین و روشی میشود باید آن را ریشه یابی کند . به فرنودهای ( دلایل ) آن نیز دست بیابد و هیچگاه کورکورانه خود را بآنهانسپارد . زمانی که بیش از پیش من به بررسی و پژوهشگری پیرامون اندیشه زرتشتپرداختم هر چه بیشتر پیش رفتم دریائی بیکران تر روی خود دیدم که هر دم مراشگفت زده میکرد که امروز به سادگی میتوانم بگویم چرا بیشتر از پیش شیفتهزرتشت شدم و به او دل بستم .

دلباختگی ام به او دو فرنود بنیادین دارد :

نخستاینکه آئین مزدیسنا بزرگترین و با شکوهترین ماندگار نیاکان آزاده و کشورکهن سال و باستانی ماست. از این روست که هر کس خود را ایرانی میداند بایدآنرا گرامی بدارد و در راه گسترش و بزرگ داشتن با همه جان و دل بکوشد زیرااز ماست و از گزشتگان سرافراز ماست نه از بیگانگان .
دوماینکه آموزشهای فرهنگ رفتاری ( اخلاق ) زرتشت در اوج رسائی و والائی استکه در هیچ اندیشه دیگری یافت نمیشود . آنچه را که او در چند هزار سال پیشبر زبان آورده در هیچ نوشته و دفتری و سخنی نمیتوان دید او هزاران سالجلوتر از همگان زیسته است.

چیزی است که آدمی را از جانور جدا می سازد و مُهر برتری بردیگر آفریده ها را بر پیشانیش می چسباند . ایرانیان باستان اگر از فرهنگ رفتار نیکی برخوردار بودند و از این رو بر جهان فرمانروائی میکردند برای این بود که از دستورهای زندگی ساز و والای زرتشت پیروی می نمودند و اگر امروز خوار و زبون شده اند برای آن است که به این اندیشه های نیک و بلند پایه پشت کرده اند. به جاست از گفته دکتر ( آدلف راپ ) آلمانی سخنی درباره زرتشت و آئین مزدیسنا بیاورم . این خاورشناس دانشمند اروپائی مینویسد چیزی که در تاریخ ایران بیش از همه دلنشین و گیراست و روان مینوی ایرانیان را در زندگی بافت میدهد چگونگی آموزش و پرورش آنها بوده است که از دوران خردسالی در روان آنان سرچشمه نور و نیک خواهی و نیک گرائی جاری گردیده و آنها را در شاهراه راستی و درستی راهنمائی نموده است تا یک جامعه درست و شایسته و خوب بیافرینند و همگان بتوانند در آینده شایستگی های خود را برای کار گزاریهای بایسته به کشور و مردمش نشان دهند و از دید من نوشته ای که هنوز از شایستگی ها و توانائی و بی همتائی برخوردار است که چنین جامعه ایی را نه تنها در ایران که در جهان بسازد ( گاتها ) که سروده های شور انگیز آسمانی زرتشت میباشد نمیتوان برایش بهائی پیش بینی کرد چون گنجینه نایابی است . ( گاتها) یک نوشته برجسته و ارزشمند و دینی و ادبی نیست . این سرودها سرچشمه زاینده زندگی مینوی و جاودانی آدمیان نیز است . زرتشت یک آموزگار بزرگ جهانی و پیام او جهانی میباشد از این رو همه می توانند آنرا همچون بهترین و برترین نوشته فرهنگ رفتاری بخوانند و در زندگی خویش راهنمای خود قرار دهند و خوشبخت روزگار را بگزرانند بی هیچگونه گزافه گویی و تردید و دو دلی هرکسی از دستورهای زرتشت پیروی نماید درهای فرخندگی و کامیابی و بهروزی و شادکامی را به روی خود میگشاید . بزرگ مردی که از جنگ و کشتار و خونریزی بیزارست و از دروغ و گمراهی روی گردان و از بدی و زشتی گریزان . امید است آنهائی که خواهان نیک بختی و خجستگی های روزافزونند به راه زرتشت که همان اندیشه نیک و گفتار نیک و و کردار نیک و دیگر اندرزهائی که در ( گاتها ) سروده شده است بروند.

زمانی که زرتشت تنهائی را شناخت

زمانی که زرتشت تنهائی را شناخت

نگاهی به سروده یازدهم گاتها، بند1

همکارفرهیخته کانون و سرور ارجمند آقای جهانگیر موبد گشتاسب اشیدری پس از ستودن « گاتها ، سروده های اهورائی زرتشت » با واژه های بسیار شورانگیز، کهتازگی به پژوهش نویسنده این نوشتار بیرون آمده ، در نامه ماهانه خود خُردهای از ترجمه بند یکم از سروده 11 گاتها گرفته اند که حیف دیدم که سایرخوانندگان « نامه ماه» هم در این پاسخ شریک نشوند . چون این موضوع بظاهرکوچک ، برای شناخت زرتشت و تحول او در ماموریت خود مهم است .

به کدام سرزمین روی آورم ؟ و به کجاپناه جویم ؟
خویشانم مرا ترک گفته و دوستانم از من روی گردانند .
از همکاران نیز مرا خشنودی نیست .
و نه از رهبران کشور که پیرو دروغند
ای اهورا مزدا، ،چگونه میتوانم تو را خشنود سازم؟» گاتها ،سروده 11 بند 1

آقایاشیدری می نویسند: «که زرتشت از کرپانها و کاویها ( رهبران دینی و سیاسی)دوری میجوید نه از دوستانش» . با اینکه چند مترجم گرانمایه هم همین دیدگاهرا در ترجمه های خود بکار برده اند، ولی این مسئله به این سادگی نیست ومانند بسیاری دیگر از سروده های زرتشت از یک درونمایه بسیار ژرف فلسفیبرخوردار است که در این نوشتار کوشش به روشن کردن آن میکنیم.

درگاتها، زرتشت بروشنی نشان میدهد که او انسانی است مانند هر انسان دیگر،انسانی که میتواند هر احساسی را تجربه کند . مانند هر کس دیگری شادی کند،امیدوار به پیروزی شود، ناامید شود، تنها گردد، آزرده شود، عشق بورزد،پیشروی کند، عقب نشینی نماید… ولی در همان زمان او میداند که وزنه ای بهسنگینی آفرینش که بر دوش او گزاشته شده او را از سایر انسانها جدا میکند. او احساس میکند که در برگیرنده یک یک سیستم اندیشه ای است که میتواند جهانرا دگرگون کند، که اگر آن سیستم پیاده شود میتواند کره زمین را به آبادانی وشکوفائی و جانداران آنرا به خوشبختی و رسائی برساند . او میداند که پیامیکه او باید به زنان و مردمان این کره خاکی برساند به اندازه بزرگی جهانگسترده است. پس او چه بخواهد و چه نخواهد و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم اینبارسنگینی را که زرتشت در روان و اندیشه خود حمل میکند او را از دیگرانسانها جدا میکند .

چنین شخصی نمیتواند « دوست » داشته باشد . بسیاری از
«
دوستانش» نمیتوانند اندیشه او را در همان آن بفهمند، مثلا نمیتوانندبفهمند چرا زرتشت خدایان پنداری آنها را سرکوب میکند ، و فاصله میان آنهامیافتد ، بسیاری دیگر هم نمیتوانند در این زمینه با او همتراز و در نتیجههم سخن شوند، پس آنها هم کم کم دور میشوند .

زرتشت نمیتواند « دوست» داشته باشد . او فقط میتواند
پیروداشته باشد و او تنها میتواندآموزگارباشد و بس. بنابراین او محکوم به تنهائی است. او محکوم به ” بی دوستیاست . این بهائی است که زرتشت در برابر ودیعه ای که به دوش میکشد بایدبپردازد . و او از این تنهایی رنج میبرد. نه فقط دوستانش بلکه خانواده وهمکاران او هم به همان دلیل او را تنها میگزارند. نه فقط همگی او را تنهامیگزارند بلکه رهبران فریبکار دینی ( کرپانها) و رهبران ستمگر سیاسی(کاویها) هم در پی آزار او هستند و این تنهائی را بیشتر میکنند .

پس ای اهورا مزدادر برابر اینهمه دشواریچگونه میتوانم تو را خشنود سازم ؟بااینکه لبخند افسانه ای او همیشه بر لبهای اوست ، ولی این تنهائی ، این بیدوستی برای زرتشت آزار دهنده است . او خود را ناتوان و بی دوست و بی سرمایهمی بیند.


ای مزدا، من از ناتوانی خود آگاهمزیرا دارائیم اندک و یارانم کم اند
ولیاو میداند که در تاریکی است که میتوان نوری را هر اندازه کوچک باشد دید. واو پی میبرد که راز پیروزی نهائی او در این « تنهائی » نهفته شده . پسباید نخست این تنهائی را تحمل کرد و سپس با او خو گرفت . چون این تنهائیاست که بزرگترین آموزشها را درباره شیوه کارکرد این جهان به زرتشت میدهد ودر این تنهائی است که او میتواند پاسخی برای پرسش های خود پیدا کند و دراین ناامیدی ریشه گرفته از فضائی بی دوست و بی یار است که زرتشت در همانسروده بند 3 روی به اهورا کرده می پرسد :

کی سپیده دم نیکبختی فرا خواهدرسید ؟
آن روز که راستی در جهان بدرخشد
و کی سودرسانان آزادی بخش، سوشیانها
با رهنمودهای پر از خرد و پیشبرنده خواهند آمد؟
و اندیشه نیک به چه کسی گرایش خواهد کرد؟


زرتشت در تاریکی این تنهائی، نور یک روشنائی را می بیند که از دور به او و در او سوسو میزند ، و به او جهت میدهد و لی به کجا؟ او که دوستی ندارد.
به کدام سرزمین روی آورمو به کجا پناه جویم ؟


تنها دوستی که برای او ماندهاهورامزدااست . مگر این نیست که در سروده هایش از « دوستش » اهورامزدا پرسش میکند وراهنمائی میخواهد؟ « به من بگو ای اهورامزدا ، مانند دوستی به دوست دیگرش …»
پسزرتشت راهی جز گرفتن جهت نوری که در دل و اندیشه او میدرخشد ندارد. اینفروغ برخاسته از آتش حقیقتی است که در دل او شعله میکشد و در تاریکیبرخاسته از تنهایی او از دور همچون ستاره ای خود را نمایان کرده و با سوسوهای خود به او لبخند میزند و او را به سوی خود میکشد .
اگرمعنی زندگی « دادن و گرفتن » است، پس زرتشت در چنین فضائی « بی دوست » نهچیزی برای دادن و نه چیزی برای گرفتن دارد. نه چیزی برای گفتن و نه چیزیبرای شنیدن دارد. پس باید رفت. رفت بسوی نوری که در دل و خرد او فروزان شدهو به او فرمان میدهد برو، برو . برو به سوی فروغت و زرتشت میرود . و اینفروغ او را بسوی بخش خاوری تر « سرزمین آریائیها » میکشاند و بسوی سرنوشتخود ویشتاسپا ( گشتاسپ) پادشاه کشور باختران راهنمائی میکند ،و سرانجامبکمک این پادشاه روشن اندیش است.که آئین پرفروغ خودرا میگستراند…..

دکتر خسرو خزاعی –  پردیس

گاتها و تنها گاتها

 

به نام اهورا مزدا
جهانگیر موبدگشتاسب اشیدری

 گاتها و تنها گاتها

خوانندگانگرامی آنچه در گاتها بیان شده ، گفته زرتشت بر پایه خرد و بینش و نبوغذاتی اش که اهورامزدا به او ارزانی داشته و به او الهام شده می باشد . اونه مانند موسی عصائی را داشت و نه مانند عیسی مرده ای را زنده میکرد و نهمانند محمد شمس القمر نمود و نه معجزه میکرد و نه فرشته و ملائکه ای میانجیاو و اهورا مزدا بود . آزادی گزینش و فرگشت و رسائی و پیشرفت، نخستینبنیاد آموزشی در گاتها ست که آموزش زرتشت راهنما و راهگشا و وجدان و خرد وآگاهی در آن بنیان این گزینش است و با استواری بر انجام آن پا فشاری شدهاست.

انسانآزاد و آگاه ناگزیر به پزیرش آئینی که با خرد همسازی نبوده ندارد تا هرانسانی راه خویش را خود با آگاهی بیابد و برگزیند. غیر از این کوردینی و پیورزی ببار می آورد که انگیزه پس ماندگی و ایستائی و جلوگیری از پیشرفت وخردمندی گشته و افزون بر آنها مایه بسیاری برخوردها و جنگها و کشتارها وداوریهای زیان بخش میگردد که آموزشهای زرتشت و فرهنگ اشائی و وهومنی یکسرهاز آن به دور است .

شوربختانهدر اوستا و دنباله های آن که پس از یورش تازیان با شتاب آراسته شدند و رنگآئین های اهریمنی گرفتند از زبان ( مزدای) ساختگی و ایزدان دستیار اوگفتارها و دستورهائی آفریده شد که پس از آن در بین زرتشتیان نمایان گردیدبویژه در بین پارسیان هند فرمانهای آنها پزیرفته شدند .
اینگمراهی کم و بیش در بین موبدان آگاه به آموزشهای زرتشت تا چندی پیش بهنجاربود . از این روی من از آغاز و زمانیکه اینگونه لغزشهائی را که دربرداشتهای پژوهشگران دریافتم این پیشنهاد بنیادین را یادآوری نمودم که ( گاتها) و تنها ( گاتها) از آن ما زرتشتیان است ولاغیر . که در پندارهاینادرست برخی از نویسندگان و گویندگان که ازآئین راستین زرتشت آگاهی درستی نداشتند به یاوه گوئیو کژاندیشی پرداختند فراوان بودند.

منکه در سالهای اخیر که با گاتها سرگرم بوده ام مرا پا برجا ساخته است کهاین لغزشها از برداشتهای نادرستی است که از دین اوستائی و دنباله فراوان آنچون اردی ویرافنامه ، دینکرد، بندهش و غیره . بسیاری دستورهای کلیسائی ومسجدی و گرایشهائی که در تاریخهای نویسندگان دوران آلامی آمده اند .

باوربه دین داشتن ایمان داشتن است که نیرومند ترین پیوندی است که انسانها رابه هم نزدیک میکند و این دین است که انسانها را در درازای هزاره ها گردهمآورده است . چه در خوشیها چه در فراوانی ها و چه در کمبودها . تنها چیزی کهبرای پیروی از یک دین بایسته است باور داشتن به دستورهای بنیادین آن کیشمیباشد . بگزارید در اینجا دستورهائی که دین مزدیسنا را از دیگر دین ها جدامیکند گل چین کنیم . روشنگریهای اهورامزدا از راه اشو زرتشت رخنه هایزیادی در دین های دیگر داشته است . شماری از پایه های آنرا میتوان در دینهای هندوها، بودائیها و دین های ابراهیمی و سامی یافت. دگرگونیهائی هم بادیگر دین ها داریم . مانند اشا، راستی ، رسائی، آزادی گزینش و درستی ، هیچهمانندی با دین های ابراهیمی و دستورهای ( بکن و مکن) آن ندارد و دستورهائینیست که باید بی چون و چرا آنها را انجام داد . چون دین شریعتی نیست . امااین آزادی گزینش است که نشانه فروغمندترین گواه تکدانه بودن دین مزدیسناستکه هیچکدام از دینها اینهمه روشنگری و ارزش را به انسان نمیدهد. تنها دینمزدیسناست که آن پاسخوری شایان را بر دوش انسان میگزارد . دوباره به اندرزاشو زرتشت گوش فرا دهید که میگوید بمن گوش کنید ای شمائی که از دور و نزدیکآمده اید همانگونه که به شما میگویم آموزشهای مرا بسنجید و با ریزبینی واندیشه بازرسی کنید تا هرگز آموزگار دروغین جهان هستی را نتواند ویران کند

راه یکی است و آنهم راستی است

راه یکی است و آنهم راستی است

جهانگیر موبدگشتاسب اشیدری


گاهیاز زمانها انسان بفکر فرو می رود و دچار دگرگونی میشود از آنچه می بیند ومی شنود از نهادش بر می آید که چرا به این روزگار زشت دچار شده ایم ؟ مگراندیشه و راه و آئین ما ایرانیان راستگوئی نبود؟ مگر ما نبودیم که همهتاریخنویسانجهان نوشته اند که دروغ در بین ایرانیان باستان راه نداشت؟ مگر ما نگینجهان در فرهنگ راستی و درستی و نیکوکاری و نیک کرداری نبودیم ؟مگر اندیشمندتکدانه جهان ،اشوزرتشت اسپنتمان نبود که همه جا از (اشا) نماد راستی ودرستی سخن میگوید؟ مگر همه جا سپارش نشده است که با پیمودن پله های راستیبه جایگاه (به وبهین) میرسیم . پس چه شده است که چنین آلوده اندیشه زشت وناروا شده ایم که خود ما بدی و خوبی را از هم نمیتوانیم جدا سازیم و چنینغوته ور ناراستیها و دروغ پردازیها گشته ایم که خود نمیدانیم؟ بیاد نوشتهارزشمند استاد مهرداد مهرین زبر نام آئین زرتشت افتادم که نوشته است : دروغیا دروج آزردن و آزار رساندن است که در آئین ( مزدیسنا) در بالای سر همهزشتیها و نابکاریها نشسته است . دروغ خود تنها نیست او فرزندانی دارد بهنام ریا، چاپلوسی،پیمان شکنی،دوروئی،نیرنگ ، گران فروشی، کم فروشی، دستدرازی، بدجنسی،حسادت و آفریننده همه زشتکاریها ی روزگار است و آدمی را بهسوی هر نابکاری میراند و اخلاق شایسته را از او میگیرد و تبهکاری را جانشینآن میکند و کشور و مردم را در بدی و کارهای نکوهیده و ناشایست غوته ور میسازد .اشو زرتشت اسپنتمان در (گاتها) چنین سروده است : هیچکس از شما بهپیام و آئین دروغگو گوش ندهید زیرا بی گمان او خانه و دهستان و شهر و کشوررا به سوی نیستی و تباهی میکشاند. کمی بیندیشیم تا پی ببریم که چرا سرنگونشدیم و آبرو و کشور و هستی خود را از دست داده ایم در کارهایمان کامیاب وکامروا نمی شویم و روز خوشبختی را نمی بینیم و همچنان در سیاهی دردناکدرماندگی دست و پا میزنیم . رویگردانی از اندیشه پاک ایرانی (اهورائی) و دردام آئین بیگانگان است که ما را به این روز سیاه نشانده است. از روزی کهپا در کشور ما بازکردند این سیاه بختی ها باریدن گرفت زیرا بنیانگزاری آنبر پایه دروغ و نیرنگ استوار است . همه دستورها و فرمانها و سپارشها برپایه دروغ و نیرنگ پا برجا میباشد پس تنها راه رهائی شستن آلودگی دامان خوداز اندیشه این بیگانگان است. دروغ آفتی خانمان سوز و ویران گر است با دروغاست که فریب و کارهای زشت و ناشایست آفریده میشوند و فروزه های پاک آدمیاز میان میرود و درستیها نابود می شوند و اندیشه نادانی و بیخردی و گمراهیدر همه رگ و ریشه و جان پیوند میخورد و رویدادهای تلخ و دردناک بر ما چیرهمیشود و بی بند و باری ناکامی و دزدی جنایت و بدکاری در کشور غوغا میکند ودرست همان میشود که 1400 سال است بدان دچار شده ایم.

هرگاه دانشمندی ،خردمندی ،پژوهشگری و دانائی،دلسوزی ،میهن دوستی خواسته استلب از هم باز کند و راستیها را بگوید چماغها سر بر آسمان کشیده و همراهدشنام و بد و بیراه و برچسب دروغهای گوناکون بر او میشورند و به سرو کله اشمیکوبند.یکی با خدای نادیده پیوند بر پا می سازد و از سوی او سخنانی برزیان می آورد که در غوتی هیچ عطاری دیده نمیشود ولی با پرروئی همه را بهنام خدا به خورد مردم نادان و ساده دل میدهد.

پیام زرتشت

پیام زرتشت

از جهانگیر اشیدری

خوانندگان گرامی ، آموزگار بر جسته و بیهمتای امروز فرزانه ای است که پس از  نزدیکبه چهل سده دوباره زنده شده و اکنون بار دیگر مردم راستی خواه و خردورز ،خواستار شنیدن پیام او هستند . پیامش بسیار ساده ، دوست داشتنی و دلنشیناست . اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک . آیا تا کنون کسی توانسته است بهاین سادگی و رسائی و زیبایی تمام خواسته های انسانها را به یکباره و یکجابیان کند؟ بیجهت نیست که انسان اندیشمند امروز سخت شیفته او شده و هر چهزمان میگزرد و دانش پیشرفت میکند چهره تابناک او بیشتر و بیشتر درخشانمیشود . گویی از پس ابرهای تیره ی نادانی و ستیز خورشید آگاهی و آشتی سر برمیاورد و جهان را نور و گرمی میبخشد . او کیست که پس از سالهای دور هنوززنده مانده است ، هنوز انسانها را به راه راست فرا میخواند ؟ چگونه است کههنوز فروهر پاک و تابناکش بر اندیشه و وجدان بیداران روشنائی افکنده و راهرا می نمایاند و آنان را به پیش می برد ؟ شاید تاریخ از هیچکس به اندازه یاو به نیکی یاد نکرده است به راستی چرا او ستاره زرین و گوهر درخشان تاریخایران (اشوزرتشت) است . نخستین پیام آور یکتاشناسی ، راستی و آزادی . امروزنباید پرسید زرتشت که بود بلکه باید پرسش کرد که زرتشت که هست ؟ گاتهای اوراه دراز تاریخ را پیموده و اکنون پیش روی ماست تمام و کامل. و این خود ازشگفتیهاست . نیایش به گاتهای پاک و رفتار به آنچه که خواست اوست . بارهادر هنگامه ها ایران و ایرانی را نجات بخشیده . زرتشت هر چه آن را لازمه یکزندگی انسانی مینوی و اهورائی است ، در گاتها آورده و به پیشرفت پیشکشنموده تا او بتواند جایگاه راستین خود را پیدا کند تا رستگار و همازورشود. اشوزرتشت در سه هزار و هفت سد و اندی پیش زاده شد از پدر و مادری آریائی . به هنگام زادن خندید . او در کودکی و نوجوانی پرسشگر و خواهان دانستن بود . مبارزه ای سرسخت با خرافات و خدایان دورغین را آغاز نمود و تا پایان هیچزمانی از آن غافل نشد به راستی تا پای جان ایستادگی کرد از دانشمندان وستاره شناسان زمان خود بود پزشکی را به خوبی میدانست و از همه مهمتر باپیام اندیشه برانگیزش در اندیشه و دل دانایان و خردمندان جای گرفته بود . میخواست مردم خوب زندگی کنند ، میخواست زندگی مردم را تازه کند از تاریکیزندگی مردمان در دوران خود می خروشید . در سی سالگی بیاری اندیشه نیکپیامهای برگزیده شده و سخن های الهامی اهورائی خویش را آشکار ساخت . برایمردم پیامی نو داشت پیامی که که تا آن زمان کسی نگفته و نشنیده بوداشوزرتشت گفت خدا یکی است او را (اهورامزدا) به معنی هستی بخش و و ابر دانانامید . انسان در گزینش راه آزاد است باید بیاری خرد خود تا زمان واپسینفرا نرسیده راه راست را برگزیند وگر نه به دروغ می گرود و در بدترین جایگاهجای خواهد گرفت چون راه در جهان یکی است و آنهم راستی است . او گفت کار ،نیرومندی و توانمندی ببار میاورد ، کشاورزی از شایسته ترین کارهاست هر کهگندم می کارد بزر راستی می افشاند کاهلی و سستی و گدائی ناپسند است . خوشبختی و خرسندی از آن کسی است که خواهان خوشبختی دیگران باشد . اونوگراست آرزو دارد انسانهای هر زمان در پی نو کردن خود، زندگی خود و دیگرانباشند . دروغ، ناپاکی، پیمان شکنی ، کشتار و جنگ و همه کارهای زشت وناپسند را نکوهیده است . مبارزه با بدی و ناراستی از آموزشهای اوست انگیزهوجودی انسان را برابر با مبارزه با بدی میداند. نوید پیروزی نیکی و امید بهشکست بدی نیروی پیش برنده زندگی است . اشو زرتشت از مزدا می پرسد: ای مزداکی راستی و پاکی و پارسائی و کشوری پر از کشتزارهای گسترده همراه باخانمان خوب و آباد پدیدار خواهد شد ؟ و در پی سدها سال به راستی که اینپرسش و آرزو از بنیادترین خواسته های آدمیان بوده و اگر سر آن را درروزگاران دنبال کنیم تاریخ نشان میدهد هر گاه گرایش به راستی و داد ودادگری افزون شده سختی ها و مرارتها و بدبختیها و نابه سامانیها کاهش یافتهو هر گاه انسانها به دروغ و کژ راهه رویها و بیدادگریها روی آورده اندنابودی خود را بدست خود فراهم آورده اند . جهان امروز درگیر بسیاریناهنجاریهاست اگر بهمین راه انسان زندگی را ادامه دهد پیش بینی ها نشان ازنابودی بشریت در آینده ای نزدیک دارد . پرسش دوستداران انسانها و جاودانگیزندگی روی زمین این است که چه باید کرد؟ آدمی که در پی بهتر زندگی کردن استبراستی چه راهی او را به خواسته هایش میرساند ؟ به نظر میرسد که تنها راهآموختن و آموزش دادن راه راستی راه دانش برتر جهانی است . راهی که بهپیروزی نیکی می انجامد و سرانجام خوشی را در بر خواهد داشت

فرهنگ زرتشتی نو کردن و تازه کردن جهان است

از جهانگیر موبدگشتاسب اشیدری:
به نام اهورا مزدا
فرهنگ زرتشتی نو کردن و تازه کردن جهان و پویا کردن ارزشهای فرمانروا بر هستی است

 

خوانندگانگرامی فرهنگ و ادب فارسی گوهرهای گرانبهای فراوانی از فضائل معنوی درگنجینه ها دارد مانند آزادی و مردی و مهرورزی و بردباری و بخش توازنزندگی(قناعت) و پرهیز از تعصبها و گزافه ها و خشکه مغز اندیشه ها وکوردلیها که باید با ژرف نگری و تیزبینی در بیان گزشته های راست و درستتاریخ گفتار و نوشتار بیان گردد چون گنج خانه های فرهنگو ادب نیز نیاز بهخانه تکانی و غبار روبی و زدودن تاراسیتها و گمراهی ها دارد.


بایدکوشید در پرتو چراغ خرد و دانش آن فضائل گمشده یا پنهان مانده را بازیابیکرد و رواج داد تا هویت ملی ما پیوسته جلای شایسته ای داشته باشد. استوارترین پیوند ایرانیان تکیه بر هویت زبان و ادب فارسی و فضائل مینویفرهنگ سنتی خودمان است . استقلال دراز مدت کشور باستانی ایران در گروهمبستگی ملی و رستاخیز فرهنگی است. باید کوشش همگانی باشد.


پدرانو مادران و آموزگاران و دولتمردان میتوانند نیکی ها و ویژکی های فرهنگکهنسال ما را خوب تر جلوه گر کرده و بکار گیرند چون در این زمان هم تازه ونو است و باید در میان نونهالان و نوجوانان رواج دهند. پیروان و دوستدارانآموزش زرتشت باید بدانند که آنچه نشان برجستگی و پیشرفت و بالندگی آنانبوده همین بینش و عرفان راستین و والای آنهاست که به نیاز درد و درمان درستآدمیان پی برده . و کنکاشها برپا نموده . اشوزرتشت دست اندر کار بنیادگزاردینی بود که میخواست همه جهانی و همه زمان و گامی بوده باشد.


اندیشهنیک زرتشتی در را بروی خود بستن و در 4 دیواری خاانه نشستن و به کسی آزاررساندن نیست. دگرگون کردن جهان است( فرشکرد) جهان است نو کردن و تازه کردن وپویا کردن ارزشهای فرمانروا بر هستی است. مهر و مهربانی گستراندن است ودین مزدیسنا را سراسر گیتی گسترش دادن و شکوفا نمودن است . اشوزرتشت درگاتها هات48 چنین سروده است : ای مزدا اهورا اگر دانا و توانائی که پیروراستی است و بدرستی زندگی میکند و بر پایه دین اهورائی یا از راه مهر دروغکاری را که از او یاری میجوید به گرمی بپزیرد با خرد خود میتواند او را ازگمراهی و تباهی برهاند و به خود شناسی برساند. اما اگر آن توانا به کسی کهبرای یاری به سوی او آمده است یاری نکند او خود به دام و فریبکار خواهدافتاد. زیرا بر پایه این دین که زرتشت بنیان نهاده است کسی که برای تبه کاربهترین را بخواهد خود تبه کار است.و آنکه راستان را ارجمند بدارد ازراستان است زرتشت هیچ گاه نامی از ایران نبرده است نه تنها این بلکه اززادگاه خود هم نامی به میان نبرده است از همین روست که می بینیم هنوز همزادگاه خود را برخی از آزربایجان و برخی از خراسان بزرگ آنزمان میدانند وگفتگوهای بسیار در میان است میدانید چرا؟ برای اینکه ایران برای او کوچکبود چونکه دینی که او بنیان گزاشته بود سرزمینی قبیله ای و وابسته به یکنامه ماه رویه 5 مهرـ ابان 3745

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تیرهو تبار نبود او دست اندر کار شبان گزاری دینی بود که میخواست همه جهانی وهمه زمانی و همگانی باشد. این اندیشمند تکدانه بزرگ تاریخ بسی اندیشه اشژرفتر از آن بود که در یک روتا یا در یک شهر یا در یک کشور و یا یک قارهبگنجد و سیمرغ وار بالهای ستبرش را بر پهنه و یام جهان و در سراسر تاریخگسترانیده بود او میخواست و میخواهد ما از خانه هایمان بیرون بیایم اومیخواهد ما همواره دیوارها ی تنگ و تیره را فرو ریزیم و دست افشان و پایکوبان و ترانه خوان ترانه های شادی بخش او را بگوش جهانیان برسانیم از آنروست که در بند 7 نخستین سروده خود میگوید, ای مزدا بما توانائی بخش تاپیام تو را به همگان برسانیم و در بند 14 سروده 43 چنین می سراید, ای اهورامزدا همانگونه که مرد دلیر و توانا به دوست خود شادمانی میرساند تو نیز باشهریاری خود در پرتو راستی به پیروان من شادمانی ارزانی دار. من بپا خواهمخواست همراه با همه آنهائی که سراینده سخن اندیشه برانگیز تو هستندپشتیبان آموزشهای تو خواهم بود. فرهنگ مزدیسنا یعنی فرهنگ و دین زرتشت کهدر (گاتها) این فرهنگ و دین کوشش و کار و شادی است که ساختارش بر آفرینش وتلاش و گسترش و شادیها و آرامشها ست فرهنگ دین زرتشتی فرهنگ جهانی است و بهآسایش و خوشی و سامان بخشی در این جهان ارج مینهد وبر بنیاد چنین فرهنگیمردم در این جهان خاکی باید با کار و کوشش و منش نیک و کردار درست و دادگریاز داده های اهورایی بهره گیرند تا بتوانند در آسایش و آرامش زیست کنند