گات ها ، نامه اشویک و ورجاوند اشوزرتشت

گات ها ، نامه اشویک و ورجاوند اشوزرتشت

 

 

پروردگارا ، مرد نیک اندیش و پارسایی که روانش با راستی همگام است ، تنها به تو می اندیشد.

 

واژه “گات ها” در زبان “اوستا” و سنسکریت به معنی “سرود پاک” است. “گاثا” ، “گاسان” یا “گاهان” گویش های گوناگون همین واژه به اوستایی و فارسی میانه و فارسی دری است. این قسمت از اوستا از سخنان خود اشوزرتش است و پیام ، راه و روش و آموزش های او در آن گنجانده شده است، گات ها به شعر است به آن جهت که از گزند فراموشی و یا دستبرد روزگار در امان بماند آنها را به شعر سروده است تا بهتر به خاطر سپرده شود.

“گاتها” به زبان اوستایی بسیار کهن سروده شده است. می توان گفت گات ها کهن ترین ، نغزترین ، اندیشه برانگیزترین و والاترین بخش اوستایی است.

گات ها دارای هفده “هات” (فصل یا بخش) است که در میان یسنا قرار دارد. نیاکان ما ، شاید به انگیزه ی نگاه داری از بخش آسمانی اوستا آن را چون نگینی در میان نیایش ها نشانده اند و در دل یسنا جای داده اند.

هفده هات را از روی وزن و آهنگ به پنج بخش کرده اند :

اَهنَوَد ، اُشتَوَد ، سپَنتَمَد ، وُهوُخشَترَ و وهشتوایشت.

گات ها به یکتا پرستی چگونگی شناخت اهورامزدا ، آزادی ، پیشرفت و آبادانی … پرداخته است.

در گات ها نشانی از اسطوره و افسانه های کهن آریایی و پرستش و نیایش ایزدان به چشم نمی خورد و آشکار است که پیام آور یکتاپرستی ، “اشو زرتشت” می خواهد آدمی را از پیچ و خم دستگاه یزدان شناخت ابتدایی رهایی بخشد و به دینی روشن و خرد پذیر فراخواند.

در آموزش های “اشوزرتشت” ، آهنگ آفرینش و بهره ی زندگی این است که آدمی در آباد کردن جهان و شادمانی خود و دیگران بکوشد و با “اندیشه نیک” ، “گفتار نیک” و “کردار نیک” خود را شایسته ی رسیدن به اوج کمال و پیوستن به بهورزی جاودانی نشان دهد.

 

نگاهی به گات ها این نکته را به خوبی روشن می کند که سراینده این سرودها ، راهنمای آدمی در زندگی فردی و اجتماعی است و با گوشه گیری و بی پروایی نسبت به کار جهان ، هیچ گونه میانه ای ندارند.


در مورد گات ها بیشتر بدانیم : گات ها کتاب دینی زرتشتیان

پیرانگاه هریشت

پیرانگاه هریشت

 

همچنین ببینید : نیایشگاه های نامور زرتشتی

امروز(هفتم فروردین) نخستین روز زیارت است. پیر و جوان، کودک و بزرگسال به‌سوی هریشت می‌روند. تنهایی نه، زیارتگاه نمادی از همازوری است و همه با هم می‌روند. فامیل و خویش همه هستند. زن و مرد، پیر و جوان همه در هنگامه‌ی زیارت هریشت آمده‌اند. همه در کنار هم به نماز و نیاش پروردگار یکتا و بی‌همتا مشغول‌اند.


اینجا نمود راستین واژه‌ی «همازور هما اشوبیم» را به‌روشنی می‌توان دید و لمس کرد. هنگامه‌ی زیارت پیر هریشت گستره‌ای از چند نسل را در کنار هم می‌توان دید. بانویی کهنسال دست در دست نوه‌هایش، عصازنان از پله‌های پیرانگاه بالا می‌رود. آن‌سوتر چند خانواده با شادمانی تازه دامادی را چوب می‌زنند. اینجا دیدارها تازه می‌شود و محبت‌ها فزونی می‌یابد، پیر دل‌های باشندگان را به هم نزدیک می‌کند و چه بسیار دل‌هایی که در کنار پیر به هم پیوند خورده‌اند…

 

براساس گاهشماری زرتشتی هر زیارتگاه و مکان سپندینه روزهایی برای زیارت دارد که بسیاری از زرتشتیان ایران و جهان در هنگامه‌ی آن روزها به زیارت آن می‌روند. روزهای امرداد اَمشاسپند تا خورایزد از ماه فروردین برابر با  7 تا 11 فروردین ، روزهای زیارت پیرهریشت است.


بسیاری از نوعروسان و تازه دامادها به همراه خانواده های خود ، نیز در  روزهای زیارت پیرهریشت به این مکان سپندینه می‌روند تا از درگاه خداوند آرزوی زندگی طولانی و شاد به همراه فرزندان نیکو ، را داشته باشند.

 

در چهارده کیلومتری شریف‌آباد از توابع اردکان یزد، کوهی آهکی، بلندی کم و تهی از پوشش گیاهی، پیری سپند را در سینه دارد. اینجا در داستان‌های سنتی جایگاه ابدی بانویی آزاده از روزگار ساسانیان است که گذشتگان، آرامگاهش را به «پیر هریشت» نامور ساخته‌اند.

 

گویند که در شامگاه ساسانیان، آنگاه که اعراب به سرزمین پهناور ایران تازیدند، بانویی نامور به «گوهربانو» در پی تعقیب تازیان از کاروان همراهان جدا شده و پس از سرگردانی در این محل خسته، رنجور و ناامید به نیایش پروردگار یکتا می‌پردازد. به خواست خداوند این بانوی پاکدامن در این محل ناپدید می‌شود و دست ناپاک تازیان به او نمی‌رسد. آورده‌اند که سال‌ها پس از ناپدید شدن، گوهربانو بر کودکی گمشده نمایان ‌شد و به او فرمود تا از پدرش بخواهد که بنای پیر هریشت را بنیان گذارد.

 

زرتشتیان سراسر جهان، هر سال از روز امرداد امشاسپند تا روز خور ایزد از فروردین‌ماه(:7 تا 11 فروردین) برای زیارت در «پیر هریشت» گردهم می‌آیند.

 

نگارش : خسروی

 برگرفته از: amordadnews.com

بیگانه در میهن خود! چرا؟

در میهن خود بیگانه ایم ! چرا ؟

 

 

ششم فروردین ماه ، زادروز و پنجم دی ماه درگذشت اشوزرتشت پیامبر ایرانی در سالنمای ایرانی نیست ! چرا ؟

چرا مناسبت های دیگر ادیان در سالنمای ایران گنجانده شده ولی مناسبت ها و جشن های دین زرتشتی ، تنها دین ایرانی در سالنمای ایرانی جایگاهی ندارد ؟ !

 


 نیازی به بیان رنج ها و سختی هایی که بر زرتشتیان در گذر زمان رفته است نیست. آن را کسی نمی تواند پنهان کند و در این نوشتار نیز نمی گنجد .

تنها می توان گفت که زرتشتیان در میهن خود بیگانه اند(1). اشوزرتشت یگانه آموزگار راستی و نیکی که اولین دین یکتا پرستی را برای جهانیان از ایران به ارمغان آورد اینگونه در کنار پیروان خود در کشور خود ، ایران همیشه جاوید بیگانه است!

این تنها گوشه ای از ستیز با زرتشتیان است که مناسبت های این دین ایرانی ، زرتشتی ، هیچ جایگاهی در سالنما و گاهشمار رسمی ایران ندارد.

درحالیکه سالنمای ایرانی را مناسبت های دیگر ادیان پر و یا بهتر بگوییم اشغال کرده اند!

یا شاید بشود بهتر گفت که دین زرتشتی ، این دین ایرانی را از همه بخش های کشوری ، آموزشی ، فلسفی و همگانی کشور همیشه جاویدمان ایران برچیده اند که مبادا اندیشه ای بیدار شود ، که مبادا مردم خفته در آیین های بیگانه با چشم دل بیدار شوند.

تهاجم فرهنگی به هر فرهنگ بیگانه ای گفته می شود که از فرهنگ ما نباشد چه برسد به اینکه این تهاجم از بی فرهنگ ترین مردم دنیا بر با فرهنگ ترین مردم دنیا تحمیل شود و نه پذیرفته شود!


(1) بیگانه (غریب )

 

شاهنامه پیش از فردوسی

 شاهنامه پیش از فردوسی


همچنین ببینید : شاهنامه

شاهنامه سروده چکامه‌سرای نامدار ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی است. اما چنانکه خود او نیز اشاره کرده‌است، پیش از آن‌که فردوسی سرودن شاهنامه را آغاز کند، تنی چند از شاعران و ادیبان ایرانی شعر و نثرهایی در این زمینه داشته‌اند. هم‌چنین داستان‌هایی که از دوران پیش به یادگار مانده، یکی از منابع مورد استفاده فردوسی در سرودن شاهنامه بوده‌است.

 

فردوسی، با سرودن شاهنامه، در واقع سرگذشت قوم ایرانی را در برهه‌های حساس تاریخ با رنگ و رونق حماسه در آمیخت و با اتکا بر مآخذ و منابع کتبی و شفاهی ایران‌باستان، در قرن چهارم هجری و در زیر فشار ناسازگاری‌های فرهنگی و اجتماعی زمانه، منظومه‌ای آفرید که در منشور با شکوه و هنرمندانه تصاویر آن حماسه قوم ایرانی شکل گرفت.


در زمان پادشاهان ساسانی و، به ویژه در اواخر این دوره، داستان‌ها و روایاتی چند به زبان پهلوی جمع‌آوری و تدوین شده‌بود که از جمله مهم‌ترین و معروف‌ترین این اسناد «خدای‌نامه»، یعنی سرگذشت قوم ایرانی بود. در زمان منصور خلیفه عباسی، «ابن مقفع» دانشمند ایرانی تبار، خدای نامه «خدای نامک» را از زبان پهلوی به عربی ترجمه کرد. بعدها این کتاب، به عنوان مأخذی بسیار معتبر مورد استفاده و استناد تاریخ‌نگاران اسلامی در تدوین تاریخ ایران قرار گرفت.


در اوایل قرن چهارم، یعنی در حدود سال 320 هجری، نیز سرداری به نام ابومنصور محمدبن عبدالرزاق توسی که بر توس فرمان می‌راند. در صدد برآمد جمعی از اهل دانش را به تألیف کتابی درباره تاریخ ایران پیش از اسلام به زبان فارسی دری وا دارد. به اشاره او، وزیرش ابومنصور المعمری، بر نوشتن این کتاب نظارت کرد. تا این‌که در محرم سال 346 کار تألیف آن به پایان رسید. در مقدمه‌ای که از این کتاب به دست ما رسیده‌است و به مقدمه شاهنامه ابومنصوری شهرت دارد، به نام چهارتن از دانشمندانی که در تألیف این کتاب اهتمام ورزیده‌اند، اشاره شده‌است: شاج یا ساخ یا ماخ پسر خراسانی ازهری، یزدان داد پسر شاپور از سیستان، ماهوی یا شاهوی خورشید پسر بهرام از نیشابور و شادان پسر برزین از توس. این اثر است که بعدها شاهنامه ابومنصوری نام گرفته‌است. مقدمه شاهنامه ابومنصوری (مقدمه قدیم شاهنامه) را پروفسور «نولدکه» آلمانی و سید‌حسن تقی‌زاده و میرزا محمدخان قزوینی، به قول شادروان مجتبی مینوی، از پرده خفا به ظهور آوردند و علامه‌قزوینی آن را از روی چند نسخه خطی تصحیح کرد و در سال 1313 شمسی –مقارن هزاره فردوسی– منتشر ساخت.


به‌طور کلی، اطلاعات مربوط به این شاهنامه و دیگر شاهنامه‌های فارسی را که در عهد آل‌سامان تحریر و انشا شده‌بود، برای نخستین‌بار همین سه پژوهشگر جمع کرده و در کتاب‌هایی چند آورده‌اند. خود آن شاهنامه ابومنصوری به ظاهر از میان رفته‌است، ولی امروزه مأخذی در دست داریم با نام تاریخ «غررالسیر» تألیف «ابومنصور حسین‌بن‌محمد میرغنی ثعالبی» که در آن از صاحب کتاب شاهنامه یاد می‌شود و به ظن قریب به یقین، اخبار مربوط به شاهان پیش از اسلام ایران که در «غررالسیر» (غرر اخبار ملوک‌الفرس و سایرهم) درج شده، ترجمه‌ای است از همان شاهنامه‌ای که پیشتر بدان اشاره شد، منتهی با مراجعه و استناد به مأخذ دیگر تدوین شده‌است. پس از آن‌که این شاهنامه به نثر فارسی تألیف و منتشر شد، دقیقی توسی شاعری که به ظاهر تا حدود سال 365 زنده بوده‌است، به توصیه بلعمی، وزیر ابوصالح منصور سامانی (335 – 365)، به کار نظم کردن ترجمه همت گماشت.


در قرن چهارم هجری که به سبب شرایط تاریخی، سیاسی و فرهنگی، شعر و شاعری رونق و رواج یافته‌بود، انتخاب این شاعر، خود مفهومی ویژه دارد، زیرا دقیقی، بنابر آن‌چه از یکی از چهار پاره‌های او بر‌می‌آید، زرتشتی مذهب بوده و آغاز کردن شاهنامه از نقطه‌ای خاص خود مبین این معنا است:
دقیقی چار خصلت برگزیده‌ست به گیتی از همه خوبی و زشتی 
لب یاقوت رنگ و ناله چنگ می خوش رنگ و دین زردهشتی 


دقیقی کار به نظم درآوردن شاهنامه خود را از آغاز پادشاهی گشتاسب و ظهور زرتشت شروع می‌کند، ولی پس از آن‌که هزار بیت می‌سراید، به ضرب دشنه غلام زر خریدش کشته می‌شود. فردوسی در حدود 1018 بیت گشتاسب نامه دقیقی را به همان صورت در شاهنامه ضبط کرده و سبب حفظ آن از آسیب روزگار شده‌است.


در جای جای شاهنامه می‌بینیم که فردوسی به راویان کهن، از جمله دانشور دهقان و مجموعه او، اشاره‌های آشکار می‌کند، به نظر می‌رسد که حکیم توس، از سال‌ها پیش از به نظم درآوردن شاهنامه، در مأخذ و روایات افسانه‌های کهن پژوهش و تفحص می‌کرده‌است. فردوسی نیک می‌دانسته است که دشمنان بسیاری در پیرامون او به کمین نشسته‌اند تاببینند گوشه‌ای از منظومه‌اش، با روایات و منابع کهن کمی هم‌خوانی ندارد، تا بر او خرده بگیرند و کارش را بی‌اعتبار جلوه دهند. و دیگر آن‌که، دهقانانی بودند که خاطره‌ها و سرگذشت خاندان‌های خود را گردآوری می‌کردند و در نتیجه، نمی‌توانستند قلب و دگرگون کردن روایات راتاب آوردند. در آغاز داستان رستم و شغاد این دقت نظر شاعر به روشنی دیده‌می‌شود:


کنون کشتن رستم آریم پیش                  

ز دفتر همیدون به گفتار خویش 

یکی پیربــد نامــش آزاد سـرو                  

که با احمد سهـل بـودی به مرو

دلی پر ز دانش سـر پر سخن                  

زبـــــــان پر ز گـــفتارهای کــهن 

کـــجا نامه خـسروان داشتی                  

تن و پیکــــر پهلــــوان داشتـــی 

به سـام نریمـان کشیدی نژاد                  

بسی داشتـی رزم رستم به‌یـاد 

بگــــویم کنـون آنــچ ازو یافـتم                  

سخــــن را یــک اندر دگــر بافتم 


اصالت روایات، ویژگی مهمی بود که شاعر بیش از هرچیز دیگر به آن اهمیت می‌داده‌است. او، در میان انبوه روایات، پاره‌ای را گلچین می‌کرده، پاره‌ای را کنار می‌گذاشته، شماری از آنها را رنگ‌آمیزی می‌کرده و به زیور سخن می‌آراسته‌است. فردوسی در روایات کهن دخل و تصرفی نکرده‌است. اما در نهایت آن‌چه از مجموعه شاهنامه بر می‌آید این است که هنر شاعری فردوسی سبب دمیدن روح به کالبد بی‌جان این روایات کهن شده‌است. برای مثال، در تاریخ گردیزی، تألیف محمود گردیزی که به سال 442 هجری نوشته شده‌است، می‌خوانیم:


«پس اسفندیار به نزدیک رستم رفت و چون به سر جیحون (جیحون در اینجا به معنی مطلق دریا یا رودخانه است) هیرمند برسید، رستم به خدمت پیشباز آمد، چون او را دید نماز برد و گفت به خانه خویش آمدی و من بنده‌ام، منزل نیکو بساخت و پیشکش آورد و اسفندیار گفت: مرا فرمان شاه چنانست: که تو یا دین زردشتی بپذیری و یا، با من حرب کنی و یا دست دهی که ترا بند کنم و پیش شاه برم تا چه فرمان بود.


«رستم گفت: دین زردشتی نپذیرم، که از روزگار کیومرث تا بدین غایت این دین داشتم اکنون دین دیگر نگیرم، اما دست به بند دادن هم واجب نکند که همه دشمنان ایران را من و پدر من و جد من به بند آورده‌ایم. زشت باشد چون من مردی دست ببندد، و حرب کردن هم با تو روا نباشد، تو پسر گشتاسپی و از دوده کیانی! ما با تو بیایم و عیب خویش پیش شاه بگویم، اگر عفو کند خداوند است و اگر فرمان دیگر فرماید، فرمان او راست


«اسفندیار گفت: که من بدین رضا ندهم، الا حرب کنیم، تا فیروزی کرا باشد و هر چند پوزش کرد فرمان نبرد، تا دیگر روز حرب کردند و رستم را خسته کرد و همچنان مجروح و رنجور بازگشت و دیگر روز رستم دست از جان خویشتن برداشته‌بود بیامد و حرب کردند، پس رستم تیری بزد اندر چشم اسفندیار و به مغزش رسید در وقت سپری شد و رستم بازگشت. پس اسفندیار وصیت کرد، و رستم جامه بدرید و خاک بر سر کرد و گفت ای شاهزاده! دانی که مرا جرمی نبود، اما تو فرمان نبردی! و من از بهر جان خویش بکوشیدم تا چنین افتاد، اسفندیار بگفت این آسمانی نوشته‌بود اکنون باید که بهمن را، پسر مرا ببری و بپروری و چون خبر به گشتاسپ رسید از تخت فرود آمد و بر زمین نشست و بسیار بگریست


اما همین روایت در شاهنامه به شکل داستان جذاب و پرکشش رستم و اسفندیار بازآفرینی شده که «داستان داستان‌ها» قلمداد شده‌است.
در همین داستان رستم و اسفندیار که صحنه برخورد و نبرد دو پهلوان با یکدیگر از صحنه‌های فناناپذیر و کم‌نظیر شاهنامه است، شواهدی زنده و ملموس از نبوغ شاعری فردوسی را شاهدیم. به هر حال، فردوسی، پس از مرگ ناگهانی و بیگاه دقیقی، کار بزرگ نظم تاریخ عظمت و بزرگی ایران و قوم ایرانی را عهده‌دار گشت و الحق آن‌چنان از عهده این کار برآمد که نامش بر تارک هفت‌ اختر جای گرفت و همه شاعران ایران در مقابل او سر تعظیم فرود آوردند.

 


برگرفته از کتاب «در بارگاه فردوسی» نوشته منوچهر احتشامی

نوروز در شاهنامه

نوروز در شاهنامه


همچنین ببینید : نوروز ، شاهنامه

در داستان فرود سیاوش: 
همه ساله بخت تو پیروز باد
همه روزگار تو نوروز باد

 

داستان بیژن و منیژه:
که خسرو بهر کار پیروز باد
همه روزگارش چو نوروز باد
چو گیو از بر گاه خسرو برفت
ز هر سو سواران فرستاد تفت
بجستن گرفتند گرد جهان
که یابد مگر زو بجایی نشان
همه شهر ارمان و تورانیان
سپردند و نامد ز بیژن نشان
چو نوروز فرخ فراز آمدش
بدان جام روشن نیاز آمدش
بدو گفتم ای بت نیم مرد خواب
یکی شمع پیش آر چون آفتاب
بنه پیشم و بزم را ساز کن
بچنگ ار چنگ و می آغاز کن
بیاورد شمع و بیامد بباغ
برافروخت رخشنده شمع و چراغ
می آورد و نار و ترنج و بهی
زدوده یکی جام شاهنشهی
مرا گفت برخیز و دل شاددار
روان را ز درد و غم آزاد دار
نگر تا که دل را نداری تباه
ز اندیشه و داد فریاد خواه
جهان چون گذاری همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
گهی می گسارید و گه چنگ ساخت
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت
دلم بر همه کام پیروز کرد
که بر من شب تیره نوروز کرد
بدان سرو بن گفتم ای ماهروی
یکی داستان امشبم بازگونی
که دل گیرد از مهر او فر و مهر
بدو اندرون خیره ماند سپهر
مرا مهربان یار بشنو چگفت
ازان پس که با کام گشتیم جفت
بپیمای می تا یکی داستان
بگویمت از گفتهٔ باستان
پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ
همان از در مرد فرهنگ و سنگ
بگفتم بیار ای بت خوب چهر
بخوان داستان و بیفزای مهر
ز نیک و بد چرخ ناسازگار
که آرد بمردم ز هرگونه کار
نگر تا نداری دل خویش تنگ
بتابی ازو چند جویی درنگ
نداند کسی راه و سامان اوی
نه پیدا بود درد و درمان اوی
پس آنگه بگفت ار ز من بشنوی
بشعر آری از دفتر پهلوی

که پیروزگر شاه پیروز باد
همه روزگارانش نوروز باد
بدین شاه‌نوروز فرخنده باد
دل بدسگالان او کنده باد
داستان رستم و اسفندیار:
همه دشمنان از تو پر بیم باد
دل بدسگالان به دو نیم باد
همه ساله بخت تو پیروز باد
شبان سیه بر تو نوروز باد

به دیبا بیاراست آتشکده
هم ایوان نوروز و کاخ سده


پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود
مگر زو ببینی یکی نامدار
کجا نو کند نام اسفندیار
بیاراید این آتش زردهشت
بگیرد همان زند و استا بمشت
نگه دارد این فال جشن سده
همان فر نوروز و آتشکده
همان اورمزد و مه و روز مهر
بشوید به آب خرد جان و چهر
کند تازه آیین لهراسپی
بماند کیی دین گشتاسپی
مهان را به مه دارد و که به که
بود دین فروزنده و روزبه


پادشاهی یزدگرد:
به دژخیم فرمود کو را ببر
کزین پس نبیند کلاه و کمر
بدو خانه زندان کن و بازگرد
نزیبد برو گاه و ننگ و نبرد
به ایوان همی بود خسته جگر
ندید اندران سال روی پدر
مگر مهر و نوروز و جشن سده
که او پیش رفتی میان رده


پادشاهی بهرام گور:
برفتند یکسر به آتشکده
به ایوان نوروز و جشن سده
همی مشک بر آتش افشاندند
به بهرام بر آفرین خواندند

چو شد ساخته کار آتشکده
همان جای نوروز و جشن سده
بیامد سوی آذرآبادگان
خود و نامداران و آزادگان
پرستندگان پیش آذر شدند
همه موبدان دست بر سر شدند
پرستندگان را ببخشید چیز
وز آتشکده روی بنهاد تیز



پادشاهی قباد:
نهاد اندر آن مرز آتشکده
بزرگی بنوروز و جشن سده
مداین پی افگند جای کیان
پراگنده بسیار سود و زیان
از اهواز تا پارس یک شارستان
بکرد و برآورد بیمارستان
اران خواند آن شارستان را قباد
که تازی کنون نام حلوان نهاد
گشادند هر جای رودی ز آب
زمین شد پر از جای آرام و خواب


پادشاهی کسری نوشین روان: 
همان گر نبارد به نوروز نم
ز خشکی شود دشت خرم دژم
مخواهید با ژاندران بوم و رست
که ابر بهاران به باران نشست
نباید که آن بوم ویران بود
که در سایهٔ شاه ایران بود
چو ویران بود بوم در بر من
نتابد درو سایهٔ فر من
بزرگان که شاهان پیشین بدند
ازین کار بر دیگر آیین بدند
بد و نیک با کارداران بُدی
جهان پیش اسب‌سواران بُدی
پدید آید از گفت یک تن دروغ
ازان پس نگیرد بر ما فروغ
هر آنکس که او راه یزدان بجست
به آب خرد جان تیره بشست
ز یزدان وز ما بدان کس درود
که از داد و مهرش بود تار و پود
اگر دادگر باشدی شهریار
بماند به گیتی بسی پایدار
 

 

پادشاهی هرمزد:
بیاورد زان پس صد و سی هزار
ز گنجی که بود از پدر یادگار
سه یک زان نخستین بدرویش داد
پرستندگان را درم بیش داد
سه یک دیگر از بهر آتشکده
همان بهر نوروز و جشن سده
فرستاد تا هیربد را دهند
که در پیش آتشکده برنهند
سیم بهره جایی که ویران بود
رباطی که اندر بیابان بود


پادشاهی خسرو پرویز:
من از تخمهٔ نامور آرشم
چو جنگ آورم آتش سرکشم
به ایران بران رای بُد ساوه‌شاه
که نه تخت ماند نه مهر وکلاه
کند با زمین راست آتشکده
نه نوروز ماند نه جشن سده
همه بنده گشتند ایرانیان
برین بوم تا من ببستم میان
اگر با تو یک پشه کین آورد
ز تختت به روی زمین آورد

ابا فر و با برز و پیروز باد
همه روزگارانش نوروز باد

بدان باغ رفتی به نوروز شاه
دو هفته به بودی بدان جشنگاه
همه جامه را باربد سبز کرد
همان به ربط و رود ننگ و نبرد
بشد تابجایی که خسرو شدی
بهاران نشستن گهی نو شدی
ز ایوان بیامد بدان جشنگاه
بیاراست پیروزگر جای شاه
بیامد پری چهرهٔ میگسار
یکی جام بر کف بر شهریار

از ایوان خسرو کنون داستان
بگویم که پیش آمد از راستان
جهان بر کهان و مهان بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
بسی مهتر و کهتر از من گذشت
نخواهم من از خواب بیدار گشت
همی ‌کرد هرکس به ایوان نگاه
به نوروز رفتی بدان جایگاه
به نوروز چون برنشستی به تخت
به نزدیک او موبد نیک بخت
فروتر ز موبد مهان را بدی
بزرگان و روزی دهان را بدی
به زیر مهان جای بازاریان
بیاراستندی همه کاریان
فرومایه‌تر جای درویش بود
کجا خوردش ازکوشش خویش بود
فروتر بریده بسی دست و پای
بسی کشته افگنده در زیرجای
ز ایوان ازان پس خروشد آمدی
کز آوازها دل به جوش آمدی
که ای زیردستان شاه جهان
مباشید تیره دل و بدگمان
هر آنکس که او سوی بالا نگاه
کند گردد اندیشه او تباه
ز تخت کیان دورتر بنگرید
هر آنکس که کهتر بود بشمرید
وزان پس تن کشتگان را به راه
کزان بگذری کرد باید نگاه
وزان پس گنهگار و گر بیگناه
نماندی کسی نیز دربند شاه
به ارزانیان جامه‌ها داد نیز
ز دیبا و دینار و هرگونه چیز
هرآنکس که درویش بودی به شهر
که او را نبودی ز نوروز بهر
به درگاه ایوانش بنشاندند
در مهای گنجی بر افشاندند

 

 

پادشاهی شیرویه:
روان تو را دادگر یار باد
سر بد سگالان نگونسار باد
به یزدان و نام تو ای شهریار
به نوروز و مهر و بخرم بهار
که گر دست من زین سپس نیز رود
بساید مبادا به من بر درود


پادشاهی یزدگرد:
چنان دید کز تازیان صد هزار
هیونان مست و گسسته مهار
گذر یافتندی به اروند رود
نماندی برین بوم بر تار و پود
هم آتش بهمردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشن سده
بیاید یکی موبدی با گروه
ز گاه شمیران و از را به کوه
به دیدار پیران و فرهنگیان
بزرگان که باشند زان انجمن
همانا بران راغ و کوه بلند
ز ترک و ز تازی نیاید گزند
بیارد نبشته بخواند به بانگ
به یک روی بر نام یزدان پاک
کزویست امید وزو ترس و باک
دگر پیکرش افسر و چهر ما
زمین بارور گشته از مهر ما
به نوروز و مهر آن هم آراستست
دو جشن بزرگست و با خواستست
درود جهان بر کم آزار مرد
کسی کو ز دیهیم ما یاد کرد

 

 سرچشمه

arshtad.wordpress.com

نوروز، جشنی جهانی با ریشه‌ی ایرانی

نوروز، جشنی جهانی با ریشه‌ی ایرانی

 

نوروز یکی از دو نقطه‌ی اعتدال در سال خورشیدی زمین و بزرگ‌ترین جشن پایه‌گذاری شده برپایه‌ی دگرگونی‌های فصلی و اقلیم‌شناختی است. درباره ریشه‌های تاریخی آن در اسناد ملی ایرانیان، به میزان بسنده آگاهی داریم. برای نمونه: «برخی از بزرگان ایران می‌گویند سبب این‌که این روز را نوروز می‌نامند، این است که در روزگار تهمورث، صائبه آشکار شدند و چون جمشید به پادشاهی رسید، دین را نو کرد و این کار بسیار بزرگ به چشم آمد و آن روز را که روز تازه‌ای بود، جمشید جشن گرفت. اگرچه پیش از این هم نوروز بزرگ بود.» (1) 


درباره‌ی ریشه‌ی ستاره‌شناختی آن و چگونگی دستیابی ایرانیان به آن نیز ابوریحان بیرونی این گونه یاد می‌کند: «در این روز آیین بر این است که مردمان برای یکدیگر پیشكشی می‌فرستند و چرایی آن، چنان‌که آذرباد موبد بغداد گفت، این است که نیشکر در کشور ایران، روز نوروز یافت شد و پیش از این کسی آن را نمی‌شناخت…  جمشید روزی نی‌ای دید که کمی از آب‌های درون آن به بیرون تراوش کرده…. دید که آن شیرین است، فرمان داد که آب این نی را بیرون آوردند و از آن شکر سازند و آن‌گاه در روز پنجم شکر به دست آمد و از راه تبرک به آن، مردم برای یکدیگر شکر، پیشكش فرستادند و در مهرگان نیز این کار را به همین میزان تکرار کردند و از این‌رو برای آغاز سال، انقلاب تابستانی را برگزیدند که انقلابین را از اعتدالین بهتر می‌شود به یاری ابزارها و چشم آگاه شد. اما اعتدالین را نمی‌شود شناخت مگر پس از این‌که انسان در آغاز کار، عرض بلد و میل کلی را بداند… چون انقلاب تابستانی به سمت سر مردم شمالی نزدیک‌تر است، از این رو ایرانیان آن را برگزیدند و از انقلاب زمستانی چشم پوشیدند. نیز هنگام انقلاب تابستانی، غلات به‌دست می‌آید، پس برای این‌که خراج از كشاورز بگیرند، از انقلاب زمستانی بهتر است.»(2)  


چنان‌که آشکار است و بیرونی نیز به آن اشاره کرده، نخستین بار، یک رخداد تصادفی و سپس تجربی شوند(:سبب) یافت دو نقطه اعتدال سال خورشیدی زمین شده است. دو نقطه‌ای که در روند تاریخی و فرهنگی ایرانیان، نوروز و مهرگان نام گرفتند. 


اما در کنار این دیدگاه، دیدگاه دیگری نیز هست و آن پیدایش نخستین‌بار این جشن بهاره در میان‌رودان و در میان سومریان است. پژوهشگران نامداری چون مهرداد بهار، نوروز ایرانیان را برآمده از جشن بهاره «زگموگ» یا «اکیتو» دانسته‌اند(3) که البته شوند آن نیز روشن است: دیرینگی تاریخ سیاسی و فرهنگی و نیز برگزاری میان‌رودانی‌ها از ایرانیان بیشتر پنداشته شده است. 
اینک ببینیم کدام دیدگاه می‌تواند از درستی برخوردار باشد، این‌که جشن بهاره‌ی مورد گفت‌وگو، در شمار سرمایه‌های فرهنگی ایرانیان به شمار می‌آید یا میان‌رودانیان.


اصولا زمانی که مردمان به کشاورزی روی نیاورده بودند و همچنان روزگار خود را با شکار و گردآوری خوراك‌های گیاهی خودرو، می‌گذراندند، نمی‌توانستند توجه چندانی در دگرگونی‌های آب و هوایی زیستگاه‌های خود داشته باشند، زیرا خوراک  همواره و تصادفی فراهم بود. اما از زمان گسترش شگفت‌انگیز کشاورزی(نه پیدایش آن)، آدمی نیازمند آن بود که خود را با این شرایط ناپایدار هماهنگ کند و این هماهنگی، آشکارا در گرو شناخت پدیده‌های در پیوند با زیست‌بوم بود. چنان‌که بیرونی نیز آن را یادآوری کرد، تجربه، عاملی بوده است که انسان دست به شناسایی و کشت گیاهان ویژه‌ای بزند. در کنار این شناخت، دستاوردهای تجربی دیگری چون یافتن زمان‌های مناسب کشت و برداشت یک گیاه، شوند(:سبب) شناسایی و تعریف این زمان‌های ویژه  شد. 


بنا به گزارشی که بیرونی نوشته، یافتن دو نقطه‌ی اعتدال برای نخستین بار(اعتدال بهاری یا نوروز و اعتدال پاییزی یا مهرگان)، در پی برداشت بهینه از نیشکر بوده است. یافتن این دو نقطه‌ای که بسیار سخت‌تر از یافتن دو نقطه انقلاب تابستانی و زمستانی است. بنابراین، ایرانیان با یک تجربه‌ی کشاورزی، هم دو نقطه اعتدال را پیدا کردند و هم دو نقطه‌ای را که بلندترین روز و شب یک سال خورشیدی به‌شمار می‌آیند. این رخدادها، سپس‌ها در فرهنگ ایرانی، به عنوان چهار جشن بزرگ که دو تای آن‌ها همچنان در جایگاه خود گرامی‌داشته می‌شوند، ماندگار شدند: نوروز، مهرگان (دو اعتدال) و تیرگان و چله (بلندترین روز و شب سال). 


نزدیک بودن روز برگزاری دو جشن به یکدیگر(مانند مهرگان یکم مهر که نجومی بود و جشن پیروزی خیزش ایرانیان به رهبری کاوه و فریدون بر بیوراسپ (ضحاک)،(5) شوند آن شد تا مدت‌ها ایرانیان این دو را در کنار هم و سرانجام باهم برگزار کنند و روزی در یاد‌ها ماند و این گونه، روز و رخداد ستاره‌شناختی فراموش شد. از این رو، تیرگان نه یکم تیر بلکه در روز سیزدهم تیر(رخداد پایان محاصره‌ی ایران توسط تورانیان) (6) و مهرگان نه یکم مهر بلکه شانزدهم این ماه (روز پیروزی فریدون و همچنین، روز پیروزی داریوش بر گئومات مغ نیز به شمار می‌آید(7)  که گرچه پس از آن فراموش شد، اما در کنار رخداد فریدون پیشدادی، تاثیر روان‌شناختی خود را به گونه‌ی جداگانه بر ذهن ایرانی گذارد)، برگزار می‌شود.


اما در میان‌رودان شرایط کاملا متفاوت است. در این سرزمین، تنها یکی از جشن‌های چهارگانه شناخته شده بود که همان جشن بهاره است. بنابراین، چهارچوب منطقی یافتن این سنت‌ها، ناقص و بدون ریشه و آبشخور به چشم می‌آید. وارون آن‌چه در فرهنگ ایرانی به گونه‌ای روشن و کامل دیده شد. اما ریشه‌ی دیده‌شدن این تک جشن ستاره‌شناختی در میان‌رودان چیست؟ پاسخ آن را می‌توان، در فرهنگ‌ها و مردمانی دانست که پیش از سومریان در میان‌رودان، روزگار درازدامنی را داشتند. دو فرهنگ سامره و حلف(هزاره‌های هفتم و ششم پیش از میلاد) که از دیدگاه «ماریا گیمبوتاس»، باستان‌شناس آمریکایی- لیتوانیایی و «مری ست گاست»، پژوهشگر برجسته‌ی آمریکایی، به شوندهای فرهنگی و باستان‌شناختی که برشمرده شده‌اند(چون گسترش‌دهندگان کشاورزی از فلات ایران به میان‌رودان به عنوان اصلی زرتشتی برپایه‌ی نوشته‌های اوستایی بر گسترش کشاورزی و آبادسازی زمین‌ها و گسترش مفهوم‌های آیین بهی از راه نقش‌های روی سفال‌های منقوش در عصر نوسنگی که سندی دیگر بر زندگانی اشوزرتشت در هزاره‌ی هفتم پیش از میلاد هستند)(8) و فرهنگ عبید(هزاره پنجم پیش از میلاد) که پدرِ فرهنگی سومر به‌شمار می‌آید و از دید ساموئل کریمر، سومرشناس برجسته‌ی امریکایی، برآمده از کشاورزان ایرانی كوچنده به میان‌رودان بوده است.(9) فراموش نکنیم که این جشن بهاره، بارها از سوی قدرت‌های سامی چیره بر میان‌رودان چون آشوریان، کنار زده شده است که خود می‌تواند نشانه‌ای از رویارویی با سنت‌های ناخویشاوند دانسته شود. سنتی که دگربار نوبابلی‌ها(کلدانیان) با بیرون راندن آشوریان برپا كردند،(10) کسانی که هم‌تباری آنان با مادی‌های ایرانی، خود یک دیدگاه است.(11) در یک گردآوری، ریشه‌های پیدایش و برگزاری جشن نوروز، در میان ایرانیان، از دیرینگی بسیاری برخوردار بوده و همین امر، می‌تواند ما را در ایرانی دانستن خاستگاه آن راهنمایی كند.


یاری‌نامه:
1- بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، برگردان از اکبر دانا سرشت، 1352، تهران، نشر ابن سینا، رویه‌های 280 و  281.
2- همان، رویه‌های 281 و 282.
3- جستاری چند در فرهنگ ایران، 1373، نقل در رضی،‌ هاشم، جشن‌های آب، 1385، تهران، نشر بهجت، چاپ چهارم، رویه 44.
4- بیرونی، همان، رویه‌های 292 و 293.
5- برای آگاهی از نزدیکی این دو جشن، ر.ک به همان، رویه‌های 292-290. 
6- بیرونی، همان، رویه‌های 287 و 288، مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، برگردان از ابوالقاسم پاینده، 1365، تهران، نشر علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ج1، رویه 219 و بسیاری دیگر از منابع.
7- – نارمن شارپ، رلف، فرمان‌های شاهنشاهان هخامنشی،1384، تهران، نشر پازینه، چاپ دوم، سنگ نبشته بیستون. داریوش در این کتیبه، روز کشتن گئومات را دهم ماه باگَ یادئیش (مهر ماه) نوشته است.

8- Gimbutas, Marija, The Civilization of the Goddess,1991, HarperSanFrancisco.

ست گاست، مری، آنگاه که زرتشت سخن گفت، اصلاحات فرهنگی و دینی در دوره نوسنگی، ترجمه عسکر بهرامی، 1390، تهران، نشر ثالث، چاپ اول، رویه‌های 44، 57-54، 63-60، 96-83، 128 و 129. 
9- کریمر،  ساموئل نوآ، الواح سومری، برگردان از داوود رسایی، تهران، 1385، نشر علمی و فرهنگی، چاپ سوم، رویه‌های 190-185.
10- سویشر، کلاریس، خاور نزدیک باستان، برگردان از عسکر بهرامی، 1384، تهران، نشر ققنوس، چاپ دوم، رویه 129.
11-  در این باره، ر.ک به مقاله نگارنده: آیا فرمانروایان آخرین دودمان بابل ایرانی بوده اند؟ امرداد 89. 

 

 

سرچشمه ، سورنا فیروزی ، امرداد

نمادهای مادی امشاسپندان بر سر سفره نوروز

نمادهای مادی امشاسپندان بر سر سفره نوروز


عدد هفت برای ایرانیان ارجمند است؛مانند:هفت آسمان،هفت روز هفته،هفت خان رستم،هفت کشور ،هفت سین و.. هر یک از این امشاسپندان دارای دو جنبه مادی و معنوی هستند.بدین معنا که هر یک از امشاسپندان در عالم مادی دارای نماد ویژه و نگهبان بر یک داده اهورایی است که ما آنرا به عنوان نماینده امشاسپندان بر روی خوان (سفره یا میز) می‌گذاریم

 سپند مینو به مفهوم مینوی ورجاوند( مقدس)، در دین مزدیسنی(زرتشتی)انسان کامل ترین آفریده خدا است و به عنوان نماینده او روی زمین شمرده می‌شود.بنابراین حضور انسان راستی‌ جو و نیکی‌ خواه در کنار سفره و همچنین گذاشتن اوستا، نشانی‌ از سپنته مینیو است

 بهمن امشاسپند به مفهوم اندیشه نیک‌ و در جهان مادی نگهبان و پشتیبان جانوران سودمند است. بنابراین یکی‌ از فرآورده‌های حیوانات سودمند مانند شیر،تخم‌مرغ و… را بر روی سفره می‌گذاریم

 اردیبهشت امشاسپند به مفهوم بهترین راستی‌ و پاکی‌ که نماد آن در جهان مادی آتش است و بهمین دلیل بر روی سفره شمع یا چراغ روشن می‌گذریم

 شهریور امشاسپند به مفهوم نیروی شهریاری و فرمانروایی بر خویشتن،در عالم مادی نگهبان بر فلزات است،بنابراین بر روی سفره، فلزات و سکه می‌گذریم

 سپندارمذ امشاسپند به مفهوم کامل اندیشی‌،فروتنی،مهربانی و در عالم مادی،زمین نماد آن است.سفره که بر روی آن‌ هفت سین چیده میشود و گذاشتن کوزه گلی سبز شده نیز نمودار این امشاسپند است

 خرداد امشاسپند به مفهوم کمال و رسائی و نماد آن آب است. گذاردن کاسه آن و آویشن بر روی سفره این منظوررا می‌رساند

 امرداد امشاسپند به مفهوم بی‌مرگی،جاودانگی و در عالم مادی نگهبان بر گیاهان و روییدنی‌هاست.گذاشتن گل وگیاه و سبزه بر روی سفره نمودار این امشاسپند است

 

سرچشمه :

Arshtad.wordpress.com

 

 

تاریخ در نوروز ، نوروز در تاریخ

تاریخ در نوروز، نوروز در تاریخ

 

 

اشاره: نوروز جان ما را می‏نوازد و شادی و سرور ویژه‌ای از نو شدن روز و ماه و سال به‏ ما دست می‏دهد. اینك هزاره‌ها وسده‌های بسیار است كه مردم ایران، با هر زبان و از هر قومی، نو شدن سال و نو شدن طبیعت را با آیین‌های ویژه‌ی ملی و قومی جشن می‌گیرند و چهره‌ی این سرزمین را دگرگون می‌كنند. نوروز به گفته‌ی ابوریحان بیرونی؛ روز «نوزایی آفرینش» و به نوشته‌ی شمس‌الدین محمد دمشقی؛ روز «آفرینش نور» و روزی است كه مردم را در این «روزی نو از ماهی نو و سالی نو به آراسته و نوگردانیدن آن‌چه كه گذشت زمان كهنه كرده برمی‌انگیزاند. 


نوروز و آیین هاى باشكوه آن، راهى چند هزار ساله و پر پیچ و خم را پیموده تا به ما رسیده است. «نوروز» كهنسال‌ترین آیین ملى در جهان است كه جاودانه مانده و خود به تنهایی یكى از شوند(:سبب)های ماندگاری فرهنگ ایرانیان شده است. آیین‌هاى برگزارى این جشن بزرگ در زمان کنونی با ٣ هزار سال پیش دگرگونی چشمگیری نداشته، و همبستگی فرهنگى مردم ایران زمین را در پی داشته است. ایرانی در هر گوشه از جهان كه باشند آیین های نوروزی را یكسان برگزار مى‌كند و بزرگ و گرامی می‌دارد. از همین روست كه اندیشمندان، «نوروز» را نماد جاودان پایداری شناسه(:هویت) و ناسیونالیسم ایرانى خوانده‌اند و تاریخ‌نگاران همگی بر این باور استوارند. 


زنده‌یاد مهرداد بهار، پژوهشگر نامدار، نوروز را یك جشن همگانی در فرهنگ ایران و میان‌رودان و آیین نوروزی را از پیش از هزاره‌ی سوم پیش از میلاد دانسته و نوشته است: «این آیین یا همراه با كوچ مردم ایران به میان‌رودان، به آن سرزمین رفته یا هم‌زمان در سراسر گستره وجود داشته است 
به نوروز که نزدیک می‌شویم، در درون ما چشمه‌ای از پرسش‌های گوناگون درباره‌ی نوروز می‌جوشد. اندیشه‌ی ما می‌خواهد تاریخ نوروز را بشکافد و می‏خواهد سر از چیستی آن درآورد، و می‏خواهد بداند که چرا ما نوروز را گرامی می‏داریم؟ چه رویدادهایی در این روز بزرگ روی داده است و تاریخ برای این روز چه در چنته دارد؟ آیا به راستی دوست داریم تاریخ این جشن بزرگ و تاریخ در این روز بزرگ را بدانیم؟ 


بدانیم که این تاریخ نیست که نوروز را گزارش می‌کند، بلکه نوروز است که تاریخ را در دامان خویش پرورده است. در این نوشته نگاهی داریم به دیرینگی این جشن، هر چند این تاریخچه تنها اشاره‌ای است کوتاه به تاریخی بلند که باید درباره‌ی آن کتاب‌ها نوشت. 


١: نوروز باستانی؛ از هزاران سال پیش تا كنون جشن ملی ایرانیان بوده است. 


٢: دیرینگی پیدایش نوروز؛ از روزگار شاه جمشید پیشدادی تا به امروز کشیده شده است. بیشتر گزارش‌های استوره‌ای ایران، روزگار پیشدادی را زمان پیدایی نوروز و آیین‌های نوروزی، و جمشید، چهارمین پادشاه پیشدادی را نخستین برپا کننده‌ی نوروز و آیین‌های این جشن به شمار آورده‌اند. 
روزگار جمشیدشاه پیشدادی، در «یشت‌»ها زمان طلایی به شمار آمده است. در آن روزگار؛ خوردنی‌ها كاهش نمی‌یافت و چهارپایان و مردمان نمی‌مردند. 


به گفته‌ی فردوسی 


به جمشید بر، گوهر افشاندند / مر آن روز را روز نو خواندند 
سر سال نو هرمز و فروردین / بر آسوده از رنج، تن، دل زكین 
بزرگان به شادی بیاراستند / می و جام و رامشگران خواستند 
چنین روز فرخ از آن روزگار / بمانده از آن خسروان یادگار


٣: این جشن؛ یکی از دو جشن آریایی‌ها بوده است. چنان‌که در وندیداد، فرگرد نخست، بند 2 و 3 آمده؛ آریایی‌ها در روزگار باستانی دو فصل گرما و سرما داشتند. فصل گرما، دربردارنده‌ی بهار و تابستان و فصل سرما، دربردارنده‌ی پاییز و زمستان می‌شده است. نیاکان ما در آغاز هریک از این دو فصل، جشنی برپا می‌داشتند که هر دو آغاز سال نو به شمار می‌رفته است: نخست نوروز، جشن هنگام آغاز فصل گرما، هنگامی که سبزه می‌روییده و خورشید زمین و مردمان را گرم می‌کرده است. دیگری مهرگان، در آغاز فصل سرما که روزگار خورشید گرمایش کمتر شده، سرما فرامی‌رسیده است. 


٤: بر پایه‌ی باورهای سنتی زرتشتیان، آفرینش جهان در ٦ گام بوده است. در پایان هر گام آفرینش، زرتشتیان جشنی بر پا می‌دارند به نام «گهنبار»؛ که شش چهره(:نوبت) دارد. نخستین آفرینش؛ «آسمان»، که به یاری آسمان، «شادی» نیز آفریده می‌شود. دومین؛ «آب»، سومین؛ «زمین»، چهارمین؛ «گیاه»، پنجمین؛ «گاو»(که نماد حیوانات سودمند است) و واپسین گهنبار، که سالگرد آفرینش انسان است، «همس‌پت‌میدیم»؛ که همان «با هم بودن و با هم گرد آمدن» است و پنج روز پایان سال؛ پنج روز «پنجه» را در بر می‌گیرد. این آفرینش بهترین و زیباترین آفرینش اهورایی است. در این روز کیومرس آفریده می‌شود که نیای آدمیان امروزی است؛ ودر پایان این آفرینش، نوروز فرا می‌رسد، که به گونه‌ای جشن پایان آفرینش و روز به کمال رسیدن انسان است. به همین انگیزه، جشنی بزرگ بر پا می‌شود که همانا نوروز است. 


این نگاه به نوروز شوند(:سبب) آن شد که در داستان‌ها و باورهای ایرانیان، به این روز، باروری و زایش همه‌ی نیکویی‌ها نسبت داده شود و گویند هر آن‌چه در خور جایگاه والای انسانی است، در این روز، به همراه انسان آفریده شده است. 


٥: جای دادن نوروز در آغاز بهار، از روزگار ملكشاه سلجوقی- 465 تا 485 مهی(:قمری) – بوده است. در این هنگام به فرمان ملكشاه، ستاره‌شناسانی همچون «عمر خیام»، «حكیم لوكری»، «میمون بن نجیب واسطی»، «ابوالمظفر اسفرازی» و چند تن دیگر به درست‌سازی گاه‌شماری دست یازیدند. 


٦: بر پایه‌ی نوشته‌های بابلی‌ها، شاهنشاهان هخامنشی در جشن نوروز در کاخ خود نشسته و نماینده‌های استان‌های گوناگون که پیشکش‌هایی گران همراه خود برای شاهان آورده بودند، می‌پذیرفتند. گفته شده که داریوش بزرگ، از شاهنشاهان هخامنشی، در آغاز هر سال از پرستشگاه «بال مردوک»، که از خدایان بزرگ بابلی‌ها بود، دیدن می‌کرد. 


٧: داریوش بزرگ كه در گسترش آیین‌های نوروزی در میان سرزمین‌های انیرانی کوشش بسیار داشت در نوروز 515 پیش از میلاد(٧ سال پس از آغاز پادشاهی‌اش) برآن شد تا فرمان دهد سنگ‌نبشته بیستون- دربردارنده‌ی آرزوها، اندرزها و گزارشی درباره‌ی گسترش ایران- در دل کوه کنده شود، تا تاریخ‌نگاران، با نگاه به این سنگ‌نبشته، بنویسند كه ایران تنها كشور جهان دارای «سند مالكیت» است. بزرگترین آرزوی داریوش كه در این سنگ‌نوشته آمده، این است كه خداوند، ایران را از «دروغ»، «خشكسالی» و «دشمن» پاس بدارد. 


٨: پس از ساخت تخت‌جمشید، در پارس و گشایش آن، آیین‌های رسمی نوروز، با شكوه بی‌مانندی در آنجا برگزارمی‌شد. آیین نخستین نوروز در تخت‌جمشید، دو هفته به درازا كشید. مردم در تالار صدستون و سران ایالت‌ها و بزرگان تراز اول در تالارهای دیگر این كاخ جای گرفته بودند. 
٩: داریوش دوم به مناسبت نوروز، در سال 416 پیش از میلاد، سكه‌ی زرین ویژه‌ای ضرب كرد كه در یك سوی آن شكل سربازی را در حال تیراندازی با كمان نشان می‌دهد. ضرب سكه‌ی زر و سیم یک سده پیش از آن به دست داریوش یكم آغاز شده بود. سكه‌های داریوش بزرگ «داریك» یا «دریك» نامیده می‌شدند. آیین دادن سکه‌ی عیدی، از زمان هرمز دوم – شاه ساسانی در سال 304 میلادی آغاز شده است. 


١٠: مهستان؛ نخستین پارلمان ایران در روزگار اشكانیان، نخستین نشست خود را در نوروز سال 173 پیش از میلاد با باشندگی مِهرداد یكم ـ شاه اشکانی ـ برگزار كرد و نخستین کار آن برگزیدن شاه بود. 


١١: در نوروز 44 پیش از میلاد، ایران خود را برای جلوگیری از یورش «ژولیوس سزار» آماده می‌كرد كه خبر رسید سزار 15 مارس(هفت روز پیش از نوروز) در سنای روم ترور شده است. شاه ایران جریان را به آگاهی بزرگان كشور، که نوروز را در دلواپسی به سر برده بودند، رسانید. اسپهبد سورنا، فرمانده‌ی كل ارتش ایران 9 سال پیش از آن (سال 53 پیش از میلاد) در «حرّان» ارتش روم را درهم شكسته بود. در این جنگ، كراسوس كنسول روم و فرمانده‌ی این ارتش كشته شده بود و سزار بر آن بود که کینه‌جویی کند. 
١٢: اردشیر پاپكان كه در سال 226 میلادی شاهنشاهی ساسانیان را بنیاد گذارد، ٤ سال پس از پادشاهی‌اش، از دولت روم كه در جنگ از او شكست خورده بود خواست كه نوروز ایرانی را بپذیرد و آن را به رسمیت بشناسد. سنای روم نیز آن را پذیرفت و از آن پس نوروز ما در گستره‌ی روم به Lupercal نامور شد. 


١٣: پارتیان و ساسانیان، همه ساله نوروز را را با برپایی آیین‌های ویژه‌ای جشن می‌گرفتند. بامداد نوروز، شاه جامه‌ی ویژه‌ی خود را پوشیده و به تنهایی به کاخ می‌شد. سپس کسی که به خجستگی شناخته شده بود به سرای شاه در می‌شد. سپس موبدموبدان، با زمزمه‌ی اوستا، همراه با فنجان، حلقه و سکه‌هایی از زر، شمشیر، تیروکمان، خامه(:قلم)، جوهر و گل به سرای بزرگان پای می‌گذارد. پس از موبد بزرگ، فرمانروایان شهرها و دیه‌ها به کاخ شده و به شاه پیشکش می‌دادند. ۲۵ روز مانده به نوروز، 12 ستون با آجرهای گلی در گستره‌ی کاخ برپا شده، و 12 گونه دانه‌ی گیاهی بر بالای هریک از آن‌ها کاشته می‌شد. در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستون‌ها را برداشته و به کف کاخ می‌پاشیدند و تا مهرایزد، روز ۱۶ فروردین، آن‌ها را برنمی‌داشتند. 


در روزگار ساسانی، آیین‌های نوروزی را 6 تا 30 روز برگزار می‌كردند و روز ششم فروردین یا نوروز بزرگ را خوردادروز می‌نامیدند و این روز را ازآن امشاسپند خورداد و زادروز اشوزرتشت و سالروز به پیامبری رسیدن او می‌دانستند. 


١٤: تا چندین سال پس از شامگاه ساسانیان، آیین‌های نوروزی در ایران پنهانی و خانوادگى برگزار می‌شد. از زمان عباسیان به شوند(:سبب) گسترش نفوذ ایرانیان در دستگاه خلفا، آیین‌های نوروز به این دستگاه راه یافت. در گزارش‌های تاریخی آمده است كه هارون‌الرشید، خلیفه‌ی نامور عباسى هزاران سكه‌ی نقره در نوروز سال ۲۱۱ هجرى، در شهر بغداد به بزرگانى كه به دیدن او رفته بودند، پیشکش داد. 


دلبستگی‌ ایرانیان به باورهای گذشته‌ی خود، نوروز را نمادی از شكوه و شناسه‌ی ایرانی کرد. در سراسر روزگار پس از ساسانیان، حتا در زمان خلیفه‌هایی كه باور چندانی به این آیین‌ها نداشتند، نوروز برپا بود و آشنایی و آگاهی فرمانروایان اموی و عباسی از آیین‌ پیشکش دادن، نشان دهنده‌ی گرایش فرمانروایان تازی به برگزاری نوروز است. 


١٥: مردآویز زیارى (مازندرانى) از قهرمانان ملى ایران كه بر بخش‌های بزرگى از ایران‌زمین فرمانروایی می‌کرد و اصفهان را به پایتختی خود برگزیده بود، كمر به برگزارى آیین‌هاى ملى ایران همچون تیرگان، مهرگان، سده، و مهم‌تر از همه نوروز، درست به مانند زمان ساسانیان، بست و در این راه سخت‌کوشی بسیار از خود نشان داد. 


١٦: با كاهش توانایی عرب‌ها در چیرگی بر ایران و روی کار آمدن دولت‌های ایرانی به مانند صفاریان و سامانیان و دلبستگی پادشاهان ایرانی‌نژاد به برگزاری آیین‌های ایرانی، نوروز دوباره همگانی و باشكوه هر چه بیشتر برگزار شد. 


١٧: ابوالفضل بیهقی در بخش‌هایی از تاریخ خود به دادن پیشکش در نوروز و مهرگان اشاره دارد كه نشان‌دهنده‌ی برگزاری آیین‌های نوروزی در روزگار غزنویان است. 


١٨: شاه اسماعیل صفوى، در سال ۱۵۰۲ میلادى، ۹ روز مانده به نوروز تاج‌گذارى كرد تا آیین‌هاى نوروزى را در دربار برگزار كند. او كه در تبریز خود را شاه ایران خواند در همین آیین گفته بود كه خویشکاری‌اش  زنده کردن شاهنشاهی ایران است. 


١٩: در سال ۱۵۹۷ میلادى، شاه عباس صفوى آیین  نوروز را در «نقش جهان» برگزار كرد و در سخنرانی خود اصفهان را پایتخت همیشگى ایران خواند و بر آن بود تا این شهر را زیباترین و امن‌ترین شهر جهان کند و به نمایندگان كشورهاى خارجى كه در این جشن بودند، گفت که براى كشور خود در اصفهان سفارتخانه بسازند. 


٢٠: نادرشاه به نوروز و آیین‌هاى آن دلبستگی فراوان داشت. وى سكه‌ی خود(سكه نادرى) را در سال ۱۷۳۵ میلادى، در سلام نوروزی رونمایی کرد و آن را به منشى‌ها و افسران خود عیدى داد. نادرشاه در سال ۱۷۳۹ در یورش به هند، پس از شكست دادن ارتش ۳۶۰ هزارى این كشور و دریافت تاج شاه هند، براى راهی شدن به دهلى، چشم به راه فرارسیدن نوروز شد تا در روزى خجسته به این آرزو برسد. 


٢١: كریم خان زند از سال ۱۷۶۱ میلادى، سلام نوروزى را در ساختمانى كه اینك موزه‌ی پارس نامیده مى‌شود، برگزار مى‌كرد و سپس به دیدن مردم كوچه و بازار می‌رفت. او در نخستین نوروز در شیراز، چند نوازنده را فراخوانده بود تا در میدان‌هاى شهر بنوازند و مردم را شاد كنند. 


٢٢: آغا محمدخان قاجار نیز، «نوروز» را براى تاجگذارى‌اش برگزید. اودر نوروز سال ۱۱۷۴خورشیدی(مارس ۱۷۹۵ میلادى)، در تهران تاجگذارى كرد و این شهر را پایتخت خود کرد. 


٢٣: در روزگار رضاشاه، در سال 1304خورشیدی، بنابر قانون مصوب یازدهم فروردین‌ماه، آغاز سال با آمدن بهار، به گونه‌ای رسمی، آغاز سال ایران شد، و ماه‌های ایرانی به كار گرفته شد.

 

 

سرچشمه امرداد

آشنایی با نحوه برگزاری آیین آتش افروزی سپیده دم سال نو

آشنایی با نحوه برگزاری آیین آتش افروزی سپیده دم سال نو

 

مراسم و آیین ها

آیین آتش افروزی سپیده دم سال نو، پیش درآمدی است برای بزرگترین جشن سال، یعنی نوروز.

 

البته زرتشتیان نه تنها روزهای آغاز سال جدید را جشن می گیرند بلکه در روزهای پایانی سال نیز به جشن و شادی می پردازند. در پنج روز پایانی سال که زرتشتیان آن را پنجی می نامند، آیینهای گاهنبارخوانی برگزار می شود و در نهایت به شب پایانی سال یا همان شب وه می رسیم. زرتشتیان در این شب تا دیر وقت به جشن و پایکوبی می پردازند و ساعتی مانده به طلوع خورشید راهی پشت بامها می شدند تا با آتش افروزی سال جدید را آغاز کنند.

 

همانگونه که می دانید گرامیداشت یاد روان و فروهر درگذشتگان در همه ی جشنهای زرتشتی دیده می شود. دلیل آن نیز اعتقاد زرتشتیان به نامیرا بودن انسانها است، در واقع آنها می دانند که روان و فروهر درگذشتگان وجود دارند، پس آنها را یاد می کنند و فرا می خوانند تا در جشنها و شادیهایشان شریک باشند. آتش افروزی سپیده دم سال نو نیز از حضور روان و فروهر درگذشتگان خالی نیست، در واقع برگزاری این جشن علامتی است که به همگان خبر می دهد، این خانه آماده ی برگزاری جشنهای نوروز است.

 

شیوه برپایی مراسم:

 

از پسین روز قبل پشت بام تمیز می شود، جایگاهی برای هیزمها در نظر گرفته می شود و کمی هیزم به روی بام منتقل می شود. گل سفید تهیه شده و بر روی بخشی از پشت بام ریخته می شود.

 

ظرفی از آب و آویشن، چراغی روشن، آفرینگان آتش، سبزه و گلدانی از مورد یا شمشاد نیز به بالای پشت بام برده می شود و در نهایت ظرفی از میوه، به همراه شیرینی یا هر نوع خوراکی نیز تدارک دیده می شود.

 

زمان افروختن آتش، پیش از طلوع خورشید است، زمانی که هنوز آسمان روشن نشده است، اما از تاریکی هوا کاسته شده است، که به منظور هماهنگی با یکدیگر، ساعت 5 صبح را انتخاب می کنیم، آتش را می افروزیم.

 

همراه با شعله های فروزان آتش، اعضای خانواده به خواندن اوستا می پردازند، میوه ها را می برند، در آستانه طلوع خورشید، با استفاده از یک قاشق آب و آویشن را به جای جای پشت بام می ریزند. مقداری از گله های آتش را در آفرینگان می گذارند تا به آتشکده محل ببرند و در نهایت شاخه های مورد و شمشاد را بر لبه ی بام قرار می دهند

 

 

به این ترتیب آیین آتش افروزی سپیده دم سال نو به پایان می رسد.

مراسم و آیین ها

مراسم و آیین ها


در بخش جشن ها می توانید نوشتارهای در پیوند با جشن ها را بخوانید و در این بخش از تارنما نوشتارهایی در پیوند مراسم ها و آیین های دین زرتشتی.


 روزهای زيارتی پارس بانو

آیین پرسه

مراسم درگذشتگان در آیین زرتشتی

درگذشت اشو زرتشت

بزرگداشت درگذشتگان هجوم تازیان به ایران

 آشنايی با سنتها و آيين پنجه

 آیین آتش روی بام ” تش و بوم” در واپسین روز پنجه

آشنایی با نحوه برگزاری آیین آتش افروزی سپیده دم سال نو

 فرودگ و راه و رسم میهمان‌نوازی زرتشتیان

زادروز اشو زرتشت

خوان یا سفره پیمان بندی ، گواه گیری

خوان ، سفره سدره پوشی

خوان ، سفره گاهنبار

خوان ، سفره گواه گیری

خوان ، سفره نوروزی

 سينی آجيل در مراسم گشت مهر ايزد

 برسم گرفتن ، سپاس به‌ جای آوردن برای گیاهان است

 ابزارهای آیینی بکار رفته در مراسم بزرگداشت ایزدمهر

نوروز تابستانی