هفتم آبان ، روز کورش بزرگ ، پدر ایران زمین خجسته باد.
زرتشت برای اینکه انسانها بتوانند در یکدیگر روشنایی و مهر ایجاد کنند، به خوبی به واژه راستی پی برده بود. او قدرت شگفتانگیز در این کلمه و تأثیر آن را در پیشرفت یک جامعه به روشنی دانسته بود. کوروش نیز در مکتب زرتشت بود که مهر را سر لوحه افکار و عقاید خود قرار داده بود. وقتی اعلامیة حقوق بشر او را مطالعه میکنیم، میبینیم وی در آن مهر و عشق را سرلوحه خود قرار داده است.
———————————-
كورش بزرگ؛ نماد كردار نيك است
تا تاریخ هست، تا آزادگی و فرزانگی هست، کورش بزرگ زنده است، همانگونه که اشوزرتشت و فردوسی پاکزاد.
درایران، اشوزرتشت نماد اندیشهی نیک، فردوسی تجلی گفتارنیک و کورش پیروکردار نیک است.
سه فرزانهای که جهان را پویندگی، بالندگی، سازندگی وآبادانی و خرمی بخشیدند.
از پس سالها، ایرانیان دیدند که حکومتی برپایهی دین راستین اشوزرتشت پایهریزی شد و آموزشهای اشوزرتشت در دودمانجهانی هخامنشی تجلی پیدا کرد.
کورش نخستین بنیانگذار پادشاهی در ایران،نظامی نیککردار بنا نهاد که تا آن روزگار هیچکس نتوانسته بود حتا به آنفکر کند. سامانهای برپایه ی انسانیت و حقوق بشر. حکومتی جهانی، بشردوستانهو دادگسترانه.
همهی اندیشمندان و رخدادنگاران جهان باستان از او بهبزرگی و نیکی یاد کرده اند. در تورات، مسیح (نجات دهنده)نامیده شده است. درمیان همه فرنانروايان که از آغاز زندگي ایرانیان در سرزمین ایرانفرمانروایی کردهاند، شاید هیچكس را نتوان یافت که از فرزانگی، آزادگی وآزاداندیشی کممانندی چون کورش برخوردار باشد.
او آغازگر نخستین و بزرگترین امپراتوری جهان بود که تاکنون نیز در میان جوامع بشری بیمانند و بیرقیب مانده است.
کورشاستوره نیست. کورش انسانی آسمانی نیست. او مردی است بزرگ، نامدار و بیش ازهمه انسانی است زمینی و زادهی سرزمين اهورايي ايران به مانند همهیپارسیان و آریاییان دارای ويژگيهاي اخلاقی و انسانی در خور ستایش، هوشیسرشار، جوانمرد، فداکار، دلاور، مهربان، بخشنده و مداراجو.
شگفت اینکه دوست و دشمن، خویش و بیگانه آرزوی داشتن فرمانروایی چون او را در سر میپروراندند.
متفکرو اندیشمند یونان باستان، گزنفون، در کتاب خود «سیرت کورش»، او را «انسانکامل»مینامد و با اینکه تعصب و غیرت یونانی بودن دارد، ولی حکومت دودمانهخامنشی، در دوران کورش، را برتر از تمدن یونان معرفی میكند.
باخترزمينها(:غربیها)،کتاب «کورشنامه»ی گزنفون را داستانپردازی، خیالبافی و زاییدهی تفکراتاو میدانند و میگویند که کورش نمیتوانسته چنین انسانی باشد. بیگمان اینپندار از آن سو است که برایشان ناگوار است که یک فرمانروای خاوری (:شرقی)از جانب یک متفکر باختری تا به این اندازه مورد ستايش قرار گرفته باشد. قهرمان باستانی آنان اسکندر است و این در حالیست که با توجه به شخصیت کورشو سیرتی که گزنفون از او ترسیم کرده، اسکندر در برابرش پریدهرنگمینماید.
یونانیان که در سواحل آسیای كوچك شكست خورده بودند با وجودنفرتی که نسبت به پارسیها نشان میدادند-آنگونه که از نمایشنامه ی«پارسیان»نوشته ی آشیل شاعر آنان برمیآید-در وی به چشم یک فرمانروایآرمانی می نگریستند.
ويژگی هایی که به کورش نسبت میدهند، برخاسته ازفرهنگ اخلاقی او است. پیش از آنکه اين منش، فردی باشد، نماینده ی فرهنگاجتماعی و ملی اوست. مردی که در اوج توانايي سیاسی و نظامی بود با چنانمهربانی و مدارایی به مردم مینگریست که جای تردیدی برای هیچکس چه بتپرستو چه خداجوی باقی نمیگذاشت که او همگان را دوست میدارد و همه را به چشمادب و احترام و فروتنی مینگرد. او با دلاوری هايش، تا جایی که لازم بودمیجنگید و از هیچگونه تدبير نظامی كوتاهی نمیورزید تا مگر دشمن را ازپای درآورد، ولی به مجرد آنکه شمشیر از دست دشمن به زمین میافتاد، بر اوبخشش میآورد و بیآنکه به مال و جان و ناموس و ارزش انسانی او درازدستیشود، گرامیاش میداشت.
کورش هیچگاه مغرور پیروزیهای خویش نشد، بویخون مستش نکرد و دست به تجاوز و ستم نگشود. شهری را نمیتوان به یاد آوردکه به وسیله ی او نابود شده باشد، آنسان که پيروزمندان دیگری مانند اسکندرکردند. دربرابر، شماري شهر به نام کورش از وی به یادگار مانده، همانندآنچه که در قفقاز ساخته و یا شهرهايی که در دل آسیای مرکزی و شاید کناررودخانه ی جیحون بود و سرزمينی نیز به همین نام در خود فارس.
بیگمانهخامنشیان و کورش نیز مزداپرست و زرتشتی بودهاند. در سنگنوشتههایهخامنشی میخوانیم که اهورامزدا خداوند بزرگ و آفرینندهی آسمان و زمین استکه مردم را آفرید و شادی را برای مردم آفرید. بزرگی اهورامزدا دارای همانمعنایی است که در اوستا و دین زرتشتی هم دیده میشود. همچنین نکاتی چونتکیه بر ارج شادی، چیرگی بر دروغ، جدایی و ستیز نیکی و بدی و…جای هيچگماني نمیگذارد که کورش و دودمان او پیرو اشوزرتشت بوده اند.
رفتارمداراجویانه و گرامی داشت دیگر ادیان را در استوانهی فرمان کورش بزرگمیتوان دید. آزاد کردن یهودیان در بابل به فرمان کورش نمونهای از اینرفتار بزرگمنشانه است که در کتاب سپندينهی(:مقدس) آنان به آن اشاره شدهاست.
بخشي از منشور نامدار و جاودان او چنین است:
“هنگامی که من باصلح وارد بابل شدم و با شادی جايگاه پادشاهی خود را در کاخ شاهزاده قراردادم، آن گاه مردوک، خدای بزرگ قلب گشوده ی بابلیان را بهسوی من گردانيد ومن هر روز به پرستش و ستایش او میپردازم.
من در بابل و در تمامشهرهای آن پاسدار رستگاری و سلامت اهالی بابل بودم تا مسکن آنها بنا بهمیل خدا همچون یوغ، نامناسب براي آنها نباشد.
من ویرانههاي آنها راآباد کردم، فقر آنها را بهبود بخشیدم، مردوک، خدای بزرگ، از اعمالپرهیزکارانه ی من شادمان شد. خدایانی را كه در آنجا ساکنند، من به جایآنها بازگرداندم و مسکن آنها را برای ابد بزرگ ساختم. من همه ی مردمآنها را گردآوردم و به محل اقامت خود بازگرداندم.“
در 255٣ سال پيش درروز هفتم آبان ماه برابر با 29 اكتبر 539 پيش از زايش مسيح ، پس از پيروزیبر شاه بابل، نخستين منشور آزادی ملتهای جهان توسط كورش بزرگ نوشته شد.
اين روز از سوی سازمان ملل، روز جهاني كورش و يا روز جهانی آزادی بشر ناميده شد.
بوذرجمهر پرخيده