سخنانی درباره دستور زبان­های آریایی

سخنانی درباره دستور زبان­های آریایی

 برگرفته از کتاب دانشنامه کاشان، نوشته دکتر جهان­شاه درخشانی

… بسیاری از دستورهای زبان شناختی هندواروپایی که دگرگونی­های آوایی را به شکلی دیگر آورده­اند و یا به دورانی بس تازه­تر نسبت میدهند، معتبر نیستند و سدّ بزرگی را در راه تحلیل و ریشه­یابی تاریخی واژه­ها و نامهای کهن مینهند. این­گونه دستورهای زبان­شناختی در اصل با انگیزه کانون اروپایی زبان­های هندو­اروپایی تدوین شده­اند و در بسیاری موارد ریشه­های لاتین را منشأ کار قرار داده­اند، به گونه­ای که زبان لیتوانی را نزدیک­ترین زبان به زبان مادر پنداشته­اند. در حقیقت منشأ تمامی بررسی­های زبان­شناختی هندواروپایی بر پایه پذیرش بی چون و چرای فرضیۀ کوچ آریاییان از شمال به فلات ایران تدوین شده­اند. اکنون چنانچه به این فرضیه خدشه­ای وارد شود و راستای کوچ­ها وارونه گردد، بدیهی است که شالوده بسیاری از دستورهای زبان­شناختی در هم میریزد. به جهت پیروی از همین دستورهای نادرست زبان­شناختی است که بسیاری از ریشه­یابی­ها با ناکامی روبه رو بوده­اند. نمونه­هایی از این دست در بالا آمد. همچنین دیدیدم که زبان­شناسان برای زبان مادر که هندواروپایی نامیده­اند، ویژگی کِنتوم را پذیرفته­اند، در حالی که کهن ترین نمونه­های رسوب واژه­های آریایی ( یا هندواروپایی) در زبان­های خاور نزدیک از گونه سَتِم بوده­اند. از سویی باید این امکان را نیز در نظر گیریم که بسیاری از دگرگونی­های آوایی که تازه در دورانی نسبتاً نو مستند هستند، ممکن است در برخی از زبان­های آریایی کهن و در جاهای گوناگون، در دورانی بسیار کهن انجام گرفته باشند، ولی به سبب کمبود مستندات از این زبان­ها و گویش­های آریایی، امروز دیگر نشان مستقیمی از آن­ها در دست نیست. پس این کمبود نباید موجب شود که دستور زبان­های کهن را تنها بر پایه متن­های تاریخیِ موجود بازسازی کنیم و از زبان­ها و گویش­های پر شمار گذشته چشم پوشیم، تنها به این بهانه که از آن نوشته­ای در دست نیست. به سخن دیگر ممکن است پاره­ای از ویژگی­های آوایی که در شماری از زبان­ها و گویش­های امروزی ایرانی، هندی، و اروپایی مستند هستند، به راستی از دورانی بس کهن باشند، در حالی که زبان­های مستند کهن، مانند اوستایی یا سنسکریت، فاقد آن بوده اند. در دفتر حاضر کوشش شده است که با نگاه به رسوب وامواژه­های آریایی در متن­های بیگانه، برداشت تازه­ای از شکل زبان های کهن آریایی به دست آید. از این رو شایسته است خرده­گیری­هایی که ممکن است برخی از پژوهندگان به شکل واژه­ها و نام­ها و دگرگونی­های آوایی در این دفتر مینمایند، با نگاه به حقیقت بالا باشد.

کِنتوم و سَتِم

این دو عنوانِ زبان­شناختی که به ترتیب از واژه­های لاتین و اوستایی گرفته شده، هر دو به معنی سَد ( 100 ) برخاسته­اند. در دانش زبان شناسیِ سنجشی، این دو اصطلاح برای نامیدن گروه باختری زبان­های هندواروپایی ( : ژرمن، سِلتی، لاتین و جز آن ) و گروه خاوری ( : ایرانی و هندی )، و بر پایۀ بازسازی فرضی آواهای زبان آغازینِ این قوم­ها ( زبان مادر )، بکار میرود. بر پایه دستور معینی که زبان­شناسان طرح­ریزی کرده­اند، گروه ویژه­ای از واژه­های زبان­های گروه کِنتوم که دارای واک پسکامی (سقّی ) “ک” میباشند، در زبان­های گروه سَتِم، به شکل واک “س” ( واک ملفوظ ) در می­آیند ( مانند همین واژه سَد که در بالا آمد ). بر خلاف نظریه بالا، زبان تُخاری که در خاور و در نزدیکی مرز چین است، از گروه کِنتوم، و زبان اسلاوی که در باختر است، از گروه سَتِم میباشند. همچنین در یک پهنۀ جغرافیایی به نسبت محدود در آسیای کوچک، هر دو گونه کنتوم و ستم در دوران کهن دیده شده است، مانند زبان هیتی که از گروه کنتوم و زبان لووی که از گروه ستم بوده است. با توجه به این واقعیت که تقسیم بندی جغرافیایی و آوایی زبان ها همپوشانی ندارد، زبان شناسانِ امروز دیگر پشتیبان نظریه بالا نیستند. از سویی کهولت بیشتر زبان های گروه کنتوم نسبت به ستم که بیشتر زبانشناسان پنداشته­اند و بر پایه آن زبان فرضی هندواروپایی را بازسازی کرده­اند دارای شواهد و دلایل علمی نیست. برعکس، رسوب وامواژه­های کهن آریایی به گونه سَتم در زبان­های بیگانه ( سومری، اکّدی، مصری و جز آن ) بهاین نظریه نیرو میبخشد که زبان مادر باید دارای ویژگی ستم بوده باشد. برای نمونه واژه­های زیر آورده میشوند که در دوران کهن با ویژگی سَتم از زبان آریایی به زبان­های بیگانه راه یافته­اند :

واژه سومری اَن- بَرسو- اَم : آهن/ اکّدی : پَرزیلّو/ عبری : بَرزِل. همگی از قوم پارس برگرفته شدن­اند که خود از ریشه آریایی پَرَسو : تبر ( گونه سَتِم ) برخاسته است و نه از ریشه فرضی هندواروپایی و کنتومِ پِلِکو.

واژه اکّدی سَلمو(م) : سیاه، تیره و سیلّوم : سایه، پس از دگرگونی “ر” به “ل”، برگرفته از ریشه ایرانی کهن سَرم (سَلم) و در پیوند با هندوایرانی و اوستایی نوی سامَه :ساه است، در حالی که هم سنگِ کِنتوم هندو اروپایی آن کِل، کال به معنی لکه روشن و تیره و یا رنگ سیاه و خاکستری میبود که در زبان لاتین به کالیگو : مِه، تاریکی، شده است.

واژه اسب در زبان­های خاور نزدیک از ریشه آریایی اسوَه برخاسته و در زبان­های خاور نزدیک به اَشوَه، اَشووَه، سیسو تبدیل شده است که همگی ویژگی سَتِم دارند، و نه از ریشه فرضی کِنتوم هندواروپایی اِک وُ، که در زبان لاتین تبدیل به اِکوئوس، اِکوئَه شده است.

با سپاس از کدبان رضا آقازاده برای ارسال این نوشتار

 

دانشنامه کاشان

دانشنامه کاشان

نوشته دکتر جهان شاه درخشانی/ بنیاد فرهنگ کاشان/ 1382

از ما بیچاره­تر، بی­هویت­تر، از ما گمنام­تر در تاریخ معاصر خودمانیم! همه کشورها و ملت ها میدانند به کجا تعلق دارند بجز ما! همه میدانند که هستند و چکاره­اند، بجز ما! سال­هاست که غربیان به اصطلاح دانشمند خاستگاه ما را به نقطه ای کور و ناپیدا حواله میدهند، و اصل و نسب ما را بدان جا – بدان جایی که هیچگاه ندانستیم کجاست؟! موطن اصلی و زادگاه ما را سرزمینی وهمی فرض کرده­اند و میگویند که ما از آن جا آمده­ایم. ولی هیچگاه نمیگویند که آن ناکجاآباد کجاست؟! و جالب­تر این که برین عقیده دو دسته­اند عده­ای میگویند ما از اروپا و عده­ای میگویند ما از بالای خوارزم آمده­ایم. بماند عده­ای از درون نیز ما را از قطب شمال میدانند! و درین میان شاگردان ایرانیشان که مقام استادی را در دانشگاه­های ما دارند سخنان آنها را تکرار میکنند. دیگر باورمان شده است که خود نمیتوانیم کاری مستقل پژوهشی تازه داشته باشیم ولی به محض این که فلان شاگرد، نه استاد! فلان شاگرد مجهول الهویه غربی سخنی از ایران گفت میگوییم ک به به، چه چه.. ولی کماکان به خود میتازیم. سالها گذشته بود و دیگر به شریعتی و کتابهایش اعتقادی نداشتم و ندارم. ولی بی­اختیار یاد یکی از ترجمان­های

او افتادم. این شیوه رفتار و رفتار غیر دانشی درباره زبان های ایرانی مرا به یاد کتاب دوزخیان روی زمین انداخت. اروپاییانی که میگفتند مغز آفریقایی کرتکس ندارد! ( متن کتاب ) و… و با این سخنان غیر علمی وارد آفریقا و اروپا شدند. “جوان­هایی را برگزیدند و داغ اصول فرهنگ و تمدن غربی را بر پیشانی آن­ها زدند و دهانشان را از حرف­های گنده خمیر مانند و دندان چسب پر کردند و پس از یک اقامت کوتاه در متروپل قلب شده روانه وطنشان نمودند. این دروغ­های جاندار دیگر چیزی برای گفتن به برادران خویش نداشتند. آنان استدلال میکردند : ما از پاریس، از لندن، از آمستردام، کلماتب را چون پارتنون، برادری، رایج میکردیم و در گوشه­ای از آفریقا یا آسیا دهان­ها باز میشدند …. تنون …. دری، این عصر، عصر طلایی بود. … بدین سان اروپا ناگهان به رسالت خود معتقد شد. اروپا آسایی­ها را به تمدن یونان آغشته و این نوع جدید یعنی سیاهان یونانی- لاتینی را خلق کرده است و بین خودمان به سادگی می افزودیم : بگذاریم جیغ و داد کنند، این جیغ و داد، تسکینشان میدهد، سگی که وق وق میکند گاز نمیگیرد.” ( مقدمه سارتر بر کتاب دوزخیان روی زمین ترجمه علی شریعتی ).


شاید عنوان کتاب یعنی دانشنامه کاشان چندان برای موضوع و مطالب کتاب درست نبوده، چه ذهن خواننده را یک راست به سوی کاشان و این که دانشنامه­ای از تاریخ و پیشینه و بیشینه مردم این دیار است، میکشاند. با آغاز در مطالعه کتاب به زودی میفهمیم که چنین نیست و نویسنده براستی افزون از کاشان به تاریخ قوم ایرانی ( اقوام ایرانی نه! ) پرداخته و با اِستناد و اَسناد باستان­شناسی بویژه نشانه­های زبان­شناسی به طرح و انداختن نظریه خود و رد نظریات کهنه تاریخی پیرامون تاریخ کشورمان، میپردازد. نظریات کهنه آن نظریه­های تاریخی مربوط به کشورمان است که با اندکی تأمل در آن­ها میفهمیم هیچ زمینه دانشی نداشته، بانیان آن غربی و محافل یهودی بوده، سخنی براساس کتاب­های دینی خود گفته و ما درین جا آن را پذیرفته­ایم. مثلاً این سخن که پیشینه خط در جهان و پیشینه خط در ایران به قوم آرامی میرسد را تا کنون کسی بدان نیاندیشیده بوده، آرامی از نام آرام پسر پنجم نوح است و هیچ سند مکتوب و کتیبه­ای در هیچ کجای جهان اصطلاح قوم آرامی را نیاورده است، بروشنی پیداست که این شیوه استدلال کاملاً غیر علمی است و میبینید که این از زبان دانشمندان غربی به کام جهانیان ریخته شده است. در واقع شیوه پژوهش و روش علمی غربی روایی و دینی است حتی تاریخی نیز، نیست، چه متون دینی یهودی این مسائل را مطرح کرده است. کوتهی اندیشه و عقل کوچکشان و بعضاً حسادت و کینه ورزی! ( با پوزرش ) به آن­ها این اجازه را داده تا روش نادرست غیر علمی را به جای شیوه­های علمی در امور دانشی بکار برند. تعجب درین جاست استادان ما چرا تا کنون پیرو یاوه گویی­های غربی­ها بوده­اند. نکته دیگر که غیر علمی برخورد کردن غرب را به خوبی مینماید نامگذاری زبان ها ست. دانشمندان! در اثبات ریشه­های زبانی به دنبال زبان مادر فرضی بودند در نتیجه زبان مردمانی که از هند تا اروپا میزیند را هند و اروپایی نامیدند. “این مردمان هندواروپایی در چه جایی میزیستند؟ آیا درست است که ریشه بسیاری از واژه­های زبان­های ملت­های میان هندوستان و اروپا را از زبانی بازسازی شده و فرضی بپنداریم که از آن هیچگونه شاهد مستقیمی در دست نیست؟” (درخشانی، 99). همان گونه که میبینید اروپا نامی تازه است و در آن روزگارانی که مردمان ایرانی (آریایی) نقشی تعیین کننده در فلات ایران و بیرون از فلات ایران داشته­اند از اروپا خبری در وجود نبود. شیوه برخورد غیر علمی اروپاییان نوخاسته را بهتر ببینیم. البته این به معنای غرب ستیزی نیست چه درین میان بوده­اند اروپاییانی که انسان­وار به پژوهش­های علمی پرداخته­اند. مقایسه کنید نام اروپَّه به معنای پُر آب در اوستا را با نام کنونی اروپا/ نام هند، هیندوک، سند/ نام سوریه / نام فلسطین/ دریای سیاه/ دریای مدیترانه و ارتباط آن با ماد، مدی؟! و بدانیم که نیاکان دانشمند ما نامگذاری بسیاری از جایها را به عهده داشتند چرا که اینان بودند و اینان تعیین کننده بودند.  

دکتر جهان شاه درخشانی کتاب خود را در چهار جلد نویسانده است. جلد سوم دو دفتردارد. در واقع جلد سوم و جلد چهارم دفتر­های یک و دو از یک عنوان هستند. جلد سوم عنوان “آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان” را بر خود دارد. چهارم واژه­نامه است، انبوه واژه­های ایرانی با توضیحات آن را بخوبی در آن میبینیم. همان­گونه که از عناوین مربوطه برمی­آید موضوع کتاب فقط مردم کاشی و کاشان نمی­باشد و همه ایران و براستی تاریخ ایران را در بر میگیرد.

دکتر درخشانی چنین می­آغازند : ( بخش 1– آگاهی های عمومی درباره ایرانیان پیش از تاریخ- 11– پیش زمینه- ص 53 ) : “تاریخ هیچ یک از سرزمین­های کهن، همچون( به اندازه ) تاریخ دیرین ایران در تاریکی زمان پنهان نمانده است. علت این امر در شیوه برخوردِ دانش امروز با تاریخ ایران است. از سویی، دست کم بخش بزرگی از تاریخ ایران باستان را تاریخ نویسان بیگانه نگاشته اند. در این میان، روایت های سنتی ایرانیان، تقریباً کوچکترین نقشی در تدوین تاریخ بومی این سرزمین نداشته است، در حالی که در نگارش تاریخ قوم­های خاور نزدیک، از روایت­های بومی آنان به گونه ای کارساز بهره گرفته شده است. تاریخ اسراییلیان یکسره از تورات گرفته شده است. با اینکه شاهدی جز خودِ تورات برای نمونه از گستره باستان­شناسی، را نمیتوان با اخبار کهن این کتاب در پیوند دانست، امروز بسی از شخصیت های روایی، مانند حضرت داود و سلیمان، هویتی تاریخی به خود گرفته­اند و حتی زمان فرمانروایی آنان را نیز برآورد شده است( پیرامون 1000 پیش از میلاد برآورد میکنند)… به سخنی دیگر، در حالی که تورات و همچنین اسطوره­های میانرودان و مصر، اغلب راهنمای تاریخ نویسی خاور نزدیک به شمار می­آیند، چنین نقشی به روایت­های ایرانی، اوستا و تاریخ سنتی ایران، داده نشده و به ارزش تاریخی و شایان توجه آن­ها، بی­اعتنایی شده است. بدینسان از دیدگاه پژوهشگران باختر زمین، دیرین ترین روزگار تاریخی ایران، تنها در گزارش­های هرودت آمده است. با این حال، حتی گزارش های او از دوران کهن تر ایران نیز نادیده گرفته شده است. از آن گذشته، به اشاره­های گوناگونی که از دوران دیرین آریاییان در کهن­ترین متن­های خاور نزدیک آمده است نیز به ندرت توجه شده است”…

بخش دوم را به فرضیه کوچیدن آریاییان اختصاص داده اند، مینویسند : “پژوهشگران در ارزش تاریخی روایت های سنتی ایران از دوران دیرین تردید دارند. علت آنست که دانش امروز گمان را بر کوچ آریاییان به فلات ایران نهاده است، در حالی که تاریخ سنتی ایران خلاف آن را گزارش میدهد.” سپس به شرح روایت های ایرانی پرداخته و به شرح و ردّ چهار استدلال سست که درین زمینه مطرح است میپردازد. مهمترین این ها شاهدهای زبان شناختی است. مینویسند : “کوچ آریاییان به پهنه ای بیگانه میبایست سبب راه یافتن وامواژه­های پر شماری از زبان قوم های بومی به زبان کوچندگان( آریاییان ) شده باشد. از آن جمله پیرامون چهل درصد واژه­های زبان یونانی ریشه هندواروپایی ندارند و از بومیان پیش هِلنی ( پیش یونانی ) گرفته شده­اند. همچنین پس از ورود آریاییان به شبه قاره هند و آمیزش فرهنگ آنان با بومیان وامواژه های بسیاری از زبان دراویدی به زبان سنسکریت راه یافته است. برخلاف موارد یاد شده تاکنون وامواژه­ای از زبان بومیان فرضی فلات ایران در زبان های کهن ایرانی یعنی در اوستا و پارسی باستان دیده نشده است که بتوان به کمک آن به حضور قومی بیگانه و پیش ایرانی در این سرزمین پی برد. تنها با همین یک واقعیت میتوان فرضیه کوچ آریاییان به فلات ایران را فرضیه­ای بی­گمان مردود شمرد و آن را یکسره رها ساخت.” شاهدهای تاریخی، شاهدهای باستان شناختی، گواهی نام های کسان نیز از جمله موارد مطروحه بوده که درین بخش بدان پرداخته شده است. درین بخش به ویژگیهای اندامی آریاییان و نام فرمانداران آریایی سوریه و فلسطین بر اساس شواهد ریشه شناختی و زبان شناختی میپردازند. بخش سوم به جغرافیای تاریخی فلات ایران اختصاص دارد. بخش چهارم به نشانه های حضور دیرین آریاییان و دستور زبان های تاریخی میپردازد. دگرگونی های آوایی از جمله س به ه، ر به ل، و به پ، و به گ، وی به گو، م به م، از جمله موارد کار شده درین مبحث است. بخش پنج و شش به مردم کاشان به اِستناد منابع تاریخی و زبان آنها به گواهی متن های دوران میانی بابل میپردازد. بخش هفت کهن ترین مردم آریایی در فلات ایران و پیرامون آن را مورد پژوهش قرار میدهد.  بخش هشت به وجود آریاییان پیش از تاریخ در فلسطین و مصر اشاره دارد. بخش نهم به دیگر مردم آریایی فلات ایران میپردازد. بخش دَه موج کوچ تازه آریاییان به خاور نزدیک را میکاود. بخش خای یازده و دوازده میراث فرهنگی آریاییان و جهان بینی آریایی و گسترش آن در میان قوم های خاور نزدیک را پژوهش میکند. کهنترین نام های جغرافیایی آریایی عنوان بخش سیزده میباشد. بخش چهارده عنوان فرهنگ آریایی در تمدن و فرهنگ بیگانه را دارد. بخش پانزده درباره موج دوم کوچ بزرگ آریاییان به خاور نزدیک است. عناوین دیگر بخش ها : بخش شانزده برآیند شاهدهای زبانی. بخش هفده تاریخ سنتی ایران که مطالب بسیار مهمی درین بخش مطرح میشود. بخش هژده چکیده تاریخی. و در پایان سخن پایانی نویسنده کتاب جهان شاه درخشانی را میخوانیم.

همان گونه که در نخست اشاره شد نامگذاری این کتاب زیر نام دانشنامه کاشان، همگان را برین گمان افکنده که این کتاب تنها به تاریخ کاشان و مردمان کاشی اختصاص دارد ولی با مطالعه این کتاب بزودی درمیابیم که چنین نیست و یافته­های باستان­شناسی و زبان­شناختی و انبوه عکس­های گرفته شده از بقایای اسکلت و جمجمه­های مکشوفه نویسنده را در نوشتن تاریخ و ارائه نظریات تازه راهگشا بوده است.

با سپاس از کدبان رضا آقازاده برای ارسال این نوشتار

مختصری درباره اندرزهای پهلوی

دیباچه

انبوه اندرزنامه­ها در ایران جای این نقد را در میان منتقدان باز گذاشته است که وجود این اندرزها دلیلی بر نبودن اخلاقیات و بودن گناه، خلاف و… در میان ایرانیان بوده است. گرچه این میتواند دلیل لازم باشد ولی دلیل کافی نیست چه اندرزها تنها شامل و مربوطِ به گناه ناکردن و فلان کار را ناکردن نیست بلکه بسیاری موارد دیگر را نیز شامل میگردد و دایره شمول آن ازین نیز فراتر میرود. و این تنها در فرهنگ ما دیده نشده بلکه در فرهنگ­های دیگر نیز اندرز و نصیحت وجود دارد. این نوشته مقاله نیست بلکه گردآوری سخن دیگران درباره اندرزهای پهلوی است.

 

 

اندرزنامه­ها :

اندرزنامه­های پهلوی از نظر حجم یکسان نیستند اما بیشتر آنها از چند صفحه تجاوز نمیکنند. مفصل­ترین مجموعه اندرزها درکتاب ششم دینکرد گرد آمده که مشتمل بر بیش از صد صفحه چاپی است. اندرزهای پهلوی یا از نوع نصایح دینی است یا از نوع حکم عملی و تجربی. بیشتر اندرزهای پهلوی علی الاطلاق به بزرگان نسبت داده شده است مانند اندرز دانایان به مزدیسنان و اکثر اندرزهای مذکور در کتاب ششم دینکرد که به پوریوت­کیشان منسوب است. غالب مجموعه اندرزها عنوانی ندارند و عنوان کنونی را کاتبان و نسخه برداران یا مصححان این متون به آنها  داده­اند و برای بعضی نیز عنوانی در نظر گرفته نشده است. با این همه بعضی اندرزهای منقول در متون پهلوی منسوب به شاهان یا بزرگان یا روحانیان است. مثلاً در کتاب ششم دینکرد نصایحی به جمشید پادشاه اساطیری نسبت داده شده است و درکتاب ششم دینکرد اندرزهایی به آذر نرسه آذر مهر بهداد آذر اورمزد آذر بوزید و اورمزد سگزی و غیره که احتمالاً همه از روحانیان زمان ساسانی بوده­اند نسبت داده شده است.( تاریخ ادبیات پیش ازاسلام/ احمد تضلی )

 

 

اندرزهای ایرانی درکتابهای دوران اسلامی :

بسیاری از اندرزها کلمات قصار و لطیفه ها و قصه های اخلاقی که جنبه حکمت علمی و تجربی داشته­اند پس از اسلام مورد توجه دانشمندان ایرانی مسلمان قرار گرفته و در کتابهای ادب و اخلاق و تاریخ به عربی ترجمه شده و بعضی از آنها به فارسی نیز راه یافته­اند. کمترکتاب عربی تالیف شده در سده­های نخستین دوران اسلامی را می­یابیم که در آن از این گونه مطالب نقل نشده باشد. ترجمه اندرزهای بزرگمهر عینا درکتاب جاویدان خرد ابن مسکویه آمده و تقریبا جمله به جمله قابل تطبیق با متن اصلی است. همین سخنان را فردوسی نیز به نظم کشیده است. اصل پهلوی بعضی از سخنان آذرباد مهراسپندان نیز که درکتاب ابن مسکویه نقل شده قابل شناخت است. همچنین اصل پهلوی بعضی از اندرزهای پهلوی نقل شده در این کتاب ابن مسکویه و در منابع دیگر عربی و فارسی مشخص شده است گر چه در انتساب این سخنان به بزرگمهر یا آذرباد و دیگران درین منابع اختلاف نظر دیده میشود. ابن­ندیم در فصلی با عنوان اسامی کتابهای تالیف شده در مواعظ و آداب و حکم ایرانیان و رومیان و هندیان و تازیان تعدادی از کتابهای اخلاقی و تعلیمی پهلوی را که به عربی ترجمه شده بود نام میبرد :

1.کتاب زادان فرخ در تادیب پسرش

2.کتاب مهرآذرگشنسب فرمدار به بزرگمهر بختگان

3.کتاب موبدان موبد در بر دارنده اندرزها و کلمات قصار

4.کتابی مشتمل بر مطالبی در کشورداری

5.کتابی به نام سیره نامه ازحکیمی به نام خدابودپسر فرخزاد

بعضی ازکتابهای مذکور در این فهرست نیز احتمالا  از زمره کتابهای اخلاقی ایرانی است.

از دیگر شاهان ساسانی مانند بهرام گور قباد هرمز خسروپرویز و یزگرد نیز  سخنان حکمت آمیز نقل شده است. علاوه بر این از شاهان افسانه­ای مانند فریدون بهمن و دارا نیز نقل قول شده است. ثعالبی فصل چهارم یکی از کتابهای خود را به کلمات قصار شاهانی که بر ایران فرمانروایی داشته اند اختصاص داده و در آن اندرزهایی از فریدون تا یزگرد سوم آخرین شاه ساسانی نقل کرده است.

در این فهرست کلمات قصاری از پشنگ افراسیاب و اسکندر و  نیز از رستم پکور شاه اشکانی آمده است. همچنین به سخنان حکیمانی مانند مهبود مه آذر آذرگشسپ برزمهر وه شاپور و دیگران بر مزدک نامه قائل شده اند. از میان آثاری که ابن مقفع از پهلوی به نثر عربی ترجمه کرده و ابان لاحقی به شعر عربی در آورده بود کتاب مزدک بود. مسلما این کتاب ارتباطی با مزدک نداشته است زیرا هیچیک از نویسندگان دوران اسلامی که به شرح عقاید مزدک پرداخته­اند از این کتاب یاد نکرده­اند. حمزه اصفهانی کتاب مزدک را در کنار کتابهایی مانند سندباد و شماس و غیره از زمره کتابهای دوران اشکانی یاد کرده است و البته حمزه به خوبی میدانست که مزدک در زمان قباد ساسانی ظهورکرده بود و نه در زمان اشکانیان. این شواهد نشان میدهد که کتاب مزدک همچون کلیله و دمنه و گفته­های بزرگمهر از زمره کتابهای ادب و اخلاق بوده که از پهلوی یه عربی ترجمه شده و نزد ادبا از محبوبیت برخوردار بوده است. طبری آورده است که از زمره کتابهایی که از خانه افشین مصادره کردند یکی  هم کتابی از مجوس بود به نام زواره  که ممکن است این نیز از جمله کتابهای اخلاقی بشمار آید. در خردنامه با عنوان گفتار اندر نکته­هایی که اندر گنج شاپور یافتند اندرزنامه ای در 19 بند آمده و گفته شده که این اندرزنامه راکه برلوحی زرین نوشته شده و درمیان گنجهای شاپور در دژی در استخرفارس یافته­اند و دانایان پارس آنرا ترجمه کرده­اند. همچنین در ترجمه تفسیر طبری دو اندرزی که گفته شده بر روی پرده سرخ و سبز انوشیروان یکی به خط سبز و دیگری به خط سرخ نوشته بود نقل گردیده است. ابن قتیبه نیز ترجمه عربی اندرزی را آورده است که به قول وی برکمربند بزرگمهر نوشته شده بود. در کتابهای عربی و فارسی به نوشته­های حکمت آمیزی که گفته شده بر روی تاج بعضی شاهان مکتوب بوده اشاره شده است اما تا کنون  جز روی مهرهای ساسانی کتیبه ای که متضمن سخنان حکمت آمیز باشد بر سنگ یا فلز و غیره به دست نیامده است. احتمالا بسیاری از آنچه در این کتابهای دوران اسلامی آمده منقول از کتابهای پهلوی یا اقوال شفاهی ایرانیان بوده است. (همان احمد تفضلی  )

 

مهمترین اندرزنامه های پهلوی  :

کتاب ششم دین کردکه مفصل­ترین اندرزنامه پهلوی است 

اندرزهای آذرباد مهرسپندان

یادگار بزرگمهر

اندرز اوشنردانا

اندرز دانایان به مزدیسنان

اندرز خسروقبادان

اندرز دستوران به بهدینان

اندرز بهزاد فرخ پیروز

خیم و خرد فرخ مرد

پنج خیم روحانیان

داروی خرسندی

خویشکاری ریدگان

رساله روزها

اندرز خوبی کنم به شما کودکان

اندرزنامه های کوچک

آراء دین  به مزدیسنان

دادستان مینوی خرد ( تاریخ ادبیات پیش از اسلام احمد تفضلی )

 

دیگر سخنان : بعضی را عقیده بر آن است که این کلمات قصار و در واقع اندرزهای امامان شیعه از جمله نهج­البلاغه دقیقاً برگرفته از نسک­های پهلوی میباشد. در این میان روزبه پارسی (سلمان فارسی ) در انتقال دانش ایرانی نقش تعیین کننده­ای داشته است. ( دست  نوشته­های علامه بهمن آبادی نقل از سایت گوگل)

اینک نمونه را ترجمه بعضی اندرزها آورده میشود :

بی ارزش است آنکه خواسته ندارد.

سست است آنکه کسی ندارد.

از آتورپات مانسپندان :

فرزندم کرفه اندیش باش نه گناه اندیش چه چیز مینویی شایسته تر است.

همیشه و در هر زمان امید به یزدان داشته باش .

با مرد پست هم سگالش مباش.

مطیع باش تا مورد اعتماد باشی.

از بزرگمهر بختگان :

از میان مردم که فرختر؟

آنکه بی گناه تر.

چه کس بی گناهتر؟

آنکه قوانین یزدان را پاک اجرا کند و از کارهای دیوان بپرهیزد.

 

چ فتی وئنل ث لاجئات ی ئفقثفقثا

چیتک  هندرز   ی    پوریوتکیشان

این اندرزنامه با ذکر اصول عقایدی  که بر هر فرد زرتشتی  15 ساله دانستن آنها و اعتقاد به آنها واجب و لازم است مانند ثنویت و این که اصل همه خوبی ها اورمزد و اصل همه بدیها اهریمن است آغاز میگردد.

این عقاید بنابر گفته پوریوت کیشان و بر اساس آنچه در دین بیان گردیده نخست به صورت پرسش مطرح شده است ( : هرکس باید بداند که : کیستم؟ )  و سپس به آنها پاسخ داده شده است ( : آفریده هستم ). پس از آن عقاید دیگر مانند اعتقاد به حساب پس از مرک گذشتن از پل چینوت آمدن سوشیانس موعود زرتشتیان و رستاخیز ذکر میگردد. علاوه بر اصول اعتقادی به وظایف عملی مانند : هر روز 3 بار به آتشکده رفتن (بند 45) نیز اشاره شده است. گر چه این اندرزنامه از نوع اندرزنامه های دینی است در آن اندرز های عمومی نیز دیده میشود مانند : کوشا بودن در کسب فرهنگ (بندهای 41و42) پذهیز از استهزا (بند43 ) ونیازردن پدرو مادر  و سالار(بند46) ( : تاریخ ادبیات پیش از اسلام/ احمد تفضلی/ ص189 )

 

 

 

 

 

 

وئنل ث فقثاغیوا و شغگئضقاوا

هندرزی داناکان اُ  مزدیسنان

درنسخه های خطی چنین عنوانی ندارد ودرآغاز عبارت اندرز اورمزد و امهرسپندان آمده است  ولی تهذیب گر کتاب از روی بند 17 این عنوان رابدان داده است .

موضوع اصلی این اندرزنامه مرگ و ناپایداری جهان است. متن اندرز (بند2) با توصیه درباره تطهیر در بامداد وپوشیدن جامه پاک و بستن کستی  آغاز میگردد و سپس مطلبی دربیثباتی جهان مادی و ثروت آن می آید و به دنبال آن بر وفاداری به عهد و پیمان و پرداختن به اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک و پرهیز از اندیشه بد و گفتاربد و کردار بد تأکید شده است. بندهای 13 تا 16 نیز درباره بیثباتی جسم وگله از بازماندگانی است که پس از مرگ برای مرده خیرات نمیکنند.

بند 17 تا 20 قطعه شعری است مقفا که آن نیز در ناپایداری امور گیتی است. این اندرزنامه از نوع اندرزنامه های دینی است .

 

 

 

وئنل ث وضجاا ث یاختوا

هندرز ی  هوسرو ی  کواتان

اندرزنامه ای کوتاه از خسرو انوشیروان پسرقباد است که در بر دارنده سخنانی است که وی به روایت این متن هنگام مرگ برای مردم جهان بیان داشته است . آغاز متن درباره بی ارزشی جهان مادی است(بند1) سپس اندرزنامه ای خطاب به جمع ( به صیغه دوم شخص جمع فعل امر) می آید. ازبند 8تا 10 اندرزها خطاب به فرد(صیغه دوم شخص مفرد فعل امر) است . درپایان اندرز دیگری (بند 11و12) خطاب به عموم مردم است. این اندرزنامه نیز اساساً از نوع اندرزنامه های دینی است .

 

 

 

فقثجای ث وافقائفقث

داروکی  خورسندیه

 

متن بسیار کوتاهی که استاد تفضلی در زمره اندرزنامه های پهلوی  آورده است که در آن فهرستی از صفات نیک همچون تهیه معجونی بنا بر نسخه پزشک شرح شده  و اصطلاحاتی مانند درم سنگ و دانگ (مقیاسهای وزن ) آمیختن و بیختن ( اصطلاحات دارو شناسی) به کار گرفته شده است . متن زبان تمثیلی دارد مانند : هاون شکیبایی و کمچه توکل به خدا .

یافعی در روضه الریاحین ص 42 حدیثی از امام علی (ع) آورده که  شباهتی با داروی خرسندی دارد که در این جا  برای مقایسه آورده میشود :

ازاین جا برخیز و به بوستان ایمان برو. چون وارد شدی مقداری ازریشه درخت نیت و دانه های پشیمانی و قدری از برگ تدبر و تخم ورع و میوه فهم و اندازه ای از شاخه های یقین و مغزاخلاص و پوست اجتهاد و مقداری هم از ساقه های انابه و زهر برگردن تواضع گرفته همه را با حواس جمع با دلی متوجه وفهمی سرشار با انگشتان تصدیق و کف توفیق میان تشت تحقیق میریزی و با آب چشمهایت شستشو میدهی و آنگاه تمام اینها را میان دیگ امید ریخته به آتش اشتیاق میجوشانی آن قدر تا مواد زائد و رسوبش جدا شود و عصاره و خامه حکمت به دست بیاید سپس آن را گرفته در بشقاب رضا و تسلیم ریخته باد نفح و نسیم استغفار برآن میدمی تا پیشتر از آن که فاسد شود خنک گردد و این شربت گوارایی میشود نفس را در جایی که آدمی نباشد و جز خدا ترا نبیند مینوشی. این است دارویی که درد گناهان را ساکن  و جراحت های معصیت را التیام میبخشد.

 

در پایان  سخنانی درباره اندرزها و نمونه ای چند از اندرزهای کتاب ششم دینکرد  به همراه توضیحات استاد بهرام فروشی آورده میشود :

این اندرز درباره آتورپات زرتشتان است که دیوی را که موجب تاخیر درکارها میشود  و فریفتار و مخرب است با انجام دادن هر کار در وقت خود نابود میکند.

ایرانیان قدیم بر آن بودند که هر عمل یا اندیشه  خوب  یا بد دارای مثالی است در عالم بالا برای آنان هر معنی مجردی که مبین حالت یا فعلی خوش یا ناخوش بود رفته رفته شخصیت یافته به صورت موجودی واقعی از دسته دیوان یا ایزدان در می آمد ودر مینوگان یا عالم مینوی جای میگرفت و مسبب اعمال و افکار خوب یا بد میگشت مثلا  hism(خشم) را برمی انگیخت دیوvaran (ورن ) موجب امیال ناستوده و حسد میگردید.

دنیای مادی در فلسفه  ایران قدیم عرصه جنگ و کشمکش این موجودات وعوامل آنها است. ایزدان و دیوان پیوسته سعی میکنند تا باوسایل خود بر مردمان پیره شوند. انسانی که مرتکب عمل بد میشود دیوی را در خانه تن خود مهمان میکند بعکس کسی که کارنیک وکرفه انجام میدهد دیوی را از تن بیرون کرده ایزدی را مهمان خوی خویش میسازد. “دیو چو بیرون رود فرشته درآید” اعمال خوب وبد سپاهیان ایزدان و دیوانند هرکس به قدر اعمال خود ازاین دو سپاه درتن خویش میپذیرد اگرخوب باشد ایزدان بر وی چیره میشوند و اگر بدی کند دیوان دراو گرد می آیند واورا از آن خویش میسازند  پیروزی هرمزد بر اهریمن وقتی میسرخواهد شد که مردمان آن چنان خوب باشند که عوامل اهریمنی نتوانند بر آنان پیروز گردند.

بنابر اخلاف دینی ایران قدیم هرکس به خودی خود خوب است زیرا انسان آفریده اوهرمزد است و اوهرمزد جز خوب چیزی نمی آفریند اگرکسی بد و خبیث است از این رو است که دیوی در تن او جای گرفته است و باید کوشید تا این دیو از تن او بیرون شود.

ایرانیان قدیم معتقد بودنمد که با نکردن کار بد از گنج اهریمن  یا از افزار اهریمن کاسته میشود زیرابدی وسیله کار اهریمن است واگر انسان بدی نکند توانایی اهریمن کاسته میشود .(بند 8 اندرزنامه)

بند 9 : گفته میشود : هرکس باید بداند از کجا آمده برای چه دراین جهان است وباز کجا خواهد رفت .

بند10:  آتورفرنبغ آتور بوژیت  و وهودات که سه تن از بزرگان دین زرتشتی بشمار میروند با یکدیگر سخن میگویند.

بند11: داستان مردی که به کوهی می آید ومردی را میبیند که نام مستعار “رنج سپوز” دارد ودرکوه زندگی میکند خوراکش میوه درختان است وکار اواین است که گناه نکند.

بند12 داستان مردی بزرگوار است  که به شاگردان خود اندرز میدهد: زندگی را خوار شمارند! گناه نکنند زن وفرزند را به گرسنگی عادت دهند… چنین به نظر میرسد  این دوبند از کتب مانوی  یا عیسوی برداشته شده باشد.

 

منابع گردآوری شده :

تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام/ احمد تفضلی

متون پهلوی/ سعید عریان

فرهنگ اوستا/ احسان بهرامی فریدون جنیدی

دست نوشته­های علامه بهمن آبادی

(  نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان/ دوره اول/ شماره دوم/ آذرماه 1342/ استادبهرام فروشی  )/ رضا آقازاده


با سپاس از کدبان رضا آقازاده برای ارسال این نوشتار