زن در شاهنامه

زن در شاهنامه

 

 شاهنامه و درخشش سیمای زن ایرانی :

 بحث در باره زنان و جایگاه آنان در جامعه بحثی مفصل و گاهی پر چالش است.این بحث گذشته از چند ده سالی كه تحت تاثیر صورت افراطی حمایت (یا به عبارتی جانبداری) از زنان یا فمینیسم قرار گرفته، از گذشته های دور در فرهنگ كتبی و شفاهی  ایرانیان وجود داشته است.صحبت از مقام زنان در ادبیات ایران مجالی بسیار وسیع طلب میكند كه از حوصله این مقال خارج است و در اینجا فقط به گوشه ای از آن اشاره ای می كنم.

 

حكیم ابولقاسم فردوسی طوسی از بزرگترین و برجسته ترین شعرای جهان شمرده می شود.كتاب وی (شاهنامه) دریای حكمت،معرفت،اخلاق و درس زندگیست.شعر از عناصری است كه به وسیله آن میتوان به فرهنگ مردم زمان آن پی برد.

 

شعرا اصولا انسانهایی نازك دل و متاثر از محیط میباشند كه در واقع با سرودن شعر جدای از بروز درونیات خود به بازگویی احوال دوران خویش می پردازند.

 

با بررسی اشعار شعرای متقدم و متاخرو در كنار آن بررسی تاریخ ایران،می شود به این مهم دست یافت كه ادبیات ایران در تعاملی مستقیم و ارتباطی تنگاتنگ با وضعیت سیاسی و فرهنگی زمانه خود بوده است.البته در این میان نباید و نمیتوان نقش جغرافیا و تاثیر محیط طبیعی را بر شعر نادیده گرفت.

 

صحبت اصلی ما در باره جایگاه و مقام زن در شاهنامه فردوسی است كه نشان از نوع فرهنگ و رویكرد جامه آنروز به مسئله زنان دارد.

 

فردوسی در جای جای شاهنامه از دلاوری ها و هوشیاری زنان،به ویژه زنان ایران، سخن به میان آورده است و آنان را همپای مردان وارد اجتماع نموده، ومقام منزلتی والا به زن بخشیده است، كه در در اینجا ذكر برخی از ویژگیهای این اثر گرانبها ، ذیل عنوان زن در شاهنامه چنین آورده شده است :زنان جامدلا ویژه

 

 

 

بر خلاف آن چه در نزد اشخاص نا آشنا معروف شده است ، شاهنامه یک کتاب ضد زن نیست . در دوران پهلوانی از سودابه که بگذریم ، هیچ زن بدی دیده نمی شود .

 

 برعکس ، تعدادی زن بسیار بزرگوار و شیرین هستند که نظیر آنها را از حیث رنگارنگی و دلاویزی ، نه تنها در آثار دیگر فارسی ، بلکه در آثار بزرگ باستانی سایر کشورها نیز نمی توانیم ببینیم . اکثر زنان شاهنامه نمونه ی بارز زن تمام عیار هستند .

 

 در عین برخورداری از فرزانگی ، بزرگ منشی و حتی دلیری ، از جوهر زنانه به نحو سرشار نیز بهره مندند . زنانی چون سیندخت و رودابه و تهمینه و فرنگیس و جریره و منیژه و گردآفرید که کتایون و گردیه و شیرین ، هم عشق بر می انگیزند و هم احترام را .

 

 هم زیبایی بیرونی دارند و هم زیبایی درونی . بر خلاف مردان ، همه ی زنان بیگانه ای که با ایرانی پیوند می کنند ، از صفات عالی انسانی برخوردارند ( به غیر از سودابه) .

 

 اینان چون به ایران می پیوندند یکباره از کشور خود می برند ، از دل و جان ایرانی می شوند و جانب نیکی را که جانب ایران است را می گیرند .

 

  نکته ی قابل توجه این است که در دوران اساطیری و پهلوانی شاهنامه ، اکثر زنان نام آور خارجی هستند .

 

 همسران پسران فریدون یمنی هستند ، سیندخت و رودابه کابلی هستند ، فرنگیس و منیژه و جریره و تهمینه و مادر سیاوش ، تورانی اند . و کتایون زن گشتاسب ، رومی است .

 

 

 زنی که موجب بدنامی زنان شاهنامه شده ، سودابه است . اما زن خوب در شاهنامه زیبایی بدن را زیبایی روح ، و رعنایی را با آهستگی و شرم را با خواهش جمع دارد .

 

خرد که آن قدر مورد توجه شاهنامه است ، زنان نیز باید از آن بهره مند باشند . در وصف روشنک دختر دارا می گوید : « تو گفتی خرد پروریدش به مهر » و در وصف دختر کید هندی نیز آمده است :

 

 

ز دیدار چهرش خرد بگذرد          همی دانش او خرد پرورد

 

 

زیبایی زن تمام عیار آنگونه که در شاهنامه وصف شده نزدیک به زیبایی است که باب طبع بزرگان دوره ی ساسانی بوده است .

 

در ایران باستان این زنان بودن که از مردان خواستگاری می کردند .  عشق های شاهنامه ، در عین برهنگی ، بسیار پاک و نجیبانه است ( به غیر از مورد سودابه) .

 

رودابه دختر مهراب کابلی ، نادیده دلباخته ی زال می شود . تهمینه دختر پادشاه سمنگان ، نیز به همین شیوه ، یعنی از طریق شنیده ها و وصف ها ، به رستم دل می سپارد . هر دو این زنان به طرز عجیبی جسارت عاشقانه را با پاکدامنی می آمیزند .

 

رودابه مانند ژولیت با آن که می داند خانواده اش با خانواده ی زال دشمن اند ، در پروردن و بارور کردن عشق خود کمترین تردیدی به دل راه نمی دهد ، زال را پنهانی به قصر خود فرا می خواند ، آنگاه با لطف و دلبری بی نظیری ، گیسوان خویش را از بام فرو می افشاند ، تا او کمندوار دست به آن بزند و به فراز کاخ برود .

 

در خلوت خود با زال حرکتی نمی کند که مغایر با عفاف و بانومنشی باشد . پاکیش منشأ بی باکی اوست ، چون چشمه ی روشنی است که اطمینان به آلوده نشدنش دارد .

 

تهمینه حتی از او هم جسورتر است . رستم که به دنبال اسب گم شده ی خویش به خانه ی آنا می رود و مهمان می شود ، در اتاق خود آرمیده است ، و او بی هیچ ترس و تردید و حسابگری ای ، پنهانی به خوابگاه او می رود و به او می گوید :

 

من نادیده عاشق تو شده ام ، بیا مرا بگیر . این بی باکی ، نظیرش در هیچ زن نامداری دیده نشده و چنان با بی گناهی همراه است که کمترین شائبه ی شوخ چشمی و هرزگی بر جای نمی نهد . حتی همین واقعه او را در ردیف پارساترین و محرومترین زنان جهان قرار می دهد ؛ چه تهمینه با همه ی زیبایی و آراستگی و مقام شاهزادگی که دارد ، در زندگی خود بیش از یک مرد نمی بیند و آن هم فقط برای یک شب . تهمینه ، همه ی سادگی و تمنای زندگی خود را در یک هدف می نهد و آن داشتن فرزندی از رستم است .

 

زنان شاهنامه ، زمانی خوب شناسانده می شوند که با آزمایشی روبرو گردند . در چنین وضعیتی است که حساسیت و عاطفه و شخصیت آنان نموده می شود .

 

تهمینه پس از شنیدن خبر مرگ پسرش سهراب بیش از یک سال زندگی نمی کند . جریره ، نیز پس از مرگ پسرش فرود بر سر نعش او خود را خنجر می زند و می کشد .

 

 رودابه ، پس از مرگ رستم چندی دیوانه می شود و سپس حالت ترک و تسلیم در پیش می گیرد . همین گونه است کم و بیش وضع کتایون پس از مرگ اسفندیار . شیرین نیز پس از مرگ خسرو زندگی را از خود می گیرد .

 

فرنگیس دختر افراسیاب ، یکی از رنج گشیده ترین زنان ادبیات است . شوهرش که در میان همه ی مردان زمان خود بی نظیر است ، به دست پدرش کشته می شود .

 

پدر قصد جان خود او نیز می کند و او با پسرش کیخسرو سال ها در به در می شود . سپس با وی به ایران فرار می کند .

 

 سال های سال شاهد لشگرکشی ایرانیان به کشور پدرش است و سرانجام همه ی خانواده ی پدرش کشته یا آواره و اسیر می شوند .

 

او در تمام این مدت به خاطره ی شوهرش وفادار می ماند و با ایرانیان در کین خواهی سیاوش همدلی و همدردی نشان می دهد .

 

هنگامی که فریبرز برادر سیاوش ار او خواستگاری می کند نه تنها به اصرار پسرش کیخسرو و رستم ، و شاید هم از روی مصلحت سیاسی ، خواهش او را می پذیرد .

 

رستم ، که واسطه ی کار فریبرز است به او می گوید :

 

اگر بشنوی پند و اندرز من          تو دانی که نشکیبد از شوی زن

 

جوان کی شکیبد ز جفت جوان          به ویژه که باشد ز تخم کیان

 

که مرد از برای زنانند و زن          فزون تر ز مردش بود خواستن

 

 

عکس العمل فرنگیس چنین است :

 

 

شه بانوان تا زمانی دراز          غمی بود و پاسخ نمی داد باز

 

همی زد به لب هر زمان سرد باد          ز شرم پسر هیچ پاسخ نداد

 

وز آن پس چنین گفت با پیلتن          که ای پر هنر مهتر انجمن

 

به ایران اگر چه چنو مرد نیست          به جای سیاوخش در خورد نیست

 

ولیکن ز گفتارت ای پهلوان          گره بست گویی مرا بر زبان

 

 

زنان شاهنامه ، خوبی خاص زنانه و را دارند . سعادت خویش را در سعادت مردان خویش می دانند . در عین پارسایی و بی ادعایی ، بسیاری از آنان ، همراه با شوهران و فرزندان خود ، مردانه در راهی گام بر می دارند که باید به پیروزی نیکی بر بدی منتهی گردد .

 

همچنین در ایران باستان این زنان بودند كه حلقه ی نشان « حلقه نامزدی » به مردان می دادند .

 

این رودابه است كه پس از آن كه زال رضایت پدر و شاه را برای زناشویی با وا جلب می كند برایش هدیه ها و حلقه ی نشان می فرستد .

 

 

فرستاده پیش آمد از پیش سا

 

ابا شادمانی و فرخ پیام

 

سبك پاسخ نامه زن را سپرد

 

زن از پیش او بازگشت و ببرد

 

به نزدیك رودابه آمد چو یاد

 

به دین شادمانی ورا مژده داد

 

پری روی بر زن درم برنشاند .

 

به كرسی ی زر پیكرش برنشاند

 

یكی شاره سربند پیش آورید

 

شده تار و پود اندرو ناپدید

 

همه پیكرش سرخ یاقوت و زر

 

شده زر همه ناپدید از گهر

 

یكی جفت پرمایه انگشتری

 

فروزنده چون بر فلك مشتری

 

فرستاده نزدیك دستان سا

 

م بسی داد با او درود و پیام

 

بر خلاف آن چه در بیشینه ی افسانه های ملل بوده كه پهلوانان و قهرمانان از وصلت خدایان با مردم به دنیا می آیند در شاهنامه تمام قهرمانان از بطن زن به دنیا می آیند .این زنان ایرانی هستند كه پهلوانان را به دنیا می آورند .

 

همانطور كه همه جمعیت جهان از پشت فریدون و سه پسر او هستند و این سه پسر یعنی سلم و تور و ایرج از شكم شهرناز و ارنواز خواهران جمشید به دنیا آمده اند .

 

به بالا چو سرو و به رخ چون بهار

 

به هر چیز ماننده ی شهریار

 

از این سه دو پاكیزه از شهرناز

 

یكی كهتر از خوب چهر ار نواز

 

رستم پهلوان بزرگ و ملی ایرانیان از زنی زمینی با نام رودابه به دنیا می آید .

 

 

یكی بچه بد چون گوی شیر فش

 

به بالا بلند و به دیدار كش

 

شگفت اندرو مانده بد مرد و زن

 

كه نشنید كس بچه ی پیل تن

 

 

سهراب نیز از یك زن به نام تهمینه و نه از یك اله به دنیا می آید .

 

چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه

 

یكی پورش آمد چو تابنده ماه

 

تو گفتی گو پیلتن رستم ست

 

وگر سام شیرست و ارنیرمست

 

چو خندان شد و چهره شاداب كرد

 

ورا نام تهمینه سهراب كرد .

 

 

كیخسرو پادشاه آرمانی ی ایرانیان نیز از فرنگیس زاده می شود . در یك واقعه ی معمولی و زنانه ی زایمان . هرچند خودش پایان معمولی ندارد .

 

همی رفت گل شهر تا پیش ماه

 

جدا گشته بود از بر ماه شاه

 

آن گاه كه مردان از اندیشه بازمی ماندند زنان وارد میدان اندیشه وكار میشدند وگره ها باز می كردند.

 

در ایران باستان زنان خانه نشینان و معشوقه های ابله و نادان نبودند .

 

سین دخت كه میبیند شوهرش مهراب سخت نگران و وامانده از نبرد با ایران و ارتش منوچهر شاه است خود جلو می رود تا مشكل را از راه دیپلماسی حل بكند .

 

چو در كابل این داستان فاش گشت

 

سر مرزبان پر ز پرخاش گشت

 

برآشفت و سین دخت را پیش خواند

 

همه خشم رودابه بر وی براند

 

بدو گفت اكنون جزین رای نیست

 

كه با شاه گیتی مرا پای نیست

 

كه آرمت با دخت ناپاك تن

 

كشم زارتان بر سر انجمن

 

مگر شاه ایران از این خشم و كین

 

برآساید و رام گردد زمین

 

……

 

بدو گفت سین دخت كای سرفراز

 

بود كت به خونم نیاید نیاز

 

مرا رفت باید به نزدیك سام

 

زبان برگشایم چو تیغ از نیام

 

 

و به این ترتیب همانند یك فرستاده كه با مردان هیچ تفاوتی ندارد با هدایایی چند از كابلستان به سمت سیستان می رود و با سام گفت و گو می كند و آتش خشم وی را كه می خواست كابلستان را بسوزاند فرو می كشد .

 

آن گاه كه گژدهم به دست سهراب دستگیر می شود دخت او گردآفرید كه خود را نگاه بان دژ سپید می داند ننگ سكوت را بر نمی تابد و با پوشیدن زره پنهان كرن گیسوان خود زیر كلاه همانند یك مرد به نبرد سهراب می رود .

 

آن سان كه سهراب به سختی می تواند وی را شكست دهد .

 

چو آگاه شد دختر گژدهم

 

كه سالار آن انجمن گشت كم

 

زنی بود بر سان گردی سوار

 

همیشه به جنگ اندرون نامدار

 

چنان ننگش آمد زكار هژیر

 

كه شد لاله رنگش به كردار قیر

 

بپوشید درع سواران به جنگ

 

نبود اندر آن كار جای درنگ

 

نهان كرد گیسو به زیر زره

 

بزد بر سر ترگ رومی گره

 

فرود آمد از دژ به كردار شیر

 

كمر بر میان بادپایی به زیر

 

به پیش سپاه انر آمد چو گرد

 

چو رعد خروشان یكی ویله كرد

 

 كه گردان كدامند و جنگ آوران

 

دلیران و كارآزموده سران

 

 

زن از خطر نمی هراسد و هم گام مردان به آغوش سختی ها می رود .

 

مانند فرنگیس كه پا به پای گیو و كی خسرو از جیهون رود كه می بایست با كشتی از آن عبور كرد با اسب از آن می گذرد و تفاوتش با پادشاه و یك پهلوان بزرگی كی خسرو و گیو نیست .

 

به آب انر افكند خسرو سیاه

 

چو كشتی همی راند تا باژگاه

 

پس او فرنگیس و گیو دلیر

 

نترسد ز جیهون و زان آب گیر

 

بدان سو گذشتند هر سه درست

 

جهان جوی خسرو سر و تن بشست

 

دلیری و شجاعت از ویژگی هایی است كه در وجود زنان شاه نامه درخشان بوده و به چشم می آید .

 

پس از آن كه فرود به دست سپاه توس كشته می شود . حریره مادرش برای این كه زنان و ثروت دژ به دست آنها اسیر و تاراج نشود دژ را آتش می زند و خود و دیگر زنان را می كشد .

 

پرستنده گان بر سر دژ شدند

 

همه خویشتن بر زمین بر زدند

 

یكی آتش خود حریره فروخت

 

همه8 گنج ها را به آتش بسوخت

 

یكی تیغ بگرفت زان پس به دست

 

در خانه تازی اسبان ببست

 

شكمشان بدرید و ببرید پی

 

همی ریخت از دیده خوناب و خوی

 

پیامد به بالین فرخ فرود

 

یكی دشنه با او چو آب كبود

 

دو رخ را به سوی پس بر نهاد

 

شكم بردرید و برش جان بداد

 

در ایران باستان زنان به پادشاهی نیز برگزیده می شدند . چهره ی این زنان در شاهنامه بسی درخشان است .

 

همی گیتی از دادش آباد گشت

 

نخستیم كه دیهیم بر سر نهاد

 

جهان را به داد و دهش مژده داد

 

پوران دخت زن دیگری است كه در عهد ساسانیان به پادشاهی می رسد .

 

برآن تخت شاهیش بنشاندند

بزرگان بر او گوهر افشاندند

 

چنین گفت پس دخت پوران

 

كه من نخواهم پراكندن انجمن

 

كسی را كه درویش باشد ز گنج

 

توانگر كنم تا نماند به رنج

 

مبادا ز گیتی كسی مستمند

 

كه از درد او بر من آید گزند

 

ز كشور كنم دور بد خواه را

 

برآیین شاهان كنم گاه را

 

 

آزرم دخت دیگر زنی است كه پس از پوران دخت به پادشاهی می رسد .

 

یكی دخت دیگر بدآزرم

 

نام زتاج بزرگان رسیده به كام

 

بیامد به تخت گیان بر نشست

 

گرفت این جهان جهان را به دست

 

نخستین چنین گفت كای بخردان

 

جهان گشته و كاركرده ردانهمای چهرزاد دخت بهمن نخستین زنی است كه در شاه نامه پادشاه ایران شده است . وی سی و دو سال پادشاهی كرده است .

 

همای آمد و تاج بر سر نهاد

 

یكی راه و آیین دیگر نهاد

 

سپه را سراسر همه بار داد

 

در گنج بگشاد و دینار داد

 

به رای و به داد از همه برگذشت

 

همه كار بر داد و آیین كنیم

 

كزین پس همه خشت بالین كنیم

 

گردیه نیز پس از ابراز لیاقت و كاردانی از سوی خسرو پرویز به شهربانی ی ری برگزیده می شود . شهری كهپیش از آن به دست مرد بد نام و رخساره زرد ویران شده بود .

 

ابا گردیه گفت كز آرزوی

 

چه باید بگو ای زن خوب روی

 

زن چاره گر برد پیشش نماز

 

بدو گفت كای شاه گردن فراز

 

به من بخش ری را خرد یاد كن

 

دل غمگنان از غم آزاد كن

 

ز ری مردك شوم را باز خوان

 

ورا مرد بد كیش و بد ساز دان

 

در كنار این ها پریزاد « پریزاتس » همسر داریوش دوم نیز هست كه چندی پادشاهی می كند و یا دینك همسر یزدگرد دوم كه پس از مرگ شوهر و پیش از پادشاهی ی هرمزد سوم با نام بانبشنان بانشن « ملكه ملكه ها » نیابت پادشاهی را بر عهده دارد .

 

همین گونه از دریادار آرتمیس فرمانده ی نیروی دریایی ارتش ایران نیز می توان نام برد هر چند كه در شاه نامه نامشان نیامده است  .

 

سیمرغ پرنده ای افسانه ای مقدس ایران نیز چهره ای زنانه دارد .

 

دلسوزی و نگهداری از زال در كوه و كنار جوجه هایش نمایانگر خوی زنانه – مادرانه ی این پرنده ی مقدس ایرانی است .

 

چو سیمرغ را بچه شد گرسنه

 

به پرواز بر شد دمان از بنه

 

یكی شیرخواره خروشنده دید

 

زمین را چو دریای جوشنده دید

 

به گرد اندرش تیره خاك نژند

 

به سر برش خورشید گشته بلند

 

فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ

 

بزد برگرفتش از آن گرم سنگ

 

ببردش دمان تا به البرز كوه

 

كه بودش بدانجا كنام و گروه

 

سوی بچگان برد تا بشكرند

 

بدان ناله ی زار او ننگرند

 

ببخشود یزدان نیكی دهش

 

كجا بودنیداشت انر برش

 

نگه كرد سیمرغ با بچگان

 

بران خرد خون از دو دیده چكان

 

شگفتی بر او افكندند مهر

 

بماندند خیره بدان خوب چهر

 

بدان گونه تا روزگاری دراز

 

برآورد داننده بگشاد راز

 

چو آن كودك خرد پر مایه گشت

 

بر آن كوه بر روزگاری گذشت

 

یكی مرد شد چون یكی زاد سرو

 

برش كوه سیمین میانش چو غرو

 

زنان شاهنامه دارای احساسات لطیف زنانه هستند . آن چه كه در افسانه های سایر ملل كمتر می بینیم .

 

و وجودشان تنها برای جاذبه ی جنسی و جنگ نیست آن چه كه در افسانه های سایر ملل بیشتر می بینیم .

 

ورجاوندی ی شاهنماه نیز به دلیل همین جریان روح زندگی در آن است .

 

آنان از به خطر رفتن فرزندان دلگیر و پریشان می شوند .

 

 

 

هنگامی كه رستم به نبرد مازندران می رود رودابه این گونه پریشان حال می گردد :

 

چو رستم به رخش اندر آورد پای

 

رخش رنگ بر جای و دل هم به جای

 

بیامد پر از آب رودابه روی

 

همی زار بگریست دستان به روی

 

همین رودابه در مرگ نوه اش سهراب سوگواری می كند :

 

چو رودابه تابوت سهراب دید

 

ز چشمش چو باران خوناب دید

 

بدان تنگ تابوت خفته جوان

 

بزاری بگفت ای چراغ گوان

 

همی گفت زار ای گو سرفراز

 

زمانی ز صندوق سر برفراز

 

به مادر نگویی همی راز خویش

 

كه هنگام شادی چه آمد به پیش

 

به روز جوانی به زندان شدی

 

بدین خانه ی مستمندان شدی

 

نگویی چه آمدت پیش از پدر

 

چرا بردریدت بدینسان جگر

 

 

 

تهمینه نیز در نبود سهراب پسرش سوگواری می كند و جان خود را از دست می دهد .

 

به مادر خبر شد كه سهراب گرد

 

به تیغ پدر خسته گشت و بمرد

 

بزد چنگ و بدرید پیراهنش

 

درخشان شد از لعل زیبا تنش

 

برآورد بانگ غریو و خروش

 

زمان تا زمان او همی شد به هوش

 

مرآن زلف چون تاب داده كمند

 

برانگشت پیچید و از بن بكند

 

ز رخ میچكیدش فرود آب خون

 

زمان تا زمان آمد اندر نگون

 

همه خاك ره را به سر بر فكند

 

به دندان همه گوشت بازو بكند

 

به سر برفكند آتش و برفروخت

 

همه جعد و موی سیاهش بسوخت

 

همی گفت ای جان مادر كنون

 

در پایان باز هم باید بگوییم كه ادبیات آینه فرهنگ مردم دوران است كه با نظر به آن، میشود به لایه های درونی فرهنگ عامه مردم نفوذ كرد.

 

 

 

مردم سرزمین های كهن دارای گنجینه های گران سنگی هستند كه از نیاكانشان سینه به سینه به آنها رسیده است و آنان به خواندنش به چگونگی روزگار پدران و مادران خود آگاه می شوند و می فهمند كه آنان برای زندگی كردن چه گرفتارهایی داشته اند و چه گونه با آنها كنار می آمده اند .

 

پس دو چیز را باید همواره به یاد داشته باشیم . یكی این كه خود این افسانه ها بیانگر باورها و آداب مردم پیشین بوده اند ، لذا در قلمرو شناخت یاریگر خردگرایان و اندیشمندان برای روشن ساختن گونه های زندگی ی مردم پیشین در سرزمین های گونه گونه است .

 

و دو دیگر این كه هر چند این گنجینه ها سینه به سینه و  از پدر به پسر رسیده است دست آخر سخن شناسی آگاه و توانا آن ها را گردآورده و برای آیندگان به یادگار گذارده است.

 

این گردآورندگان و سراینده گان افسانه های كهن ملت ها به راستی ارج و ارزی والا در نزد مردم سرزمین خود كه همه ی گیتی دارند .

 

جدای آن كه در كجای كیهان زیسته و دست به این كار طاقت فرسا زده باشند هنر خود را در راه شناساندن زندگی روزهای كهن به مردم دنیا نموده اند .

 

چه در اصل ، این افسانه ها پس از نسبت داشتن به ملت خود به همه مردم جهان نیز تعلق دارند . آن ها كه باید بدانند مردم پیشین چگونه می زیسته اند و در كجای راه فرهنگ ایستاده بودند و آن ها چه گونه می زنید و در كدامین ایستگاه فرهنگی و آگاهی ایستاده اند و باورها و افسانه های كهن سرزمین ما در پیكر كاخ استوار و ویران ناشدنی به نام شاه نامه گرد آمده است .

 

پس روان پاك و ورجاوند استاد ابوالقاسم فردوسی را درود می فرستیم كه با رنجی دراز و فراوان این كاخ بدون گزند را برای ما پی ریخت و پس از هزاران سال تازش باد و تگرگ تازی و ترك دوست و سرفراز برای مایادگار گذارد .

 

نوشته های بازمانده از روزگار كهن كه رفتار و كردار پیشینیان را بر ما روشن میكند در گذار از روزهای كهن رنگ و بوی افسانه ای – اسطوره ای گرفته و جنبه هایی از خواستنی ها و نیازهای ملت را به خود گرفته اند .

 

آنچه كه در این قلمرو برجاست به نام حماسه خوانده می شود ، یعنی رفتار پیشینیان یك ملت در  روزگار كهن كه هنوز تاریخ خردمندی برای نوشتن آنها اختراع نشده بود .

 

این نوشته های حماسی تنها راه شناخت بررسی گذشته ی یك ملت است . پس آنچه در آن ها آمده است نه بازیچه ی سرگرمی كه گنجی گران پایه است كه به ما نشان می دهد نیاكان ما چه رفتار و باورهایی داشته اند و نسبت به هم و زمانه چگونه برخورد می كردند .

 

در این تحقیق سعی شده تا با نگاهی به این گنج كهن كه فردوسی بزرگوار با رنجی سخت بر ما ارمغان نموده است دیدگاه نیاكانمان را پیرامون زن و نگاه آنان را به جنسی كه نیمی از مردم را می سازد ، پژوهش و گزارش نماییم .

 

 

سرچشمه ها:

 

1. جاذبه های فكری فردوسی-تالیف:دكتر احمد رنجبر-1363-انتشارات امیر كبیر

 

2. دریچه ای بركاخ بلند و گزند ناپذیر شاهنامه-تالیف:بدرالدین مدنی-1350-نشر اندیشه

 

3. از رنگ گل تا رنج خار(شكل شناسی قصه های شاهنامه)-قدمعلی سرامی1378-انتشارات علمی فرهنگی

 

شاهنامه فردوسی(بر اساس چاپ مسكو)-ابولقاسم فردوسی طوسی-چاپ اول1380-نشر كارنامه كتاب

 http://www.lifekowsar.com

زن و خانواده در ایران باستان

زن و خانواده در ایران باستان

 


 

مقدمه :

بی شک وضع اجتماعی زن در هیچ دوره و تاریخی از وضع عمومی آن جامعه مجزا نیست. لذا در مورد وضع اجتماعی و حقوقی زن در ایران باستان از قدیم ترین ادوار تا پایان ساسانیان را باید مورد مطالعه قرار داد. بدون تردید سرزمین ایران یکی از قدیمی ترین و کهن ترین مراکز زندگی بشر بوده است و اسناد و مدارک در مورد شناسایی وضع زن و همچنین مرد چه در ایران و چه در جاهای دیگر بسیار نارسا و ناچیز است. به طور کلی بررسی نخستین جوامع بشر و ملت ها و اقوام گوناگون فقط به وسیله ی آثار و وسایل مکشوفه و آنچه از زندگی بشر این دوره به جا مانده امکان پذیر و قابل بررسی است.

 

در دورانی که شاید بیش از ده هزار سال قبل از میلاد باشد٬ تغییراتی در وضع اقلیمی ایران به وجود آمد و انسان غارنشین اندک اندک برای خود خانه ساخت. در این دوران کانون خانواده مرکز قدرت قبیله بود. چون زن هم در خانه و هم در بیرون از خانه با  مرد در کار تولید و رفع حوایج زندگی معاضدت و همکاری داشت و از طرفی تولید و مثل و بچه زاییدن و استمرار نسل به طور فطری و طبیعی بر عهده ی او بود لذا ارزش  و اهمیت زن نسبت به مرد فزونی یافت و تعادل قدرت را  به سود زن متمایل ساخت.

 

“ویل دورانت” درباره ی این دوران می نویسد : “در این دوران؛ یعنی دوره ی مادرشاهی؛ حق فرمانروایی؛ حق قضاوت؛ حق اداره ی امور خانواده؛ و توزیع خورد و خوراک و آنچه زندگی بشر وابسته به آن بود ؛ همه در دست زن بوده است؛ مرد به شکار حیوانات می پرداخت؛ و از جنگل ها و مزارع مواد خوراکی به دست می آورد که آن را در اختیار مادرشاه می گذاشت تا بین افراد قبیله توزیع نماید. اختلاف نیروی بدنی که امروز بین زن و مرد مشهود است در آن رزوگار قابل ملاحظه نبود. این اختلاف نیروی جسمانی بعدها از لحاظ شرایط زندگی و محیط زیست پیدا شد. زن در این دوران از حیث بلندی قامت و نیروی جسمانی نه تنها دست کمی از مرد نداشت؛ بلکه به مقتضای طبیعت موجود کاملا نیرومند بود که می توانست ساعت های درازی را به کارهای دشوار بپردازد؛ و به هنگام حمله ی دشمن به خاطر فرزندان و عشیره و قبیله تا سر حد مرگ مبارزه کند.

 

دکتر “گیرشمن” ضمن بحث پیرامون انسان های پیش از تاریخ در ایران؛ از نقش زنان در پیدایش تمدن بدوی و ابتدایی آن روزگارسخن می گوید و می نویسد : “در این جامعه ی ابتدایی وظایف سنگین به عهده ی زن گذاشته شده بود. در نتیجه عدم تعادلی بین وظایف مرد و زن ایجاد شد و زن دارای مقامی برتر نسبت به مرد گشت. نگهداری آتش؛ نگهبانی خانه؛ تهیه و پخت غذا؛ ساختن ظروف سفالی؛ نگهداری فرزندان باعث اولویت زن نسبت به مرد شد و اداره ی کارهای قبیله به دست او افتاد. در عین حال سلسله ی انساب خانواده به نام زن خوانده می شد. این نحوه ی اولویت و تفوق زن بر مرد به صورت عصر مادر شاهی در فلات ایران شروع شد؛ و همین سامانه که یکی از خصایص ساکنان ایران بود بعدها در آداب آریاهای فاتح٬ وارد شد.

 

علاوه بر رهبری اقتصادی و اجتماعی مقام روحانیت نیز از امتیازات زن بود؛ و ایرانیان مانند همسایگان خود مذهب مادرخدایی داشته اند و در نواحی مختلف ایران پرستش الهه ی مادر رواج داشت. در میان ابزار و اشیا فراوانی که در لرستان کشف شده؛ مجسمه ای پیدا شده که سر زنی را تمام رخ نشان می دهد. گیرشمن احتمال می دهد که این زن رب النوع اقوام آسیایی است که از آسیای صغیر تا شوش مورد پرستش بوده است و احتمال دارد پرستش ایزد بانوی آناهیتا که بعدا در ایران رواج یافت از اینجا سرچشمه گرفته باشد. چون یکی از کهن ترین تمدن های اولیه ی بشری تمدن ایلام در غرب فلات ایران است بی مناسبت نیست که از تمدن ایلام نیز سخنی به میان آید. تا قبل از حفریات شوش اطلاعات در مورد تمدن و سوابق تاریخی ایلام سخت محدود بود. مساعی “دیولافوآ” و “دمورگان” و سایر مستشرقین موجب کشف و احیای تاریخ و تمدن ایلام گردید.

 

در حدود چهار هزار سال قبل از میلاد در سرزمینی که شامل خوزستان؛ لرستان؛ پشتکوه؛ و کوه های بختیاری است٬ حکومت ایلام رشد و تکامل یافت. مردم ایلام دولت خود را آنشان یا انزان می خواندند و خط میخی را که دارای 300 علامت بود و با خط سومری ها شباهت داشت به کار می بردند. مجسمه ی ملکه ی ایلام معرف وضع اجتماعی زن در آن روزگار است. این مجسمه اکنون در موزه ی لوور پاریس است.

 

به نظر باستان شناسان این ملکه بر اقوام آریایی که در نواحی ایلام و کوه های زاگرس تا حدود کرمانشاه می زیسته اند٬ فرمانروایی داشته است و یکی دیگر از کهن ترین محله های زندگی مردم و تمدن های مکشوفه در حدود “سیلک” کاشان است که در حفریات و کشفیات نیز آثار متعددی از تمدن دوران مادرشاهی به دست آمده است. با به دست آمدن مقدار زیادی دوک نخ ریسی در ناحیه ی سیلک کاشان معلوم می شود که زنان ایران در حدود چهار هزار سال قبل از میلاد به کار نساجی می پرداخته اند. همچنین با پیدا شدن مقدار زیادی آلات زینتی از قبیل گردن بند و دست بند و انگشتر که از صدف یا گل یا سنگ می باشد؛ محقق شده حس زیباشناسی نیز در زنان آن زمان به شدت رایج بوده است.

 

در این دوران که یکی از دوره های درخشان مادرشاهی در ایران است؛ خانه سازی با خشت خام رواج داشت؛ و نقش و نگار روی دیوار به دست زنان انجام می گرفت. در این دوران نه تنها زن در کارهای اجتماعی نقش اساسی و تعیین کننده داشت؛ بلکه در عین حال با رقص های مذهبی که جنبه ی هنری نیز داشت؛ به زندگی شور و نشاط و سرور می بخشد. این رقص ها گاهگاهی به صورت دسته جمعی در می آمد و مردان هم در آن شرکت داشتند. از این دوران نقش و تصاویری به جا مانده که موید این ادعا ست. مثلا یک قطعه ظرف گلی که از سیلک کاشان به دست آمده٬ ‌چند زن را در حال رقص های مذهبی نشان می دهد که با آهنگ مخصوص و حرکات زیبا رقص را اجرا می کنند.

 

در نقاط دیگر ایران مثل تپه های فارس در تخت جمشید؛ و تپه ی ارسنجان و حفاری های چشمه علی در شهر ری و حفاری شوش آثاری از این قبیل به دست آمده که گاهی زنان را با لباس های زیبا در حال اجرای رقص می بینیم و نمونه ی این رقص ها هنوز در قسمت های جنوبی و مرکزی و غربی ایران متداول است. در حفاری های باستانی مجسمه هایی از زنان به صورت شاهزاده؛ ملکه و الهه کشف شده که معرف وضع اجتماعی زن در آن روزگاران است.

 

وضع اجتماعی و حقوقی زن از آریایی ها تا دوران هخامنشی

 

به عقیده ی دکتر گیرشمن؛ در آغاز هزاره ی اول پیش از میلاد؛ دو واقعه ی مهم و غیر مرتبط روی داد که در حیات اجتماعی ملل آسیای غربی تاثیر فراوان داشت. اول مهاجرت اقوام هندواروپایی به هند و ایران و اروپاست و دیگر کشف و استعمال آهن کوهستان های شمالی و شرقی آسیای میانه که شمال و مشرق و مغرب ایران را  دربرمی گیرد؛ در دوران پیش از تاریخ گذرگاه اقوام آریای به سایر نقاط گیتی بود. در این ناحیه نژاد آریایی به سر می برد که قدرت فکری و معنوی خود را بارها نشان داده بود. آریایی های ایران به طوایف و قبایل متعددی تقسیم می شدند که مهم ترین آنها مادها در غرب و پارسی ها در جنوب بودند. پارت ها در خاور ایران نیز از نژاد آریایی بودند. قوم ماد روابط نزدیکی با تمدن پیش رفته بین النهرین داشت و فرهنگ و تمدن آنها تا جنوب روسیه و ترکمنستان می رسید.

 

تا 100 سال پیش برای نوشتن تاریخ ماد٬ جز نوشته های مورخین یونانی چیزی در دست نبود. ولی از یک سده نتیجه ی تلاش باستان شناسان هزاران سند کتبی و آثار ارزنده ی تاریخی از زیر خاک به دست آمده است. با اینکه این آثار مستقیما مربوط به تاریخ ماد نیست؛ و از تاریخ بابل و آشور و دیگر کشورهای شرق نزدیک حکایت می کند؛ باز کم و بیش در روشن کردن تاریخ ماد موثر است؛ زیرا مادها تنها قبیله ی آریایی بودند که در سایه ی اتحاد٬ امپراتوری بزرگ آشور را برای همیشه شکست دادند؛ و اقوام و قبایل بسیاری را از قید اسارت آنان رهایی بخشیدند.

 

پس از استقرار سلسله ی ماد در مغرب ایران اندک اندک رژیم مادر شاهی جای خود را به رژیم پدرشاهی داد. بنابراین فعالیت کشاورزی با زنان بود؛ و مردان برای زنان اهمیت ویژه ای قایل بودند. پس از مادها نوبت به سلسله ی هخامنشی و پارس ها می رسد که بنیانگزار آن کورش بزرگ است. به طوری که می دانیم؛ ملکه ماندانا مادر کورش و دختر آستیاک؛ آخرین پادشاه ماد تاثیر انکارناپذیری در انتقال قدرت به پسرش کورش داشت. در دوران مادها؛ زن به ریاست قبیله و نیز قضاوت می رسید؛ هنوز بقایای از سیستم مادر شاهی وجود داشت.

 

“دیاکونف” در تاریخ ماد می نویسد دوران مادرشاهی با انقراض سلسله ی ماد به پایان رسید و در حکومت هخامنشی زن و مرد از حقوقی برابر و یکسان برخوردار بودند. بنا به گفته ی دیاکونف؛ که او باز از قول کتزیاس؛ مورخ یونانی نقل می کند؛ دختر و داماد پادشاه در حکومت ماد می توانستند قانونا مانند پسر وارث سلطنت او باشند. در جامعه ی مادها هنگامی که پدرشاهی جانشین مادرشاهی گشت؛ مقام اجتماعی زن و حقوق او در خانواده همچنان محفوظ ماند؛ فقط تا حدی از اختیارات فوق العاده ی زن کاسته شد.

 

طبق تحقیقات باستان شناسان لباس زن مادی با اختلاف اندکی شبیه پوشاک مردان بوده است و حجاب نداشتند. همانطور که در بالا گفته شد؛ دختر و داماد پادشاه می توانستند وارث تاج و تخت او باشند. چون آستیاک فرزند پسر نداشت؛ قانونا سلطنت ماد حق شاهزاده ماندانا بود؛ و این امر همانطور که گفته شد؛ در انتقال قدرت به کورش بزرگ موثر بود. ماندانا مدرسه و گروه های پارس را بنیان نهاد که در آن عده ی زیادی از پسران پارسی همسن و سال کورش؛ تیراندازی؛ اسب سواری و فنون نبرد را می آموختند. گذشته از این ماندانا به کورش آموخت که حق چیست و ناحق کدام است. شاید احترام فوق العاده ای را که کورش نسبت به مادرش ماندانا رعایت می کرد؛ به پاس داد و عدالت خواهی ای بود که از او آموخته بود. به طوری که “پلوتارک” می نویسد : “… مهم ترین عامل پیروزی کورش بر آستیاک زنان بودند.”

مسلما تعالیم مزدایی که زنان و مردان را یکسان می نگرد؛ و فرقی بین آنان قایل نیست؛ در ارتقا مقام و شخصیت زن در ایران باستان اثری انکارناپذیر داشته است.

در دین زرتشت؛ هر انسانی که از دانش و نیکی برخوردار باشد؛ محترم است. بنا به معتقدات زرتشتی؛ در آغاز آفرینش به خواست اهورامزدا؛ در مهر روز مهرماه دو ساقه ی ریواس به هم پیچیده از زمین سربرآوردند و گیاه کم کم از صورت گیاهی به صورت دو انسان درآمد که در قامت و صورت شبیه هم بودند؛ یکی مذکر به نام “مشیه” و دیگری مونث به نام “مشیانه”.

 

در کتاب “بندهش” فصل ۱۵ آمده است :

 

آنگاه اهورامزدا روان را که پیش از پیکر آفریده بود در کالبد مشیه و مشیانه بدمید و آنان جاندار گشتند. پس به آنان گفت شما پدر و مادر مردم جهان هستید. شما را  پاک و کامل بیافریدم. هر دو اندیشه و گفتار و کردار نیک به کار بندید؛ و دیوان را پرستش مکنید. پس مشیه و مشیانه از جای خود به حرکت آمدند٬ و خود را شستشو کردند٬ و نخستین سخنی که بر زبان راندند این بود “اهورامزدا یگانه است.” او آفریننده ی ماه و خورشید و ستارگان و آسمان و  آب و خاک وگیاهان جاندارنست

 

چنانچه ملاحظه می شود؛ در دین مزدیسنی که معتقدات زرتشتیان بر آن نهاده شده است زن و مرد هر دو از یک ریشه تکوین می یابند با هم از زمین سربرمی دارند و یکسان رشد می کنند و اهورامزدا با آنان بیکسان و با یک زبان سخن می راند و دستور واحدی برایشان مقرر می فرماید. آن دو پس از اقرار به یگانگی اهورامزدا نخستین سخنی که به زبان می رانند این است «هر یک از ما باید خشنودی و دلگرمی و محبت و دوستی دیگری را فراهم کند.» از این گفتار برمی آید که در دین زرتشت هیچ یک از زن و مرد را به یکدیگر تفوق و امتیازی نیست٬ و آن دو از نظر آفرینش و خلقت یکسان و برابرند. شخصیت زن در دین زرتشت نه تنها در آغاز جهان با مرد برابر است بلکه در پایان نیز با مرد یکسان و برابر است. بنا به معتقدات دینی زرتشتیان هنگامی که «سوشیانت» – موعود نجات بخش آخرالزمان – از شرق ایران و حوالی دریاچه ی هامون ظهور می کند از هر گوشه ی ایران پاکان و دینداران به او می پیوندند. تعداد آنان سی هزار نفر است که نیمی از آن مرد و نیمی دیگر زن خواهند بود.

 

عظمت مقام زن را در آیین زرتشت از اینجا می توان دانست که بنا به معتقدات زرتشتی از شش امشاسپند دین زرتشت٬ سه امشاسپند ضمیر مذکر و سه امشاسپند ضمیر مونث دارند. سه امشاسپند مذکر عبارتند از :

 

۱بهمن یا وهمن یا وهومن که به معنای خرد کامل است.

 

۲اردیبهشت یا اشاوهیشتا که به معنی نظم و بهترین راستی و هنجار و قانون و سامان آفرینش است.

 

۳شهریور یا خشتروییریه که به معنی حکومت بر خویش٬ خویشتن داری٬ و شهریاری آسمانی است.

 

و سه امشاسپند مونث این ها هستند :

 

۱اسفند یا سپندارمزد که مظهر مهر و محبت و عشق و باوری و موکل بر زمین است.

 

۲خرداد یا اروتات که نمودار کمال٬ رسایی؛ شادی و خرمی و موکل بر آبهاست.

 

۳امرداد یا امرتات که مظهر جاودانگی و بی مرگی است.

 

همچنین تعدای از ایزدان در مذهب زرتشت که در مرتبه ی پایین تری از امشاسپندان هستند (امشاسپند ملک؛ و ایزد فرشته) ضمیر مونث دارند. مثلا پس از درگذشت انسان در سپیده ی صبح چهارم؛ در سر پل چینوت؛ “مهر” و “سروش” و “رشن” از روان درگذشته درباره ی اعمال و کارهای او پرسش می کنند. مهر ایزد و سروش ایزد از ایزدان مذکر؛ و رشن ایزد از ایزدان مونث است. همچنین ایزد “دینا” که به معنی وجدان و دین است؛ با رشن ایزد همکاری دارد.

 

ایزد “چیستا” که به معنی دانش و خرد است نیز مونث است. زرتشت از این ایزد بارها کمک طلبیده است. دیگر از ایزدان مونث اشی است که فرشته ی دهش و بخشایش و آسایش است. و زرتشت در گات ها او را چنین ستوده است : “… جهان از او راه رسم خداپرستی گرفت و اهریمن راه عزیمت گزید …”.

 

در ایران باستان زرتشتیان زناشویی را تنها به منظور رفع حوایج جسمانی و جنسی انجام نمی دادند. بلکه برای آن هدف و آرمانی بسیار عالی  و مترقی داشتند. این هدف فراهم کردن وسایل پیشرفت معنوی و غلبه ی نهایی نیکی بر بدی بود. تعالیم زرتشت، بشر را در راه رسیدن به عالی ترین مدارج روحانی یعنی فراهم نمودن و تسریع ظهور سوشیانت و غلبه ی نیکی بر بدی هدایت می کند. هدف از زناشویی مشارکت در نهضت بزرگ روحی است که در بیشتر ادیان الهی به بشر وعده داده شده است.

 

بنابراین؛ زناشویی در دین زرتشت عملی مقدس و ستایش انگیز است که از هر گونه تحقیر و تبعیض و نابرابری به دور است. به قول “گیگر” از خصوصیات موقعیت حقوقی زن و برابری او با مرد در دین زرتشت آن است که همانطوری که مرد پس از زناشویی به لقب “نمان پیتی” یعنی سرور و کدخدای خانه ملقب می گشت؛ زن نیز پس از زناشویی به لقب “نمانوپیتی” یعنی نور و فروغ خانه ملقب می گشت به عبارت دیگر مرد کدخدای و زن کدبانوی خانه بود. به قول همین دانشمند بزرگ آلمانی؛ و نویسنده ی کتاب “تمدن ایرانیان خاوری” زن پس از ازدواج در صف همسری شوهر قرار می گرفت؛ نه در ردیف اموال و یا از تابعین او.

 

به عبارت دیگر زن کنیز و برده ی مرد نبود٬ بلکه همسر و همدل و همراه مرد بود و در کلیه ی حقوق با مرد بربار و در جمیع امور با او شریک به شمار می آمد.

 

“کریستن سن”؛ خاورشناس بزرگ دانمارکی می گوید : “رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان همراه با نزاکت بود. زن چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی از آزادی کامل برخوردار بود. در مورد آزادی در ازدواج هیچ چیزی مستندتر و موجه تر از رفتار خود زرتشت نسبت به دختر کوچکش پروچیستا نیست.

 

زرتشت به دختر کوچکش پروچیستا می فرماید : “پروچیستا من جاماسب را که مرد دانشمندی است (وزیر گشتاسب و منجم و ستاره شناس معروف زمان) برای همسری تو برگزیدم؛ تو با خرد مقدس خود مشورت کن و ببین که آیا او را لایق همسری خود می دانی یا نه ؟”

 

در بند ۵ گات ها نیز، زرتشت خطاب به همه ی پسران و دختران جوان می گوید : “ای دختران شو کننده و ای دامادان اینک شما را می آموزم و آگاه می کنم٬ پندم را به خاطر بسپارید٬ و برابر اندرزم رفتار کنید تا به زندگی سعادتمند نایل گردید. هر یک از شما باید در پیمودن راه زناشویی و مهرورزی و پاکی و نیکی بر دیگری سبقت جوید٬ زیرا تنها بدینوسیله می توان به یک زندگی سراسر شادی رسید.

 

به طوری که می بینیم در زندگی زنان و مردان پارسا یکسان مورد خطاب قرار می گیرند. پس از مرگ نیز به روان و فروهر هر دوی آن ها یکسان درود فرستاده می شود.

در یشت ها آمده است : “… فروهر همه ی مردان و زنان نیک را می ستاییم.”

در فصل ۳۸ یسنا آمده است : “… ای اهورامزدا زنان این سرزمین را می ستاییم و زنانی که آیین راستی و نیکی برخوردارند”

در فروردین یشت؛ که طولانی ترین یشت اوستا است؛ بر فروهر زنان و مردان نیک جهان یکسان درود فرستاده شده است. زن زرتشتی در قرن اولیه ی ظهور زرتشت و نیز در زمان هخامنشیان از بیشترین حقوق متعالی برخوردار بود و یکی از درخشان ترین ادوار تاریخی خود را می گذاراند. همانطور که گفته شد نمونه ی کامل آن ماندانا مادر کورش بزرگ بود؛ که بارها کورش به وجود او افتخار کرده است و حضور زنانی از قبیل آتوسا؛ پانته آ؛ رکسانا؛ آرتمیز؛ و غیره نمودار حضور فعال زن ایرانی در این دوران است و مشارکت همه جانبه ی زنان در این عصر چشمگیر است.

 

از حفریات و کشفیات باستان شناسی که در تخت جمشید به عمل آمده٬ الواحی به دست آمد که نشان می دهد در ساختمان تخت جمشید عده ی زیادی از زنان مانند مردان مشارکت داشته و حقوق و مزایای جنسی از قبیل نان و شراب و غیره؛ مطابق مردان دریافت داشته اند. این الواح هم اکنون در موزه های جهان ضبط است.

 

پس از شکست هخامنشیان وضع اجتماعی زن ایرانی تغییر کرد و قوس نزولی را پیمود. زیرا در زمان سلوکی ها؛ زنان و دختران زیادی از یونان در ایران زندگی می کردند؛ و چون در یونان زن از تساوی حقوق با مردان برخوردار نبود. لذا در وضعیت و سرنوشت زن ایرانی نیز تاثیر نهاد. می دانیم که در دیانت زرتشت ازدواج بر پایه ی تک همسری است٬‌ هیچ مرد زرتشتی حق ندارد با داشتن زن؛ زن دیگر انتخاب بکند. لکن تعداد زیادی از این زنان و دختران یونانی به صورت معشوقه ی مردان ایرانی درآمدند که به طور قطع از استحکام بنیان خانواده ی ایرانی کاست. برخی از این زنان به صورت عقد مهلت دار با مرد ایرانی به سر می بردند و برخی دیگر نیز با روابط آزاد با مردان ایرانی حشر و نشر داشتند.

 

در زمان اشکانیان گرچه زن ایرانی تا حدی موقعیتش تحکیم شد؛ ولی به هر حال حکومت سلوکی ها و تاثیرات ناشی از آن و نفوذ هلنیسم اثر خود را گذاشت. از طرفی در دوران پارت ها یا اشکانیان به علت گستردگی قلمرو پارت ها طوایف و اقوام و ملل گوناگون در امپراتوری وسیع اشکانیان می زیستند که هر یک آداب و رسوم و سنن مخصوص به خود داشتند و طبیعتا این دگرگونی در وضعیت زن و خانواده ایرانی اثر بخش بود.

 

در زمان ساسانیان که دین زرتشت اهمیت اولیه ی خود را بازیافت و سیستم حکومت نیز به طریق موبد شاهی اداره می شد؛ زن ایرانی تحت تعالیم مذهب زرتشت باز حقوق و امتیازاتی را به دست آورد. عصر ساسانیان به قول “دارمستتر”؛ نه تنها از لحاظ تاریخ ایران؛ بلکه برای تمام جهان واجد اهمیت است. از کارنامه ی اردشیر بابکان اینطور برمی آید که شخصیت زن از همان آغاز کار ساسانیان محترم شمرده می شد؛ و هیچکس حتی پادشاه نمی توانست به میل و دلخواه خود زنی را مورد آزار قرار دهد. به طوری که از الواح و مدارک و اسناد این دوران برمی آید زن از موقعیت خاصی در دوران ساسانیان برخوردار بوده است. مادر شاپور دوم نزدیک به بیست سال یعنی از پیش از تولد شاپور تا موقعی که او به سن رشد قانونی رسید؛ امور مملکت را با موبدان بزرگ اداره می کرد.

 

در پندنامه ی آذرباد مهراسپند، وی به پسر خود اینطور می گوید : “… اگر تو را فرزندی است؛ خواه دختر و خواه پسر او را به دبستان بفرست تا با فروغ خرد و دانش آراسته گردد و نیکو زندگی کند …”.

 

زن در مذهب زرتشت از لحاظ مذهبی می توانست تا درجه ی “زوت” برسد. این امر مسلما مستلزم فراگرفتن علوم بایسته ی دینی بوده است. در “ماتیکان هزار دادستان” آمده است که روزی چند زن راه را بر یکی از قضات عالی مقام می گیرند؛ و از او مسایلی را سوال می کنند. قاضی مزبور به همه ی سوالات به جز یکی پاسخ می دهد. بلافاصله یکی از زنان می گوید جواب این سوال در صفحه ی فلان از فلان کتاب است. این موضوع می رساند که زن در عهد ساسانیان حتی بر مسایل مشکل حقوقی نیز احاطه داشته است.

 

مطابق مندرجات کتاب “حقوق زن در زمان ساسانی” نوشته ی “بارتلمه” مستشرق معروف آلمانی؛ دختر در انتخاب همسر آزاد بود و اجباری نداشت مردی را که پدرش برای او در نظر گرفته به همسری قبول کند و پدر حق نداشت او را از ارث محروم نماید؛ و یا تنبیه دیگری درباره اش اعمال دارد.

 

فصل ۱۹ از کتاب “ماتیکان هزار دادستان” در بند ۳ و ۴ می گوید : “… دختران را بدون رضایت خودشان نمی توان به ازدواج مردی درآورد.

 

در بند ۲۹ از فصل ۲۸ همین کتاب می گوید : “… پسران و دختران پس از ازدواج در پرداخت قروض و دیون پدر و مادر متوفی خود سهیم و شریکند»؛ و از این فتوا اینطور استنباط  می گردد که دختران نه تنها در حقوق بلکه در تکالیف و مسولیت ها نیز در ردیف پسران خانواده بوده اند. قانون خانواده، حق نظارت مرد را در خانواده تعیین کرده بود و مرد وظیفه داشت که با همسر و فرزندان خود به خوبی و مهربانی رفتار کند. پدر و مادر و فرزندان در برابر یکدیگر مسولیت مشترک داشتند. اگر کسی اموال خود را به اشخاص بیگانه می بخشید و وارثین قانونی خود را محروم می کرد؛ این عمل قانونی نبود؛ و تنفیذ نمی شد. پس از درگذشت پدر خانواده، حق ولایت با مادر بود؛ و ریاست خانواده به او تفویض می گشت. در صورتی که بین طرفین طلاق و جدایی صورت می گرفت؛ زن می توانست مهریه مطالبه کند؛ و مادام که شوهر اختیار نکرده و درآمدی از خودش نداشت؛ همسر سابق باید نفقه ی او را بپردازد.

 

بارتلمه بر بنیاد کتاب ماتیکان هزار دادستان درباره ی حد نصاب ارث چنین می نویسد : “… تقسیم ارث در حقوق ساسانی پس از درگذشت پدر خانواده به این ترتیب بود که زن و پسران هر یک سهم مساوی از ارث داشتند. دختران در صورتی که ازدواج کرده و از خانه ی پدر جهیزیه به خانه ی شوهر برده بودند نصف؛ و در غیر این صورت مطابق برادران ارث می بردند.

 

مطابق قوانین اوستا :

 

۱زن حق مالکیت داشته و می توانسته دارای خود را مستقلا اداره کند.

 

۲زن می توانسته ولی و یا قیم و نگهدار فرزندان خود باشد.

 

۳زن می توانسته مطابق قانون از طرف شوهر خود وارد محاکمه شود؛ و به نام او امور را اداره نماید (در صورت بیماری شوهر)

 

۴زن می توانسته از شوهر ستمگر و بدرفتار خود به دادستان شکایت کند و سزای او را  بخواهد.

 

۵شوهر حق نداشته است بدون اجازه ی زنش دختر خود را شوهر دهد.

 

۶در دادگاه گواهی زن پذیرفته می شد.

 

۷زن می توانسته است داور یا وکیل شود.

 

۸زن می توانسته وصی قرار گیرد و تمام اموال خود را وصیت کند.

 

همچنین اوستا برای دختر و پسر از حیث تعلیم و تربیت هیچ فرقی قایل نیست و در هوسپرم نسک آمده : “ای اهورامزدا٬ به من فرزندی عطا کن که بتواند از عهده ی انجام وظایفش برآید و مسولیت خود را درباره ی خانه و خانواده و شهر و کشور احساس کند”(دختر یا پسر مطرح نیست)

این ها آینه ی تمام نمای خصایص و روحیات و اعمال و نحوه ی زندگی و شخصیت باطنی و آرزوهای مردم ایران باستان است و می تواند ما را در این راه رهنمون باشد. همانطور که در صحنه های پر حادثه و حماسه ساز آن مردان بزرگی چون “کاوه”٬ و “رستم” و “اسفندیار” و “سیاوش” و “سهراب” و “کیخسرو” را می بینیم، با زنان دانا و خردمنی چون “فرانک” و “سیندخت” و “گردآفرید” و “رودابه” و “تهمینه” و “کتایون” و “فرنگیس” و “کردیه” و “پوراندخت” و “آزرمیدخت” و … روبرو می شویم که با کیاست و فراست و خرد و چاره گری کارهای بزرگ و خلاقه ای را انجام داده؛ و حتی گاهی چراغی فرا راه مردان بوده اند.

 

آنچه فردوسی بزرگ در شاهنامه به نظم آورده است؛ تخیلات و رویاهای شاعرانه نیست. بلکه تمام روایات و اخبار تاریخ کهن ایران است که سینه به سینه حفظ شده و یا کتابت گردیده و سرانجام به دست فردوسی رسیده؛ و این حماسه سرای بزرگ علیرغم محدویت و قضاوت نادرست و افکار کوته بینانه ای که در سده های سوم و چهارم هجری در مورد زنان معمول بوده با درایت و امانت داری ستایش انگیزی همان اخبار و روایت و شنیده ها را که درباره ی زن عهد باستان به دستش رسیده و نمودار ارج و اهمیت زن ایرانی در آن دوران بوده است؛ با زبان شعر بازگو نموده؛ و نقش اجتماعی و موقعیت زن را آنچنان که در ایران قبل از اسلام بوده؛ معرفی کرده است.

 

نقش زن در ایران باستان (جمع بندی)

 

برای درك وضعیت زنان در ایران و نقش آنها در زندگی سیاسی باید بستر تاریخی ـ اجتماعی و مسائل بنیادین، مانند مقام و منزلت زن در جامعه، ملهم از مجموعه ارزشها، اعتقادها و باورها، حضور تاریخی مستقیم و غیر مستقیم آنها در سیاست و نقش‌آنها در تحولات اجتماعی ـ سیاسی كه همگی عناصر اساسی در پدید آوردن فرهنگ سیاسی جامعه است را مدّ نظر داشته باشیم، وضعیت حال هر پدیده اجتماعی بدون شناخت پیشینه تاریخی و عقاید و ارزشهای حاكم بر جامعه میسر نیست. كشور ایران كه در طول تاریخ خود، همواره از مراكز مهم تمدن دنیا با فرهنگ و تمدنی شكوفا و غنی به حساب آمده است. زنان به عنوان نیمی از جمعیت جامعه نقش مهم و اساسی در شكل گیری و گسترش تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و … این مرز و بوم داشته اند. البته اطلاعات و دانستنی ها درباره وضعیت زنان در ایران مانند همه نقاط جهان كم و گاهی متناقض است و از طرف دیگر، تاریخ سیاسی زنان از تاریخ سیاسی مردان جدا نیست و همه تواریخ حول محور پادشاهان نوشته شده است. در نتیجه درك شرایط توده مردم و از جمله جامعه زنان ایران مشكل است. در تاریخ ایران باستان زنان از مقام و موقعیت بالایی برخوردار بوده اند. به عنوان مثال در دوره حكومت ایلامیان، مردانی كه از وارثان ملكه نخستین بودند اجازه سلطنت داشتند. پرستش الهه های زنان متداول بود. زن جاودانه و قابل احترام بود و نسب خانواده را حفظ می كرد، الهه مادر در رأس خدایان ایلامی قرا رداشت و موجب باروری و سودبخشی همه پدیده های طبیعت می شد باستان شناسان پیكره های بسیاری از الهه های مادر را كشف كرده اند كه حاكی از مقام و موقعیت زن بود و یا شاتن های زن (مسئولان امور دینی جامعه) كه از جایگاه اجتماعی آنان خبر می داد. براساس منابع و ماخذ تاریخی، مقام و موقعیت و حرمت زنان در ایران باستان نسبت به سایر ممالك هم عصر خود، بهتر بوده است. زمانی كه در یونان قدیم زنان، حتی شهروند هم به حساب نمی آمدند، در ایران پادشاهی همای و جنگ های گرد آفرید جزیی از تاریخ است. زمانی كه اعراب دختران خود را زنده بگور می كردند، در ایران دختران خسروپرویز، آذرمیدخت و پوراندخت، فرمانروایی می كردند. در دوران بربریت اروپای شمالی، زنان مسلمان ایرانی مانند ریحانه، دختر حسین خوارزمی، در علم نجوم متبحر بودند. در بین النهرین (حكومت بابلیان) زن از شوهر ارث می برد، ارثیه او جهیزیه و مهریه اش بود. زن در حكومت آشور هیچ حقی نداشت اما در ایران در عصر ایلامی ها براساس گل نوشته ی به جا مانده از آن حكومت، مرد هنگام مرگ، مایملكش را با رضایت كامل به همسرش می بخشید و پس از آن تنها فرزندانی می توانستند وارد خانه شوند كه حرمت مادر را نگه می داشتند. البته باید توجه داشت كه اصولاً نوسانات مدارج حقوقی و مقام زن در هر دوره به مقتضیات زمان و وضعیت محیط و نوع مناسبات اجتماعی بستگی داشته است. پایه و ارزش مدارج نقش هایی كه زن در جامعه ایفا می كرد، به نسبت آزادیی بود كه در موقعیت های گوناگون اجتماعی برخوردار بوده است. بدین معنا كه این حقوق و مقام زن در دوران ما قبل تاریخ، ایران باستان، پس از اسلام و امروز همواره تابعی از موقعیت عصر خود بوده است. دوره حكومت مادها در تاریخ ایران، دوره انتقال عصر مادرسالاری به پدر سالاری است، براساس اسناد و مدارك موجود دوران اولیه زندگی اجتماعی انسان (عصر حجر و عصر مفرغ) دوره مادر سالاری بوده اما پس از شروع عصر آهن و تكامل ابزار كار با یك تحول تاریخی نقش زن و مرد روبرو می شویم كه مصادف با دوره حكومت مادها است. در این دوره حقوق زن و مرد در جامعه با هم مساوی بود. در امور سیاسی و حتی در حق توارث سلطنت نیز مساوری بودند. دیاكونف در كتاب (تاریخ ماد) می گوید:” در میان مادها و پارسیان و مصریان دختر پادشاه و داماد او می توانند به جای او بنشینند.” در عصر حكومت هخامنشیان زمینه اجتماعی مقام زن بر مبنای مفاهیم عدالت و مردمی عصر خود استوار بود. زن در این دوره در امورسیاست، تعلیم و تربیت و سرنوشت میدان جنگ نقش داشته است. مقام و منزلت زن در دوره هخامنشیان تا آنجا بود كه چون اسكندر، داریوش سوم را شكست داد و مادر او اسیر شد، پادشاه ایران طی سومین نامه خود به اسكندر حاضر شد به خاطر آزادی مادرش گذشته از 30 هزار تالان پول، پسرش نیز نزد اسكندر به گروگان باقی بماند. در مورد مقام و موقعیت زن در دوره حكومت اشكانیان اطلاعا ت چندانی در دست نیست اندك اطلاعاتی كه وجود دارد، حكایت از آن دارد كه نقش ملكه های اشكانی زیاد نبوده و آنها در امور سیاسی و دولت زیاد مداخله نكرده اند. البته فقط در یك مورد از ملكه موزا، همسر فرهاد چهارم ذكر شد. كه با پسرش فرهاد پنجم در سلطنت مشاركت داشته است. در عصر اشكانیان زن موهبتی برای برقراری صلح میان اقوام مختلف و ملتها بوده و پیوند زناشویی با آنها سبب اتحاد، وحدت و صلح، امنیت بوده است. در دوره ساسانیان، مقام و موقعیت زنان در جامعه اهمیت زیادی داشته است. زنان نقش موثری را در بین تمام طبقات جامعه ایفا نمودند و به بالاترین مقام رسیده و سلطنت كرده اند. البته فقط زنان طبقات بالای جامعه از امتیازات خاصی برخوردار بودند تاریخ دربارهوضعیت توده زنان سكوت كرده است و به این مقوله پرداخته نشده است. براساس منابع موجود، مذهب زرتشت در ایران قبل از اسلام زمینه ساز مناسبی برای حرمت زنان بوده است. زن در مذهب زرتشت و در كتاب اوستا از ارزش و كرامت و احترام والایی برخوردار است. زن نگهدارنده روشنایی آتش و ركن اساسی خانواده است. در اساطیر زرتشت زن و مرد هر دو شاخه یك ریواس هستند.

در كتاب مقدس زرتشتیان (اوستا) بارها و بارها بر تساوی حقوق زن و مرد تاكید شده است. مادر از احترام خاصی برخوردار است در دینكرت، به زنان حق مالكیت داده شده است و در مرگ شوهر معادل پسر متوفی ارث به او تعلق می گیرد. در نزد مانویان، زنان ارج و منزلت خاصی در جامعه داشته اند زن حتی می توانست جز طبقه برگزیدگان دینی قرار گیرد و به عنوان مبلغ مذهبی یا فقیه دینی به جامعه، دین و آیین خود خدمت كند. بنابراین زنان در طول تاریخ ایران در تحولات جامعه نقش مهم و اساسی داشته اند و همدوش مردان در صحنه های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و … حضور داشته اند در نتیجه بدون نگرش مثبت و بهره گیری از توان جمعیت زنان در جامعه نمی توان به آینده مطلوب اندیشید و به توسعه كه فصل مشترك همه مطالعات علوم انسانی است دست یافت

 

 منابع :

 

–           روح الامینی محمود . مبانی انسان شناسی تهران :عطار چاپ سوم 1368.

–           پیرنیا حسن . تاریخ ایران قبل از اسلام . تهران: نامك . چاپ سوم 1383.

–           داهیم بهرام. خسرو پرویز . تهران.راستی نو.چاپ اول 1383.

–          میشل آندره . جامعه شناسی خانواده و ازدواج. ترجمه فرنگیس اردلان. تهران دانشكده علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران (شماره3) 1354.

–           بارتلمه، كریستان، زن در حقوق ساسانی، ترجمه ناصر الدین صاحب الزمانی، بی جا، عطائی، 1337.

–           دیاكونف، تاریخ ماد، ترجمه كریم كشاورز، امیر كبیر، تهران، 1343.

–           طلوعی، محمود، زن بر سریر قدرت، اسپرك، تهران، 1371.

–           منوچهریان، مهر انگیز، تربیت سیاسی و اجتماعی زن، یونسكو، تهران، 1348.


http://www.lifekowsar.com

مقایسه بین مقام زن در میان ایرانیان باستان و اعراب تازی

مقایسه بین مقام زن در میان ایرانیان باستان و اعراب تازی

 

در این جستار قصد داریم که به برسی وضعیت زنان در دوران پیش از ظهور اسلام بپردازیم بر خلاف ادعای بسیاری از منتقدان اسلام وضعیت زنان اعراب پیش از اسلام در مقایسه با سایر ملل بسیار شرم آور بود ولی بعد از ظهور اسلام نیز تا حدی وضعیت زنان بهتر شد ولی استعمار زن توسط اعراب هنوز ادامه داشت در پست های بعدی نیز به برسی وضعیت زنان پارسی پیش از حمله اعراب به ایران می پردازیم.همچنین این نوشته ها شامل موقعیت اعراب سرزمین های شمالی و جنوبی نمی شود زیرا در این سرزمین ها حتی ملکه های عرب نیز وجود داشته اند اما برخورد سایر اعراب با زنها بسیار وحشیانه بود.

 

در جامعه اعراب جاهلی همیشه نزاع قبیله ای وجود داشت و اعراب وحشی بر سر کوچکترین موضوعی سالها به مبارزه می پرداختند و و این جنگها باعث می شد که همواره مردها کشته شوند از طرف دیگری هم اعراب دختران زیادی بدنیا می آوردند و این مساله باعث می شد همیشه تعداد زنان بیش از مردان باشد و وقتی عربی کودک دختر صاحب می شد به شدت عصبانی می شد و حتی برخی از قبایل اعراب اقدام به زنده به گور کردن کودکان دخترشان می کردند تا این توازن بر قرار شود.

 

از طرف دیگری نیز وقتی زنی در جنگ توسط قبیله دیگر اسیر می شد یا توسط اعراب قبیله دیگر ربوده می شد حق مالکیت آن زن به آن قبیله تعلق می گرفت و این مساله نیز باعث افزایش حساسیت قبایل عرب نسبت به دختر دار شدن بود.

 

بازار فروش زنان نیز در میان اعراب بسیار گسترده بود و معمولا کنیزان یا زنانی را که در نبردهای قبیله ای به اسارت می گرفتند می فروختند.در برخی از قبایل اعراب زنانی که بیشتر فرزند پسر می زاییدند بسیار محترم شمرده می شدند اما در بیشتر قبایل زنان را در حد چهار پایان و اموال شخصی می دانستند که قابل فروش و معاوضه بود(البته قابل ذکر است که قبایل روشنفکر عرب نیز وجود داشتند که برای زنان شعر می سرودند و برای آنان زن جایگاه بسیار بالایی داشت اما بصورت بسیار معدود. …(

 

کنیزانی که خریداری می شدند پس از مدتی که توسط صاحب خود مورد استفاده قرار گرفتند فروخته می شدند و  کنیزان جدیدی خریداری می شد همچنین در جامعه عرب نیز قانونی وجود داشت که اگر دو مرد راضی بودند می توانستند زنان همدیگر را با یکدیگر معاوضه بکنند.و زنان آن دو مرد هیچ حق اعتراضی نداشتند.همچنین معاوضه خواهر یا دختر نیز رایج بوده که فردی دختر و یا خواهر خود را به فردی دیگر بدهد و در عوض دختر یا خواهر او را بگیرد.

همچنین در نوعی از ازدواج ده مرد همزمان با یک زن ازدواج می کردند و اگر آن زن صاحب فرزندی می شد آن فرزند را به یکی از آنان می داد.همچنین برخی از زنان اعراب نیز بر سر در خانه خود پرچم هایی می آویختند تا مردان متوجه شوند و به آن خانه بروند.

 

در قانون عرب زن جزو جهیزیه مرد بود و هیچ ارثی نداشت و وقتی مردی می برد زن آن مرد همراه با اموالش به پسر بزرگتر که آن زن نامادری او محسوب می شد می رسید.چیزی بنام متعه که به مسلمان به ارث رسید و چند همسری در میان اعراب وجود داشته است. و بصورت سنتی ازدواج همزمان با دو خواهر نیز در میان اعراب مرسوم بود.

 

بعد از ظهور اسلام نیز تا حدی این وضعیت جمع شد اما همچنان خرید و فورش کنیز تاسالهای سال و چند همسری رواج داشت و اعراب مجوز داشتند که زنان ایرانی را که در جنگ ها اسیر می گیرند تصاحب کنند.

اما کمی آن طرف تر در داخل مرزهای ایران در زمانی که اعراب مجاز بودند واژن زنهای همدیگر را به یک دیگر اجاره بدهند پس از رد شدن از خلیج فارس سرزمین ایران قرار داشت برخلاف نوشته ها و افسانه سرایی ها هردوت چند ازدواج با محارم بصورت رایج نبوده و ممکن بوده بصورت محدود وجود داشته باشد آن هم در میان تعدادی از درباریان فاسد که دارای حرمسرا بوده اند.

 

ایرانیان برای زنان خود بسیار احترام قائل بودند و چادر(البته نه چادر سیاه) در قبل از اسلام در ایران وجود داشت در زمانی که غالبا زنان اعراب برهنه در خیابان ها و معابر راه می رفتند زنان ایرانیان از پوشش مناسبی برخوردار بودند و بعد از حمله به ایران عمر با دیدن پوشش زنان ایرانی از آن نوع پوشش خوشش آمد و دستور داد تمامی زنان اعراب چنین پوششی داشته باشند.

زنان بسیار مورد احترام بودند تا جایی که در تاریخ ایران فرمانده زن دریاسالار زن و حتی پادشاه زن نیز داشتیم کوروش کبیر بعد از اینکه یکی از زیباترین زنان دوره خود بنام ماندانا را اسیر می کند بدون این که هیچ دست درازی به او بکند با نهایت احترام او را به شوهرش باز می گرداند و بخاطر این کار کوروش شوهر زن به سپاهیان کوروش می پیوندند و سر انجام جان خود را بخاطر کوروش از دست می دهد.

ویل دورانت دربارهٔ زنان در دوران هخامنشیان می‌گوید: زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز درتخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند. هرگز به آنان اجازه داده نمی‌شد که آشکارا با مردان آمیزش (اختلاط) کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را، حتی پدر یا برادرشان باشد، ببینند. در نقش‌هایی که درایران باستان برجای مانده، هیچ صورت زنی دیده نمی‌شود و نامی از ایشان به نظر نمی‌رسد.”

 

قبل از ظهور زرتشت گروهی از ایزدان ایرانی مونث بوده اند از جمله آناهیتا در قالب نگاره های کشف شده ازایران باستان زن و مرد کنار یکدیگر تصویر شده اند و مقام برابر دارند و ایرانیان باستان بر خلاف اعراب که به زن بعنوان یک کالا نگاه می کردند زن را موجودی مقدس می دانستند.

بر اساس لوح های گلی یافت شده در تخت جمشید زنان در کنار مردان کار می کردند و در هنگام بارداری نیز مرخصی می گرفتند که دستمزد آنها نیز در آن زمان پرداخت می شد.

در تاریخ ایران باستان از زنان بسیاری نام برده ده است از جمله :یوتاب(سردار ایرانی زن و خواهر آریو برزن)آرتمیز(بانوی دریاسالار لشگر خشایار شاه)آتوسا(ملکه داریوش)ارتادخت (وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی)ازرمی دخت (شاهنشاه زن ایرانی در سال 631 میلادی) اذرناهید (ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنـــــــشاهی) پرین (بانوی دانشمند ایرانی) گردافرید (یکی از پهلوانان سرزمین ایران) اریاتس (یکی از سرداران مبارز و دلیر هخامنشیان) هلاله (پادشاه زن ایرانی(

در زمانی که اعراب کنیزان خود را مانند چهار پایان می بستند 4700 سال قبل زنان ایرانی دارای جواهرات و لوازم آرایش بوده اند که احتمالا توسط شوهرانشان برای آنها خریداری می شده است.

کتاب مقدس زرتشتیان (اوستا) هیچ مردی از لحاظ اخلاقی و مذهبی بر زنان ارجحیت ندارد در حالی که اعرابدر برخی از موارد که دوست داشتند با زنان مشورت می نمودند پارسیان در همه موارد با زنان خودشان مشورت می کردند.

دیاکونف در تاریخ ماد می نویسد دوران مادرشاهی با انقراض سلسله ی ماد به پایان رسید و در حکومت هخامنشی زن و مرد از حقوقی برابر و یکسان برخوردار بودند.

کریستن سن؛ خاورشناس بزرگ دانمارکی می گويد : رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان همراه با نزاکت بود. زن چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی از آزادی کامل برخوردار بود. در مورد آزادی در ازدواج هیچ چیزی مستندتر و موجه تر از رفتار خود زرتشت نسبت به دختر کوچکش پروچیستا نیست.”

زرتشت برای دختر کوچکش همسری پیشنهاد می کند و نظر او را در این مورد می خواهد.سپندگان روز عشاق ایرانی در ایران باستان است.

متاسفانه با حمله اسکندر به ایران و سرازیز شدن زنان و فرهنگ یونان به ایران مقداری از این ارزش ها کاسته شد و زنان یونانی تبدیل به معشوقه های زنان ایرانی شدند ولی هیچ گاه جامعه ایران به درجه انحطاط جامعه عرب نرسید.همنچنین نوشته های بالا شامل تعدادی از قبایل بادیه نشین عرب بود نه همه آنها در بخش های شمالی و جنوبی حتی مانند ایرانیان دارای ملکه زن از جمله ملکه سبا نیز بوده اند.

http://iranianhistory.wordpress.com

مقایسه جایگاه زن در فرهنگ ایران باستان با جایگاه زن در ادیان ابراهیمی

مقایسه جایگاه زن در فرهنگ ایران باستان با جایگاه زن در ادیان ابراهیمی

(یهودیت، مسیحیت و اسلام( : 



به خامه استاد ابراهیم پورداوود


در این چندسال اخیر گروهی فرومایه و دیوسرشت میکوشندکه زنان ایران را از حقوق بشری بی بهره سازند و آنان را بصورت چیزهائی پست و زبون نگاه دارند.

این پیکهای اهریمنی که دستهء از آنان از لاشخواران دینی و دسته دیگر از نابکاران سیاسی هستند هریک از برای کردار ناپاک و پلید خود دلیل هائی دارند.دین و آیین و تاریخ باستان نزد آنان بازیچه ایست،آنچنانکه دلشان خواست آنها را تأویل و تعبیر میکنند و یک مشت یاوه و هرزه باسم دلیل و حجت از میان آنها بیرون کشیده مانند سنگ و کلوخ سر و روی مردم پرتاب میکنند.زنان بیچاره ما از بیم اینکه بیش از این سنگسار این تبه کاران نشوند ناگزیر بزیر سپر ننگینی،به نام چادر،پناه میبرند.این پناهگاه شرم انگیز و این پرده ناچیز نه زنی را از زخم لگد این افسارگسیختگان نگاهداری میکند و نه نشان پاکدامنی و آزرم و پارسائی اوست،بلکه نشان است از ننگ و ترس و خواری پردهءایست میان ما و تمدن جهان. آری پردهءایست که بدست نیرنگبازان و فریفتاران پیش چشم زنان آویخته شده تا نتوانند زشت را از زیبا باز شناسند و نتوانند از هنر و دانش بهرهء یابند و نتوانند فرزندانی بپرورند که بکار این مرزوبوم آیند.

این دیوها با این تبلیغهای زیانبخش و ناخوش آرزو دارند که ایران همیشه بیغولهء باشد در خور نهاد و سرشت خود آنان چون این گروه هرزه سرایان از برای پیشرفت مقاصد زشت و پلشت خود میهن مقدس چندین هزار ساله ما را بدروغ و ناسزا آلوده اند،ایران کهنسال باستانی را مانند سرزمین کنونی ویرانه خوانده اند،ناموران و رادمردان پارینه را مانند خود مشتی کوته بین و بدزبان وانمود کرده اند،زنان پاک و دلیر روزگار پیشین را مانند برخی از لچکبسران امروزی جلوه داده اند،این است که لازم آمد در این مقاله مختصری از مقام زن در ایران باستان گفته آید.تا غل و غش این لاشخواران آشکار شود،دغل و نیرنک این افسونگران هویدا گردد.

ذلت و تحقیری که اینان از برای زن میپسندند و بالاف و گزاف، او را در ایران باستان نیز پرده نشین و بی هنر و هیچکاره میدانند،عقیده ایست که از سرزمین اقوام سامی سرچشمه گرفته، بهیچ روی بستگی به آیین دیرین مرزوبوم ایران ندارد.

زن در تورات :


این عقیدهء شوم گزندآور را از نیاگان خود به ارث نبرده اند.بلکه بدون اینکه خودشان بدانند از اقوام بیگانه به آنان رسیده است.در تورات که کهنترین آثار کتبی بنی اسرائیل و مادر همه کتب آسمانی ادیان سامی است،از همان آغاز آفرینش ِ مرد و زن یا آدم و حوا، زن موجودی سست و خوار و جنسی پست و گناهکار دانسته شده است.


در هر سفر اول تورات در باب دوم و سوم آمده:خداوند(یهو)آدم را از مشتی خاک بساخت، و در بینی او روان زندگی بدمید اینچنین آدم جاندار گردید و خداوند در بامداد باغی در عدن بیاراست و آدم را در آن بنشاند.و خداوند از زمین همه گونه درختان زیبا(با میوههای)خوردنی برویانید و درخت زندگی(جاودانی)و درخت شناسائی نیک و بد را در میان باغ جای داد. رودی از عدن بیرون آورد تا باغ از آن سیراب شود…آنگاه خداوند آدم را برگرفت و به باغ عدن فرود آورد تا آنجا را بسازد و نگاهداری کند.خداوند به آدم گفت از میوه های درختان هر آنچه میخواهی بخور اما از درخت شناسائی نیک و بد مخور زیرا هر آنروزی که از میوه آن خوردی خواهی مرد.

خداوند(با خود)گفت خوب نیست که آدم تنها باشد پس از برای او یاری یبافرینم… آنوقت خداوند خوب گران بآدم چیر کرد و او بخفت پس از آن خداوند یکی از استخوانهای آدم را برگرفت و جای آنرا با گوشت پر کرد….

از این دنده خداوند زنی ساخت و بنزد آدم آورد….

*** در میان جانورانی که خداوند بیافرید مار از همه فریفتارتر است این مار بزن(حوا) گفت آیا خداوند گفته است که از میوه های درختان مخورید زن در پاسخ گفت از همه میوههای این درختان میخوریم جز از میوه درختی که در میان باغ است خداوند گفت از آن مخورید و بآن دست مزنید تا دچار مرگ نشوید.آنگاه مار به زن گفت:شما از میوه این درخت نخواهید مرد چون خداوند میداند که اگر شما از آن میوه بخورید چشمان شما باز خواهد شد و مانند خود خداوند به همه نیک و بد آگاه خواهید گردید این است که به شما فرمان داد از این میوه مخورید چون زن به آن درخت بنگرید آن را درخت نغز و زیبا و هوش افزا یافت پس میوهء از آن چید و بخورد و از آن میوه به شوهر خود داد و او نیز بخورد.آنگاه چشمهای هردو باز گردید و خود را برهنه دیدند.برگهای انجیر را بهم پیوسته، خود را پوشانیدند.

آنگاه در میان باغ، آواز خداوند شنیدند و خود را زیر درختان پنهان کردند.

خداوند بانگ در داد کجا هستی؟آدم گفت آواز تو در باغ شنیدیم و بترسیدیم چون برهنه بودم خود را پنهان کردم.آنگاه گفت خداوند به آدم:کی بتو گفت که برهنه هستی؟آیا از آن میوه که بتو گفتم مخور؛خوردی؟آنگاه آدم گفت زنی که یار من ساختی از آن میوه بمن داد و من بخوردم.

خداوند به زن گفت چرا چنین کردی؟زن گفت مار مرا بفریفت و بخوردن آن واداشت پس از آن خداوند به مار گفت چون تو چنین کردی،در میان همه جانوران دشت نفرین شده گشتی،تو باید بر روی شکم خویش راه روی و در سراسر زندگی خاک خوری،میان تو و زن دشمنی افکنم همچنین میان تخمهء تو و تخمهء زن،آدمی نژاد باید ترا بزیر پای خود بساید و تو پاشنهء او را بگزی،و خداوند بزن گفت:ترا به درد و رنج فراوان گرفتار سازم هر آنگاه که آبستن شوی به درد و رنج فرزند آوری.

و خداوند به آدم گفت:چون تو به سخن زن خویش گوش فرادادی و از آن میوه که تو را از خوردن باز داشتم،خوردی،از توست که کشتزار نفرین شده و تو باید با رنج بسیار از آن مایه زندگی خویش بدست آوری،از برای تو جز از خار و خسک(آن کشتزار)چیزی ببار نیاورد،تو باید از رستنیهای دشت، خورش سازی با عرق پیشانی خود باید نان خوری تا اینکه دیگرباره خاک گردی،همان خاکی که از آن آفریده شدی.زیرا تو از خاکی و باید خاک شوی.(چنانکه میدانیم در کتب اسلامی حوا از پهلوی چپ آدم آفریده شده است.)

این است بطور اختصار آنچه درباره آفرینش مرد و زن در تورات آمده و از هر جهت مخالف آئین ایران باستان است چون موضوع گفتار ما زن است فقط اهانتی که در تورات بزن شده یادآور میشویم:نخست اینکه زن یک آفریدهء عمده و اصلی نیست از یک پارچه استخوان مرد بوجود آمده و سبب خلقتش این است که مرد تنها نباشد.دوم اینکه مار زن را جنس خام و سستی شناخت که او را بخوردن میوه بفریفت.سوم اینکه زن مایه بدبختی شوهرش گردید و از بهشت رانده شدند و باین گناه باید در هنگام فرزند آوردن سزای خود دریابد درد و رنج بسیار بکشد. چهارم اینکه مرد چون حرف زن خود بشنید باید در طی زندگی برنج کشاورزی گرفتار باشد و در زحمت بدست آوردن نان سزای خود را ببیند.

در تورات و در همه کتب آسمانی سامی مکررا به زن اهانت گردیده و جنس پست شمرده شده است این چند فقره از اسفار خمسه فقط از برای نمونه یاد گردیده است غرض نگارنده در این مقال این نیست که از سلوک اقوام دیگر نسبت بزن بحث شود بلکه مقصود این است که ببینیم در ایران باستان زن چه مقامی داشته و مردمان آریائی نژاد این سرزمین چگونه با زنان رفتار میکردند.

از برای مقایسه بدنیست که عقیده دیرین ایرانیان دربارهء آفرینش مرد و زن گفته آید.چنانکه دیدیم آدم را نزد اقوام سامی از خاک بسرشتند اما در سنت بسیار کهن ایرانیان زن و مرد از گیاه بوجود آمدند یعنی اصل و بنیاد نباتی دارند در این عقیده اقوام اسکاندیناوی نیز با ایرانیان شرکت دارند.

آفرینش زن و مرد طبق سنت ایرانیان :


سنت ایرانیان در نوشته های پهلوی بجای مانده چنانکه در فصل پانزدهم بندهش و در فصل دهم چیتکیهای زاد سپرم:کیومرث را هرمزد بیافرید او سی سال تنها در کوهساران بسر برد،در هنگام مرگ از پشت او نطفهء فروریخت و از تابش خورشید پاک گردید،چهل سال در تک خاک بماند پس از آن بشکل دو ساقه ریباس بهم پیچیده در مهرماه و مهرروز(هنگام جشن مهرگان)از زمین بروییدند پس از آن بشکل نباتی بصورت آدمی تغییر یافتند در قامت و چهره مانند همدیگر بودند یکی نر نامزد به مشی و دیگری ماده نامزد به مشیانه (کیومرث که در فارسی گرشاه(شاهکوه)نیز خوانده شده در اوستا گیه مر تن
Gaya-maretan آمده نخستین بشر مشیه و مشیانه پدر و مادر نوع بشر که بجای آدم و حوا هستند از پشت او میباشند نگاه بجلد دوم یشنها تفسیر نگارنده ص 41-45) پس از پنجاه سال از آنان فرزندانی بوجود آمدند.

پس از آنکه هرمزد روان را که پیش از پیکر آفریده شده بکالبد مشیه و مشیانه بدمید و آنان جاندار گشتند به آنان گفت شما پدر و مادر مردمان جهان هستید:شما را پاک و رسا بیافریدم با پرسائی قانون بکار بندید،نیک اندیشید،نیک گفتار باشید،کردار نیک بجای آورید،دیوان مپرستید،هردوی آنان به نخست چیزیکه اندیشیدند این بود:هریک از ما باید خشنودی و دلگرمی و دوستی دیگری را فراهم کنیم،پس آنگاه خرامیدن آغاز کردند،نخستین کاری که کردند این بود که خود را شستند و نخستین سخنی که بزبان راندند این بود:هرمز است یگانه آفریدگار آب و خاک و گیاهها و جانوران و ستارگان و ماه و خورشید و همه آبادانی و هر آن چیزیکه از ریشه و بنیاد راستی است.


این است داستان آفرینش مرد و زن نزد ایرانیان بنا به سنت دیرین این سرزمین چنانکه دیده میشود این داستان با داستان خلقت آدم و حوا بسیار تفاوت دارد در اینجا زن پست تر از مرد شمرده نشده ناهنجار و بزهکار یاد نگردیده است بویژه باید بیاد داشت که اینگونه داستانها در جزء مسائل دینی ناگزیر اثراتی به پیروان آن دین میبخشید چنانکه بعد خواهیم دید زن در دین ایران باستان طوری بیان نشده که در تاریخ ما مقام محترمی نداشته باشد و یا در ادبیات قدیم ما خوار و زبون بحساب آمده باشد در داستان ما یکی از زنان نامور را به بلندترین رتبه رسانیده پادشاه ایران دانسته اند این زن همای معروف به چهر آزاد است،دختر اردشیر بهمن نوهء کی گشتاسب.

زن در داستان و تاریخ ایران :


بگفته بندهش در فصل 34 فقره 8 همای سی سال شهریاری داشت، فردوسی دربارهء وی گوید:«همای آمد و تاج بر سر نهاد-یکی رای و آئین دیگر نهاد»گذشته از داستان دو تن از دختران خسرو پرویز که به تاج و تخت ساسانیان رسیدند یکی از آنان پوراندخت است که از ماه مه سال 630 تا اکتبر 631 میلادی شاهنشاه ایران بود و دیگری آزرمیدخت که او هم چند ماهی (پوراندخت که امروزه پوراندخت گوییم یکی از زنان نامور ایران است که باهرقل
Heraklios امپراطور روم معاهده صلح بست و صلیبی(چلیپا)که حضرت عیسی را در اورشلیم بروی آن کشیده بودند گردانید روز چهاردهم سپتامبر عید بر گردانیدن این صلیب است که نزد عیسویای ارتودکس و کاتولیک جشن گرفته میشود.خسرو پرویز پدر یوراندخت در ماه ژوئن سال 614 بیت المقدس را بگشود و صلیب را به تیسفون آورد.) دارای تاج و تخت خاندان ساسانی بود.


پلوتارخس
Pluotarkhos نویسندهء یونانی که در سال 46 میلادی تولد یافت و در 125 درگذشت در شرافت زنان،از آن جمله در شرافت زنان ایران مینویسد:کورش پارسیان را بجنگ استیاج ایشتووگو( Ishtuvegu ) و مادها برانگیخت. جنگجویان وی در یک پیکار شکست خورده از میدان روی برتافته و خواستند در شهر درآیند و چیزی نمانده بود که دشمنان نیز از پی آنان به شهر درآیند اما زنان پارس چست و چالاک از شهر بیرون شتافته راه را بر آنان گرفتند و پیراهنها را بالا زده بفراریان گفتند:شما ای مردان ترسو و بیغیرت بکجا میروید شما دیگرباره نمیتوانید بشکمهای ما درآیید بهمان جائی که بیرون آمدید. از این سخنان، پارسیان شرمنده گشته به کارزار برگشتند و به دشمن شکست داده پیروزمند شدند.از اینرو کورش، قانونی گزارد که هرباره پادشاه از آن شهر بگذرد به هریک از زنان آنجا یک سکه زربخشیده شود.میگویند اخس[اردشیر سوم 336-361 پیش از میلاد] که مردی خشمگین و در میان پادشاهان هخامنشی بسیار لئیم بود برای اینکه بزنان آن سکهء زر ندهد،هرآنگاه که بایستی از آن شهر بگذرد از کنار آن میگذشت و به خود شهر داخل نمیشد اما اسکندر که دوبار از آن شهر گذشت به هریک از زنان آبستن آنجا دو سکهء زر بخشید همین پلوتارخس مقاله مفصلی که درباره اردشیر دوم هخامنشی نوشته( Artax.5 )ضمنا از زنش ست تیر( Stateira )نام برده مینویسد:آنچه بیش از هرچیز مایه شگفت و خرسندی همه ایرانیان بوده این است که ست تیر بیشتر بیرون می آمد،همیشه بگردونهء نشسته پرده های آن را بالا میزدند آن چنانکه همه کس میتوانست او را ببیند،زنان ایرانی بگردونهء ملکه خود نزدیک شده او را میبوسیدند از این رو مردم ایران آن زن را بسیار دوست میداشتند.این زن تاریخی که پلوتارخس از او نام میبرد همان است که یثورشیاتی زن داریوش دوم و مادر اردشیر دوم و کورش صغیر به او رشک برده،بوی زهر خورانید.


پئوروشیاتی زن بسیار مدبر و کاردان بوده غالبا در امور کشوری مداخله میکرد اما زن بسیار شریر و فتنه انگیز بود و میخواست که کورش جانشین داریوش دوم باشد نه پسر دیگرش اردشیر دوم (نویسندگان یونانی نام این زن را
Parysatis نوشته اند در فرس هخامنشی پئوروشیاتی- Pouru-shyati لفظا یعنی پرشادی.) از این خبر نباید نتیجه گرفت که زنان ایران پرده نشین بودند و زن اردشیر دوم که هرگاه گردونه او نمودار میشد شور شادمانی از مردم برمیخواست، برخلاف معمول پرده از رخ برمیگرفت چنانکه میدانیم در دین زرتشتی زنان نباید پرده داشته باشند این خبر که مایه شگفت خود پلونارخس شده میرساند که زنان ایران بویژه بزرگان بسیار سنگین و باوقار بودند.

استریهودی ملکه ایران :


به هر جا و به هرکس نمودار نبودند ملکه ست تیر
Stataira در میان زنان خاندان شاهنشاهی هخامنشیان زنی بود مهربان و فروتن و بنده نواز. درباره آزادی و وقار زن ایرانی خبر بسیار دلکشی در تورات دیده میشود و آن در کتاب استر است که شرحی از شکوه و جلال دربار خشایارشاه (در عبری اخشورش Axshuarosh چهارمین شاهنشاه هخامنشی پسر داریوس بزرگ نوشته شده و در باب اول این کتاب از زن خشایارشا نامزد به وشتی Vashti چنین باد شده:،اخشورش از هند تا حبش بر صد و بیست و هفت کشور پادشاهی داشت در پایتخت شوش در سال سوم پادشاهی خویش بزمی از برای همه بزرگان و سران وزیردستان خود برپا ساخت سران فارس و ماد همه نزد او بودند.در هنگام صد و هتاد روز توانگری و شکوه شهریاری خود را بآنان مینمود پس از آن پادشاه از برای همه کسانیکه در پایتخت شوش بودند از برگ و خورد یک مهمانی در باغ کوشک بیاراست.

بستونهای مرمر کاخ پارچه های سفید و سرخ و آبی با بندهای کتان و ارغوانی با حلقه های سیمین آویخته بودند.تختهای زرین و سیمین روی سنگفرشهای مرمر سبز و سفید و زرد و سیاه گذاشته بودند.آشامیدنی در پیاله های زرین بود.ظرفها هریک بشکل دیگر بود و باده پادشاهی فراوان بود مهمانان در باده پیمائی آزاد بودند زیرا پادشاه بهمه خواجه سرایان خود فرمود بود که هرکس آنچه دلش خواست بکند.


ملکه وشتی نیز یک مهمانی از برای بانوان در کوشک اخشورش برپا داشت در هفتمین روز مهمانی هنگامی که پادشاه از باده سرگرم بود بخواجه سرایان فرمان داد که ملکه را با تاج خسروی بنزد وی آورند تا زیبائی او را بزرگان و سران کشور ببینند زیرا ملکه بسیار زیبا بود اما ملکه فرمان شاه را نپذیرفت پس پادشاه از نافرمانی ملکه برآشفت و خشم، وی را فرا گرفت.آنگاه پادشاه از هفت تن داوران فارس و ماد پرسید:با ملکه وشتی که سر از فرمان پیچید موافق آیین چه باید کرد؟


یکی از آن دانایان نامزد به مموخان
Memukhan در پاسخ گفت:نه اینکه ملک وشتی فقط نسبت به پادشاه و بزرگان بد کرد،بلکه همه مردم کشورهای شاهنشاهی را از رفتار خود آزرد،از این پس همه زنان شوهرانشان را تحقیر خواهند کرد و خواهند گفت ملکه وشتی نیز پادشاه اخشورش را فرمان نبرد همه بانوان پارس و ماد مانند وشتی رفتار خواهند کرد بجاست که پادشاه فرمان دهد که دیگر وشتی ملکه نیست و بجای وی ملکه بهتری بگزیده خواهد داشت و باید پادشاه فرمانی بگوش همه زنان از خرد و بزرگ برساند که از شوهران خودفرمان برند،پادشاه و بزرگان گفتار مموخان را پسندیدند پادشاه به هریک کشور خویش به خط و زبان آن دیارنامه فرستاد.


از اینکه هر مرد در خانه خود، خانه خدا(کدخدا)و مسلط است. آنگاه از سراسر کشورهای ایران دختران زیبا در شوش گرد آوردند.در میان آنان دختر یتیمی از خاندان یهود که در هنگام استیلای پادشاه آشور نبو کدو نزر از اورشلیم بشوش مهاجرت کرده بود و پسر عمویش مردخای او را تربیت میکرد،پسند شاه اخشورش گردید این دختر یهود استر است که تاج شاهی بر او گذاشتند…،(استر به معنی نام ایرانی است که باو داده شده نام عبری وی هدسه
Haddassa میباشد.)


پیداست که این داستان با همان طرز فکر اقوام سامی که در آغاز مقال یاد کردیم در این بخش از تورات ذکر شده است ولی از همین داستان میتوان دریافت که زنان خاندان بزرگ در ایران باستان نجیب و شریف بودند،چنانکه وشتی زن خشایارشا (لغت وشتی در بعضی از فرهنگهای فارسی بمعنی زیبائی یاد شده است) نخواست به بزم مردان درآید و خودنمائی کند،زیبائی و زیور خود را به بیگانگان نشان دهد.

زن در اوستا :


اینک ببینیم در دین کهنسال ایران زن چگونه یاد شده است.شک نیست که دین هر قومی در امور اجتماعی آن قوم مدخلیت دارد اگر در ایران باستان نیاکان ما زن را پست و خوار یا گرامی و ارجمند میداشتند بنا بتعلیم دینی آنان بوده است در اوستائی که امروزه در دست داریم با اینکه چهار یک (یک چهارم) اوستائی است که نیاکان ما در روزگار ساسانیان در دست داشتند در هیچ یک از فقرات آن به زن اهانت نشده است برخلاف از هر حیث مقام محترمی از برای او قائل شده اند از برای نمونه که در آیین مزدیسنا(مزداپرستی)در میان گروه ایزدان و فرشتگان هفت تن از آنان مقام بسیار ارجمندی دارند که آنان را«امشاسپند»یعنی جاودانی خوانند در سر این گروه هفتگانه سپند مینو که خرد مقدس اهورا مزداست جای دارد و سه تن از آنان که امروزه در فارسی بهمن و اردیبهشت و شهریور گوئیم مذکر دانسته شده اند این سه امشاسپند بحسب ترتیب نماینده منش نیک و تقدس و توانائی آهو را مزدا هستند و سه تن از آنان در اوستا سپنتا ارمئیتی
Spenta armaiti امرتات Ameretat هئوروتات Hauivatat خوانده شده اند و در فارسی سپندارمذ و امرداد و خرداد گوییم هریک از این امشاسپند بحسب ترتیب نمایندهء پارسائی و فروتنی و بردباری،بیمرگی یا جاودانی کمال و رسائی اهورا مزدا میباشند.در جهان خاکی نگهبانی زمین و گیاه و آب با آنان است این سه امشاسپند هر سه مؤنث دانسته شده اند.غالبا در اوستا از سپندارمذ(سپنتا ارمئتی)که گفتیم در جهان مینوی نمایندهء فروتنی و بردباری اهورا مزدا و در جهان خاکی نگهداری زمین سپرده باوست،خود زمین اراده میشود و بسا دختر اهورا مزدا خوانده شده است.پیداست که از این عنوان چه مقام ارجمندی از برای زن و زمین قائل شده اند و خواسته اند بگویند هر آنکه مادر زمین را که بجای دختر خداوندگار است با کشاورزی خرم وآباد دارد مایهء خشنودی پدر آسمانی است. دیگر اینکه در آیین مزدیسنا عقیده دارند که روان آدمی پس از مرگ در بامداد روز چهارم از بستر مرده جدا شده بسوی جهان بالا میشتابد در آنجا دین خود را بپیکر دختر جوان و زیبائی میبیند که او را از پل چینوت(پل صراط)گذرانده بسوی بهشت رهنمون میشود چنانکه روان گناهکار را زن زشتی در جهان دیگر بسوی دوزخ میکشاند در اینجا باید یادآور شویم که واژه دئنا daena که در فارسی دین شده در اوستا مؤنث است. دئنا در اوستا گاهی بمعنی وجدان است و گاهی بمعنی کیش-مجسم شدن دین پس از مرگ چنانکه در«هادخت نسک»آمده یکی از شاهکارهای اوستاست. (نگاه بجلد دوم یشتها ص 171 تفسیر نگارنده)


دیگر اینکه در مزدیسنا به ظهور موعودی در آخر الزمان که او را«سوشیانت»خوانند،عقیده دارند.یاران جاودانی سوشیانت که وی را در برانگیختن مردگان یاوری کنند و جهان مینوی را بیارایند سی تن دانسته شده اند پانزده تن از آنان مردند و پانزده تن دیگر زن.


چنانکه دیده میشود در روز پسین هم در آراستن جهان مینوی و زندگی روحانی از یاوری زنان بی نیاز نیستند.


در کشور خشک و گرم و کوهستانی ایران،آب عنصر بسیار گرانبهائی است.ایزدی که سرچشمهء آبها از اوست و نگهبانی این«آخشیج»سپرده بدوست فرشته ایست مؤنث و آن ناهید است که در اوستا اناهیتا
Anahita نامیده شده است.


در آبان یشت که در ستایش این فرشته زیبا و نیرومند است در فقرات 126-129 مانند یکی از زنان آزاده تعریف شده است اینچنین: ناهید پاک و توانا هماره به پیکر دختر جوان بسیار برومند و خوش اندام جلوه گر است.آزده و بلندبالاست کمربند بمیان بسه و جامهء گرانبها در بر دارد. تاجی ستاره نشان بر سر و کفش زرین بپا دارد،با گوشواره و گردنبند آراسته است.


در فروردین یشت در ردیف گروهی از مردان نامور و پارسا بفروهر شانزده تن از زنان و یازده تن از دوشیزگان درود فرستاده شده است و پس از آن در فقرات 143-145 این یشت آمده:فروهرهای مردان پاک ایران زمین را میسنائیم فروهرهای زنان پاک ایران زمین را میستاییم……


فروهرهای مردان پاک همه روی زمین را میستائیم،فروهرهای زنان پاک همه روی زمین را میستائیم.در گوش یشت فقره 26 و در ارت یشت فقره 46 آمده که پیغمبر ایران، «درواسیا»
Drvaspa فرشته نگهبان چارپایان سودمند و اَشی Ashi فرشته توانگری را ستوده از آنان خواستار است که دینش طرف توجه هوتس Hutaosa زن کی گشتاسب گردد اینچنین،این کامیابی را بمن بخش ای اشی که من هوتس نیک و آزاده را بر آن دارم که بحسب دین بیندیشد بحسب دین سخن گوید،بحسب دین رفتار کند و بدین مزداپرستی من بگرود و آن را دریابد آنچنان که در میان گروه پیروان من مایه نام و آوازه نیکو شود.


دریسنا 13 فقرهء 1 آمده آن زن و این زمین را که حال ماست بزرگ و سرور همیخوانیم دریسنا 38 فقره 1 گوید:ما میستائیم زنان این زمین را که حامل ماست و آن زنانی را که از تو هستند ای اهورا مزدا.آن زنانی را که از راستی برخور دارند ما میستائیم،در اوستا فقراتی که زنان به نیکی یاد گردیده و ستوده شده اند بسیار است از آنهاست فقره 6 ازیسنا 1،فقره 6 از یسنا 2،فقره 5 از ویسپرد 1، فقرهء 7 از ویسپرد 2؛فقره 4 ویسپرد 3 و جز اینها در این فقرات بزنانی درود فرستاده شده و ارجمند خوانده شده و در خور ستایش دانسته شده که دارای فرزند پاک باشند و نیک سرشت باشند.در اندیشه و کردار و گفتار نیک سرآمد باشند خوب تربیت شده و نسبت به شوهران خود شنوا باشند،در پاکی مانند سپندار مذ و از زنان اهورائی بشمار آیند.

بزودی خواهیم دید که در قانون مدنی ایران باستان دختری مجبور نبوده که به میل و اراده پدر خود شوهر کند میل خود آن دختر شرط ازدواج او بود.در یکی از قطعات گاتها که از سرود های خود پیغمبر زرتشت است و قدمت آن به سه هزار سال میرسد پیغمبر ایران درباره عروسی دخترش پئوروچیستا Pourutchista در وهشیتو ایشتگات(یسنا 53)بند 3 فرماید،ای پئوروچیستا از پشت هئچت اسب و خاندان سپیثم(هئچت اسپ Haetchat-aspa بگفته کتاب پهلوی بندهش و مروج الذهب مسعودی چهارمین نیای زرتشت است،سپیتم Spitama در پهلوی سپیتمان نام خاندان پیغمبر و نهمین جد زرتشت است.)، ای جوانترین دختر زرتشت،من از برای تو با منش نیک و راستی شوهر آزموده برگزیدم اما تو از خرد خویش پند پرس،آنگاه بجای آر آنچه را که از پارسائی و نیک اندیشی است.


شوهری که زرتشت از برای دختر خود برگزید جاماسب وزیر کی گشتاسب است اما دخترش را در این انتخاب آزاد گذاشت و میفرماید با خرد خودت مشورت کن و آنچه دلت خواست بجای آر.


در بند پنجم هیمن سرود پیغمبر به دختران و مردانی که در بزم عروسی بودند خطاب کرده گوید:


به شما ای دختران شوهرکننده و به شما[نیز ای جوانان]میگویم و پند میدهم آن را بیاد بسپرید و درست دریابید،باید در کوشش زندگی جهانی در راستی و پاکمنشی از همدیگر برتری جوئید زیرا چنین کوششی در خور پاداش نیک خواهد بود.


در دین ایران باستان میان مرد و زن فرقی گذاشته نشده و یکی به دیگری برتری ندارد. مرد و زن هر دو مکلف هستند که آنچه را درست و نیک یافتند و از برای خود پسندیدند دیگران را نیز از آن بیاگاهانند تا آنان را براه راست رهنمون گردند(یسنا 36 فقره 6): ما میستائیم اکنون جان و وجدان(دئنا) و نیروی دراکه و روان و فروهر نخستین آموزگاران کیش و نخستین شنوندگان آموزش[دینی]را،آن مردان و زنان پاک را که در راه راستی بپیروزی رسیدند(یسنا 26 فقره 4)؛


سروش پاک پس از فرو رفتن خورشید(شب هنگام)نگهبان مردان و زنان بینواست (یسنا 57 فقره 10)


زن و مرد(پسر و دختر)هردو باید بسن پانزده سالگی کستی بمیان بندند و سدره بپوشند (وندیداد،فرگرد 18 فقره 54 و فقره 58). (راجع به کستی یا کشتی و سدره نگاه کنید به جلد خرده اوستا تفسیر نگارنده ص 60)


ای ائیریه من
Airyaman گرامی (ائریهمن Airyaman ایزد چاره و درمان و فرشته پزشکی است.) از برای پناه بخشیدن مردان و زنان زرتشتی و از برای نگهبانی منش نیک بسوی ما بشتاب(یسنا 54 فقره 1)


اگر خواسته باشیم تمام فقراتی را که در اوستا دربارهء زن آمده در این مقام یاد کنیم سخن بدرازا خواهد کشید با اینکه در اوستای بزرگ که دارای بیست و یک نسک یا کتاب بوده فقط چهار یک آن بما رسیده،از این باقیمانده چندین برابر آنچه ذکر کردیم میتوان در این موضوع مطالبی استخراج کرد.البته در اوستای بزرگ باز چندین بار بیشتر از اینها پیش از اینکه پخش بزرگتر اوستا در نتیجه تعصب عربی و یورش مغول از دست برود،موبد دانشمندی نامزد به«آتور فرنبغ»در نیمه سده سوم هجری کتاب معروف پهلوی دینکرد را نوشت و در پایان همان سده موبد دیگری از همان خاندان«آتور فرنبغ»بنام«آتورپاد پسر امید»کار«دینکرد»را به پایان رسانید.در جزء مطالب گوناگون این کتاب بسیار گرانبها،در بخشهای هشتم و نهم آن بیست و یک نسک اوستا یک یک بنام خود یادگردیده و از گفتار هریک از آنها کم وبیش سخن رفته است آنچنانکه امروزه خلاصه مندرجات نسکهای از دست رفته را میدانیم بخصوصه در طی خلاصه سه نسک که عبارت باشد از نیکاتوم نسک
Nikâtum و هوسپارم نسک Huspâram و سکاتوم نسک Sekâtum که از«نسکهای داتیک»یا قانونی بوده، میدانیم که تا بچه اندازه در این نسکهای قانونی از زن سخن رفته بود اینک چند فقره از آنها : زن حق مالکیت دارد و میتواند دارائی خود را اداره کند-زن میتواند قیم و نگهدار پسری باشد که پدر او را از حق میراث محروم ساخته-زن میتواند از روی قانون از طرف شوهر خود داخل محاکمه شود و بنام شوهر خود امور را اداره کند-زن میتواند از شوهر ستمکار و بدرفتار به دادستان شکایت برد و سزای او را بخواهد-شوهر حق ندارد بدون اجازه زنش دختر خود را به ازدواج بدهد-در دادستان گواهی زن پذیرفه است-زن میتواند به مقام دادوری رسد و دادوری کند-زن میتواند در برخی از مواقع بجای موبدان مراسم دینی بجای آورد-و جز اینها آنچه تاکنون از داستان و تاریخ و دین ایران باستان دربارهء زن یاد کردیم و از هریک از آنها فقط نمونه بدست دادیم بخوبی میرساند که وضع زنان در این سرزمین در چند هزار سال پیش ازین بهتر از وضع کنونی آنان بوده است.


نظر باینکه در دین ایران، زن پست شمرده نشده میتوان احتمال داد که در قانون مدنی ایران باستان حق زن محفوظ بوده زیرا اساس قانون در هر کشور دین آن سرزمین است بخصوصه در روزگاران پیش در وضع قوانین مدنی کاملا قوانین دینی رعایت میشد.


زن در قانون مدنی ساسانیان :


خوشبختانه از روزگار ساسانیان کتاب بسیار گرانبهائی بزبان پهلوی در قانونی مدنی بما رسیده که احتمال خواننده این مقاله را راجع بزن بیقین میپیوندد.این کتاب نامزد است به،ماتیکان هزار داتستان.نویسنده دانشمند این نامه«فرخومرت و هرامان»نام دارد.شک نیست که ماتیکان هزار داتستان یادگاریست از روزگار ساسانیان،زمان تألیف آن باید عهد خسرو پرویز باشد زیرا نام چند تن از پادشاهان ساسانی تا خود خسرو پرویز در آن یاد شده است در ذکر آراء دادوران از 59 تن قانونشناسان و دانشمندان حقوق آن عهد در ایران کتاب نام برده شده است.


اینک چند قانون دربارهء زن از ماتیکان هزار داتستان استخراج کرده بعرض خوانندگان میرسانم:دختر مجبور نیست شوهری را که پدر یا قیم و وصی او برگزیده قبول کند،حق دارد او را رد کند،در صورتیکه دختر چنین شوهری را نپذیرفت،پدرش حق ندارد او را از ارث محروم کند و یا تنبیه دیگری در حق دخترش روا دارد،همچنین حق ندارد وجهی که بعنوان پول جیب میداد از او باز دارد،چیزیکه بایست بعنوان جهیزیه بدخترش بدهد همیشه به ادای آن مکلف است-ارثی که باید به دختر برسد در هنگام ازدواج نکرده حق او در ارث نیم حق ارث پسر است- داماد باید در وقت ازدواج بحسب شان آن دختر و خانوادهء وی مهریهء معین کند تا اگر کار بطلاق کشید آن زن بتواند از آن مهریه استفاده کند-وقتی که دختر بسن بلوغ رسید پدر مکلف است او را بشوهر بدهد،لئامت یاسب دیگر مثلا اینکه نخواسته باشد از خدمت دخترش محروم بشود از او سلب تکلیف نمیکند باین قبیل قوانین درماتیکان هزار داتستان بسیار برمیخوریم و از مجموع آنها میتوان دانست که در ایران باستان از برای زنان شخصیت قائل بودند آنچنانکه زن در دین ایرانیان خوار نبود در مقابل قانون آنان هم خوار نبود و تاریخ ایران هم به هیچ روی گواه خواری او نیست یعنی درست برخلاف امروز.

 

سرچشمه :
مجله آینده ، بهمن 1323 – شماره 6 (از صفحه 355 تا 361)
مجله آینده » تیر 1324 – شماره 10 (از صفحه 511 تا 515)

گردآوری : فریدون راستی

زن در ایران باستان

زن در ایران باستان
(به خامه استاد ابراهیم پورداوود) :



زن در اوستا :


اینک ببینیم در دین کهنسال ایران زن چگونه یاد شده است.شک نیست که دین هر قومی در امور اجتماعی آن قوم مدخلیت دارد اگر در ایران باستان نیاکان ما زن را پست و خوار یا گرامی و ارجمند میداشتند بنا بتعلیم دینی آنان بوده است در اوستائی که امروزه در دست داریم با اینکه چهار یک (یک چهارم) اوستائی است که نیاکان ما در روزگار ساسانیان در دست داشتند در هیچ یک از فقرات آن به زن اهانت نشده است برخلاف از هر حیث مقام محترمی از برای او قائل شده اند از برای نمونه که در آیین مزدیسنا(مزداپرستی)در میان گروه ایزدان و فرشتگان هفت تن از آنان مقام بسیار ارجمندی دارند که آنان را«امشاسپند»یعنی جاودانی خوانند در سر این گروه هفتگانه سپند مینو که خرد مقدس اهورا مزداست جای دارد و سه تن از آنان که امروزه در فارسی بهمن و اردیبهشت و شهریور گوئیم مذکر دانسته شده اند این سه امشاسپند بحسب ترتیب نماینده منش نیک و تقدس و توانائی آهو را مزدا هستند و سه تن از آنان در اوستا سپنتا ارمئیتی
Spenta armaiti امرتات Ameretat هئوروتات Hauivatat خوانده شده اند و در فارسی سپندارمذ و امرداد و خرداد گوییم هریک از این امشاسپند بحسب ترتیب نمایندهء پارسائی و فروتنی و بردباری،بیمرگی یا جاودانی کمال و رسائی اهورا مزدا میباشند.در جهان خاکی نگهبانی زمین و گیاه و آب با آنان است این سه امشاسپند هر سه مؤنث دانسته شده اند.غالبا در اوستا از سپندارمذ(سپنتا ارمئتی)که گفتیم در جهان مینوی نمایندهء فروتنی و بردباری اهورا مزدا و در جهان خاکی نگهداری زمین سپرده باوست،خود زمین اراده میشود و بسا دختر اهورا مزدا خوانده شده است.پیداست که از این عنوان چه مقام ارجمندی از برای زن و زمین قائل شده اند و خواسته اند بگویند هر آنکه مادر زمین را که بجای دختر خداوندگار است با کشاورزی خرم وآباد دارد مایهء خشنودی پدر آسمانی است. دیگر اینکه در آیین مزدیسنا عقیده دارند که روان آدمی پس از مرگ در بامداد روز چهارم از بستر مرده جدا شده بسوی جهان بالا میشتابد در آنجا دین خود را بپیکر دختر جوان و زیبائی میبیند که او را از پل چینوت(پل صراط)گذرانده بسوی بهشت رهنمون میشود چنانکه روان گناهکار را زن زشتی در جهان دیگر بسوی دوزخ میکشاند در اینجا باید یادآور شویم که واژه دئنا daena که در فارسی دین شده در اوستا مؤنث است. دئنا در اوستا گاهی بمعنی وجدان است و گاهی بمعنی کیش-مجسم شدن دین پس از مرگ چنانکه در«هادخت نسک»آمده یکی از شاهکارهای اوستاست. (نگاه بجلد دوم یشتها ص 171 تفسیر نگارنده)

دیگر اینکه در مزدیسنا به ظهور موعودی در آخر الزمان که او را«سوشیانت»خوانند،عقیده دارند.یاران جاودانی سوشیانت که وی را در برانگیختن مردگان یاوری کنند و جهان مینوی را بیارایند سی تن دانسته شده اند پانزده تن از آنان مردند و پانزده تن دیگر زن.


چنانکه دیده میشود در روز پسین هم در آراستن جهان مینوی و زندگی روحانی از یاوری زنان بی نیاز نیستند.


در کشور خشک و گرم و کوهستانی ایران،آب عنصر بسیار گرانبهائی است.ایزدی که سرچشمهء آبها از اوست و نگهبانی این«آخشیج»سپرده بدوست فرشته ایست مؤنث و آن ناهید است که در اوستا اناهیتا
Anahita نامیده شده است.


در آبان یشت که در ستایش این فرشته زیبا و نیرومند است در فقرات 126-129 مانند یکی از زنان آزاده تعریف شده است اینچنین: ناهید پاک و توانا هماره به پیکر دختر جوان بسیار برومند و خوش اندام جلوه گر است.آزده و بلندبالاست کمربند بمیان بسه و جامهء گرانبها در بر دارد. تاجی ستاره نشان بر سر و کفش زرین بپا دارد،با گوشواره و گردنبند آراسته است.


در فروردین یشت در ردیف گروهی از مردان نامور و پارسا بفروهر شانزده تن از زنان و یازده تن از دوشیزگان درود فرستاده شده است و پس از آن در فقرات 143-145 این یشت آمده:فروهرهای مردان پاک ایران زمین را میسنائیم فروهرهای زنان پاک ایران زمین را میستاییم……


فروهرهای مردان پاک همه روی زمین را میستائیم،فروهرهای زنان پاک همه روی زمین را میستائیم.در گوش یشت فقره 26 و در ارت یشت فقره 46 آمده که پیغمبر ایران، «درواسیا»
Drvaspa فرشته نگهبان چارپایان سودمند و اَشی Ashi فرشته توانگری را ستوده از آنان خواستار است که دینش طرف توجه هوتس Hutaosa زن کی گشتاسب گردد اینچنین،این کامیابی را بمن بخش ای اشی که من هوتس نیک و آزاده را بر آن دارم که بحسب دین بیندیشد بحسب دین سخن گوید،بحسب دین رفتار کند و بدین مزداپرستی من بگرود و آن را دریابد آنچنان که در میان گروه پیروان من مایه نام و آوازه نیکو شود.


دریسنا 13 فقرهء 1 آمده آن زن و این زمین را که حال ماست بزرگ و سرور همیخوانیم دریسنا 38 فقره 1 گوید:ما میستائیم زنان این زمین را که حامل ماست و آن زنانی را که از تو هستند ای اهورا مزدا.آن زنانی را که از راستی برخور دارند ما میستائیم،در اوستا فقراتی که زنان به نیکی یاد گردیده و ستوده شده اند بسیار است از آنهاست فقره 6 ازیسنا 1،فقره 6 از یسنا 2،فقره 5 از ویسپرد 1، فقرهء 7 از ویسپرد 2؛فقره 4 ویسپرد 3 و جز اینها در این فقرات بزنانی درود فرستاده شده و ارجمند خوانده شده و در خور ستایش دانسته شده که دارای فرزند پاک باشند و نیک سرشت باشند.در اندیشه و کردار و گفتار نیک سرآمد باشند خوب تربیت شده و نسبت به شوهران خود شنوا باشند،در پاکی مانند سپندار مذ و از زنان اهورائی بشمار آیند.

بزودی خواهیم دید که در قانون مدنی ایران باستان دختری مجبور نبوده که به میل و اراده پدر خود شوهر کند میل خود آن دختر شرط ازدواج او بود.در یکی از قطعات گاتها که از سرود های خود پیغمبر زرتشت است و قدمت آن به سه هزار سال میرسد پیغمبر ایران درباره عروسی دخترش پئوروچیستا Pourutchista در وهشیتو ایشتگات(یسنا 53)بند 3 فرماید،ای پئوروچیستا از پشت هئچت اسب و خاندان سپیثم(هئچت اسپ Haetchat-aspa بگفته کتاب پهلوی بندهش و مروج الذهب مسعودی چهارمین نیای زرتشت است،سپیتم Spitama در پهلوی سپیتمان نام خاندان پیغمبر و نهمین جد زرتشت است.)، ای جوانترین دختر زرتشت،من از برای تو با منش نیک و راستی شوهر آزموده برگزیدم اما تو از خرد خویش پند پرس،آنگاه بجای آر آنچه را که از پارسائی و نیک اندیشی است.


شوهری که زرتشت از برای دختر خود برگزید جاماسب وزیر کی گشتاسب است اما دخترش را در این انتخاب آزاد گذاشت و میفرماید با خرد خودت مشورت کن و آنچه دلت خواست بجای آر.


در بند پنجم هیمن سرود پیغمبر به دختران و مردانی که در بزم عروسی بودند خطاب کرده گوید:


به شما ای دختران شوهرکننده و به شما[نیز ای جوانان]میگویم و پند میدهم آن را بیاد بسپرید و درست دریابید،باید در کوشش زندگی جهانی در راستی و پاکمنشی از همدیگر برتری جوئید زیرا چنین کوششی در خور پاداش نیک خواهد بود.


در دین ایران باستان میان مرد و زن فرقی گذاشته نشده و یکی به دیگری برتری ندارد. مرد و زن هر دو مکلف هستند که آنچه را درست و نیک یافتند و از برای خود پسندیدند دیگران را نیز از آن بیاگاهانند تا آنان را براه راست رهنمون گردند(یسنا 36 فقره 6): ما میستائیم اکنون جان و وجدان(دئنا) و نیروی دراکه و روان و فروهر نخستین آموزگاران کیش و نخستین شنوندگان آموزش[دینی]را،آن مردان و زنان پاک را که در راه راستی بپیروزی رسیدند(یسنا 26 فقره 4)؛

سروش پاک پس از فرو رفتن خورشید(شب هنگام)نگهبان مردان و زنان بینواست (یسنا 57 فقره 10)


زن و مرد(پسر و دختر)هردو باید بسن پانزده سالگی کستی بمیان بندند و سدره بپوشند (وندیداد،فرگرد 18 فقره 54 و فقره 58). (راجع به کستی یا کشتی و سدره نگاه کنید به جلد خرده اوستا تفسیر نگارنده ص 60)


ای ائیریه من
Airyaman گرامی (ائریهمن Airyaman ایزد چاره و درمان و فرشته پزشکی است.) از برای پناه بخشیدن مردان و زنان زرتشتی و از برای نگهبانی منش نیک بسوی ما بشتاب(یسنا 54 فقره 1)


اگر خواسته باشیم تمام فقراتی را که در اوستا دربارهء زن آمده در این مقام یاد کنیم سخن بدرازا خواهد کشید با اینکه در اوستای بزرگ که دارای بیست و یک نسک یا کتاب بوده فقط چهار یک آن بما رسیده،از این باقیمانده چندین برابر آنچه ذکر کردیم میتوان در این موضوع مطالبی استخراج کرد.البته در اوستای بزرگ باز چندین بار بیشتر از اینها پیش از اینکه پخش بزرگتر اوستا در نتیجه تعصب عربی و یورش مغول از دست برود،موبد دانشمندی نامزد به«آتور فرنبغ»در نیمه سده سوم هجری کتاب معروف پهلوی دینکرد را نوشت و در پایان همان سده موبد دیگری از همان خاندان«آتور فرنبغ»بنام«آتورپاد پسر امید»کار«دینکرد»را به پایان رسانید.در جزء مطالب گوناگون این کتاب بسیار گرانبها،در بخشهای هشتم و نهم آن بیست و یک نسک اوستا یک یک بنام خود یادگردیده و از گفتار هریک از آنها کم وبیش سخن رفته است آنچنانکه امروزه خلاصه مندرجات نسکهای از دست رفته را میدانیم بخصوصه در طی خلاصه سه نسک که عبارت باشد از نیکاتوم نسک
Nikâtum و هوسپارم نسک Huspâram و سکاتوم نسک Sekâtum که از«نسکهای داتیک»یا قانونی بوده، میدانیم که تا بچه اندازه در این نسکهای قانونی از زن سخن رفته بود اینک چند فقره از آنها : زن حق مالکیت دارد و میتواند دارائی خود را اداره کند-زن میتواند قیم و نگهدار پسری باشد که پدر او را از حق میراث محروم ساخته-زن میتواند از روی قانون از طرف شوهر خود داخل محاکمه شود و بنام شوهر خود امور را اداره کند-زن میتواند از شوهر ستمکار و بدرفتار به دادستان شکایت برد و سزای او را بخواهد-شوهر حق ندارد بدون اجازه زنش دختر خود را به ازدواج بدهد-در دادستان گواهی زن پذیرفه است-زن میتواند به مقام دادوری رسد و دادوری کند-زن میتواند در برخی از مواقع بجای موبدان مراسم دینی بجای آورد-و جز اینها آنچه تاکنون از داستان و تاریخ و دین ایران باستان دربارهء زن یاد کردیم و از هریک از آنها فقط نمونه بدست دادیم بخوبی میرساند که وضع زنان در این سرزمین در چند هزار سال پیش ازین بهتر از وضع کنونی آنان بوده است.


نظر باینکه در دین ایران، زن پست شمرده نشده میتوان احتمال داد که در قانون مدنی ایران باستان حق زن محفوظ بوده زیرا اساس قانون در هر کشور دین آن سرزمین است بخصوصه در روزگاران پیش در وضع قوانین مدنی کاملا قوانین دینی رعایت میشد.


زن در قانون مدنی ساسانیان :


خوشبختانه از روزگار ساسانیان کتاب بسیار گرانبهائی بزبان پهلوی در قانونی مدنی بما رسیده که احتمال خواننده این مقاله را راجع بزن بیقین میپیوندد.این کتاب نامزد است به،ماتیکان هزار داتستان.نویسنده دانشمند این نامه«فرخومرت و هرامان»نام دارد.شک نیست که ماتیکان هزار داتستان یادگاریست از روزگار ساسانیان،زمان تألیف آن باید عهد خسرو پرویز باشد زیرا نام چند تن از پادشاهان ساسانی تا خود خسرو پرویز در آن یاد شده است در ذکر آراء دادوران از 59 تن قانونشناسان و دانشمندان حقوق آن عهد در ایران کتاب نام برده شده است.


اینک چند قانون دربارهء زن از ماتیکان هزار داتستان استخراج کرده بعرض خوانندگان میرسانم:دختر مجبور نیست شوهری را که پدر یا قیم و وصی او برگزیده قبول کند،حق دارد او را رد کند،در صورتیکه دختر چنین شوهری را نپذیرفت،پدرش حق ندارد او را از ارث محروم کند و یا تنبیه دیگری در حق دخترش روا دارد،همچنین حق ندارد وجهی که بعنوان پول جیب میداد از او باز دارد،چیزیکه بایست بعنوان جهیزیه بدخترش بدهد همیشه به ادای آن مکلف است-ارثی که باید به دختر برسد در هنگام ازدواج نکرده حق او در ارث نیم حق ارث پسر است- داماد باید در وقت ازدواج بحسب شان آن دختر و خانوادهء وی مهریهء معین کند تا اگر کار بطلاق کشید آن زن بتواند از آن مهریه استفاده کند-وقتی که دختر بسن بلوغ رسید پدر مکلف است او را بشوهر بدهد،لئامت یاسب دیگر مثلا اینکه نخواسته باشد از خدمت دخترش محروم بشود از او سلب تکلیف نمیکند باین قبیل قوانین درماتیکان هزار داتستان بسیار برمیخوریم و از مجموع آنها میتوان دانست که در ایران باستان از برای زنان شخصیت قائل بودند آنچنانکه زن در دین ایرانیان خوار نبود در مقابل قانون آنان هم خوار نبود و تاریخ ایران هم به هیچ روی گواه خواری او نیست یعنی درست برخلاف امروز.


سرچشمه :
مجله آینده » تیر 1324 – شماره 10 (از صفحه 511 تا 515)

گردآوری : فریدون راستی

ارداویراف‌ نامه

ارداویراف‌نامه


اَرداویراف‌نامه یا اَرداویرازنامه نام یکی از کتاب‌های نوشته شده به زبان پارسی میانه است که از پیش از اسلام بجا مانده‌است. مضمون کتاب، اعتقادات عامه ایرانیان پیش از اسلام در باره آخرت است.

 

ویراف مقدس، نام یکی از موبدان که به عقیده پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویراف‌نامه معراج نامه اوست. داستان دینی ارداویراف همانندی زیادی با کمدی الهی دانته دارد و پژوهشگران بر این باورند که دانته در آفریدن اثر خود از منابع عربی یاری گرفته و آن منابع به نوبه خود از ارداویراف‌نامه اقتباس کرده‌اند.

 

کتاب معروف ارداویراف‌نامه تصویر جامعی را از دوزخ در زرتشتیگری بدست می‌دهد. این کتاب که ظاهرأ در قرن سوم هجری به رشتهٔ تحریر درآمده‌است، یکی از منابع مهم تاریخ شفاهی آئین باستانی زرتشتی است. از محتوای کتاب چنین برمی‌آید که متن اصلی پهلوی آن به اواخر دورهٔ ساسانی تعلق داشته‌است. کتاب داستان موبدی است که برای بی‌گمان شدنِ مردمان در باره دین و رستاخیز و بهشتت و دوزخ، خویش را به یاری موبدان دیگر به خواب هفت روزه می برد و روان او در بهشت، نیکی های نیکوکاران و در دوزخ پاداَفرَه (:مجازات) بدکاران را می بیند و پس از به هوش آمدن آن داستانها را باز می گوید. این مرد ویراف نام دارد که او را اردا بمعنای قدیس لقب داده‌اند. ارداویراف را مؤبدان آئین مزدیسنی شربتی مخدر و مقدس می‌خورانند که تحت تأثیر آن وی به مدت سه شبانه روز به خواب می‌رود و پس از بیداری داستان سیروسلوک روحی خود را برای دیگران بازگو می‌کند. گرچه قصهٔ سیروسلوک روحی اردا ویراف جنبهٔ موهومی دارد و آشکارا از تأثیر بنگ یا مخدری شبیه به آن سرچشمه گرفته‌است، باز منبعی بی نظیر از برداشتی که زرتشیان ازبهشت وجهنم داشته‌اند را به ما ارائه می‌دهد.

 

 

داریوش کارگر ارداویرافنامه را «بر اساس شش دستنوشته و مقایسه با روایت و نسخه زبان پهلوی و ترجمه انگلیسی» تصحیح کرد و «کامل ترین نسخه» این متن کهن را به دست داد.

 

این کتاب را دانشگاه اپسالا با عنوان «اردای ویراف نامه، روایت فارسی زرتشتی» منتشر کرده است.

 

در دیباچه ترجمه کهن ارداویرافنامه به پارسی چنین آمده‌است: ایدون گویند که چون شاه اردشیر بابکان بپادشاهی بنشست، نود پادشاه بکشت و بعضی گویند نودوشش پادشاه بکشت و جهان را از دشمنان خالی کرد و آرمیده گردانید و دستوران و موبدانی که در آنزمان بودند همه را پیش خویشتن خواند و گفت که دین راست و درستکه ایزد تعالی بزرتشت… گفت و زرتشت در گیتی روا کرد مرا بازنمائید تا من این کیشها و گفت و گویها از جهان برکنم و اعتقاد با یکی آورم و کس بفرستاد بهمه ولایتها، هرجایگاه که دانائی و یا دستوری بود همه را بدرگاه خود خواند. چهل هزار مرد بر درگاه انبوه شد. پس بفرمود و گفت آنهایی که ازین داناترند باز پلینند. چهارهزار داناتر از آن جمله گزیدند و شاهانشاه را خبر کردند و گفت دیگر بار احتیاط بکنید، دیگر نوبت از آن جمله قومی که به تمیز و عاقل و افستا و زند بیشتر از بردارند جدا کنید. چهارصد مرد برآمد که ایشان افستا و زند بیشتر ازبر داشتند. دیگرباره احتیاط کردند در میان ایشان چهل مرد بگزیدند که ایشان افستا جمله از بر داشتند. دیگر در میان آن جملگی هفت مرد بودند که از اول عمر تا به آن روزگار که ایشان رسیده بودند بر ایشان هیچ گناه پیدا نیامده بود و بغایت عظیم پهریخته بودند و پاکیزه درمنشن و گوشن و کنشن و دل در ایزد بسته بودند. بعد از آن هر هفت را بنزدیک شاه اردشیر بردند. بعد از آن شاه فرمود که مرا میباید که این شک و گمان از دین برخیزد و مردمان همه بر دین اورمزد و زرتشت باشند و گفت و گوی از دین برخیزد چنانکه مرا و همه عالمان و دانایان را روشن شود که دین کدامست و این شک و گمان از دین بیفتد.

 

بعد از آن ایشان پاسخ دادند که کسی این خبر باز نتواند دادن الا آنکسی که از اول عمر هشتسالگی تا بدان وقت که رسیده باشد هیچ گناه نکرده باشد و این مرد ویرافست که از او پاکیزه‌تر و مینوروشن‌تر وراستگوی‌تر کس نیست و این قصه اختیار بر وی باید کردن و ما ششگانه دیگر یزشن‌ها و نیرنگ‌ها که در دین از بهر این کار گفته‌است به جای آوریم تا ایزد عز و جل احوالها به ویراف نماید و ویراف ما را از آن خبر دهد تا همه کس به دین اورمزد و زرتشت بی‌گمان شوند و ویراف این کار در خویشتن پذیرفت و شاه اردشیر را آن سخن خوش آمد و پس گفتند این کار راست نگردد مگر که به درگاه آذران شوند و پس برخاستند و عزم کردند و برفتند و پس از آن، آن شش مرد که دستوران بودند از یک سویِ آتشگاه یزشنها پساختند و آن چهل دیگر سویها با چهل هزار مرد دستوران که به درگاه آمده بودند همه یزشنها پساختند و ویراف سر و تن بشست و جامه سفید درپوشید و بوی خوش برخویشتن کرد و پیش آتش بیستد و از همه گناه‌ها پتفت بکرد… پس شاهنشاه اردشیر با سواران سلاح پوشیده، گرد بر گرد آتشگاه نگاه می‌داشت تا نه که آشموغی یا منافقی پنهان چیزی بر ویراف نکنند که او را خللی رسد و چیزی بدی در میان یزشن کند که آن نیرنگ باطل شود.

 

پس در میان آتشگاه تختی بنهادند و جامه‌های پاکیزه برافکندند و ویراف را بر آن تخت نشاندند و رویبند بر وی فروگذاشتند و آن چهل هزار مرد بر یزشن کردن ایستادند و درونی بیشتند و قدری په بر آن درون نهادند. چون تمام بیشتند یک قدح شراب به ویراف دادند و…هفت شبانروز ایشان بهمجا یزشن می‌کردند و آن شش دستور ببالین ویراف نشسته بود سی و سه مرد دیگر که به گزیده بودند از گرد بر گرد تخت یزشن می‌کردند و آن تیرست و شصت مرد که پیشتر به گزیده بودند از آن گرد بر گرد ایشان یزشن می‌کردند و آن سی و شش هزار گرد برگرد آتشگاه گنبد یزشن می‌کردند و شاهنشاه سلاح پوشیده و بر اسب نشسته با سپاه از بیرون گنبد می‌گردید باد را آن جا راه نمی‌دادند وبهرجائی که این یزشنکنان نشسته بودند بهر قومی جماعتی شمشیر کشیده و سلاح پوشیده ایستاده بودند تا گروه‌ها بر جایگاه خویشتن باشند و هیچ کس بدان دیگر نیامیزند و آن جایگاه که تخت ویراف بوداز گرد بر گرد تخت پیادگان با سلاح ایستاده بودند و هیچ کس دیگر را بجز آن شش دستور نزدیک تخت رها نمی‌کردند، چو شاهنشاه درآمدی از آنجا بیرون آمدی و گرد بر گرد آتشگاه نگاه می‌داشتی. و بر این سختی کالبد ویراف نگاه می‌داشتی. یشتند تا هفت شبانروز برآمد. بعد از هفت شبانروز ویراف بازجنبید و باززیید و بازنشست و مردمان و دستوران چون بدیدند که ویراف از خواب درآمد خرمی کردند و شادشدند و رامش پذیرفتند و بر پای ایستادند و نماز بردند و گفتند: شادآمدی اردای‌ویراف… چگونه آمدی و چون رستی و چه دیدی؟ ما را بازگوی تا ما نیز احوال آن جهان بدانیم… ارداویراف واج گرفت، چیزی اندک مایه بخورد و واج بگفت پس بگفت این زمان دبیری دانا را بیاورید تا هرچه من دیده‌ام بگویم و نخست آن در جهان بفرستید تا همه کس را کار مینو و بهشت و دوزخ معلوم شود و قیمت نیکی کردن بدانند و از بد کردن دور باشند پس دبیری دانا بیاوردند و در پیش ارداویراف بنشست.

دریافت

دادستان دینی

دادستان دینی

 

کتاب دادِستان دینی (پهلوی: Dādestān ī Dēnīg) از جمله دانشنامه‌های دینی زرتشتی به زبان پارسی میانه است. دادستان دینی که به معنای احکام دینی است یکی از کتابهای بزرگ و معتبر به زبان پهلوی است که در قرن نهم میلادی تألیف شد. همانگونه که از نام این کتاب پیداست مطالب آن دربارهٔ احکام و امور دینی و همجنین روایت‌های پیرامون دین زرتشتی است.

 

این کتاب شامل پاسخ‌های منوچهر به نود و دو پرسشی است که مهرِخورشید، پسر آذرماه و سایر زرتشتیان از او کرده‌اند. منوچهر برادر زادسپَرَم و فرزند گشن‌جم بود. وی پیشوای زرتشتیان کرمان و فارس بوده‌است و در نیمه دوم قرن سوم هجری می‌زیسته‌است. ضمن این پرسش و پاسخها مطالب گوناگونی از قبیل اصول باورهای زرتشتی، اساطیر و رسوم و آیین‌های دینی آمده‌است. این کتاب نثر پیچیده‌ای دارد و از نظر مسائل و دشواری‌هایی که زرتشتیان در سده سوم هجری در برخورد با مسلمانان داشته‌اند، دارای اهمیت است.

آفرینگان

آفرینگان‌ها ، آفرنگان‌ها

 

آفرینگان‌ها یا آفرنگان‌ها یک رشته از نمازهای زرتشتیان است که در مدت سال در جشن‌ها و هنگام‌های مختلف به جای آورده‌می‌شود. چهار آفرینگان مهم در متن اوستای گلدنر به این ترتیب ضبط شده‌است: آفرینگان دهمان، آفرینگان گاتا، آفرینگان گاهنبار، آفرینگان رپیتون. آفرینگان‌ها از همان کلمهٔ آفرین و به معنی دعای نیک و ستایش است در مقابل نفرین که دعای بد است. در این نمازها به روان مردگان آفرین و درود فرستاده می‌شود یا به زندگان دعا می‌کنند. هر یک از آفرینگان‌ها را در هنگامی ویژه طی مراسمی می‌خوانند. پاره ای از اوقات صرفاً برای برگزاری مراسمی مذهبی است که کسی بانی آن است گاه جهت شکرگزاری و بزرگداشت کسی است گاه نیز برای درگذشتگان و در روزهای معینی پس از درگذشت اشخاص.

 

در اوستا کلمات آفرین و آفریتی و آفریوَنَ زیاد به کار برده شده‌است و همه‌جا به معنای آفرین است. آفرین از ریشهٔ فری به معنی دوست داشتن، ستائیدن، خوشنود ساختن و آفرین خواندن است. واژهٔ آفریتی در اوستا چنان که واژهٔ دعا در عربی (دعای له و دعای علیه) از برای دعای خوب و دعای بد هر دو آمده‌است. در برخی از فرهنگ‌های فارسی آفرینگان به معنی یکی از ۲۱ نسک (کتاب) زند ضبط شده‌است.


سرچشمه : دانشنامه مزدیسنا

سیروزه

سی‌روزه ، سیروزه


سی‌روزه ( سیروزه ) در خرده اوستا دو فصل به نام سی‌روزه داریم که یکی سی‌روزهٔ کوچک و دیگری سی‌روزهٔ بزرگ نام دارد و در آن نام اهورامزدا و تعدادی از امشاسپندان و ایزدان آمده‌است. سی روزه به ویژه در روز سی‌ام، در آخرین روز ششمین ماه و در آخرین روز دوازدهمین ماه پس از درگذشت کسی خوانده‌می‌شود. بنابراین سی‌روزه آیینی است برای آمرزش روان درگذشتگان و به همین مناسبت یسنای ۲۶ را که راجع است به فروهر، در آخر سی روزهٔ بزرگ افزوده‌اند.


سرچشمه : دانشنامه مزدیسنا

دماوند مقدس

دماوند مقدس


دماوند، همانجایی است كه بنابر باور ما زرتشتیان، ضحاك در آنجا در بند است. شاه‌فریدون،هنگامی كه بر ضحاك پیروز می‌شود، او را نمی‌كشد بلكه او را كه نمادی ازبدی اندیشه، بدی گفتار و بدی كردار است، در دماوند، به بند می‌كشد. ما باورداریم كه شاه‌فریدون،‌ نه ضحاك، كه جور و ستم و بدی را در دماوند به بندكشیده است. و باور داریم كه تنها با نیكی، با شادی، با همازوری و با داد ودهش است كه بدی همچنان ناتوان می‌ماند و نمی تواند از بند اسارت، رها شود.

دماوند،همان كوه سپیدی كه بندگاه ضحاك است، همان كوهی كه آرش از فرازش، تیرانداخت، همان كوهی كه در اوستا، در شاهنامه، در نامه‌های دینی و غیردینی،در سروده‌ها و داستان‌ها، در نَقل‌ها و روایت‌ها، همیشه، بوده و هست.

 

در اسطوره های ایرانی زرتشتی از رشته کوههای البرز و بویژه کوه دماوند بسیار نام برده شده است .امااین اسطوره ها چیست و چرا در فرهنگ و آداب ما ایرانیان ریشه دوانده است، برای واژه اسطوره تعاریف متفاوتی آورده اند اما در بهترین توضیح :اسطوره ها آیینه هایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزاره ها منعکس می کنند و آنجا که تاریخ و باستانشناسی خاموش می مانند اسطوره ها به سخن در می آیندو فرهنگ آدمیان را از دوردستها به زمان ما می آوردند و افکار بلندو منطق گسترده مردمانی ناشناخته ولی اندیشمندرا در دسترس ما می گذارند.


در این مقاله سعی شده است علت مقدس بودن کوه دماوندجمع آوری گردد،باشدکه انگیزه ای برای تحقیق بیشتر در بین بهدینان گردد.


1- چَکاد دائیتی (1) قله ای در میان جهان است و ترازوی ایزد رشن بر فراز آن جای داردو پل چینودیا صراط در آنجا است و دوزخ در زیرپُل ،روان درگذشتگان در بامداد چهارمین روز مرگ به آن می رسد.اگر بهشتی باشد،بادی خوش و نماد نیکویی کرداراو به پیشوازش می آید و اگردوزخی باشدبادی بدبوو کردار زشت او به پیشوازش مس آیدو


2- … هرمزدآسمان را چون بیضه ای آفرید که مرغکی در آن است و زمین را در نیمه آسمان ،در ستاره پایه بیافرید که در تازش اهریمن فروکشیده شد.البرز را بر زمین بر کشید تا آسمان و پایه های آسمان را با همه کوهها و دریا ها و خشکی و گیاهان برساخت
(2)

3- سرَوشَه یا سروش ایزد : به معنی اطلاعات یا انظباط یکی از چهره های محبوب دین زرتشتی ،یک جنگجوی مسلح که دشمن دروغ است و با تبر جنگی اش کاسه سر دیوان را خرد می کندخانه ای هزار ستودنی داردکه در بالاترین قله کوه البرز (دائیتی ،هرئیتی )است این خانه 


4- پس از آنکه افراسیاب به منوچهر غلبه نمود قرار بر این شد که حدود خاکی ایران و توران مشخص شود دراین هنگام گویند آرش تیرو کمانی را که اَمشاسپند سپندارمزد به وی داده بود برچله برکشید و به قوت خدادی تیر از شست رها کرد و خود جان تسلیم نمود و به امر خداوند باد تیر را با خود برد تا…. گویند این تیر از کوه دماوند رها شده است(اوستای تیر یَشت )


5- می گویند تن سام (3) دردشتی به نام پیشانسه نزدیک کوه دماوند است که درآن دشت به جز غَله و چیزهایی خوردنی که می کارند و دروند و بدان زندگی می کنند هیچ گونه گیاه و درخت رویدنی دیگر نیست
…. .


6- در افسانه های ملی ایران دماوند و رشته کوه البرز عموما صحنه وقایعی چند است.

کارهای شگفت انگیز جمشید،فریدون ، سام ، زال ،رستم ،کیکاووس و غیره که در شاهنامه فردوسی آمده است در این مکان اتفاق افتاده است.

گویند البرز مسکن سیمرغ است و دماوند محل زندان ضحاک ماردوش می باشد که بدست فریدون اسیر شده است.

حتی روایتی است که سلیمان دیوی را در آنجا محبوس کرده است.

آنچه که مسلم است هضم این اسطوره ها برای انسان قرن حاضر مشکل است اما اینان قدمت،


شوکت و قداست کوه دماوند را نشان می دهد.

ای برادر قصه چون پیمانه ای است     معنی اندر وی مثال دانه ای است

دانه معنی بگیرد مرد عقل      بنگرد پیمانه را گر گشت نقل

مولوی

———————————————————-
1 چکاد دائیتی همان کوه دماوند است.

2- منظور این است که اولین کوهی که در جهان آفریده شده کوه البرز و دماوندمی باشدو این کوه مادر تمام کوهها و دریاها و …است.

3- سام یکی از پادشاهان اسطوره ای است که در هنگام رستاخیز مسئول جمع آوری اجساد درگذشتگان است.