اینکه برخی از نویسندگان، دین یهود و مسیحیت و اسلام را دنباله رو دین زرتشت دانسته اند، اشتباه بزرگی است

آیین زرتشت

دیدگاه و نوشته های جهانگیر موبد گشتاسب اشیدری

 

بخش 6 – اینکه برخی از نویسندگان، دین یهود و مسیحیت و اسلام را دنباله رو دین زرتشت دانسته اند، اشتباه بزرگی است.

 

همکیشان گرامی، اینکه برخی از همکیشان در برابر نوشته هایی که به دست گروهی از نویسندگان دانسته و یا ندانسته نوشته شده و به آن فخر میفروشند که دین یهود و مسیح و اسلام از دین زرتشت ریشه گرفته اند، اشتباه بزرگی است.

چون دین زرتشت بنابر آنجه در «گاتاها» سروده شده، ستون آن بر خرد، اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک و راه در جهان یکی است و آن هم راستی است و مهرورزی و داد و دهش و بدون هیجگونه وحی و معجزه ای بنیانگذاری شده.

ولی دین های سامی بر مبنای جبر و زور، قضا، قدر و جنگ و ستیز، وحی و امدادهای غیبی و معجزه بنا نهاده شده اند.

بنابر این باید بدانیم که این ردیف نوشته ها با خواندن کتابهای مقدس توحیدی خودشان نادرست است، تنها تکدانه اندیشمند بزرگ ایرانی آربایی، زرتشت بود که با جنگ و ستیز میانه ای نداشت و در هیچ جای از «گاتاها» سخنی از آن به میان نیامده، بلکه تأکید نموده است که در برابر زورگویان و ستمگران به پدافند برخیزید تا ریشه خودکامی و ددمنشی و بداندیشی از جهان رخت بربندد و دنیا روی آسایش و آرامش به خود ببیند و به سوی نوجویی و نوگرایی و آبادی و پیشرفت برود.

در فرهنگ زرتشتی و آموزش زرتشت واژه ای چون جهاد و جنگ صلیبی و خشم پروردگار وجود ندارد. دین بهی مزدیسنی تنها دینی است که به هنگام آیین سدره پوش شدن نوجوانان (پیمان بستن دینی) یکی از سخنانی که هر بهدینی باید بر زبان بیاورد این است:

من از این روی دین بهی را برمیگزینم که یوغ بردگی بر می اندازد و جنگ افزار را فرو می نهد و آزادی بخش و راستین است. آموزش های زرتشت تنها و تنها در «گاتاها» مندرج است نه اوستای جدید و نوشته های کلیشه ای و قالبی واپسین تر که پس از درگذشت اشوزرتشت به وسیله بزرگان هر زمانهای نوشته شده و خیلی از آنها با «گاتاها» همخوانی ندارند.

در برابر آموزش های ساده و روشن زرتشت بود که کورش کبیر آن را به عنوان نخستین منشور حقوق بشر به کار برد. چنانچه بخواهیم وابستگی ادیان سامی را با نوشته های پس از زرتشت هماهنگ بدانیم که آمیختگی هایی از دین زروانیان و مهرپرستان و مانویان و ارداویراف و همگی بر ضد دین زرتشت است که به دست مغان مادی آن دوران نوشته اند، شاید تا اندازه ای درست باشد. بر مبنای همین نوشته هاست که ادیان سامی از آن بهره گرفته اند و نویسندگان بدون ریشه یابی در تنها و تنها کتاب دینی زرتشتیان که «گاتاها» میباشد، هر کدام از دیدگاه خود به تفسیر گوناگون پرداخته اند.

دیدگاهها و بیانات زرتشت درباره «هنجار هستنی» و آفرینش در چند آیه «گاتاها» آمده است و به موجب سرودهای روشن و فروغمند و زیبا که در این مورد سروده شده از آفرینش افلاک و کیهان وسیله پروردگار به شیوه ای دلپذیر و ساده یاد کرده است تا جایی که چون دلداده ای به دلدار درباره آفرینش هستی، خورشید، ستارگان، ماه، آسمان، زمین و… یاد کرده و بیدرنگ در «گاتاها» به آنها آنچه از خرد و نبوغ ذاتی اش دریافته خودش جواب میدهد: «چون به ژرفا در «اندیشه» خویش به تو اندیشیدم در درون با خرد خود تو را دریافتم که تویی سرآغاز و تویی سرانجام».

 

این آیه های بسیار پر مغز و پرنغز و شیوا که به گونه پرسش و پاسخ در «گاتاها» بیان شده و نشان دهنده ژرفای دانش و بینش و نبوغ ذاتی اشوزرتشت است، از هزاران سال پیش انسان را راهنمایی کرده و از خرافات به دور نگاه داشته است.

دین زرتشت دینی است پویا و پیشبرنده و با آزادگی گزینش و اختیاری که این دین به انسانها داده است که راه خود را چه خوب و چه بد انتخاب کنند. و از نتیجه خوب و بد آن هم برخوردار شوند.

تقدیر و سرنوشت در دین زرتشت جایی ندارد. این ما هستیم که تصمیم می گیریم و کشته خود را درو می کنیم. این ما هستیم که سازنده آینده خود هستیم، پروردگار هیچ دخالتی در کار ما ندارد. خوشبختانه ایرانیان به ویژه جوانان امروز از یک خواب تاریخی بیدار شده و با تهور و بی پروایی بپاخاسته اند.

رستاخیز و نوزایی در فرهنگ جنبش و فرگشت آزادی و آگاهی را که فرهنگ کهن ایران نیز بر آن استوار بوده آماج خود برگزیده اند. دانشمندان زرتشتی با شتاب چشمگیر و توقف ناپذیر به درک و دریافت درست و آموزنده «گاتاها» گرایش یافته اند و امید است روزی از بین آنها سوشیانت های برجسته ای به گسترش این دین آدمساز و سودرسان به مردم جهان پرداخته و جهانیان را از سردرگمی و بیراهه روی رهایی بخشند چون «گاتاها» راه درست زیستن را با خرد و نیک اندیشی به آدمیان می آموزد و جویندگان راه نیکی را سازندگی و شادی و رسایی میبخشد.

 

امروزه هازمان زرتشتیان در زمان ویژهای بسر میبرد زیرا که زمان سرنوشت ساز است و زمان ویژهای برای نسل آینده به شمار میرود. امروز یک زرتشتی راستین دارای مسئولیت سنگینی است که باید آن را درک کند و بپذیرد و به آن رفتار نماید تا با وجدان بیدار، خود و خانواده اش و هازمانش را با تیزبینی و ژرف اندیشی شناسایی کند و به آماج ها و نیازهای نسل آینده و امروز دست یابد.

دریافت مسئولیت هر زرتشتی در زمان کنونی و در برابر کاستی ها به وجدان درونی او بستگی دارد، باید در برابر راستی و درستی زندگی کند زیرا که او یک زرتشتی شناخته شده و مسئول زرتشتی بودن خود است.

 

به سخنی دیگر، همانگونه که مسئول سرنوشت خود و خانواده اش است باید همکیشان خود را نیز یکسان و هم پیمان بداند چون زرتشنی بودن افتخار و امتیاز دارد و این امتیاز رایگان به دست نیامده و نمی آید.

مسئولیت سنگینی به عهده دارد. این مسئولیت درک واقعیت زمان و مکان و بر پیمان وجدانی او درجهان امروز است.

اگر خدای نکرده یک زرتشتی در جایی از جهان از پیمان وجدانی و زرتشتی بودن و از مسئولیت خود دور شود و رفتاری بر خلاف راستی بنماید، زیان آن به همه بهدینان میرسد و زیانی که به همکیشان وارد شود، جبران ناپذیر است.

در شناسنامه ما ایرانیان که شاهنامه فردوسی است و هویت و فرهنگ ایرانی ما میباشد کوچکترین نشانی از چاپلوسی و مانند میمون تقلید کردن نیست. در این دفتر بزرگ انسانها در می یابند که برای سربلند زیستن چگونه باید گام پیش گذاشت. ما باید از شیوه تکروی ها، خودپسندی ها، خودنمایی ها و چاپلوسی ها بیرون آییم. در شاهنامه اندرزهای پر ازرش سودمند بسیاری سروده شده که میگوید خردمند باشید تا توانا و آزادمنش گردید چون شما از آزادگان هستید و بسیاری واژه های ارزشمند دیگر که به ما ایرانیان جایگاه انسانی و والایی میدهد.

زرتشتیان به ویژه نسل جوان که پویا و جویا و هنرمند میباشند هیچ پیمانی گران تر از این نباید در سر داشته باشند. اکنون که تاریخ ایران با این همه گنیجنیه های پر از گوهرش مورد بی مهری قرار گرفته است این بر پیمان آنهاست که چراغ معرفت و خودشناسی را در پیش پای همه رهروان راه راستی روشن نگاه دارند.

 

تا به کی با گردن خمیده و با گفتارهای چاپلوسی و با ناله و زاری حق و حقوق خود خواستن؟ ما نمیتوانیم سده ها بنشینیم و با واژه ها بازی کنیم و از هر واژه ای تفسیری تکراری پدید آوریم به گونه ای که حقیقت را در هاله ای از تقدس پنهان کنیم، مگر شاهنامه دفتر سرافراز تاریخ ما نیست ؟ مگر ما بازماندگان آن سپهسالاران و دلاوران کهن نیستیم؟

 

پس بیابید خود را دریابیم که باید بیدار شویم تا به پایگاه والای انسانی خود که شایسته آن هستیم دست یابیم، افتخار، عشق و احساس غرور نسبت به هازمان مزدیسنا در خون هر زرتشتی جاری است. جامعه ای هر چند کوچک ولی به بزرگی و مذهب سرزمین «اهورایی» هازمانی که با پشت سر گذاشتن دورانهای محرومیت توانسته است با فداکاری نیاکان با فرّ و جاه مان نه تنها استوار و پا بر جا بایستد بلکه در تمام کارهای فرهنگی که زیربنای اندوختن دانش روز میباشد پیشتاز و روبه جلوی ملت ایران و با آن نیز همگام و همراه بوده که از آن جمله میتوان به فعالیت هایی چون مدرسه سازی و نهادهای مردمی و نشریه های سودمند اشاره نمود و شکی نیست که در همین مدت کوتاه توانسته اند با تکیه بر اندیشه های گهر بار وخشور بزرگ تاریخ اشوزرتشت اسپنتمان مراحل پیشرفت را تندتر بپیمایند و به این ساختار آرمانی و الگو دست یابند. در این راه ارگان ها و انجمن ها و چهره های شناخته شده زرتشتی

و نشریه ها نقش بزرگ و آموزندهای داشته و دارند.

 

همه ما باید «گاناها» را بیاموزیم. من هم به آنچه باور دارم عشق میورزم و می اندیشم از این راهی که در پیش گرفته ام تا به نتیجه نهایی نرسد دست بر ندارم. یک رنسانس یعنی تولدی نو و رستاخیز هویتی و فرهنگی از دین بهی زرتشتی در پیش رو داریم

 

من جهانگیر موبد گشتاسب اشیدری باورمندم که انسان های هزاره سوم با انسانهای زمان ساسانیان از هر جهت با هم تفاوت کلی و ماهوی دارند چون اگر غیر از این بود و سرودهای «گاتاها»ی اشوزرتشت را به کار گرفته بودند. که نشان دهنده پایداری و رسایی در برابر زورگویان میباشد و به قضا و قدر واگذار نمیکردند، به فروپاشی ساسانیان نمی انجامید که نمونه آن در شاهنامه آمده است.

رستم فرخزاد سپهسالار ایران در نامه ای که به برادرش می نویسد همه چیز را از قضا و قدر میداند که آئین و باور زروانیان و از اندیشه های پیش از اشوزرتشت بوده است. رستم فرخزاد سپاه ایرانیان را با این سخنان مأیوس کننده از ایستادگی در برابر مهاجمان تازی باز می دارد. و باز در تاریخ است که هخامنشیان که استوار به دین راستین زرتشت بودند و از دستورات «گاتاها» پیروی می نمودند پیروز شدند و جهان آن روز را به زیر فرمان خود در آورند.

بنا بر این به این نتیجه می رسیم که فروپاشی ساسانیان به واسطه باور داشتن به قضا و قدر بوده است که هر شاهزاده و موبدی ساز خودش را می زده است بدون آنکه متکی به خود باشند، و به تقدیر پایبند بوده و از مدارک دینی زمان که آمیختگی هایی از خدایان و ایزدان پیش از زرتشت بود پیروی می کردند که آن ابرمرد تاریخ به همه آنها مُهر باطل زد و آنها را دیو یسنا خواند.

زرتشت حتی برای نمونه نام یکی از این ایزدان را نیاورده است. در پایان دوران ساسانیان به وسیله مغان زروانی (دین پیش از زرتشت) که به گونه ای خزنده در حکومت نفوذ کرده بودند، «گاتاها»ی زرتشت، که چکیده اندیشه زرتشت بود به کلی فراموشی شده و جای آن را نوشته های ضد و نقیض و عاری از خردورزی گرفته بود و همه چیز در آشفتگی و به هم ریختگی دور میزد. همه ما باید بدانیم که انسان امروز دیگر انسان دیروز نیست و به همین سادگی ها تن به دین و باور و مسلکی نمیدهد و نیازهای فراوانش این پروانه را به او نمیدهد که چشم بسته و کورکورانه تسلیم آنچه نمی داند بشود. در این دنیای غول آسا که هر روز اندیشه های تازه به جهانیان ارائه میشود مسلم است که هر انسان روشنفکری احساس مسئولیت می کند و به آنچه ایمان دارد به پژوهش میپردازد. من هم به آنچه باورمندم عشق میورزم و در صددم از این راهی که در پیش گرفته ام، و آرزوی همه بهدینان و روشنفکران و شیفتگان دین زرتشت است، تا به نتیجه نهایی نرسد دست بر ندارم.

 

بنا بر این کلیه مندرجات زمان ساسانیان که مجموعه ای است از باور (زروانیان و مهرپرستان و مانویان که پس از اشوزرتشت در هم آمیخته شده و به دست انسانهای هر دورانی به عمد یا غیرعمد یا به فهم خودشان و یا با سیاست روز نوشته شده است و همه اینها به دست خود زرتشتیان در زمانهای گذشته به گونه کتاب و سند در آمده، بسیاری از دشمنان دین بهی به استناد همین کتابها و نوشته ها به تفسیر چندگانه میپردازند و روی آنها انگشت می گذارند و دستاویز قرار می دهند. زمانی که با آنها به گفتگو می نشینی می گویند اینها را ما از خودمان نمی گوییم بلکه از کتابهای دینی خودتان برداشت میکنیم. چنانچه بخواهیم ادبیات و مندرجات زمان ساسانیان، به ویژه اواخر این دوران را با ژرف بینی بررسی کنیم، مشاهده می کنیم که چه واژه های ناجوری در این کتابها چاپ شده که اغلب خاورشناسان را هم به شگفتی وا داشته و سردرگم نموده است.

اگر «گاتاها» سرودها و اندرزهای خود زرتشت است پس مدارک زمان ساسانی چه میانه ای با دین بهی دارد، «گاتاها» شناسان و اوستاشناسان واژه ایزد و یزدان را خدا نمیدانند چون این واره از «یزنه» گرفته شده که بچم ستایش است و برگردان آن میشوند «ستوده». در دین مزدیسنی هر چیزی که به گونه ای به بهزیستی انسانها یاری برساند. ستوده شده است. مانند آب، گیاه، آتش، زمین، خورشید، ماه و سراسر هنجار هستی، کتاب اوستا پر است از ایزد و ایزدان و یزدان که به جای «اهورامزدا» نوشته شده و لغزش بسیار بزرگی است.

اصولا ایزدان، مورد پرستش آریایی های پیش از زرتشت بوده اند که او مهر باطل به همه آنها زد و تنها خدا را «اهورامزدا» یا مزدا اهورا که بچم ابردانایی هستی بخش بزرگ میباشد، نامید. در کتاب «اوستا» نوشته موبد اردشیر آذرگشسب در ترجمه و تفسیر آن میخوانیم فرشتگان درجه دوم که از جهت رتبه از امشاسپندان پایینترند به ایزدان موسومند که ایزد از واژه یز ته اوستایی بچم ستایش میاید.

خوب به این ترجمه توجه شود که «اهورامزدا» دستگاه و بارگاهی شاهانه دارد و آدمی گونه است و گرداگرد او فرشتگان میباشند که از او فرمان میبرند و ایزدان هم باید زیر دیدگاه فرشتگان باشند و به فرمان آنها رفتار نمایند. آنچه در «گاتاها» میخوانیم، اشوزرتشت با خرد و نبوغ خدادادی که پروردگار به او ارزانی داشته بود پی به راز آفرینش برد و با دیده دل «اهورامزدا» را شناخت و به گفتگو نشست و پاسخ پرسشهای خود را خودش داد. بنا بر این کتاب اوستا در صورتی مقدس و سپنتایی است که واژههای آن با سرودهای «گاتاها» هماهنگی باشد و این بر پیمان انجمن موبدان ایران است که به بازنگری و بازسازی بپردازند تا دو دستگی به وجود نیاید و این نیکنامی را از آن خود کنند و در دسترس شیفتگان آئین زرتشت که این روزها به گونه خودجوش در سراسر جهان به آن روی آورده اند بگذارند.

دکتر سیروس ابراهیمزاده در رسانه «رهاورد» که در لوس آنجلس به چاپ میرسد و چندین هزار خواننده دارد درباره دین بهی زرتشتی چنین مینویسد «آنچه موجب رونق و شکوفایی دین یا مسلک خاصی میگردد تنها دستورات شرعی و اخلاقی نیست بلکه شیود و اجرای آن احکام وسیله متولیان دین است که سرنوشت دین را رقم میزند. پیام سه گانه زرتشت اندیشه و گفتار و کردار نیک – چنان جذبه ای دارد که اگر هیچ گونه زوائدی به آن در نمی آمیخت، جهانگیر می شد. گمان نمیرود در دنیای دیروز و امروز پندی و اندرزی به این پاکیزگی و رسایی مطرح شده باشد. هیچ نویسنده ای هر چند پرتوان و آگاه، قادر نیست دین و آئینی متکی به این دستورات اخلاقی و زیبا را درهم شکند. هنگامی که سکان کشتی دین در دست مردمان خام اندیش میافتد آن دین خود به خود از درون میپوسد و کمرنگ میگردد و زبان دین از تبلیغ باز میماند. آنچه موجب تضعیف دین مزدیسنان گردیده، بدعتهای مانویان و زروانیان و مزدکیان نبود بلکه خشک اندیشی و رفتار خشونت بار برخی ها در پایان دوران ساسانی بود که حق فکر کردن و ازاد اندیشیدن را از مردم گرفتند و خدایان و ایزدان پنداری را که زرتشت کنار زده بود بار دیگر بیرون کشیدند و به گونه های چندی ضمیمه کتابهای دینی کردند و پیام اصلی زرتشت را که در «گاتاها» سروده شده بود، به فراموشی سپردند و ایزدان باد و آب و آتش و خورشید و مهر و چندین ایزد دیگر را در صورت خانه های خیالی و پنداری مشاطه گری کردند. در مدت ۱۴۰۰ سال که از سقوط ساسانیان میگذرد تا چند دهه پیش هیچ مزدیسنایی را سراغ نداریم که با روشهای امروری به پژوهش پرداخته و علت ناتوالی و فئور این دین کهن را بررسی کرده باشد. خوشبختانه امروز پژوهشگران بیداردل و ایرانیان دانشمند، چه زرتشتی و چه غیرزرتشتی، با پژوهشی و همت بی دریغ خود و ژرفنگری به استناد منابع تاریخی پی به دین راستین زرتشتی برده و آن را به وسیله کتابهای فراوان به چاپ رسانده و همچنین بارسانه های گوناگون به جهانیان شناسانده اند و می شناسانند. اگر با باوری و داوری خردمندانه نوشته برخی از پژوهشگران را با دقت مرور کنیم و با خرد خود به داوری بنشینیم پی خواهیم برد که تا چه اندازه درست و راست نوشته اند ولی چون گفتار راست تلخ است به گونه دیگری برداشت می کنیم. بنابر این باید بیدار شویم و دنیای پهناور را بنگریم که جهانیان درباره دین و آیین ما زرتشتیان چه داوری می کنند. مگر آنها چه می گویند؟ مگر غیر از این است که می گویند و مینویسند که هیچ دینی و آیینی مانند گفتارهای اشوزرتشت از ابتدای خلقت تا به امروز دارای چنین سخنان پر مغز و نغز و شیوا و رسا و زیبا نبوده، و این دین را که روزی جهانگیر بود، در اثر بیکفایتی و بی درایتی از جاده درستی منحرف کرده و به کجراهه کشاندهاند. دین زرتشت از این جهت برتری دارد که «گاتاها» که با برآورد چهل سده پیش به وسیله اشوزرتشت سروده شده امروز با دانش روز هماهنگ است که یک واژه ناجور و یک «واو» بی ارزش در آن دیده نمی شود. آنچه نوشته شده بر مبنای خرد و راستی و شناساندن راه درست برای بهتر زیستن و شادی و کار و آسایش و آرامش زندگی بشر است. حدیث و روایت و معجزه و افسانه در آن راهی ندارد. چون راه در جهان یکی است و آن هم راستی است. امروز با اگاه شدن بیش از پیش با این آموزش ها، ایرانیان و مردم جهان به دین زرتشت روی آورده اند چون در این دین پتانسیل و نیرو و امکان به وجود آوردن چنین سیستمی را احساس میکنند. دین بهی زرتشتی که امروز جوانان ایرانی در پی آن هستند آن دین زرتشتی که در پایان دوران ساسانیان بوده نیست. در آن زمان سخنان زرتشت یعنی «گاتاها» از یاد رفته بود و آداب و رسوم بیگانگان و از خود درآوردی جای آن را گرفته بود. امروز ما شاهد یک رنسانس یعنی تولدی نو و رستاخیز هویتی و فرهنگی دین بهی زرتشتی هستیم. تمام ارزشهای فرهنگی ایرانی که نه تنها با ارزش های هزاره سوم برابری می کند بلکه بسیار هم از آنها پیشی دارند که در سرودهای «گاتاها» آمده است ولی «گاتاها» به خودی خود قدرتی ندارد بلکه قدرت و نیروی این کتاب بسته به رابطه ایست که ایرانیان با این کتاب برقرار میکنند. این رابطه باید چنان باشد که آن شکست ۱۴۰۰ سال پیش را بشکند و دورانی دیگر از شکوه و سربلندی برای کشورمان درست کند. «گاتاها» شامل ها به سروده و ۲۴۱۰ بند به زبان اوستایی است که زبان ادبی ایران در زمان زرتشت بود.

«گاتاها» تنها کتابی است که از زرتشت در دست میباشد و هم از نگاه ادبی و هم ژرفای اندیشه و هم نو خوانی و نوجویی، آن هم در چند هزار سال پبش، بسیار سند پیشرفته ای رقم زده که برخی از پژوهشگران خاور و باختر را به شگفتی انداخته است. کتاب دینی مزدیستان «گاتاها» و «گاتاها» و تنها «گاتاها» است.

«گاتاها» تا چندی پیش بخشی از کتاب دیگری بود که «یسن ها» نام دارد و مانند نگینی در میان « یسن ها» نگهداری شده بود و چون روشن شد «گاتاها» سرودهای خود اشوزرتشت است در این چند دهه پسین تر آن را در کتاب جداگانه ای نوشته و به زبانهای دیگر و نیز به زبان فارسی برگردانیده اند و امروز به زبان های زنده جهان برگردان شده است.

 

یک بار دیگر باید گفت انهایی که خاموشی برگزیدهاند باید نشان دهند که زنده هستند و تنها نباید به این دلخوش باشند که زرتشتی هستند بلکه باید در راه سازندگی و تعالی دین بهی کارساز باشند و در راه دستورات اشوزرتشت گام پیش نهند.

توای هم کیش و هم میهن فرزانه، از جایت برخیز و خودت را به زیور

آموزش های اشوزرتشت بیارای و بیش از این در بند حدیث و روایت های پایان دوران ساسانیان و پس از آن مباش و مگذار این گونه مطالب اندیشه پاک تورا بیالایند و راه پیشرفت دین و آیین تو را سد کنند.

در این برهه از زمان که از همه سو فروغ و درخشش دین زرتشت سوسو میزند، روان نیاکانت چشم به راه تو دارند. نیاکان شکوهمند تو از جان و مالی مایه گذاشتند و برای من و تو و همه ایرانیان سرفرازی به جای نهادند. از آنها بیاموز و با سخن راست و درست هر چه توش و توان داری بکوشی و راه را باز کن تا به منزلگه مراد برسی، امیدوارم که در سایه یکرنگی و همیاری و همدلی و از خودگذشتگی که یکی از ستون های دین مزدیسنی است بتوانیم دین بهی و انسانی خود را در جایگاه و پایگاه شایسته خود بنشانیم.

ما زرتشتیان هر بامداد میخوانیم . هومت و هوخت و هورشت و جداگانه – اشم وهو، یتا اهو و همازور بیم و سایر اندرزهای ارزشمند و پر مغز دیگر که باید در کردارمان پیروی کنیم تا هم آرامش وجدان و روان و جسم خود را به دست بیاوریم و هم به هازمانی که از آن ماست سود برسانیم و خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران بدانیم،

ایدون باد.

اینکه برخی از نویسندگان، دین یهود و مسیحیت و اسلام را دنباله رو دین زرتشت دانسته اند، اشتباه بزرگی است

آیین زرتشت

دیدگاه و نوشته های جهانگیر موبد گشتاسب اشیدری

 

بخش 6 – اینکه برخی از نویسندگان، دین یهود و مسیحیت و اسلام را دنباله رو دین زرتشت دانسته اند، اشتباه بزرگی است.

 

همکیشان گرامی، اینکه برخی از همکیشان در برابر نوشته هایی که به دست گروهی از نویسندگان دانسته و یا ندانسته نوشته شده و به آن فخر میفروشند که دین یهود و مسیح و اسلام از دین زرتشت ریشه گرفته اند، اشتباه بزرگی است.

چون دین زرتشت بنابر آنجه در «گاتاها» سروده شده، ستون آن بر خرد، اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک و راه در جهان یکی است و آن هم راستی است و مهرورزی و داد و دهش و بدون هیجگونه وحی و معجزه ای بنیانگذاری شده.

ولی دین های سامی بر مبنای جبر و زور، قضا، قدر و جنگ و ستیز، وحی و امدادهای غیبی و معجزه بنا نهاده شده اند.

بنابر این باید بدانیم که این ردیف نوشته ها با خواندن کتابهای مقدس توحیدی خودشان نادرست است، تنها تکدانه اندیشمند بزرگ ایرانی آربایی، زرتشت بود که با جنگ و ستیز میانه ای نداشت و در هیچ جای از «گاتاها» سخنی از آن به میان نیامده، بلکه تأکید نموده است که در برابر زورگویان و ستمگران به پدافند برخیزید تا ریشه خودکامی و ددمنشی و بداندیشی از جهان رخت بربندد و دنیا روی آسایش و آرامش به خود ببیند و به سوی نوجویی و نوگرایی و آبادی و پیشرفت برود.

در فرهنگ زرتشتی و آموزش زرتشت واژه ای چون جهاد و جنگ صلیبی و خشم پروردگار وجود ندارد. دین بهی مزدیسنی تنها دینی است که به هنگام آیین سدره پوش شدن نوجوانان (پیمان بستن دینی) یکی از سخنانی که هر بهدینی باید بر زبان بیاورد این است:

من از این روی دین بهی را برمیگزینم که یوغ بردگی بر می اندازد و جنگ افزار را فرو می نهد و آزادی بخش و راستین است. آموزش های زرتشت تنها و تنها در «گاتاها» مندرج است نه اوستای جدید و نوشته های کلیشه ای و قالبی واپسین تر که پس از درگذشت اشوزرتشت به وسیله بزرگان هر زمانهای نوشته شده و خیلی از آنها با «گاتاها» همخوانی ندارند.

در برابر آموزش های ساده و روشن زرتشت بود که کورش کبیر آن را به عنوان نخستین منشور حقوق بشر به کار برد. چنانچه بخواهیم وابستگی ادیان سامی را با نوشته های پس از زرتشت هماهنگ بدانیم که آمیختگی هایی از دین زروانیان و مهرپرستان و مانویان و ارداویراف و همگی بر ضد دین زرتشت است که به دست مغان مادی آن دوران نوشته اند، شاید تا اندازه ای درست باشد. بر مبنای همین نوشته هاست که ادیان سامی از آن بهره گرفته اند و نویسندگان بدون ریشه یابی در تنها و تنها کتاب دینی زرتشتیان که «گاتاها» میباشد، هر کدام از دیدگاه خود به تفسیر گوناگون پرداخته اند.

دیدگاهها و بیانات زرتشت درباره «هنجار هستنی» و آفرینش در چند آیه «گاتاها» آمده است و به موجب سرودهای روشن و فروغمند و زیبا که در این مورد سروده شده از آفرینش افلاک و کیهان وسیله پروردگار به شیوه ای دلپذیر و ساده یاد کرده است تا جایی که چون دلداده ای به دلدار درباره آفرینش هستی، خورشید، ستارگان، ماه، آسمان، زمین و… یاد کرده و بیدرنگ در «گاتاها» به آنها آنچه از خرد و نبوغ ذاتی اش دریافته خودش جواب میدهد: «چون به ژرفا در «اندیشه» خویش به تو اندیشیدم در درون با خرد خود تو را دریافتم که تویی سرآغاز و تویی سرانجام».

 

این آیه های بسیار پر مغز و پرنغز و شیوا که به گونه پرسش و پاسخ در «گاتاها» بیان شده و نشان دهنده ژرفای دانش و بینش و نبوغ ذاتی اشوزرتشت است، از هزاران سال پیش انسان را راهنمایی کرده و از خرافات به دور نگاه داشته است.

دین زرتشت دینی است پویا و پیشبرنده و با آزادگی گزینش و اختیاری که این دین به انسانها داده است که راه خود را چه خوب و چه بد انتخاب کنند. و از نتیجه خوب و بد آن هم برخوردار شوند.

تقدیر و سرنوشت در دین زرتشت جایی ندارد. این ما هستیم که تصمیم می گیریم و کشته خود را درو می کنیم. این ما هستیم که سازنده آینده خود هستیم، پروردگار هیچ دخالتی در کار ما ندارد. خوشبختانه ایرانیان به ویژه جوانان امروز از یک خواب تاریخی بیدار شده و با تهور و بی پروایی بپاخاسته اند.

رستاخیز و نوزایی در فرهنگ جنبش و فرگشت آزادی و آگاهی را که فرهنگ کهن ایران نیز بر آن استوار بوده آماج خود برگزیده اند. دانشمندان زرتشتی با شتاب چشمگیر و توقف ناپذیر به درک و دریافت درست و آموزنده «گاتاها» گرایش یافته اند و امید است روزی از بین آنها سوشیانت های برجسته ای به گسترش این دین آدمساز و سودرسان به مردم جهان پرداخته و جهانیان را از سردرگمی و بیراهه روی رهایی بخشند چون «گاتاها» راه درست زیستن را با خرد و نیک اندیشی به آدمیان می آموزد و جویندگان راه نیکی را سازندگی و شادی و رسایی میبخشد.

 

امروزه هازمان زرتشتیان در زمان ویژهای بسر میبرد زیرا که زمان سرنوشت ساز است و زمان ویژهای برای نسل آینده به شمار میرود. امروز یک زرتشتی راستین دارای مسئولیت سنگینی است که باید آن را درک کند و بپذیرد و به آن رفتار نماید تا با وجدان بیدار، خود و خانواده اش و هازمانش را با تیزبینی و ژرف اندیشی شناسایی کند و به آماج ها و نیازهای نسل آینده و امروز دست یابد.

دریافت مسئولیت هر زرتشتی در زمان کنونی و در برابر کاستی ها به وجدان درونی او بستگی دارد، باید در برابر راستی و درستی زندگی کند زیرا که او یک زرتشتی شناخته شده و مسئول زرتشتی بودن خود است.

 

به سخنی دیگر، همانگونه که مسئول سرنوشت خود و خانواده اش است باید همکیشان خود را نیز یکسان و هم پیمان بداند چون زرتشنی بودن افتخار و امتیاز دارد و این امتیاز رایگان به دست نیامده و نمی آید.

مسئولیت سنگینی به عهده دارد. این مسئولیت درک واقعیت زمان و مکان و بر پیمان وجدانی او درجهان امروز است.

اگر خدای نکرده یک زرتشتی در جایی از جهان از پیمان وجدانی و زرتشتی بودن و از مسئولیت خود دور شود و رفتاری بر خلاف راستی بنماید، زیان آن به همه بهدینان میرسد و زیانی که به همکیشان وارد شود، جبران ناپذیر است.

در شناسنامه ما ایرانیان که شاهنامه فردوسی است و هویت و فرهنگ ایرانی ما میباشد کوچکترین نشانی از چاپلوسی و مانند میمون تقلید کردن نیست. در این دفتر بزرگ انسانها در می یابند که برای سربلند زیستن چگونه باید گام پیش گذاشت. ما باید از شیوه تکروی ها، خودپسندی ها، خودنمایی ها و چاپلوسی ها بیرون آییم. در شاهنامه اندرزهای پر ازرش سودمند بسیاری سروده شده که میگوید خردمند باشید تا توانا و آزادمنش گردید چون شما از آزادگان هستید و بسیاری واژه های ارزشمند دیگر که به ما ایرانیان جایگاه انسانی و والایی میدهد.

زرتشتیان به ویژه نسل جوان که پویا و جویا و هنرمند میباشند هیچ پیمانی گران تر از این نباید در سر داشته باشند. اکنون که تاریخ ایران با این همه گنیجنیه های پر از گوهرش مورد بی مهری قرار گرفته است این بر پیمان آنهاست که چراغ معرفت و خودشناسی را در پیش پای همه رهروان راه راستی روشن نگاه دارند.

 

تا به کی با گردن خمیده و با گفتارهای چاپلوسی و با ناله و زاری حق و حقوق خود خواستن؟ ما نمیتوانیم سده ها بنشینیم و با واژه ها بازی کنیم و از هر واژه ای تفسیری تکراری پدید آوریم به گونه ای که حقیقت را در هاله ای از تقدس پنهان کنیم، مگر شاهنامه دفتر سرافراز تاریخ ما نیست ؟ مگر ما بازماندگان آن سپهسالاران و دلاوران کهن نیستیم؟

 

پس بیابید خود را دریابیم که باید بیدار شویم تا به پایگاه والای انسانی خود که شایسته آن هستیم دست یابیم، افتخار، عشق و احساس غرور نسبت به هازمان مزدیسنا در خون هر زرتشتی جاری است. جامعه ای هر چند کوچک ولی به بزرگی و مذهب سرزمین «اهورایی» هازمانی که با پشت سر گذاشتن دورانهای محرومیت توانسته است با فداکاری نیاکان با فرّ و جاه مان نه تنها استوار و پا بر جا بایستد بلکه در تمام کارهای فرهنگی که زیربنای اندوختن دانش روز میباشد پیشتاز و روبه جلوی ملت ایران و با آن نیز همگام و همراه بوده که از آن جمله میتوان به فعالیت هایی چون مدرسه سازی و نهادهای مردمی و نشریه های سودمند اشاره نمود و شکی نیست که در همین مدت کوتاه توانسته اند با تکیه بر اندیشه های گهر بار وخشور بزرگ تاریخ اشوزرتشت اسپنتمان مراحل پیشرفت را تندتر بپیمایند و به این ساختار آرمانی و الگو دست یابند. در این راه ارگان ها و انجمن ها و چهره های شناخته شده زرتشتی

و نشریه ها نقش بزرگ و آموزندهای داشته و دارند.

 

همه ما باید «گاناها» را بیاموزیم. من هم به آنچه باور دارم عشق میورزم و می اندیشم از این راهی که در پیش گرفته ام تا به نتیجه نهایی نرسد دست بر ندارم. یک رنسانس یعنی تولدی نو و رستاخیز هویتی و فرهنگی از دین بهی زرتشتی در پیش رو داریم

 

من جهانگیر موبد گشتاسب اشیدری باورمندم که انسان های هزاره سوم با انسانهای زمان ساسانیان از هر جهت با هم تفاوت کلی و ماهوی دارند چون اگر غیر از این بود و سرودهای «گاتاها»ی اشوزرتشت را به کار گرفته بودند. که نشان دهنده پایداری و رسایی در برابر زورگویان میباشد و به قضا و قدر واگذار نمیکردند، به فروپاشی ساسانیان نمی انجامید که نمونه آن در شاهنامه آمده است.

رستم فرخزاد سپهسالار ایران در نامه ای که به برادرش می نویسد همه چیز را از قضا و قدر میداند که آئین و باور زروانیان و از اندیشه های پیش از اشوزرتشت بوده است. رستم فرخزاد سپاه ایرانیان را با این سخنان مأیوس کننده از ایستادگی در برابر مهاجمان تازی باز می دارد. و باز در تاریخ است که هخامنشیان که استوار به دین راستین زرتشت بودند و از دستورات «گاتاها» پیروی می نمودند پیروز شدند و جهان آن روز را به زیر فرمان خود در آورند.

بنا بر این به این نتیجه می رسیم که فروپاشی ساسانیان به واسطه باور داشتن به قضا و قدر بوده است که هر شاهزاده و موبدی ساز خودش را می زده است بدون آنکه متکی به خود باشند، و به تقدیر پایبند بوده و از مدارک دینی زمان که آمیختگی هایی از خدایان و ایزدان پیش از زرتشت بود پیروی می کردند که آن ابرمرد تاریخ به همه آنها مُهر باطل زد و آنها را دیو یسنا خواند.

زرتشت حتی برای نمونه نام یکی از این ایزدان را نیاورده است. در پایان دوران ساسانیان به وسیله مغان زروانی (دین پیش از زرتشت) که به گونه ای خزنده در حکومت نفوذ کرده بودند، «گاتاها»ی زرتشت، که چکیده اندیشه زرتشت بود به کلی فراموشی شده و جای آن را نوشته های ضد و نقیض و عاری از خردورزی گرفته بود و همه چیز در آشفتگی و به هم ریختگی دور میزد. همه ما باید بدانیم که انسان امروز دیگر انسان دیروز نیست و به همین سادگی ها تن به دین و باور و مسلکی نمیدهد و نیازهای فراوانش این پروانه را به او نمیدهد که چشم بسته و کورکورانه تسلیم آنچه نمی داند بشود. در این دنیای غول آسا که هر روز اندیشه های تازه به جهانیان ارائه میشود مسلم است که هر انسان روشنفکری احساس مسئولیت می کند و به آنچه ایمان دارد به پژوهش میپردازد. من هم به آنچه باورمندم عشق میورزم و در صددم از این راهی که در پیش گرفته ام، و آرزوی همه بهدینان و روشنفکران و شیفتگان دین زرتشت است، تا به نتیجه نهایی نرسد دست بر ندارم.

 

بنا بر این کلیه مندرجات زمان ساسانیان که مجموعه ای است از باور (زروانیان و مهرپرستان و مانویان که پس از اشوزرتشت در هم آمیخته شده و به دست انسانهای هر دورانی به عمد یا غیرعمد یا به فهم خودشان و یا با سیاست روز نوشته شده است و همه اینها به دست خود زرتشتیان در زمانهای گذشته به گونه کتاب و سند در آمده، بسیاری از دشمنان دین بهی به استناد همین کتابها و نوشته ها به تفسیر چندگانه میپردازند و روی آنها انگشت می گذارند و دستاویز قرار می دهند. زمانی که با آنها به گفتگو می نشینی می گویند اینها را ما از خودمان نمی گوییم بلکه از کتابهای دینی خودتان برداشت میکنیم. چنانچه بخواهیم ادبیات و مندرجات زمان ساسانیان، به ویژه اواخر این دوران را با ژرف بینی بررسی کنیم، مشاهده می کنیم که چه واژه های ناجوری در این کتابها چاپ شده که اغلب خاورشناسان را هم به شگفتی وا داشته و سردرگم نموده است.

اگر «گاتاها» سرودها و اندرزهای خود زرتشت است پس مدارک زمان ساسانی چه میانه ای با دین بهی دارد، «گاتاها» شناسان و اوستاشناسان واژه ایزد و یزدان را خدا نمیدانند چون این واره از «یزنه» گرفته شده که بچم ستایش است و برگردان آن میشوند «ستوده». در دین مزدیسنی هر چیزی که به گونه ای به بهزیستی انسانها یاری برساند. ستوده شده است. مانند آب، گیاه، آتش، زمین، خورشید، ماه و سراسر هنجار هستی، کتاب اوستا پر است از ایزد و ایزدان و یزدان که به جای «اهورامزدا» نوشته شده و لغزش بسیار بزرگی است.

اصولا ایزدان، مورد پرستش آریایی های پیش از زرتشت بوده اند که او مهر باطل به همه آنها زد و تنها خدا را «اهورامزدا» یا مزدا اهورا که بچم ابردانایی هستی بخش بزرگ میباشد، نامید. در کتاب «اوستا» نوشته موبد اردشیر آذرگشسب در ترجمه و تفسیر آن میخوانیم فرشتگان درجه دوم که از جهت رتبه از امشاسپندان پایینترند به ایزدان موسومند که ایزد از واژه یز ته اوستایی بچم ستایش میاید.

خوب به این ترجمه توجه شود که «اهورامزدا» دستگاه و بارگاهی شاهانه دارد و آدمی گونه است و گرداگرد او فرشتگان میباشند که از او فرمان میبرند و ایزدان هم باید زیر دیدگاه فرشتگان باشند و به فرمان آنها رفتار نمایند. آنچه در «گاتاها» میخوانیم، اشوزرتشت با خرد و نبوغ خدادادی که پروردگار به او ارزانی داشته بود پی به راز آفرینش برد و با دیده دل «اهورامزدا» را شناخت و به گفتگو نشست و پاسخ پرسشهای خود را خودش داد. بنا بر این کتاب اوستا در صورتی مقدس و سپنتایی است که واژههای آن با سرودهای «گاتاها» هماهنگی باشد و این بر پیمان انجمن موبدان ایران است که به بازنگری و بازسازی بپردازند تا دو دستگی به وجود نیاید و این نیکنامی را از آن خود کنند و در دسترس شیفتگان آئین زرتشت که این روزها به گونه خودجوش در سراسر جهان به آن روی آورده اند بگذارند.

دکتر سیروس ابراهیمزاده در رسانه «رهاورد» که در لوس آنجلس به چاپ میرسد و چندین هزار خواننده دارد درباره دین بهی زرتشتی چنین مینویسد «آنچه موجب رونق و شکوفایی دین یا مسلک خاصی میگردد تنها دستورات شرعی و اخلاقی نیست بلکه شیود و اجرای آن احکام وسیله متولیان دین است که سرنوشت دین را رقم میزند. پیام سه گانه زرتشت اندیشه و گفتار و کردار نیک – چنان جذبه ای دارد که اگر هیچ گونه زوائدی به آن در نمی آمیخت، جهانگیر می شد. گمان نمیرود در دنیای دیروز و امروز پندی و اندرزی به این پاکیزگی و رسایی مطرح شده باشد. هیچ نویسنده ای هر چند پرتوان و آگاه، قادر نیست دین و آئینی متکی به این دستورات اخلاقی و زیبا را درهم شکند. هنگامی که سکان کشتی دین در دست مردمان خام اندیش میافتد آن دین خود به خود از درون میپوسد و کمرنگ میگردد و زبان دین از تبلیغ باز میماند. آنچه موجب تضعیف دین مزدیسنان گردیده، بدعتهای مانویان و زروانیان و مزدکیان نبود بلکه خشک اندیشی و رفتار خشونت بار برخی ها در پایان دوران ساسانی بود که حق فکر کردن و ازاد اندیشیدن را از مردم گرفتند و خدایان و ایزدان پنداری را که زرتشت کنار زده بود بار دیگر بیرون کشیدند و به گونه های چندی ضمیمه کتابهای دینی کردند و پیام اصلی زرتشت را که در «گاتاها» سروده شده بود، به فراموشی سپردند و ایزدان باد و آب و آتش و خورشید و مهر و چندین ایزد دیگر را در صورت خانه های خیالی و پنداری مشاطه گری کردند. در مدت ۱۴۰۰ سال که از سقوط ساسانیان میگذرد تا چند دهه پیش هیچ مزدیسنایی را سراغ نداریم که با روشهای امروری به پژوهش پرداخته و علت ناتوالی و فئور این دین کهن را بررسی کرده باشد. خوشبختانه امروز پژوهشگران بیداردل و ایرانیان دانشمند، چه زرتشتی و چه غیرزرتشتی، با پژوهشی و همت بی دریغ خود و ژرفنگری به استناد منابع تاریخی پی به دین راستین زرتشتی برده و آن را به وسیله کتابهای فراوان به چاپ رسانده و همچنین بارسانه های گوناگون به جهانیان شناسانده اند و می شناسانند. اگر با باوری و داوری خردمندانه نوشته برخی از پژوهشگران را با دقت مرور کنیم و با خرد خود به داوری بنشینیم پی خواهیم برد که تا چه اندازه درست و راست نوشته اند ولی چون گفتار راست تلخ است به گونه دیگری برداشت می کنیم. بنابر این باید بیدار شویم و دنیای پهناور را بنگریم که جهانیان درباره دین و آیین ما زرتشتیان چه داوری می کنند. مگر آنها چه می گویند؟ مگر غیر از این است که می گویند و مینویسند که هیچ دینی و آیینی مانند گفتارهای اشوزرتشت از ابتدای خلقت تا به امروز دارای چنین سخنان پر مغز و نغز و شیوا و رسا و زیبا نبوده، و این دین را که روزی جهانگیر بود، در اثر بیکفایتی و بی درایتی از جاده درستی منحرف کرده و به کجراهه کشاندهاند. دین زرتشت از این جهت برتری دارد که «گاتاها» که با برآورد چهل سده پیش به وسیله اشوزرتشت سروده شده امروز با دانش روز هماهنگ است که یک واژه ناجور و یک «واو» بی ارزش در آن دیده نمی شود. آنچه نوشته شده بر مبنای خرد و راستی و شناساندن راه درست برای بهتر زیستن و شادی و کار و آسایش و آرامش زندگی بشر است. حدیث و روایت و معجزه و افسانه در آن راهی ندارد. چون راه در جهان یکی است و آن هم راستی است. امروز با اگاه شدن بیش از پیش با این آموزش ها، ایرانیان و مردم جهان به دین زرتشت روی آورده اند چون در این دین پتانسیل و نیرو و امکان به وجود آوردن چنین سیستمی را احساس میکنند. دین بهی زرتشتی که امروز جوانان ایرانی در پی آن هستند آن دین زرتشتی که در پایان دوران ساسانیان بوده نیست. در آن زمان سخنان زرتشت یعنی «گاتاها» از یاد رفته بود و آداب و رسوم بیگانگان و از خود درآوردی جای آن را گرفته بود. امروز ما شاهد یک رنسانس یعنی تولدی نو و رستاخیز هویتی و فرهنگی دین بهی زرتشتی هستیم. تمام ارزشهای فرهنگی ایرانی که نه تنها با ارزش های هزاره سوم برابری می کند بلکه بسیار هم از آنها پیشی دارند که در سرودهای «گاتاها» آمده است ولی «گاتاها» به خودی خود قدرتی ندارد بلکه قدرت و نیروی این کتاب بسته به رابطه ایست که ایرانیان با این کتاب برقرار میکنند. این رابطه باید چنان باشد که آن شکست ۱۴۰۰ سال پیش را بشکند و دورانی دیگر از شکوه و سربلندی برای کشورمان درست کند. «گاتاها» شامل ها به سروده و ۲۴۱۰ بند به زبان اوستایی است که زبان ادبی ایران در زمان زرتشت بود.

«گاتاها» تنها کتابی است که از زرتشت در دست میباشد و هم از نگاه ادبی و هم ژرفای اندیشه و هم نو خوانی و نوجویی، آن هم در چند هزار سال پبش، بسیار سند پیشرفته ای رقم زده که برخی از پژوهشگران خاور و باختر را به شگفتی انداخته است. کتاب دینی مزدیستان «گاتاها» و «گاتاها» و تنها «گاتاها» است.

«گاتاها» تا چندی پیش بخشی از کتاب دیگری بود که «یسن ها» نام دارد و مانند نگینی در میان « یسن ها» نگهداری شده بود و چون روشن شد «گاتاها» سرودهای خود اشوزرتشت است در این چند دهه پسین تر آن را در کتاب جداگانه ای نوشته و به زبانهای دیگر و نیز به زبان فارسی برگردانیده اند و امروز به زبان های زنده جهان برگردان شده است.

 

یک بار دیگر باید گفت انهایی که خاموشی برگزیدهاند باید نشان دهند که زنده هستند و تنها نباید به این دلخوش باشند که زرتشتی هستند بلکه باید در راه سازندگی و تعالی دین بهی کارساز باشند و در راه دستورات اشوزرتشت گام پیش نهند.

توای هم کیش و هم میهن فرزانه، از جایت برخیز و خودت را به زیور

آموزش های اشوزرتشت بیارای و بیش از این در بند حدیث و روایت های پایان دوران ساسانیان و پس از آن مباش و مگذار این گونه مطالب اندیشه پاک تورا بیالایند و راه پیشرفت دین و آیین تو را سد کنند.

در این برهه از زمان که از همه سو فروغ و درخشش دین زرتشت سوسو میزند، روان نیاکانت چشم به راه تو دارند. نیاکان شکوهمند تو از جان و مالی مایه گذاشتند و برای من و تو و همه ایرانیان سرفرازی به جای نهادند. از آنها بیاموز و با سخن راست و درست هر چه توش و توان داری بکوشی و راه را باز کن تا به منزلگه مراد برسی، امیدوارم که در سایه یکرنگی و همیاری و همدلی و از خودگذشتگی که یکی از ستون های دین مزدیسنی است بتوانیم دین بهی و انسانی خود را در جایگاه و پایگاه شایسته خود بنشانیم.

ما زرتشتیان هر بامداد میخوانیم . هومت و هوخت و هورشت و جداگانه – اشم وهو، یتا اهو و همازور بیم و سایر اندرزهای ارزشمند و پر مغز دیگر که باید در کردارمان پیروی کنیم تا هم آرامش وجدان و روان و جسم خود را به دست بیاوریم و هم به هازمانی که از آن ماست سود برسانیم و خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران بدانیم،

ایدون باد.

پایداری و سربلندی و سرافرازی هر جامعه و ملتی داشتن شناسنامه فرهنگی و ملی آن سرزمین و کشور است.

آیین زرتشت

دیدگاه و نوشته های جهانگیر موبد گشتاسب اشیدری

  

بخش 5 – پایداری و سربلندی و سرافرازی هر جامعه و ملتی داشتن شناسنامه فرهنگی و ملی آن سرزمین و کشور است.

 

داشتن شناسنامه ملی و فرهنگی هنگامی به دست می آید که آن ملت از دین و آئین و به گونه کلی از فرهنگ کشور خویش آگاهی داشته باشد. به گواهی تاریخ ایرانیان یکی از کهن ترین ملتهای جهان و تمدن و فرهنگ ایرانی یکی از باستانی ترین فرهنگ هاست. که تابش جهانی داشته و سایر فرهنگ ها را غنی تر و پربار تر نموده است. به گواهی تاریخ زرتشتیان از ریشه دارترین فرزندان ایران و وارث مستقیم این فرهنگ و تمدن به شمار می آیند، دریغ است که زرتشتیان از آن بیگانه باشیم. این بیگانگی بدان می ماند که شناسنامه خود را از روی نادانی و سهل انگاری گم کرده باشیم زیرا که انسان بی شناسنامه مانند درختی است بی ریشه که در برخورد با تندبادی از پای در می آید و با وزیدن باد به هر سوی کشانده میشود.

ما ایرانیان، به ویژه زرتشتیان، باید به خود ببالیم که وارث یکی از والاترین و اخلاقی ترین دینهای جهان هستیم. ما باید بدانیم که اشوزرتشت به گواهی تاریخ، هزاران سال پیش برای نخستین بار پیام یکتاپرستی را به گوش مردم جهان رسانید. ما باید بدانیم که دین مزدیسنی دینی است که پس از شناسایی، پیروان ادیان دیگر از هر ملت و نژادی را شیفته خود کرده است. ما باید بدانیم که کشور ما ایران چون در چهار راه تمدن خاور و باختر بوده، بارها مورد آماج و تجاوز یورش بیگانگان قرار گرفته که هدفی جز نابودی فرهنگ و تمدن ما را نداشته اند. ما ایرانیان از هر دین و آئین، مردمی هستیم که باید به فرهنگ و سنتها و آداب و رسوم نیاکان خود که ریشه در سده ها و هزاره های تاریخ کشورمان دارد پایبند بوده و همیشه  یگانه باشیم زبان پارسی و ارزش آن را فراموش نکنیم چون زبان هر ملت جلوه گاه فرهنگ همان ملت است.

باید بکوشیم تا زبان شیرین پارسی را به فرزندان خود بیاموزیم زیرا زبان است که فرهنگ هر هازمانی را پرمایه تر و پربارتر میسازد و افزون بر این یکی از جهات سرافرازی و پرمایگی و پایداری هر ملتی میباشد. فرهنگ، یعنی پاسخ هایی که به نیازهای درونی یک هازمان داده میشود. هر ملتی بر پایه فرهنگ ملی خود زنده است و هرگاه فرهنگ را از او بگیرند و یا آن را دگرگون سازند، زندگی ملی اش نیز پایان یافته است.

کشور کهنسال ایران دارای چنان فرهنگ زیبنده و دیرینه ای است که ویژگی های ارزشمندی را در بر دارد و باید به یاد داشت که تمدن شگرف امروزی بر پایه و آماج تمدنهای گذشته خاور زمین از جمله ایران نهاده شده است.

مایه سرافرازی است هنگامی که جهان در تاریکی نادانی و بت پرستی غوته ور بود، اشوزرتشت اسپنتمان، یگانه پیام آور و اندیشمند ایرانی برای نخستین بار پرچم یکتاپرستی را در جهان برافراشت و انسان را به پرستش خدای یگانه (اهورامزدا) فراخواند. او مردمان را به آبادانی و نوسازی و نوجویی و تازه گردانیدن جهان و آزادی و آزادگی فراخواند و برای نخستین بار این حقیقت را آشکار ساخت که نیکی و بدی چون دو گوهر همزاد در وجود هر انسالی سرشته شده و در این میدان مبارزه سرانجام پیروزی با نیکی است.

اگرچه ما ایرانیان در درازای تاریخ پر فراز و نشیب خود بارها مورد یورش و هجوم بیگانگان قرار گرفته و از لحاظ نظامی شکست خورده ایم، ولی از جهت معنوی و فرهنگی، بیگانگان متجاوز را زیر نفوذ خود در آورده ایم، بسیاری از دشمنان ایران، از جمله اسکندر مقدونی و جانشینانش در اندیشه نابود کردن تمدن و فرهنگ ایران زمین بودند ولی دیری نپایید که ایرانیان به تمدن والاتری دست یافتند.

در دنیای امروز، «هر ملت و کشوری میکوشد تا جایی را برای تاریخ و فرهنگ آئین خود در کهن ترین دوره تاریخ تمدن جهانی برای مردم و کشور خویش پیدا کند. با پیشرفت های چشمگیر دانش و تمدن امروزی هر ملتی میکوشد تا با بهره گیری از تکنولوژی پیشرفته تاریخ گذشته خود را به جهانیان بشناساند و بر آن ببالد و مباهات کند. از این رو، با توجه به تاریخ دانش و فرهنگ و ادبیات کشورمان، ما ایرانیان هم باید بکوشیم تا

کارنامه تاریخی و فرهنگی خود را به هم میهنان خویش و جهانیان بشناسانیم خواندن تاریخ و سرگذشت پیشینیان هم موجب سرفرازی است و هم درس و تجربه بزرگی برای آیندگان، تا دریابند که پیشینیان آنها چرا و چگونه شکست میخوردند و یا دلیل پیشرفت و سرفرازی و نیکبختی آنها چه بوده است.

حقیقت اینست که تاریخ ایران دارای فراز و نشیب های بی شماری است. در درازای تاریخ، مردم ایران با دشمنان گوناگون دست و پنجه نرم کرده اند، گاهی بر آنها چیره گشته و گاهی هم شکست خورده اند. بسیاری از آثار باشکوهی که از خود به یادگار گذاشته بود ویران گردید.

 

روزگاری ایرانیان بخش بزرگی از جهان آنروزی را فرمانروایی می کردند و زمانی هم مغلوب پست ترین و بی فرهنگ ترین قوم های جهان گردیدند. با وجود این، ایرانیان هرگاه شکست میخوردند، با فرهنگ و آئین و اخلاق خوب خویش دشمنان را به انسانیت دعوت میکردند. اگرچه دشمنان و بدخواهان بر شهرها و مرزهایی که دست می یافتند آنها را ویران می کردند لیکن آئین و اندیشه ایرانی با گذشت زمان در دل و اندیشه های آنان هنایش پذیر بود.

اگرچه آنها پس از چندی از کشور ما رخت بر می بستند اما نام زشتی را از خود به یادگار می گذاشتند. با وجود این، شعله های فروزان آئین و فرهنگ ایران خاموش نشد و با گذشت. زمان به دیگر کشورها و ملتها راه پیدا کرد و آئین یکتاپرستی که رهاورد یگانه پیامبر ایران زمین اشوزرتشت اسپنتمان، آن بینشمند تکدانه جهان بود، در اندیشه ها و آئینها و باورهای آنها رسوخ کرد. این هنایش ها چنان بود که در زمانی واپسین تر فیلسوفان یونان مانند سقراط، افلاطون، ارسطو، فیثاغورث و غیره از آنها پیروی کردند و پس از آن به گونه اندیشه نوافلاتونی و مُثل افلاتونی نمایان گردید و همان عرفان و اشراقی که از دیرباز در دین یکتاپرستی و خشور بزرگ ایران، زرتشت بود، نخست از سوی این دانشمندان و فیلسوفان و پس از آن بوسیله دانشمندان بزرگ ایرانی دوره اسلامی مانند فردوسی، حافظ، خیام، سهروردی، رازی و… زنده و بالنده گردید.

 

جهان بینی دین زرتشت ایرانیان را چنان پرورانید که سدها سال در جهان یکه تاز میدان فرهنگ و تمدن و فرمانروایی بودند. اوج شکوفابی این بینش و دکترین در دوره شاهان هخامنشی آشکار میگردد و همه جهان متمدن باستان از آن بشکل متحد می گردد.

دین زرتشت و کوشش های مردان بزرگ ایران زمین از آغاز پیدایش تمدن در این کشور تا اوج قدرت ساسانیان نه تنها برای ایرانیان بلکه برای همه مردم جهان سودمند بود. ایرانیان بر پایه بینش مزدایی خود و با توجه به اصول اخلاقی و دینی که داشتند برخلاف دیگر ملتها و جهان گیرانی که موجب نابودی و خرابی شهرها و کشورهای متمدن آن روز میشدند به هر جا که می رسیدند آبادی و سازندگی بر جای می گذاشتند. آنان حتی به دیگر ادیان و مذاهب به دیده احترام می نگریستند و هیچ گاه عقیده و بینش خود را به زور به دیگران تحمیل نمیکردند.

 

ویران کردن پرستشگاه های دیگر مذاهب در نزد ایرانیان کاری بس بیهوده و زشت و دور از انسانیت به شمار می آمد. پیروی از شیوه جهانبینی از روی سیاست سران کشور نبود بلکه آئین نیک اندیشی و راه (اشایی) زرتشت آنها را چنین باور آورده بود تا به وسیله آن هم مردم کشور خویش و هم دیگر ملتها را خوشبخت سازند. تمدن و فرهنگی که نیرومند و ریشه دار و اصیل و کهن روزگار و همچنین پویا و در راه داد و ستد جهت باروری و رشد و شکوفایی آماده و دور از تعصب باشد دوام می آورد و پایدار میماند و هیچگاه حلقه های زنجیر استوار فرهنگی در این سرزمین از هم جدا است بلکه هم فرهنگ و تمدن مهاجمان را در حد نیاز به بهگزینی جذب کرده و همه مهاجمان را در خود جای داده است.

با چنین میراث غنی و فروغمندی که امروزه زرتشتیان در همه جای دنیا پراکنده اند باید بتوانند با به کار بستن آموزشهای اشوزرتشت در همه شئون زندگی فعال بوده و از راه هماهنگ کردن اندیشه، گفتار و کردارنیک خود با قانون (اشا) و «هنجار هستی» در پیشرفت هازمانی که در آن زندگی میکنند. کوشا بوده و به کمال و رسایی برسند.

 

همان گونه که همکیشان پارسی مادر هندوستان از هر جهت نمونه اند و آوازه و شهرت نیکنامی آنها جهان گیر شده و موجب افتخار و سربلندی و سرافرازی هازمان جهانی زرتشتیان می باشند.

 

فرهنگ مزدیسنایی به گونه بالنده و پاینده است که امروز می بینیم بنا بر سنجش سازمان جهانی یونسکو به نام فرهنگ زرتشستی شناخته می شود.

 

خوانندگان گرامی، اینکه برخی کسان می گویند «اهورامزدا» بخشنده است، بخشندگی «اهورامزدا» در این است که ابر و باد و مه و خورشید و جهان هستی را برای انسانها آفریده که از موهبتهای آن با شایسنگی هر چه بیشتر برخوردار شوند و برای بهره برداری از این همه مزایا و امکانات که در فرادید آنها گذارده، به کار و کوشش روی آورند که هم برای خود و هم هازمانی که در آن زندگی می کنند، رامش و آسایش و شادکامی و خوشبختی به بار بیاورند تا بتوانند بر توسن مراد سوار شوند.

 

ولی بخشنده گناه نیست. بلکه گناهکاران را به موجب قانون «اشا» و «هنجار هستی» که به وجود آورده به کیفر میرساند و با توبه کردن و نذر و ندبه و زاری و گریه هم بخشندگی ندارد. برای اینکه او دادگر و مهربان است و انسان را آزاد آفریده و به او خرد و وجدان داده تا راه نیک و بد را خود برگزیند و به آن رفتار کند.

 

زمانی که انسانها در سراسر جهان خدایان پنداری و مادی و غیرمادی را پرستش می کردند و سرنوشت خود را به این اربابان جفا پیشه سپرده بودند، در زمانی که مردم از ترسی ایزدان پنداری و پیشگیری از خشم انان حیوانات را به پای آنان قربانی می کردند، اشوزرتشت با سرودهای الهامی جاودانی و آرامش بخش ندا در داد که جهان هستی و هر چه در اوست، آفرینش پروردگار یگانه و ناپیدا و مهربان دادگری است به نام «اهورامزدا».

 

زیبایی نام «اهورامزدا» چنان در سخنان اشوزرتشت پیدا بود که این نخستین پیامآور توحیدی هرگز به ایمان آورندگان خود دستوری نداد و هرگز از مردمان نخواست بدون اندیشه سر بر آستان پروردگاری بسایند که بخشی از نامش «دانایی» است. اشوزرتشت در هنگامه استبداد کاویها و کرپن ها و اوسیج ها مردم را به خردورزی و وجدان فرا میخواند چون در «گاتاها» مزدا، وجدان و خرد را با هم آفریده است و برای سنجش درست نه خرد به تنهایی و نه وجدان بدون خرد کارساز است.

 

ایرانیان با پذیرش هنجار هستی آب روان را آلوده نمی کردند و زمین را تمیز نگاه می داشتند، زن و مرد را با شناخت کامل تفاوتهایشان به یک چشم می نگریستند، مهمان را گرامی می داشتند برای برقراری نظم و قانون که واژه زیبای «شا» بر آن نهاده بودند لب به دروغ نمی گشودند، مردمان بر اساس همین جهان ببینی راستی را برنده ترین شمشیر میدانستند و هر روز برای رسیدن به خوشبختی برای همه نیکان و پاکان جهان درود میفرستادند. این آزادخواهی که از بنیان اساسی جهان بینی اشوزرتشت است، پس از سالیان دراز چنان در دل و جان ایرانیان ریشه دوانیدو بالید تا به گونه فرهنگی بالنده و پاینده که امروز می بینیم بنا بر سنجش سازمان جهانی «یونسکو» نام فرهنگ زرتشتی را نیز بر آن نهاده اند.

 

بنابراین، بیدار شوید، چشم خرد باز کنید، دیده بگشایید. من آوای زایش را آوای تولدی دوباره از دوردستها، از آمریکا، اروپا، استرالیا، روسیه، هندوستان میشنوم، از تاجیکستان که نامگذاری سال ۲۰۰۳ مبلادی را که سازمان جهانی «یونسکو» به نام اشوزرتشت در جهان اعلام داشته است در شهر دوشنبه بزرگداشتی با ابهت و شکوه فراوان جشن گرفتند و با سخنرانیهای شورانگیز دانشمندان و پژوهشگران که به آنجا فراخوانده شده بودند درباره زرتشت و دین او داد سخن دادند که در نشریه های گوناگون و همچنین در مرکز زرتشتیان کالیفرنیا و ایران و سایر دیار زرتشتی نشین بازتاب داده شده است.

 

بیدار شوید، ان آبرمرد تکدانه تاریخ جهان روح و روانش به سرزمین «اهورایی» چشم دوخته و اکنون همت والای شما پیروانش را خواستار است. که آتشکده (آذرگشسب) را دوباره روشن کنید، همایشی بزرگداشتش را به پهنه گسترده در فضای باز نقش رستم و یا در کنار ستونهای استوار و ماندگار تخت جمشید فرش بگسترانید، این کهنه ستایی نیست بلکه نشان دهنده ریشه تاریخی فرهنگ زرتشتی میباشد چون ما زرتشتیان در پی تبلیغات دینی نیستیم، زیرا دین بهی زرتشتی مانند مُشکی است که خود می بوید و نیاز به گفته عطار ندارد.

 

از فرهنگ دوستان و آنانی که دلشان برای تاریخ این سرزمین می تپد یاری بگیرید و هر آنچه در توش و توان دارید برای آنچه در شأن و منزلت این دُر گرانبهای دوباره یافته شده می دانید انجام دهید. آنچه ایرانیان از این همایشها انتظار دارند شادی با هنر راستین و نگهداشدن سنتهای پاک دینی با نواوری هاست.

 

باید به جای رخت سیاه پوشیدن و غم و اندوه خوردن، با لباسهای سپید و روشن که نشان دهنده شادی و آرامش روان و جسم استخود را زینت دهیم و با ساز و آواز و دست افشانی و پای کوبی به گفته سخنور نامی «حافظ» گل برافشاینم و می در ساغر اندازیم، فلک راسقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.

به سخنی دیگر، رستاخیز نوینی بر پاسازیم تا اینکه شادی و خوشبختی بیشتری به ارمغان بیاوریم. ایران از سده های بسیار دور یکی از خواسته های بزرگ تمدن و فرهنک جهان بوده است و ایرانیان در پیش بردن و گسترش بخشیدن به فرهنگ انسانی، بزرگترین سهم را دارا هستند.

 

اگر بگوییم نخستین و باستانی ترین پایه های اصلی تمدن آدمیان مانند خط، دین و فلسفه کشورداری و بسیاری از هنرهای زیبا در این سرزمین روییده است، به درستی می پذیریم که ایران زادگاه نخستین بنیادهای بشری بوده، بنا بر نشانه های موجود از گذرگاه فلات ایران، فرهنگ و تمدن انسانی یک بار از راه آسیای کوچک به اروپا سرازیر شده است که شرح حال افلاتون و فیثاغورث که از دانش های خاور بهره برداری کرده اند گواه بر این واقعیت است در جایی که زرتشتیان ریشه در این سرزمین «اهورایی» ایران دارند، اما شوربختانه شناخت دیگر ایرانیان از این مردم تا اندازه ای است که میتوان گفت بیشتر درک درستی از واقعیات زندگی زرتشتیان ندارند.

 

آنچه در مدت هزاره های دراز تاریخ کهن ایران از نسل های گوناگون گذشته و امروز به نام زبان، لباس، سنت و آداب و رسوم و حتی دین به زرتشتیان ساکن ایران رسیده چیزی نیست جز فرهنگ زرتشتی، در درازای ابن مسیر، مبادلات فرهنگی بیشماری بین این مردم و اقوام و مردمان دیگر ایرانی حتی غیر ایرانی جریان داشته است و تا امروز زرتشتیان مردمی میباشند که همه با توجه به سه ستون مهم فلسفه و پیامبرشان به نیکاندیشی ، نیک گفتاری و نیک کرداری مشهورند، بازگویی بخش بسیار اندکی از نابسامانی هایی که در درازای این سالها دامنگیر زرتشتیان شده، البته بیاندازه درد آور است که موی را بر بدن هر انسان آزادهای راست می کند و شاید امروز تکرار آن حکایات کسل کننده باشد.

 

البته بازگویی افتخارات و سربلندیهای تاریخی این مردم هیچ گاه ارزشهای معنوی خود را از دست نداده که شوربختانه چنانچه باید و شاید به آنها پرداخته نشده است. اما نکته اساسی درست همین جاست. در حالی که زرتشتیان هنوز در این کشور زندگی می کنند و در کنار دیگر ایرانیان به زندگی هازمانی خود ادامه میدهند، ناشناخته مانده اند. لازمه درک و دانستن این نادانستنی ها، پژوهش و خواندن کتابهای تاریخی است که از لابلای آنها می شود به راستی ها پی برد. برای درک درست تاریخ و فرهنگ و باورهای ایران باستان باید آشنایی به زبان و آداب و رسوم آنها نیز داشت و پی ورزی را از خود دور نمود و با وجدان بیدار خود به داوری نشست. چون هر کجا راستی و نیک اندیشی است، حقیقت نمایان میگردد و زمانی که شناخت و دانش و فهم و خردگرایی باشد، از دورویی و تزویر و یاوه گویی خبری نیست.

پایداری و سربلندی و سرافرازی هر جامعه و ملتی داشتن شناسنامه فرهنگی و ملی آن سرزمین و کشور است.

آیین زرتشت

دیدگاه و نوشته های جهانگیر موبد گشتاسب اشیدری

  

بخش 5 – پایداری و سربلندی و سرافرازی هر جامعه و ملتی داشتن شناسنامه فرهنگی و ملی آن سرزمین و کشور است.

 

داشتن شناسنامه ملی و فرهنگی هنگامی به دست می آید که آن ملت از دین و آئین و به گونه کلی از فرهنگ کشور خویش آگاهی داشته باشد. به گواهی تاریخ ایرانیان یکی از کهن ترین ملتهای جهان و تمدن و فرهنگ ایرانی یکی از باستانی ترین فرهنگ هاست. که تابش جهانی داشته و سایر فرهنگ ها را غنی تر و پربار تر نموده است. به گواهی تاریخ زرتشتیان از ریشه دارترین فرزندان ایران و وارث مستقیم این فرهنگ و تمدن به شمار می آیند، دریغ است که زرتشتیان از آن بیگانه باشیم. این بیگانگی بدان می ماند که شناسنامه خود را از روی نادانی و سهل انگاری گم کرده باشیم زیرا که انسان بی شناسنامه مانند درختی است بی ریشه که در برخورد با تندبادی از پای در می آید و با وزیدن باد به هر سوی کشانده میشود.

ما ایرانیان، به ویژه زرتشتیان، باید به خود ببالیم که وارث یکی از والاترین و اخلاقی ترین دینهای جهان هستیم. ما باید بدانیم که اشوزرتشت به گواهی تاریخ، هزاران سال پیش برای نخستین بار پیام یکتاپرستی را به گوش مردم جهان رسانید. ما باید بدانیم که دین مزدیسنی دینی است که پس از شناسایی، پیروان ادیان دیگر از هر ملت و نژادی را شیفته خود کرده است. ما باید بدانیم که کشور ما ایران چون در چهار راه تمدن خاور و باختر بوده، بارها مورد آماج و تجاوز یورش بیگانگان قرار گرفته که هدفی جز نابودی فرهنگ و تمدن ما را نداشته اند. ما ایرانیان از هر دین و آئین، مردمی هستیم که باید به فرهنگ و سنتها و آداب و رسوم نیاکان خود که ریشه در سده ها و هزاره های تاریخ کشورمان دارد پایبند بوده و همیشه  یگانه باشیم زبان پارسی و ارزش آن را فراموش نکنیم چون زبان هر ملت جلوه گاه فرهنگ همان ملت است.

باید بکوشیم تا زبان شیرین پارسی را به فرزندان خود بیاموزیم زیرا زبان است که فرهنگ هر هازمانی را پرمایه تر و پربارتر میسازد و افزون بر این یکی از جهات سرافرازی و پرمایگی و پایداری هر ملتی میباشد. فرهنگ، یعنی پاسخ هایی که به نیازهای درونی یک هازمان داده میشود. هر ملتی بر پایه فرهنگ ملی خود زنده است و هرگاه فرهنگ را از او بگیرند و یا آن را دگرگون سازند، زندگی ملی اش نیز پایان یافته است.

کشور کهنسال ایران دارای چنان فرهنگ زیبنده و دیرینه ای است که ویژگی های ارزشمندی را در بر دارد و باید به یاد داشت که تمدن شگرف امروزی بر پایه و آماج تمدنهای گذشته خاور زمین از جمله ایران نهاده شده است.

مایه سرافرازی است هنگامی که جهان در تاریکی نادانی و بت پرستی غوته ور بود، اشوزرتشت اسپنتمان، یگانه پیام آور و اندیشمند ایرانی برای نخستین بار پرچم یکتاپرستی را در جهان برافراشت و انسان را به پرستش خدای یگانه (اهورامزدا) فراخواند. او مردمان را به آبادانی و نوسازی و نوجویی و تازه گردانیدن جهان و آزادی و آزادگی فراخواند و برای نخستین بار این حقیقت را آشکار ساخت که نیکی و بدی چون دو گوهر همزاد در وجود هر انسالی سرشته شده و در این میدان مبارزه سرانجام پیروزی با نیکی است.

اگرچه ما ایرانیان در درازای تاریخ پر فراز و نشیب خود بارها مورد یورش و هجوم بیگانگان قرار گرفته و از لحاظ نظامی شکست خورده ایم، ولی از جهت معنوی و فرهنگی، بیگانگان متجاوز را زیر نفوذ خود در آورده ایم، بسیاری از دشمنان ایران، از جمله اسکندر مقدونی و جانشینانش در اندیشه نابود کردن تمدن و فرهنگ ایران زمین بودند ولی دیری نپایید که ایرانیان به تمدن والاتری دست یافتند.

در دنیای امروز، «هر ملت و کشوری میکوشد تا جایی را برای تاریخ و فرهنگ آئین خود در کهن ترین دوره تاریخ تمدن جهانی برای مردم و کشور خویش پیدا کند. با پیشرفت های چشمگیر دانش و تمدن امروزی هر ملتی میکوشد تا با بهره گیری از تکنولوژی پیشرفته تاریخ گذشته خود را به جهانیان بشناساند و بر آن ببالد و مباهات کند. از این رو، با توجه به تاریخ دانش و فرهنگ و ادبیات کشورمان، ما ایرانیان هم باید بکوشیم تا

کارنامه تاریخی و فرهنگی خود را به هم میهنان خویش و جهانیان بشناسانیم خواندن تاریخ و سرگذشت پیشینیان هم موجب سرفرازی است و هم درس و تجربه بزرگی برای آیندگان، تا دریابند که پیشینیان آنها چرا و چگونه شکست میخوردند و یا دلیل پیشرفت و سرفرازی و نیکبختی آنها چه بوده است.

حقیقت اینست که تاریخ ایران دارای فراز و نشیب های بی شماری است. در درازای تاریخ، مردم ایران با دشمنان گوناگون دست و پنجه نرم کرده اند، گاهی بر آنها چیره گشته و گاهی هم شکست خورده اند. بسیاری از آثار باشکوهی که از خود به یادگار گذاشته بود ویران گردید.

 

روزگاری ایرانیان بخش بزرگی از جهان آنروزی را فرمانروایی می کردند و زمانی هم مغلوب پست ترین و بی فرهنگ ترین قوم های جهان گردیدند. با وجود این، ایرانیان هرگاه شکست میخوردند، با فرهنگ و آئین و اخلاق خوب خویش دشمنان را به انسانیت دعوت میکردند. اگرچه دشمنان و بدخواهان بر شهرها و مرزهایی که دست می یافتند آنها را ویران می کردند لیکن آئین و اندیشه ایرانی با گذشت زمان در دل و اندیشه های آنان هنایش پذیر بود.

اگرچه آنها پس از چندی از کشور ما رخت بر می بستند اما نام زشتی را از خود به یادگار می گذاشتند. با وجود این، شعله های فروزان آئین و فرهنگ ایران خاموش نشد و با گذشت. زمان به دیگر کشورها و ملتها راه پیدا کرد و آئین یکتاپرستی که رهاورد یگانه پیامبر ایران زمین اشوزرتشت اسپنتمان، آن بینشمند تکدانه جهان بود، در اندیشه ها و آئینها و باورهای آنها رسوخ کرد. این هنایش ها چنان بود که در زمانی واپسین تر فیلسوفان یونان مانند سقراط، افلاطون، ارسطو، فیثاغورث و غیره از آنها پیروی کردند و پس از آن به گونه اندیشه نوافلاتونی و مُثل افلاتونی نمایان گردید و همان عرفان و اشراقی که از دیرباز در دین یکتاپرستی و خشور بزرگ ایران، زرتشت بود، نخست از سوی این دانشمندان و فیلسوفان و پس از آن بوسیله دانشمندان بزرگ ایرانی دوره اسلامی مانند فردوسی، حافظ، خیام، سهروردی، رازی و… زنده و بالنده گردید.

 

جهان بینی دین زرتشت ایرانیان را چنان پرورانید که سدها سال در جهان یکه تاز میدان فرهنگ و تمدن و فرمانروایی بودند. اوج شکوفابی این بینش و دکترین در دوره شاهان هخامنشی آشکار میگردد و همه جهان متمدن باستان از آن بشکل متحد می گردد.

دین زرتشت و کوشش های مردان بزرگ ایران زمین از آغاز پیدایش تمدن در این کشور تا اوج قدرت ساسانیان نه تنها برای ایرانیان بلکه برای همه مردم جهان سودمند بود. ایرانیان بر پایه بینش مزدایی خود و با توجه به اصول اخلاقی و دینی که داشتند برخلاف دیگر ملتها و جهان گیرانی که موجب نابودی و خرابی شهرها و کشورهای متمدن آن روز میشدند به هر جا که می رسیدند آبادی و سازندگی بر جای می گذاشتند. آنان حتی به دیگر ادیان و مذاهب به دیده احترام می نگریستند و هیچ گاه عقیده و بینش خود را به زور به دیگران تحمیل نمیکردند.

 

ویران کردن پرستشگاه های دیگر مذاهب در نزد ایرانیان کاری بس بیهوده و زشت و دور از انسانیت به شمار می آمد. پیروی از شیوه جهانبینی از روی سیاست سران کشور نبود بلکه آئین نیک اندیشی و راه (اشایی) زرتشت آنها را چنین باور آورده بود تا به وسیله آن هم مردم کشور خویش و هم دیگر ملتها را خوشبخت سازند. تمدن و فرهنگی که نیرومند و ریشه دار و اصیل و کهن روزگار و همچنین پویا و در راه داد و ستد جهت باروری و رشد و شکوفایی آماده و دور از تعصب باشد دوام می آورد و پایدار میماند و هیچگاه حلقه های زنجیر استوار فرهنگی در این سرزمین از هم جدا است بلکه هم فرهنگ و تمدن مهاجمان را در حد نیاز به بهگزینی جذب کرده و همه مهاجمان را در خود جای داده است.

با چنین میراث غنی و فروغمندی که امروزه زرتشتیان در همه جای دنیا پراکنده اند باید بتوانند با به کار بستن آموزشهای اشوزرتشت در همه شئون زندگی فعال بوده و از راه هماهنگ کردن اندیشه، گفتار و کردارنیک خود با قانون (اشا) و «هنجار هستی» در پیشرفت هازمانی که در آن زندگی میکنند. کوشا بوده و به کمال و رسایی برسند.

 

همان گونه که همکیشان پارسی مادر هندوستان از هر جهت نمونه اند و آوازه و شهرت نیکنامی آنها جهان گیر شده و موجب افتخار و سربلندی و سرافرازی هازمان جهانی زرتشتیان می باشند.

 

فرهنگ مزدیسنایی به گونه بالنده و پاینده است که امروز می بینیم بنا بر سنجش سازمان جهانی یونسکو به نام فرهنگ زرتشستی شناخته می شود.

 

خوانندگان گرامی، اینکه برخی کسان می گویند «اهورامزدا» بخشنده است، بخشندگی «اهورامزدا» در این است که ابر و باد و مه و خورشید و جهان هستی را برای انسانها آفریده که از موهبتهای آن با شایسنگی هر چه بیشتر برخوردار شوند و برای بهره برداری از این همه مزایا و امکانات که در فرادید آنها گذارده، به کار و کوشش روی آورند که هم برای خود و هم هازمانی که در آن زندگی می کنند، رامش و آسایش و شادکامی و خوشبختی به بار بیاورند تا بتوانند بر توسن مراد سوار شوند.

 

ولی بخشنده گناه نیست. بلکه گناهکاران را به موجب قانون «اشا» و «هنجار هستی» که به وجود آورده به کیفر میرساند و با توبه کردن و نذر و ندبه و زاری و گریه هم بخشندگی ندارد. برای اینکه او دادگر و مهربان است و انسان را آزاد آفریده و به او خرد و وجدان داده تا راه نیک و بد را خود برگزیند و به آن رفتار کند.

 

زمانی که انسانها در سراسر جهان خدایان پنداری و مادی و غیرمادی را پرستش می کردند و سرنوشت خود را به این اربابان جفا پیشه سپرده بودند، در زمانی که مردم از ترسی ایزدان پنداری و پیشگیری از خشم انان حیوانات را به پای آنان قربانی می کردند، اشوزرتشت با سرودهای الهامی جاودانی و آرامش بخش ندا در داد که جهان هستی و هر چه در اوست، آفرینش پروردگار یگانه و ناپیدا و مهربان دادگری است به نام «اهورامزدا».

 

زیبایی نام «اهورامزدا» چنان در سخنان اشوزرتشت پیدا بود که این نخستین پیامآور توحیدی هرگز به ایمان آورندگان خود دستوری نداد و هرگز از مردمان نخواست بدون اندیشه سر بر آستان پروردگاری بسایند که بخشی از نامش «دانایی» است. اشوزرتشت در هنگامه استبداد کاویها و کرپن ها و اوسیج ها مردم را به خردورزی و وجدان فرا میخواند چون در «گاتاها» مزدا، وجدان و خرد را با هم آفریده است و برای سنجش درست نه خرد به تنهایی و نه وجدان بدون خرد کارساز است.

 

ایرانیان با پذیرش هنجار هستی آب روان را آلوده نمی کردند و زمین را تمیز نگاه می داشتند، زن و مرد را با شناخت کامل تفاوتهایشان به یک چشم می نگریستند، مهمان را گرامی می داشتند برای برقراری نظم و قانون که واژه زیبای «شا» بر آن نهاده بودند لب به دروغ نمی گشودند، مردمان بر اساس همین جهان ببینی راستی را برنده ترین شمشیر میدانستند و هر روز برای رسیدن به خوشبختی برای همه نیکان و پاکان جهان درود میفرستادند. این آزادخواهی که از بنیان اساسی جهان بینی اشوزرتشت است، پس از سالیان دراز چنان در دل و جان ایرانیان ریشه دوانیدو بالید تا به گونه فرهنگی بالنده و پاینده که امروز می بینیم بنا بر سنجش سازمان جهانی «یونسکو» نام فرهنگ زرتشتی را نیز بر آن نهاده اند.

 

بنابراین، بیدار شوید، چشم خرد باز کنید، دیده بگشایید. من آوای زایش را آوای تولدی دوباره از دوردستها، از آمریکا، اروپا، استرالیا، روسیه، هندوستان میشنوم، از تاجیکستان که نامگذاری سال ۲۰۰۳ مبلادی را که سازمان جهانی «یونسکو» به نام اشوزرتشت در جهان اعلام داشته است در شهر دوشنبه بزرگداشتی با ابهت و شکوه فراوان جشن گرفتند و با سخنرانیهای شورانگیز دانشمندان و پژوهشگران که به آنجا فراخوانده شده بودند درباره زرتشت و دین او داد سخن دادند که در نشریه های گوناگون و همچنین در مرکز زرتشتیان کالیفرنیا و ایران و سایر دیار زرتشتی نشین بازتاب داده شده است.

 

بیدار شوید، ان آبرمرد تکدانه تاریخ جهان روح و روانش به سرزمین «اهورایی» چشم دوخته و اکنون همت والای شما پیروانش را خواستار است. که آتشکده (آذرگشسب) را دوباره روشن کنید، همایشی بزرگداشتش را به پهنه گسترده در فضای باز نقش رستم و یا در کنار ستونهای استوار و ماندگار تخت جمشید فرش بگسترانید، این کهنه ستایی نیست بلکه نشان دهنده ریشه تاریخی فرهنگ زرتشتی میباشد چون ما زرتشتیان در پی تبلیغات دینی نیستیم، زیرا دین بهی زرتشتی مانند مُشکی است که خود می بوید و نیاز به گفته عطار ندارد.

 

از فرهنگ دوستان و آنانی که دلشان برای تاریخ این سرزمین می تپد یاری بگیرید و هر آنچه در توش و توان دارید برای آنچه در شأن و منزلت این دُر گرانبهای دوباره یافته شده می دانید انجام دهید. آنچه ایرانیان از این همایشها انتظار دارند شادی با هنر راستین و نگهداشدن سنتهای پاک دینی با نواوری هاست.

 

باید به جای رخت سیاه پوشیدن و غم و اندوه خوردن، با لباسهای سپید و روشن که نشان دهنده شادی و آرامش روان و جسم استخود را زینت دهیم و با ساز و آواز و دست افشانی و پای کوبی به گفته سخنور نامی «حافظ» گل برافشاینم و می در ساغر اندازیم، فلک راسقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.

به سخنی دیگر، رستاخیز نوینی بر پاسازیم تا اینکه شادی و خوشبختی بیشتری به ارمغان بیاوریم. ایران از سده های بسیار دور یکی از خواسته های بزرگ تمدن و فرهنک جهان بوده است و ایرانیان در پیش بردن و گسترش بخشیدن به فرهنگ انسانی، بزرگترین سهم را دارا هستند.

 

اگر بگوییم نخستین و باستانی ترین پایه های اصلی تمدن آدمیان مانند خط، دین و فلسفه کشورداری و بسیاری از هنرهای زیبا در این سرزمین روییده است، به درستی می پذیریم که ایران زادگاه نخستین بنیادهای بشری بوده، بنا بر نشانه های موجود از گذرگاه فلات ایران، فرهنگ و تمدن انسانی یک بار از راه آسیای کوچک به اروپا سرازیر شده است که شرح حال افلاتون و فیثاغورث که از دانش های خاور بهره برداری کرده اند گواه بر این واقعیت است در جایی که زرتشتیان ریشه در این سرزمین «اهورایی» ایران دارند، اما شوربختانه شناخت دیگر ایرانیان از این مردم تا اندازه ای است که میتوان گفت بیشتر درک درستی از واقعیات زندگی زرتشتیان ندارند.

 

آنچه در مدت هزاره های دراز تاریخ کهن ایران از نسل های گوناگون گذشته و امروز به نام زبان، لباس، سنت و آداب و رسوم و حتی دین به زرتشتیان ساکن ایران رسیده چیزی نیست جز فرهنگ زرتشتی، در درازای ابن مسیر، مبادلات فرهنگی بیشماری بین این مردم و اقوام و مردمان دیگر ایرانی حتی غیر ایرانی جریان داشته است و تا امروز زرتشتیان مردمی میباشند که همه با توجه به سه ستون مهم فلسفه و پیامبرشان به نیکاندیشی ، نیک گفتاری و نیک کرداری مشهورند، بازگویی بخش بسیار اندکی از نابسامانی هایی که در درازای این سالها دامنگیر زرتشتیان شده، البته بیاندازه درد آور است که موی را بر بدن هر انسان آزادهای راست می کند و شاید امروز تکرار آن حکایات کسل کننده باشد.

 

البته بازگویی افتخارات و سربلندیهای تاریخی این مردم هیچ گاه ارزشهای معنوی خود را از دست نداده که شوربختانه چنانچه باید و شاید به آنها پرداخته نشده است. اما نکته اساسی درست همین جاست. در حالی که زرتشتیان هنوز در این کشور زندگی می کنند و در کنار دیگر ایرانیان به زندگی هازمانی خود ادامه میدهند، ناشناخته مانده اند. لازمه درک و دانستن این نادانستنی ها، پژوهش و خواندن کتابهای تاریخی است که از لابلای آنها می شود به راستی ها پی برد. برای درک درست تاریخ و فرهنگ و باورهای ایران باستان باید آشنایی به زبان و آداب و رسوم آنها نیز داشت و پی ورزی را از خود دور نمود و با وجدان بیدار خود به داوری نشست. چون هر کجا راستی و نیک اندیشی است، حقیقت نمایان میگردد و زمانی که شناخت و دانش و فهم و خردگرایی باشد، از دورویی و تزویر و یاوه گویی خبری نیست.

پایداری و سربلندی و سرافرازی هر جامعه و ملتی داشتن شناسنامه فرهنگی و ملی آن سرزمین و کشور است.

آیین زرتشت

دیدگاه و نوشته های جهانگیر موبد گشتاسب اشیدری

  

بخش 5 – پایداری و سربلندی و سرافرازی هر جامعه و ملتی داشتن شناسنامه فرهنگی و ملی آن سرزمین و کشور است.

 

داشتن شناسنامه ملی و فرهنگی هنگامی به دست می آید که آن ملت از دین و آئین و به گونه کلی از فرهنگ کشور خویش آگاهی داشته باشد. به گواهی تاریخ ایرانیان یکی از کهن ترین ملتهای جهان و تمدن و فرهنگ ایرانی یکی از باستانی ترین فرهنگ هاست. که تابش جهانی داشته و سایر فرهنگ ها را غنی تر و پربار تر نموده است. به گواهی تاریخ زرتشتیان از ریشه دارترین فرزندان ایران و وارث مستقیم این فرهنگ و تمدن به شمار می آیند، دریغ است که زرتشتیان از آن بیگانه باشیم. این بیگانگی بدان می ماند که شناسنامه خود را از روی نادانی و سهل انگاری گم کرده باشیم زیرا که انسان بی شناسنامه مانند درختی است بی ریشه که در برخورد با تندبادی از پای در می آید و با وزیدن باد به هر سوی کشانده میشود.

ما ایرانیان، به ویژه زرتشتیان، باید به خود ببالیم که وارث یکی از والاترین و اخلاقی ترین دینهای جهان هستیم. ما باید بدانیم که اشوزرتشت به گواهی تاریخ، هزاران سال پیش برای نخستین بار پیام یکتاپرستی را به گوش مردم جهان رسانید. ما باید بدانیم که دین مزدیسنی دینی است که پس از شناسایی، پیروان ادیان دیگر از هر ملت و نژادی را شیفته خود کرده است. ما باید بدانیم که کشور ما ایران چون در چهار راه تمدن خاور و باختر بوده، بارها مورد آماج و تجاوز یورش بیگانگان قرار گرفته که هدفی جز نابودی فرهنگ و تمدن ما را نداشته اند. ما ایرانیان از هر دین و آئین، مردمی هستیم که باید به فرهنگ و سنتها و آداب و رسوم نیاکان خود که ریشه در سده ها و هزاره های تاریخ کشورمان دارد پایبند بوده و همیشه  یگانه باشیم زبان پارسی و ارزش آن را فراموش نکنیم چون زبان هر ملت جلوه گاه فرهنگ همان ملت است.

باید بکوشیم تا زبان شیرین پارسی را به فرزندان خود بیاموزیم زیرا زبان است که فرهنگ هر هازمانی را پرمایه تر و پربارتر میسازد و افزون بر این یکی از جهات سرافرازی و پرمایگی و پایداری هر ملتی میباشد. فرهنگ، یعنی پاسخ هایی که به نیازهای درونی یک هازمان داده میشود. هر ملتی بر پایه فرهنگ ملی خود زنده است و هرگاه فرهنگ را از او بگیرند و یا آن را دگرگون سازند، زندگی ملی اش نیز پایان یافته است.

کشور کهنسال ایران دارای چنان فرهنگ زیبنده و دیرینه ای است که ویژگی های ارزشمندی را در بر دارد و باید به یاد داشت که تمدن شگرف امروزی بر پایه و آماج تمدنهای گذشته خاور زمین از جمله ایران نهاده شده است.

مایه سرافرازی است هنگامی که جهان در تاریکی نادانی و بت پرستی غوته ور بود، اشوزرتشت اسپنتمان، یگانه پیام آور و اندیشمند ایرانی برای نخستین بار پرچم یکتاپرستی را در جهان برافراشت و انسان را به پرستش خدای یگانه (اهورامزدا) فراخواند. او مردمان را به آبادانی و نوسازی و نوجویی و تازه گردانیدن جهان و آزادی و آزادگی فراخواند و برای نخستین بار این حقیقت را آشکار ساخت که نیکی و بدی چون دو گوهر همزاد در وجود هر انسالی سرشته شده و در این میدان مبارزه سرانجام پیروزی با نیکی است.

اگرچه ما ایرانیان در درازای تاریخ پر فراز و نشیب خود بارها مورد یورش و هجوم بیگانگان قرار گرفته و از لحاظ نظامی شکست خورده ایم، ولی از جهت معنوی و فرهنگی، بیگانگان متجاوز را زیر نفوذ خود در آورده ایم، بسیاری از دشمنان ایران، از جمله اسکندر مقدونی و جانشینانش در اندیشه نابود کردن تمدن و فرهنگ ایران زمین بودند ولی دیری نپایید که ایرانیان به تمدن والاتری دست یافتند.

در دنیای امروز، «هر ملت و کشوری میکوشد تا جایی را برای تاریخ و فرهنگ آئین خود در کهن ترین دوره تاریخ تمدن جهانی برای مردم و کشور خویش پیدا کند. با پیشرفت های چشمگیر دانش و تمدن امروزی هر ملتی میکوشد تا با بهره گیری از تکنولوژی پیشرفته تاریخ گذشته خود را به جهانیان بشناساند و بر آن ببالد و مباهات کند. از این رو، با توجه به تاریخ دانش و فرهنگ و ادبیات کشورمان، ما ایرانیان هم باید بکوشیم تا

کارنامه تاریخی و فرهنگی خود را به هم میهنان خویش و جهانیان بشناسانیم خواندن تاریخ و سرگذشت پیشینیان هم موجب سرفرازی است و هم درس و تجربه بزرگی برای آیندگان، تا دریابند که پیشینیان آنها چرا و چگونه شکست میخوردند و یا دلیل پیشرفت و سرفرازی و نیکبختی آنها چه بوده است.

حقیقت اینست که تاریخ ایران دارای فراز و نشیب های بی شماری است. در درازای تاریخ، مردم ایران با دشمنان گوناگون دست و پنجه نرم کرده اند، گاهی بر آنها چیره گشته و گاهی هم شکست خورده اند. بسیاری از آثار باشکوهی که از خود به یادگار گذاشته بود ویران گردید.

 

روزگاری ایرانیان بخش بزرگی از جهان آنروزی را فرمانروایی می کردند و زمانی هم مغلوب پست ترین و بی فرهنگ ترین قوم های جهان گردیدند. با وجود این، ایرانیان هرگاه شکست میخوردند، با فرهنگ و آئین و اخلاق خوب خویش دشمنان را به انسانیت دعوت میکردند. اگرچه دشمنان و بدخواهان بر شهرها و مرزهایی که دست می یافتند آنها را ویران می کردند لیکن آئین و اندیشه ایرانی با گذشت زمان در دل و اندیشه های آنان هنایش پذیر بود.

اگرچه آنها پس از چندی از کشور ما رخت بر می بستند اما نام زشتی را از خود به یادگار می گذاشتند. با وجود این، شعله های فروزان آئین و فرهنگ ایران خاموش نشد و با گذشت. زمان به دیگر کشورها و ملتها راه پیدا کرد و آئین یکتاپرستی که رهاورد یگانه پیامبر ایران زمین اشوزرتشت اسپنتمان، آن بینشمند تکدانه جهان بود، در اندیشه ها و آئینها و باورهای آنها رسوخ کرد. این هنایش ها چنان بود که در زمانی واپسین تر فیلسوفان یونان مانند سقراط، افلاطون، ارسطو، فیثاغورث و غیره از آنها پیروی کردند و پس از آن به گونه اندیشه نوافلاتونی و مُثل افلاتونی نمایان گردید و همان عرفان و اشراقی که از دیرباز در دین یکتاپرستی و خشور بزرگ ایران، زرتشت بود، نخست از سوی این دانشمندان و فیلسوفان و پس از آن بوسیله دانشمندان بزرگ ایرانی دوره اسلامی مانند فردوسی، حافظ، خیام، سهروردی، رازی و… زنده و بالنده گردید.

 

جهان بینی دین زرتشت ایرانیان را چنان پرورانید که سدها سال در جهان یکه تاز میدان فرهنگ و تمدن و فرمانروایی بودند. اوج شکوفابی این بینش و دکترین در دوره شاهان هخامنشی آشکار میگردد و همه جهان متمدن باستان از آن بشکل متحد می گردد.

دین زرتشت و کوشش های مردان بزرگ ایران زمین از آغاز پیدایش تمدن در این کشور تا اوج قدرت ساسانیان نه تنها برای ایرانیان بلکه برای همه مردم جهان سودمند بود. ایرانیان بر پایه بینش مزدایی خود و با توجه به اصول اخلاقی و دینی که داشتند برخلاف دیگر ملتها و جهان گیرانی که موجب نابودی و خرابی شهرها و کشورهای متمدن آن روز میشدند به هر جا که می رسیدند آبادی و سازندگی بر جای می گذاشتند. آنان حتی به دیگر ادیان و مذاهب به دیده احترام می نگریستند و هیچ گاه عقیده و بینش خود را به زور به دیگران تحمیل نمیکردند.

 

ویران کردن پرستشگاه های دیگر مذاهب در نزد ایرانیان کاری بس بیهوده و زشت و دور از انسانیت به شمار می آمد. پیروی از شیوه جهانبینی از روی سیاست سران کشور نبود بلکه آئین نیک اندیشی و راه (اشایی) زرتشت آنها را چنین باور آورده بود تا به وسیله آن هم مردم کشور خویش و هم دیگر ملتها را خوشبخت سازند. تمدن و فرهنگی که نیرومند و ریشه دار و اصیل و کهن روزگار و همچنین پویا و در راه داد و ستد جهت باروری و رشد و شکوفایی آماده و دور از تعصب باشد دوام می آورد و پایدار میماند و هیچگاه حلقه های زنجیر استوار فرهنگی در این سرزمین از هم جدا است بلکه هم فرهنگ و تمدن مهاجمان را در حد نیاز به بهگزینی جذب کرده و همه مهاجمان را در خود جای داده است.

با چنین میراث غنی و فروغمندی که امروزه زرتشتیان در همه جای دنیا پراکنده اند باید بتوانند با به کار بستن آموزشهای اشوزرتشت در همه شئون زندگی فعال بوده و از راه هماهنگ کردن اندیشه، گفتار و کردارنیک خود با قانون (اشا) و «هنجار هستی» در پیشرفت هازمانی که در آن زندگی میکنند. کوشا بوده و به کمال و رسایی برسند.

 

همان گونه که همکیشان پارسی مادر هندوستان از هر جهت نمونه اند و آوازه و شهرت نیکنامی آنها جهان گیر شده و موجب افتخار و سربلندی و سرافرازی هازمان جهانی زرتشتیان می باشند.

 

فرهنگ مزدیسنایی به گونه بالنده و پاینده است که امروز می بینیم بنا بر سنجش سازمان جهانی یونسکو به نام فرهنگ زرتشستی شناخته می شود.

 

خوانندگان گرامی، اینکه برخی کسان می گویند «اهورامزدا» بخشنده است، بخشندگی «اهورامزدا» در این است که ابر و باد و مه و خورشید و جهان هستی را برای انسانها آفریده که از موهبتهای آن با شایسنگی هر چه بیشتر برخوردار شوند و برای بهره برداری از این همه مزایا و امکانات که در فرادید آنها گذارده، به کار و کوشش روی آورند که هم برای خود و هم هازمانی که در آن زندگی می کنند، رامش و آسایش و شادکامی و خوشبختی به بار بیاورند تا بتوانند بر توسن مراد سوار شوند.

 

ولی بخشنده گناه نیست. بلکه گناهکاران را به موجب قانون «اشا» و «هنجار هستی» که به وجود آورده به کیفر میرساند و با توبه کردن و نذر و ندبه و زاری و گریه هم بخشندگی ندارد. برای اینکه او دادگر و مهربان است و انسان را آزاد آفریده و به او خرد و وجدان داده تا راه نیک و بد را خود برگزیند و به آن رفتار کند.

 

زمانی که انسانها در سراسر جهان خدایان پنداری و مادی و غیرمادی را پرستش می کردند و سرنوشت خود را به این اربابان جفا پیشه سپرده بودند، در زمانی که مردم از ترسی ایزدان پنداری و پیشگیری از خشم انان حیوانات را به پای آنان قربانی می کردند، اشوزرتشت با سرودهای الهامی جاودانی و آرامش بخش ندا در داد که جهان هستی و هر چه در اوست، آفرینش پروردگار یگانه و ناپیدا و مهربان دادگری است به نام «اهورامزدا».

 

زیبایی نام «اهورامزدا» چنان در سخنان اشوزرتشت پیدا بود که این نخستین پیامآور توحیدی هرگز به ایمان آورندگان خود دستوری نداد و هرگز از مردمان نخواست بدون اندیشه سر بر آستان پروردگاری بسایند که بخشی از نامش «دانایی» است. اشوزرتشت در هنگامه استبداد کاویها و کرپن ها و اوسیج ها مردم را به خردورزی و وجدان فرا میخواند چون در «گاتاها» مزدا، وجدان و خرد را با هم آفریده است و برای سنجش درست نه خرد به تنهایی و نه وجدان بدون خرد کارساز است.

 

ایرانیان با پذیرش هنجار هستی آب روان را آلوده نمی کردند و زمین را تمیز نگاه می داشتند، زن و مرد را با شناخت کامل تفاوتهایشان به یک چشم می نگریستند، مهمان را گرامی می داشتند برای برقراری نظم و قانون که واژه زیبای «شا» بر آن نهاده بودند لب به دروغ نمی گشودند، مردمان بر اساس همین جهان ببینی راستی را برنده ترین شمشیر میدانستند و هر روز برای رسیدن به خوشبختی برای همه نیکان و پاکان جهان درود میفرستادند. این آزادخواهی که از بنیان اساسی جهان بینی اشوزرتشت است، پس از سالیان دراز چنان در دل و جان ایرانیان ریشه دوانیدو بالید تا به گونه فرهنگی بالنده و پاینده که امروز می بینیم بنا بر سنجش سازمان جهانی «یونسکو» نام فرهنگ زرتشتی را نیز بر آن نهاده اند.

 

بنابراین، بیدار شوید، چشم خرد باز کنید، دیده بگشایید. من آوای زایش را آوای تولدی دوباره از دوردستها، از آمریکا، اروپا، استرالیا، روسیه، هندوستان میشنوم، از تاجیکستان که نامگذاری سال ۲۰۰۳ مبلادی را که سازمان جهانی «یونسکو» به نام اشوزرتشت در جهان اعلام داشته است در شهر دوشنبه بزرگداشتی با ابهت و شکوه فراوان جشن گرفتند و با سخنرانیهای شورانگیز دانشمندان و پژوهشگران که به آنجا فراخوانده شده بودند درباره زرتشت و دین او داد سخن دادند که در نشریه های گوناگون و همچنین در مرکز زرتشتیان کالیفرنیا و ایران و سایر دیار زرتشتی نشین بازتاب داده شده است.

 

بیدار شوید، ان آبرمرد تکدانه تاریخ جهان روح و روانش به سرزمین «اهورایی» چشم دوخته و اکنون همت والای شما پیروانش را خواستار است. که آتشکده (آذرگشسب) را دوباره روشن کنید، همایشی بزرگداشتش را به پهنه گسترده در فضای باز نقش رستم و یا در کنار ستونهای استوار و ماندگار تخت جمشید فرش بگسترانید، این کهنه ستایی نیست بلکه نشان دهنده ریشه تاریخی فرهنگ زرتشتی میباشد چون ما زرتشتیان در پی تبلیغات دینی نیستیم، زیرا دین بهی زرتشتی مانند مُشکی است که خود می بوید و نیاز به گفته عطار ندارد.

 

از فرهنگ دوستان و آنانی که دلشان برای تاریخ این سرزمین می تپد یاری بگیرید و هر آنچه در توش و توان دارید برای آنچه در شأن و منزلت این دُر گرانبهای دوباره یافته شده می دانید انجام دهید. آنچه ایرانیان از این همایشها انتظار دارند شادی با هنر راستین و نگهداشدن سنتهای پاک دینی با نواوری هاست.

 

باید به جای رخت سیاه پوشیدن و غم و اندوه خوردن، با لباسهای سپید و روشن که نشان دهنده شادی و آرامش روان و جسم استخود را زینت دهیم و با ساز و آواز و دست افشانی و پای کوبی به گفته سخنور نامی «حافظ» گل برافشاینم و می در ساغر اندازیم، فلک راسقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.

به سخنی دیگر، رستاخیز نوینی بر پاسازیم تا اینکه شادی و خوشبختی بیشتری به ارمغان بیاوریم. ایران از سده های بسیار دور یکی از خواسته های بزرگ تمدن و فرهنک جهان بوده است و ایرانیان در پیش بردن و گسترش بخشیدن به فرهنگ انسانی، بزرگترین سهم را دارا هستند.

 

اگر بگوییم نخستین و باستانی ترین پایه های اصلی تمدن آدمیان مانند خط، دین و فلسفه کشورداری و بسیاری از هنرهای زیبا در این سرزمین روییده است، به درستی می پذیریم که ایران زادگاه نخستین بنیادهای بشری بوده، بنا بر نشانه های موجود از گذرگاه فلات ایران، فرهنگ و تمدن انسانی یک بار از راه آسیای کوچک به اروپا سرازیر شده است که شرح حال افلاتون و فیثاغورث که از دانش های خاور بهره برداری کرده اند گواه بر این واقعیت است در جایی که زرتشتیان ریشه در این سرزمین «اهورایی» ایران دارند، اما شوربختانه شناخت دیگر ایرانیان از این مردم تا اندازه ای است که میتوان گفت بیشتر درک درستی از واقعیات زندگی زرتشتیان ندارند.

 

آنچه در مدت هزاره های دراز تاریخ کهن ایران از نسل های گوناگون گذشته و امروز به نام زبان، لباس، سنت و آداب و رسوم و حتی دین به زرتشتیان ساکن ایران رسیده چیزی نیست جز فرهنگ زرتشتی، در درازای ابن مسیر، مبادلات فرهنگی بیشماری بین این مردم و اقوام و مردمان دیگر ایرانی حتی غیر ایرانی جریان داشته است و تا امروز زرتشتیان مردمی میباشند که همه با توجه به سه ستون مهم فلسفه و پیامبرشان به نیکاندیشی ، نیک گفتاری و نیک کرداری مشهورند، بازگویی بخش بسیار اندکی از نابسامانی هایی که در درازای این سالها دامنگیر زرتشتیان شده، البته بیاندازه درد آور است که موی را بر بدن هر انسان آزادهای راست می کند و شاید امروز تکرار آن حکایات کسل کننده باشد.

 

البته بازگویی افتخارات و سربلندیهای تاریخی این مردم هیچ گاه ارزشهای معنوی خود را از دست نداده که شوربختانه چنانچه باید و شاید به آنها پرداخته نشده است. اما نکته اساسی درست همین جاست. در حالی که زرتشتیان هنوز در این کشور زندگی می کنند و در کنار دیگر ایرانیان به زندگی هازمانی خود ادامه میدهند، ناشناخته مانده اند. لازمه درک و دانستن این نادانستنی ها، پژوهش و خواندن کتابهای تاریخی است که از لابلای آنها می شود به راستی ها پی برد. برای درک درست تاریخ و فرهنگ و باورهای ایران باستان باید آشنایی به زبان و آداب و رسوم آنها نیز داشت و پی ورزی را از خود دور نمود و با وجدان بیدار خود به داوری نشست. چون هر کجا راستی و نیک اندیشی است، حقیقت نمایان میگردد و زمانی که شناخت و دانش و فهم و خردگرایی باشد، از دورویی و تزویر و یاوه گویی خبری نیست.