سِپَنتا مِینیو (پویایی ِ آفرینش)

سِپَنتا مِینیو (پویایی ِ آفرینش)

فرهنگ مهر  

۱۳ اسفند ۱۳۸۹

 

سِپَنتا به چم (معنی) افزاینده و دهنده است. این واژه در زبان پهلوی اَب.هیوز نیک (۳) است. برخی سِپَنتا را به مقدس ترجمه کرده اند و اگر واژه مقدس معنای مورد نظر در دین زرتشتی را برساند، به آن ایرادی نخواهد بود. در سنت زرتشتی سِپَنتا مِینیو دو اندیشه را می رساند: یکی اندیشه وابستگی به خداوند هر آن چه که از خدا، با خدا، و در راه خداست؛ دیگری اندیشه فراوانی، رشد و سلامتی است (۴). در معنای نخست سِپَنتا مِینیو کمال و خوبی خدایی را در جهان برونی، و در معنای دوم، کمال نیکویی بخشندگی خدایی را در آفرینش- جهان درونی آشکار می سازد. سِپَنتا مِینیو نشانگر دهشمندی اهورامزدا است. نشاًت همه خوبی ها از اهورامزدا است و هر چه داده اهورامزدا است، نیکوست. ماده داده اهورامزدا و مقدس است ، و این تفاوت عمده ای است میان  سنت زرتشتی  و ادیانی که ماده را به  خودی خود  پلید و غیرمقدس می دانند ،وجود دارد.

 

سِپَنتا مِینیو و آفرینش

 

در زبان همگانی، هر تولید و اختراعی، آفرینش (خلق) است. در عرف، ساختن بمب ئیدروژنی  ویران کننده، همان اندازه اختراع است که  پدید آوردن نیروگاه اتمی سازنده  انرژی سودمند  به شکل الکتریسیته،  هر دو خلاقیت و نوآوری است.  درعرف مادی، سازندگی یا ویرانگری در تشخیص خلاقیت اثری ندارد، ولی در دین زرتشتی تنها سازندگی، آفرینش است.

 

درزبان زرتشتی؛ نو آوریِ ِ ویرانگر را اَنگِرَه مِینیو و نوآوریِ سازنده را سِپَنتا مِینیو می خوانند.

 

سِپَنتا مِینیو به چم “اندیشه” یا “روان” است. در گفته های گات ها “اندیشه” و “روان” به گونه ای ناگسستنی در هم آمیخته اند. ستیز با سِپَنتا مِینیو، در اندیشه، گفتار و کردار همکاری با اَنگِرَه مِینیو (روان یا اندیشه بد و ویرانگر) است. روان و اندیشه بد همان اهریمن است.  بد اندیش،  بد گفتار و بدکردار چون در راستای اَنگِرَه مِینیو  گام برمی دارد، هم کار اهورامزدا نبوده بلکه دشمن خداست. چنین فردی بر خلاف قانون پیشرفت ( اَشا ) در کار است.

 

در ادیان و فلسفه های گوناگون اصلاحات همانندی مانند شیطان و ابلیس (۵) با تعبیرهای متفاوت به کار می رود که ممکن است باعث اشتباه شود. از این رو در گفتگوی آفرینش در هر دینی باید به معنا و محتوای واژه ها توجه داشت. مفهوم آفرینش در  دین زرتشت با دیگر دین ها،  تفاوت های زیادی دارد و  هر گفتگویی در باره آن،  نیاز به پژوهش درباره آغاز، محتوی و ساختار آن در ارتباط با زمان و فضاست.

 

در ادیان ابراهیمی خداوند، جهان را از “هیچ” (۶) آفریده است.در تورات آمده است که خدا گفت: ” روشنایی شود و روشنایی  شد” (۷).

 

خدا گفت: “زمین نباتات برویاند،  علفی که تخم بیاورد  و درخت میوه ای که  موافق جنس خود میوه آورد  که تخمش در آن باشد بر روی زمین، و چنین شد” (۸).

 

خدا  گفت: ” زمین جانوران  را موافق  جنس های آن ها بیرون آورد،  بهایم و حشرات و حیوانات زمین  به جنس های آن چنین شد” (۹).

 

در قرآن آمده است که: ” خدا آسمان و زمین را برای غرض محقق و حکمتی بزرگ آفریده … (۱۰).  خدا انسان را از آب نطفه بیافرید… (۱۱)،  و چهارپایانی را برای انتفاع نوع  بشر خلقت کرد… (۱۲) و اسب و اشتر و حمار را برای سواری و تحمل، مسخر شما گردانید و چیز دیگری هم که شما هنوز نمی دانید برای شما آفرید… (۱۳).

 

به این ترتیب در مذهب های ابراهیمی، خداوند جهان و موجودات را از هیچ آفرید و همچنین خداوند همه چیز را آفرید: خوب و بد، فرشته و ابلیس، زندگی و مرگ …. به علاوه خداوند همه چیز را در مدت معین ( شش روز)  خلق کرد و روز هفتم به استراحت نشست.

 

در سنت زرتشتی، خلقت از “هیچ ” مردود است و همچنین خداوند تنها خوبی را آفریده است.  بدی ساخته و داده خدا نیست و چون خلقت  همیشه با خدا  و در خدا بوده است مدت  برای خلقت ذکر نشده است.  و خداوند هم که بی کران  و کامل است، نیازی به استراحت ندارد. اصولا مفاهیم کار و استراحت ناظر به جهان محدود و آدمیان غیر کامل است و درباره اهورامزدا  کاربردی ندارد. فلسفه های زرتشتی، همیشه به نظر آفرینش از “هیچ”، و آفرینش در مدت  شش روز، ناباوری نشان داده اند.

 

فرخ مردان از فلاسفه های زرتشتی، نویسندۀ کتاب پهلوی “شکند گما نیک ویجار” که به فارسی زیر نام “گزارش گمان شکن” چاپ شده است (۱۴). با اشاره به نظریۀ ابراهیمی خلقت می پرسد: “اگر خداوند تنها با اراده و یک فرمان، زمین و آسمان و جهان را از هیچ خلق کرد، درنگ شش روزه او برای چه بود؟” “اگر خورشید را در روز چهارم (چهارشنبه) آفرید حساب سه شبانه روز قبل از آن چگونه صورت گرفت؟” انجام کار با یک فرمان، فرمان دهنده را خسته نمی کند تا نیازی به یک روز استراحت داشته باشد.  فرخ مردان، بیان خلقت در شش روز  و استراحت یک روز را،  در خور بزرگی خدای بیکران که دهندگی و آفرینش در ذات اوست، نمی داند.

 

همچنین فرخ مردان توصیف شکل زمین پیش از آفرینش، و آفرینش از “هیچ” را مورد سئوال قرار داده می پرسد: ” اگر پیش از آفرینش، زمین بی شکل و تهی و تاریک بود، پس باید بی کران بوده باشد؛ پس این پرسش پیش می آید که: “خارج از زمین ( با توجه به بی شکلی زمین ) چه بوده است؟ ” ” اگر زمین محدود بود، می باید شکلی می داشته است و اگر شکل داشت، نامحدود نمی توانست باشد و از “هیچ” نمی تواند بوجود آمده باشد.”

 

در همان کتاب فرخ مردان، داستان آدم و حوا را آن گونه که در کتاب مقدس مذهب های ابراهیمی آمده، مورد تردید قرار داده می پرسد که: “آیا این داستان، همه دانایی و همه توانایی خداوند را نفی نمی کند؟” فرخ مردان چنین استدلال می کند: “اگر خداوند می دانست که آدم و حوا از دستور او سر پیچی می کنند، چرا آنان را آفرید؟” “اگر می دانست که آنان چنین رفتار خواهند کرد با وجود این، آنان را آفرید، خشم گرفتن ایشان و تنبه کردنشان با عدل الهی مطابقت ندارد.”  فرخ مردان قصه آدم و حوا و اخراج آنان را از بهشت با خرد، و با تعریفی که از صفات و توانایی های خداوند شده، سازگار نمی بیند و آن ها را مخالف عدل و داد خدایی می داند.” (۱۵)

 

آفرینش در سنت زرتشتی ، دهشمندی و سازندگی  اهورامزدا است  و از این رو شاید  ” نشآت “  به آن نزدیک تر باشد تا “خلقت”، هر چند نشآت هم نیست.

 

خداوند جهان و موجودات را شکل داده است. پیش از این گفتیم که واژه هایی که آفرینندگی اهورامزدا را در “گات ها” نشان می دهند داتار به چم “دهنده”، و تشا به چم “شکل دهنده و سازنده” است. اهورامزدا از هستی خود جهان و آفرینندگان را ساخت. آفرینش همیشه با اهورامزدا و در سِپَنتا مِینیو نماد آفرینش بوده است و طبق قانون “اشا” در کار است. ازلی و ابدی است. خود “اشا” هم که قانون آفرینش را نشان می دهد و ویژگی اهورامزدا است، ازلی، ابدی و غیر قابل تغییر است.

 

کهن بودن آفرینش ، نخستین تفاوت دین زرتشتی  با دین های ابراهیمی در زمینه آفرینش است.

 

دومین تفاوت این است که خدای اشو زرتشت، آفریننده بدی و ابلیس نیست (۱۶).اهورامزدا تنها خوبی ها را آفریده است و سِپَنتا مِینیو خود تجسم همه خوبی ها در این جهان است. از همین رو اهورامزدا خشم نمی کند، انتقام نمی گیرد و ویران نمی کند. او آن چنان والایی و شکوهی دارد که این گونه بازتاب ها در آستانش راه ندارد. در دین زرتشتی،  خشم و ویرانگری کار آن هایی است که با گزینش راه نادرست در زندگی،  بر علیه “سِپَنتا مِینیو” اقدام می کنند. این بدی، خشم، دروغ، ویرانگری را اَنگِرَه مِینیو می خوانند.

 

سومین تفاوت این است که در دین زرتشتی اهورامزدا نیازی ندارد، اهورامزدا گوهر رسایی و کمال است. در دین زرتشتی، پرسش این که چرا خداوند جهان آدمیان را خلق کرده مطرح نمی شود. خلق کردن در ذات خداوند است، خلقت آدمی هم جزیی از خلقت کلی است و محتاج خاص نمی باشد. در درون این کارگاه بزرگ آفرینش، در جریان این پویایی و جنبش ناایستا آدمی وظیفۀ ویژه ای دارد. او به عنوان همکار اهورامزدا باید در پیشرفت جهان و آفرینش، کار و کوشش کند. اهورامزدا با کمال خود، نیازی به این هم کاری ندارد ولی این هم کاری ضامن خوشبختی آدمی است. از این رو، طبق توصیفی که از اهورامزدا در “گات ها” شده است، خداوند آرمانی ندارد. ولی آفرینش خداوند با توجه به آزادی که به آدمی در گزینش راه زندگیش داده،  آرمان دارد و آدمی هم  باید  آرمان داشته باشد.  “گات ها” این آرمان را که همان راه درست زیستن و رسیدن به خوشبختی باشد، نشان می دهد.

 

چهارمین تفاوت این است که پیدایش (آفرینش) آدمی در فراگرد کلی و پیش رونده آفرینش بوده و هست و از این رو تکامل جزء آفرینش است. در نوشته های دینی پس از “گات ها” ( سده ها پس از اشو زرتشت)، فلسفه های زرتشتی چیزهایی درباره آفرینش گفته اند  که برخی از نویسندگان آینده کوشیده اند بین آن ها و مذهب های ابراهیمی که جهت سیاسی نفوذ دارند، سازگاری و یک نواختی ایجاد کنند. یکی از آن ها نسبت دادن شش گهنبار به شش مرحله ای آفرینش است.در سنت زرتشتی برگزاری هفت جشن بزرگ از دیر زمان برقرار بوده است. این هفت جشن به اهورامزدا و شش امشاسپندان ویژگی داشته است. شش جشن که به شش امشاسپندان منسوب بوده است به نام “گاهنبار” خوانده می شود و جشن های کشاورزی است،  و گویا پیش از  اشو زرتشت هم برگزار می شده است. این شش جشن در بزرگداشت شش امشاسپندان است که هر یک پاسدار یکی از آفریدگان چون: آسمان، آب، زمین، گیاه، حیوان و انسان می باشند. گاهنبارها با آفرینش های شش روزه ادیان ابراهیمی شباهتی ندارند و بنابراین گمان این که در دین اشو زرتشت خداوند، جهان و موجودات را در شش مرحله در درازای یک سال آفریده،  نادرست است (۱۷). زمان این گهنبارها که با فصل ها هم آهنگ است در کشور استرالیا یا نیوزیلند که زمان فصل ها با اروپا و آمریکا و خاورمیانه تفاوت دارد، فرق می کند. هم چنین مقایسه “مشی” و “مشیانه” (دو گیاهی که، بنا به گفته اوستای جدید که پس از “گات ها” آمده، از زمین روییدند و هر یک درخت تنومندی شدند و سپس یکی تبدیل به مرد و دیگری تبدیل به زن شد) با آدم و حوا در دین های ابراهیمی، قیاس مع الفارق است. به ویژه آن که “مشی” و “مشیانه” فریب “مار” را نخوردند و از بهشت بیرون نرفتند.  هم چنین داستان گول زدن مرد توسط زن در بهشت  در مذاهب ابراهیمی،  در “گات ها” مشابه ای ندارد. داستان مربوط به کیومرس در این زمینه، از مقوله دیگری است که در باره آن سخن خواهیم گفت.

 

پیدایش جهان

 

همان گونه که گفتیم آفرینش همیشه با اهورامزدا بوده است و همانند اهورامزدا کهن (قدیم) است. همان گونه که پیش از این گفتم جهان در اندیشۀ “اهورامزدا” یعنی در “وهیشتامن”. زاییده شد، در وجدان او د َاِ نا شکل گرفت، در پویایی آفرینش، سِپَنتا مِینیو پدیدار شد (تجسم خارجی پیدا کرد) و در راستای داد  راستی (اشا) به حرکت افتاد و به سوی رسایی و تکامل، هَ اُروَتات رهسپار است تا به جاودانگی اَمِرتات برسد.

 

آفرینش، نگاهداری و پیشرفت جهان و روی  مثلثی از وهومن، سِپَنتا مِینیو و اشا  استوار است و اهورامزدا در مرکز آن قرار دارد.

 

ساختار آفرینش در ارتباط با زمان و فضا

 

ساختار آفرینش در ارتباط با  زمان و فضا در مفاهیم چندی آمده اند.  اوستا از ” زَروان اَ کَرَنَهِ”  به چم ( به معنی) زمان بی کران و” ز روان ِ درَغوخداته” به چم بخشی از زمان (زمان محدود) نام می برد، و مورد فضا از “وَنگهوش د ِمانا” به چم فضای خوبی و “دروجاد ِمانا” به چم فضای بدی نام برده است (۱۸). به جز این ها، دو اصطلاح دیگر هم برای قلمرو فضایی به کار رفته است؛ یکی “اَنَغرَه رَاُچه” (۱۹) که مجازاً به چم فضای روشنایی بی کران است، که فضای خرد و خوبی نیز در آن است.  دیگری “ثَ واشا” که در وندیداد آمده است  و به چم فضای محدود  بین زمین و آسمان  است (۲۰).

 

بنا به “گات ها”،اهورامزدا در روشنایی های بی پایان ” اَنَغرَه رَاُچه” (۲۱)، که معرف فضای بیکران یا حالت ” بی فضایی” است، بدون آغاز و انجام، و بدون تغییر برای همیشه  (که معرف زمان بی کران و حالت بی زمانی است)، هستی دارد (۲۲) از این رو زمان و فضای نامحدود (و یا حالت مستقل از زمان و مکان) در اهورامزدا و با اهورامزدا است.

 

محتوای آفرینش

 

“گات ها” از دو جهان نام می برد؛ منهیا (۲۳)  جهان مینوی و اَستونت (۲۴)  جهان مادی. چیزهای مینویی و غیر مادی با واژه مینیاوا (۲۵)  از ریشه من ( اندیشه و منش ) بیان شده اند و چیزهای مادی گئثیا (۲۶)  یعنی گیتایی و دنیایی خوانده می شوند. در اوستای جوان تر چیزهای دیگری دربارۀ ترتیب آفرینش در دو مرحله و تقسیم زمان به سه دوره، و بخش جهان به  هفت کشور آمده است که  ریشه ای در ” گات ها ” ندارند، گو این که برخی از این دیدگاه ها  آمورنده اند و مفاهیم زیبایی را بازگو می کنند.

 

بنا به برخی نوشته های پهلوی (پس از “گات ها”) خداوند جهان را در دو مرحله آفرید. مرحلۀ اول خواوند همه جیز را به صورت اندیشه و غیر ملموس “مِنوک” (۲۷) به وجود آورد و در مرحلۀ دوم آن را صورت مادی ، ملموس و دنیایی “گئیتی” (۲۸) داد. بنابراین عمل آفرینش در بندهش (۲۹) ترکیبی از دو مرحله “دادن یا نشات” (۳۰) و یا “ساختن یا شکل دادن” (۳۱) است  از نظر اشو زرتشت  منوگ و گئیتی  هر دو واقعیت دارند،  ولی “منوگ”  هستی  ابدی دارد  و در حالی که گئیتی تظاهر محدود در زمان و فضا کوتاه و زود گذر است.

 

یک نظر فلسفی که در ایران باستان وجود داشته، آفرینش جهان به صورت مثالی یا “جهان فروهری” (۳۲) بوده است، به این معنی که اهورامزدا نخست جهان مینوی را از گوهر مینوی خود پدید آورد که مثال کاملی از جهان مادی بود. این جهان “مینوی” همان جهان فره وشی،  جهان فروهری یا  جهان فروری است. هستی جهان فروهری  بدون جهان مادی، سه هزار سال بود. در آغاز سه هزارۀ دوم، جهان مادی که تجسم خارجی فروهرها باشند، پدید آمدند.

 

بنا به نوشته های پهلوی زمان به  دوره های گوناگون بخش می شود.  جهان مادی،  پس از دوازده هزار سال “تازه” شده و “تغییر شکل” می دهد.

 

این دوازده هزار سال، به چهار دوره (سیکل) بخش می شود، بخش اول که سه هزار سال باشد همان دوره جهان فروهری است. دوره دوم جهان مادی پدید آمده بدون آن که در آن بدی و اَنگِرَه مِینیو باشد. اهورامزدا با سِپَنتا مِینیو و امشاسپنتا چیزهای نیک و سودمند آفرید، در آغاز سومین دوره اَنگِرَه مِینیو  به آفریده های خوب یورش برد و برایشان ویرانگری و مرگ پدید آورد. در این دوره اَنگِرَه مِینیو   که نادان و دیر انتقال است، تازه متوجه وجود اهورامزدا و خوبی ها شد. در این دوره خوبی و بدی با هم در آمیخته “گوم َ زیسن” و این همان دوره ای است که ما در آن هستیم و در این دوره است که آدمیان باید با سِپَنتا مِینیو هم کاری کنند تا اَنگِرَه مِینیو را شکست دهند. دورۀ چهارم هنگامی آغاز می شود که نیکی و راستی (سِپَنتا مِینیو) بر بدی و دروغ  (اَنگِرَه مِینیو) پیروز شده است و  جهان یک پارچه  نیکویی و داد است. این دوره را نوشدن جهان (فِرَش کرتی) (۳۳) می خوانند.

 

اگر  دوره اول را بدون آغاز بدانیم (زیرا آفرینش همیشه با اهورامزدا بوده است)؛ و اگر شروع مرحلۀ دوم را هم زمان با پیدایش آدم بشناسیم که اهورامزدا او را آزادی گزینش (وَرَِنا) داد که بین خوب و بد، سِپَنتا مِینیو و اَنگِرَه مِینیو  ، یکی را برگزیند و چون گروهی بدی را برگزیدند این حالت در هم آمیختن بدی  بر بدی است که با پیش بینی “گات ها” درست در می آید، به شرط آن که، برای دوره ها سال در نظر نگیریم! آن چه در این بخش جهارم دوره ای از نظر فلسفی اهمیت دارد، آرمان زیستن، و اُمید داشتن به پیروزی سِپَنتا مِینیو بر  اَنگِرَه مِینیو  و هم کاری آدمی با اهورا مزدا است. 

 

از جهت جغرافی، اوستا از هفت کشور گفتگو می کند. در باره حدود هفت کشور به درستی نمی توان نظر داد و یا با قاره های امروزی مقایسه کرد. در یسنا ۳۲ از هفت بوم و سرزمین سخن رفته است که می توان آن ها را اقلیم پنداشت. در بخش های دیگر اوستا به جای هفت بوم، از هفت کشور سخن رفته است که ایران در وسط آن ها قرار گرفته بود و آن ها عبارت بودند از: (۱) زرهی یا از زره؛ در مغرب، (۲) سوهی یا سوت؛ کشوری در مشرق، (۳) فرددفش؛ کشوری در جنوب غربی،  (۴) ویددفش؛  کشوری در  جنوب شرقی،  (۵) ووربرست؛   کشوری در  شمال غربی،  (۶) وورچرست؛کشوری در شمال شرقی، (۷) خونیرس؛ کشور مرکزی ایران. در کتاب دینی برهمنان  هم زمین دارای هفت کشور است  و در کتب اسلامی نیز جهان به هفت اقلیم  تقسیم شده است (۳۴).

 

پیدایش آدمی

 

همان گونه که پیش از این گفته شد، در “گات ها” چیزی در باره کالبد شناسی یا زیست شناسی آدمی گفته نشده است. چون موضوع خلقت انسان در ادیان ابراهیمی با آدم و حوا ارتباط پیدا می کند و آدم و حوا بخش مهمی از آن ادیان را تشکیل می دهد،  ناگزیر پیش از بیان پیداش آدم بر طبق نوشته اوستا،  با اختصار به پیدایش آدم در ادیان ابراهیمی اشاره می کنیم. در تورات آمده است که: “خداوند ِ خدا آدم را از خاک زمین  به سرشت  و در بینی وی، روح حیات دمید و آدم نفس زنده شد.”(۳۵)

 

در قرآن آمده است که: “همانا آدمی را از گل خالص آفریدم پس آن گاه او را نطفه کرده، در جایی استوار قرار دادیم… (۳۶)

 

آن گاه نطفه را علقه، وعلقه را گوشت پاره، و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوان ها گوشت پوشاندیم، پس از آن خلقی دیگر انشاء نمودیم. (۳۷) 

 

راجع به ترتیب پیدایش زن و مرد تورات می گوید که: “پس خداوندِ خدا آدم را به صورت خود آفرید (۳۸) ایشان را نر و ماده آفرید. (۳۹) خداوند خدا خوابی گران بر آدمی مستولی گردانید تا به خفت و یکی از دنده هایش را گرفت و گوشت در جایش پر کرد … (۴۰) خداوند خدا آن دنده را که از آدمی گرفته بود، زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد …(۴۱) و آدم گفت همان این است استخوانی از استخوان هایم  و گوشتی از گوشتم. از این سبب  نساء نامیده شود  زیرا که از انسان گرفته شده … (۴۲)

 

در “گات ها” چیزی در باره چگونگی پیدایش آدم نیست. “گات ها” تنها می گوید که آدمی دارای تن (تنو) و روان (اروان) است. برای عنصر مادی بدن واژه گئتا و برای استخوان آزدی، و برای کالبد، کِرپا به کار رفته است. درباره روان در “گات ها”، از منش “مَن”، وجدان و اخلاق “دَِا ِنا”، بینش “ب َ ا ُدا” و فرشتۀ اهورایی و راهنمای روان “فَرَوَهَر” سخن گفته است. همچنین “گات ها” از خوارنه (توانایی اهورایی رهبری)، و از خرد “خرَتو” نام برده است.

 

بیشتر سخن “گات ها” در بارۀ اندیشۀ های تواًمان است که از هنگام کودکی در اندیشه و گفتار و کردار آدمی پدیدار  شده، و رفتار آدمی را شکل می دهند. یکی از این دو اندیشۀ سازنده و خوب (سِپَنتا مِینیو)  و دیگری اندیشۀ ویرانگر و اهریمنی (اَنگِرَه مِینیو) است، از برخورد این دو اندیشه (یاروان)، زندگی و نازندگی، روشنایی و ناروشنایی، و به طور کلی هر پدیده با نبودن آن پدیده  (به صورت تِز و آنتی تِز)  خودنمایی می کنند (۴۳) در این باره  پس از این به درازا گفتگو خواهم  کرد.

 

درباره آدم، “گات ها” بیش از این چیزی نمی گوید،  ولی در اوستایی که سده ها پس از “گات ها” نوشته شده، سخن بیشتری درباره پیدایش جهان و آدمیان آمده است که به هر رو با داستان آدم و حوا یکنواختی ندارد. 

 

در اوستا از ” مَشی َ” و “مَشیانه” به عنوان دو  گیاهی که در یک زمان از زمین  روئیدند و سپس تبدیل به انسان  – یکی زن و دیگری مرد –  شدند، سخن رفته است. (۴۴)

 

در اوستا همچنین از آفرینش “کیومرس” به عنوان نخستین انسان فانی یا الگوی انسان فانی و گاو به عنوان نخستین حیوان یا الگوی حیوان و همچنین گیاه سخن رفته است. اهریمن بر علیه کیومرس توطئه کرد تا او را به نیستی بکشاند. سروش اهورایی کیومرس را از خطر آگاهاند، ولی اهریمن کار خود را کرد و کیومرس کشته شد. نطفه های کیومرس توسط خورشید، پاک و نگاهداری و سپس به زمین برگردانده شد. از تخم کیومرس دو گیاه (یک کرفس  دو شاخه) چسبیده از زمین روییده و به زودی درختی تنومند شد. دو شاخه درخت تبدیل به دو انسان، یکی زن و یکی مرد شد، که به نام “مشی َ”  و “مَشیانه” خوانده شده اند. از تنه تنومند درخت، نژادهای گوناگون پدید آمد. در بندهش از کیومرس با عنوان  پدر نژاد “انسان” نام برده شده است.  همچنین در آن کتاب از زنی بدکاره  “جِه” (۴۵) اسم برده شده که کیومرس را فریب می دهد،

 

معلوم نیست که  “جِه” از چه  نژادی است و از کجا پدید می آید!

 

در دو سده اخیر برخی نویسندگان تحت تاثیر مذهب های ابراهیمی (که از لخاط سیاسی نفوذ دارند) کوشش کرده اند که این مَشی و مَشیانه را معادل آدم و حوا معرفی کنند که البته درست نیست.  اگر بخواهیم خود را گرفتار مقایسه کنیم، قصۀ مَشی و مَشیانه از جهتی بیشتر شبیه به نظریه تکامل دروین است. ولی واقعیت این است که هیچکدام از آن ها نیست. کسانی که قصۀ مَشی و مَشیانه را معتبر می شمارند، باید آن را در طبقه ای ویژه به خود بگذارند و در جهان پندار کوشش نکنند که آن را با آدم و حوا یکی بگیرند و  یا با نظریه داروین در یک ردیف بگذارند و  اسطوره مَشی و مَشیانه  متفاوت با هر دوی آن هاست.

 

در شاهنامه فردوسی،از کیومرس به عنوان بنیان گزار دودمان پیشدادی نام برده شده است. و آمده است که پس از او پسرش سیامک به دست  اهریمن کشته شد.

 

بنا به گفته غیر مذهبی بندهش، هم زمان با آفرینش کیومرس، گاو نری هم به عنوان شکل نمونه ای (الگو) از حیوانات آفریده شد. این گاو هم مورد تجاوز اهریمن قرار گرفت و همانند کیومرس دچار آز و گناه، گرسنگی و بیماری شد و مرد. اسپرم های گاو به ماه رفت، پاک شد و به زمین برگشت. ار تخمه های گاو که به زمین پاشیده شد، هفت نوع حیوان و از دست و پای آن پنج نوع غله و دوازده نوع گیاه پزشکی رویید. از بدن مرده کیومرس هم انواع فلزات پدید آمد. داستان آدم و حوا بدون ذکر علت اخراج آدم از بهشت ناتمام خواهد بود، به ویژه آن که اخراج آدم از بهشت، از جهت دین مسیح فوق العاده مهم و ناشی از گناه عظیمی بود که آدم مرتکب شد. بنا به تورات پس از آن که خداوند زن را از استخوان د َنده چپ ساخت و او را نزد آدم آورد، خداوند خدا باغی در عدن در طرف مشرق ایجاد نمود و آدم را که سرشته بود در آن جا گذاشت و خداوند خدا هر درخت خوش نما و خوش خوراک را از زمین رویانید و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیک و بد را (۴۶) در دور آن رویانید. خداوند خدا آدم را امر فرمود از همه درخت های باغ بی ممانعت بخور… (۴۷) اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد (۴۸) مار که از همه حیوان ها هشیارتر بود به زن گفت: “آیا به راستی خدا گفت که شما نباید از میوه درخت های باغ بخورید؟” زن به مار گفت: “ما می توانیم از درخت هایی که در باغ است بخوریم. ولی خدا گفت که ما نمی توانیم از میوه درختی که در وسط باغ است بخوریم و یا آن را لمس کنیم، والا می میریم.” (۴۹) مار به زن گفت: “اگر از آن میوه بخورید، نخواهید مرد (۵۰) بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.” (۵۱)- و چون زن بدید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر خوش نما و درختی دلپذیر و دانش افزاست، پس از میوه اش گرفته و بخورد (۵۲) و به شوهر خود نیز داد و خورد … (۵۳) آنگاه چشمان هر دو ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند، پس برگ های انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند (۵۴) و آواز خدا را شنیدند و در هنگام وزیدن نسیم بهار خود را در باغ پنهان کردند (۵۵) و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت: “کجا هستید؟” (۵۶) و آدم گفت که: “چون آواز تو را در باغ شنیدم ترسان گشتم زیرا که عریانم. پس خود را پنهان کردم.” (۵۷) و خداوند خدا گفت: “که تو را آگاهانید که عریانی؟” “آیا از آن درختی که تو را قدغن کردم که از آن نخوری خوردی؟” (۵۸) به آدم گفت: “چون سخن زوجه ات را شنیدی” خداوند خدا گفت که: “انسان مثل ما شد که عارف نیک و بد گردید –  مبادا که دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورد و تا ابد زنده بماند.” پس خداوند خدا او را از باغ عدن بیرون کرد.

 

همانطور که اشاره شد در مسیحیت، سقوط و هبوط آدم و گناه اولیه او علت اصلی بدبختی های ابناء بشر بوده و هست، و گناه پدران به دوش فرزندانشان افتاده است.  و عیسی مسیح، برای نجات بشر آمد و با قبول رنج و کشته شدن، بالای صلیب، خواست بشر را نجات دهد.

 

این باورها به کلی با دین اشو زرتشت بیگانه اند. آن ها با پایه های بنیادی دین اشو زرتشت ناسازگارند. زیرا:

 

نخست، “گات ها” در همه جا سفارش می کند؛ خرد خود را به کار برید و بکوشید که عارف به نیک و بد شوید. “گات ها” مردمان را ندا می دهد، دانش معرفت خوب و بد را پیدا کنند، تا بتوانند راه درست را از بد بشناسند.

 

دوم، آن که اشو زرتشت به مردمان اندرز می دهد که با پیروی از راه اشا و با خرد برای رسیدن به بی مرگی کوشش کنند. بنابراین خردمند شدن و جاودانگی چیزهایی است که اهورامزدا برای آدمیان می خواهد.

 

سوم، آن که اهورامزدا هیچ گاه خشم نمی کند و انتقام نمی گیرد و از کسی هم ترسی ندارد. او بر همه چیز آگاه است و هیچ کاری از دید او پنهان نمی ماند.

 

چهارم، آن که هر کس بهره کار خود را می برد و فرزند مجازات گناه پدر را نمی بیند.

 

در دین اشو زرتشت فریب خوردن مرد از زن هیچ بنیاد و سابقه ای ندارد، و به نظر من یکی از دلایل تحقیر زن در بین پیروان مذاهب ابراهیمی همین باورهاست. در سنت زُروانیسم که شعبه ای انحرافی از دین اشو زرتشت است (و شاید هم پیش از اشو زرتشت وجود داشته است و در زمان ساسانیان به صورت نهضت سیاسی بر علیه بیدادگری از نو زنده شده است) آمده است که زنی روسپی به نام “جه ” کیومرس را گمراه کرد و این امر سبب اخراج کیومرس از بهشت شد، حالا این زن بدکاره چگونه بوجود آمد؟ در بهشت چه می کرد؟ و چگونه آن جا رفته بود؟ برای کسی روشن نیست! در آیین زروانیسم تمایل جنسی به زن یک عمل شیطانی است، بنابراین”جه” را می توان نماد تمایل جنسی و یا معادل ابلیس دانست و بر عکس در دین اشو زرتشت، ازدواج کاری پسندیده و بایسته است.

 

داستان اوستایی مَشی و مَشیانه که ساخته نویسندگان پس از “گات ها” است، در عین حال دو مفهوم والایی را که در “گات ها” ریشه دارد، تقویت می کند. یکی پویایی آفرینش که به صورت رویش گیاه از خاک و پیدایش حیوان از گیاه متظاهر می شود و دیگر تساوی زن و مرد که به صورت دو شاخه از یک گیاه تواًمان از زمین می رویند. دو واژه اوستایی برای نخستین مرد و زن، مر.تیا (مرد)، و مر.تیانی (زن) (59) است، که هر دو واژه معنای مردنی یا فانی دارد.

 

آرمان آفرینش

 

پیش از این گفتم در دین اشو زرتشت، خداوند آدمی را آفریده و به او “وار ِِنَ” (60)  یا آزادی گزینش داده تا با بهره برداری از خرد نیک “وهومن”،  به راستی گراید و در پیشرفت جهان و آفرینش هم کار اهورامزدا باشد.  حرکت به سوی رسایی و رسا شدن فرجامین،  بخشی از ذات پویایی آفرینش است.  والایی، رسایی و بخشندگی اهورامزدا در آرمان آفرینش خود نمایی می کند. مهر افزاینده و بخشندگی بیکران  که در گوهر اهورامزدا است، در آفرینش و سِپَنتا مِینیو جلوه گر است اهورامزدا جز این نمی تواند باشد. (61)

 

مفهوم زرتشتی تاریخ

 

از دیدگاه زرتشتیان، ابدیت دنباله ابعاد مادی آفرینش است، و تاریخ، آرمانی ارزشمند دارد. مفهوم زرتشتی تاریخ در ستیز اجتناب ناپذیر نیروی خوبی و بدی خلاصه می شود. در پایان، خوبی بر بدی چیره می شود، و در آن هنگام دو رنگی، دشمنی و ناسازگاری ها، جای خود را به یکرنگی، دوستی و هم آهنگی می دهند. ( پایان یا تحول تاریخ ) دورانی که مرتبط با زمان و مکان است و در آن، خوبی و بدی در حال جنگند را می توان با سومین دوره  (سایکل)  که پیش از این گفتیم، یکی دانست.  پایان دوره کنونی با کمال “هَا ُروَ تات ” و بی مرگی ” اَمِرِتات ” همراه است که در آن هنگام تازه شدن کامل

 

آفرینش (فرَش کرَته) صورت می گیرد و پس از آن دوره (سایکل) دیگری در بی زمانی آغاز می شود.

 

مفهوم تاریخ در دین زرتشتی همان است که به زبان دیگری در محتوای آفرینش بیان شد.

 

نخست؛ دورۀ پیش از پیدایش  آدم و پدیده زمان است. در آن دوره تنها معنویت (مِنوگ) (62) بود. “مِنوگ” در اوستا مجرد، اَهَم بوت (63)  و واحد اِوَتاگ (64) است.

 

دوره دوم؛ دوره ای بود که تجسم خارجی جهان معنوی (مِنوگ)  به صورت جهان مادی (گیتی) (65) ظاهر شد. یعنی دنیای مثالی یا فَرَوَهَری تظاهر خارجی یافت و در این دوره هنوز اَنگِرَه مِینیو پدیدار نشده بود.

 

دوره سوم؛ دوره ای است که به جهت انتخاب نادرست عده ای، اَنگِرَه مِینیو جهان را آلوده کرد و ستیز بین خوبی و بدی آغاز شد و این هنگامی است که کسانی با گزینش نادرست، با سِپَنتا مِینیو درگیر می شوند، دورانی است که گروهی به دروغ، بدی و بیداد می گرایند و این دوره تاریخ معاصر است. در همین دوره نیز آدمیان بسیاری هستند که با همبستگی با سِپَنتا مِینیو و پیمودن راه اشا،  به همکاری با اهورامزدا ادامه می دهند و در نتیجه دست آخر نیکی بر بدی چیره می شود.

 

دوره چهارم؛ آغاز می گردد و آن دوران رسایی و بی مرگی است . در دین زرتشتی زندگی بر اساس اخلاق  و امید استوار است. آزادگی گزینش و ستیز با بدی و هم کاری با اهورامزدا، در مرکز مفهوم زرتشتی تاریخ قرار دارد. در نتیجه، فلسفۀ زرتشتی با جبر و  تقدیر مخالف است، هر کس سازندۀ آینده خود است. هم چنین در مفهوم تاریخی دین زرتشتی همۀ افراد، فرد به فرد، ارزش دارند. زیرا هر فرد باید بتواند به آزادی تصمیم بگیرد، تصمیمش را به موقع عمل گذارد و نتیجۀ کار خود را ببیند و در این مفهوم تاریخی، انسان در مرکز است و نه تنها خود باید با بدی مبارزه کند، بلکه باید در راهنمایی گمراهان هم بکوشد. در دوران (سایکل) کنونی تاریخ، اشوان باید با یکدیگر همازور شده برای رسیدن به خوشبختی”اوشتا” بر علیه اندیشه اهریمنی ” اَنگِرَه مِینیو” مبارزه کنند.

 

به بیان “گات ها”، دو مینیو؛ همزاد، در آغاز در اندیشه آدمی پدیدار شدند. از این رو وجود این دو مترتب بر وجود اندیشه آدمی است. در “گات ها” هرگز از دو آفریگار سخن نرفته است. اهورامزدا هستی و خوبی است و جلوه او در آینه وجود همان سِپَنتا مِینیو است. به گفته دکتر ذبیح اله صفا “وخشور ایرانی، این دو گوهر (سپنتا مینو و انگره مینو) را خالق ننامیده است … او (درهمه جا) اهورامزدا یا مزدااهورا را به نام پدید آورنده کیهان اعظم ستوده است، و سلطنت و توانایی را، از آن او و منش نیک (وَهومن) و راستی (اَشا) که هر دو ملازم انفصال ناپذیر وجود آفریدگاراند (اورمزد)، دانسته است. پس نه تنها “سپنتا مینیو” و “اَنگره مینیو” دو آفریدگار نیستند بلکه آنان را نمی توان حتی در عرض نخستین فیضان های ذات اهورایی نیز قرار داد (66) اَنگرَه مِینیو یا اهریمن واقعیت دارد ولی ناهستی است و تنها در عالم نسبیت و در اندیشه آدمی ظاهر می شود و اثر کار او قابل درک است.  اهریمن نیست است و نیستی هست نیست (67)  ” نیستی شر و فقدان یا نقصان جوهر هستی در هست هاست و   مظهر آن که جنبۀ عدمی محض دارد،  یک وجود تصوری است که آن را اَنگرَه مِینیو (منش پلید)  نام نهاده اند و در حقیقت یک مفهوم ذهنی است  که فقط در عالم ذهن وجود دارد  و نه در جهان هستی”. (68) 

 

سِپَنتا مِینیو و اهورامزدا

 

با آن که اهورامزدا و سِپَنتا مِینیو در خوبی ها، سازندگی، و بخشندگی یگانه هستند، یکی نیستند. همان گونه که اهورامزدا و شش ویژگی بنیادی با او یگانه هستند ولی یکی نیستند. همه ویژگی های اهورامزدا، سپنتا یعنی مقدس و فزاینده اند.

 

صفات اهورامزدا، در سِپَنتا مِینیو و آفرینش، تظاهر خارجی می یابند. سِپَنتا مِینیو، یک عامل (69) میانجی بین جهان دگرگونی ناپذیر مینوی با جهان دگرگونی پذیر مادی نیست. او یک حالت و یا چگونگی است (70) بین جهان برونی و جهان درونی اهورامزدا، که خوبی و فراوانی و سازندگی را جلوه و تحقق خارجی می بخشد. سِپَنتا مِینیو از جنبه جهان بیرونی، جوهر نیکویی در جهان مینوی، و از جنبه جهان درونی، تظاهر خوبی در جهان مادی است.بنا به تعریف در جهان مینوی، سِپَنتا مِینیو،  مخالفی ندارد،  ولی در جهان مادی  مخالف آن،   با فقدان آن  ظاهر می شود.  تظاهر روشنایی،  بدون تصور تاریکی، و تظاهر زندگی، بدون تصور نازندگی و تصور وجود بدون عدم، امکان پذیر نیست.

 

برخی از پژوهندگان، سِپَنتا مِینیو زرتشتی را با “لوگوس” (71) در سنت یهودی مسیحی مقایسه کرده اند. فیلو جودایوس (72) با درهم آمیختن نطرات یونانی و یهودی در باره “لوگوس” می گوید: “لوگوس”  نخستین پسری است که از خداوند بوجود آمد و عامل (نائب) او است که از طرف خداوند در جهان عمل می کند، آن خلاقیت خداوندی است که گاهی به عنوان صفت خداوند و گاهی خود خداوند  نام برده می شود.   به این ترتیب می بینم  که “لوگوس” مسیحی با “سِپَنتا مِینیو”  اَشوزرتشت در سه ویژگی مشترکند: آفرینندگی، یگانگی با خداوند و فرزند خداوند بودن.

 

تمیز بین خداوند و سِپَنتا مِینیو، آن گونه که “گات ها” مستفاد می شود، در اوستای بعدی از بین می رود و همین امر تا اندازه ای باعث ایجاد تناقض گویی هایی در باره طبیعت فلسفه دوگانگی و تصور ثنویت در دین زرتشتی شده است.

 

سِپَنتا مِینیو  اَنگِرَه مِینیو

 

 با از بین رفتن تمیز فلسفی بین خداوند و سِپَنتا مِینیو در اوستا جوان تر، با درهم آمیختن سِپَنتا مِینیو به عنوان صفت اهورامزدا یا خود اهورامزدا در مفهوم جهان درونی، و با اشتباه بین یگانگی (اتحاد) و یکی بودن، راه برای تبدیل اَنگرَه مِینیو به اهریمن (اصطلاحی که در اوستا جوان تر جانشین اَنگِرَه مِینیو شد) باز شد و اهریمن به صورت یک آفریدگار ظاهر گردید.  فلسفه دوگانگی  اخلاقی (73)  جای خود  را به فلسفه  دوگانگی  آفرینشی (74) داد.

 

اهریمن آفریدگار نیست. اگر چیزی باشد، ویران کننده است. اهریمن واقعیت دارد، ولی هستی ندارد (نبودن سِپَنتا مِینیو است). در تظاهر خارجی سِپَنتا مِینیو، اَنگِرَه مِینیو  هم پدید آمد و از این رو با هم توامانند. بنابراین در دین اشو زرتشت مساًلۀ اهریمن یا  اَنگِرَه مِینیو معما نیست و  به روشنی فهمیدنی است.  سِپَنتا مِینیو سازنده،  آفریننده،  مثبت است  و اَنگِرَه مِینیو نبودن سِپَنتا مِینیو و ویرانگری، عدم تولید و منفی است. متون اوستایی ” سِپَنتا مِینیو” و “اَنگِرَه مِینیو” را “ثوُر ِشتار” (75) می خواند. به معنای “شکل دهنده” یا ” برنده” یعنی آن چه که به رفتار آدمی شکل و الگو می دهد (76) به این ترتیب اَنگِرَه مِینیو یا اهریمن چیزی جز پیچی از قانون اشا، قانون ابدی اهورامزدا، و مخالف  سِپَنتا مِینیو نیست. آن چیزی که به رفتار آدمی شکل می دهد،  اندیشۀ آدمی است.  حتی طرفداران دوگانگی آفرینشی، اهریمن را خالق نخوانده بلکه او را ویرانگر می دانند.  در دین اشو زرتشت  ویرانگری، عدم تولید و  منفی بودن، گناه است.  سِپَنتا مَینیو سازندگی،آفرینندگی، مثبت بودن و پیشرفت را سفارش می کند.

 

سِپَنتا مِینیو و اَنگِرَه مِینیو،  در قطب مخالف هستند،  یکی معرف آفرینندگی،  فراوانی، بخشندگی، افزایندگی، مهر، دوستی،  هم آهنگی و پیشرفت است  و دیگری معرف  ویرانگری،  کاستی،  آز، فرومایگی، خسادت، دشمنی، ناهم آهنگی و پسگرایی است.

 

سِپَنتا مِینیو چگونگی (حالت غیرمادی و غیر فیزیکی) تجسم خارجی دادن به نیکویی سازندگی است، گردونه تحقق بخش آفرینش است، الگوی زندگی آرمانی در این جهان است. در این سمت، سِپَنتا مِینیو با کسانی روبرو می شود که با هر آن چه او عرضه می کند، مخالفت دارند و با راستی و خوبی دشمنی می ورزند،  از مهر و دوستی گریزانند. این کسان از اندیشه، گفتار و کردار نیک بی زارند  و به دنبال بد اندیشی،   بد گفتاری و بد کرداری هستند.  این کسان،  اهریمن و یا اَنگِرَه مِینیو خوانده می شوند.

 

———————————————————————————————————————

Sepanta Mainyu۱)

۲) Holy Ghost

۳)  Ozonk – Abi

۴)  نگاه کنید به کتاب   Zoroastrianism  The Dawn and Twilight of

     نوشته  Zaehner  .C .R       چاپ   Weidfenfeld and Nicolcon        لندن سال ۱۹۶۱  صفحۀ  ۴۵

۵) uMainy pentaS

۶) Holy Ghost

۷) سفر پیدایش ۱:۳  از کتاب مقدس، چاپ انجمن کتاب مقدس ایران

۸) سفر پیدایش ۱:۱۱ 

۹) سفر پیدایش ۱:۲۴

۱۰) قرآن مجید : سورۀ نحل آن آیه 3- از روی قرآن سلطانی ترجمۀ حاج شیخ مهدی الهی قشمه ای – سازمان انتشارات           جاویدان

۱۱) سورۀ نحل – آیه ۴

۱۲) سورۀ نحل – آیه ۵

۱۳) سورۀ نحل – آیه ۸

۱۴) ” شکند گما نیک ویجار” را صادق هدایت زیر عنوان “گزارش گمان شکن” در سال ۱۳۲۲ به فارسی برگردانده و در        تهران به چاپ رسانده است.

۱۵) برای تفسیری از این کتاب رجوع کنید به مقالۀ فرهنگ مهر زیر عنوان

In Varia Irania, Orientalia Romana 7 Edited by: C. Ceretis B. Melasecchi and F. Vajifdar     

۱۶) شیطان یعنی دروغگو، و ابلیس یعنی نافرمان – نمی توانند آفریده خداوند باشند.

۱۷) ماتربیت آفرینش در یسنا ۱۹  بند ۲  (جزء گات ها نیست) به این صورت است: زمین، حیوانات، گیاهان، آتش، انسان مقدس، در فروردین یشت بندهای ۸۶  و ۸۷  به این ترتیب آسمان، آب، زمین، انسان، آفرینش ها مقدس، کیومرس، و    سرانجام در بندهش آسمان، آب، زمین، حیوانات و مردمان آسمان، آب، حیوانات، گیاهان، آتش آمده ( تاثیر مذاهب ابراهیمی

در بندهش روشن است).

 Ervard S. D. Bharucha   نوشتۀ   Zoroastrian Religion and Customنگاه کنید به ،      (۱۸

چاپ  بمبئی سال ۱۸۹۳  صفحۀ ۳۰

۱۹) یشت ۱۰  بند ۶۶

 به معنای سرعت است    Thwasha۲۰) وندیداد کتاب ۳  بند ۴۲  در لغت

۲۱) Angra  Raocha

  که در بالا ذکر شده صفحۀ ۲۰  S. D. Bharuch۲۲) گات ها یسنای ۷  و ۱۸  نیز کتاب

   از همان واژه من به معنای منش و اندیشه است بنابراین جهان مینوی یا بهشت چیزی جز جهان اندیشه M anahya ۲۳)

نا   نیک نیست 

    جهان مادی است که از جمله در یسنا ۲۸  بند ۲  و یسنا  ۴۳  آمده است   Astvant۲۴)

۲۵)  Mainyava  چیزهای آسمانی (غیر مادی و غیر قابل لمس است)           

۲۶) Geethya  چیزهای زمینی (مادی و قابل لمس است)

 “گاو”  فارسی در اوستا هم “گاو” است “GO  مقایسه کنید واژه Prom  این را با نظریه “مثل” افلاطونی  Menok ۲۷)

به جای آفریننده گیتی به آفریننده      Geethya – از سوی دیگر واژۀ “گیتی” فارسی در اوستا “GO  و در سانسکریت

 گاو برگردان شود. ترجمه ای که در متن “گات ها” بی معنی و ناروا است.

         (پهلوی) Gety۲۸)

   Bundahishin۲۹)

۳۰) نگاه کنید به “دانا” و “دادار” در بخش در باره اهورامزدا

 (سازنده و شکل دهنده) در بخش درباره اهورامزدا Tasha ۳۱) نگاه کنید به

۳۲) نگاه کنید به “جشن فروردین و رابطه با جهان فروری، بخشی از فرهنگ ایران کهن” نوشته بهرام فره وشی، شرکت انتشارات کاویان سال ۱۳۶۴  تهران

۳۳) Frashkereti

۳۴) نگاه کنید به فرهنگ فارسی معین جلد ششم زیر واژه هفت کشور

۳۵) تورات ؛ سفر پیدایش  ۲  :  ۹

۳۶) قرآن؛ سوره مومنون آیه ۱۲  ، ۱۳

 ۳۷) سوره مومنون آیه ۱۴

۳۸) تورات؛ سفر پیدایش  ۱   :  ۲۷  

۳۹) تورات؛ سفر پیدایش  ۲   :  ۲۲  

۴۰) تورات؛ سفر پیدایش  ۲   :  ۲۲  

۴۱) تورات؛ سفر پیدایش  ۲   : ۳۲   

۴۲) تورات؛ سفر پیدایش  ۲   :  ۷

۴۳) یسنا  ۳۰  بندهای  ۳   و  ۵

۴۴) نگاه کنید به  giagyMytholo     rsianPe    نوشته       elsHinn. .R.J 

       چاپ ۱۹۷۲    صفحۀ ۷۳  این تحول آدمی را بیاد مولوی می اندازد که گفت:

                             از جمادی مردم و نامی شد         از نما مردم به حیوان سرزدم

۴۵)  Jeh

۴۶) سفر پیدایش  ۲   :  ۹

۴۷) سفر پیدایش  ۲   :  ۹

۴۸) سفر پیدایش  ۲   :  ۱۶

۴۹) سفر پیدایش  ۳   :  ۲

۵۰) سفر پیدایش  ۳   :  ۴

۵۱) سفر پیدایش  ۳   :  ۵

۵۲) سفر پیدایش  ۳   :  ۶

۵۳) سفر پیدایش  ۳   :  ۷

۵۴) سفر پیدایش  ۳   :  ۸

۵۵) سفر پیدایش  ۳   :  ۹

۵۶) سفر پیدایش  ۳   :  ۱۰

۵۷) سفر پیدایش  ۳   :  ۱۱

۵۸) سفر پیدایش  ۳   :  ۱۳

۵۹) ریشه واژه های مَشی و مَشیانه

۶۰) Varena

۶۱) به باور بعضی از ادیان، خداوند می خواهد آدمی را به آزمایش بگذارند (قرآن – سوره کهف) چنین آزمایش با بنیادهای دین اشو زرتشت سازگار نیست.

۶۲) Menok

۶۳) but-Aham

۶۴) Evatak

۶۵) aethaG

۶۶) نگاه کنید به نوشته دکتر ذبیح الله صفا “توحید ایرانی و مسئله ثنویت” در مجله ره آورد شماره 22 سال 1989 صفحۀ 5

۶۷) نگاه کنید به “از دین زرتشت چه می دانید” نوشته دکتر فرهنگ مهر، از انتشارات مرکز زرتشتیان کالیفرنیا جنوبی خرداد 1360 (1982) صفحه های 20 و 22

۶۸) دکتر ذبیح الله صفا، توحید ایرانی و مسئلۀ ثنویت صفحه 4

۶۹) Agent

۷۰) Mediuom

۷۱)  Logos

۷۲)   Philo Judaeus  رجوع کنید به  History of Zoroastrianism    نوشته Dhalla .N. M   صفحه 159

۷۳) Moral Dualism

۷۴) Cosmic Dualism

۷۵) Thworeshtar

۷۶)  جالب است که در دین مسیح هم،  Ghilo    از  Logos   نام می برد که به معنای “برنده” است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *