گاتها، سرزمین كشف‌ناشده‌ای، رها از مطلق‌گویی‌ها

گاتها، سرزمین كشف‌ناشده‌ای، رها از مطلق‌گویی‌ها

 

نظر نویسنده‌ی غربی، درباره‌ی سروده‌های «اشو زرتشت»   

شهداد حیدری – ‌زرتشت شیوه ی نگاه كردن به جهان را می‌آموزد‌. از همین رو است كه در گاتها هیچ‌گاه مطلق‌گویی را نمی‌یابیم‌.

اندیشه‌های او روشن است و اگر پیش‌انگاره‌ها را رها كنیم‌، ما را به فراسوی نیك و بد می‌برد‌. بی‌سبب نیست كه نیچه درباره‌ی او می‌گوید‌:

سرزمین كشف ناشده‌ای پیش روی ماست‌. جهانی چنان سرشار از زیبایی و تقدس كه كنجكاوی‌برانگیز است و ما را به چنان خردی می‌رساند كه هیچ چیز دیگر نمی‌تواند خشنودمان كند

علی یزدی پژوهشگر اندیشه‌های نیچه ، افزون بر آنچه از سخنان او بازگو شد ، گفت: « اشو زرتشت در گاتها امید به دانایانی دارد كه سروده‌های او را تفسیر كنند تا ناشنیده نمانند. چرا كه گاتها به‌ظاهر متن ساده‌ای است، اما درون‌مایه آن ژرفایی دارد كه شناخت آن نیازمند تفسیر و گزارش است. نیچه هم همانند زرتشت، از ناشنیده ماندن سخنانش بیمناك است و می‌گوید : حرف‌هایی دارد كه كمتر شنیده شده‌اند ».

 

این پژوهشگر در ادامه پرسشی را پیش كشید و گفت : « چرا سخن‌ها ناشنیده می‌مانند؟ پاسخ این است كه بیشتر ما با آنكه همواره مدعی دانستن هستیم ، اما هنگامی به درك و فهم می‌رسیم كه سخن‌ها در راستای دانایی ما قرار بگیرند. این دانایی از راه تجربه بدست می‌آید .نیچه هم می‌گوید : انسان از راهی كه تجربه بدان دسترسی ندارد، گوش شنیدن هم نخواهد داشت ».

 

یزدی كه در نشست بنیاد جمشید سخن می‌گفت ، افزود : « نیچه شنونده بودن را امتیاز و بخشش بی‌سابقه‌ای می‌داند كه تنها بهره‌ی برگزیدگان است. او می‌گوید : سخنم را بشنوید زیرا ” نمی‌خواهم مرا به‌جای آنچه نیستم بگیرید”.آنگاه هم كه هنر شنیدن را گوشزد می‌كند ، سخن زرتشت را همانند قطعه‌ای موسیقی می‌پندارد كه پیش شرط آن برخورداری از هنر شنیدن است ».

 

به باور او یكی دیگر از شوندهای ( دلیل های ) ناشنیده ماندن سخن‌ها نیز همین است كه ما دچار پیش‌داوری‌ها و پیش‌انگاره‌هایی هستیم كه سدی در برابر فهم ماست. این سدها پیش زمینه‌های جغرافیایی و آیینی دارند. حتا باورهایی كه با آن بالیده‌ایم و برداشت‌های ما را شكل و سامان داده‌اند، می‌توانند بازدارنده‌ی فهم و دریافت ما باشند. دانایان نیز گاه دچار این پیش‌انگاره‌ها می‌شوند. انگار دانایی، پرده‌ای در برابر فهم ماست. برای همین است كه نیچه می‌گوید : دانشورترین‌ها از همه كمتر به من گوش فراداده‌اند».

 

یزدی سپس به بازگویی راهكارهایی پرداخت كه نیچه برای فهم جهان و كنار زدن پرده‌های پنداری پیشنهاد می‌كند. او گفت : « نیچه خوب فهمیدن را در گرو سه دگردیسی می‌داند. می‌گوید نخست باید شتری شد، آنگاه شیر شد و سرانجام به مرحله‌ی كودكی رسید. »

 

سپس این سه گام را چنین بازگو كرد : « هر انسانی آرزو دارد كه به سوی بلندی و برتری گام بردارد. امید آدمی به همین برشدن و بهتر شدن است. برای این كار، همانند شتر ، بارهایی گران را بر پشت می‌گذارد. اما نیچه می‌گوید نباید در این مرحله ایستاد. شتر نیچه تنها باربر نیست، بلكه در پی ارزش‌هاست؛ پرسشگر است و به ارزیابی دوباره‌ی تمام ارزش‌ها می‌پردازد ».

 

به سخن این پژوهنده ، رسیدن به چنین جایی ، كه دومین مرحله دگردیسی است ، بسیار دشوار است و هر كسی به انجام آن توانا نیست. جانی همانند شیر می‌خواهد. جانی كه مانند شیر است، آزادی را فراچنگ می‌آورد تا بر اژدهایی بزرگ چیره شود. این اژدها چیزی است كه نیچه از آن به ” تو بایدها ” تعبیر می‌كند. ” تو بایدها ” اخلاقیاتی است كه زیرلایه‌هایی دارد. این زیرلایه‌ها مرزها را می‌سازند. نیچه نیز، درست ، به همین مرزها یورش می‌برد. نمی‌خواهد در پشت ” تو بایدها ” بماند و راه‌ها بر او بسته شوند.

 

او درپایان افزود: « برای آفریدن ارزش‌های نو، فراهم ساختن آزادی برای فرد و آزاد شدن از اندیشه‌های نادرست ، باید جان شیر داشت. برای این كار نیز باید همانند كودك بود. شیر باید كودك بشود تا دگردیسی سوم رخ دهد. چون كودك بی‌گناه است و مقدس. كودك پیش‌انگاره ندارد و گرفتار زمینه‌های ذهنی نیست».


سرچشمه:
http://hamazoor.ir