گزارش گمان شکن

گزارش گمان شکن


برگردان به پارسی از صادق هدایت


کوتاه سخنی پیرامون این اثر جاوید به خامه صادق هدایت و پروین شکیبا :


پس از اشغال ایران بدست اسلام، همین که ایرانیان به خود آمدند، در برابر مکتب اسلام؛ عکس العمل شدیدی نشان دادند و به وسایلی گوناگون، خاصه بوسیله تجدید ادیان و مذاهب پیشین به باور فاتحین خود تاخت آوردند.

از تراجم احوال سرکشان زمان خلافت و همچنین بسیاری از شعرا و ادبا و سرکردگان صدر اسلام، (ابن مقفع، بابک، افشین، مازیار،برمکیان و غیره..) چنین بر می آید که این مخالفت نهایت شدت را داشته است.
ایرانیانی که به کیش زرتشتی وفادار مانده بودند، چون در اقلیت بودند، تا آنجا که عقیده همدینان خود را تقویت بکنند از دین خود دفاع می نموده اند. و در ضمن به باورهای یهودی و مسیحی و مانوی حمله هایی می کرده اند. اما راجع به باور رسمی یعنی اسلام پیداست که ناچار بودند رویه محتاطی پیش گرفته فقط به اشارات مبهمی اکتفا نمایند.

این کتاب [«شکند ویمانیک ویچار» نام دارد که آنرا «گزارش گمان شکنی» یا «شرح رفع شبهه» می توان ترجمه کرد.] را بیش از هزار سال قبل «مردان فرخ پسر اورمزدداد» به زبان پهلوی تألیف کرده است، و بعد توسط دانشمند زرتشتی دیگری موسوم به «نیروسنگ» به زبان سانسکریت ترجمه و به پازند گردانیده شده است. موضوع آن مانند سایر کتب پهلوی که به دست زرتشتیان حفظ شده، عبارتست از دفاع از دین زرتشتی که ضمناً در آن به دیگر باورها سخت حمله شده است.


این کتاب ،«شكند گمانيك ويچار»، نشان می دهد چگونه تا مدّتها پس از غلبهء اسلام، حتّی ايرانيانی كه جلای وطن نكرده بودند و ناگزیر به تحمل اسلام و آداب و رسوم بیابان های حجاز بودند، برای اثبات برتری كيش و آيينِ ديرينهء خود، دین بهی مزداپرستی، و دفاع از آن در برابر اسلام و آداب و رسوم حجاز و باورها و فرقه های ديگر كه در آن دوران، درخفا وجود داشته اند و در دورهء خلافت مأمون – خليفهء نسبةً آزاد فكر عبّاسی – جانی تازه يافته بودند، تمام سعی خود را به كار برده اند و نيز كتابها و رساله هايی در ردّ و انتقاد ديگر باورها تأليف كرده اند. ولی متأسّفانه جز نامی از آن نوشته ها برجای نمانده؛ مگر شمارهء اندكی كه توسّط پارسيان به هندوستان برده شده است. از آن ميان، يكی همين كتاب «شكند گمانيك ويچار» است تأليف مردان فرّخ پسرِ اورمزد داد كه ظاهراً در اواسط قرن نهم ميلادی برابر با نيمهء اوّل قرن سوّم هجری می زيسته است.

اگرچه نویسنده کتاب، مردان فرخ، در این اثر جاویدان خویش صريحاً اسمی از اسلام و قرآن نبرده است، ولی از اشاره هايی كه نويسنده به ويـژه راجع به سقوط ابليس می كند، همچنين از مطالبی كه درباب يازدهم مورد بحث قرار می دهد، شكّی باقی نمی ماند كه اشارهء او به قرآن است؛ امّا چون اسلام، باور رسمی و تحمیلی كشور بوده است، همچون ديگر نويسندگان متنهای پهلوی، با كمال احتياط از ذكـر نام اسلام و قـرآن و محمد بن عبدالله، خودداری می كند؛ درحالی كه از موسی و مسيح و مانی به صراحت نام می برد و اصول عقايدشان را مورد انتقاد قرار می دهد. از اين گذشته، در بابِ يازدهم چند بار به كلمهء معتزلی برمی خوريم كه نام يكی از فرقه هایِ معروف اسلامی ست.


می توان گفت: كتاب «شكند گمانيك ويچار» از چند جهت، حائزِ اهميّت است: يكی اين كه نويسنده با اين كه به قول خودِ او بيشتر دلايلی را كه برای اثبات وجود دو اصل خير و شرّ و تضادّ بين آن دو، و نيز، اثبات حقّانيّت كيش زرتشت و برتری آن بر اديان ديگر می آورد، از ديگـر كتابهای دينی پهلوی گـرفته است؛ ولی نمونهء خوبی به دست می دهد از روش استدلال و منطق ايرانيان زرتشتی؛ و نشان می دهد كه چگونه كلام زرتشتيان برای مقابله با معتقدان مذاهب ديگر، آمادگی يافته و اين آمادگی با سلاح فلسفه به چه نحو صورت گرفته بوده است. ديگر اين كه با مطالعهء اين كتاب به بسياری از اصول عقايد ايرانيان در مسائل فلسفی پی می بريم و بسی از اصطلاحات فلسفی را در زبانِ پهلوی باز می شناسيم؛ زيرا كه مؤلّف ضمن سعی در اثبات اصول دين زرتشتی، بسياری از مسائل فلسفی را مطرح كـرده و پاسخ داده است. همچنين درمی يابيم كه نويسنده نهايت سعی خود را به كار برده تا مسائل دينی را با دلايل عقلی، اثبات يا نفی كند. از جهت ديگر، چون چند فصل از اين كتاب اختصاص دارد به ساير باورها و شرح و نقد آنها، ما را در جريان نحوهء برخورد فكری و عقيدتیِ زرتشتيان با مذاهب و فرقه هايی كه در آن زمان در ايران وجود داشته اند، می گذارد. و نيز، از لحاظِ تحوّل زبان فارسی، با اين كه متن اصلی پهلوی آن در دست نيست، ولی همين برگردانيدهء آن بـه حـروف اوستايی توسّط نيروسنگ، اهميّتِ به سزايی دارد و ما را در جريان تغييرات و تفاوتهای زبان فارسی آن دوره با زبان پهلوی ساسانی می گذارد.

خلاصهء مطالبی كه در اين كتاب، مـورد بحث و انتقاد مردان فرّخ پسرِ اورمزد داد، قرارگرفته است :


در باب اوّل، اهورامزدا آفرينندهء همهء آفريده های خوب و سودمند معرّفی شده و دين زرتشتی هم منسوب به اوست؛ ولی باورهای به اصطلاح دینی دیگر، مانند ساير ابزارهای دشمن در برابر راستی می ستيزند. اهورامزدا انسان را برای اجرای ارادهء خويش در مقامِ سرداریِ مخلوقات، آفريده است. دين زرتشتی به درخت بزرگی شباهت دارد كه دارای يك ستون (پيمان)، دو بخش (كردار و پرهيزگاری)، سه شاخهء بزرگ (انديشهء نيك، گفتارنيك، كردارنيك) و… است. مردان فرّخ، پژوهنده ای ست كه به دنبال حقيقت می گردد و سرانجام، آن را در نوشته های موبدان و دانايان پيشين، به ويژه آذرپادياوندان می يابد و بـرای نـوآمـوزان، نـه دانشمندان، كتاب «شكند گمانيك ويچار» را می نويسد.

در باب دوّم، مردان فرّخ پرسشهايی را كه مهريار پسرِ مهمادِ اصفهانی از او می پرسد، پاسخ می گويد. مهريار می پرسد: چرا اهريمن به روشنايی حمله كرد و چگونه چنين كاری امكان دارد؟ چون آن دو با يكديگر در تضادّ و تقابل هستند و دو اصل متضادّ هميشه مثلِ آب و آتش از يكديگر می گريزند. نويسنده در پاسخ می نويسد: همين اختلاف جوهری سبب حملهء اهريمن به روشنی ست و چون اهريمن ذاتاً خرابكار و تباه كننده است، مخالف خود را آسيب می رساند؛ امّا نه موافق خود را، زيرا كه طبايع همسان با هم سازگاری دارند و به يكديگر زيان نمی رسانند.


در باب سوّم، پرسش دوّم مهريار، مطرح می شود كه چرا اوهـرمـزد درحالی كـه كـردگـار تواناست، اهريمن را از تبهكاری باز نمی دارد؟ پاسخ اين است كه قدرت مطلق و ارادهء اهورامزدا به امور ممكن تعلّق می گيرد نه به امور ممتنع؛ و چون شرّ، ذاتیِ اهريمن است، تغيير آن غيرممكن و خارج از حيطهء قدرت اهورامزداست. امّا در مخلوقات، خوبی و بدی به هم آميخته است؛ خوبی آنها از اصلِ خير، و بدی آنها از اصل شرّ ناشی می شود.


در باب چهارم، مهريار می گويد: چون می بينم كه هرچيزی تحت تأثير سپهر و ستارگان است، اگر آنها آفريدهء اورمزد هستند، بايد همچنان كه مؤمنان (در اديان ديگر) می گويند، ايزد هم منشأ خير باشد هم منشأ شرّ. اگر آنها را اهريمن آفريده است، چطور او توانست ستارگانِ سعد را بيافريند؟ اگـر هردو باهم ستاره ها را اعمّ از سعد و نحس آفريده اند، پس اهورامزدا بايد همدست اهريمن شناخته شود. پاسخ اين است كه سپهر، جای خداوندان درستكاری ست كه بخشندهء نيكی هستند؛ و زيرِ آنها ستارگان نحس كه جادويی اند و راهزن ناميده می شوند، جای گرفته اند. هنگامی كه اوهرمزد همهء چيزهای خوب را آفريد، اهريمن و ديوان تاخت آوردند تا آفريدگان و آفرينش اهورامزدا را نابود سازند


در اين باب، پس از شرح مفصلّی راجع به صف آرايی و نبردِ ستارگان، اهورامزدا به باغبان دانايی تشبيه می شود كه باغ ميوهء خود را از شرّ جانوران اهريمنی حفظ می كند. آسمان مانند تله ای ست كه جانور زيانكار در آن گرفتار می شود و در اثر تقلّای زياد برای رهايی، نيرويَش رو به زوال می رود


سرانجام، مردان فرّخ به اين نكته می پردازد كه مرگ، نابودیِ مطلق نيست؛ زيرا كه جسم به اجزاء و عناصر خود باز می گردد و روح می رود تا كردار خويش را گزارش دهد. اگر كردار او خوب باشد به بهشت راهنمايی می شود و اگر كردارش بد باشد به دوزخ راه می يابد و در فـرجام، پس از تصفيهء روح از گناه و بدی، رستگار می گردد. و در پايان به اين نتيجه می رسد كه اهورامزدا جز خوبی نيافريده است. و باز يادآور می شود كه اين مطالب را از نوشتهء آذرپادياوندان كه در «دينكرد» تأليف آذرفرنبغ آمده، گرفته است.


در باب پنجم، نويسنده به ردّ اقوال منكران وجود خدا و بيانِ لـزوم معرفت ذات و صفات خداوند و طرق وصول به اين معرفت، می پردازد.


در باب ششم، مردان فرّخ پس از بيان عقايد دهريان، با استناد به وجود اغراض و غاياتی كه در عالم خلقت مشاهده می شود، به ردّ و انكار عقايد و افكار آنان پرداخته است. سپس دربارهء بطلان سخنانِ سوفسطاييان كه می گويند: راجع به حقيقت عالم، دليل قاطعی وجود ندارد و علم ما چيزی جز توهّم نيست، مطالبی عنوان كرده است.


در باب هفتم، مردان فرّخ می کوشد تا به گمان خود با دليل و برهان، وجود يك ضدّ و مخالف را در برابر اهورامزدا به ثبوت برساند.


در باب هشتم، نويسنده به شرح دلايلی كه در باب هفتم آمده، و بيان وجود دو اصل خير و شرّ در آفرينش، می پردازد. و نيز، راجع به دنيای معنوی و جهان مادّی و ارتباط آنها با يكديگر، و مبدأ و معاد، و تجرّد روان از جسم، سخن می گويد و دلايل ديگری می آورد برایِ اعتقاد به يك منشأ بدی كه بايد آن را از منشأ خوبی جدا دانست.


در باب نهم، مطالب ديگری دربارهء اصل مخالف و وجود آن پيش از آفرينش، و مبارزهء او با آفريدگان پس از آفرينش، چنان كه در كتاب دينكرد آمده، نقل شده است.


در باب دهم، مردان فرّخ راجع به مبدأ شرّ چنان كه در اديانِ مختلف آمده، بحث می كند و می گويد: به طور كلّی خداوند، دين را برای رستگاری آفريدگان خويش، پديد آورده است و اين خود دليلِ قاطعی ست بر اين كه خدا منشأ و فاعل شرّ نيست. و تذکّر می دهد كه برخی از مذاهب بر يك اصل، استوار اند و برخی ديگر بر دو اصل. سپس اشاره می كند به اين كه او دين رسمی كشور را دوست نداشته و در بسياری از سرزمينها و ميان هندوان به پژوهش پرداخته تا اين كه پس از خواندن نوشته های آذرپادياوندان و روشن پسرِ آذرفرنبغ و نيز، كتاب دينكرد تأليف آذرفرنبغ پسرِ فرّخزاد، به برتری دينِ زرتشتی اعتقاد يافته است.


در باب يازدهم، كه از همهء ابواب كتاب «شكند گمانيك ويچار» طولانيتر است، دربارهء عقايد كسانی كه به يك اصل اعتقاد دارند و هم خير و هم شرّ را ناشی از ارادهء خداوند يگانه می دانند، بحث می كند و می گويد: ايجادِ شرّ با علم مطلق و قدرت مطلق و نيكوكاری و بخشايشگری و كامروايی و راستی ايزد، در تضادّ و تناقض است. سپس رابطهء ميانِ خواست يزدان و اصل بدی را شرح می دهد و به اين نتيجه می رسد كه در برابر ارادهء خداوند، ارادهء ديگری وجود دارد كه ضدّ و مخالف آن است. بعد می پردازد به طرح سؤالاتی از اين قبيل كه آيا آفريدگار، دوست و يا دشمن آفريدگان خويش است؟ يا، اگر بدی از مردمان سر می زند، پس اهريمن بی گناه است؛ امّا اگر اهريمن منشأ شرّ است، چگونه می تواند از جملهء مخلوقات خداوند باشد؟ اگر چنين است و خدای يكتا خالق اصل بدی ست، پس خود مبدأ شرّ است. و نيز، اشاراتی دارد به آيه هايی از قرآن، مثلاً راجع به اين كه: ايزد هركه را بخواهد، يا به راه راست راهبر می شود يا گمـراه می كند؛ و اين رفتار جابـرانهء آفريننده ای كه خود موجب گمراهی مردمان می شود و سپس آنان را كيفر می دهد، مورد انتقاد قرار می گيرد. همچنين فرمان غيرمنطقیِ خدا درمورد منع خوردن از درخت دانش در بهشت، انتقاد می شود و بسيار مطالب ديگر


در باب دوازدهم، دلايلی كه مذاهب و فرقه های ديگر دربارهء قدرت مطلق خداوند و ارادهء وی ارائه می دهند و بر اساس آن، ثنويّت را ردّ می كنند، مورد بحث قرار می گيرد و در اين زمينه مردان فرّخ پس از ذكر تناقضهايی كه از ديد خود، در اقوال و افكار و عقايد آنان می بيند، سؤال می كند كه آيا اعتقاد به اين كه آفريدگار مانع گمراهی آفريدگانِ خود نمی شود بلكه سبب گمراهی آنان می گردد و در همين حال آنها را به كيفر گناهِ گاه وبی گاهشان شكنجهء ابدی می دهد، توهين آميز است؛ يا اعتقاد به اين كه او هميشه نيكوكار و بخشايشگر است و سرانجام، همهء آفـريـدگـان خويش را از دشمن و كيفر گناه، رهايی می بخشد.


در باب سيزدهم، نويسنده از كتاب يهوديان انتقاد می كند؛ به ويژه از تناقضهايی كه درسِفر پيدايش و سِفر خروج به چشم می خورد: دربارهء آفرينش روشنايی و درنگ شش روزه برای آفرينش، و اين كه پيش از آفريدن خورشيد، روزها چگونه شمرده می شده و نيز، اگر خلقت كائنات فقط به يك فرمان خداوند صورت گرفته، استراحت روزِ هفتم چه لزومی داشته است؟ همچنين درمورد عدم اطاعت آدم از فرمانِ خدا می گويد كه چرا آدم، نافرمان خلق شد و اگر خدا می دانست كه او نافرمانی خواهد كرد چرا به او فرمان اطاعت داد؟ و نيز، به اين نكتهء شگفت اشاره می كند كه علم بشر در نتيجهء فريب مار و نافرمانی آدم حاصل شده است. و در فرجام، نفرين خدا را به آدم چون شامل همهء افراد بشر می شود، دور از عدل و انصاف می شمارد.

در باب چهاردهم، انتقاد ازكيش يهود ادامه می يابد و مؤلّف، اين را كه خداوند درآن آيين، خشمگين و كينه توز، معرّفی شده متناقض با بخشايشگری و برازندگی ايزد به شمار می آورد.


در باب پانزدهم، كتاب مسيحيان مورد انتقاد قرار می گيرد: ضمن تشريح جزئيّات تولّد مسيح، دقيقاً عقايدی كه در اين باره بيان شده، طرح و نقد می شود و لزوم مرگ وی برای اثبات وجودِ رستاخيز، با ردّ و انكار، مقابله می شود. بحثی هم درمورد اعتقاد به تثليث به ميان می آيد. و نيز، با آوردن شواهدی از انجيل، اعتقاد عيسی به وجود دو آفريننده مطرح می گردد.


در باب شانزدهم، نويسنده سخت به مانی و مانويان می تازد و شرح می دهد كه اساس دين مانی بر سه اصل، استوار است: نخست، نامحدود بودن دو نيروی اصلی. دوّم، آميزش آن دو نيرو با يكديگر. سوّم، جدا شدن روشنی از تاريكی در پايان. سپس به پاره ای از عقايدِ مانوی دربارهء جهان كوچك و جهان بـزرگ می پردازد و پس از آن می گويد: بنا بر كيش مانی چون اهريمن، آفرينندهء دنيای مادّی ست، توالد و تناسل و نيز، زراعت وكشت زمين به او ياری می رساند و از اين رو، كاری ست ناپسند و بايد از آن پرهيز كرد. همچنين به سبب اين كه اهريمن، خرابكار و تباه كنندهء زندگی ست، كشتن جانوران هم روا نيست. ديگر اين كه جهان مادّی كه آفريدهء اهريمن است نابود خواهد شد و سرانجام، پيروزی از آنِ ايزد خواهد بود؛ امّا رستاخيز و زندگیِ جسمانیِ فرجامين نخواهد بود. بعداً مـردان فرّخ وارد بحث تناهی و عدم تناهی می شود و از نامحدود بودن زمان و مكان و محدوديّت سايرِ چيزها سخن می راند. سپس دلايلی می آورد برای اثبات اين كه ماهيّتِ هيچ چيز را بدون احاطهء كامل به آن نمی توان دريافت.

در اين جا متن پازند كتاب «شكند گمانيك ويچار» ناگهان قطع می شود و مطلب، ناتمام رها می گردد. به احتمال قريب به يقين، اين كتاب، دستِ كم تا خاتمهء بحث راجع به كيش مانی، باقيمانده ای داشته كه از ميان رفته است.

 

دریافت کتاب : گزارش گمان شکن

 

شکند گمانیک ویچار یا گزارش گمان‌شکن کتابی به زبان پهلوی است که از کتاب‌های مهم زرتشتیان به شمار می‌رود. این کتاب برای اثبات بنیادهای دین زرتشت و در رد دین‌های یهودی، مسیحیت، مانوی و تا اندازه‌ای (با اندکی پایِش‌مندی) در باره اسلام نوشته شده‌است. نویسندهٔ این کتاب مردان‌فرخ پسر اورمزدداد است که در میانه سده نهم میلادی همزمان با نیمهٔ نخستین سده سوم هجری و در زمان فرمانروایی مامون خلیفه عباسی دست به کار نوشتن این کتاب زده‌است. او در این کتاب برای دین زرتشتی و رد ادیان دیگر پُرسمان‌های فلسفی بسیاری را پیش کشیده‌است که به پی بردن به باورهای ایرانیان در مسائل فلسفی ودینی یاری می‌رساند. پژوهشگران همچنین توانسته‌اند به یاری این کتاب بسیاری از واژه‌های فلسفی در زبان پهلوی را بشناسند.


نویسنده این کتاب کوشیده‌است برای دفاع از دین زرتشت از برهان‌آوری‌های سازگار با خرد سود بجوید
. وی در کتاب خویش با نیکی از پیشینیان یاد می‌کند و می‌گوید که این کتاب بذری است که کسانی چون آذرباد پسر مهر اسپند و آذرفرنبغ پسر فرخزاد در گذشته افشاندند.


این نوشته پهلوی نشان می‌دهد که چگونه تا زمان‌ها پس از چیرگی عرب‌ها بر ایران، کسانی بودند که جلای وطن نکرده و در ایران زیر لوای دین رسمی تازه زندگی می‌کردند و برای اُستوانش کیش و آیینِ دیرینهٔ خود و دفاع از آن در برابر دین رسمی کشور و دیگر دین‌هایی که در آن زمانه در سرزمین ایران روایی داشتند می‌کوشیدند. پژوهش‌های استاد فریدون فضیلت بر روی گستره کتاب دینکرد نشان از نزدیکی تنگاتنگ میان «مردان فرخ» با «آذرباد پسر اِمید»، آخرین تدوین گر کتاب دینکرد دارد، بطوری که فرگرد نهم کتاب شکند گمانیک ویچار را باید، قطعه گمشده‌ای از کتاب سوم دینکرد دانست که فرنامهٔ آن در دینکرد و نوشتار آن در فرگرد نهم شکند گمانیک ویچار است [
۳]. برخلاف دیگر نویسندگان پهلوی که از دیدگاه شیوه نگارش بیشتر هَناییده از متن پهلوی یسنا هستند، مردان فرخ بیشر هناییده از ادبیات کتاب بزرگ دینکرد است. نبوغ بی مانند وی در فرگردهای اول تا پنجم کتاب به شکلی درخشان دیده می‌شود.

مردان فرخ، در فرگردهایی از کتاب به پرسش‌های مهریار پسرِ مهماد اصفهانی پاسخ می‌گوید.


ترجمه‌های کتاب :


گزارش گمان‌شکن را یک دانشمند زرتشتی هندی به نام دستور نریوسنگ دهاول به زبان سانسکریت ترجمه کرد و این کتاب سپس به پازند برگردانده شد. دو نسخه قدیمی خطی از همین متن پازند با ترجمه سانسکریت را، ادوارد ویلیام وست اساس کار خود قرارداده و در سال
۱۸۸۵ میلادی، آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است و در سال ۱۸۸۷ متن پازند و ترجمه سانسکریت را با تصحیح و فرهنگ واژگان، با همکاری دستور هوشنگ جاماسب جی جاماسب آسانا در بمبئی به چاپ رسانیده‌است. مناس، استاد دانشگاه «فرایبورگ» هم این کتاب را با آوانویسیِ صورت پهلوی آن و ترجمه به فرانسه و شرح و توضیح به انضمام فرهنگی از صورت پهلوی واژه‌های آن، به سال ۱۹۴۵ میلادی در سویس به چاپ رسانیده‌است.

منابع :

صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران (جلد یکم)، انتشارات فردوسی، چاپ هفدهم.
هدایت، صادق، دربارهٔ ظهور و علائم ظهور، ترکیب و تنظیم و تألیف از: حسن قائمیان، (تهران): ۱۳۴۳ خورشیدی، ص۵۴.
فریدون فظیلت. کتاب سوم دین کرد، درس نامه دین مزدایی. نشر: فرهنگ دهخدا، ۱۳۸۱.
فرید شولیزاده. «نگاهی به کتاب شکند گمانیک ویچار». بازبینی‌شده در ۱۸ آبان ۱۳۸۹.

پروین شکیبا. شرح و ترجمه کامل متن پازند «شکند گمانیک ویچار». ایلینویز، امریکا، ۱۳۸۰.شرح و ترجمهٔ متن پازند «شکند گمانیک ویچار»
محمد رضا خسروی، استاد راهنما دکتر مهشید میرفخرایی. ترجمه پنج فصل نخست کتاب شکند گمانیک ویچار. پایان نامه کارشناسی ارشد.
صادق هدایت. چهار باب از کتاب گزارش گمان شکن. انتشارات جاویدان،
۱۳۲۲.

E. W. West, translator, Sikand-gûmânîk Vigâr, in his Pahlavi Texts, Part III (Oxford University Press 1885; reprint: Motilal Banarsidass, Delhi 1994). Volume 24 of the Sacred Books of the East, edited by Max Müller.
Hoshang Dastur Jamaspji Asana and E. W. West, editors, [ŠGV] (Bombay 1887). Texts in Pazand, Sanskrit, and Pahlavi (I-V).
Neryosang, translator, [ŠGV], in Ervad Shariarji D. Bharucha, editor, Collected Sanskrit writings of the Parsis, Pt. IV (Bombay 1913).

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *