برگی از تاریح زرتشتیان پس از اسلام
گفتگویی با فرهاد صبوری با موضوع تاریخ زرتشتی.
خبریار امرداد- نگار پاكدل :
دكتر فرهاد صبوری«كوچ پارسیان به هند در نخستین نگاه ممکن است ناراحتکننده باشد و نشان از آزاری داشته باشد که بر پیروان دین زرتشت روا شد. حکومتهایی که به این سرزمین یورش آوردند و تاب ماندن در سرزمین مادری را از آنها گرفتند. اما این كوچ، كوچی کمککننده بود، كوچی که هم به سود خود كوچندگان بود و هم به سود زرتشتیانی شد كه در ایران ماندند. این دو گروه در دورههای گوناگون با پیوند تاریخی و فرهنگی داشتند.»
«فرهاد صبوری»٬ دكترای تاریخ در نشستی با عنوان «پیوندهای تاریخی و فرهنگی میان پارسیان هند و زرتشتیان ایران» افزون بر سخنان بالا گفت: «از دورهی هخامنشیان، ایرانیان به هند رفت و آمد داشتند. شوند(:سبب) این تمرکز پارسیان در هند را نیز میتوان مشترکات زبانی٬ دینی و نژادی میان ایرانیان و هندیان دانست.»
یورش اعراب به ایران
صبوری٬ در ادامه اشارهای بر یورش تازیان به ایران داشت و گفت: «کسانیکه دینشان را ترک نکردند و بر سر باورهایشان ماندند را ناچار به پرداخت جزیه کردند، یعنی باید برای نگهداشتن باورهایشان به اعراب پول میدادند. گروهی دیگر که نه مسلمان شدند و نه توان پرداخت جزیه را داشتند، كوچیدند. این كوچندگان، نخست به «هرمز» رفتند اما با فزونی فشار اعراب، خطرات را به جان خریدند و از راه دریا به «گجرات» هند رفتند. مهاجران، هند را برگزیدند برای همان مشترکاتی که پیشتر گفتم.»
كوچ به هند
وی در دنبالهی سخنانش داستان رفتن زرتشتیان به هند و چگونگی پذیرش پارسیان در هند را بازگفت. او چنین شرح داد: «ایرانیان به هند رفتند و به فرمانروای هند پیام دادند که میخواهیم در سرزمین شما ساکن شویم. این خواسته نخست با مخالفت فرمانروا روبرو شد. فرمانروای هند ظرفی لبریز از شیر را به گونهی نمادین برای این مهاجران فرستاد و پیام داد که هند به مانند این ظرف لبریز از جمعیت است و جایی ندارد که شما را در خود جای دهد. در این هنگام «دستور» مشتی شکر در شیر ریخت که یعنی ما زندگی را برایتان شیرین میکنیم و جایتان را هم تنگ نمیکنیم. فرمانروای هند این زیرکی به مذاقش خوش آمد و اجازهی ماندن ایرانیان در هند را داد. اما این پارسیان باید لباس گجراتی میپوشیدند و به گجراتی سخن میگفتند. نباید کسی را هم به دین خود درمیآوردند. پارسیان نیز پذیرفتند و هنوز هم بر سر پیمانشان هستند.»
این دكتر تاریخ به روند كوچ پارسیان به هند پرداخت و گفت: «پارسیان نخستین شهری كه در هند ساختند را سنجان نامیدند. در كتاب «معجمالبلدان» از چهار جا به نام «سنگان» در خراسان نام آمده است.»
به گفتهی دكتر صبوری، پارسیان به شوند دلبستگی به سرزمین خود، نخستین جایی كه در آن ساكن شدند را سنجان نامیدند كه برگرفته از سنگان است. نام این شهر خود نشان از آن دارد كه این پارسیان از خراسان به هندوستان كوچیدهاند.
در دورههای بعد پارسیان، جای دیگری را میسازند به نام «نوساری» به معنای ساری جدید. صبوری گفت: «میتوان گفت كه ساكنان نوساری، زرتشتیانی بودند كه در دورههای بعد از تبرستان به هند رفته بودند.»
به باور این دكترای تاریخ، كار فرهنگی ارزشمندی در این زمان انجام شد كه هندیها را با فرهنگ ایرانیان آشنا كرد. او در اینباره به برگرداندن نسكهای زرتشتی به زبان سانسكریت اشاره كرد و گفت: «با این كار فرهنگ و آیین زرتشتیان به هندیها شناسانده شد. با این كار، هندیها با شناختن آرای پارسیان، نگاه مثبتی نسبت به این قوم پیدا كردند. هنوز هم هندیها نظر مثبتی نسبت به پارسیان دارند و از آنان به نیكی سخن میگویند.»
سلطان محمود و كشتار زرتشتیان در هند
دكتر صبوری در دنباله به زندگی زرتشتیان در هند پرداخت و گفت: «پارسیان در سدههای نخستی كه در هند بودند، كار كشاورزی میكردند. رخداد ناگواری كه برای این مهاجران كه سرشان به كار خودشان گرم بود، پیش آمد، یورش «سلطانمحمود» بود.»
به گفتهی فرهاد صبوری، برخی؛ این سلطان محمود را همان سلطان محمود غزنوی میدانند كه گمانی نادرست است چرا كه این دو نزدیك به سه سده با هم اختلاف زمانی داشتند.
او گفت: «سلطانمحمود هند را گرفت و در دهلی، حكومتی مسلمان پدید آورد و پس از آن به دیگر جاها دستدرازی كرد از جمله به گجرات. پارسیان سنجان و همراهان هندیشان با اینكه برای نگهداری شهرشان، تلاش بسیاری كردند اما شكست خوردند و بسیاری از آنان كشته شدند. اینچنین سنجان كه مركزی فرهنگی بود، نابود شد. از این دوره به بعد شمار كمی از این پارسیان، «اوستا» و «پهلوی» را میدانند.»
وی افزود: «اینها همه در كتابی به نام «قصهیسنجان» آمده است كه بهمن پورقباد آن را نوشته است. البته میگویند این كتاب وجود داشته اما بهمن پورقباد آن را به نظم در آورده است. با اینحال این كار بزرگی بوده است.»
به گفتهی وی، پارسیان برای از میان برداشتن اختلافات مذهبی كه پس از آن یورش، در میانشان پدید آمده بود در سال ٨٤٧ یزدگردی فردی به نام «نریمان هوشنگ» را نزد همدینان ایرانیشان میفرستند و از آنان یاری میخواهند. زرتشتیان ایرانی با خوشحالی از آنها استقبال میكنند.
صبوری همچنین در سخنانش اشارهای به «شریفآباد» كرد كه نزدیك به ٢٠٠ یا ٣٠٠ سال، جایی میشود كه در آن زرتشتیان به پرسشهای پارسیان هندی پاسخ میدادند. وی گفت: «در این ٢٠٠ یا ٣٠٠ سال پیوند میان پارسیان هند و زرتشتیان ایران منسجم شد. حتا میتوان پارسیان هند را شاگردان دینی زرتشتیان ایرانی و یا موبدان ایرانی دانست.»
چرا این كوچندگان را پارسی مینامند
این سخنران دربارهی اینكه چرا این كوچندگان را «پارسی» مینامند، گفت: «برخی بر این باورند که اینها از قوم پارت بودند و از اشکانیانی که به هند رفتند و واژهی پارتی كمكم،دگرگون شد و به پارسی تبدیل شد. اما این سخنی ناراست است چراکه این مهاجران تنها پارتی و از خراسان نبودند بلکه از دیگر جاهای ایران نیز بودند. همانگونه که میدانید باختریها(:غربیها) به ایرانیان «پرشینز» به معنای پارسی میگویند. میتوان چنین گفت که این پارسیان چون از ایران كوچیده بودند بدین نام خوانده میشدند. پس این یک اصطلاح تباری بود که با گذشت زمان، اصطلاحی دینی شد.»
فزونی فشارها در زمان صفویان
وی سپس دربارهی زندگی پارسیان در هند و زرتشتیان در ایران گفت: «در زمان صفوی، زرتشتیان بسیار آزاد دیدند. شاه عباس صفوی كه مذهب شیعه را رسمی كرد برای گرفتن كتاب «جاماسبنامه» از زرتشتیان كه كتاب پیشگویی بود بسیاری از آنان را كشت. در پایان روزگار صفوی ستم و فشار بر زرتشتیان، بسیار شد كه یكی از شوندهای این فشار را میتوان تعصبات مذهبی دانست كه بسیار گسترش یافته بود.»
دكتر صبوری گفت: «در زمان شاه سلطانحسینصفوی به زرتشتیان فشار میآوردند. گلستانبانو كه به هند رفت و منشا خدمات بسیاری به زرتشتیان ایران شد، یكی از دختران زرتشتی است كه زیر این فشارها به هند گریخت. گلستانبانو را پدرش به هند برد. او همانجا ماند و ازدواج كرد و كمكهای بسیاری به زرتشتیان ایرانی كرد، چون با درد آنها آشنا بود.»
این پژوهشگر به این كه زرتشتیان نمیتوانستند خانههای چند اشكوبه بسازند و تنها مجاز به ساخت خانههای یك اشكوبه بودند، اشاره كرد و گفت: «آنها باید وصلهای بر روی لباسشان میزدند كه از دیگران تشخیص داده شوند. حق حمل صلاح را نداشتند و … كه زیر این فشارها، موج تازهای از كوچ به هند آغاز شد.»
وی دربارهی زندگی پارسیان هند گفت: «فشار فراوان بر زرتشتیان ایران، شوند(:سبب) آن شده بود كه علم و آگاهیشان پایین بیاید اما پارسیان هند تنها زمانی كه هند مستمرهی پرتغالیان متعصب مسیحی شد، ستم بسیار دیدند. پس از پرتغالیها، هند مستمرهی انگلیس شد كه به همهی ادیان آزادی داد.»
انجمن اكابر صاحبان پارسی
به گفتهی فرهاد صبوری، پارسیان هند كه خود را وامدار زرتشتیان ایران میدانستند در زمان قاجار، انجمنی به نام «اكابر صاحبان پارسی» تشكیل دادند و «لیمجی مانكجی هاتریا» كه از هموندان این انجمن بود را به ایران فرستادند. چنین آمده كه نیاكان مانكجی، از زرتشتیانی بودند كه در زمان صفوی از ایران رفتند.»
صبوری گفت: «مانكجی آمار زرتشتیان ایران را درآورد و این یكی از بزرگترین كارهایش بود چرا كه شهر به شهر و روستا به روستا و خانه به خانه رفت و آمار زرتشتیان مرد، زن، كودك، باسواد، بیسواد را در آورد. این آمار نشان از آن داشت كه در ایران بر زرتشتیان بسیار سخت میگذرد و در وضع بدی زندگی میكنند كه شمارشان در سرزمین خودشان اینچنین كم شده است. هندیها كه از وضع زرتشتیان ایران آگاه شدند برای كمكهای فرهنگی و مالی به همكیشانشان در ایران تلاش كردند.»
پرداخت سالیانهی جزیهی ٩٥٠ تومانی
به گفتهی صبوری، ایرانیان آنچنان زیر فشار بودند كه تنها به زندگی روزمره میپرداختند و ارج و ارزش دانش و آموختن را از یاد برده بودند. با این كه در كتاب «ارداویرافنامه» داریم كه جایگاه آموزگاران در «خورشیدپایه» است، مانكجی كه در ایران یكی از كارهای ارزشمندش، ساخت مدرسه و آموزشگاه برای باسواد كردن، مردم بود، در كتاب «اظهار سیاحتنامهی ایران» مینویسد: حتا سالخوردگان زرتشتی از من میپرسند مدرسه ساختی كه چه بشود؟
صبوری گفت: «این نشان از نا آگاهی مردم در این دوره دارد.»
دكتر صبوری از سریالی كه در تلویزیون ایران پخش شد و در آن «مانكجی» را یهودی و دستنشاندهی انگلیس نشان دادهاند، انتقاد كرد و در دنباله باز به خدماتی پرداخت كه مانكجی در ایران انجام داد.
او گفت: «كار بزرگ دیگری كه مانكجی كرد لغو جزیه بود كه البته كاری آسان نبود و در یك روند ٣٠ساله انجام شد. مانكجی با آماری كه از زرتشتیان ایران در آورده بود مبلغ سالیانهی جزیهی آنان را ٩٥٠تومان برآورد كرد و به «ناصرالدینشاه» گفت كه این پول را سالانه به دولت از سوی پارسیان هند میپردازند تا هر روز، جلوی زرتشتیان را برای جزیه نگیرند. ٢٨سال پارسیان هند این جزیه را دادند. مانكجی سپس شاه وقت را به سختی متقاعد كرد كه گرفتن جزیه تنها به این شوند كه برخی در كشور دین همسوی شاه ندارند كار درستی نیست. و اینچنین قانون جزیه لغو شد.»
زرتشتیان و انقلاب مشروطه
فرهاد صبوری سپس به دوران مشروطه اشاره كرد و یادآور شد: «در این دوره زرتشتیان پابهپای دیگر ایرانیان تلاش كردند برای انقلاب مشروطه. آنها با پول و اسلحه دادن به آزادیخواهان یاری میرساندند. اگر یاری رساندن زرتشتیان نبود مشروطهخواهان در ایران بسیار دچار مشكل میشدند.»
این سخنران اربابكیخسروشاهرخ را نیز مردی بزرگ دانست كه به زرتشتیان یادآوری كرد كه باید حقوقی برابر با دیگران داشته باشند. صبوری در ادامه افزود: « اربابكیخسرو كسی بود كه با تلاش و پیگیری توانست تا این قانون را بگذارد كه دانشآموزان زرتشتی لباس فرم و یك شكل بپوشند و وصله و نشانی بر مبنای زرتشتی بودنشان كه تحقیری به شمار میآمد را نداشته باشند.»
وی در پایان سخنانش به «اردشیر جی ریپرتر» اشاره كرد و گفت: «این مرد بزرگ به استحكام انجمنهای زرتشتی در ایران كمك كرد و برخی از قوانین را كه در میان زرتشتیان ایران از میان رفته بود را زنده كرد.»
او گفت: «افراد بسیاری بودند كه به رهایی زرتشتیان از ستم، كمك كردند. نسكهای زرتشتیان كه گمان نابودشدنشان میرفت به دست پارسیان هند رسانده شد. این نسكها در دورههای بعد كمك بزرگی بود برای خاورشناسان تا زبان پهلوی را نزد پارسیان بیاموزند و امكان مطالعات علمی را دربارهی آیین زرتشت در جهان پدید آورند.»
�ؠ`� �{ �{ شد، چنانکه بهدینان را مستاصل و پریشانروزگار ساخته بود. برای نمونه در سال 1265هجریقمری، 60تن از زرتشتیان روستای ترکاباد یزد، چون از پرداخت 2ریال پول جزیه عاجز بودند و مامورین حکومتی نیز با ضرب چوب، چماق، مشت، لگد و لعن مطالبه میکردند، طاقت نیاورده با خانوادهی خویش مسلمان شدند.(بنگرید به: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، روانشاد استاد رشید شهمردان، ص244)
هنگام ورود روانشاد «مانکجیهاتریا»، میزان جزیه زرتشتیان یزد و کرمان بهروی هم 845تومان میشد(800تومان یزد و 45تومان کرمان) اما مستوفیان و دفترداران حکومت قاجار علاوه بر این مبلغ هرچه میتوانستند اضافه بر این مبلغ برای خود وصول میکردند. این وصول در بیشتر موارد همراه با زور و آزار زرتشتیان از آنها گرفته میشد. روانشاد مانکجی با دربار ناصرالدینشاه توافق کرد که این مبلغ را یکجا به دارالخلافه تهران بپردازد.
10: برای نمونه در زمان سلطنت «شاهسلطان حسین» تنها در یک شب 20هزار تن از زرتشتیان قتلعام شدهاند.(: بنگرید به دانشنامهی مزدیسنا ص344) برای آگاهی بیشتر پیرامون شرایط اجتماعی زرتشتیانایران در روزگار صفوی بنگرید به گفتمان صفویان در کتابهای «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان» به خامهی روانشاد استاد رشید شهمردان، و «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز» بهخامهی کتایون نمیرانیان، و نیز کتاب «تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه» بهخامهی عباسقلی غفاریفرد.
11: سبب اشتغال صرف زرتشتیانایران در آن روزگار به مشاغلی چون زراعت و بنایی، محرومیت آنها از انجام دیگر مشاغل چون تجارت و داد و ستد بوده. این اجحاف و محرومیت تا روزگار قاجار و حکمرانی ناصرالدینشاه نیز تداوم داشته، تا آنکه به کوشش روانشاد «مانکجیهاتریا» و یاوری برخی از نوعدوستان پارسیانهند این سدها و موانع تبعیضآلود اندکاندک برچیده میشود، این سخن در بخشی از یادداشتهای «سفرنامهی جکسن» هم دیده میشود، چنانکه وی مینویسد: «آن دسته از زرتشتیانی که ساکن یزد هستند بیشتر به تجارت و داد و ستد اشتغال دارند ولی تاحدود 50سال پیش امتیاز کسبوکار بدانها داده نشده بود، و آنها حتا در حال حاضر(:روزگار مسافرت جکسن) محدودیتهایی دارند که برای مسلمانان وجود ندارد. مثلا» اجازه ندارند که در بازارها اغذیه و مواد خوراکی بفروشند. تا سال 1882م مجبور به دادن جزیه بودند، و این خود دستاویزی بود که آنها را با گرفتن مالیاتها و عوارض اجحافآمیز خرد کنند. ناصرالدینشاه بار جزیه را با صدور فرمانی در 27سپتامبر 1882م از دوش زرتشتیان برداشت. این اقدام شاه نتیجه و تاثیر پارسیانبمبئی بود. آنان از طریق نمایندگی انجمن رفاه زرتشتیان ایران که با صندوق اعانهای در 1854م در هند تاسیس شده و نمایندهی آن برای مراقبت و حفظ منافع همکیشانشان به ایران گسیل شده بود، اقدام میکردند. تا زمانی که حکم ناصرالدینشاه صادر نشده بود، یک زرتشتی حق نداشت که خانهای دوطبقه بسازد، یا درحقیقت، عمارتی که ارتفاعش از زمین، بلندتر از قامت مسلمانی با دستهای برافراشته باشد، بسازد. حتا در سال بعد از صدور فرمان شاه، یکتن زرتشتی بهعلت تجاوز از حد مقرر و ساختن اتاقی بر روی طبقه اول خانهاش برای نجات جان خویش مجبور به فرار از یزد شده بود و مسلمانان خشمناک گبر دیگری را که به اشتباه عوض وی گرفته بودند، بهقتل رسانیدند.»(ص423 و 424 ، سفرنامهی جکسن)
12: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، ص510 و 511
13: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، ص103
14: همان
15: برای درک سرچشمه و باور نهفته در پس این بینش فرهنگی، بنگرید به هات٣٠بند٩ گاتهای پاک: «ما خواستاریم از زمره كسانی باشیم كه جهان را به سوی پیشرفت و آبادی و مردم را به سوی راستی و پارسایی ره نمایند.»(برگردان موبد رستمشهزادی) چه، رسیدن به مقصود و آرمان زندگی آنچنانکه گاتهای پاک به ما میآموزد نه از راه ترکدنیا و بیکارگی و تنبلی، بلکه از راه کار و فعالیت در زندگی و مبارزه با موانع خوشبختی و دفع سختیها و ناملایمات زندگی بدست میآید.
16: فرهنگزرتشتی در هیچ جایی از تاریخ مروج تقدیرگرایی، تسلیم سرنوشت شدن، گوشهنشینی و تارکدنیایی نبوده و با سر تراشیده و لباس ژنده و تن و صورت کثیف دور از اجتماع زیستن را توصیه نکرده است. در زندگانی زرتشتیان صوفیگری و درویش مسلکی و ریاضتکشی زاهدانه راه رستگاری قلمداد نمیشود، بلکه کوشش و تلاش در راه برپایی یک زندگانی شاد و جهانی آبادان است که سرانجام رستگاری را در پی دارد. یک زرتشتی که خواستار خشنودی اهورامزدا است، از زندگی فردی و جمعی خود نمیگریزد بلکه میداند که خدمت به خداوند، خدمت به خلق خدا و آفرینش اهورایی است. او زندگانی برابر تعالیم گاتهای پاک را بخششی اهورایی و شادی آفرین میداند. نعمتی که روبرو شدن با غم و شادی زندگی و قدرت درک و لمس تارهای گوناگون هستی را به او میآموزاند.
اندیشهها و آموزشهایی که تمام لذات و خوشیهای بشر را به جا و سرایی دیگر وعده میدهند و تماس انسان را با زندگانی واقعی و حقیقی این جهان منع میکند، آموزشهای درست و صحیحی نیستند و سرانجام کار آنها فلاکت و ذلت بشریت است. فلسفهی واقعی زندگی آن است که بشر را تشویق به زیستن و به پیش راندن و پویاسازی جهان گیتی کند(:هات30بند9)، چه آبادانی گیتی آبادانی مینو است. ترک خوشبختیها و خوشیهای اهوراآفریده به امید رسیدن به پاداشها و خوشیهای مینو، سرنوشت انسان را در هر دو جهان ویران میکند. هنگامی که همهی امیدهای بشر صرفا» به سرایی دیگر وابسته گردید، محیط زندگی اجتماعی برای گسترش صنایع اقتصادی و مادی مساعد نگشته و مردم آن جامعه پیشرفتی در زندگی نخواهند کرد. در دینبهی کمال زندگی انسان هرگز با ترک زندگانی گیتی فراهم نمیشود. ریاضت، زهد و خودآزاری همراه با تمرینهای فرساینده جسم و جان، آنگونه که برخی مکاتب و آیینها برای مردمان روا میدانند، هرگونه فضایل اخلاقی، اجتماعی و نیروهای مادی و معنوی افراد بشر را میخشکاند. فلسفه و هدف واقعی زندگی یک زرتشتی بهکار انداختن قوای جسمانی و روانی او با هم برای رسیدن به معرفت حقیقی و پویایی و اشویی است. فعالیت سخت و کار جدی و کوششهای مداوم عالیترین گفتمان فرهنگزرتشتی برای زندگی است.
17: سیاحتنامهی شاردن، ج2، ص132 تا 135
18: بخشی از این نامههای رد و بدل شده میان دستوران ایران و موبدان هندوستان در مجموعهای 2جلدی تحت عنوان «روایاتدستوردارابهرمزدیار» گردآوری گردیده و بهکوشش «موبدمانکجیرستمجیاونوالا» در سال 1922م در بمبئی به زیور طبع آراسته شده است.
19: دانشنامهی مزدیسنا، ص344
اشاره این سخن «استاد ذبیح بهروز»، به گسترهی پیروان و مریدان «دستور آذرکیوان»(نامور به ذوالعلوم) در ایران و هندوستان است. «دستور آذركیوان» نامآورترین حکیم اشراقی در روزگار فرمانروایی صفویان در ایران و گورکانیان در هندوستان است. در کتاب «شارستان چهارچمن» نقل شده است که وی اوستا، پهلوی، فارسی، تركی، هندی و عربی را نیكو میدانست و با اقسام حکمت و دانش پارس، یونان و هند آشنا بود .وی به همراه گروهی از مریدانش در روزگار سلطنت شاهعباس، بهسبب ظلم و ستمی که بر زرتشتیان روا میشد از شیراز به هندوستان مهاجرت کرد. برای آگاهی بیشتر به مأخذ «دستور آذرکیوان» در کتاب «فرزانگان زرتشتی» به خامهی روانشاد «استاد رشید شهمردان» سری بزنید.
20: سیاحتنامهی شاردن، ج2، ص137 تا 139
21: «سر جان ملکم» هم شمار قشون محمودافغان را چهلهزار تن ذکر کرده است.
22: زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، کتایون نمیرانیان، ص154
ـ «پطرسدیسرکیسگیلاننتز» در کتاب «سقوط اصفهان» شمار قشون محمودافغان را 9740تن ذکر کرده است که 1000تن از آنان را زرتشتیان شامل میشدند.(: بنگرید به زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، ص161)
23: همان، ص161
یارینامه:
1: واژهنامهی علامه دهخدا
2: «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان»، رشید شهمردان، تهران: چاپ راستی، 1360
3: «نامههای شگفتانگیز»(از کشیشان فرانسوی در دُران صفویه و افشاریه)، ترجمه «دکتر بهرام فرهوشی»
4: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، بهکوشش کتایون مزداپور، تهران: نشر ثریا، 1381
5: «تاریخ زرتشتیان کرمان»، جمشید سروشیان، بیتا
6: «روایات دستور داراب هرمزدیار»، دورهی دوجلدی بهکوشش موبد مانکجی رستمجی اونوالا، با مقدمهی شمسالعلما دستور دکتر جیوانجی جمشیدجی مدی، بمبیی: 1922م
7: «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز»، کتایون نمیرانیان، تهران: مرکز کرمانشناسی، 1386خ
8: شاه عباس کبیر؛ به کوشش مریم نژاداکبری مهربان؛ نشر کتاب پارسه؛ تهران 1387خ
9: سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، ج1، نشر قطره 1380خ
10: سیاحتنامهی شاردن، ج2 ترجمهی محمد عباسی، انتشارات امیرکبیر 1349خ
11: «سفرنامهی جکسن»(:ایران در گذشته و حال)، ابراهام ویلیامز جکسن، ترجمه منوچهور امیری و فریدون بدرهای، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1352خ
12: «دانشنامهی مزدیسنا»، جهانگیر اشیدری، تهران: نشر مرکز، 1383
13: نامههای شگفتانگیز(از کشیشان فرانسوی در دوران صفویه و افشاریه)، ترجمه دکتر بهرام فرهوشی،ناشر: موسسه علمی اندیشه جوان، 1370خ
14: «فرزانگان زرتشتی»، رشید شهمردان، نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبیی، 1330یزدگردی