میراث ماندگار

میراث ماندگار         

مهرداد قدردان  

۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷

پیرسبز مهمترین زیارتگاه زرتشتیان ایران “به بهانه پاسداشت روز میراث فرهنگی “

بی گمان راز ماندگاری ، خوشنامی و پیروزی هازمان زرتشتی باورمندی (اعتقاد) استوار به دین زرتشتی و به شعور رساندنِ شعار سه بوخت ( اندیشه نیک ،گفتارنیک و کردارنیک ) است تک تک نفرات این هازمان شهره ء  شهر بوده اند به خوشنامی و نیک نامی و كارا (عامل) به این خلق و خوی پسندیده و باید دانست این راز ماندگاری و یکتایی (وحدت) تا زمانی کارکرد خواهد داشت که باز هم تک تک نفرات در انجام سه بوخت انسان ساز و هازمان پرداز بکوشند سستی و کاهلی ِ حتی یک نفر آسیبی آشکار بر پیکر خوشنامی  این هازمان نیک خواهد داشت در این زمینه به هوش باید بود که آبروی چند هزارساله را با سودجویی آنی نفراتی چند سودا نکنند و در کنار آن باور مندی (اعتقاد) این مردم نیک نهاد را نشانه نروند.

 

این پیش گفتاری بود بر گفتاری پیرامون پاسداشت زیارتگاه ها  یکدسته  از میراث های فرهنگی ِ ماندگار ِهازمان زرتشتی ، این زیارتگاه ها به درستی (در واقع) جایگاه دلدادگیِ مینوی زرتشتیان با دلدار ِ اوخشیدار “اهورامزداست ” جایگهی که شور و شوق ِ راز و نیاز و  بده بستان های مینوی را  در درازنای تاریخ پسوده و برجای جای خود لبریزبه همراه  دارد چندی است اندیشه های هرزه ای بکار افتاده تا با بی رنگ نمودن تاریخ و اصالت این جایگه های پاک و بی آلایش ،  آگاهانه یا از سر ناآگاهی  به سست نمودن قسمتی از باور این مردم پرداخته و آب به آسیاب دشمنان ریزند. دانسته نیست از این کار نابخردانه چه طرفه ای بر خواهند بست و بهره ای بنیاد بر باد ده را فرا چنگ خواهند آورد. این زیارتگاه ها در درازنای تاریخِ پر فراز ونشیب زرتشتیان ، نمودگاه (مظهر) و پشتوانه باورمندی مردم ما بوده اند با باورمندیِ استوارِ( اعتقاد راسخ ) مردم به این زیارتگاه ها و با نزدیکی جستن (توسل) به آنها هم  به پایداریِ  هازمان در برابر ناملایمات سهمگین كمك كرده اند و هم  در دستیابی مردم به  آرزوها و خواسته های نیکشان زبانزد بوده اند و باعث شده اند تا مردم  با نگهداری(حفظ) باورمندی خود بر سر کیش و آیین تا مرز جانفشانی پیش بروند.  این جایگه های مینوی همیشه و به ویژه دردوران پس از اسلام  مکان دید و بازدید و نیایشهای همگانی بوده اند و در مجموع میتوان چنین پنداشت که این مکانها در روزگار اسب و چاپار محل برگزاری سمینار های بزرگ هازمانی بوده اند و زرتشتیان از دور و نزدیک با باشندگی در این جایگه ها از حال و روز هم آگاه میشده اند وبرای ماندگاری خود در برابر ناملایمات هم اندیشی و چاره اندیشی می کرده اند وبه حل مشکلات پیش رو دست یازیده اند  درکنار آن با انجام نیایش های همگانی و انجام مراسم مذهبی به خداوند یکتا نزدیکی جسته و حل نهایی مشکلات و بردباری در برابر ناملایمات و دستیابی به خواسته و آرزوهای  خود را از او میخواسته اند همچنین با بروز آشنایی بیشتر زمینه ساز پیوند (وصلت) و نامزدی و عروسی برای ماندگاری تبار( نسل)  و جلوگیری از خروج از دین نیز بوده اند. کارکرد این سمینار بسیار مهم واساسی بوده است و زمینه ساز تصمیم گیریهای حیاتی برای ماندگاری هازمان ، چنانکه اثرات این دوراندیشی تا کنون برای ما به یادگار رسیده و آن ماندگاری و زنده بودن این دین نیک و وه مازدیسنی است.

 

از دیگر سو چنانکه اشاره رفت این مکانها جایگاه دلدادگی مینوی دلداده با دلدار بوده  و مردم با راز و نیاز به درگاه اهورامزدا خواستار تندرستی ، شفای بیماران و رسیدن به آرزوهای نیک خود بوده اند و آنسان كه  میدانیم مردمان با نیاز به درگاه اهورا از طریق این پیران به مراد خود میرسیده اند این مکانهای دلدادگیِ مینوی گاه مکانی برای آشنایی و دلدادگیهایِ پاک زمینی نیز بوده اند و با پادرمیانی بزرگان ، مکانِ سور و شور و دلدادگی های پاك  و زمینه ساز بقای هازمان نیک مزدیسنی بوده اند اكنون  نیز پس از گذار از روزگار نامرادی و ستیز مظلومانه برای بقا این زیارتگاه ها می توانند در ادامه کارکردِ نیکشان با برنامه ریزی درست و به هنجار، زمینه ساز یگانگی (اتحاد)، آشنایی بیشتر، کارکردِ بهترارگانهای زرتشتی  باشند و با نگهداری از آنها به عنوان مکانی مینوی برای رازو نیاز با اهورامزدا و نزدیکی جستن به او در راستای  بهره مندی هازمان از هر آنچه كه نیك است  بهره برد. باید به این باور رسید که اندک ضربه ای در جهت سست نمودن باورمندی به این مکان های پاک که با دیدارشان عشق و شور و دلدادگیِ مینویِ زرتشتیان از سده ها پیش تا کنون قابل  دریافت است ، ضربات جبران ناپذیری به باورمندی هازمان ، به ویژه نسل پیشین  ( پدران و مادران ما)  خواهد داشت و این خود زمینه ساز بی اعتقادیِ نسل جوان خواهد بود و و هرگونه بی اعتقادی یا سست اعتقادی چنانکه در ابتدای نوشتار آمد نابودیِ رازِ ماندگاریِ هازمان خواهد بود و خود به دست خویشتن  هازمانِ نیکمان را با کاشت بذر بی اعتقادی رهسپار وادی بد نامی و نابودی خواهیم کرد.

 

 نیک بنگریم و بیندیشیم که اگر از مادران و پدران خود باورمندی به این پیران و زیارتگاه ها را بگیریم یا سستی باورمندی اشان را فراهم کنیم چه چیزجایگزین و قابل عرضه ای در این زمینه خواهیم داشت ایرانی در طول تاریخ نشان داده كه همیشه باورمند (معتقد) زیسته و زندگی اش را بر اساس باورش  بنا نهاده و میدانیم  جزء جزء اعتقادات مردم ما شناسه و جایگاه دارد اگر یک جزء را برداریم آنها به دنبال جزء مشابه از هر دین  و مسلکی خواهند گشت و سریع جایگزین خواهند نمود ببینید در اثر كم كاری برای روشن سازی دین و به روزكردن پاره ای باورها و انجام فعالیت لازم در مسیر باورمندی بیشتر به دین ،چه ضرباتی خورده ایم، نحله ها و فرقه هایی آمدند با برداشت ناقص از گفته ها و اندیشه های اشوزرتشت با زرورق پیچی آن ،  مسلك های من در آوردی را به زمینه باور واعتقاد ما چسباندند و در ضمیر دینی مردمان ما چه باباها و چه بی بی هایی كه نشاندند! و با چند عكس ناساز خدا میداند منافع كدام دسته و گروه را ساز كردند و پیاله های روغن ِفتیله داراست كه در كنج آشپزخانه ها مراد ِ نامرادی میدهد و دین پاك اهورایی این یادگار پاك و نیك نیاكان خردمند مان را نشانه رفته وبه قول حافظ اهل راز:

بیدار شو ای دیده كه ایمن نتوان بود          زین سیل دمادم كه در این منزل خواب است  و گناه برخی مادران سالخورده و حتی میانسال ما نیست كه اینگونه شده اند كم كاری دانایان دینی است و بس ،

 سالها دل طلب جام جم از ما میكرد      آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میكرد حال در نظر آوریدكه اگر با ادامه بی تفاوتی ما  این پیران و زیارتگاههای مراد دِه و پناهگاه مینوی  سالخوردگانِ بی پناهمان را نیز از آنان بگیرند چه فاجعه ای پیش رو خواهیم داشت ضربه ای را احساس خواهیم كرد كه تنها مغول با آن ویرانگری اش  در خاموش كردن  آتشكده ها به گردش میرسد اكنون با ترویج این مسلك ها و پیاله ای روغن و عكسی ، رمز ماندگاری و یگانگی مان را نشانه رفته اند و داد یا حتی ناله ای  از وجود مان  برنمی آید . نشود كه به قول حافظ سپس تر بنالیم كه :

 

 افسوس كه شد دلبر و در دیده ء گریان

 

                       تحریر خیال خط او نقش بر آب است

 

به كجای دیوار خاطرات خود بیاویزیم این گفته و خاطره تلخ و گجسته را كه یك آموزگار دینی با سربلندی و افتخار می گوید كه من نه خود به زیارت  هیچ پیر و زیارتگاهی  میروم و نه اعتقادی دارم و نه میگذارم كه شاگردانم بروند.

 

 ما به دست خویش به اندیشه های هرزه فرصت بروز میدهیم كه بگویند  زیارتگاه ها چنین اند و چنان ! این چنین كه من میدانم بوجودآمده اند! از ما نیستند! و چه و چه و…..ناآگاهیم كه اگر از پدر و  مادر سالخورده ما این جایگه های دلدادگی و بروز و ظهور آرزوهای پاك و مكان های  نیایشِ بی ریای اهورایی را بگیرندآنان  برای رسیدن به آنچه بیان شد به دنبال جایگزین خواهند گشت اما دیگر نه در بین خودیها ! چون دیگر اعتباری برای آنها به جا نگذاشته ایم آنان در بین هر دین و مسلكی خلا روانی خود را پر خواهند نمود و نیاز خود را ، نیایش خود را ،  پردازش روان خود را به آستانه پیری بیگانه خواهد برد وآنجاست كه سر تعظیم آنان  را بر آستان پیری دیگر خواهیم یافت پیرانی كه نه از ابتدا و نه از انتهای باور به آنان آگاهیم! آن زمان دست پشیمانی بر هم خواهیم سود و با ژرفای وجود حس خواهیم كرد كه خود كرده را تدبیر نیست !

 

پس بیاییم تا دیر نشده به همت دانایان دینی و یاری دستوران و موبدان و دست اندركاران هازمانی به پالایشی در این زمینه دست یازیم و با همكاری جوانان همیشه بیدارمان چاره ای بیندیشیم كه فردا روزگاری ، نه از نسل پیشین خود و نه از نسل پسین شرمساری نكشیم .

 

در اینجا جا دارد كه یادی كنیم از مرد ماندگارِ میراث ماندگار، روانشاد موبد گشتاسب بلیوانی كه سزاواری لقب مرد ماندگار دارد او كه فداكاری اش در پاسداشتِ سه زیارتگاه پیرهریشت ، پیر سبز و پیر پارس بانو زبانزد است روانش به مینو آرام ، فروهر نیكش همچنان نگاهبان پیر باد.

 

همازوری فزون  نیكیها پایدار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *