گفتار بزرگان، اندر ستایش خرد

گفتار بزرگان، اندر ستایش خرد      

 

موبدیار دکتر راشین جهانگیری  

 

۰۶ خرداد ۱۳۹۱

 

“بهزاد فرخ پیروز راست‌گفتارِ فرزانه، سخن گفت: که من آزموده‌ام که خرد بهترین است. هر چیز مربوط به مینو و کُنشِ گیتی، بر پایه‌ی خرد مقدر شده است. پُرخرد همیشه به آسایش و دُش‌خرد همیشه به‌ رنج است…

 

زیرا آزموده‌ام، بردن(=دفع کردن) هر بد(ی) از همه‌ی آفریدگان، از خرد(و همچنین) فراخی یاری (نیز) از خرد است. زیرا مرد را به موقعیت بزرگ، خرد راهنمایی می‌کند و (او را) از شگفت‌ترین(امور) خرد کامل می‌رهاند.”(بخشی از اندرز بهزاد فرخ پیروز)

 

 

 

در گاتها؛ سخنان اهورایی اشوزرتشت پیامبر، خرد مینویِ جهان‌آفرین از آنِ اهورامزداست(هات 31 بند 9)و نافریفتنی است(هات 43 بند 6) و آنگاه که درباره‌ی آفرینش انسان سخن به میان می‌آید، خرد، بخششی از سوی مزدا معرفی می‌گردد که از منش(= مننگها)آفریننده‌ی هستی به ما داده شده است تا در کنار دیگر ویژگی‌های اهوراداده‌، بتوانیم کیش دلخواه خویش را، برگزینیم:

 

 

 

” ای مزدا! آنگاه که در آغاز از برای ما جسم‌ها و روان‌ها آفریدی و از منش خویش خرد (بخشیدی) آنگاه که به تن، جان دادی، آنگاه که نیروی کار کردن و همچنین سخنان رهبری‌کننده (بخشیدی) خواستی تا هر کس کیش دلخواه را پذیرد.”(هات 31 بند 11)

 

 

 

در اوستای “ستایش یکتا خداوند” می‌خوانیم:

 

 

 

” ستایش و نیاش خدای نیک‌کرداری را که از همه‌ی آفریدگان گیتی، آدمی را با بخشیدن نیروی سخن‌گویی و سخنوری(فَه گویایه) و قدرت فهم و گیرایی(گُرویه)، بر دیگر آفریدگان شهریاری بخشید تا با بدکاران پیکار کند و بر انان چیره گردد.”

 

 

 

 در ادامه‌ی همین اوستا آمده است که تنها آدمی را شش نیروی درونی و خداداده‌است که باید در پارسایی و پرهیزگاری‌شان همواره بکوشد؛ شش نیرو به نام‌های کُنِشن(کردار) و گُوِشن(گفتار) و مَنِشن (اندیشه)و ویر(یاد) و هوش و خرد.

 

 

 

 اما چنانکه در اندرز بهزاد فرخ پیروز آمده است، دُش خردی یا به کار بستن خرد در راه بد، مایه‌ی رنج است برای دُش خردان، در گاتها نیز، دُش‌خردی ابزاری پلید است در دست گرهما و کاوی‌ها و شهریاران ستمکار برای به دام انداختن پیامبر و پیروان اشا و فرمان راندن بر آنان(هات 32 بند 14) و (هات 48 بند 10) در حالیکه همین ابزار اهریمنی، مایه‌ی تباهی زندگی خودشان خواهد بود.(هات 32 بند 13)

 

 

 

 به اندازه‌ای دُش‌خردی و نابخردی انسان ناپسند است كه سخن‌سرایان پیوسته اندرز می‌دهند که انسان بی‌خرد همیشه در بند است و  اسیر اندیشه‌های جاهلانه خود:

 

 

 

بی‌خـــــــرد گرچه رهـــــا باشد، در بـــــند بُوَد     

 

 باخرد گرچه بُوَد بسته، چنان دان كه رهاست(ناصرخسرو)


 

کسی کو خرد را ندارد به پیش                             

 

 

 دلش گردد از کرده‌ی خویش ریش…

 

ازویی به هر دو سرا ارجمند                                    

 

 

 گسسته خرد پای دارد به بند(فردوسی)

 

 

 

فردوسی بزرگ؛ سخن‌سرای بی‌همتای پارسی‌گو، سروده‌های جاودانه‌ی شاهنامه را با معرفی پروردگار آغاز می‌کند اما زیبایی و شگفتی کار در این است که فردوسی نیز، پیوند انسان با خدای خود و شناخت هر چه بهتر او را، در شناخت خرد و نیروی نامیرای دانایی و خردمندی در وجود آدمی می‌داند و اینچنین است که لب به ستودن این نخستین آفرینش خداوندی می‌گشاید:

 

 

 

کنون ای خردمند ارجِ خرد

بدین جایگه گفتن اندر خورد

 

 

 

بگو تا چه داری بیار از خرد

که گوش نیوشنده زو بر خورد

 

 

 

خرد برتر از هرچه ایزدت داد

ستایش خرد را به از راه داد

 

 

 

خرد افسر شهریاران بُوَد 

خرد زیور نامداران بُوَد

 

 

 

ازو شادمانی وزو مردمی‌ست 

ازویت فزونی، وزویت کمی است…

 

 

 

خرد جسم و جانست چون بنگری 

تو بی‌جسم شادان جهان نسپری

 

 

 

نخست آفرینش، خرد را شناس

نگهبان جانست و آنِ سه پاس

 

 

 

سه پاس تو گوش است و چشم و زبان

کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان…

 

 

 

همیشه خرد را تو دستور دار 

بدو جانت از ناسزا دور دار…

 

 

 

آیا زیباتر از این سخنان می‌توان در ستودن و شناساندن خرد و دیگر اجزای وجودی آدمی سخن راند؟

 

 

 

ناصرخسرو بلخی،شاعر توانای زبان دری واندیشمند گشاده‌زبان سده‌ی پنجم هجری، نیز یکی از سخن‌سرایان پارسی‌گوی است كه به مانند گذشتگان اندیشمند و فرزانه‌ی خود، خرد و اندیشه را در خدمت اخلاق نهاده است، به‌گونه‌ای که همیشه فراخواندن به اندیشه و گفتار و کردار نیک را می‌‌توان در سروده‌هایش یافت.

 

 

 

می‌توان آسوده خاطر بود که سخنان ورجاوند گاتها و دانش دین و اخلاق ایران باستان در دل گفتارها و سخنان، گویندگان اندیشمندی چون فردوسی بزرگ و ناصر خسرو و مانند ایشان، برجای مانده است چنانکه اینان نیز شناخت پروردگار را در شناخت خرد و بهره‌وری از آن می‌دانند و خرد را گوهری ویژه معرفی می‌کنند که آفریننده تنها به آدمی بخشیده است تا بپرسد و بازجوید که: “از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟        به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم؟” و دریابد که نیایش برِ کردگار اگر از راه خرد و دانش و آگاهی انجام پذیرد، شایسته وجود انسانی است:

 

 

 

     بیاموز اگر پارســا بود خــــواهی 

مكن دیو را جان خویش، آشیانه

 

 

 

     به دانش گرای و در این روز پیری 

برون افكن از سر خمــار شبانه

 

 

 

     خدای از تو طاعت به دانش پذیرد 

مبر پیش او طاعت جاهلانه(ناصر خسرو)

 

 

 

این بزرگان دانش و ادب، خرد را نخستین آفرینش پروردگار و انسان را آخرین جز از مراحل آفرینش او می‌شناسند و شایسته می‌دانند که آدمی دوباره به نخستین آفرینش پروردگار یعنی خرد، باورمند گردد تا پیروز باشد:

 

 

 

      خرد آغاز جهان بود و تو انجام جهان

بازگرد از سر انجام بِدان نیك آغاز(ناصر خسرو)

 

 

 

ناصر خسرو در اشعار خود اندرز می‌دهد كه شایستگی انسان در خرد و قدرت اندیشیدن وی نهفته است و خرد را مایه‌ی بزرگی و شکوه انسانی و رسایی سخن و اندیشه و مایه‌ی جان و نهاد انسان دانسته و باورمند است که  هر انسانی بواسطه‌ی خردش زنده است:

 

 

 

       كشتی خرد است دست در وی زن 

تا غرقه نـگردی اندرین دنیا

 

 

 

       دل زخرد گشـــــت پُر زِ نــــور مرا 

  سَر ز خرد گشت بی‌خمار مرا

 

 

 

       سنگ سیه بودم از قیاس و خــرد

  كرد چنــــــین دُرِ شهوار مرا

 

 

 

 او باور دارد، به دین هم باید از مسیر خرد راه جست و دین‌شناختی را بر شانه‌ی خرد باید نشاند:

 

 

 

     برسرمن تاج دین نهاد،  خــــرد

دین هنری كــــرد و بُرد، بار مـــــرا

 

 

 

     راه سوی دینت نماید، خــــــــرد

از پس دین رو ،كه مبارك عصاست

 

 

 

و می‌داند که قامت انسان شایسته است که با زیبایی خرد و حکمت آراسته گردد نه با آذین‌های ظاهری و گذرا:

 

 

 

     بفزای قامت خرد و حكمت                                                  مفزای طول پیراهن و پهنا

 

 

 

پس زنهار می‌دهد که خرد را پست و زبون نشمریم زیرا، خوار شمردن خرد، خوار شمردن خود انسان است:

 

 

 

     تو، به پیش خرد از آن خواری

  كه خرد پیشت ای پسر خوار است

 

 

 

     مرد خرد را به علـم یاری دِه

كه خرد عــلم را خریدار است

 

 

 

  در ستایش توانایی خرد و خردمندان سعدی سخن‌سرای بزرگ خطه‌ی فارس هم چنین گفته است:

 

 

 

مُلک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد.

 

 

 

پادشاهان به صحبت خردمندان محتاج‌ترند  تا خردمندان به قدرت پادشاهان.

 

 

 

چنانکه در قابوسنامه نیز آمده است :” خردمند باشید تا توانگر باشید.”

 

 

 

پس هر بامداد با خویشتن خویش زمزمه می‌کنیم که راه رسایی در راستی و رسیدن به خوشبختی حقیقی، پُرخردی است نه دُش‌خردی:

 

 

 

   درخت تو گر بار دانش بگیرد

به زیر آوری چرخ نیلوفری را(ناصرخسرو)            

 

 

 

 

یاری‌نامه(به ترتیب حروف الفبا):

 

– خرده اوستا، برگردان از دین دبیره، به کوشش استاد رشید شهمردان.

 

– دیوان اشعارناصرخسرو قبادیانی،به اهتمام سید نصرالله تقوی، تهران، 1380.

 

-شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی، مقدمه و شرح حال از محمد علی فروغی، سازمان انتشارات جاویدان، چاپخانه‌ی علمی،چاپ دهم، 1377.

 

– فرهنگ واژه‌های اوستا، ج یکم، احسان بهرامی، ویرایش فریدون جنیدی، نشر بلخ، 1369.

 

– گاتها، سرودهای اندیشه‌برانگیز اشوزرتشت، برگردان موبد فیروز آذرگشسب، به کوشش کانون دانشجویان زرتشتی.

 

-متن‌های پهلوی، جاماسب جی دستور منوچهر جی…، پژوهش سعید عریان،سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران 1382.

 

– هزار سخن،چکیده‌ی سخنان بزرگان و اندیشمندان، به اهتمام محمدرضا جعفری‌نیا،انتشارات نسیم کوثر، چاپ دوم، قم، 1390.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *