آتش

آتش

نوشتار هایی از موبد کامران جمشیدی

آتش نماد آن چهار فروزۀبنیادین مهر و پیوند (یگانگی) – جنبش و دگرگونی (دوگانگی)

هنجار و قانونمندی- خرد و یا به بیانی دیگر آتش نهفته درهستی میباشد.

آتش هم از زندگانی نشان دارد و هم از خرد نگاهبان زندگی. آتش، همه را گِردِ خود می آورد، به هم پیوند میدهد و به جنبش می اندازد.

نور آتش بهترین نمادِ روشنایی درون است زیرا که از درون تاریکی سر می کشد و نشان می دهند که انسان برای رسیدن به روشنایی و آگاهی چاره ای ندارد جز آنکه از درون تاریکی های زندگی بگذرد.

هر روشنی و گرمی در درون زهدان تاریکی و سرما زه[2] می بندد تا هنگامی که زمانش رسید از آن سر برآورد و ببالد و گسترش یابد.  

گرامی داشتِ آتش همانا ارجگزاری به همۀ این مفاهیم و ارزش هایی است که یاد شد.

 


آتش خود بگونه ای نقش پرچم/ درفش را برای بهدینان دارد

 

چرا آتش و چرا بزرگداشت آن؟

اگر آتش را از انسان بگیرند. او به سانِ جانوری ساده چون دیگر جانوران خواهد گردید. پس آن آتش است که او را بجایی رسانده که دیگر موجودات نتوانسته اند برسند. از این روی ، بزرگترین پیدایش و کشف انسان را باید راز افروختن و نگاهداشتن آتش شمرد. بیگمان، انسان نیز چون دیگر جانوران ، بارها و بارها می دید که آتشی از ابرهای غرنده می جست و درخت و بوته را می سوزاند، یا هرگاه و بی گاهی، تارکِ کوه آتش می افشاند و جویی از آتش گداخته به دامن کوه سرازیر می شد و هرچیز را در راه خود به کام می کشید. او این را هم دریافته بود که آتش گرما و روشنی می دهد و برخی از درندگان از آن می ترسند. پس او کوشید که آن را نگاه دارد و از آن سود بردارد. او این را هم دریافت که چگونه آتش را که گاه گاهی زیانهایی می رساند، مهار سازد. همین دریافت او را به گداختن و پرداختن فلز رهنمود.

اما او کی به آتش افروزی پرداخت؟ بیگمان پس از نگاهداری آن ولی آیا پیش از مهار کردن آن یا نه، درست نمی دانیم ، ولی روزی که به این راز بزرگ پی برد، دیگر از همه جانوران برای همیشه جدا شد. او سرچشمه روشنی و گرمی و نیرو را یافته بود. او راه فرهنگ و هنر را پیدا کرده بود. به یاری آتش، انسان از بی خانمانی، خانه بدوشی و آوارگی کاست، خانه و برزن ساخت، انجمن و اجتماع آراست و سازمانهای داد و ستد، بازرگانی، فرمانروایی و کشورداری را پدید آورد.

پس بیهوده نیست که در نزد هر نژاد و هر تیره و به هر باور و کیش، آتش بس گرامی است. یکی آتش را چون خدا می پرستد. دیگری آنرا قبله ی خود می سازد. در یک جای، خدا به پیکر آتش فروزان بر سر کوهی با فرستاده ی خود سخن می دارد و در جای دیگر گفته می شود که خدا روشنایی آسمانها و زمین است. نور خدا در هر دیر و کنشت و کلیسا و مسجد و بتکده و آتشکده و پرستشگاه و زیارتگاه و خانگاه فروزان است.

هرگروهی از مردم افسانه و داستانی درباره ی چگونگیِ یادگیریِ راهِ آتش افروختن و نگاهداشتن آن دارند.یکی می گوید که خدایی آن را از آسمان بدزدید و به زمین آورد و آن از افتادن آذرخش نشان دارد. دیگری می گوید که خدایی آن را از دل کوه برآورد و آن از آتشفشانی کوه گفتگو می کند. یکی آتش را از درخت گرفته و آن داستان انسانی است که از درخت یا جنگل سوزان سود جسته. دیگری می گوید که دو شاخه ی درخت با هم ساییدن گرفتند و آتش از آن برخاست. یکی هم می افزاید که آن را ده مادر زاییده اند و این نشانی از آتش افروختن از سایش چوب با دو دست یا ده انگشت است.

اما داستان ایرانی از همه دلچسب‌تر می باشد، فردوسی توسی، که روانش شاد باد، آن را چنین در شاهنامه سروده است که:


یکـــی روز شــاهِ جهان سوی کوه                     گـذر کرد با چنــد کس همــگروه

پـدیـد آمـد از دور چیــــزی دراز                    سیه رنگ و تیره تــن و تیــز تاز

دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون                 زِ دودِ دهانش جهــان تــیره گــون

نگه کرد هوشنگ با هوش و سنـگ                    گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ

به زور کیــــانی رهانیــــد دست                     جهـــانسوز مار از جهانجوی رَست

بـــرآمد به سنگ گران سنگ خرد             همان و همین سنـگ بشکست خرد

فروغی پدید آمــد از هر دو سنگ             دل سنگ گشت از فــروغ آذرنگ

نشد مار کـــشته و لیــکن ز راز                       از آن طبــعِ سنگ آتش آمد فـراز

هر آنکس که بر سنــگ آهن زدی             ازو روشنـــایی پـدیـد آمـــدی

جهـانــدار پیش جهــان آفـــرین                      نیایش همی کــرد و خواند آفـرین

که او را فروغـی چنین هدیـــه داد                   همـین آتـش آنگــاه قبلــه نهــاد

بگفتــا فروغی است این ایــــزدی                    پرستیـــد بایــــد اگـــر بخردی

شب آمد برافروخت آتش چو کـوه            همان شـاه در گــردِ او با گـــروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خورد                  سـده نـامِ آن جشن فرخنـده کـرد

زهوشنگ ماند این ســـده یادگــار                    بسی بـاد چـون او دگر شهـریــار

کز آبــاد کردن جهــان شــاد کرد                    جهــانی بــه نیــکی ازو یـاد کرد


بی گفته است که امروز باستان شناسی نشان داده که آن ، از زدن دوپاره ی سنگ به یکدیگر بود که انسان نخست به راز آتش افروزی پی برد و این با داستان ایرانی جور می آید و باید به آن بالید که آن را نیک به یادگار زنده نگاه داشته ایم.

 

آتش و نور از دیدگاه بینش زرتشتی

آتش یکی از شگفتی های طبیعت است. این آخشیج یا عنصر و ماده ی به ظاهر بیجان را بنگریم که چگونه دارای انرژی و توان و جوش و جنبش است و آن هم همواره رو به بالا و سرفراز. آتش با نور خود پیرامون را روشن می سازد و با روشن کردن و نمودار ساختن حقیقت پیرامونش جایی برای تاریکی باقی نمی گذارد. اصولا تاریکی از خود هستی نداشته و کمبودِ نور است. آیا براستی دانش و آگاهی و خردمندی هم مانند نور نیست که انسان با داشتن و بدست آوردن آن از تاریکی ها بیرون آمده، آگاه و روشن می شود و مگر اهورامزدا همین سرچشمه ی دانش و حقیقت و آگاهی تمام نیست و مگر نمی توان اهورامزدا را با نور نمودار ساخت. پس از این روست که زرتشتیان همواره نور را بهترین نماد و نشانه ی آفریدگار دانسته و رو به آن نیایش می کنند.

آتش را نیز که شوه ی پیدایش نور در زندگی تاریک انسان ها گشت از همین رو ارج می نهند و مانند دیگر آخشیج های طبیعی و تمامی طبیعت و آفرینش خوب اهورایی ستایش می کنند. پس آتش را فروزان کردن و به آن نگریستن و از آن ستایش کردن، آتش پرستی نیست بلکه گرامی داشتن خدای بزرگ است و نیایش کردن به او.

بگفته ی بزرگان دین، انتخاب آتش در دین زرتشتی بعنوان سمبول و پرستش سوی ، از این روست، که باور دارد انسان باید:

– مانند آتش پاک و درخشان باشد.

– همانگونه که فروزه‌های آتش پیوسته بسوی بالا در جنبش است، انسان نیز باید کوشش بر آن باشد تا همواره بسوی والایی و رسایی پیشروی نماید.

– همچنان که فروزه های آتش هرگز به سوی پایین کشیده نمی شوند، انسان نیز نباید به سوی خواهش های پست نفسانی به پایین کشیده شود و همیشه هدف‌های بزرگ معنوی را در دیده داشته باشد، تا به کمال انسانیت برسد.

– همانگونه که آتش چیزهای ناپاک را پاک می کند، و هرگز خود آلوده نمی شود ، انسان نیز باید با بدی و زشتی بجنگد ، بدون اینکه خود آلوده به بدی شود.

– همانگونه که آتش درخشنده است و همه چیز ها را درخشان می کند ، یک فرد زرتشتی هم باید از فروغ دانش و بینش خود دیگران را سیراب کند و از فروغ نیکی (اشا) یعنی پاکی نظام هستی برخودار باشد.

– آتش سرچشمه زیبایی و اساس زندگی است آتش همواره فعال و بی قرار بوده و تا پایان زندگی خود دمی از کوشش باز نمی ایستد و انسان هم بایستی مانند آتش فعال بوده و از کار و کوشش باز نایستد.

– آن آتشی که درون آدمی را از آلودگی پاک می کند ، جز اَشا چیز دیگری نیست، که از راه فروزه های سه گانه (اندیشه -گفتار و کردار نیک) به دست می آید.


آتش در گاتاها

در گاتاها کمابیش ۸ بار از آتش نام برده شده است. آن نور و روشنایی خرد است (هاتهای ۳-۴ و ۶-۱۲) و نور روشنایی‌بخش (۱۹-۴ و ۹-۱۶) و گرما (۴-۸) که به انسان‌ها، هم خوب و هم بد کمک می‌کند تا شادی را دریابند. آتش کمک می‌کند تا در جستجوی راستی و حقیقت بر آن تمرکز دهنی کرد (۹-۸) و اندیشه را روشن می‌گرداند تا ابزار جلوگیری از خطر فراهم شود. (۷-۱۱).

آتش گاتهایی نماد خرد افزاینده‌ی اهورایی است در انسان‌ها و روشنگر ذهن در کار اندیشه‌ی ژرف است. در اینجا دو نیایش کوتاه، یکی از هفت هات (هپتنگ هاییتی Haptang Haiti)) و دیگری از آتش نیایش اوستایی آورده می‌شود که نشانگر نقش نمادین آتش بوده و همچنین بازتابی از آن اجتماعی هستند که زرتشتیان خواهان آن می‌باشند:

در پیرامون این آتش،‌پیش از هر چیز ای اهورا مزدا ما پیش تو می‌آییم از راه افزاینده‌ترین مینو، با روشنی، گرما و نیرو (نمادین شده بوسیله‌ی آتش). آن را می‌ستاییم زیرا که تو آن را قابل ستایش کرده‌ای.

آتش، تو از آن خدای دانا هستی. تو نماد افزاینده‌ترین مینوی او هستی و این از شایسته‌ترین نامهای توست. برای همین ای نور خدای دانا، ما گرد تو می‌آییم.

 

به من ارزانی کن ای آتش، ای پرتو اهورامزدا

آسایش آسان، پناه آسان، زندگی آسان

آسایش فراوان، پناه فراوان، زندگی فراوان

فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان، هوشیاری روان

پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی‌زیان

پس از آن دلیری و مردانگی، استواری، هوشیاری، بیداری

فرزندان برومند و رسا و کاردان، کشور دار و انجمن‌آرا،

بالیده، نیک کردار، آزادی‌بخش و جوانمرد

که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند

و سازمان برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ و روشنایی بخشند.


سخنی کوتاه در مورد آتشکده‌ و آتشکده‌ها

نگهداری آتش و ایجاد آتشگاه و جایگاه نگهداری آتش یک سنت آریایی است و پیش از اشو زرتشت نیز رایج بوده است. آتشگاه‌های تهمورس، فریدون، تور، آدُرگُشَسب و کیخسرو از جمله‌ی این آتشگاه‌ها به شمار می‌آیند. این آتشگاه‌ها در آغاز جایگاه نگاهداری آتش برای برآوردن نیازها بوده اند و امروز نیز اجاق خانوادگی در میان پاره‌ای از مردم و گروه‌های قومی رایج است که بازمانده‌ی باورهای مردمی دوره‌ی باستانی به شمار میرود.

بنا بر نوشته‌هایی کهن مانند هفت هات می‌دانیم که از جایگاه آتش به مانند یک نیایشگاه همگانی یاد گردیده است. نقش‌های بازمانده بر ماندگارهای کهن از زمان مادها و هخامنشیان افرادی را نشان می‌دهد که به شیوه‌ی گاتهایی و با دستهای برافراشته در برابر آتش ایستاده‌اند. نقش‌های موجود در پاسارگاد و نقش رستم نیز چنین فرتوری را به دیده می‌گذارند.

آنچنان که پیداست ساختما‌ن‌سازی پیرامون جایگاه‌های آتش و ساخت معابد از بابلی‌ها و ایلامی‌ها به زرتشتیان پارسی و مادی به ارمغان رسیده است.

در ایران باستان، آتشکده ها نه تنها جای نیایش، بلکه دادگاه و درمانگاه و حتا دبستان و مکتب خانه هم بشمار می رفتند. چه در این جا به نوآموزان دروس دینی یاد می دادند و همان یاد دادن ها بود که خوی راستی و درستی و شهامت را به آنها می آموخت. موبد در این مکان به دادرسی می پرداخت و بیماران روحی نیز مداوا می شدند.

مزید بر این، آتشکده ها مجهز به کتابخانه بزرگ نیز بودند و همچنین “خزینه” مالیات و مکان امور خیریه و نیز مکانی برای ورزش و سواری و مسابقات. به زبان دیگر مجتمعی بود که نیایشگاه را نیز در بر می‌گرفت.

ویرانه‌های بازمانده از آتشکده‌های پیش از اسلام در سرتاسر ایران زمین از عراق امروزی تا کوهای پامیر و فرای آن پراکنده هستند. کتابهای تاریخی نوشته شده بوسیله‌ی جهانگردان از آتشکده‌هایی سخن می‌گویند که آتش آنها به شکل “معجزه‌آسایی” بدون آنکه بر آنها چوب گذاشته شود می‌سوزند. آنها در مناطقی بوده‌اند که نفت‌خیز می‌باشند از خوزستان امروزی در ایران گرفته تا آذربایجان شمالی (جمهوری آذربایجان امروزی). این آتش‌ها بوسیله‌ی گاز طبیعی روشن بوده‌اند. آتشکده‌‌ی واقع در باکو، امروزه بوسیله‌ی آذربایجانی‌ها بازسازی شده و آتش آن با بهره‌گیری از گاز درون‌زمینی روشن می‌باشد.

جالب آن است بدانیم که ساختمان گنبدی شکل مسجدها از دیدگاه هنر ساختما‌ن‌سازی ادامه‌ای است از معماری آتشکده‌ها و به هیچ روی از معماری عربی برنخاسته است.

 


[1]  خویشکاری = مسئولیت

[2]  زه = توم = تخمه = نطفه

 

برگرفته از 

http://mobedjamshidi.com