زرتشت اسپنتمان

زرتشت اسپنتمان

وخشور پاک با پیام پاک

 

بهترین گفته ها را با گوش بشنوید و با اندیشه روشن بنگرید. سپس هر مرد و زن از شما ، از این دو راه نیکی و بدی ، یکی را برای خود برگزینید. پیش از آنکه روز بزرگ گزینش راه زندگانی فرا رسد این آیین را دریابید و نیک بفهمید.

گات ها ، سرود 2 ، بند 2

 

در بهار جهانفزای ششم فروردین سی و شش سال پیش از سال دینی زرتشتی ( 26 مارچ 1767 سال پیش از سال ترسایی ) ، کودکی در خانه زن و مردی ، دغدو و پورشسب نام ، در ایران زمین چشم به جهان گشود و لب با خنده وا کرد.

نامش را زرتشت نهادند . نام خانوادگی اسپنتمان بود.

زرتشت مانند هر کودک دیگر پرسنده و جوینده بار آمد ، اما با پشتکار بیشتری. از خدایان گوناگونی که می گفتند ، می پرسید و از کارهای شگفت انگیزی که به آنها وا می بستند پاسخی روشن می جست. می خواست راه رهایی ستمدیدگان را دریابد . چون پاسخ های درستی نمی شنید و درشتی می دید، پافشاری بیشتری می نمود. سرانجام پیشوایان کیش و فرمانروایان کشور از وی که دیگر جوان شده بود ، به تنگ آمدند و وی را از خود راندند.

زرتشت از آنان نومید گردیده ، روی به خود نمود و همچنان به جهان زنده و سپهر گردنده نگریست. پیرامون هر چیز را دید و سنجید . با مردم نشست و گفت و شنید. از هر کس و هر چیز آموخته هایی اندوخت. از استادی چامه گفتن و سرودن را آموخت. او در جستجوی پر تلاش خود ، از سامان جهان به دانش و بینش جهان سامان پی برد و جهان آفرین را شناخت. او از خود شناسی و جهان شناسی به خدا شناسی رسیده بود.

آن شناخت و دریافت دانش و بینش خدا بود که زرتشت خدا را مزدا به چم

“اَ بََردانش” یا به زبانی آسانتر “ابردانا” خواند و توانایی خدا را در دانایی او دید و دریافت . برای همین دین خود را بر پایه “دید ، دانش و بینش خوب” استوار نهاد و نام آن را “دین بهی” به چم دید و بینش بهی گذاشت.

از این پس ، او با خدای خود ، خدای یکتا ، بی همتا ، دانا ، توانا ، آفریدگار ، پروردگار ، دوست و دوست داشتنی ، همسخن گردید و آوای خدایی را چون پیام پاک با گوش هوش می شنید.

زرتشت سی ساله بود که دریافتهای خود را درباره خدای دانا ، یکتا و یگانه و پیرامون زندگانی نیک در جهان چون پیام پاک و روشن آشکار ساخت و دین بهی را بنیان نهاد . آن روز خجسته نوروز بود ، نوروزی که آغاز سال دینی زرتشتی ، 1737 سال پیش از سال ترسایی و 2358 سال پیش از سال خورشیدی ، گردید.

پیام زرتشت هراسی در میان پیشوایان و فرمانروایان انداخت . آنان کمر به دشمنی بستند و او و یاران ناتوانش را آزارها رساندند تا این که پس از ده سال رنج و آزار ، زرتشت با یارانی چند از زادگاه خود به سمت سرزمینی رفت که در آن ، شاه بزرگ کیانی گشتاسب پایتخت داشت. گشتاسب شاهی بود رزم آزما و بزم آرا ، جنگجو و تندخود ، اما سخن دان و سخن سنج. دو سال در گفت و شنید گذشت. سرانجام گشتاسب ، با خانواده و درباریان فرزانه خود به دین بهی گروید. آنان از جنگجویی به آشتی گستری و از بربادی دشمنان به آبادی مردمان درآمدند و به پیروی از بنیادهای دین بهی ، به جهان خود سامان نوینی دادند . دین گسترش یافت و کشور آباد گردید.

 

زرتشت یاران خود را پیام رسانی آموخت و آنان را برای پراکنی پیام آماده ساخت. آنان هم ، به پیروی از وی ، پیام پاک وی را به گوشه گوشه سرزمین پهناور رساندند و مردم را ، چه ایرانی و چه دیگر ، راه راست نمودند تا آنان به رای خود دین بهی را برگزینند و بر آن استوار بمانند.

زرتشت پس از نشیب و فراز کار خدایی خود ، در هفتاد و هفت سال و پهل روز زندگانی خود ، روز خور از دی ماه در چهل و هفت سالگی از بنیاد دین بهی ( 47 سال دینی زرتشتی ، 1690 سال پیش از سال ترسایی ) خرسند و کامیاب از این جهان چشم بربست ولی لبخند شادی بخش خود را برای جهانی آباد برجا گذاشت.

 

پیام پاک

 زرتشت پیام پاک خود را در هفده سرود خوش و زیبا گفته زیرا میدانیم که شعر ، بویژه که با ارج باشد، بسی بهتر از نثر دست نخورده می ماند و زرتشت این را در اندیشه داشت. امروز می بینیم که پس از هزاران سال ، آن پیام به همان تازگی و ویژگی خود ، بی کم و کاست و بی آلایش و ویرایش ، مانده است و جویندگان درستی و پویندگان درستی و پویندگان راستی را راه می نماید. چه شگفتی و معجزه از این بالاتر.

سرودهایش را به نام گاتها می شناسیم. این هفده سروده را که تنها دارای 341 بند و دو بیتی نما هستند ، آسان می توان در یک کتابچه جیبی گنجاند.

چرا به این کوچکی ؟

برای آن که زرتشت می خواست که پیامش فشرده و به اندازه باشد. او می خواست که مردم را تنها راهنمایی کند ، اندیشه شان برانگیزد ، خردشان را بیدار کند و هوش شان را تیز سازد تا آنان بتوانند خود را از بندگی و پیروی کوکورانه رها کنند و از آزادی و آزادگی برخوردار بوده ، جهان خود را در زمان خود با دانش روز و بینش روزگار پیش برند و بهتر سازند.

گاتها دارای بنیادهای زندگانی است که برای هر زمان و هر جای تازه و آماده می باشد.

گاتها جنگ را باز می دارد تا آشتی را گسترش دهد.

جوش را می خواباند تا هوش به کار افتد .

بند را می گسلد تا هر کس آزادانه به رای خرد خود دین و آیین را برگزیند.

نژاد پرستی را نمی شناسد و نمی پذیرد.

تک روی را نمی پسندد یاری و همکاری را پدید می آورد.

مردم دوستی را می ستایند.

بنیاد خانه و آبادی و شهر و کشور و همبستگی جهانی را استوار می سازد.

جهان زنده جانداران و گیاهان را در می یابد و همه آنها را می پرورد و بهتر می گرداند.

گاتها ، پیش از هر چیز و بیش از هر چیز ، از خودشناسی و جهان شناسی ، خدا شناسی را می آموزد و انسان را خدا گونه می گرداند.

گاتها از آزادی ، آزادگی ، بهمنشی ، نیک اندیشی ، راستی ، درستی ، پیشروی ، پیشبری ، نوسازی ، تازه کاری ، سامان ، سازمان ، آرامش ، آسایش ، رسایی و جاودانی سخن دارد.

 

کوتاه سخن ، گاتهای زرتشت اسپنتمان ، وخشور پاک خدایی ، سرودهای پاکی است که هم در درگاه خدای دانا و یکتا نماز می باشد و نیایش ، و هم برای مردم راهنمای زندگانی شاد و آباد. سرود ها را خواندن ، خدای دانا را ستودن است و اندیشه را برای زندگانی بهتر ، برتر و زیباتر برانگیختن است.

گاتها پیام پاک خدایی است که زرتشت به ما جهانیان رسانده است.

 

سرچشمه :

انجمن دوستاران زرتشت

zartoshti.org

———————————————-

«اشوزرتشت»، نخستین آموزگار راستی ، اشوزرتشت بر بدی داغ زشتی زده است ، روزی که اشوزرتشت به روشنایی بی‌پایان پیوست ، زرتشت ، یک بینشور ، 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *