هوم

هوم یکی از گیاهان مورد ستایش نیاکان ما در ایران باستان بوده است تا اندازه ای که سرودی به نام هوم یشت نیز در ادبیات اوستایی وجود دارد.

 

گمان می رود که این گیاه درزمان گذشته میوه ای به شکل دانه های کوچک انگور تولید می کرده که از شیره آن نوشابه ای سکر آور تهیه می شده تا در باورهای کهن ایرانی، برای خشنود ساختن خدایان پنداری اینگونه نوشابه را با خون گاو که در آیین مهر پرستی رسم بوده است مخلوط کرده و با آشامیدن آن نیروی ویران کننده طبیعی همانند آتشفشان، سیلاب، توفان، زلزله و آفت ها را خنثی می کردند.

 

 

زرتشت با اینگونه آداب و سنت های خرافی مبارزه کرده ولی از آنجا که مردم با گیاهی به نام هوم خو گرفته بودند گیاه دیگری به همان نام (هوم) ولی با ساقه هایی علفی و بند بند که در کوهستان ها می روید و در میان ساقه آن ماده ای قهوای رنگ به نام افدرین (افدرا) وجود دارد و دانش پزشکی آرام بخش است جایگزین شده و سده ها است تا موبدان در آغاز جشن گاهنبارها، در یزشن گاه و مکانی که در مجاور آتشکده ها وجود دارد با سرایش بخش های یسنا، ساقه های هوم جدید را در هاون کوبیده، سپس را با آب مخلوط می کنند سپس اندکی از آن را به باشندگان ارمغان می دارند. اینکه گیاه باستانی هوم چه بوده و اکنون وجود دارد یا نسل آن از بین رفته است باید پژوهش بیشتری انجام شود ولی گیاه هومی که اکنون در سنت های دینی کاربرد دارد همان است که در گزارش دانشمندان گیاه شناس وجود دارد.

دبیرستان فیروز بهرام

دبیرستان فیروز بهرام

 

دبیرستان فیروز بهرام (تاسیس ۱۳۱۱ خورشیدی) یکی از دبیرستان‌های قدیمی و زرتشتی شهر تهران واقع در خیابان میرزا کوچک خان است استو به یادگار فیروز بهرامجی بیکاجی نام گرفته‌است.

 

پیشینه

 

دبیرستان فیروز بهرام از دهش رادمنش بهرامجی بیکاجی به یادگار از فرزندش فیروز که در آغاز شهریور ۱۲۷۴هجری خورشیدی (۱۸۹۵ میلادی) در هندوستان زاییده شده و در هشتم دیماه ۱۲۹۴ (۱۹۱۵) جهان را بدرود گفته‌است بنام دبیرستان فیروز بهرام نامگذاری گردید.

این دبیرستان در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۱۱ خورشیدی بر روی زمین انجمن زرتشتیان پایه گذارده شد و به سرپرستی نیک اندیش اردشیر کیامنش و به رهنمونی و دستیاری ارباب کیخسرو شاهرخ آغاز و انجام و در دوم دی‌ماه همان سال گشایش یافت.

 

معماری

 

طرح این مدرسه از جعفرخان معمارباشی است که از اسلوب‌های هخامنشی استفاده کرده است‌. مقابل درب بزرگ حیاط دبیرستان، سنگ مرمرینی که در سینه دیوار جای گرفته است، توجه را جلب می‌کند. این سنگ به طول تقریبی ۱/۵ متر است و در آن متنی به این مضمون حک شده است.

 

این دبیرستان که از دهش رادمنش بهرام‌جی بیکاجی بیادگارِ فرزند روانشاد فیروز که در آغاز شهریور ۱۲۷۴ خورشیدی برابر ۲۲ آگوست ۱۸۹۵ م در بمبئی زاییده شده و در هشت دی ۱۲۹۴ برابر با ۲۹ دسامبر ۱۹۱۵، بدرود گفته است، بنام فیروز بهرام در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۱۱ خورشیدی بر روی زمین انجمن زرتشتیان پایه‌گذار شد و به سرپرستی نیک اندیش اردشیر کیامنش ساخته و در دوم دی ۱۳۱۱، گشایش یافته‌است برای برخورداری نونهالان و پاس و پایندگی انجمن واگذار شد.

گشتاسب‌ شاه

گشتاسب‌ شاه

 

گُشتاسب یا گُشتاسپ یا کی‌گشتاسپ یا ویشتاسپ یا کی‌ویشتاسپ (به معنی دارنده اسب آماده) نام فرمانروای بلخ در زمان زرتشت، پیامبر ایرانی، است. زرتشت به گشتاسب پناه برد و او دین وی را پذیرفت و از وی پشتیبانی کرد.در گاهان، زرتشت چهار بار از این فرمانروا نام می‌برد که سه باز آن به گونه کی‌گشتاسب است. کی به معنی رئیس عشیره و فرمانروا بوده و عنوان فرمانروایان دودمان کیانیان است که گشتاسب نیز یکی از آنان بوده است.هم‌چنین گفته‌اند که عنوان کی و کَوی در ایران شرقی معنی شاه داشته‌است.

 

گشتاسب بنابر روایات دینی

 

از میان پادشاهان قدیم گشتاسب کسی است که نام او بیشتر از همه در ادبیات پارسی میانه ذکر شده‌است. وی پسر و جانشین لهراسپ بود. در دین‌کرد آمده‌است که زرتشت در سی سالگی نخستین بار اهورامزدا را دریافت. ده سال بعد گشتاسب دین زرتشت را از او پذیرفت. بزرگترین لشکرکشی این پادشاه جنگ‌هایی بود که با ارجاسپ پادشاه خیونان کرد. سپاه ارجاسپ از چینیان و دیگر اقوام خارجی ترکیب شده‌بود. جنگ های سخت با این پادشاه سرانجام به پیروزی گشتاسب و دین زرتشت پایان یافت. بنابر روایت بندهش نبرد قطعی میان ویشتاسب و ارجاسپ در کوه کومس واقع در مرزسمنان وگرگان رخ داد. بعد از پیروزی گشتاسب پادشاهان بزرگ را به دین نو خواند و برای هر یک نسخه‌ای از کتاب اوستا همراه یکی از مغان فرستاد تا آنان‌را به دین زرتشت رهبری کنند.

 

گشتاسب بنابر روایات ملی

 

دربارهٔ ویشتاسپ (بشتاسب، بشتاسف، گشتاسپ) طبری، مسعودی، دینوری، حمزه اصفهانی، ابوریحان بیرونی، مطهر بن طاهر مقدسی، ثعالبی، دقیقی، فردوسی و ابن بلخی روایاتی نقل کرده‌اند. چون سی سال از سلطنت گشتاسپ گذشت زرتشت به دربار او رفت و دین جدید را در آنجا اظهار کرد و دین زرتشتی را که با خط زرین بر روی دوازده هزار پوست گاو نر نوشته شده‌بود، بر پادشاه عرضه کرد.

 

گشتاسپ‌شاه دین زرتشت را پذیرفت و آتشکده‌ها بنا کرد. بعد داستان واقعهٔ جنگ ارجاسپ پادشاه توران پیش می‌آید. ارجاسپ بر کشور گشتاسپ حمله‌ور شد. گشتاسپ برای دفاع، مردانی چون جاماسپ (داماد زرتشت)، زریر برادر خویش و دو پسرش بستور و اسفندیار (سپندیاذ) را داشت. تورانیان بر اثر پهلوانی‌های اسفندیار شکست داده شدند ولی گشتاسپ بر اثر افتخاراتی که نصیب فرزندش اسفندیار شده بود بر او رشک برد و او را به جنگ رستم گسیل کرد. در این جنگ اسفندیار به دست رستم کشته شد.

 

در شاهنامه فردوسی چهره گشتاسب بکلی با آنچه در اوستا میبینیم ناسازگار است. در حماسه فردوسی گشتاسب شاهی خودکامه و ستمگر است که نمی‌تواند از ایران در برابر تاخت و تاز تورانیان پدافند کند و به سیستان می‌گریزد. اینگونه که پیداست دو روایت درباره گشتاسب‌شاه در دست بوده‌است. یکی روایت موبدان زرتشتی و دیگری روایتی از زندگی و کارکرد گشتاسب در میان مردم ایران. همین روایت دوم است که در شاهنامه بازتاب یافته‌است.در منابع قدیمی، آبادسازی منطقه تالش گشتاسبی را به گشتاسب‌شاه نسبت داده‌اند.

 

نظریه یکی پنداشتن گشتاسپ کیانی با گشتاسپ پدر داریوش هخامنشی

 

 

یکسان بودن نام ویشتاسپ یا گشتاسپ پادشاه پشتیبان زرتشت که وجود تاریخی او به وسیلهٔ گاهان تأیید می‌شود و ویشتاسپ پدر داریوش بزرگ باعث شده‌است که برخی از دانشمندان آن دو را یکی پندارند. این مطلب را هرتل و سپس هرتسفلد در کتاب باستان‌شناسی ایران در سال ۱۹۲۹ مطرح کرده‌است. آرتور کریستن سن این نظریه را رد کرده‌است.

تاثیر دین زرتشت بر ادیان دیگر

بازگشت 

تاثیر دین زرتشت بر ادیان دیگر

 

ظهور زرتشت ، در منطقه بسیار دوری از تمدن بابلی رخ داده است و در زمانی که زرتشت پیام خود را اعلام کرد نه رابطه ای بین خاور نزدیک و خوارزم وجود داشت و نه تورات به وجود آمده بود. عهد عتیق به گواهی محققین و دانشمندان پیرو نظریات متفاوت و به اتکا بررسی هایی که در قرن بیستم تکامل یافته است، پس از تبعید یهودیان به صورت یک کتاب منظم شکل گرفت و مهمترین بخشهای آن توسط نویسندگان دوران تبعید و پس از آن تنظیم گردیده است در حالی که در این ادوار مؤلفین و روحانیون یهودی به تکمیل و ترسیم و اصلاح و تنظیم تورات مشغول بوده اند قرنها از تدوین سرودهای زرتشت می گذشته است. گذشته بر این اصولاً مبانی فکری و میتولوژی تورات با برداشتهای زرتشت به هیچ وجه منطبق نیست. تورات مراحل اولیه میتولوژی تشکیل یک امت را بیان می کند و یهوه خدای حافظ قوم بنی اسرائیل است و دین یهود میثاقی است که فقط بین قوم یهوه یا اسرائیلیان و خدایشان منعقد می گردد. در این مراحل برداشتهای تورات بسیار انتروپومورفیک و اساطیری است. خدا دارای شخصیتی کاملاً انسانی است و از کیفیات بشری برخوردار است.

 

 یهوه خدایی است حسود و عصبانی و قهرآلود. باید برای او قربانی برد و با آداب و رسوم و شعائر خاص به ستایشش پرداخت. اوست مالک سرنوشت قوم خویش و آنها اراده ای در مقابل او ندارند. اگر به میثاق خود به شایستگی عمل نکنند به آتش غضبش خواهند سوخت و به نابودی و هلاک دچار خواهند شد. در حالی که گاتها با اسطوره های تورات بیگانه است و اهورامزدا خدای جهان است نه خدای قوم آریاییان. انسانها در نظر زرتشت آزاد آفریده شده و با اختیار باید راه خویش را برگزینند. سرنوشت انسان به دست خود اوست و افکار و اندیشه و عملش بهشت و جهنم او را بر پا می دارد. وجدان آرام بالاترین پاداش و درون تیره و ناآرام شایسته ترین کیفر است.

 

بین پیام زرتشت و تورات هیچ گونه نزدیکی نیست و آنچه روحانیون یهود به نام موسی در تورات بیان داشته است متأثر از فرهنگی به کلی غریبه با فرهنگ گاتها است.

 

اما با بررسیهای دقیقی که در قرن بیستم به عمل آمده مسلم شده است که پیام زرتشت غیر مستقیم در ادیان دیگر مؤثر واقع شده است. جامعه هخامنشیان و ساسانیان بر آن بنا شده است، هنگامی که بابل به تصرف ایرانیان درآمد و با یهودیان تبعیدی برخورد نمودند، دین اوستایی در عقاید یهودیان تأثیر شدیدی نمود. در بخشهای تورات که پس از این برخورد شکل گرفته اند تأثیر دین ایرانیان را می توان مشاهده کرد.

 

زهنر معتقد است که نفوذ دین زرتشت در دین یهود به خصوص از مطالعه الواح کشف شده در بحرالمیت بهتر روشن می شود. در معتقدات این فرقه موارد زیادی یافت می شد که با دین زرتشت شباهت داشت. در برداشت شیطان این فرقه تحت تأثیر عقاید ایرانیان قرار گرفته اند. در الواح بحرالمیت آمده است که چگونه یهوه دو روح آفرید، روح راستی و روح شر که یکی به نور وابسته است و دیگری به ظلمت. همه شرارتها از فرزندان روح شرورند که سعی می کنند فرزندان راستی را منحرف سازند.

 

یهوه از روح شر تا ابد متنفر است و از همراهیش منزجر، ولی روح راستی را تا ابد دوست داشته و با او همراه است( تورات فقط بخشی از عهد عتیق است).

 

زهنر معتقد است این مطالب که در تورات وجود نداشته مسلماً از اوستا اقتباس شده است ولی برداشت زرتشت بسیار عاقلانه تر می باشد زیرا روح شریر را او از ابتدا بد نیافرید بلکه او با اختیار زشتی را برگزید.

 

او می نویسد با مقایسه دکترین زرتشت در مورد کیفر و پاداش در آخرت با مسیحیت می توان به طور یقین نتیجه گرفت که مسیحیت از زرتشت متأثر گردیده است هر چند شکل بهشت و جهنم دین مسیح به کلی با گاتها اختلاف دارد. او اشاره می کند به تحول در دین یهود پس از برخورد با زرتشتیان و می نویسد که ما یکباره در بیانات دانیل(20/12) می بینیم از برخاستن مردگان سخن گفته می شود که برخی از آنها حیات جاودان و بعضی مجازات ابدی می یابند. زهنر فریسیان را بسیار متأثر از عقاید ایرانیان دانسته و معتقد است نام آنها نیز به دلیل همین شباهت عقیدتی فریسیان( فارسیان) شده است.

 

زهنر معتقد است: ” آنچه در پیام زرتشت زنده و حیات بخش بود از جانب یهودیان به مسیحیت منتقل شد “.

 

زولستر معتقد است در دین زرتشتی برای اولین بار بهشت و جهنم مطرح شده و ادیان دیگر ( ادیان ابراهیمی که پایه گذار آن دین یهود است) از آن اقتباس کرده اند.

میلز معتقد است که دین زرتشت در آیین یهود اثر گذاشته است و به خصوص در زمان تبعید یهودیان، فریسیها یک طبقه برجسته از یهودیان بودند که بیشتر تحت تأثیر دین ایرانیان قرار گرفته بودند و در معتقداتشان به خوبی می توان این تأثیر را دریافت. توسط همین فریسیان آیین زرتشت در مسیحیت نفوذ یافته است.

 

پروفسور دوش گیمن به کتاب قضات در تورات باب 9 آیه 23 استناد می نماید که در آنجا روح شرور و خبیث خداوند، به شائول حمله می کند. به عبارت دیگر یهوه دارای دو روح نیکو و شرور است. او معتقد است که این موضوع از دین ایرانیان اقتباس شده و نمونه آن نیز در طومارهای بحرالمیت دیده می شود. او برخی از این طومارها را که در نیمه دوم قرن اخیر کشف شده است، چنین اقتباس می کند: (( همه آنچه موجود است و بوجود خواهد آمد از خدای داناست… او آدمی را آفرید تا بر جهان فرمانروا باشد و برای او دو روح ساخت تا هنگامی که به سوی خدا رجعت می کند با او باشد. آنها ارواح راستی و دروغند. در جایگاه نور سرچشمه راستی است و ریشه دروغ در سرچشمه ظلمت. فرمانروایی بر همه فرزندان راست کرداری با شهریار روشنی است که در راه نور گام بر می دارند، گمراهی فرزندان راستی همه در دست ظلمت و فرزندان اوست… از این دو روح همه فرزندان انسان ریشه گرفته اند و از جدایی آنها گروههای مردم میراث می برند. مردم در راه این دو روح طی طریق می کنند. اما خدا در خرد با شکوه خویش دورانی برای ویرانی تعیین کرده و به هنگام موعود به کیفر خطاهای فرزندان ناراستی همه آنها را نابود خواهد کرد و آنگاه راستی در جهان آشکار می شود))

 

فرقه اسنیان به سرنوشت معتقد بودند، زوزفوس مورخ مشهور یهودی نزدیک به زندگی مسیح می نویسد: (( اسنیان بر آنند که سرنوشت بر همه چیره است و هیچ واقعه ای روی نمی دهد مگر آنکه در سرنوشت آمده باشد))

 

گیمن و بسیار ی از محققین دیگر معتقدند که پل چینود یا پل پاداش دهنده(جدا سازنده) را یهودیان از زرتشتیان اقتباس کرده و بعد نیز به پل صراط مبدل شده است( که این اقتباس به وسیله یهودیان وارد دیگر ادیان و ادیان ابراهیمی شده)

 

ویتنی پژوهشگر نامدار آمریکایی معتقد است که مذهب ایرانیان در دنیای قدیم پیشرو بوده و حتی یونانیان از آنها درس گرفته اند. او می نویسد که از مذهب زرتشت یهودیان بهره گرفته و عیسی خواه انسان و خواه خدا، از آن پیروی نموده و همان را موعظه کرده و روی آن ایستادگی نمود تا در بالای صلیب به خاطرش جان داد. البته این افتخار و شرف بزرگی است برای کسی که در عقیده خود پافشاری نموده و در راه آن جان داده است ولی از برای عیسی و دیگران ممکن نبود آیینی را که زرتشت در سه جمله اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک بیان کرده است، بهتر و پاکتر از او توجیه نمایند.

 

آیا این سه جمله شامل همه چیز نیست و اساس کلیه مذاهب شمرده نمی شود؟ آیا ممکن است یکی از مرسلین پارسا چیزی بر آن بیفزاید؟ شاید کسی در جواب بگوید آری عشق مسیحا را نیز می توان ضمیمه این اصول کرد. اما کسی که دارای اندیشه نیک و پاک است نه تنها به عیسی که به سراسر جهان و خالقش عشق می ورزد. کسی را که اندیشه پاک است دلی هم پاک دارد. همیشه اندیشه نیک اساس و بنیان حقیقی گفتار و کردار نیک است.

 

فیلیسین شاله می نویسد که: (( دین زرتشت در آیین جِین و بودا هنوز نفوذ و تأثیر نموده و آزادی انتخاب در دین، احتراز از قربانی خونین، و احترام به زندگان از اصول هر سه دین و از اصطلاحات زرتشت است))

 

آلتهیم معتقد است: (( نظیر سخن زرتشت را در بین پیمبران یهود می توان یافت و این اتفاقی نیست بلکه از وحدت خواست مذهبی آنان سرچشمه می گیرد، آنها همه در یک چیز شریکند و آن این است که خدا را در یک عمق و ژرفای خاصی، که تا آن روزها ناشناخته مانده بود، درک می کردند و سعی در این داشتند به شکلی که از او ساخته شده بود صفا و خلوص بخشند. آنها می خواستند الوهیت را از آن جامه رنگارنگ که میتولوژی بر او پوشانده بود، آزاد ساخته و در عظمت پرشکوه خود ارائه دهند)) ( بررسی های انجام شده نشان می دهد که قبل از برخورد با ایرانیان تورات درباره یهود قضاوت دیگری داشته است)

 

ویدن گرن معتقد است وجود تقاویم هخامنشی در سرزمینهای دیگر که پایه اوستایی داشته و نامهای اوستایی در آنها به کار برده شده است، گواه روشنی است بر نفوذ دین زرتشت در این نواحی البته برخی نیز معتقدند که در این تقاویم مفاهیم اوستایی با دین زروانیان و مغان مخلوط شده است.

ویدن گرن می نویسد که در زمان پارتها نفوذ مذهبی دین زرتشت به خاور نزدیک توسعه می یابد.

 

اشاتولوژی و اپوکالیپسی همیشه در مذهب ایرانیان نقش مهمی بازی کرده است ولی در این زمان این معتقدات در بین النهرین، فلسطین، سوریه و… منتشر گردید و همه جا به خصوص از طرف یهودیان با اشتیاق پذیرفته شد. او معتقد است(( اشاتولوژی مزداپرستان و عقاید آنها درباره روح و حیات پس از مرگ و پاداش اخروی در دین یهود مؤثر واقع گردیده و با مکاشفه ای که از تورات به ارث برده بودند آمیخته شد))

 

داوسون یک لیست بیش از صد مورد ذکر می کند که در آن مذهب زرتشتیان با آنچه امروز به نام دین یهود، مسیح و… ارائه می شود، شباهت دارد.

 

بسیاری از این موارد به طور مسلم پس از دوران تبعید در دین یهود پذیرفته شده و سپس به دین مسیح و… منتقل گردیده است( ادیان ابراهیمی)

 

کارتر معتقد است که امید قوم یهود به آتیه،ارتباط مستقیم داشت با خشنودی یهوه در روی زمین و افتخارات قوم اسرائیل. (( حیات آینده یهودیان بسیار نامشخص بود ولی هنگامی که با ایرانیان تماس حاصل کردند برای اولین بار عقیده به جاودان بودن روح شکل قطعی به خود گرفت و امید به حیات آینده در آنها بیدار شد و پاداش نیکوکاران و مجازات بدکاران قوت یافت)). او می نویسد: (( تحقیقات دقیق حاکی است که اصول دین زرتشت قبل از تماس با یهودیان شکل گرفته بوده است و به احتمال قوی از جانب دین یهود نفوذی در آن نشده است)). به نظر کارتر پس از تبعید یودا یک ناحیه ایرانی شد و تا حمله اسکندر نیز باقی ماند و به عبارت دیگر یهودیان دو قرن تماس مستقیم با ایرانیان داشته اند. یهودیان یهوه را به صورت خدای قبیله خود تصور می کردند و برخی نیز او را خدای طوفان می دانستند. او خدای واحد برای جهانیان نبود بلکه خدای خاص بنی اسرائیل به شمار می رفت و به همین جهت نیز آنها موظف بودند فقط به او خدمت کرده و به خدایان دیگر خدمت نکنند. کارتر یهودیان را در دوران قبل از اسارت و تماس با ایرانیان هونوتئیسم در مقابل مونوتئیسم می نامد( یعنی آنها که فقط به یک خدا برای خودشان معتقد بودند نه یک خدای عمومی برای جهان). این برداشتی است که اغلب محققین عهد عتیق بیان داشته اند.

 

او می نویسد بنی اسرائیل همه بدبختیها و موفقیتهای قوم خویش را به یهوه نسبت می داد و رضایت و خشنودی او را عامل تعیین کننده می دانست. آنها برای تأمین نظر یهوه با تقدیم هدایا و قربانی و بجا آوردن مراسم و آداب و شعائر خاص به یهوه خدمت می کردند ولی به مسائل اخلاقی کمتر اهمیت می دادند. به عبارت دیگر با اجرای اعمال پسندیده و اخلاقی ایمان کسی به اثبات نمی رسید، بلکه فقط انجام آداب و رسوم و شعائر و تشریفات و تقدیم قربانی مناسب شرایط ایمان بود. کم کم نبی های اسرائیلیان به یهوه صورت کلی و جهانی داده و او را عادل و مهربان خواندند.

 

پس از قرن هشتم ق.م. به تدریج تصور جهانی یهوه پدیدار شد و به خصوص پس از تبعید و تماس با ایرانیان این تصور قوت گرفت در حالی که بر عکس بین ایرانیان این توحید روحانی و اصیل در همان ادوار رو به زوال رفت. کارتر معتقد است که یهودیان از این برداشت عالی مزداپرستی هنگام تبعید بسیار متأثر شده و آن را در دین خود وارد ساختند و صفات اهورامزدا را برای یهوه برگزیدند.

 

ویل دورانت معتقد است که ایده جهنم و بهشت و پاداش و کیفر و نزاع بین نیکی و شر و غلبه نیکی بر بدی را یهودیان از زرتشتیان اقتباس کرده اند.

 

گلازناپ محقق آلمانی به تفصیل درباره دین یهود بحث کرده و به خصوص صفات یهوه را در تورات تجزیه و تحلیل کرده است، او به نکاتی اشاره می کند که قبل از متأثر شدن از دین زرتشت در تورات به آنها برخورد می کنیم، برخی از این برداشتها حتی پس از تبعید نیز در کتاب عهد عتیق باقی مانده است(اصولاً مفهوم دین و تقوی و پرستش خداوند در مکتب زرتشت و دکترین تورات به کلی متفاوت است و اگر در پیام زرتشت انسانیت، اخلاق حسنه و فضایل انسانی معرف مزداپرستی، و عمل نیک پایه تقوی و ایمان است، در تورات اصولاً دین مفهوم دیگری داشته و انجام تشریفات و شعائر بدوی و ابتدایی مشخصه ایمان به یهوه است. آنچه در تورات اصولاً مورد توجه قرار نگرفته اخلاق حسنه و فضایل و کمالات انسانی و تکامل روحی اوست. پس از تورات به تدریج نبی های اسرائیلی به این اصول توجه کرده اند ولی هرگز به کمال پیام زرتشت دست نیافته اند.) برای مثال به چند نمونه از صفات یهوه که گلازناپ از کتاب مقدس یهودیان نقل کرده اشاره می کنم:

 

خدای تورات غضبناک و آتشین مزاج است.

خدای اسرائیلیان به غارت و جنگ علاقمند است و قتل و عام کودکان و زنان را تأیید می کند.

یهوه نژادپرستی را صحه می گذارد.

یهوه متعصب و بی گذشت است.

 

حال اگر گاتها را بررسی کنیم نه تنها از این صفات کوچکترین نشانی در اهورامزدا نمی بینیم بلکه فروزه های او راستی، حقیقت، اندیشه نیک، مهر و محبت و فروتنی و… است. این مقایسه می رساند که گاتها به هیچ وجه نمی تواند از تورات متأثر شده باشد(اصولاً با اثبات تقدم گاتها بر تورات بحث درباره متأثر شدن گاتها از کتاب مقدس یهودیان غیر ضروری است)

 

بسیاری از محققین هفت فرشته عرش یهوه، که پس از تبعید در برداشتهای آنها شکل گرفت، یعنی جبرئیل، میکائیل، رفائیل، اسرافیل، عزرائیل، اوهیل و اوریل را انعکاس امشاسپندان زرتشتیان و چهار ملک مقرب را اقتباس از چهار فروزه اصلی اشا، وهومنه، خشترا و آرمئیتی می دانند.

 

 

اگوست فون گال نویسنده و مترجم و مفسر تورات عبری سامریان، که دانشمندی آلمانی و مؤمن به کلیسا و تورات یهودیان است، در کتاب مشروح و مفصلی، تأثیر دین زرتشت در دین یهود را بررسی می کند. بازگو کردن خلاصه این تجزیه و تحلیل، حتی به اختصار، خود محتاج به بخش کاملی است که از عهده خارج است. فقط از نظر اطلاع به برخی از نظریات او اشاره می کنیم:

 

فون گال می نویسد: (( اگر نبی های قبل از تبعید انتظار مسیح و نجات بخشی را نمی شناختند، و اگر آنچه از اشاتولوژی در کتب آنها آمده واقعی و ناب نیست بلکه دارای منشأ پس از تبعید می باشد، پس علت ظهور یکباره آن چه بوده است؟ این سوال دائماً مرا به خود مشغول می ساخت، علاوه بر این اثر فرهنگ ایرانی که در دوران رومی- یونانی بر یهودیت اعمال شده و به طور عموم مورد قبول واقع شده چگونه توجیه می شود؟… یک اشتغال عمیق و دقیق به منابع مذهبی پارسیسم مرا یاری کرد به این واقعیت معرفت یابم که یهودیت از دوران کوروش تحت تأثیر عقاید مذهبی پارسیسم قرار گرفته بوده است))

 

به تحقیق فون گال همین اعتقاد به منجی و سوشیانت، که از ایرانیان اقتباس شده بود، رفته رفته چنان قوت گرفت که بالاخره در یک گهواره جدید مسیحیت را بوجود آورد. به عبارت دیگر حتی مسیحیت من غیر مستقیم زاییده فرهنگ ایرانی است. فون گال با اشاره به بررسی محقق آلمانی، گ. هولشر درباره کتاب پنجم موسی(دئوترونویوم) که ثابت نمود کتاب قوانین مجدد یهودیان در دوران تبعید شکل گرفته است، و یک تجزیه و تحلیل مفصل نتیجه می گیرد که: (( اگر یهودیت پس از تبعید خود را هر چه بیشتر به صورت یک دین وابسته به قانون تحول بخشید، در حقیقت این عملی بود که قبل از آن در دین زرتشت انجام می شد. نقاط برخورد و تشابه در این دو دین بسیار وجود داشت)). او می نویسد که قانون و دستورات مفصلی که در عهد عتیق وارد شده و یهودیان را به صورت قومی متهد و قانوندان معرفی کرد تحت تأثیر مستقیم ایرانیان بوجود آمده است به طوری که: (( انسان از خود می تواند سوال کند آیا پارسیسم با شدت و غیرت در تحول دین اسرائیل به یهودیت یا دین قانونمند مؤثر نبوده است؟))

 

فون گال با تجزیه و تحلیل گاتها به این نتیجه می رسد که: (( ایجاد یک نظام الهی که در آن بر دروغ پیروزی حاصل شده مهمترین هدف زرتشت بوده و پیمبر پیروان راستی را برای کمک به تکمیل این نظام فرا می خواند)). تکمیل این حکومت نیک(وُهوخشَترَ) هدفی است که برای تحول و تکامل جهان لازم است و زرتشت به جدیت آن را دنبال می کرده و با تمام قوا در وصول به آن کوشش می نموده است. این هدف نزد زرتشت یک عظمت اشاتولوژی می یابد. همین مژده فرحبخش است که خداوند به مؤمنین وعده داده است(گاتها، یسنا 31، بند10) و در این نظام همه موجودات کمال خواهند یافت(گاتها، یسنا34، بندهای 3،15)

 

و بالاخره می نویسد که: (( این حکومت خدا در محتوی و مفهوم به نزدیکترین شکل با مفهوم یهودی- مسیحی قرابت دارد و در موعظه های زرتشت بزرگترین نقش را به عهده می گیرد. این برای اولین بار در تاریخ ادیان است که چنین مفهومی ظاهر می شود تا بعدها در امتزاج با تصور یهودی از(( سلطنت الهی یهوه)) دیگر از آن جدا ناشدنی گردد))

 

اختلاف برداشتهای تورات قبل از تبعید و پس از آن به حدی است که بعضی از دانشمندان چون سِلین به این فرضیه متوسل شده اند که اسرائیلیان موسای واقعی را کشته اند و دین او را با دین یهوه، که متعلق به اعراب مدیانیت در جنوب فلسطین ناحیه قادش است، آمیخته اند. دین واقعی موسی اعتقاد به یک خدای واحد بوده که مظهر عشق و عدالت و نظام است. پس از تبعید یهودیان به این امید متوجه شدند که موسای کشته شده مجدداً از دنیای مردگان برخاسته و رستاخیز کند و آنها را نجات بخشد. این امید سبب شد که مجدداً به همان افکار موسای قدیم بازگشتند و خدای قهار و حسود و تنگ نظر خود را به خالق مهربان و با گذشت و عادل مبدل سازند!

 

زیگموند فروید دانشمند شهیر روانشناس یهودی الاصل نیز یک چنین نظریه ای را مطرح ساخته و دو موسی در نظر می گیرد که یکی موسای مصری است. او دینی مقتبس از ایخناتون فرعون موحد مصری ارائه کرد و خدای او همان آتون مهربان و رحیم و جهانی بوده است. موسای دوم در مدیانیت و ناحیه قادش می زیسته و داماد یترو کاهن اعظم دین یهوه بوده است. یهودیان افکار این دو موسی را با هم تلفیق کرده اند. یهوه مدیانیت خدایی قبیله ای، حسود، غضبناک، جابر و خشمناک بوده، در حالی که خدای موسای مصری همان آتون بوده است که رحیم و عادل و باگذشت و جهانی است. سرخوردگیهای قوم اسرائیل و شکستهای آنها سبب شد که((بالا خره رفته رفته با نفوذ نبی های یهودی یهوه همان صفات آتون را بیابد و جهانی و روحانی شود و به عبارت دیگر خدای واقعی موسی یا آتون بر یهوه مدیانیت غلبه کند! ))

 

دانشمند دیگری چون پ. ولتس آلمانی نیز نظریاتی شبیه همین عقاید اظهار کرده و معتقد است که خدای موسی ابتدا در گفته ها و افکار نبی ها شکل واقعی خود را ارائه داده است.

 

تشریحی که از دین یهود دانشمندان انجام داده اند نشان می دهد که تحول دین اسرائیلیان و به قول فون گال، تبدیل این دین به یهودیت، آن گونه که اکنون شاهد آن هستیم، مدیون برخورد با ایرانیان و متأثر شدن از دین و فرهنگ آنان است.

 

چنانکه دیدیم به تدریج به اثبات می رسد که اکثریت قریب به اتفاق رسالات دینی اسرائیلیان و به خصوص تورات، در دوران پس از تبعید شکل گرفته و تنظیم شده و یا تکمیل و ترمیم شده است. در آثاری که هنوز از دوران قبل از تبعید باقی است به وضوح قبیله ای و قومی بودن دین اسرائیلیان و شباهت آن به ادیان کنعانی و بین النهرین مشهود است و خدای قبیله ای، حسود، وحشتناک و انتقامجوی یهوه با مشخصات انسانی و کنعانی- اسرائیلی خود جلوه می کند، در حالی که اهورامزدای رحیم و عادل و مهربان و با گذشت و جهانی، که دوست انسانهاست، در سراسر تاریخ دین زرتشت، حتی در منحرف ترین ادوار آن، از اصول کلی و پایه ای این دین بوده است. تحول برداشت کنعانی- اسرائیلی یهودیان پس از تبعید بیش از همه مولود برخورد دو فرهنگ مختلف ایران و اسرائیل است نه مولود افسانه های موسای مصری و موسای مدیانیت و فرضیات دیگری شبیه آن.

 

تأثیر افکار زرتشت و به خصوص مذهب اوستایی را در متفکرین یونانی، بسیاری از محققین نظیر ایزلر، ریتسن اشتین، شدر، یگر و… مسلم می دانند و حتی برخی معتقدند که هراکلیت نظریاتش را از دین مغان اقتباس کرده و افلاطون نیز از افکار آنان متأثر شده است. نظریه نزاع اضداد را که در بین حکمای یونان رواج داشته است و متفکرینی چون اناکسیماندر،هراکلیت، فیثاغورثیان، سقراط، هزیود و… به آن معتقد بوده اند، اثر دین ایرانیان و نزاع شر و خیر توجیه کرده اند. هراکلیت در ضمن معتقد بود که گوهر قانون و نظام جهان یا نوموس و لوکوس آتش است و چون در اوستا آتش معرف اشا یا قانون و نظام خلقت بود، نظر هراکلیت را اقتباس از اوستا حدس می زنند. جالب است که این متفکر نیز با قربانی خونین، که در آن ادوار رواج داشت، سخت مخالف بود و تجسم انسانی خدایان یونان را مسخره می نمود و با همه شعائر و آداب مذهبی مخالفت می کرد و معتقد بود که جسد را نباید به خاک سپرد، که همه این نظریات با اوستای متأخر بسیار شباهت دارد.

 

هزیود جهان را عرصه پیکار اضداد می داند که بالاخره با پیروزی زئوس و چیره شدن داد بر ستم پایان می یابد. این برداشت بسیار شبیه نزاع خیر وشر و پیروزی اهورامزداست و غلبه راستی بر دروغ

 

در مورد مسیحیت هیچ گونه شکی نیست که میتراپرستی یا آیین قدیم آریاییان و ایرانیان در آن بسیار مؤثر بوده و تقریباً همه شعائر و آداب دین مسیح اقتباس از آن است. میترائیسم با دین زرتشتی کلیسایی(پیام زرتشت و اصل دین با دین زرتشتی کلیسایی تفاوت دارد) درآمیخت و به صورت یک مذهب جهانی تا قرنها پس از ظهور دین مسیح در اروپا و روم رواج داشت. شعائر دین مسیحیت کاملاً ساخته کلیسا و تشکیلات مذهبی روم می باشد که در تماس نزدیک با مذهب ایرانیان و میترائیسم بوده است. از جمله شعائر عاریتی کلیسای مسیحیت عبارتند از:

 

در مراسم عشاء ربانی به کار بردن نان و شراب (در دین زرتشتی کلیسایی، دراونه و هئومه یا هوم)، غسل تعمید، آب مقدس، اعتراف به گناهان، صعود مسیح به آسمان(صعود میترا به آسمان)، عید فصح یا اردیبهشت میترائیسم، ناقوس کلیسا (در پرده برداری از مجسمه میترا زنگ به صدا در می آوردند)، روز یکشنبه یا روز مهر( که همان زُن تَگ آلمانی و سان دی انگلیسی است)، رستاخیز و داوری مسیح، اعتقاد به روح، تولد مسیح از مادر باکره، حضور شبانان در تولد مسیح، وساطت عیسی برای گناهان، شمعدان هفت شاخه، اصطلاح پدر و پدر مقدس( استاد مهری دینیان نیز پدر نامیده می شد)، علامت بره، روز تولد مسیح( 25 دسامبر تولد میترا بوده است) و

 

ولی در ضمن باید تأکید کرد که این شعائر و آداب هیچ گونه ارتباطی با پیام زرتشت ندارد.

 

دین زرتشت غیر مستقیم در کلیه مذاهب بزرگ اثر گذاشته است، زیرا همه آنها پس از تنظیم گاتها شکل گرفته اند و به خصوص چون دین یهود پایه ادیان ابراهیمی( یهود، اسلام و…) بوده، توسط معتقدات یهودیان در آنها نیز تأثیر نموده است.

 

قدمت گاتها اجازه نمی دهد که از تأثیر ادیان بزرگ دیگر در پیام زرتشت نشانه ای بیابیم. اصولاً زبان و آداب و رسوم و شعائر مذهبی و فرهنگ یک قوم در معتقداتی که در محیط زندگی آنها رشد می کند مؤثر است. با یک مطالعه سطحی از وداهای اولیه، که تنها باقیمانده عقاید جامعه زرتشت است و مقایسه آن با گاتها به این نتیجه می رسیم که نشانه های بسیار زیادی از جامعه زرتشت در پیام زرتشت می توان یافت، ولی آنچه بسیار جالب است نحوه برخورداری زرتشت از فرهنگ جامعه است. زرتشت از اصطلاحات و برداشتهای مذهبی مردم بهره گیری کرده ولی در بکار بردن آنها، مفهوم این اصطلاحات را با فرهنگ خاص خود تطبیق داده است. زرتشت پایه گذار یک فرهنگ نوین است که فقط در ظاهر با فرهنگ قدیم شباهت دارد ولی مغز و هسته اصلی به کلی با آن متفاوت است. در بعضی از جهات حتی در پوسته خارجی نیز با آن اختلاف دارد. زرتشت برای آن که از ذخیره حافظه ای و معنوی مردم بهره گیری نماید اصطلاحات آشنا را به کار برد، ولی با مهارت قابل توجهی قیافه ای کاملاً نو برای آنها ساخت و گاهی هم مفهومی متضاد. انسان گاتایی کاملاً با انسان ودایی متفاوت و حتی مخالف است. دیو در زبان جامعه ودایی مقدس و موجودی قابل پرستش است ولی در فرهنگ زرتشت مظهر زشتی و انحراف و دروغ است. ییما(جمشید) قهرمانی قابل ستایش است ولی در گاتها آنکه به ناحق شهرت یافته و مستحق نکوهش است. هوم در ودا مائده آسمانی است و شراب خدایان و در نظر زرتشت مشروب کثیف و شر انگیز. قربانی گاو برای میترا از شعائر مقدس و مورد احترام است ولی زرتشت آن را محکوم و مطرود می سازد. از دنیای رنگارنگ و پر از خدایان ودایی در گاتها اثری نیست و سرنوشت انسان به جای آن که در مثلث شعائر- کاهن- خدا تعیین گردد در دست انسان و در اختیار و اراده اوست و مثلث اندیشه، گفتار، کردار نیک راه او را مشخص می سازد. غیر از این اختلافات، کلمات و اصطلاحات نیز شکل دیگری می یابند. کلمات اشه(رته)، وهومن، خشترا و… در دین ودایی همه اصطلاحات شعائری است که فاقد مفهوم عمیق اخلاقی می باشند. عمل به آنها مطرح نیست بلکه در رابطه با شعائر و آداب و رسوم بکار می روند، ولی در گاتها پایه های اخلاقی تربیت انسان گاتایی شده و فضایل اصلی جامعه می گردند. این مفاهیم که در حافظه مردم به خواب رفته و سکون یافته بودند، توسط زرتشت به منطقه خودآگاه حافظه منتقل شده و حرکت و جنبش می یابند و به صورت عالیترین اهداف انسان متجسم و برجسته می شوند.

 

دارمستتر مدعی است(شخصی که نظراتش در بین دانشمندان خریداری ندارد) که سه اصل بنیانی زرتشت اندیشه، گفتار، کردار نیک که در گاتها هومت،هوخت، هوورشت است از سه کلمه ودایی سومتی، سوکته، سوکرته که به معنی فکر خوب، کلام خوب و عمل خوب است اقتباس شده! خود دارمستتر می پذیرد که این سه کلمه به صورت یک مثلث وابسته به هم هیچگاه در وداها استعمال نشده است و از بکار بردن آنها نیز یک اصل اخلاقی مورد نظر نبوده، بلکه به صورت کلمات تشریفاتی در دعاها و وردها به کار می رفته است. دارمستتر برای توجیه این اشکال اظهار عقیده می کند که یقیناً در ادوار بسیار دور این کلمات مفاهیم واقعی و اخلاقی داشته و به تدریج در وداها شکل رسومی به خود گرفته است. جالب است که دارمستتر مدعی است گاتها در زمان مسیح نوشته شده! حال آن که وداها در حدود هزاره دوم ق. م. تنظیم شده اند. اگر این جملات در زمانهای بسیار دورتر از وداها دارای مفاهیم اخلاقی بوده اند پس نویسنده گاتها معنی چند هزار سال قبل از تنظیم این سرودها را دوباره زنده کرده است!( البته نیت از بیان نظریه دارمستتر این بود که نشان داده شود این نوشتار به دور از تعصب است و هم چنین دوستان از کلیه نظریات، حتی اشتباه نیز آگاهی یابند، که در گذشته هم ذکر کردم ایشان شخصی است که نظراتش در بین دانشمندان خریداری ندارد)

 

ولی اصولاً احتیاج به این کوشش ناموفق نیست. زبان گاتها و وداها هم ریشه اند و نه تنها این لغات، که بسیاری از اصطلاحات با هم یکسانند. مهم آن است که زرتشت در پیام خود چگونه از آنها بهره گیری کرده و به چه منظوری بکار برده است. یکی از مهمترین اصطلاحات وداها (( دو)) یا دیو است که در گاتها دَئِوَ می باشد. زرتشت هم دیو را به کار گرفته اما آیا به مفهوم وداها. سراسر گاتها و وداها دارای لغات با ریشه مشترکند. هنر زرتشت همین است که با همین کلمات و اصطلاحات فرهنگ کاملاً نوینی ساخته است.

 

مثلث تحققی تبدیل اندیشه به عمل در شکل خاصی به کار گرفته شده که با چارچوب فکری و دینی زرتشت مطابقت می کند و در آن زمان به کلی فرد و بی همتا بوده است. این مثلث نتیجه طرز تفکر توحیدی و فلسفی اوست و در مسیر انسان- خدا قابل توجیه است. انسان برای نزدیک شدن به خدا باید به اندیشه نیک و پاک مجهز گردد که نتیجه آن گفتار و کردار نیک است. و انسانی که تجسم این شرایط گردید خدایی می شود و در جامعه چنین انسانهایی همه خوشبخت می گردند. اما در وداها نخست این کلمات با هم به صورت مرکب استعمال نمی شوند و دوم هیچ مفهوم عملی و اخلاقی را نمی رسانند.

 

در وداها پایه عبادات بر تشریفات و آداب و رسوم معبدی و شعائر قربانی متکی است و همه اوراد و ادعیه و اعمال بر این تشریفات دور می زند، در حالی که در پیام زرتشت کاملاً عکس آن است و همه برداشتها و معتقدات به عمل و واقعیت زندگی باز می گردد و تشریفات به کلی حذف شده است، و اگر اثر کوچکی هم یافت شود جنبه تعلیماتی و پرورشی دارد که هدف آن باز هم عمل می باشد.

 

مولتون هم در پاسخ دارمستتر می نویسد که به کار بردن این سه کلمه در کنار هم و مفهومی که از آن حاصل می شود بسیار مهم است و این ترکیب یک مثلث ایرانی و متعلق به زرتشت است. او می نویسد: (( در بکار بردن این تریاد( مثلث) از طرف زرتشت می توان به یقین گفت که هیچ نشانی از اینکه او آنها را با آداب و رسوم متحجر ساخته باشد وجود ندارد))

 

مولتون معتقد است برای شناخت مفاهیم پیام زرتشت باید آن را از زبان خود او توجیه کرد. او دو عامل شر ونیکی را تابع سه پایه اصلی در حیات بشر می شناسد که همان اندیشه، گفتار، کردار است. عملی و تحقیقی فکر کردن زرتشت را تقریباً همه محققین پذیرفته اند و این ارتباط عملی ایمان و تقوی با زندگی روزانه مردم و برخورد عملی انسانها با یکدیگر به حدی مهم است که به نظر من آن را باید مهمترین هنر زرتشت تلقی کرد. دین ودایی در این مورد بسیار ناقص است و با پیام زرتشت قابل قیاس نیست. در اکثر ادیان جهان اعمال و تشریفات برای رضایت خدا و خدایان است و کمتر به نتایج عملی آن توجه شده است، در حالی که در دین زرتشت کاملاً عکس این برداشت صادق است.

 

شدر می نویسد، همانقدر که زبان گاتها و سرودهای ودایی به هم نزدیک می باشند مفهوم و محتوای آنها از هم دورند. دایره اندیشه و تفکری که زرتشت در آن حرکت می کند، با اشعار ودایی هیچ قرابتی ندارد. در وداها قربانی مرکز و محور اصلی مذهب است در حالی که در گاتها به کلی این عمل ناپدید شده و از آن اثری نیست. هم چنین از خدایانی که برای آنها قربانی می شد و در وداها اهمیت اساسی دارد، نامی نیست و دنیای مملو از خدایان ودایی در گاتها به کلی ناپدید گردیده است. زرتشت از تمام این عوامل با خبر بود ولی آگاهانه آنها را مسکوت گذاشته است.

 

با وجود آنکه مخالفت زرتشت با عقاید و آرا زمان خود مسلم است ولی نباید فراموش کرد که در هر دین و آیینی جنبه های پسندیده و مفید به حال جامعه وجود داشته است که از ضروریات و احتیاجات جامعه سرچشمه گرفته، ولی در طول زمان متحجر شده و اثر سازنده خود را از دست داده است. هر مصلحی برای آن که بتواند مردم جامعه را به حرکت درآورد مجبور است از خزانه محفوظات و معتقدات آنها بهره گیری کند. زرتشت نیز مسلماً چنین کرده و اگر بخواهیم ادعا کنیم که او یکسره تمام معتقدات مردم را نفی و باطل ساخته، سخنی به واقع نگفته ایم. زرتشت در قالب همان معتقدات با شکلی کاملاً نو نظر خود را بیان داشته و این هنر جالب اوست. خراب کردن همه موجودیهای فکری و ذهنی یک جامعه آسان نیست و بر پا ساختن بنایی به جای آن، که مورد توجه و پسند مردم قرار گیرد مشکلتر است. در ایجاد بنایی نو به جای ساختمانی کهنه مهم نیست که معمار و سازنده آن از مصالح قدیم بهره گرفته باشد، بلکه چگونگی این بهره گیری قابل اهمیت است. زرتشت همه اصطلاحات و مفاهیم خود را از گنجینه خاطر مردم استخراج می نماید ولی با شکل و ترکیب تازه ای آنها را پیش هم چیده و مجموعه کاملاً نوینی بوجود می آورد که به کلی با ترکیب گذشته متفاوت است.

 

ما زمانی که گاتها را با دید علمی و فلسفی می نگریم و با زبان منطق و عقل توجیه می کنیم، آن را کاملاً تحققی و عملی و به دور از برداشتهای انتروپومورفیک و متافیزیکی می یابیم، ولی مسلماً این سرودها برای مردم ساده و به زبان آنها صورتی دیگر داشته است. نکته جالب آن است که اگر گاتها به زبان ساده و عامیانه نیز تفسیر و توجیه شود لطافت، ظرافت و قدرت خود را از دست نداده و نیروی سازنده و تربیتی خود را حفظ می کند« مولتون می نویسد: (( اگر هم بپذیریم زرتشت از افکار موجود در جامعه بهره گیری کرده است اصالت با آن کسی است که می تواند طلای کهنه را مجدداً ضرب کرده به سکه رایجی مبدل سازد))

 

 

ما امروز از حوادث زمان زرتشت آگاه نیستیم، ولی از مقایسه گاتها و وداها می توانیم در یابیم که بر خلاف وداها زرتشت هرگز اطرافیان را در عالم رویا رها نساخته و سعی کرده است آنها را به جهان واقعیت باز گرداند و در روی زمین محکم زندگی به آنان تعلیم حیات انسانی و حرکت سازنده و شادی بخش دهد. اما متأسفانه اوستای متأخر دارای این اصالت نیست و بیشتر با اوهام و خیالات سروکار دارد تا واقعیات زندگی.

 

باید متذکر شوم که فرهنگ و تمدن جوامع بشری به صورت درختانی مجزا و دور از هم در یک صحرای پهناور رشد نمی کنند، بلکه به شکل بنای عظیمی که دائماً در حال تحول و تکامل است شکل می گیرند و در همه این نوسازیها از مصالح و سنگهای بخشهای قدیمیتر بهره گیری می شود. آن چه ممکن است کاملاً نو و یگانه به نظر رسد شکل استفاده از این مصالح و طرز تنظیم آنها در یکی از جناح های این ساختمان است.

 

 

در انتهای این مبحث لازم است که در مورد تأثیر دین زرتشت در ادیان دیگر به خصوص ادیان ابراهیمی که دین یهود پایه گذار آن است، ذکر شود که برا ی طولانی نشدن و خسته کننده نشدن بحث نمونه ها در مورد دین یهود کافی است و از آوردن نمونه از دیگر ادیان ابراهیمی تا حدی خودداری شده زیرا ادیان ابراهیمی در بسیاری از موارد با یکدیگر شباهت دارند و به خصوص چون دین یهود پایه ادیان ابراهیمی( یهود، اسلام و…) بوده، توسط معتقدات یهودیان در آنها نیز تأثیر نموده است و به ترتیب بر یکدیگر اثر گذار بوده اند و نیازی به آوردن نمونه تکراری نیست.

زرتشت در منابع باستانی و غربی

بازگشت 

زرتشت در منابع باستانی و غربی


زرتشت در منابع باستانی به متن‌های باستانی‌ای که اشاره به زرتشت و دین او پرداخته‌اند، اشاره دارد.

1- خسانتوس : وی در محدوده 425-465 قبل از میلاد میزیسته است و اولین کسی است که از زرتشت در اثار خود یاد میکند . مطالبی از او بنقل از مورخانی چون نیکولاوس (سده یک پیش از میلاد) و دیوژنس لرتیوس (210میلادی) بیادگار مانده است. مورخ اخیر یعنی دیوژنس لرتیوس بنقل از او درباره ی زرتشت  اورده است :

« زرتشت 600سال پیش از لشکر کشی خشیرشا بطرف یونان بسر میبرده است. »

2-کتزیاس :  طبیب یونانی که سالهایی در دربار ایران  میزیسته است از کتزیاس کتابی بجای نمانده ولی از کتاب او  توسط مورخانی چون فوتیوس  (875 میلادی) و  دیودورس سیسلیوس (سده یک م) و …. یادداشتهایی از کتاب او  در اثار خود بجای نهاده اند.

3- افلاطون : وی فیلسوف نام اشنای یونانی است که در سالهای 427-347 میزیست. او زرتشت را موسس ایین زرتشتی معرفی کرده و ایین او را بهترین طرز ستایش خدایان و دارای افکار عالی دانسته است.

شاگردان او اعم از ارسطاطالیس ،ادکسوس،هرمدرس نیز از زرتشت و زمان او یاد کرده اند ؛ پلینیوس رومی (سالهای32-79میلادی) بنقل از انها در جز سی ام کتاب خود از مغان و موسس اصلی ان  زرتشت صحبت میدارد پلی نیوس حتی از اداب زرتشتیان نیز بیاناتی واقعی اورده .

ادوکسوس و پلینیوس و ارستو معتقد بودند که زرتشت (زورآستر zoroaster) شش هزار سال پیش از مرگ افلاتون میزیسته است.

4- بروسوس :مورخ کلدانی که در زمان  انتیوخس اول شاه سلوکی میزیست . از او  نوشته هایی در اثار دیگران نقل شده است . از داستانهایی که وی نقل میکند فتح  بابل  بدست مادها است که او سرسلسله ی مادها را   زرتشت معرفی میکند.

5-فیثاغورس : ریاضیدان و فیلسوف معروف یونانی که در سده 5-6پیش از میلاد میزیسته است. او سفرهایی به مصر داشته است از برخی اخبار بر می اید که به ایران نیز سفر کرده است. برخی از مورخان یونانی از جمله پلوتارک (46-125میلادی)، اپولئیوس (متولد125میلادی) ، کامنس الکساندرینوس (متوفی218میلادی) هیپولیتوس (اسقف رومی شنوات 233-303میلادی) و دیگران   اورا شاگرد   زرتشت معرفی کرده اند . پلی نیوس رومی نوشته است :فیثاغورس ،دمکریتوس، امپدکلس و افلاطون  از برای اموختن آیین مغ سفر دور کرده اند! والریوس ماکسیموس (سده اول میلادی) مینویسد : فیثاغورس به ایران رفت و بتعلیمات مغان پرداخت از انان گردش اختران و سیر ستارگان و نیروی و خصایص طبیعی انها آموخت.

 

6- دینو Dino : یکی از مورخان بزرگ است که در سال 350 پیش از میلاد حیات داشته است. او تاریخ بزرگی از اوضاع شرق نگاشته است که دران اوضاع اشور را در جلد یک ، اوضاع ماد  را در جلد دو و اوضاع پارس را در جلد سوم اورده بود. از همین منبع سرشار است که نویسندگان چون کورنلیوس cornelius و پلوتارک سودجویی های فراوان کرده اند . اینان نیز زمان زرتشت را 5000 سال پیش از جنگ ترویا دانسته اند.

درگذشت زرتشت و گزارش شاهنامه از آن

بازگشت 

درگذشت زرتشت

 

 

درگذشت زرتشت در پنجم دی ماه گاه‌شماری ایرانی واقع شده‌است این روز را روز خورایزد گویند. به روایت برخی از نوشته‌های اوستایی زرتشت، پیامیر ایرانی پس از پایان رسالت خود که بخشی از آن آموزش راستی و رستگاری و آرامش به انسانها بود، در شهر بلخ به سر می‌برد. او هفتاد و هفت سال از عمرش می‌گذشت و در آتشکده شهر بلخ به آموزش و راهنمایی انسان‌ها می‌پرداخت و این هنگامی بود که گشتاسب کیانی، فرمانروایی آن سامان را به عهده داشت. گشتاسب و پسرش اسفندیار از بلخ که پایتخت آن زمان بود خارج شده بودند و فرمانروای تورانی ارجاسب، که دشمن دیرینه ایرانیان بود از موقعیت استفاده کرد و توربراتور فرمانده سپاه خود را با لشکری بسیار به ایران فرستاد. لشکر تورانی، دروازه‌های شهر بلخ را با همه دلاوریهای ایرانیان در هم شکستند و هنگامی که اشو زرتشت پیامبر ایرانی با لهراسب و گروهی از پیروانش در آتشکده بلخ به نیایش مشغول بودند حمله کردند و وی را کشتند. زرتشتیان در روز خورایزد و دیماه به آدریان و معابد روی می‌آورند و نیایش پروردگار یکتا را به جا می‌آورند.


در ادامه نیز نوشتاری از کدبان بابک سلامتی

داستاندرگذشت اشوزرتشت آن‌گونه كه در كتاب پهلوی «زادسپرم» آمده است و ماجرایكشته شدن آن وخشورِ(پیام‌آور آسمانی) پاك در آتشكده‌ی بلخ، در هنگام نیایش وبه‌دست یك تورانی به نام «توربراتور» در شاهنامه‌ی فردوسی نیز بازتابیافته است.

 پنجم دی‌ماه را سال‌روز درگذشت پیام‌آور ایران باستان می‌دانیم، یادش را گرامی می‌داریم و بر آموزه‌هایش استوار می‌مانیم.

تاریخیکتاپرستی در جهان، از پیامبری اشوزرتشت در سرزمین «ایرانویج» آغازمی‌‌‌شود. بنابر باور زرتشتیان، نزدیک به بیست سده پیش از زایش مسیح، زرتشتدر ششم فروردین، چشم به جهان گشود. از «گاتها»، سروده‌های پیامبر، پیداستكه نامش «زرتشتر» و نام خانوادگی‌اش «سپیتمه» است. برخی از زبان‌شناسانچم(:معنی) زرتشتر را ستاره‌ی زرین یا درخشان خوانده‌اند. او پس از سی سال،در همین روز، از سوی اهورامزدا برگزیده شد تا مردمان را به‌سوی یگانه دانایبزرگ هستی‌بخش ره‌نماید؛ آنان را به اندیشه، گفتار و کردار نیک سفارش کند وآزادی اراده و شادی را برای آنان به ارمغان آورد.

شاهنامه‌یفردوسی، داستان زایش اشوزرتشت را با پدید آمدن درختی تنومند با ریشه‌هاییاستوار و شاخه‌های بسیار كه برگ و بارش پند و خرد و دانایی است، گزارشمی‌كند.


چو یک چند گاهی بر آمد برین/ درختی پدید آمد اندر زمین
از ایوان گشتاسپ تا پیش کاخ/ درختی گشن‌بیخ و بسیار شاخ
همه برگ او پند و بارش خرد/کسی كز خرد برخورد کی مرد
خجسته پی و نام او زردهشت/که اهریمن بد‌کنش را بکشت
به شاه جهان گفت که پیغمبرم/ تو را سوی یزدان همی رهبرم


این‌‌گونهبیان داستان از سوی فردوسی، كه از درختی گشن‌بیخ و بسیار‌شاخ، نام می‌برد،اشاره دارد به آیینی دیرین در سرزمین ایران كه با زاده شدن هر فرزندی،درختی بر روی زمین می‌كاشتند تا آلودگی‌هایی را كه از این فرزند به كره‌یخاكی می‌رسد، بزداید. به هر روی، پس از آن‌كه اشوزرتشت، كیش خود را به شاهایران، گشتاسب، نمایاند، كی‌گشتاسب، پدرش، لهراسب و برادرش، زریر، كیش اورا پذیرفتند و كُشتی بر میان بستند. كی‌گشتاسب دانایان را به شهرها فرستادتا آتشكده‌ها برپا كنند. نخست آتشكده‌ی مهربرزین را بنیاد نهاد. اشوزرتشتسروی بزرگ را در آن كاشت كه به نام «سرو كاشمر» نامدار شد. پس از آن،پیامبر، بر كی‌گشتاسب كه خراج به دربار ارجاسب، پادشاه توران می‌فرستاد،خرده گرفت. كی‌گشتاسب نیز پذیرفت و فرمان داد تا دیگر باج و خراجی به تورانفرستاده نشود. ارجاسب تورانی از این ماجرا آگاه شد و نامه‌ای برایكی‌گشتاسب نوشت كه از دین نو بازگردد و همچون گذشته خراج‌گذار توران شود تااز فرمانروایی بر سرزمین‌هایی بیشتر و گنج‌هایی بی‌شمار بهره‌مند شود‌وگرنه بر او خواهد تاخت و كشورش را ویرانه‌ای خواهد ساخت. نامه‌ی ارجاسب كهدر دربار كی‌گشتاسب خوانده شد، زریرِ سپهبد و اسفندیار، پسر شاه، از آن،سخت برآشفتند؛ پاسخ تندی بر نامه‌ی ارجاسب نوشتند و خود را آماده‌ی نبردیبزرگ در برابر لشكر توران كردند. در این جنگ بزرگ، بسیاری از پهلوانان وبزرگان ایران همچون اردشیر، شیدسب و نیوزار، كه هرسه فرزندان شاه بودند،فرزند جاماسب، وزیر خردمند گشتاسب‌شاه كه «گرامی» نام داشت و در پایانزریر، سپهبد دلاور ایران، پس از دلیری‌های بسیار و از خودگذشتگی فراوان بهدست دشمن كشته‌ شدند. در هنگامه‌ای كه شكست ایران نزدیك بود، «اسفندیاررویین‌تن» به میدان آمد و با جنگاوری‌های بسیار، برگ را به‌سود ایرانبرگرداند و پیرزوی را برای ایرانیان به ارمغان آورد. ارجاسب و مانده‌یسپاهیانش رو به سوی بیابان نهادند و گریختند. ماجرای این نبرد بزرگ، افزونبر شاهنامه، در كتاب «یادگار زریران» نیز آمده است.

سال‌ها از این نبردبزرگ گذشت. بدگویی چرب‌زبان، دل شاه را از اسفندیار كه در اندیشه‌ی تاج وتخت بود و بارها برای آن پیمان از پدر گرفته‌بود، برگرداند. شاه او را دردل دژی بزرگ در غل و زنجیر به زندان افكند و خود به میهمانی رستم دستان درسیستان رفت. و این‌گونه بلخ، پایتخت ایران، از فرمانروا و پسر دلاورش، تهیشد. پسران اسفندیار كه این‌چنین دیدند، به سوی پدر شتافتند تا در زندان اورا از تنهایی به‌در‌آورند. به ارجاسب تورانی پیام بردند كه بلخ از پهلوانانخالی است و به‌جز لهراسب پیر و هفتصد مرد دینی كه در آتشكده سرگرم راز ونیاز و نیایشند، كسی از نامداران در پایتخت نیست. ارجاسب كه بیشه را خالیاز شیران دید، بار دیگر به ایران یورش آورد تا كار شهریاری این سرزمین رایكسره كند.

سپاه ارجاسب كه به بلخ رسید، لهراسب جامه‌ی رزم پوشید و برپیرانه‌سرش، خود جنگی نهاد و به میدان آمد و بسیار از تورانیان را از دمتیغ گذراند. آن‌چنان كه به ناچار چندین پهلوان تورانی او را در میان گرفتندو از هر سو بر او تیر و تیغ و گرز باریدند تا پیر آتشكده آرام گرفت و جانبه جان‌آفرین سپرد. تورانیان كه او را جوانی نیرومند می‌پنداشتند، كلاه ازسرش برداشتند و موی سپیدش دیدند و شگفت‌زده شدند كه در سالخوردگی چگونهدلیری و جنگاروی می‌كرد و ترسی بزرگ به ‌دل تورانیان افتاد كه اگر اسفندیارآزاد بود و در میدان می‌تازید، چه می‌كردیم؟

تورانیان كه این¬گونه دیدند، رو به سوی آتشكده نهادند:


نهادند سر سوی آتشکده/ بر آن کاخ و ایوان زرآژده
همه زند و اُستا همی سوختند/چه پرمایه‌تر بود برتوختند
ورا هیربد بود هشتاد مرد/زبانشان ز یزدان پر از یادکرد
همه پیش آتش بکشتندشان/ره بندگی بر نوشتندشان
ز خونشان بمرد آتش زردهشت/ندانم چرا هیربد را بکشت


بهسوی آتشكده تاختند و بر آن كاخ باشكوه زرین پای‌نهادند. اوستاها راسوزاندند و گنجش را ربودند، هیربدان را كشتند و خونشان را بر آتش پاكریختند و بسیاری را به گروگان بردند. زرتشت پاك نیز به‌هنگام خواندن نیایشبه‌ تیغ بداندیشی از پا درآمد و این‌گونه آتش جان آن اشو(:پاك) به همراهآتش آتشكده به خاموشی گرایید. همسر كی‌گشتاسب كه این‌گونه دید سوار بر اسبیبه‌تاخت به سیستان شتافت تا شاه را آگاه كند. گشتاسب نخست، كار را آسانگرفت و گفت: با لشكر من كسی را پای ایستادگی نیست و با یورشی تورانیان راشكست خواهم داد. همسرش گفت این‌گونه آسوده مباش كه پدرت را با موی سپید وهفتصد موبد و زرتشت پاك را از دم تیغ گذراندند. آتشكده و شهر را ویرانكردند و دخترانت را به اسیری بردند. گشتاسب سخت دژم شد. نامه به مرزداران ولشكرداران خویش نوشت و همه را گرد آورد و با سپاهی بسیار به‌سوی بلخِ نامیتاخت. دو سپاه روی‌درروی هم ایستادند و سه روز و سه شب جانانه جنگیدند. درمیان این گیرودار بسیاری از پسران گشتاسب كشته و زخمی شدند. كی‌گشتاسبگریخت و به كوهی پناه آورد كه پس از آن، گرداگردش را تورانیان گرفتند.

گشتاسب درمانده و ناامید از وزیر خردمندش جاماسب یاری خواست. جاماسب كلیدكار را در آزادی اسفندیار دید. كی‌گشتاسب كه انگار رویین‌تن را از یاد بردهبود به‌ناگاه شادمان شد و باز او را پیمان شاهی داد. جاماسب فرزانه درتاریكی شب با جامه‌ی تورانی از میان تورانیان گذر كرد و خود را بهرویین‌دژ، رساند كه در آن اسفندیار در میان زنجیر و آهن در بند بود. اسفندیار نخست دل پر از كین پدر داشت. اما همین‌كه شنید فرشیدورد، برادردلبندش در میدان تیرخورده و زخمی افتاده و از یزدان پاك آرزوی مرگ می‌كند،خونش به‌جوش آمد. درنگ نكرد تا آهنگران زنجیرها را ببرند. با نیروی بازوزنجیرها را درید و غل‌وبند را درهم شكست. جاماسب شگفت‌زده از او پرسید پسچرا دیرزمانی در بند ماندی و اسفندیار پاسخ داد:


به‌فرمان یزدان نشسته بُدم / نه از بهر این بند بسته بُدم
كه هر كو ز فرمان و پند پدر / بتابد مر او هست جادو پسر


اسفندیاربی‌درنگ زره بر تن می‌كند و بر سپاه ارجاسب تورانی می‌تازد. پس از فراز ونشیب داستان، بر تورانیان پیروز می‌شود. اما افسوس كه بازهم نوشدارو پس ازمرگ سهراب می‌رسد و اسفندیار هنگامی ایران را می‌رهاند كه دیگر زرتشت پاك،لهراسب پیر و بسیاری از بزرگان و نیكان و دلیران ایران جان در تن ندارند.

داستاندرگذشت اشوزرتشت در كتاب پهلوی «زادسپرم» آمده است. ماجرای كشته شدن آنوخشورِ پاك در آتشكده‌ی بلخ، در هنگام نیایش و به‌دست یك تورانی به نامتوربراتور، نگاشته‌اند. این داستان در شاهنامه‌ی فردوسی نیز بازتاب یافتهاست. پنجم دی‌ماه را سال‌روز درگذشت پیام‌آور ایران باستان می‌دانیم و یادشرا گرامی می‌داریم و بر آموزه‌هایش استوار می‌مانیم.

 

 —————————————————————-

به بهانه‌ی ٥ دی‌ماه ، سالگرد درگذشت اشوزرتشت

● اشوزرتشت فرزند بهار بود و در زمستان رفت

 

بهنام مرادیان :

 

در روزگارانی بس دور، آن زمان که پدران ما ایستاده بودند و آینده‌ای دور و دراز را از دریچه‌ی اندیشه خویش جستجو می‌کردند، از دل خاک این سرزمین، خورشیدی سربرآورد تا نوری زندگی‌بخش را بر پیکره‌ی اندیشه انسان‌ها بتاباند.

دیر زمانی بود که نژاد آریایی زندگی خویش را بر روی خاک پاک و هستی‌زای ایران استوار ساخته و زندگی نوینی را پایه‌گذاری کرده بود که همچنان ما را بر جا داشته است. زندگی این قوم پیوندی استوار با زیست‌بوم وی داشت. پس از گذر سال‌ها، اندیشه‌های انسانی به شیوه‌‌های گوناگون به جریان درآمد. او در پس پرده‌های گوناگون هستی به دنبال چرایی بزرگی می‌گشت. این‌که جریان‌های آفرینش از کجا آغاز شده‌اند و به کجا می‌‌روند.

در اندیشه ایران آن دوران دو مسیر فکری پدید آمد. دسته‌ای باور داشتند این جهان از بدی‌ها سرشار است و جهان ، خدایی یگانه که پشتیبان انسان‌ها باشد ندارد. جهان سراسر دروغ و کینه است و ما نیز باید تنها به فکر بهره‌ی خویش باشیم.

اما دسته دوم کسانی بودند که باور داشتند این جهان خدایی یگانه دارد و آینده‌ی روشن از برای کسانی است که در زندگی خویش به دنبال راستی و پاکی و پیروی از اشا (هنجار آفرینش) باشند.

اما از بد زمانه دسته‌ی نخست قدرت را در دست گرفتند. آن‌ها گروهی از کاهنان و گسترانندگان اندیشه‌های کاهنده و دروغین بودند و تنی دیگر هم قدرتمندان و فرمانروایان پیرو این اندیشه بودند. آنان با گسترش چیره‌گی فراگیر خود جهان آن را روز را در برگرفته و نفس آفرینش را به شماره انداخته بودند.

سال‌ها گذشت و روان آفرینش از این همه ستم و دروغ به درد آمده بود. پس زرتشت از قلب این سرزمین، پرده‌های ستم و خودخواهی را کنار زد. خود را فراموش و یاد مردم کرد. یاد انسانی که قرار بود آبروی آفرینش باشد. پس با سخنان اندیشه‌برانگیزی که از دل برآمده‌بود به سوی دل انسان‌ها شتافت. او در درون انسان‌ها دنیای خاموشی را یافت که با دروغ و خرافه خفه شده بود. زرتشت انسان‌هایی را در کنارش یافت که در ترس از ماورایی هولناک بر خود می‌لرزیدند. برای آرامش نیرو‌هایی دروغین همه دار و ندار و زندگی خویش را در اختیار فریب‌دهندگان نیرومند می‌گذاشتند.

آموزگاران فریبکار با گسترش دروغ و نیرنگ، انسان‌های تنها را به بردگی و بهره‌كشی فکری خویش درمی‌آوردند. زورمندان، زندگی آن‌ها را می‌رباییدند و کاهنان و کرپانان زندگی آنان را فدا و فنای توهم و بی‌خردی پرورده‌ی دست خود می‌کردند.

زرتشت با اندیشه و سخن اندیشه‌برانگیز پا به میدان حقیقت گذاشت. او هیچ معجزه‌ای جز سخن دل‌انگیز خود نداشت. او به انسان‌ها نشان داد آنچه در ماورایی فریبنده جستجو می‌کنند در درون خود آنهاست. حقیقت چیزی جز هنجارهای افزاینده این جهان (اشا) نیست. زرتشت اهورامزدایی را به آنها نشان داد که می‌اندیشد و می‌آفریند. پس ما نیز باید بیاندیشیم و بیافرینیم.

زرتشت در پرتو امشاسپندان، توانست اهورامزدا (خداوند یگانه) را به زیبایی برای مردمان آن روز و امروز انسان‌ها به بشناساند. خداوندی که از روی مهربانی با آفریدگانش رفتار می‌كند و چیزی جز بر پایه‌ی اشا نیافریده است.

زرتشت در آموزش‌هایش کوشید به انسان‌ها بیاموزد که زندگی به‌تنهایی و جدا از مردم راه به سوی نابودی دارد. او درپی آن بود که یگانگی خداوند را در زندگی اجتماعی به نمایش بگذارد. یکپارچگی انسان‌ها در آرمان‌ها و آرزوها و حرکت هماهنگ به سوی جهانی که همه برادر هم هستند.

در اندیشه‌ی زرتشت، صلح یک شعار خوش خط و خال و ظاهری نبود. زمانی که هر کس باور داشته باشد که خوشبختی‌‌اش در پرتو خوشبختی دیگران نمود می‌یابد، دیگر به داشته و‌خواسته‌ی دیگران دست درازی نمی‌کند.

در آموزش‌های گاتها، سروده‌های اشوزرتشت، انسان‌ها نه بر پایه‌ی قراردادهای از پیش‌گزارده شده، بلکه بر اساس آن‌چه هستند در كنارهم جای می‌گیرند. سرور شهر، کشور و جهان بهترین و برترین انسان‌هاست. کسی شهریار سرزمین است که بتواند جانشین شهریاری اهورایی بر روی زمین باشد. همان‌گونه که آموزگار راستی کسی است که بتواند با دانش و خردش نوید خردورزی و روشن ساختن اندیشه‌ها را بدهد.

زرتشت با سروده‌ها و آموزش‌هایش دمی زیست و آن‌گاه که آن‌چه بر دوش خویش داشت بر زمین نهاد، روانش به پرواز درآمد. ای وای که ما آدمیان آنقدر در روزهای کوتاه خویش گم شده‌ایم که از برای زادن و مرگ اندیشه هم درپی روز و تاریخ می‌گردیم. زرتشت خورشیدی بود که در بهار سربرآورد و در دی کار اندیشه را به ما واگذار کرد و خود به تماشا بنشست. همان اندازه ساده که کودکی دست مادر را می‌فشارد.

حال کیست که ندا بردارد:

بشوی اوراق اگر همدرس مایی

که علم عشق در دفتر نباشد

نگاره‌های زرتشت

بازگشت 

نگاره‌های زرتشت

 

آنچه امروز، از سیمای زرتشت گسترش دارد، کم‌وبیش برداشتی است از حجاری منسوب به پیامبر آریایی در تاق بستان کرمانشاه.هر چند اندکی از نگاره‌های اخیر زردتشت وی را در حال انجام کارهایی افسانه‌ای نشان می‌دهد، اما معمولاً نقش‌های وی را در حالی که لباسی سفید به تن دارد به نقش می‌کشند. گاهی هم بارسوم در دست دارد (که نماد روحانی بودن است) یا کتابی که به اوستا تفسیر می‌شود. گاهی نیز وی با گرزی (ورزا) کشیده می‌شود که میله‌ای آهنی با سری مانند گاو است. همچنین در بعضی از نقاشی‌ها وی را با دستی بلند شده و انگشتی که برای یادآوری کردم نکته‌ای بلند کرده‌است می‌کشند.وی به سختی به حالتی کشیده‌است که مستقیماً به بیننده خیره شود و بیشتر نگاهش به طرف دیگری است مانند این که در جستجوی خداوند است.وی همیشه با ریشی قهوه‌ای و رنگ چهرهٔ کم رنگ کشیده شده‌است.



 

معروفترین نقاشی اروپایی از زدتشت نقاشی رافائل مکتب آتن است.در این نقاشی وی و کلاودیوس بطلمیوس در حال صحبت هستند در حالی که زردتشت، گویی در دست دارد.

 

تندیس زرتشت

 

از سال ۱۸۹۶ تا کنون تندیسی بر فراز ساختمان شاخه یکم استینافی دادگاه عالی ایالت نیویورک (Appellate Division of the Supreme Court, First Judicial Department) ایستاده است که متعلق به زرتشت پیامبر و «به نمایندگی شیوه عدالت پارسیان» است. سازنده این اثر ادوارد کلارک پاتر (Edward Clarke Potter) نام داشت.

دشمنان زرتشت

بازگشت 

دشمنان زرتشت

 

گاتاها از برخی دشمنان شخصی زرتشت، مانند بندو و گرهمه نام می‌بردکه همیشه مانعی در برابر او بودند.بنابراین، وی از قبیله خود می‌گریزدو به کی گشتاسب، فرمانروای بلخ، پناه می‌برد.در قسمتی از سرودها، نام کاوی، کرپان و اوسیج یک‌جا در زمره دشمنان آیین زرتشتی آمده‌است.دیگر از دشمنان که پیامبر از وی یاد می‌کند، مردی به نام بندوه استبندوه سمت کهانت و روحانیت داشته‌است.گرهما نیز، از دیویسنان و کاهنان آیین قدیم بوده‌است. در گاثاها، از دشمنی به نام گئوتاما نیز نام برده شده‌است. دشمنان زرتشت بر اساس این آیین کسانی هستند که از کشاورزی گریزان بوده و به شکارورزی علاقه‌مند بودند؛ و گاوها را قربانی کرده و یا به آن‌ها آسیب می‌رساندند؛ گروهی دیگر نیز کسانی که دست از آیین کهن بازنداشته بودنددشمنان زرتشت در گاتها: در گاتها از افراد خاصی به خوبی و از اشخاص خاصی به بدی یاد می‌شود.

 

دشمنان زرتشت در گاتاها

کشته شدن زرتشت

 

 

دشمنان زرتشت در گاتاها

 

اگر بخواهیم به طور دقیق در افراد منفی گاتها نزدیک شویم می‌توانیم آنها را افرادی ببینیم که زرتشت در یک بند یا چند بند از آنان و اعمال بد آنها ذکر کرده‌است: ۱- آموزگاران کج اندیش ۲- کرپانها ۳- کاویها ۴- گرهما ۵- جمشید پسر ویونگهان ۶- بندو ۷- اوسیخش ۸- کرپها

 

آنچه که مسلم است اینست که زرتشت این اشخاص را براساس معیارهای دینی و فکری خود سنجیده‌است و این افراد تا قبل از ظهور زرتشت احتمالاً با آرامش خاصی که در نتیجه اعمال قدرت بوده به کار خود می‌پرداخته‌اند.ولی پس از فعالیت‌های زرتشت و راهنمایی‌های او که موجب بیداری مردم می‌شد اختلافات مورد بحث پیش آمده و بعد از عمیق شدن و استمرار تبلیغات وی همان جنگها و ناآرامی‌ها پیش آمده‌است و زرتشتی در گاتها بندهای قابل توجهی را به این دشمنان اختصاص داده‌است. که در اینجا به ذکر تعدادی از آنها می‌پردازیم.

در مورد آموزگاران تحریف گر بندهایی که به طور مستقیم اشاره شده باشد در حدود ۴ بند است که از هات ۳۲ بند ۹ شروع تا هات ۳۲ بند ۱۲ ادامه می‌یابد.در هات ۳۲ بند ۹ بدکاری آنان را در تحریف تعالیم مذهبی و آموزشهای نادرست می‌داند.«آموزگار کج اندیش تعالیم مذهبی را تحریف کرده و با آموزشهای نادرست خود انسان را گمراه و از هدف اصلی زندگی منحرف می‌سازد.او انسان را از توجه به سرمایه گرانبهای راستی و درستی و اندیشه پاک باز می‌دارد…» در هات ۳۲ بند ۱۱، نیز زرتشت گناه آنان را بزرگ شمردن ثروتمندان ستمگر و ایجاد فساد بین اقشار جامعه می‌داند:«ای خداوند خرد، آموزگاران کج اندیش بدکاران را به واسطه شکوه و جلال مادی بزرگ می‌شمارند و زنان و مردان شریف را از رسیدن به آرزوی خود و برخورداری از بخشایش ایزدی باز می‌دارند.پارسایان و راستی گرایان را پریشان و منحرف می‌سازند و زندگانی را فاسد و تباه می‌سازند.» در بند بعدی زرتشت اشاره به همکاری این افراد با گرهما و کرپانها می‌نماید و آینده تیره‌ای را برای آنها پیش بینی می‌کند. « آموزگاران گمراه کننده با آموزش نادرست کوشش می‌کنند مردم را از انجام کارنیک و شایسته باز دارند و با گفتار فریبنده مردم را گمراه ساخته و زندگانی آنها را تباه سازند.آنان در اثر کج اندیشی گرگان درنده‌ای چون گرهما و کرپانها را بر راستان و پاکان برتری داده و برای‌هواخواهان دروغ‌آرزوی‌سروری می‌کنند ولی مزدا خداوند خرد برای آنان کیفر سختی مقرر داشته‌است» از دیگر گروههای دشمن زرتشت کرپانها هستند.

آنطور که در کتب آموزشی دین ما گفته می‌شود کرپان شخصی بوده که مسؤول دینی دینهای دروغین بوده و قواعد و دستورات این ادیان را ساخته و ترویج می‌دادند.در هات ۴۴ بند ۲۰ کرپانها را در کنار کاویها و اوسیخش نشان می‌دهد و زرتشت در این بند این سه را در کنار هم در یک بند معرفی می‌کند « ای مزدا از تو می‌پرسم چه طور امکان دارد دیوان از شهریاران نیک باشند، کسانی که برای ارضای هوسهای خویش و انجام مقاصد خودخواهانه می‌جنگند و با کمک کرپان و کاویان و اوسیخش جهان را به دست خشم و نفرت سپرده جهانیان را به ناله و فغان در می‌آورند.آیا اینها هیچ کوششی برای پیشرفت و آبادانی جهان در پرتو راستی خواهند کرد.» در هات ۵۱ بند ۱۴، به توضیح فعالیتها و کارهای کرپانها پرداخته شده‌است.«کرپانها هیچ وقت نسبت به دستورات و قوانین الهی توجه ننموده و احترامی نمی‌گذارند.آنان خدمتگزاران جهان را با کردارهای زشت و آموزشهای نادرست خویش به تباهی می‌کشانندوسرانجام در نتیجه آموزشهای گمراه کننده خود نیز به سرای دروغ یا دوزخ اندر خواهند شد

دیگر دشمنان زرتشت کاویها یا کاویان بوده‌اند.این افراد نیز به نقل از آنچه در کتب درسی دینی آموزش داده می‌شود کسانی بودند که دستورات و قواعد دینی دروغین را که توسط کرپانها تهیه می‌شد به اجرا در می‌آوردند.در گاتها گاهی این افراد در کنار دیگر دشمنان زرتشت نقل شده‌است و گاهی به تنهایی.در هات ۳۲ بند ۴ زرتشت نام کاویها را در کنار گرهما آورده و ایشان را موجب فساد و تباهی جهان می‌داند.در هات ۴۶ بند ۱۱، زرتشت از اتحاد کاو.یان و کرپانها صحبت کرد و به آنان پل چینوت را یادآوری می‌کند. «کاویان و کرپانها متحد گشته و سعی می‌کنند با کردار زشت و سیاه خود زندگانی معنوی مردم را تباه سازند ولی هنگامی که به نزدیک پل چینوت رسند از روان و وجدان خود شرمسار گشته و سختی و آزار ببینند و برای همیشه مجبور به زندگی در سرای دروغ خواهند شد.» در هات ۵۱ بند ۱۲ هم آمده « فریب خوردگان مکتب کاوی هیچ گاه در دوران زندگی خویش زرتشت اسپنتمان را خرسند و خشنود نمی‌سازند.گرچه افرادی هستند که با کوشش می‌توانند به رسایی رسند و رستگار شوند»

دیگر دشمن زرتشت گرهماست.این فرد یا گروه نیز، مانند افراد پیش در کنار دیگران و گاه به تنهایی در بندهایی ذکر شده‌اند.در هات ۳۲ بند ۱۳ آمده « قدرتی که این گرگان حریص یعنی گرهماها در راه تبه کاری و کج منشی به دست می‌آورند سرانجام موجب بدبختی و تباهی زندگی خود آنها خواهد گشت.ای خداوند خرد آنگاه همین گرگان آزمند با میل شدید آرزوی پیام مقدس تو را خواهند داشت» در هات ۳۲ بند۱۴ نیز آمده « دیربازی است که گرهمای آزمند با کمک کاویها اندیشه و نیروی خود را برای به دام انداختن پیام آور تو متمرکز ساخته‌اند.آنان از هواخواهان دروغ و گمراهان یاری جویند و برای جهان آفرینش فساد و تباهی آرزو کنند بدین امید که ایزد هوم(شکست ناپذیر) آنها را یاری خواهد کرد»

جمشید ویونگهان دیگر مخالف زرتشت بوده که در یک بند زرتشت به معرفی و نکوهش او می‌پردازد. در هات ۳۲ بند ۸ آمده « جمشید پسر ویونگهان یکی از آن گناهکاران شناخته شده‌است.زیرا برای جلب خشنودی مردم و ارضای نفس خویش خداوند جهان را خوار شمرد.ای خداوند خرد من نسبت به داوری تو در روز واپسین رضایت کامل دارم

از دیگر مخالفان زرتشت که در گاتها نام برده شده‌است فردی به نام «بندو» که در دو بند پیاپی به شرح شخصیت و کارهای وی پرداخته شده‌است.هات ۴۹ بند ۱ « ای مزدای پاک بی همتا، بندو بزرگترین سد راه من است و همیشه با گمراه کردن مردم احساس خرسندی می‌کند.ای بخشنده مهربان به سوی من آی و مرا توانایی بخش تا در پرتو منش پاک بر او دست یافته و او را از گمراهی رهایی بخشم و از پاداش نیک برخوردار گردم»« به درستی زشت کاریهای بندو مرا نگران ساخته‌است، زیرا آموزشهای او جز دروغ و فریب و گمراه ساختن مردم و دور نگهداشتن آنان از راستی و پاکی چیزدیگری نیست. او هیچ گاه نسبت به پروردگار دلبستگی و ایمانی پاک و استوار نشان نمی‌دهد و لحظه‌ای ای مزدا با اندیشه پاک و ضمیر روشن به تو نمی‌اندیشد

اوسیخش یکی دیگر از کارشکنان نامبرده شده در گاتها در هیچ بندی به تنهایی ذکر نشده‌است ولی در هماندر کنار کرپان و کاویان نام وی ذکر شده‌است که بند مورد نظر قبلاً آورده شد. کرپها نیز به تنهایی در هیچ بندی ذکر نشده‌است ولی در هات ۳۲ بند ۱۵ در کنار کرپانها نقل شده‌است.در این بند آمده « به راستی که کرپها و کرپانها (کسانی به امر الهی گوش شنوایی نداشتند و جلال و بزرگی خداوند را نادیده می‌گرفتند یا به عبارت دیگر کوران و کران عمد که حاضر به شنیدن حقیقت نبودند) سرانجام به دست همان کسانی که (منظور سرایندگان کلام مقدس و هواخواهان راستی) از آنها سلب آزادی کرده‌اند شکست خورده و تباه خواهند گشت و آنان که از نعمت آزادی محروم بوده‌اند در پرتو دو بخشش ایزدی (کمال و جاودانی) از سرای منش پاک یا بهشت بهره خواهند برد.»

 

کشته شدن زرتشت

 

زرتشت در سن ۷۷ سالگی در روز خور یا یازدهم اردیبهشت ماه (به نقل از متن پهلوی زادسپرم) در نیایشگاه بلخ بدست یک تورانی به نام توربراتور کشته شد.

معجزه اشوزرتشت

بازگشت 

معجزه اشوزرتشت

 

زرتشت معجزه ای نداشته است؛ بنابراین آنچه دور از واقعیت باشد پرورش یافته ذهن کسانی است که باور داشتند باید با کارهایی خارق العاده زرتشت را بهترو بالاترمعرفی کنند.


 

باور و نسبت دادن به معجزاتی همانند روشن کردن آتش بدون چوب و سندل و کاشتن درخت سرو غول پیکری در کشمر با فرو کردن عصا در زمین و غیره واقعیت ندارند !  کاشتن درخت سرو از کارهای معجزه آور به حساب نمی آید، هرکس می تواند درخت بکارد. گزارش کاشتن سرو توسط زرتشت درشاهنامه فردوسی آمده است. گزارش هایی نیز از وجود چنین درختی و قطع آن به دستور خلیفه بغداد درتاریخ ایران آمده است. 


اگر قرار باشد تا برای اشوزرتشت نیز معجزه یی در نظر بگیریم گفتار و پیام مانتره او (گات ها ) که اندیشه برانگیز و جهانشمول است بهترین شاهکار اهورایی است.

معنی نام زرتشت چیست

معنی نام زرتشت چیست ؟

 

در گات ها این نام به صورت زَرَت اوشتره آمده است پژوهشگران برای نام پیامبر معنا و ترجمه هایی گوناگون دارند مانند ستاره زرین ، ستاره درخشان ، روشنایی زرین ، فروغ پاك ، روشنفكر و دارنده شتر زرد . بهترین ترجمه این است كه بخش زَرَه را زرین و بخش دوم اوشتره را روشنایی به معنای روشنایی زرین یا هاله ای از نور بدانیم .