فردوسی در اندیشهی «ایران یكپارچه» بود
شهداد حیدری:
«در سدهی چهارم، دهقانزادهای به نام فردوسی، كوشید تا ایرانیان را با پیشینه و تاریخ نیاكانیشان آشنا كند. او سرگذشت پادشاهان و پهلوانان ایران را از گذشتههای دور تا روزگار یزدگرد سوم سرود تا نشان داده باشد كه چه فداكاریها و از خود گذشتگیهایی شده است تا این سرزمین پایدار بماند. فردوسی میدید كه با سپری شدن روزگار باستانی ایران هر گوشهای در دست فرمانروایی افتاده است؛ پس اندیشهی “ایران یكپارچه” را پیش كشید. این اندیشه در ادبیات ما بهجای ماند تا آن كه در سدهی دهم به بار نشست و نخستین پادشاهی یكپارچهی ایرانی، پس از یورش تازیان، پدید آمد.»
آنچه بازگو شد بخشی از سخنان ابوالفضل خطیبی، شاهنامهشناس و هموند فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در نشست خانهی فرهنگ گلها به بهانهی «روز قلم» (14 تیر ماه) و پاسداشت فردوسی بود. او با اشاره به ارج و بهای دانشاندوزی در نزد ایرانیان باستان، گفت: «میخواهم روایتی از یك متن تازی را بازگو كنم كه نویسندهی آن كوشیده است ایرانیان را كوچك(:تحقیر) كند. این متن نوشتهی كسی به نام “سریر بن جریر” است. او مینویسد: «ایرانیان گروهی كاتب و دیوانسالار هستند، نه نیزهداران و مردان جنگ». سریر دربارهی ایرانیان چنین داوری میكند چون آنچه در نزد او و دیگر تازیان ارزش داشت، نیزه و شمشیر بود، نه فرهنگ و قلم. اما در همان زمانی كه تازیان در پی شمشیر و نیزه بودند، ایرانیان باستان به دانش و دانشاندوزی، ارج و بها میدادند. شاهنامه كه به تمامی دربارهی ایران باستان است، بر ارزش دانشاندوزی در ایران باستان گواهی میدهد.»
خطیبی با اشاره به داستانی دربارهی روزگار انوشیروان ساسانی، گفت: «بسیار شنیدهایم هنگامی كه سخن از دانشاندوزی ایرانیان باستان به میان میآید، چنین میگویند كه ساسانیان با دانش آموختن طبقات پایین اجتماع مخالف بودند؛ و این داستان را گواه خود میآورند كه انوشیروان اجازه نداد كه پسری كفشگر، دبیری بیاموزد. اما كسانی كه چنین میگویند و به این نتیجهی نادرست میرسند كه انوشیروان با دانشاندوزی تودهها ی مردم مخالف بود، به این نكته نمینگرند كه در این داستان، گفتوگو بر سر این نیست كه انوشیروان مخالف دانش آموختن پسر كفشگر بود؛ مخالفت او از آن رو بود كه كسی از طبقات پایین اجتماع نمیتواند به جایگاه دبیری دربار برسد. در آن روزگار همه میتوانستند دانش بیاموزند. چه گواهی استوارتر از شاهنامه كه سراسر آن نشان از این دارد كه ساسانیان بسیار به دانشاندوزی مردم ارزش و اهمیت میدادند.»
خطیبی سپس گفت: «یك جا انوشیروان سخنی میگوید كه بسیار ژرف و پرمعناست. سخن او چنین است: “ز گفتار ویران نگردد جهان/ بگو آنچه رایت بُود در نهان”. انوشیروان میگوید كه هرگز سخن گفتن و از حقیقت و راستی سخن راندن، جهان را ویران نمیكند. از همین رو بود كه در ایران باستان آزادی مذهب بود و مسیحیان و یهودیان بسیاری آزادانه در این سرزمین زندگی میكردند. اگر هم در زمانهایی سختگیریهایی پدید میآمد، از آن رو بود كه گاه مسیحیان، ستون پنجم امپراتوری روم میشدند و كشور را دچار دشواریها میكردند.»
خطیبی در پایان افزود: «در روایتی دیگر آمده است كه انوشیروان گفته بود: “هرگز كسی را برای مذهب از خود نراندم”. بهراستی هم ایرانیان در زمان انوشیروان از زندگی آسودهای برخوردار بودند؛ تا بدان اندازه كه مردمان سرزمینهای دیگر به زندگی آنها رشك میبردند. تصویری كه از روزگار ساسانیان بهجای مانده است، نشان از جامعهای بسیار آباد دارد.»
این نشست كه با گردانندگی نرگس بصیرت و همیاری «كانون ایران بزرگ» برپا شده بود، با چكامهسرایی افشین مارابی و شاهنامهخوانی امیر صادقی ادامه یافت. در پایان نیز رامین هخامنشی، دبیر كانون ایران بزرگ، از كسانی كه در برپایی چنین نشستی یاریگر برگزاركنندگان بودهاند، سپاسگزاری كرد و دربارهی دیگر نشستهای كانون ایران بزرگ، آگاهیهایی در اختیار باشندگان گذاشت.