بیایید قدر جوانیمان را بدانیم
موبدیار دکتر راشین جهانگیری
۲۷ خرداد ۱۳۹۱
” میستایم جوان نیکاندیشِ، نیکگفتارِ، نیک کردارِ، نیکوجدانِ(نیک دینِ)، پاکِ سرآمدی پاکی را، جوانِ راستگویِ پاکِ سرآمدِ پاکی را.” (بخشی از اوستای گاه اَئیویسروثرِم)
به گواه بسیاری از یادگارهای شفاهی و اندک آثار مکتوب باقی مانده از روزگاران بسیار کهن این سرزمین، مردمان ایرانی، زندگی را به عنوان یک داشتهی بسیار باارزش شناخته و باور داشتند که با خلق شدن زندگان و موجودات زنده، بویژه انسان در این گیهان، معنا و مفهوم آفرینش کامل شده است. به باور ایشان، برای باقی ماندن بر این کرهی خاکی، آرزوی زندگانی دراز داشتن به تنهایی کافی و شایسته نبوده، بلکه زندگی و تلاشهای همه آفریدگان،بخصوص کوششهای خردمندانه و سازندهی انسان، لازمهی حرکت پیشروندهی رو به راستیِ همهی آفرینش بوده است.
این مردمان پس از شناخت پدیدهای بسیار بزرگ و ژرف که براستی افتخار کشف و معرفی آن، شایستهی ایرانیان باستان است، نامی ارزشمند بر آن نهادند. «زروانهه اکرنهه» یا «زمان بیکران»؛ پدیدهی خجستهی نوبهنو، بیبازگشت و بیکرانهای(از نخست تا پایان آفرینش)بود که در دوران پیش از اشوزرتشت و به دلیل نبود آموزشهای اهورایی او، نقشی خدایی یافت و در کنار خدایان بزرگی چون میثره(مهر)، بسیار مورد توجه و احترام قرار گرفت.
این بزرگی، البته نه به اندازهی شوکت و کبریای خداوندی بلکه در مقام آفریدهای بسیار نیک و ستوده شدهی او و در ردیف ایزدان نیک آفریده شدهاش، در دوران پس از اشوزرتشت نیز تداوم یافت که نشان از تاثیر شگرف این پدیده در زندگی انسانها داشت. زندگی هر موجود زنده هم، به این شوند، که بخشی از این آفریدهی خداوندی است، بارها و بارها بیشتر منزلت و شکوه یافت تا آنجاکه صرف زمان زندگی به امور بیاهمیت و هدر دادن عمر،در فرهنگ ایرانی بسیار نکوهش شد.
چنین است که به باور ما ایرانیان، زندگی نخستین موهبت خداوندی است که به هر زندهای بویژه انسان بخشیده میشود تا محل رشد، نمو، بلوغ جسمی و فکری، نوآوری، سودرسانی و پیشرفت جهان و نیکی ورزیدن و بهبود احوال دیگر آفریدگان گردد. در این بازهی زمانی، جوانی یا ایام شباب و برنایی، دوران زرین زندگی هر آدمی است. همانگونه که در آغاز نوشتار، در اوستای گاه ائیویسروثرم(شامگاه) خواندیم، واژهی جوان برداشتی مستقیم از واژهی اوستایی «یَوَن»(yavan) است که در اوستای بار معنایی گستردهای دارد و بیشتر از آن دلیری و توانایی و برنایی برداشت میشود که با صفاتی مانند نیکاندیشی، نیکگفتاری، نیک کرداری، نیک وجدانی، راستگویی و پاکی کامل میگردد. دلیری، توانمندیهای جسمانی، قدرت ریسکپذیری بالا و… ویژگیهای ذاتی انسان در این دوران است اما صفات مکمل نامبرده شده در اوستا، شایستگیها و بایستگیهای اکتسابی یک جوان است.
در بخشی از اوستای آتش نیایش، آرزوی هر نیایشگر از فروغ مینوی مزدا، بدست آوردن رامش و روزی بسیار، زندگانی دراز، پارسایی کامل، خوش زبانی و دین آگاهی و …و داشتن فرزندان برومند، زیرک، نگهبان کشور، انجمنآرا، بالیده، نیککردار، رهاننده از سختیها و هوشیار است تا که خانه، دِه، شهر و کشور و سرفرازیهای میهن را پیشرفت دهند.
این خواستهی بزرگ هر زرتشتی است تا با داشتن جوانانی برومند و اندیشمند و آگاه، هازمان خود را به سرفرازی برسانند. دانایی و برنایی دو نیروی مکمل همند و نبود یکی، نشان از نقصان دیگری دارد.
در اندرزنامهی موبد آذرباد ماراسپندان در آغاز چنین آمده است که، آذرباد را فرزند تنی نبود و چون به خواست پروردگار و یاری خواستن از او، فرزندی یافت، نام او را زرتشت نهاد و گفت «برخیز پسرِ من، تا ترا فرهنگ بیاموزم» و اینچنین اندرزنامهای را برای فرزندش زرتشت و دیگر فرزندان این مرز و بوم به یادگار نهاد که در بندهایی از آن چنین آمده است:
” زن و فرزند خویش را جدا از فرهنگ مَهِل(نگذار)، که تُرا تیمار و رنج گران بَرنرسد، تا پشیمان نشوی.”
” و اگر تُرا فرزندی باشد، به کودکی به دبیرستان دِه، چه(زیرا) دبیری چشمروشنی است.”
براستی ایرانیان از دیرباز قدر و منزلت جوانی را دانسته و همواره در تلاش بودند تا اهمیت این دوران زرین زندگی هر شخص، فراموش نشده و تباه نگردد. امروز همهی هازمانها و ملتها باور دارند که چرخهای گردندهی دانش، اقتصاد، فناوری و در یک سخن چرخهای پیشرفت هر کشور و ملتی در دستان پرتوان و وجدان آگاه و اندیشههای روشن و بارور و آراسته به دانشِ جوانانش نهفته است.
در مقام و منزلت جوانی بسیاری از ادیبان و دانشمندان ایرانی و غیرایرانی سخن گفته اند. گوته در اینباره میگوید:” جوانی منزلی است که مابین مسافت کودکی و پیری واقع شده است و ایام سلطنت و کامیابی زندگی در آنجا میگذرد.”
بهار عمر، جوانیست مغتنم دارش
که این بهار، ز پی، محنتِ خزان دارد(امین میرهادی)
به پیری قدرِ شبهای جوانی میشود ظاهر
سپیدیهای کاغذ میکند روشن، سیاهی را (مایل دهلوی)
گاه جوانی تنها مایهی غرور و کبر انسانی میگردد و او تنها به داشتنش مینازد غافل از آنکه، شباب کوتاه است و در حال گذر و نازیدن به آن اشتباهی بزرگ:
تازه جوانی ز سرِ نیشخند
گفت به پیری که کمانت به چند؟
پیر بخندید و بگفت ای جوان
چرخ تو را نیز کُنَد چون کمان (عبدالعظیم خانقریب)
و پاسخ آن جوان مغرور به برنایی را “مکتبی” چنین میدهد:
خمیده پشت از آن دارند پیران جهاندیده
که اندر خاک میجویند ایام جوانی را
براستی جوانی، چونان گوهری ارزنده است که پیکرتراش آفرینش، به هر زندهای میبخشد و صد افسوس که آدمی گاه به داشتنش مغرور گشته اما قدر این گوهر را پس از فقدانش گرامی میدارد و در غم از دست دادنش، باقی عمر را افسوس میخورد:
افسوس که نامهی جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی طی شد
وان مرغِ طرب که نام او بود شباب
فریاد ندانم که کِی آمد، کِی شد؟(حکیم عمر خیام)
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی، کوره راهِ زندگانی را(شهریار)
کسایی مروزی نیز چنین میسراید:
دریغ فرِ جوانی، دریغ عمری لطیف
دریغ صورت نیکو، دریغ حسنِ جمال
کجا شد آنهمه خوبی؟ کجا شد آنهمه عشق
کجا شد آنهمه نیرو، کجا شد آنهمه حال؟
حکیم فردوسی توسی، درمان درد از دست دادن جوانی را، کسب دانش دانسته و اندرز میدهد که یگانه کیمیای جوان ساختن پیران، چراغ دانش و خرد است:
پَرستَنده باشی و جوینده راه
به فرمانها، ژرف کردن نگاه
توانا بُوَد هر که دانا بُوَد
ز دانش دلِ پیر، بُرنا بُوَد
یا وقتی که میسراید:
به دانش بود نیک فرجامِ تو
به مینو دهد چرخ آرام تو
و ادیب پیشاوری آن را کامل میسازد:
چنان چون که تن زنده گردد به جان
به دانش فروزند جان و روان
بزرگمهر حکیم نیز اندرز میدهد که:
” بهترین کارها این است که در جوانی دانش اندوزی و در پیری بکار بندی.”
تبادل دانش و آگاهی و جویایی خرد و بینش، یگانه پُلی خواهد بود میان دوران برنایی و کهنسالی که خجسته پیوند میان نیا و فرزندان را فراهم میسازد. هازمانی پیروز میدان و عرصهی پیشرفت است که بداند گسست میان پیران جهاندیده؛ که گرمی و سردی روزگار مویشان را سپید کرده است، با جوانان جویای نام و جای، پاشنهی آشیل و چشمان اسفندیار در پیکرهی اوست و پاسداشت حیات یک ملت در پیوست فکری و روحی میان قشر جوان و کهنسال او نهفته است.
یارینامه:
– خرده اوستا، برگردان از دین دبیره، به کوشش استاد رشید شهمردان.
-شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی، مقدمه و شرح حال از محمد علی فروغی، سازمان انتشارات جاویدان، چاپخانهی علمی،چاپ دهم، 1377.
– فرهنگ واژههای اوستا، ج سوم، احسان بهرامی، ویرایش فریدون جنیدی، نشر بلخ، 1369.
-متنهای پهلوی، جاماسب جی دستور منوچهر جی…، پژوهش سعید عریان،سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران 1382.
– هزار سخن،چکیدهی سخنان بزرگان و اندیشمندان، به اهتمام محمدرضا جعفرینیا،انتشارات نسیم کوثر، چاپ دوم، قم، 1390.
– http://fa.wikiquote.org/wiki