اسپندگان – اسفندگان

جشن اسپندگان

اسپندگان یا سپندارمذگان

 

همچنین ببینید :

پیشنهادی برای جایگزینی ولنتاین به اسفندگان

جشن زنان ، روز مادر

اسفندگان، بزرگداشت مادران

جشن های ماهانه


ایرانی ، آیین ایرانی را جشن بگیر

با سپاس از همۀ گرامیانی که بخش هایی از نوشتار / سخنان آنان را در این نوشتار / سخنان به وام گرفته ام

ملت ایران ، از میان ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوان داشته است . آنها برای هر رخداد تازه و گونه گونی ، جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگارمی گذراندند . این جشنها نشان دهنده ی فرهنگ ، روش زندگی ، رفتار و خوی ، فلسفۀ زندگی و رویهمرفته ، جهان بینیِ ایرانیان باستان است .

 


گفته شده است : برای اینکه ملتی توانایی درست اندیشیدن را نداشته باشد ، باید شناسۀ (هویت) فرهنگی و تاریخی را از او گرفت . فرهنگ بالاترین کنشگر و انگیزه در زندگی ،رشد ، بالندگی و یا نابودی ملت ها است .شناسۀ هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است . آنهایی که ، در تاریخ از جایگاه والایی برخوردارند ، کسانی هستند که توانسته اند به شیوه ی کارسازتری خود ، فرهنگ و افسانه(استوره)های باستانیِ خود را ، بشناسند و زندگیِ خود را تا بلندای یک افسانه بالا برند . استوره ها، تنها افسانه نیستند بلکه نمادی از انسان آرمانی و ارزش های اخلاقی یک گروه مردمی هستند.

یکی از این استوره ها و نمادها، (سپنتا) آرمیتی یا آرامتی می باشد که هم یکی از زنخدایان فرهنگ باستانی ایرانی است و هم یکی از امشاسپندان یا فروزه های مزدایی در فرهنگ زرتشتی. در هر دو حالت، آرمیتی ایزدبانو بوده و ویژگی زنانه- مادرانه داشته است. آن در فرهنگ باستانی، نماد زمین و زایندگی و افزایندگی بوده و در فرزان زرتشت آرامش افزاینده و مهر و فروتنی و عشق، که البته همۀ اینها نیز بیشتر در زن نمایان است تا مرد. به هر روی این ایزدبانو و ویژگی های او برای ایرانی همواره نشانگر و آرمان او از زن و زندگی بر روی زمین بوده است. زمینی که او را مهربانانه، مادرانه، عاشقانه در بر گرفته، از هر چه دارد بدون چشمداشت به او می دهد و سفره و دامن خود بر همه می گستراند. بگذریم که این فرزند ناخلف زمین چگونه پاسخ مادر را با نابودی او می خواهد بدهد که نمی داند نابودی او نابودی خود است.

نامواژۀ سپنتا آرمیتی که شکل اوستایی آن است با گذشت زمان به سِپنَدارمَت در پهلوی و سِپنَدارمَز، و پستر اِسپَند و اسفند در فارسی دگرگون شد. روز پنجم از هر ماه ایرانی نیز به این نام بوده است که در گاهنماهای زرتشتی بازمانده است. پس بنا بر روش ایرانیِ جشن گرفتنِ برابری نام روز و ماه، روز اسپند از ماه اسپند جشن اسپندگان یا سپندارمزگان نامیده می شود.


در گذشته چگونه جشن می گرفته اند

از آنچه در تاریخ نشان مانده درمی یابیم که پدران و مادرانمان این روز و یا روزها را که برخی ۵ روز و برخی هم تمامی ماه اسفند دانسته اند، به این مناسبت گرامی داشته و آیین هایی را نیز اجرا می کرده اند.

بنیاد این جشن بر گرامیداشت زنان نیک و پارسا بوده است. گویند که در این روزها مردان کارهای روزمرۀ زنان را به دوش گرفته و با این شیوه کارکرد آنان را تجربه می کرده اند و همزمان به آنان پیشکش هایی می داده اند که از این رو به آن جشن مزدگیران نیز می گفته اند.

همچنین گفته شده که بویژه در این روزها زنان می توانسته اند با آزادی و اختیار خویش مرد زندگی خود را برگزینند که از این دیدگاه به آن جشن مردگیران نیز گفته اند. که البته این گفته جای سخن دارد زیرا که هر چند هم که جامعه ایرانی از آموزش های بنیادین زرتشت شاید که دور شده بوده است اما در فرهنگ ایران زنان همواره جایگاه خود را داشته اند و بویژه در مورد گزینش همسر که ما از زمان و زبان خود اشو زرتشت داریم که به جوانترین دخترش پورچیستا می گوید که برود و همسر خویش را با خرد خویش برگزیند.


ببینیم که فرهنگ بنیادین ایرانی چگونه به مقام زن می نگرد:

در مورد بانوان و مقام و ارزش آنان در فرهنگ بنیادین ایرانی بسیار گفته و نوشته شده است که ما هم در این پیوند چند نکته را یادآور می شویم.

در برخی از فرهنگ های دیگر در جهان که بسیاری از مردم را نیز امروزه در بر می گیرد، نامواژه هایی که برای ندا دادن به زن و نام بردن از او بکار برده می شود گویای نگرش آن فرهنگ به اوست. یکی زن را woman و women (در پیوند با مرد) می گوید دیگری نسا ء و ضعیفه دارد. در یکی مرد و زن را با heوshe گفتن از هم جدا می کند و در دیگری با هذا و هذه. اما فرهنگ بنیادین ایرانی چون زن را همانند مردان دارای تخمه وفره ایزدی میداند و زاینده می شناسد ، او را « زن »یعنی زاینده می نامد و چون به یگانگی هستی باور دارد ، به زن و مرد هر دو « او» می گوید.

پسر را پشت سر خانواده میداند و دختر را دوخت دهنده و پیوند دهنده خانواده ها . زن یا شوی خود را همسر می نامد زیرا با او خود را هم اندازه و همسنگ میداند و زن را کدبانو ( همه کاره و مدیر خانه ) میداند و از همه بالاتر براساس باور اوستایی ، زن «نمو پئیتی» یعنی نور خانه شناخته می شود.


زنان در ایران کهن :

زنان در ایران کهن نقش بسیار مهمی در پهنۀ زندگی خانوادگی و اجتماعی بازی می نموده اند. دانشمندان، زنان ایران را جزو نخستین بنیادگران دانش کشاورزی می شناسند که توانستند به رمز کاشت و برداشت پی ببرند. زن همواره پا به پا و دوش بدوش مردان در کشتزارها کار می کرده و در ساختِ دست ابزارهای گوناگون نیز به اقتصاد خانواده یاری رسان بوده است. آنان به جایگاه داوری و سرداری و پادشاهی نیز می رسیدند . زنان در پاسداری از همه ارزش های دینی و فرهنگی و نگهداری از خانواده ، نقش بسیار مهمی داشته و با یاری و رایزنی همسران خویش به فرزندان ، دانش و فرهنگ، کشاورزی و ابزارسازی و راستی و پاکی و پارسا زیستن را می آموختند بگونه ای که همواره بیگانگان وحتی دشمنان نیز ، ایرانیان را دارای روحیه ورزشکاری و اخلاق پهلوانی و پاسدار راستگویی وفرهنگ انسانی می شناختند و          می شناسانده اند.

خوب، همۀ اینها را گفتیم اما این را هم نباید از یاد نبریم که «دو سد گفته چو نیم کردار نیست».

فراپرس یا مسئله زن و مرد و چگونگی نگاه هر باور و فرهنگ به آنها و نتایج عملی که از کنش بر مبنای این باورها گرفته می شود هم امروز نیز به همان اندازۀ چند سد و هزار سال پیش زنده است و حتا در جوامع پیشرفته تر از دید اجتماعی- انسانی نیز هنوز بر سر ناهمسانی حقوق زن و مرد گفتگوهاست، هر چند که تفاوت بسیاری است بین مردمی که مشکل خود را با باورهای دینی مردسالارانه بگونه ای حل کرده و یا آنها را کمرنگ کرده و از تصمیم گیری در مسائل اجتماعی به گوشه ای رانده اند و آنهایی که در زیر بار و فشار مردسالاری خشن، یا تسلیم می شوند و به سرنوشت خود خشنودند و یا تسلیم نمی شوند اما نمی توانند راهی به بیرون بیابند و در نتیجه به بیماریهای روانی گرفتار می شوند و یا آنکه در بهترین حالتش با نگاه داشتن خود در حالت مبارزۀ مثبت، از این دور منفی انرژی مثبت می گیرند و بر تلاش خود برای رسیدن به حقوق برابر می افزایند.

ما نیز اگر به راستی به آنچه از فرهنگمان می گوییم باور داریم دیگر نباید برای به کردار رساندن آن نیازی به اندیشه داشته باشیم. این باور، باید که از درون مان، از خرد وهومنی مان و یا منش مان برخیزد تا آنکه خودبخود به کردار درآید. پس هر کس به خود و پیرامون خود بنگرد که زندگی اش چگونه است و در اندیشه و منشش چه می گذرد و اگر خود را ایرانی و باورمند به فرهنگ بنیادین آن می داند، پس با دریافت درست آن و درست گردانیدن بینش و منش خود، آن را در زندگی خود به کنش بکشاند.

گفتیم که آرمیتی هم نماد زن است و هم زمین. اکنون این دیگری را بنگریم، زمین را. زمینی که همۀ جهان و هستی ماست، زمینی که اگر نبود ما نیز نبودیم زیرا که نخست زمین آفریده شد و سپس انسان! زمین، خانه و خوراک ماست، پس زندگی ماست. زمین، زنخداست.

پس هر چه از زمین و ارج و ارزش آن بگوییم کم گفته ایم. این را نیز می دانیم که پیش از هستی یابی انسان بر روی زمین، گیاه و جانور (که نام هر دو از یک ریشه و به چم زندگی و زندگان است) هستی یافتند و زمین را زیور بخشیدند. پس هستی انسان پیرو و در گرو هستی گیاه و جانور است.

اکنون بنگریم که انسان با این هر سه چه کرده و می کند؟ در این نوشتار / گفتار جا برای بیان خرابی ها و زیان رسانی های انسان به کیانا (طبیعت) و زمین و جانور و گیاه نیست و همۀ ما کم و بیش آگاهیم. بزرگترین زیانی که انسان، بویژه انسان شهر نشین به خود رسانده این است که از این هر سه دور شده و پیوند خود را، چه تنی و چه روانی با آنها از دست داده است و آنها را دیگر درنمی یابد (احساس نمی کند). اما قانون اشا بگونۀ دیگری میوۀ این دوری و زیان را به او می نمایاند: با بیماری های تنی و  روانی که برآمده از این دوری می باشد.

در مورد زن و جایگاه او در گیتی و هستی روی زمین نیز، از دید این گوینده / نگارنده، همین روی داده است. همبود انسانی، آنجا که نیمۀ دوم و هم اندازه و همسر خود را نادیده گرفته و با اینکار خود را از اندازه بیرون برده است، همبود را نیز از هماهنگی و آرامش بدور انداخته است. جایی که مردان و مردخویی ناب می خواهد کارهای همبودگاهی (چه خانواده و چه همبود بزرگتر) را به پیش ببرد، توازن به هم می ریزد و کار می لنگد. البته وارون این هم درست است و اگر تنها زنان و زنخویی ناب نیز کارها را به دست بگیرد شاید که برخی کمبودهای مردخویی را پرکند اما جای دیگر کم خواهد آورد. بنابراین هر دو نیمه باید به درستی جای خالی یکدیگر را پر نمایند.

در این زمینه، یعنی دو نیمۀ برابر بودن و تکمیل یکدیگر باید گفت که تا آنجا که من می دانم، فرزان یا فلسفۀ اهورامزدا و فروزه های شش گانۀ او یا امشاسپندان، تنها فلسفۀ باوری – دینی است که از بالا تا به پایین، یعنی از خودِ خدا تا تمامی هستی او این برابری را در بر می گیرد.

نخست خود واژۀ اهوره مزدا، که از دید واژگانی دوجنسی است. اهوره مردانه است و مزدا زنانه. فروزه های او یا آنچه با فرنام امشاسپندان نامور هستند نیز ۶ تا هستند که سه تای نخست، یعنی اشَ، وهومنَ و خشترَ مردانه و سه تای دوم، یعنی آرمیتی، هتوروتات و امرتات زنانه هستند. پس در دیدگاه بنیادین و باوری پدران ما  نیز این برابری و همسنگی جای داشته است و با چنین شناختی بوده که حتا هزاره ها پس از زرتشت نیز از این قانونمندی آگاه بودند و برای برپاداشتن همسنگی در همبود، دستکم چند روزی را در سال یعنی ماه اسپند را به بانوان ویژگی می دادند و بویژه روز اسپند را که در آغاز گفتار از آن کمی گفتم.

آنها می دانستند که برای دریافتن و فهمیدن چیزی بهترین راه و شاید بتوان گفت تنها راه تجربه کردن آن است. یکی از راه های اینکار جابجا کردن رل ها و نقش هاست، که در دانش روان و رفتارشناسی امروزه نیز بکار برده می شود. اینکه آیا یک روز و یا چند روز در سال برای نشان (تاثیر)گذاری بسنده است، من نمی توانم داوری کنم اما به هر روی نشاندهندۀ اندیشه و کنش در این راستاست که از بینش روشن می آید.

اینکه در گذشته چه می کرده اند، جای خود دارد زیرا می توان از آنها چیزهایی آموخت اما باید دید که در شرایط امروز ما و جهان چه کارهایی می توان انجام داد تا در آنجایی که همسنگی هست پاس داشته شود و آنجا که نیست برپا شود.

می توان پرسید که امروز شرایط زندگی ما، در کشورهایی که هستیم، چگونه است؟ فرهنگ چیره در روابط ما با جنس مخالف، چه در دوستی و همکاری و چه در زندگی خانوادگی چگونه می باشد؟ آیا دیدگاه و باور و رفتار هر کدام از ما، چه زن و چه مرد، به برپایی چنین هماهنگی و همسنگی کمکی می کند و یا وارون آن است؟ انگیزه های آن چیست و چگونه می توان راه های بهتر و سالم تر برای ایجاد این هماهنگی پیدا کرد؟

البته اینها و بسیاری پرسش های دیگر در این  راستا همیشه پیش روی ما قرار داشته و دارد و انسان خردمند باید که بهترین راهها را پیدا کند و برگزیند. از دید من، فرهنگ بنیادین ایرانی پاسخ بسیاری از پرسش ها را در خود دارد و اگر آن را بدرستی دریابیم و الگوی رفتاری خود بگذاریم بسیاری از دشواری هایمان به کنار خواهند رفت و نیروهایمان بجای هرز رفتن در راه درست تری بکار خواهند افتاد.

جهان ما، با شتابی هر چه بیشتر به راهی می رود که همه از آینده، آینده ای که با این شتاب به یک چشم بر هم زدن فرامی رسد، نگرانند. امروز در پیش روی ما پرسش های اساسی تری قرار دارند. آیا آب و هوای زمین بزودی به جایی خواهد رسید که دیگر فرزندان و نوادگان ما هوای سالم نیز برای دم و بازدم نخواهند داشت؟ آیا آنچه که سبزینه و درخت در جهان است رو به نابودی است؟ و شاید از همۀ اینها مهم تر و دَمِ دست تر برای بسیاری از ما، آیا سرزمین مادری خود ما، مادر میهن ما روی خوشی و آزادی را خواهد دید؟ آیا دیگر زن و دختر ایرانی و البته مردان نیز به همۀ حقوق فردی و انسانی خود به درستی دست خواهند یافت؟ آیا دیگر دختران و خواهران ما ناگزیر نخواهند بود برای به دست آوردن دستکمی از زندگی به تن فروشی دست بزنند؟

براستی آن روز که زن و مرد ایرانی، دست در دست هم، با برابری کامل حقوقی و آزادانه و آبادانه در خیابان های میهن گام بزنند و با آرامش و از سر شادی راستین خنده بر لب آورند، آنروز می توانیم شاد باشیم که کمی از حقوق پایمال شده هزاره های زن را، به او بازگردانده ایم.

البته این بدان مفهوم نیست که باید تنها چشم براه آن روز بود. این منش، نخست باید در منش و خوی و فرهنگ و باورهای انسان ایرانی برپا و پایدار گردد تا آنکه بتواند در سرزمین خویش نیز آنرا بگستراند وگرنه که اگر هزار دگرگونی دیگر نیز در سیستم کشورداری آن پدید آید اما فرهنگ همان باشد، در بر همان پاشنه خواهد چرخید. تنها راه برون رفت از این بن بست و یا گرد خود چرخیدن، برون رفت از چرخۀ ناارزش ها و نافرهنگ ها و دگرگونی از پایه است. همین و بس.

اکنون برای آنکه سخن را زیباتر به پایان ببریم سخنانی چند را از پندهای اشورزرتشت در گاتاهایش را می شنویم که در باره مردان و زنان گفته است:

بهترین سخنان را بگوش بشنوید و با اندیشه روشن در آن بنگرید

سپس تک تک شما، برای خود راه درست را برگزینید.   سرود سوم (یسنا ۳۰) بند ۲

نزد من هر کس که از روی راستی رفتار کند

خدای دانا او را در برابر پرستش وخدمت بهتر می شناسد

از چنین کسانی، چه آنان که بودند و چه هستند

من با نام یاد می کنم و با مهر گرد آنان می گردم       سرود ۱۶ (یسنا ۵۱) بند ۲۲

ای پوروچیستا اسپنتمان، ای جوانترین دختر زرتشت،

مزدا اهورا آن کس را که به اندیشه نیک و پاکی و راستی پابند است

به همسری به تو می دهد

پس با خرد خود همپرسی کن و با پارسایی و دانش نیک رفتار کن.   سرود ۱۷ (یسنا ۵۳) بند ۳

این سخنان را به شما می گویم ای نواروسان و ای تازه دامادان

(و من هم به آن می افزایم ای کهن اروسان و کهن دامادان)

پندم را با اندیشه بشنوید و به یاد بسپرید

و با یابش خود دریابید و به کار ببندید

پیوسته زندگی با اندیشه نیک کنید

و هر یک از شما در راستی از دیگری پیشی گیرد

تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار گردید.         سرود ۱۷ (یسنا ۵۳) بند ۵

ایدون باد – ایدون تر باد

شاد زی مهر افزون

 

گردآورنده: موبد کامران جمشیدی

http://mobedjamshidi.com

——————————————————————————————————————-

جشن اسفندگان (روز مادر)          

گودرز ماوندی  

۲۸ بهمن ۱۳۸۷

اسفندگان است و جشنِ مـادری راسـت

چـه زیـبا گوهـری ایـزد بیـاراست

بـیاراست گـوهری از آنـچـه زیـبـاست

نـمایان زآنچه خوبـی­ها به دنیاسـت

فـزون­تـر ز آنچـه در انـدیـشـه گنـجد

فـرا تـر زآنـچه در گـیتی سراپاست

گـران بــار تـر ز دُر و گـوهـر است او

گران­سنگ تر به بردباری ز خاراست

ز عشـق و مـهـر و از مــهـر و مـحبت

لبـاریز آن دلـش چون آب دریـاست

درخـشنـده تـریـن اخـتـر بــه گـیتی

تـو گر بـینی کـه ارجش بس والاست

سپـهــر از  اخـتـرِ مـادر درخــشــان

چو آن اختر که جاوید است و پابرجاست

تـو ای مـادر بـه وصـفـت هـیچ نگنجد

نگـنجد آنـچه در شـأن تـو زیباست

زمــادر هـر کــه گـویـد از بـهـین­هـا

بـهیـن­ها قـطـره­ای از آب دریـاست

بـه تـو فـرخنـده بـادا ایـن بهـین روز

اسفندگان است و جشنِ مادری راست.

 

روز مادر،زن ،دختر خجسته باد  .

گودرز ماوندی- اسفندماه- 1387

——————————————————————————————————————–

پدربزرگانه: دخترم هان گوش بسپار         

اردشیر ماندگاری  

۳۰ بهمن ۱۳۸۷

این شعر را یکی از پدربزرگان زرتشتی برای دختران ایرانی به مناسبت جشن اسفندگان سروده­اند که خواندن آن خالی از لطف نیست.

 

یک گلی گفـــتا به زیـــبا دختری      

                    ره مـده بر خود که از گل برتری

هر کسی یک شاخه گل آرد به دست        

                    شاد و خـندان می­شود چون بلبلی

 

گــر روی در مجــلسی یا محفــلی          

                    سرنشـین باشد در آن دسـته گلی

 

گفـــت آن دختر که من والاتـــرم

                    از هـمه گل در جـهان زیـــباترم

 

چون که آمد یک جـــوانی در میان     

                    شیــرمردی سررسید و گفت هان

 

هر دو دلـــدار بر و هر دو دلــستان  

                    یک به بلبل دیگری هر یک جوان

 

گل که در زیبــــایی عالم سر است    

                   چهره­ی دختر ز گل زیـــباتر است

—————————————————————————————————————–

اسفندگان، جشن زنان       

فریدون بهرامیان فرشید  

۲۸ بهمن ۱۳۸۷

شاید در میان جــــشن های ایــــران باستان،برای هیچ جشنی به اندازه ی اسفندگان،از واپسین جشن های ماهانه،دست پژوهنده خالی نباشد.

پرداختن به اسفندگان بیشتر از این روی دارای اهمیت است،که این جشــن،جشــــن زنـــــــــــــــــــــان  است.

اسفند در آیین زرتــــــــــشت نماد بردبـــــاری و فروتنی اهـــورامـــزدا است و تخصیص اسفند روز و اسفند ماه به جــشن (روز زن)زن ایرانی باستان، گویای توجه ایرانیان باستان و پیامبرشان به زنان است.

 

جــــــایگاه زن در آیین زرتـــشت:

 

اشاره شد ،که اسفندگان جشن زنان است و به سخن دیگر پنجم اسفند در ایران باستان روز زن بوده است. بنابراین توجه به نقش زن دارای جایگاه والایی است .

 

پس می پردازیم به جایگاه زن  :

 

در سراسر ادبیات مزدیسنا همواره زن مورد توجه ویژه بوده است و آنچه که تا کنون به دست آمده است ،هیچ مورخی نمی تواند سخن از برتری معنوی مرد بر زن به میان آورد .و اگر در میدان استوره های ادبیات مزدیسنایی،پهلوانان نامدار قلمروی زندگی مادی را مردان درست می کنند ،یلان زندگی غیر مادی ،بیشتر ایزد بانوهای بسیار ارجمندی هستند که ستایش آن ها و توانایی هایشان ، زیباترین برگ های غنایی ادبیات مزدیسنایی را به خود اختصاص داده اند.

 

ایزد بانو میــــــترا و ایزد بانو آنــــــاهیتـــــا ،اگر هم پیش از بر خاستن زرتشت، از خدایان نیرومند ایرانیان بودند ،پس از زرتشت -گذشته از ملاحظه های سیاسی و اجتماعی به خاطر احترام مردم به اینان ،از سوی آیین زرتشت پذیرفته میشوند و با چهره هایی دلپذیر و ستودنی ، در قلمرو آیین ،بر اریکه های پر حرفی تکیه میزنند !

 

تنها حرمت به زن است ،که میتواند از میــــتــــرا و آنــــاهیــــتا چهره هایی بسازد،که مهر یشت و آبان یشت به دست میدهند .

 

در مهریشت در رابطه با ظاهر  ایزد بانو میــترا تو ضیحات زیادی آمده که همه ی اینها نشانگر ارجمندی وتوانایی  این ایزد ارجمند است و از صفاتش آمده که می گوید در میان چالاکان ،چالاک ترین و در میان ناشناسان ،ناشناس ترین و در میان دلیران ، دلیر ترین است و کسی که پسران را بخشد .کسی که زندگانی بخشد .کسی که خوشبختی بخشد.کسی که فراوانی روزی بـــخشــد.

 

ودر آبان یشت، ایـزد بانو آنــــاهیـــتا زنـی است،زور مند و درخشان سوار بـر گردونه ،لگام بر دست ،روانش در جستجوی نام آوری است و…. در آبان یشت نیز آمده که آناهیتا به فرمان آهــــورامزدا به زمین می آید،تا دخـــتران دم بــخت و زنــان جوان به هنگام زاییدن از او یاری بخواهند . باید توجه کنیم که چقدر باید دختران دم بخت و زنان جوان مورد توجه ویژه ی اهــــورامزدا باشند ، تا فرشته ای از جنس خودشان پاسدار آرامش آن ها بشود. امروز از آناهیتا،جز یک نام خشک و خالی ،چیزی بر جای نمانده است و به ندرت میتوان پدر و مادری را یافت،که وقتی به دختر خود این نام را می دهند با داستان دور و دراز و خسته ی ایزد بانو آناهیتا آشنا باشند.

 

با همه ی کوتاهی سخن زرتــــشــــت،از کهنـترین نوشته ی ایرانی درباره ی زن چنـین بر می آید،که پیامبر با دید ویـژه ای نــگران خوش کامی دوشـیزگان و زنان است و از آنان می خواهد ،تا در پرداختن به راستی بر یکدیگر برتری جویند. وچنین است،که در آیین زرتشت،روز ویژه ی سپندارمزد ،به زن اختصاص داده شود شاید هم به سبب مانندی زن به زمـین ،(از نظر باروری) که زرتــــشـت پایه ی ارجمندی را برای زن می شناسد و در رابطه با این مقام میگوید:ایدون این زمین ،زمینی را که مارا در بر گرفته است و این زنان را می ستاییم.و آن زنـانی را که از آن تو بشمارند ،ای اهـــورامـــزدا ،و از راستــی برگـزیده بر خوردارند ،ما میستایـیم .

 

پانزده قرن پس از اشوزرتـــــــشت ابوریحان بیرونی در باره اســـفندگان می نویسد:( اسفندارمذ ماه روز پنجم آن روز اسفندارمذ است و اسفندارمذ فرشته ی موکل به زمـــین است و نیز بر زنـــهای درستکار و عفیف و شوهر دوست و خیرخواه موکل است و در زمان گذشته این ماه،به ویژه این روز،روز زنان بوده و در این روز مردان را به زنان هدیــــــــــــه می دادند و هنوز هم این رسم در اصفهان و ری و …. باقی مانده و به فارسی مردگیران می گویند).

 

با توجه به اینکه جشن مردگیران هنوز در بعضی از روستاهای ایران(البته نه حتما” روز پنجم اسفند)وجود دارد ،جا دارد این جشن در تمامی کشور و به ویژه در روستاها و شهرهای کوچک کهنسال مورد بررسی قرار گیرد.

 

واژه ی اسفند:

 

سپنتا آرمئیتی:آمیزه ای از سه بخش: سپنته یعنی پاک و ناآلوده و ارم یعنی درست و به جا و متی که از ریشه ی مصدری من است به معنای اندیشیدن است.به این ترتیب سپنتا آرمتی به معنای اندیشه ی درست وپاک می باشـــــــد.

 ————————————————————————

زن نماد زندگی        

پروین فرزانگی  

۲۸ بهمن ۱۳۸۷

سپندارمزد روز پنجم از هر ماه و ماه دوازدهم سال است. به سپندارمزد در پهلوی سپندارمت، در اوستا «سپنته آرمئیتی» و در فارسی سپندارمزد، اسپندارمد، اسپندامذ و سفندارمز و اسفند می گویند. واژه «سپنته آرمئیتی» از دو قسمت تشكیل شده «سپنته» یا «سپند» به معنی پاك و مقدس و «آرمئیتی» به معنی فروتنی و بردباری پس «سپنته آرمئیتی» به معنی فروتنی پاك است. سپندارمزد چهارمین امشاسپند است و در عالم مینوی نماد مهربانی و بردباری و فروتنی است و در دنیای مادی نگهبان زمین است و خویشكاری دارد كه همیشه زمین را خرم و آباد و با روز نگه دارد. مانند خود زمین این ایزد شكیبا و بردبار است. ایزدان آبان، دین و ارد از همكاران و یاران این امشاسپند هستند. دیو «ترومئیتی» یعنی ناخشنودی و خیره سری همستار و دشمن بزرگ سپندارمزد است نیز بیدمشك گل ویژه ی این امشاسپند است.

 

در روز پنجم اسفند به دلیل برابر شدن نام روز با نام ماه چشنی با آداب و رسوم و تشریفات ویژه برگزار می شده است كه به آن جشن «مردگیران» یا «مژدگیران» می گفتند و این جشن ویژه ی زنان بوده و به مناسبت تجلیل و قدردانی از زنان برپا می شده است. ابوریحان بیرونی درباره ی جشن اسفندگان می نویسد، «اسفندارمزد ماه روز پنجم آن روز اسفندارمزد است و برای اتفاق دو نام آنرا چنین نامیده ایند و معنای آن عقل و هلم است و اسفندارمزد فرشته ی موكل بر زمین است و نیز بر زن های درستكار و عفیف و شوهر دوست و خیرخواه موكل است و در زمان گذشته این ماه، به ویژه این روز، عید زنان بوده و در این عید مردان به زنان بخشش می نمودند (هدیه می دادند) و هنوز این رسم در اصفهان و ری و دیگر بلدان پهله باقی مانده و به فارسی مردگیران می گویند.»

 

هنوز هم جشن مردگیران در بعضی از روستاهای ایران برگزار می شود. برگزار شدن چنین جشنی در ایران باستان نشان دهنده ی اهمیتی بوده كه آیین زرتشت برای زن قائل بوده است. آنچه كه در اوستا برای زن و مرد آمده است نشان دهنده ی برابری آنهاست. سرود «ینگهه هاتام» یادآور این برابری است.

 

«ینگهه هاتام آئَت یسنه پَئتی وَنگهو مزداو اهورو وئتا اشات هَچا یا انگهامچا تانسچا تاوسچا یزه مئیده»

 

«از بین زنان و مردان كسی كه برابر آیین راستی ستایشش بهتر است اهورامزدا از آن آگاه می باشد اینگونه زنان و مردان را می ستاییم» یسنای 27 بند 15

 

این برابری زن و مرد آنچا خود را نیك نشان می دهد كه در ایران باستان زن می توانست در مقام قضاوت نیز قرار گیرد. در كتاب دینكرد هم به این مطلب اشاره شده است و زنانی كه تحصیلات حقوقی داشتند بر موبدانی كه این تحصیلات را نداشتند ارجحیت داشتند. ارجمندی مقام زن تا بدانجا بود كه او را «بانو» خطاب می كردند بانو به چم درخشان و برابری با مرد آنجا مشخص می شود كه او را سرا و خانه كدبانو می نامیدند و معنای واژگان مادر و دختر نقش بزرگ زن را در اقتصاد خانواده بیان می كند.

 

در ادبیات اوستایی آناهیتا ایزدبانو كه از هیبت و شكوهی آرمانی بهره می برد نشان از بزرگی و شان زن و فرهنگ آریایی دارد. او ایزد فزونی و بركت و آب و آبادانی و باروری و حاصلمندی است.

 

در تاریخ ایران باستان كه می نگریم می بینیم زنان ایرانی در دلاوری و رزم مانند مردان بودند و گاهی حتی فرهنگ ها هم شركت داشتند از جمله آنها زنی است به نام گردآفرید كه در رزم با سهراب از خود دلاوری ها نشان داد. فردوسی بزرگ در شاهنامه درباره او چنین می سراید:

 

بدانست سهراب كاو دختر است

سر و موی او از در افسر است

شگفت آمدش گفت از ایران سپاه

چنین دختر آید به آوردگاه

سواران جنگی به روز نبرد

همانا به ابر اندر آرند گرد

زنانشان چنینند ایرانیان

چگونه اند گردان و جنگ آوران

 

و آرتمیس یا آرتمیز فرمانده ی نیروی دریایی خشایارشاه در جنگ با یونانیان بوده كه با خردمندی خود باعث شكست سپاه یونان می شود.

 

«گردویه» خواهر بهرام چوبین بود كه در دلاوری و جنگاوری مانند برادر بود او پس از برادرش فرماندهی سپاه را بدست می گیرد و سپاه خاقان چین را شكست می دهد. حكیم بزرگ فردوسی درباره او چنین می سراید:

 

همه لشكر چین بر هم شكست

بسی كشت و افكند و چندی به خست

سراسر همه دشت شد رود خون

یكی بی سر و دیگری سرنگون

چو پیروز شد سوی ایران كشید

بر شهریار دلیران كشید

به روز چهارم به آموی شد

ندیدی زنی كو جهانجوی شد

 

«یوتاب» خواهر آریوبرزن سردار دلیر داریوش سوم در جنگ با اسكندر بود كه فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را داشت و به اندازه ای از خود پایداری و دلیری نشان داد كه همراه برادر كشته شد و نامی جاوید از خود باقی گذاشتند.

 

«آرتادخت» زنی است كه وزیر دارایی اردوان چهارم اشكانی بوده و بدون اینكه باج و خراج را افزایش دهد و به مردم فشار بیاورد از طریق جلوگیری از هزینه های بیهوده ی درباریان و گرفتن خراج از ثروتمندان، كشور را به توانگری رساند.

 

زن زرتشتی در طول تاریخ هر گاه لازم بوده دلاوری ها و فداكاری ها از خود نشان داده و در حفظ خانواده و دین از خود گذشتگی ها نموده است و در درازنای این تاریخ پرفراز و نشیب با وجود محدودیت زیادی كه داشته است همواره كوشیده كه اصول دین به همراه استواری در دین را به كودكانش بیاموزد و به گونه ای آنها را بپرورد كه رهرو نیاكان خود باشند و اندیشه و گفتار و كردار نیك را همیشه سرلوحه ی زندگی خود قرار دهند. باشد كه زن امروزین زرتشتی نیز همچنان باورمند بكوشد و مرد و فرزندان خویش را پشتوانه ای نیك باشد و با آموزش درست و به هنگام فرزندان آنان را مددكار و امانت دار شایسته امانت نیاكان خردمندمان قرار دهد.

 

یاری نامه:

شاهنامه فردوسی     حكیم ابوالقاسم فردوسی چاپ مسكو

جشن های ایرانی     پرویز رجبی

زن در ایران باستان   هدایت علوی

 ————————————————————————-

سپندارمزد نماد بردباری و سازگاری اهورامزدا     

مهربان پولادی  

۲۸ بهمن ۱۳۸۷

 

می ستاییم این زمین را، می ستاییم آن آسمان را،

می ستاییم روان های جانوران سودمند را،

می ستاییم روان های مردان پیرو راستی را،

می ستاییم روان های زنان پیرو راستی را،

در هر سرزمینی که زاده شده باشند،

 

مردان و زنانی که برای پیروزی آیین راستی کوشیده اند،

می کوشند و خواهند کوشید.

(اوستا – فروردین یشت – بند 153 و 154)

 

بهار نزدیک می شود و در تدارک آمدنش یک بار دیگر جهان را با همه ی تلخی ها و سیاهی هایی که بر آن گذشته به جشن زندگی دعوت می کند که بر اساس گاهنامه ایران باستان روز پاسداشت زن و زمین روز مهر و فروتنی که از جلوه های مادر ایرانی است جشن اسفندگان نامیده می شود.

 

در میان امشاسپندان سه امشاسپند سپنته آرمیتی ، هئوروتات ، و امرتات از نظر لغوی مادینه اند هسته ی اصلی این سه امشاسپند مهرورزی  ، عشق بی آلایش ، زایندگی ، از خود گذشتگی و پروراندن است و نشانگر اهمیت زن و مادر در اندیشه و باور ایرانیان باستان  است. از همین خاستگاه است که عبارت های زیبا و دل انگیز ” زبان مادری” ” مادر طبیعت” “مام میهن” و سرزمین مادری به وجود آمد و فراگیر شد.همچنین در باورهای ایرانی نخستین زن و مرد به نام مشی و مشیانه از ریشه گیاهی در دل زمین بوجود آمده و آفریده شدندو در واقع زمین یا سپندارمذ مادر نسل بشر دانسته شده .سپندارمذ واژه مرکب است از سپنته به معنی پاک و مقدس و آرمئیتی به معنی فروتنی و بردباری نیک و مقدس . این واژه در پهلوی به گونه سپندارمت و در فارسی سپندارمذ و اسفند گفته می شود. در شکل مینوی نماد بردباری و سازگاری اهورامزدا و در جهان مادی و خاکی نگهبان زمین است بنابر این اهمیت بسیار او برای مردمان ایران باستان که پیشه چوپانی و برزگری داشتند قابل درک است.اشوزرتشت در گاتها بارها از او یاد کرده است برای زندگی پاک برای آرام بخشی به کشتزاران چراگاه جانوران برای پیدایی یک فرمانروای نیک و برای کمک به پورچیستا در گزینش شوی خویش به یاری فرا می خواند اسفندگان در ایران باستان روز گرامی داشت زمین بارور و همتای انسانی آن یعنی بانوان پارسا بوده است.

 

جشن اسفندگان بر تمام زنان و مادران نیک اندیش ایرانی و زرتشتی خجسته باد.

 ————————————————————————–

«جشن اسفندگان» در گوشه و کنار ایران

فرزانه گشتاسب  

۲۸ بهمن ۱۳۸۷

ابوریحان بیرونی در کتاب خود، آثارالباقیه (1352: 301-302) دربارۀ جشن اسفندگان، چنین نوشته است: «ِاسفَندارمَذ ماه، روز پنجمِ آن، روز اِسفندارمذ است و برای اتفاقِ دو نام، آن را چنین نامیده اند و معنای آن عقل و حِلم است و اِسفندارمذ فرشتۀ موکل به زمین است و نیز بر زن های درستکار و عفیف و شوهردوست و خیرخواه موکل است، و در زمان گذشته این ماه به ویژه این روز عید زنان بود و در این عید مردان به زنان بخشش می نمودند و هنوز این رسم در اصفهان و ری و دیگر بلدان پَهلِه باقی مانده و به فارسی مِژدگیران می گویند…..».

 

غیر از زرتشتیان که این جشن باستانی را تاکنون نگاه داشته اند و مقام زنان پارسا را به ویژه در این روز گرامی می دارند، در گوشه و کنار این سرزمین اهورایی، نمونه هایی از «جشن زنان» برگزار می شود که به احتمال زیاد از جشن اسفندگان به جای مانده است، جشن باشکوهی که زمانی در تمام ایرانشهر برگزار می شده است.

 

در روستای «افوس» در 38 کیلومتری غرب شهر «داران» در روزهای آخر بهار، جشنی به نام «جشن زنان» برگزار می شود. در این روز همه مردان و پسران سپیده دم روستا را ترک کرده و زنان ادارۀ ده را برعهده می گیرند، در این روز زنان لباسهای رنگین می پوشند و به رامش و شادی می پردازند. بعدازظهر مردان به روستا بازمی گردند و هدایایی را که تهیه کرده اند به زنان خود تقدیم می کنند.

 

در روستای «جواهرده» ییلاق واقع در 24 کیلومتری رامسر، پس از برداشت محصول (معمولاً امردادماه) جشنی به نام «گُل کار جشن» برگزار می کنند. در این روز همۀ زنان در مکان مقدسِ روستا یعنی «آدینه مسجد» جمع می شوند و دیوارها و کف آن را پاک و سفید کرده و به زیبایی می آرایند. پس از بازگشت زنان از مسجد، مردان هدایایی را که از «بازار گُل کار جشن» تهیه کرده اند، به آنان هدیه می دهند[i].

 

دلیل تفاوت در تاریخ برگزاریِ این جشن در نقاط مختلف ایران، داشتن تقویمهای قدیمی و بدون کبیسه است که سبب جابجا شدن روزها و ماهها می شده است. غیر از این دو نمونه، شاید بتوان آثار دیگری از برگزاری این جشن کهن را در روستاهای ایران و حافظۀ سالخوردگان ایرانی و همسایه های ایرانی تبار خود بیابیم. پیشنهاد می کنیم اگر شما نیز نمونه هایی از برگزاری این جشن را سراغ دارید، برای ما گزارش کنید.

 

جشن اسفندگان بر تمامی زنان پارسا و پرهیزکار ایران زمین خجسته باد.

[i]   عناصری، جابر. 1362. «در گذرگاه نسیم وعدۀ سپندارمذ»، چیستا، سال دوم، شماره 7 و 8.

 

———————————————-

 

اسفندگان، مادر نوروز        

موبد دكتر مهراب وحیدی  

۲۸ بهمن ۱۳۸۷

گذر روزگان چنان تند و روزها در پی هم که گویا زمانه بی کرانه خداداده، سوار براسبی تیز تک بتاخت در رفتن است به سوی روشنایی دادار. انگار همین دیروز بود که بهمنمگان را بپاسداشت اندیشه نیک بودیم و سده را به گرامیداشت پیدایش آتش تا با توانایی بدست آمده از این روزهای فرخنده، چشم به راه گرامی روز دیگری باشیم که زمین زندگی بخش و بیدمشک آرامش افزای سبز رنگ نشانه های مادی سپندارمزد امشاسپند این فروزه مهر و فروتنی اهورا باشند، تا مردمان بیاد خویش آورند که زمین و زایایی از یک ریشه واژگانی اند که از همان ریشه زن و زندگی بدست آید. و بر همین است که امروز که اسفندگان باشد به گرامی داشت مادران خویش برخیزیم، که هرچه داریم زین گوهران پاک سرشت است و بی مهر آنان زندگی به آرامش نباشد. پس به فرخندگی روز “مادر” ارج می نهیم تمامی زنان اشوان و پاک سیرت را. نیز به همین انگیزه خویشکاری خویش دانیم که همانگونه که مادر را بسیار گرامی باید داشت، زمین را نیز ارج نهاده و از آلودگیها در امان بداریم تا به اورمزد و فروردین ماه که روز زمین است در گاهشمار جهانی ، نوروز را سرآغازی برای شکوفایی جهان و جهانیان داشته باشیم.

 

اسفندگان روز مادر و زن بر تمام مادران و زنان و دوشیزگان هفت کشور زمین خجسته باد

————————————————————————–

 

فلسفه برگزاری 29بهمن ، جشن اسفندگان

● روزی كه زنان در خانه سروری می‌كردند

 

بوذرجمهر پرخیده :

روز پنجم هرماه و ماه دوازدهم هر سال «اسفند» یا«سپندارمز» نام دارد. جشن اسفندگان برابر است با روز سپندارمزد از اسفندماه؛ ۲۹ بهمن ماه خورشیدی در گاهشماری امروز ایران.

ایرانیان از دیرباز این روز را روز زن و روز مادر می نامیدند.

در این روز بانوان و دوشیزگان سروری می‌کرده اند و دیگر افراد خانواده به آنان پیشكش می‌دادند.

ابو ریحان بیرونی در کتاب ارزشمند «آثارالباقیه» با بر شمردن ویژگی های این جشن می‌نویسد: «اسفندارمز فرشته موکل بر زمین است و نیز بر زن‌های عفیف رستگار و شوهردوست و خیرخواه … در زمان گذشته این ماه به ویژه این روز عید زنان بوده است و در این عید مردان به زنان بخشش می‌نمودند و هنوز این رسم در اصفهان و دیگر شهرهای پهله (شهرهای ناحیه ی مرکز و غرب ایران) باقی مانده است».

در جای دیگر آورده‌است که در این روز زنان بر تخت پادشاهی می‌نشستند و فرمان می‌راندند، و همه کارها نیز به دست مردان و پسران انجام می‌گرفت.

این جشن همراه با آیین‌های ویژه برگزار می‌شود. به گفته ابوریحان بیرونی در این روز زنان كارهای خانه را به مردان می‌سپردند. به این روز «جشن مزدگیران » نیز می گفتند و مردان به زنان مزد یا هدیه می دادند.

در این روز زنان لباس و کفش نو می‌پوشند. زنان پرهیزگار و پارسا که در زندگی زناشویی خود فرزندان نیک پرورش داده اند، از مردهای خود پیشکش های ارزنده دریافت می‌دارند.

یکی دیگر از نام های این جشن، جشن «برزگران» یا «برزیگران» است که به انگیزه نقش بنیادین برزگران و کشاورزان در سبز کردن و بارور نگه داشتن زمین بوده است.

مردم ایران در تاریخ خود، کارنامه درخشانی را در زمینه ارج نهادن به جایگاه بلند زن از خود بر جای نهاده و امروز زنان ایرانی از این روی بر خود می‌بالند که در سرزمین زنانی چون: دغدو ، پوروچیستا ، روشنک ، پانته آ، ماندانا ، آتوسا ، شهرناز ، ارنواز ، فرانک ، سیندخت ، رودابه ، تهمینه ، گردآفرید ، فرنگیس ، منیژه ، بانو گشسب ، ویس ، کتایون ، همای ، پوراندخت ، آزرمیدخت ، ….و زندگی می‌کنند ، سرزمینی که بسیاری از زنانش پهلوانانی نامور و دیگر گردان و مبارزانش در دامن شیرزنان پرورانده شده اند.

به راستی چرا این جشن به زنان ویژه شده و بر چه باور و فلسفه ای استوار است؟

«سپنتَه‌آرمَئی‌تی» یا «سپندارمز» آمیزه‌ای است از: «سپنته» : سپند، پاک و مقدس، «آرمئی‌تی» : فروتنی و بردباری.

این واژه در پهلوی ؛ سپندارمت و در فارسی سپندارمز، اسفندارمز و اسفند شده است. در جهان مینوی‌ نماد بردباری و شکیبایی اهوراداده و در جهان مادی نگهبان و ایزدبانوی زمین ِسرسبز و نشان و نمادی از باروری و زایش است.

سپندارمز از امشاسپندان است. از میان امشاسپندان سه امشاسپند نخستین ؛ وهومن، اشه وهیشته و خشتره وئیریه ، نرینه و سه امشاسپند سپنته آرمئیتی، هئورتات و امرتات مادینه‌اند. هسته بنیادین این سه امشاسپند مادینه مهرورزی، عشق بی‌آلایش، زایندگی، از خودگذشتگی و پروراندن است و نشانگر ارج نقش زن و مادر در اندیشه ، فرهنگ و باور ایرانیان است.

در گاتهای اشوزرتشت، هیجده بار از او یاد شده‌است و اشوزرتشت بارها او را برای زندگی پاک، برای آرام بخشی به کشتزاران، چراگاه ها، جانوران، برای پیدایی یک فرمانروای نیک و برای کمک به دخترش پورچیستا در گزینش شوی خویش به یاری فرا می خواند. سپنته آرمیتی در گاتها به چم آرامش افزاینده اهوراداده آمده‌است.

« به درستی گویم هر کس مرد یا زن ای مزدا اهورا بخشد آن چیزی را که تو در زندگانی بهترین می‌شناسی از پاداش اشا و خشترا در پرتو وهومن برخوردار خواهد شد و کسانی را که برای نیایش تو راهنمایی خواهم کرد آنان را همه از پل چینود خواهم گذرانید. » هات 46 بند 10

اینک زمین را می ستاییم؛

زمینی که ما را در بر گرفته است.

ای اََهوره مَزدا !

زنان را می ستاییم.

زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند

و از بهترین اَشَه برخوردارند، می ستاییم.- اوستا – یسنا 38 – بند1

در اساتیر و باورهای ایرانی نخستین زن و مرد جهان به نام «مشی و مشیانه» از ریشه دوگانه گیاهی به نام مهرگیاه و از دل زمین روییده ‌اند و زمین یا سپندارمز ، مادر نخستین دانسته شده است.

در فرهنگ ایرانی، زن و مرد با یکدیگر برابرند و هیچ یک را بر دیگری سروری نیست.هر دو به آزادی زندگی می کنند. دختر در همسر گزینی آزاد است. زنان ایرانی می توانستند تیراندازی ، اسب سواری ، شمشیرزنی و دیگر آیین های پهلوانی را بیاموزند و در شکار و جنگ شرکت جویند. در تاریخ ، گزارش هایی از زنان نامور و شیرافکن ایرانی می خوانیم که با دلاوران و پهلوانان مرد نیز دست و پنجه نرم می کردند و آن ها را شکست می دادند.

در اساتیر ایرانی سپنته آرمئیتی بود که پیشنهاد و فرمان ساختن تیر و کمان برای آرش کمانگیر را به منوچهر شاه داد تا گستره آغوشش را برای فرزندان خود بازتر کند.

در تاریخ ادبی جهان می بینیم که ویژگی های ایزدبانوی سپندارمز، در اندیشه ی جهانیان جای باز کرده. ستایش زن و عشق هنگامی به ادبیات اروپایی (و اندک اندک به فرهنگ آنان) راه یافت که اروپاییان در جنگ‌های صلیبی با فرهنگ ایرانی آشنا شدند.

سراسر اوستا به ویژه فروردین یشت و یسنای 38سرشار از سخنانی در ستایش و گرامی داشت زمین و زن است.

می‌ستاییم این زمین را، می‌ستاییم آن آسمان را،

می‌ستاییم روان‌های جانوران سودمند را،

می ستاییم روان‌های مردان پیرو راستی را،

می‌ستاییم روان‌های زنان پیرو راستی را،

در هر سرزمینی که زاده شده باشند،

مردان و زنانی که برای پیروزی آیین راستی کوشیده‌اند،

می‌کوشند و خواهند کوشید.(اوستا – فروردین یشت – بند 153 و 154)

در نوشته های پهلوی او را یاری رسان نویسندگان و پدیدآورندگان فکر و اندیشه می دانند.

جشن اسفندگان روز زن و روز زمین و زایندگی خجسته باد.

 ————————————————————————–

عشق راستین در ولنتاین اروپایی‌ها یا در اسفندگان ایرانی‌ها؟

 

آناهید خزیر :

چند سالی است كه برخی از جوانان ایرانی روز 25 بهمن را كه غربی‌ها به نام «ولنتاین» می‌شناسند و روز مهرورزی نامگذاری كرده‌اند، با هیاهو و جنجالی غیر متعارف جشن می‌گیرند و با خریدن كادو و هدیه‌های رنگارنگ، مهر و دلبستگی عاطفی خود را كوركورانه و به تقلید از اروپایی‌ها، ابراز می‌كنند. غافل از این كه نیاكان ما، بسیار بهتر و پیشتر از غربی‌ها، می‌دانستند كه در چه روزی و به چه مناسبتی مهر و دلبستگی به یكدیگر را پاس بدارند و جشن بگیرند.

از همه‌ی این ها گذشته، ولنتاین تاریخچه كامل و دقیقی ندارد و هر كس درباره‌ی آن چیزی می‌گوید؛ آنقدر كه افسانه و تاریخ در هم آمیخته می‌شود. گفته‌اند كه در سده‌ی سوم میلادی، امپراتور روم، كلادیوس دوم، برای آن كه سربازانش را مردانی جنگ‌وجو تربیت كند، آنها را از ازدواج و دلبستگی‌های خانوادگی دور می‌داشت و اجازه نمی‌داد كه همسری برگزینند اما كشیشی به نام والنتین (یا: والنتیانوس) مخفیانه سربازان امپراتور را به عقد دختران محبوبشان درمی‌آورد. چندی بعد، امپراتور پی به كار والنتین بُرد و دستور دستگیری او را داد. والنتین كه گرفتار بند و زندان شده بود، دلباخته‌ی دختر نابینایی می‌شود كه به زندان سر می‌كشید. هنگامی كه می‌خواهند والنتین را به گناه نادیده گرفتن فرمان امپراتور اعدام كنند، كارتی برای دختر نابینا می‌فرستد و بر آن چنین عبارت كوتاهی می‌نویسد: «از طرف والنتین». به همین دلیل، اروپایی‌ها روز 14 فوریه را روز مهرورزی نامگذاری كرده‌اند و این روز را بر اساس آنچه كه در تاریخ آنها روی داده، یا گمان می‌كنند كه روی داده باشد، پاس می‌دارند. این تنها یكی از چند داستان و روایتی است كه درباره‌ی ولنتین گفته‌اند.

شگفتی اینجاست كه فاصله‌ی ولنتاین با جشن اسفندگان تنها چند روز است. اما ما اسفندگان را فراموش می‌كنیم و در عوض در روز ولنتاین شور و هیجانی كودكانه از خود بروز می‌دهیم و تنها به این دلیل كه اروپایی‌ها این روز را برای مهر و دوستی انتخاب كرده‌اند، می‌كوشیم از آنها هم پیشی بگیریم و وانمود كنیم كه پای‌بند به دوستی و لابد آشنا با فرهنگ «جهانی» هستیم. درست است كه مهرورزی و دوستی یكی از هدایای آفریدگار به آدمی است و كاری پسندیده و شایسته به‌شمار می‌رود اما آیا بهتر نیست كه روزی را برای این كار برگزینیم كه با فرهنگ و هویت ما سازگاری دارد و برخاسته از ذهن و اندیشه‌ی پیشینیان ماست؟

ولنتاین روزی است كه برخاسته از تاریخ یا افسانه‌های اروپایی است و نسبتی با فرهنگ ما ندارد. اینكه ولنتاین روز مهرورزی است پس فرهنگ خاص و مكان مشخصی نمی‌شناسد، تنها در صورتی می‌تواند پذیرفتنی باشد كه ما نمونه و همانند آن را در فرهنگ و گذشته‌ی خود نداشته باشیم. در حالی كه این گونه نیست و گذشتگان و نیاكان ما، بر پایه فلسفه و معنایی عمیق، روزی از سال را جشن می‌گرفتند و آن را نشانه‌ای از مهر و دوستی می‌دانستند. این روز در فرهنگ ما «اسفندگان» نامیده می‌شود. جشن اسفندگان كه امروزه زرتشتیان برگزار می‌كنند و آن را روز زن و زندگی و ستایش از مهر و فروتنی می‌نامند پیشینه‌ای كهن و باستانی، تاریخچه‌ای خواندنی، ژرف‌‌تر و بسیار پرمعناتر از ولنتاین اروپایی‌ها دارد.

در گذشته‌های دور، در گوشه‌هایی از سرزمین پهناور ایران، در این روز، بانوان لباس و كفش نو می‌پوشیدند و مردان نه تنها به ستایش زنان پاكدامن و پرهیزكار برمی‌خاستند، بلكه پیشكش‌هایی هم به آن‌ها می‌دادند. زنان در این روز از كارهای همیشگی خود در خانه معاف بودند و مردان و پسران، كارهای آن‌ها را انجام می‌دادند.

ابوریحان بیرونی می‌نویسد كه جشن اسفندگان ویژه‌ی زنان است و آن‌ها شادمان‌اند از این كه از همسران خود هدیه دریافت می‌كنند. بیرونی می‌نویسد كه هنوز هم این آیین در اصفهان و ری و شهرهای پهله (مركز و باختر ایران) برجای است، بعد سخنی می‌آورد كه چه بسا شگفتی ما را برانگیزد. او می‌نویسد: «در این روز زنان بر تخت پادشاهی می‌نشینند و فرمان می‌رانند و همه‌ی كارها به دست مردان و پسران انجام می‌شود.»

حالا ولنتیاین را مقایسه كنید با جشن اسفندگان و معنا و فلسفه‌ی اندیشه‌برانگیزی كه دارد. اسفندماه رویش جوانه‌های سبز و نوید زندگی و بهار و زایش زمین و پاسداشت مهر و دوستی است. پس آیا بهتر نیست كه به جای تقلید از اروپاییان، پیام اندیشه‌برانگیز و فلسفه‌ی اسفندگان را درك كنیم؟

—————————————————————————————————————–

اسفند ماه

یکم اسفند/ اورمزد روز
جشن «اسفندی» و هدیه به زنان در نیاسرِکاشان، اقلید و محلات؛ و پختن آش «اسفندی». آغاز سال نو در تقویم محلی نطنز، ساوه و کاشان. در فراهان معروف به «آفتو به حوت» (آفتاب در برج ماهی).

همچنین جشن «آبسالان/ بهارجشن/ جشن روباه» به مناسبت روان شدن جویبارها و طلیعه بهار. خجستگی دیدار روباه. (واژه «آبسالان» با «آبشار» و فشار آب‌ها در پیوند است. در متون کهن، هنگامِ این جشن به گونه‌های مختلفی آمده است که مانند بسیاری از دیگر دگرگونی‌ها ناشی از محاسبه زمان با تقویم‌های گوناگون و کبیسه‌گیری‌های متنوع بوده است.

همچنین روز جشنی به نام «کوسه‌سواری/ کوسه برنشین». مراسم نـمایشی خـنده‌آور که توسط مـردی کـوسـه‌رو که بر دراز‌گوشی سوار بوده بـرگـزار می‌شده است. کـوسـه خـود را باد می‌زده و مردم به او آب می‌پاشیده‌اند.

پنجم اسفند/ سپندارمذ روز
در بیست و پنجمین روز پس از جشن سده. جشن «اسفندگان»، جشنی در ستایش و گرامیداشت «اسفند/ سپَـندارمَذ» (در اوستایی «سْـپِـنْـتَـه‌آرمَئیتی»، در پهلوی «سْـپَندارمَـد») به معنای فروتنی پاک و مقدس و بعدها یکی از اَمْشاسْپَندان. نگهبان و ایزدبانوی زمینِ سرسبز. جشن «سپندارمذگان/ اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده و این روز بنام «مرد‌گیران» (هدیه گرفتن از مردان) در ادبیات فارسی بکار رفته است. بجز این بنام روز جشن «برزگران/ برزیگران» (به مناسبت سبزکنندگان زمین و سبز شدن زمین) نیز خوانده شده است.

دهم اسفند/ آبان روز
جشن «وخشنکام» در گرامیداشت رود «آمودریا/ جیحون»، بزرگترین رود سرزمین‌های ایرانی. این نام از بزرگترین شاخه آمودریا بنام رود «وخش» برگرفته شده است. بیرونی «وخشنکام» را «فرشته جیحون» می‌داند و می‌بایست با «اَناهیتَـه/ آناهید» اینهمانی داشته باشد.

نوزدهم اسفند/ فروردین روز
جشن «نوروز رودها»، گرامیداشت، لایروبی و پاکسازی رودها، کاریزها و چشمه‌ها همراه با پاشیدن عطر و گلاب بر آنها.

بیستم اسفند/ بهرام روز
جشن «گلدان» یا «اینجه»، روز آماده‌سازی و کاشت گل‌ها و گیاهان در گلدان‌ها و نیز جشن درختکاری.

بیست و ششم اسفند/ اشتاد روز
جشن «فروردگان»، جشنی در یاد‌کرد و بزرگداشت روان و فُـروهر (فَـروَهَـر) درگذشتگانِ در این روز و تا پایان سال. این نام به گونه‌های «فرورگان/ فرودگان» نیز آمده است.

بیست و نهم یا سی‌ام اسفند/ مانتره سپند روز یا انارام روز (آخرین روز سال)
جشن پایان فصل زمستان و زمان گاهَنباری بنام «هَـمَـسْـپَـت مَـدَم» در اوستایی «هَـمَـسْـپَـث مَـئیدَیـه» به معنای «برابری شب و روز / برابری سرما و گرما». همچنین هنگام جشن «اوشیدر» در سیستان به آرزوی فرا آمدن سوشیانت. در این روز مردمان دختری را بر شتری آذین شده می‌نشانند و همراه با شادی و سرود او را برای آب‌تنی به آب‌های دریاچه هامون می‌برند. (← سیزده بدر). گرامیداشت درگذشتگان در سُـغد و امروزه نیز در بسیاری نواحی گوناگون. جشن «علفه» در خمین، همراه با بردن علف‌های صحرایی به خانه و روشن‌کردن چراغی در همه اتاق‌ها. زادروز زرتشت به روایت متن پهلوی گزیده‌های زاداسپرم (بخش سی‌ام و سی و یکم).

شامگاه آخرین روز سال در بسیاری از نواحی ایران بر بام‌ها آتش می‌افروزند.

اردیبهشت گان

جشن اردیبهشت گان

جشن های ماهانه

روز سوم از هر ماه باستانی به نام اردیبهشت می‌باشد و بر اساس گاهشماری امروزین، دوم اردیبهشت خورشیدی، برابر با جشن اردیبهشت‌گان است

اردیبهشت گان

جشن راستی و داد

جشن زندگی و مهر (عشق)

این را می دانیم که جشن های ماهیانۀ ایرانی / زرتشتی در روزهای همسانی و برابری نام روز و ماه برگزار می شود. پس روز اردیبهشت از ماه اردیبهشت را اردیبهشت گان می نامیم و جشن می گیریم.

اردیبهشت، همان اَشَ وهیشتَ Asha Vahishta می باشد یا وَه ترین – بهترین اَشَ.

اَشَ نیز همان اَرتَ Arta و اَرد Ard می باشد.

بنیاد یا مفهوم اَشَ یا اَشا، در فرهنگ و آیین ایرانی بسیار دیرینه است و می توان گفت که پایه و مایه و افشره و شیرۀ جهان بینی ایرانی می باشد.

برای« اشا» می توان دستکم چهار مفهوم یا درونمایۀ کلی یادآور شد :

١- هنجار و سامان کیهانی

که با سامان و چگونگیِ کیهان و سپهر و قوانین برپا دارندۀ آن سر وکار دارد .

٢- هنجار و سامان انسانی

که با هنجار و هماهنگی تنی و روانی انسان کار دارد. ارزش هایی مانند اخلاق، راستی، روراستی (صداقت) و …            می توانند در این راستا مورد گفتگو قرار گیرند.

٣- هنجار و سامان جامعه انسانی- مردمی

جامعه یا همبود مردمی نیاز به هنجاری بر پایه های راستی و درستی، داد (عدالت)، آزادی، مردمسالاری و … دارد         تا «مردمی» و آبادکننده و پیشرو باشد.

۴- آنچه که مایۀ سازندۀ هستی و پایدار نگاهدارندۀ آن و پیوند دهندۀ این هنجار و هماهنگی با نیکی و زیبایی است همانا مهر و عشق و گرماست، و البته خرد، آنهم از گونۀ نیک و بِه و بِهمَنشانه که آگاه شونده است و به روشنایی رساننده.

واژه عِشق امروزی، همان عَشَقَ = اَشَکَ = اَشَ است (که واژۀ اَشک نیز از آن می آید). مهر، نیز همان عشق و اش و پیوند است.

از همین روست که در آیین ایرانی، آتش نماد گیتاییِ اشا شناخته شده و گرامی داشته می شود زیرا که هم یکی از آخشیج ها و یا بهتر است بگوییم بنیادی ترین آنها برای برپایی هستی است و هم در خود نور دارد و گرما. هم نماد مهر است و هم خرد. آن، همه را گِردِ خود می آورد، به هم پیوند میدهد و به جنبش می اندازد .

پس براستی که گرامی داشتِ آتش همانا ارجگزاری به همۀ این مفاهیم و ارزش هایی است که یاد شد.

درود بر نیاکان فرهیختۀ ما و درودی بزرگتر بر فروهر اشو زرتشت که به نمادِ چکادِ (اوج) فرهنگ و جهان بینی و کیش و آیین ایرانی، این ارجگزاری را در دین بِهیِ آوردۀ خویش جاودانه کرده و به ما رسانده است.

پس ما نیز بر پایۀ این باورِ اهورایی خویش، در این روز، سپید جامه بر تن می کنیم، که نماد خرد وهومنی و بینش راست و دین بهی است و یا به آتشکده می رویم و یا در خانه آتشی برمی افرازیم، و یا همان مهر و آتش درونی خویش را در کنار یارانمان، در میان گذاشته و بر گرد آن به نیایش می ایستیم.

نیایش می کنیم و از خدای خویش، از خویشتن خویش، از گرمای زندگیِ درونِ خویش سپاسگزاری می کنیم و از آن می خواهیم تا گرمای مهر را درونمان زنده نگاه دارد، و ما را از میان آزمون های زندگی بپروراند و ببالاند تا خرد وهومنی مان افزون گردد و روشن گردیم.

سپاس می گزاریم اهورامزدا، خداوند جان و خرد، خردِ جانبخش و نگاهبان جان، و جانِ برفرازندۀ خرد را، جانِ جانان را.

باشد که مهر و گرما و خرد، روشنایی بخش خرد و کاشانه مان، جامعه مان، شهرمان، کشورمان و جهان مان باشد تا همه در آن از زندگی و خانمان خود برخوردار گردیم.

اَتَ جَمیات – یَتَ آفرینامی

چنان باد که ما خواهانیم

موبد کامران جمشیدی

http://mobedjamshidi.com

—————————————————————————————

جشن اردیبهشتگان، جشن پاسداشت بهترین اشویی

 

اردیبهشت امشاسپند را می‌ستایم، به درستی كه ستودن اردیبهشت امشاسپند به منزله ستودن همه امشاسپندان است كه اهورامزدا جای آسودن آنها را با كردار نیك حفظ می‌كند. و جای آسودن آنها در گروسمان اهوراست. گروسمان وی‍ژه اشوان است و هیچ یك از دروندان (دروغكاران) را بدان جای پر از آسایش و اشویی برای دیدار اهورامزدا راه نیست.

 اوستا – اردیبهشت یشت(یشت سوم(

 

روز اردیبهشت است از ماه اردیبهشت و زمان برپایی جشن اردیبهشتگان. جشنی كه ویژه «اشه‌وهیشته» یا بهترین اشویی است. جشنی ویژه امشاسپند اردیبهشت. جشنی برپاشده در سومین روز از دومین ماه در نخستین فصل سال.

اردیبهشت در جهان مینوی پاكی و راستی و نظم و قانون اهورایی را نماینده است و در گیتی نگاهبانی آتش را بر عهده دارد. آتشی كه در سرتاسر جهان سپندینه است و كمترین گواه آن، آیین‌های آتش بازی و آتش افروزی و چراغانی در شادی‌های همه مردم گیتی است. 3746 سال پیش، اشوزرتشت آتش 16 گروه جامعه (مانند نانوا و آهنگر و مسگر و غیره) را به آتش آتشكده افزود و آنرا به صورت پرچمی سپندینه برای زرتشتیان درآورد كه در آن هیچ قوم و گروهی پایین‌تر از دیگری قرار نمی‌گیرد بلكه همه با هم برابرند. آتش آتشكده كاریان فارس به آتشكده‌های تهران، یزد، شیراز، كرمان و اصفهان آورده شده و هر سال در جشن اردیبهشتگان با آتش 16 گروه جامعه مس (بزرگ) می‌شده است.

آری، هنگامه بزرگداشت دومین امشاسپند فرا رسیده است. بزرگداشت امشاسپندی كه در اردیبهشت یشت، زیباترین امشاسپندان نام نهاده شده و به او درود و ستایش فرستاده شده است. «اشه وهیشته» كه واژه اوستایی اردیبهشت است، از «اشه» و «وهیشته» ساخته شده است. «اشا» در گاتهای اشوزرتشت اسپنتمان 180 بار تكرار شده است و معنای بسیار گسترده‌ای دارد. قانون و آیین ایزدی، راستی و درستی، پاكی و … تفسیرهایی هستند كه از این واژه شده است. «وهیشته»كه بخش دوم این واژه است، به چم «بهترین» است. و اینگونه است كه «اردیبهشت»، «بهترین راستی و درستی» معنی می‌دهد.

اردیبهشت یشت كه یشت ویژه این امشاسپند است، از نماز مشهور «اشم وهو» (كه نماز «اشه وهیشته» هم گفته می‌شود) می‌گوید كه چنین ترجمه شده است: اشویی بهترین نعمت و خوشبختی است. خوشبختی از آن كسی است كه خواستار بهترین اشویی باشد. اردیبهشت یشت همچنین از نماز «ائیریامن ایشیه» سخن می‌گوید كه از بزرگترین، بهترین، زیباترین، توانمندترین، نیرومندترین، پیروزمندترین و درمان‌بخش‌ترین مانثراهاست.

آری، هم‌اینك هنگامه اردیبهشتگان رسیده است. هنگامه شكوفایی گل‌ها، رویش سبزه‌ها، اعتدال و لطافت هوا رسیده است. چه زیباست كه بكوشیم همزمان با این جشن خجسته و دگرگونی‌های طبیعت، دل‌هایمان را با مهر و فروتنی شكوفا سازیم، راستی و پاكی را بیش از پیش در نهادمان برویانیم و فروزه‌های نیك مینوی را همچون زبانه‌های همیشه بالارونده آتش، در اندیشه و گفتار و كردارمان بپرورانیم.

 

 

جشن اردیبهشتگان، جشن پاسداشت اشویی شادباش باد

anjomanemobedan.com

————————————————————————————-

جشن اردیبهشتگان

مهرداد قدردان  

۰۱ اردیبهشت ۱۳۸۷

آتشكده یزداردیبهشت به اوستایی اشه وهیشته (ashavahishta) فراگو (تلفظ) می شود بهره (جزء) نخست این واژه اشه یا اشاست. اشه (asha) همان ارتهاشه را برخی از ریشه ar  به چم (معنی)  چسبیدن گرفته و آنرا به برتری (فضیلت ) گزارش (تعبیر) نموده اند به این شوند (دلیل) که برتری (فضیلت) را دستاورد(حاصل) چسبیدن چیزی خواه مینوی خواه گیتیایی به آدمی میدانند. (arta) به زبان فارسی باستان است (arta=asha) چنانکه میدانیم rt  در زبان فارسی باستان (گویش جنوبی ) برابر sh  اوستایی (گویش شمالی) است

دسته ای دیگر آنرا از ریشه rad   به چم (معنی) سامان دادن (مرتب و منظم کردن) گرفته اندکه در هر دو چم گذاری برآیند (نتیجه) راستی و پاکی و درستی است . وهیشته (vahishta)  برین زاب (صفت برترین یا عالی) از ریشه vah به چم بهترین است و رویهم اشه وهیشته  را بهترین پاکی و راستی دانسته اند. براساس آموزشهای والا و اندیشه برانگیز اشوزرتشت اشه (اشا) اساس آفرینش است و هرآنچه اهورا مزدا آفریده نیک بوده و مبنای آفرینش راستی است و تنها جهان و جهانیان هنگامی آرامش و آسایش راستین خواهند داشت که رو به سوی اساس و مبنای آفرینش خود یعنی راستی آورند که همانا اشون (پیرو راستی) شدن است.

 

اردیبهشت یا اشه وهیشته سومین روز از ماه زرتشتی ، دومین ماه ازگاه شماری ایرانی و دومین امشاسپند است امشاسپندی که خویشکاری اش (وظیفه اش ) نگاهبانی از آخشیجِ (عنصر) سودمند آتش است و چون اهورامزدا سرچشمه همه ء روشنایی ها   بوده  و  آتشی است مینوی  و  سراسر پاک و راست و روشن ،  این شوند (دلیل) آن شده که نمادِ گیتی و این جهانی اش یعنی آتش و روشنایی (نور) پرستش سو(قبله) قرار گیرد  و نگاهبانی از آتشِ گیتی به اشه وهیشته یا اردیبهشت سپرده شود (در قرآن کریم نیز آمده الله نورالسموات والارض و یا در تورات آمده که خداوند به چهره آتش در کوه تور بر حضرت موسی آشکار شد.) و چنانکه گفته شد چون اهورامزدا سراسر راستی ، پاکی و سرچشمه اشه (اشا) است  و نماینده اشه (اشا) در گیتی آتش است آتش و فروغ و روشنایی در دین زرتشتی پایگاهی ارجمند یافته . [ با نگرش بر پیوند ژرفِ سرچشمه راستی و پاکی و فروغ و روشنایی (اهورامزدا) –  اساس آفرینش (اشه)- نمادآیینی و زمینی اشه (آتش )]

 

باید دانست که  بزرگداشت سه آخشیج سودمند دیگر (آب و باد وخاک ) نیز در دین زرتشتی سفارش شده اند چون هر آنچه نیک  و سودمند و راست است اهورایی است و در مسیر اشه ، پس گرامیداشت آن نیز بایسته (واجب) است .

 

جشن اردیبهشتگان جشن پاسداشت آتش است بدرستی دانسته نیست که در ایران باستان این جشن چگونه برگزار میشده گویا در این  روز به آتشکده ها میرفتند و چون دیگر جشنها با نیایش به درگاه اهورامزدا از بخششهای همیشه نیک او سپاسگزاری کرده  و با شادی این جشن را برگزار میکرده اند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه (ترجمه اکبر داناسرشت چاپ امیرکبیر1363 ) رویه (صفحه) 333 آورده است :” اردیبهشت ماه روز سوم آن روز اردیبهشت است و آن عیدی است که اردیبهشتگان نام دارد و برای آنکه هر دو نام با هم متفق شده اند و معنای این نام آن است که راستی بهتر است و برخی گفته اندکه منتهای خیر است و اردیبهشت ملک آتش و نور است و این دو با او مناسبت دارد و خداوند او را به این کار موکل کرده که نیز علل و امراض را به یاری ادویه و اغذیه ازاله کند و صدق را از کذب ظاهر کند و محق را از مبطل به سوگندهایی که گفته اند در اوستا مبین است تمییز دهد.”

 

با آرزوی اردیبهشتگانی خجسته ، با شد که به این جشن بیشتر پرداخته شود شاید در آینده ای نزدیک به جای جشن بهمنگان” روز پدر” این جشن شناسانده شود.

 

پیروزی فزون  همازوری پایدار

———————————————————-

سخنان دکتر موبد اردشیر خورشیدیان در مارکار تهرانپارس       

دکتر موبد اردشیر خورشیدیان  

۰۲ اردیبهشت ۱۳۸۷

دکتر موبد اردشیر خورشیدیان سرنشین انجمن موبدان تهران

به خشنودی اهورامزدا

خجسته جشن اردیبهشت گان، جشن گرامی داشت اشوئی را ازسوی خود و دیگر گرامی هموندان انجمن موبدان تهران و همه موبدان و موبدیاران سراسر کشور، به همه شما باشندگان در این مجلس و همه زرتشتیان و ایرانیان در هر کجای گیتی که به سرمی برند، فرخنده باد عرض نموده ، تندرستی و شادکامی و پیروزی برای همه گان آرمان دارم.  

در دوران بسیار پیچیده و عجیب و استثنایی و در برخی موارد بسیار مبهمی زندگی می کنیم . جهان روزبه روز و دقیقه به دقیقه در حال تغییراست.

حتی بسیاری ازاندیشمندان و بخردان نیز در شناخت درست از غلط ، نیک ازبد ، حق از باطل و راست از دورغ دچار سردرگمی شده اند. بسیاری از بنیاد اندیشه ها و بارهای پیشین ما را بخردانه یا نابخردانه، با تبلیغات راست و دروغ درهم شکسته اند و می شکنند، درحالیکه اندیشه ای کارساز و موثری ندارند که جایگزین نمایند.

از کودکی به ما آموخته اند که زمانی که برای خرید چند کیلو میوه به بازارمی رویم، بتوانیم به راحتی میوه کال را از رسیده، و رسیده را از پوسیده تشخیص دهیم و انتخابات کنیم ولی شوربختانه  کمتر به ما آموخته اند که چگونه و با چه ابزاری بتوانیم اندیشه های کال را از رسیده، سالم را از ناسالم و باورهای پوسیده وارتجاعی و مخرب را از باورهای سازنده و پیشرو و تعالی بخش، و در یک کلام باورهای راستین را از اندیشه های دروغین تشخیص داده، جدا کرده و بر پایه خرد و وجدان شخصی و با اراده و اختیار کامل بهترین را انتخاب نماییم.  براستی چرا باید اجازه دهیم که گرامی ترین فرصت های زندگی ما صرف شنیدن سخنهای یاوه و پوچ این و آن شود، تا اینچنین مغز ما را شستشو دهند، که تخم مرغ سرشار از پروتئین خود را بفروشیم و پفک نمکی برای بچه های مان بخریم و یا دسترنج خود را بدهیم و مشتی سیگارخریداری کرده، دود کنیم و برای خود هزار جور درد و مرض فراهم نماییم. براستی تا کی باید اینچنین سرگشته ماند. چرا باید مشکلات ما انسانها در قرن بیست و یکم هم همان مشکلاتی باشد که اشوزرتشت درکتاب آسمانی زرتشتیان گاتاها بیان فرموده است. براستی چرا با این همه پیشرفت های مادی که بشر درعرصه علم و تکنولوژی داشته است. در بخش مینوی اینهمه از وجدان (دائنه ) انسانی و رسیدن به مقام سپنته منی وآدمیت  دورگردیده است …. 

اشوزرتشت در3746 سال پیش به این مهم پی برد و برای رسیدن به حقیقت، پایه اندیشه خود را بر«شک کردن» گذارد. وسالها با تلاش پی گیر و راستین و صیقلی شده و دور از هرگونه تعصب در عالم اندیشه به پژوهش پرداخت. تا فر اهورایی خویش را یافت و با «او»ی یکتا و بی همتا ارتباط برقرارکرد و به حقایقی بسیار پی برد که در عصر نانوتکنولوژی نیز که دانش بشری چندین میلیون برابر بیش از دانش دوران پیامبر است، بسیاری از اوستا شناسان و اندیشمندان و بخردان را شگفت زده کرده است. سه اصل زندگی بخش پیامبر ما، بنیاد اندیشه ها را سامان بخشید و «نیکی» آن دسته از رفتارهایی شناخته شده، که خوشبختی را برای دیگران فراهم نماید. و بر پایه خرد (منه ) و وجدان (دائنه) به انجام رسد و به دروگ (دروغ ) آلوده نشود و از جاده اشویی (راستی وپاکی) خارج نشود.

بی تردید می دانیم که این فرمول درهمه موارد صادق است که «باورها» ست، که «خلق وخو و اخلاق و رفتار» می سازد و «اخلاق» قانون مینویسد و قانون حدود «آزادی» و امنیت را تعریف می کند و «عدالت»  برقرارمی نماید. و می دانیم که همه اندیشه های بشر از این سه دسته مهم خارج نیست :

1.«اندیشه ها یا باورهای واقعی» یا «رئالیستی» که بر حقایق و واقعیات تکیه دارد.(علم و دانش نیز بدنبال شناخت و اسقرار این دسته از اندیشه هاست. )

2.«اندیشه های فرا واقعی» که انسان را پروازکردن می آموزد و تعالی بخش و انسانیت گستر و سپنته من ساز است.

3.«اندیشه های فرو واقعی» که قومی و گروهی و فرقه ای فکر می کند و انسان را از آدمی زیستن دور می گرداند و بال و پرانسان را می شکنند و فرومایگی می آموزد و دیو و اهریمن سازاست.   

یکی ازبرترین آموزشهای اشوزرتشت که در گاتاها کتاب آسمانی زرتشتیان برای نخستین بار مطرح شد و توسط انجمن مغان به ریاست پیامبر و پس از ایشان توسط «زرتشت روتَمَه ها» و «موبدان بزرگ» پی گیری شد. تا انسان ها را براستی راه راستین تشخیص نیک از بد و راست از دروغ بیاموزد، تا راه شناخت و انتخاب راههای فرا واقعی و انسان ساز را آموخته و جایگزین اندیشه های فرو واقعی و اهرمن ساز هدایت نماید. ایمان به «اهورامزدا» بر اساس شناخت «اشا» و ایجاد «عشق راستین»  در رسیدن به دانای کل و پیمودن راه های رسیدن به «سپنته من» شدن بود که این مجموعه «هفت امشاسپندان»، «هفت پایه عرفان زرتشتی » نامیده شد. و در باور و فرهنگ ایرانی بصورت «هفت شهرعشق » و «هفت خوان رستم» به زندگی خود ادامه داده و امروزه نیز اندیشمندان و بخردان بدنبال آموزش و پرورش از این طریق راستین می باشند. «وهومن(نیک منشی)»، «اردیبهشت(راستی و پاکی و عشق اهورایی)»، «شهریور(شهریاری بر خویش و تسلط برنفس)»، « سپنته آرمیتی(مهر و پیمان و آرامش)»، « خرداد (دانش اندوزی تا رسیدن به مرز رسایی)» و « امرداد (جاودانگی )» . رسیدن به تعالی کامل و «سپنته من شدن » و « یکی شدن با خداوند جان وخرد» می دانیم.  

در میان این هفت جاودانه که  در باوراشوزرتشت به تجلی در آمد و توسط نیاکان با فر و شکوه ما بال و پرداده شد و در میان بهدینان رشد کرد و آموزش داده شد و به تکامل رسید. باور به « اشه وهیشته یا اردیبهشت » که دومین پایه رسیدن به مقام سپنته منی شناخته شده و به مفهوم «بهترین راستی» است، برترین مقام را یافت و «آتش» نماد آن شناخته شد. «اَشا یا اَرتَه» اوستایی که به مفهوم «راستی وپاکی وعشق اهورایی» می باشد، بعدها به واژه «عشق » تغییرنام داد. ولی مفهوم واقعی خویش را در باورایرانی بر جای گذارد و عرفای زیادی از جمله بسیاری از بهدینان همانند ایسدواسترو مهرآسپند و تنسر تا آذرگشسب ها و شهزادی ها را در دامان این باور و فرهنگ پرورش داد و ابوعلی سینا و فردوسی و سهروردی وعطار و حافظ و بسیاری دیگر از بخردان را عاشقانه به دنبال خود کشانید و در دیگر فرهنگهای ملل نیز تاثیر گذار شد و راه راستین «زندگی کردن» را به بخردان آموخت تا بتوانند به مقام جاودانگی رسیده و در «وهشیتم مینیو(بهشت)» یا بهترین جای مینوی که در تصورمی گنجد، جای گیرند و نامی نیک از خود بر جای گذارند و به راستی ابدی شوند.       

اشوزرتشت با شناخت درست خداوند یکتا و بی همتا ، او را اهورامزدا یعنی هستی بخشی ابر دانا شناخت و نام نهاد و درک کرد که هرپدیده ای که درجهان حادث می شود، حاصل عمل کرد قانون دقیقی است که «اشا» نامیده می شود. و به انسان آموخت که با بهترین ابزاری که در دست دارند باید بدنبال کسب دانش باشند تا این قوانین بسیار دقیق حاکم بر طبیعت را بشناسند و با آن هماهنگ گردند تا هم خود و هم جامعه انسانی را از ورطه نیستی و نابودی نجات بخشیده، در مسیر تعالی و تکامل و انسانی زیستن و سپنته من شدن رهنمون شوند. انجمن مگان با شناخت اندیشه های والای پیامبر آریایی خویش، به این آگاهی رسید که هر روز دارای پنج گاه ( فرصت) کاملا طبیعی است که هر بهدین میتواند با شناخت این گاه ها و با تکیه بر نیروی لایزال اهورامزدا و استفاده بهینه کردن از مفاهیم نام روز، با سرودن کلمات مانتره اوستا و آموختن مفاهیم اهورایی آن و با احساس مسئولیت و برنامه ریزی و همگام و همراه شدن با همه نیکان و وهان و اشونان جهان و دوری کردن از دروگوندان و آگاه کردن نادانان، می تواند بهترین زندگانی را که شایسته ستایش است از برای خود فراهم نماید. هر روز از ماه نامی ایزدی (ستودنی ) و هر ماهی نامی از میان روزها، متناسب با آب وهوای ایران برآن نهاده شد و سالنامه زرتشتیان را بگونه ای تنظیم نمودند که هنوزهم ازدقیق ترین و کارآمدترین تقویم های جهان است و شایسته دانسته شد که نام هر روز که با نام ماه برابر می شود، بهدینان  جشنی بیارایند و ضمن ستایش خداوند یکتا و بی همتا، به شادی  بپردازند و دین و فرهنگ آموزند و از یکدیگر انرژی گیرند و همازور شوند.

و اینک نوبت هرکدام از ما زرتشتیان از پیر و جوان و خرد و کلان است که به این حقیقت پی ببریم که به راستی «راه درجهان یکی است و آن راه اشویی است». مفاهیم جشن اردیبهشت گان را که برخواسته از این نام نیک اشویی است را بدرستی بشناسیم و در تمام مراحل زندگی، منه (خرد) و دائنه (وجدان ) را فرا راه خود قرارداده، نیکی را از بدی بر پایه این ترازوی بسیار دقیق، از یکدیگر باز شناسیم و نیکی ستودنی را در پرتو راستی و شادی در زندگی اختیار کنیم و بکار بندیم. کوشش کنیم که به مفهوم واقعی «زندگی»  که در واژه به معنی «زایندگی» است، عمل کنیم و زندگی بدون زایندگی را زندگی راستین ندانیم و با دانش «هفت پایه عرفان زرتشتی» را بدرستی  بیاموزیم و با درک و آگاهی دقیق و درست، «من» خویش را بسوی «هومنی» و «وهومنی» و اگر توانستیم «سپنته منی» به پیش ببریم تا نه تنها موجب افتخار خود و خانواده و شهر و کشورخویش گردیم، بلکه توان آن را بیابیم که بقول گاتاها «دیگر مردمان را نیز بسوی نیکی و راستی، و جهانی را بسوی آبادی و پیشرفت رهنمون گردیم.». به یاری اهورامزدا.

بی تردید، برای همازورشدن با اشون ها نخست بایستی «اشا» را شناخت و اندیشه های والای پیامبرمان اشوزرتشت را به درستی درک کرده درخود پرورش دهیم تا بتوانیم براستی «اشونان (راست کرداران )» را از «دروگ وندان(دروغ پرستان)» و «نادانان » تشخیص داده، باز شناسیم، تا شیفته اندیشه های به ظاهر پر زرق و برق  آنها نشویم. و نادانان را آگاهی دهیم و دانش آموزیم تا دست آویز دروگوندان قرار نگیرند و به بی راهه کشانیده نشوند.

 

دراینجا لازم می دانم از همه اعضا و هموندان انجمن موبدان تهران و هفت گروهی که تحت عناوین گوناگون با انجمن موبدان تهران همکاری می نمایند و همه دانشجویانی که از راههای دور و نزدیک برای فراگیری دانش دین چه در تهران و یزد و کرمان، درکلاسهای آموزش دین و فرهنگ انجمن موبدان شرکت می نمایند و بدنبال یافتن راه درست و نیک و راستین در زندگی می باشند. و همه انجمن ها و سازمان های زرتشتی و همه بهدینانی که به مدیریت دینی و فرهنگی خود احترام می گذارند و کوشش دارند با خردمندی«هم واژی» (هماهنگی و مدیریت) را در جامعه برقرارنمایند. به ویژه ازجناب آقای موبد سروش پور که مسئولیت برگزاری این جشن را به عهده گرفتند و انجمن زرتشتیان تهران که یاری رسان مان شدند و همه هنرمندانی که دراین مجلس خجسته به اجرای نقش می پردازند و با درک درست رسالت دینی و فرهنگی خویش، اندیشه های والای زرتشتی را با زبان پرتوان «هنر» منتقل مینمایند. و همه عزیزانی  که در برگزاری این جشن فرخنده یاری رسان انجمن موبدان خودشان شدند، و همه شما بهدینان ارجمند که با شرکت خود به شکوه این جشن افزودید و با احساس مسئولیت و رعایت سکوت و آرامش به برگزاری این جشن فرخنده یاری رسان شدید. کمال سپاسگذاری کنکاش موبدان را اعلام نمایم. و از اینکه نمی توانیم آن گونه که شایسته و بایسته است از زحمات همه شما گرامیان سپاسگزاری کنیم، پیشاپیش عذرخواهی می کنم.

 باز هم   خجسته جشن اَردیبهشت گان، جشن گرامی داشت راستی را به همه شما جویندگان راه راستین و همه زرتشتیان و ایرانیان در سراسر جهان فرخنده باد می گویم.   

 دیرزیوید. شادزیوید. بکامه زیوید. گیتی تان باد به کامه تن. مینویتان باد به کامه روان. اَغنی اشوبید. همازوربیم. همازور هما اشوبیم. بیاری اهورامزدا. ایدون باد. ایدون ترج باد.   

رییس انجمن موبدان تهران.  جشن اردیبهشت گان 3746 دینی زرتشتی. سالن مارکارتهران پارس

—————————————————————————————

 اردیبهشت ماه

دوم اردیبهشت: بهمن روز
جشن گردآوری گل‌ها و گیاهان دارویی از صحرا.

سوم اردیبهشت: اردیبهشت روز
جشن «اردیبهشتگان»، جشنی در ستایش و گرامیداشت «اَردیبهشت» (در اوستایی «اَشَه‌وَهیشتَه»، در پهلوی «اَرْت‌وَهیشْت») به معنای «بهترین راستی» و بعدها نام یکی از اَمْشاسْپَندان (جاودانان مقدس). کوشیارگیلی در «زیج جامع» از آن با نام «گلستان‌جشن» یادکرده است. اَردیبهشت همچنین نگاهبان آتش است؛ چرا که آتش بهترین جلوه‌گاه راستی و پاکی بشمار می‌رفته است.

دهم اردیبهشت: آبان روز
جشن چهلم نوروز در شیراز و در کنار «حوض ماهی» سعدی.

پانزدهم اردیبهشت: دی به مهر روز
جشن میانه فصل بهار و زمان گاهَنباری بنام «میدیو‌زَرِم» در اوستایی «مَـئیذیوئی‌زَرِمَـیه» به معنای «میانه بهار/میانه فصل سبز». البته میانه بهار با شانزدهم اردیبهشت برابر است؛ اما در گذشته و حتی امروزه، عملاً پانزدهمین روزِ ماهِ دوم هر فصل به عنوان میانه هر فصل شناخته می‌شود.

جشن‌های گاهَـنْـباری (پاره‌های سال/ موسم‌های سالیانه)، ادامه و بازمانده‌ای از نوعی تقویم کهن در ایران باستان است که طول سال خورشیدی را نه به دوازده ماه خورشیدی، بلکه به چهار فصل و چهار نیم‌فصل تقسیم می‌کرده‌اند و هر یک از این بازه‌های زمانی، نام و جشنی ویژه به همراه داشته است.

سال گاهنباری از هنگام انقلاب تابستانی یا نخستین روز تابستان آغاز می‌شده و پس از هفت پاره زمانی، یعنی سه پایان فصل و چهار میانه فصل، به آغاز سال بعدی می‌رسیده است (پایان بهار یا آغاز تابستان مانند دیگر فصل‌ها، دارای جشن گاهنباری نبوده و تنها به عنوان جشن آغاز سال نو بشمار می‌رفته است).

 

آذرگان

جشن آذرگان

جشن های ماهانه



در نُهمین روز از آذرماه زرتشتی برابر با سوم آذر که نام روز و ماه یکی می‌شود یعنی روز آذر در ماه آذر، جشن           « آذرگان » برگزار می شود.

فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام ایزد آذر و بزرگداشت جایگاه آن دراندیشه ایرانیان.

آتش یكی از چهار آخشیج(عنصر) پاك در نزد ایرانیان باستان و زرتشتیان است. آذر نام ایزد نگاهبان آتش است. از این رو، آذرگان نیز در شمار جشن‌هایی است كه آیین‌های آن با بزرگداشت آتش كه یكی از فروزه‌های نیك اهورایی است، نزدیكی و همخوانی دارد.

 آتش در میان ایرانیان از دیرباز از سپندینگی(تقدسی) ویژه برخوردار بوده است. و بنا به یك باور، آنرا جانشین خورشید روی زمین می دانستند. به این شوند(دلیل) است كه در اوستا سرودهایی درباره ستایش آتش و خورشید به چشم می‌خورد. در میان آریاییان هند و ایرانی داستان ها و افسانه های زیادی در مورد پیدایش آتش وجود دارد. اما از همه رایج تر افسانه ی زیبایی است كه در شاهنامه فردوسی آمده است. بر این پایه كه روزی هوشنگ(شاه پیشدادی)، به همراه گروهی از كوهستان می گذشت كه ناگهان ماری تیره تن و تیزتاز در سر راهش پدید آمد. هوشنگ سنگی را برداشت و به سوی مار پرتاب كرد اما سنگ به مار نخورد و به سنگ دیگری برخورد كرد، فروغی پدید آمد و آتش زاده شد.

 

جایگاه آذر در فرهنگ ایران

آذر در اوستا « آتَر/ آتَرش» و در پهلوی « آتُر / آتَخش » و در فارسی امروز « آذر / آتش »است. آذر، ایزد نگاهبان آتش و فروزه اهورامزداست برای همین گاه او را در شمار امشاسپندان آورده اند. در فرهنگ ایران، آتش یکی از پدیده‌های طبیعی ستودنی است چون گرمای زندگی را در کالبد دیگر پدیده‌های هستی جاری می سازد و با نور خود که نشانی از آذر اهورایی است جان و دل یاران اهورامزدا را روشنایی می بخشد پس « سوی پرستش » اهورا مزداست و آتش پرستاران در آتشکده از آن پرستاری می کنند. جشن آذرگان از جشن‌های ویژه آتش در فرهنگ ایران است که در ستایش آذر اهورایی برگزار می شود.



در یسنا نیز بارها به آذر و آتش و اهمیت آن اشاره شده‌است كه چند نمونه از آن به این شرح است:

«ای آذر تویی خوشی بخش جهان مزدا آفریده، ما خواستاریم به وسیله تو با اندیشه پاك، گفتار راست و كردار و آیین نیك، مزدا اهورا را پرستش كنیم و به او نزدیك شویم (یسنا – هات36 بند 3)

 

ایزد آذر در متن‌های کهن

در بسیاری از متون کهن از آذر اهورایی یاد شده و جایگاه او ستوده شده است. برای نمونه در « یسنا، هات 62 » از آذر اهورایی با صفاتی چون « برازنده ستایش و نیایش » ، « گشایش بخش » و « پناه بخش » یاد شده است و از او شادکامی، زندگی دراز، آسایش همگانی، کامروایی و روشنایی خواستار شده اند. همچنین در « آتش نیایش » در ستایش آذر اهورایی آمده است: « درود بر تو ای آتش! ای برترین آفریده سزاوار ستایش اهورا مزدا … به تو ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد ! افروخته باش در این خانه ! پیوسته افروخته باش در این خانه! فروزان باش در این خانه ! تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه! به من ارزانی ده ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! آسایش آسان! پناه آسان ! آسایش فراوان! فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی بخش و جوانمرد، که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند… 

 

آیین‌های جشن آذرگان

در « فرهنگ جهانگیری » ، « برهان قاطع » ، « مروج الذهب مسعودی» و « المدخل فی صناعة احکام النجوم » از « کیا کوشیار ابن لبان شهری جیلی » این جشن را با نام « آذرخش » نوشته اند. ابوریحان بیرونی در « آثارالباقیه » دربارهٔ جشن آذرگان نوشته است: « روز نهم آذر، عیدی است که به مناسبت توافق دو نام ” آذرجشن” می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند است و این روز جشن آتش است و به نام فرشته ای که به همه آتش‌ها موکل است نامیده شده. زرتشت امر کرده در این روز آتشکده‌ها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند .

نیاکانمان آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه‌ها و بام‌ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش‌ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی‌های گوناگون در آتشکده‌ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب‌های خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه‌ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند. یکی از نیایش هایی که در آذر روز هرماه و از جمله در آذر روز از آذرماه خوانده می‌شود « آتش نیایش » نام دارد که پنجمین نیایش از پنج نیایش « خرده اوستا » است

در کتاب پهلوی « بندهش » آنجا که « دربارهٔ چگونگی گیاهان » سخن به میان می آید، از میان گل‌ها « آذریون» گل ویژه آذر معرفی شده و آمده است: « … این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:… آذریون آذر را … ». در متون فارسی گل آذریون را با نام‌های دیگری همچون « آذرگون »، « گل آتشی » یا « گل آتشین » نیز نامیده اند چنان که امیر معزی، صائب و واعظ قزوینی در اشعار خود آن را گلی با رنگ سرخ آتشین تصویر کرده اند و گفته اند که گرچه سرخ است اما گل سرخ نیست و خوش بو هم نیست. اما در برخی دیگر از منابع آن را گلی زرد دانسته اند. پس چنان که پیداست در زمان‌های گوناگون نام « آذرگون » را بر گل‌های مشابه نهاده اند. در همین مورد در لغت نامه دهخدا زیر واژه‌های آذریون و آذرگون آمده است: « گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشه‌های سیاه دارد و خوش بوی نیست و ایرانیان دیدار آن را نیک دارند و در خانه بپراکنند ( از قاموس ). چنان که در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نویسان مانند شعرا در معنی آن نهایت مختلف و مضطرب است، و آن را خیری و نوعی بابونه و سطردیقون و اقحوان و زبیده و کخله و گاوچشم و همیشه بهار و نوعی از شقایق و گل آفتاب پرست و امثال آن گفته اند. صاحب تحفه گوید: نباتی است میان شجر و گیاه بقدر ذرعی برگش بی زواید و نرم بقدر برگ جرجیر و با اندک زغبیت و گل‌های او بزرگ و پهن و مدور و زرد و رخشنده و در وسط او برگ‌های ریزه ٔسیاه مایل به سرخی و به غایت خوش منظر و همیشه رو به آفتاب دارد و به حرکت او دور می کند… و تشویش اقوال مؤلف اختیارات بر ارباب بصر پوشیده نخواهد بود – انتهی . و از این تعریف روشن می‌شود که آذریون همان گل است که اکنون آفتاب گردان نامند : و آذریون از حسد رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و به سان غمگینان از اوراق گلناری چهره زعفرانی بنمود. ( تاج المآثر …)از امثله فوق و نیز از مندرجات فرهنگ‌ها و لغت‌های طبی چنین مستفاد می‌شود که آذرگون را قدما به درستی نمی شناخته اند و یا این کلمه در امکنه و ازمنه مختلف معانی مختلف می داده است . از معانیی که برای این کلمه آورده اند همیشه بهار، خجسته، قسمی از شقایق که اطرافش خیلی سرخ و وسطش نقطه سیاه دارد، لاله، شقر، لاله ٔ دختری، آردم، گل آفتاب پرست، گاوچشم، خیری، کحله و زبیده است و گفته اند نوعی از گل است که بعضی به سرخی زند و برخی به زردی … »

به این ترتیب اگرچه در برخی از فرهنگ‌های گیاه‌شناسی گاه « آذرگون » را به عنوانی صفتی برای گل هایی همچون شقایق، لاله، سیکلامن و همیشه بهار که به سرخی می گرایند، نیز به کار برده اند اما از آنچه در متون کهن فارسی دربارهٔ گل آذرگون یا آذریون برجای مانده چنین می توان نتیجه گرفت که این گلی است گرد و بزرگ با گلبرگ‌های زرد که گاهی نیز به سرخی می زند و با توجه به شواهد موجود به نظر این نگارنده آذرگون یا آذریون مورد اشاره در متون کهن ایرانی گونه ای از آفتابگردان یا همان « Sunflower » با نام علمی ( Helianthus annuus ) است که در اندازه‌های گوناگون و با رنگ‌های زرد یا سرخ یا ترکیبی از زرد و سرخ در طبیعت وجود دارد.

 

———————————————————–

آذرگان، نتیجه مهرورزی و دانش اندوزی    

دکتر موبد مهراب وحیدی  

۰۲ آذر ۱۳۸۷

روزها از پی هم در گذرند و ماهها نیز هم. انگار همین دیروز بود که مهرگان را به بزم بودیم و آبانگان را به جشن اندر. وکنون آذرگان را پس از 53 روز از جشن عشق داریم و 28 روز پس از بزم دانش.

 

چه زیبا این رویدادها در گاه شمار در پی هم چیده که از روز وفاداری و مهر تا روز آتش این نماد عشق، پنجاه و سه روز باشد که نشان از هات پایانی مانتره وخشور بزرگ دارد که سخن از بهروزی یاران دین است و آرمان رسیدن به جایگاه نیک کرداران  و اندرز برای نو عروسان ونو دامادان که با عشق در کنار یکدیگر خواهند بود و نیز از روز خواهش توانایی برای آبهای روان دانش اندوزی تا روز گرما یافتن از آتش عشق در برابری با سرمای نادانی، بیست و هشت روز بگذرد که نشانی از آغازین هات اندیشمند بزرگ جهان باشد که در آن نوید است پاداش پرستش آفریدگار. این جشن آتش است که به نهمین روز از نه ماه گذشت سال و چشم براهی، پیشوازی است برای نمود دادار. و شگفتا بر 9 که  بنیاد دین بر این شمار باشد و برداشتی ز دانش و پرسش دارد به جای جای اوستا که خود “دفتر دانش”است به چم. و اینگونه است که نیاکان اندیشمندمان دانسته اند که تا مهر و عشق و وفاداری به آرمان هستی نباشد ، دانشی بدست نیاید و بدون آن، آتش عشق را گرمایی نخواهد بود و چون چنین شود هستی بخش بزرگ دانا را شناخت نتوان. درودا برآن بزرگانی که آذرگان را نتیجه مهرورزی و دانش اندوزی گذاشته اند تا دیگان را توان شناخت باشد بهرت ما.


———————————————————————

 

عید آتش      

پروین فرزانگی   

۰۲ آذر ۱۳۸۷

ای اهورامزدا آنگاه تو را پاك شناختم كه اندیشه نیك بر من فراز آمد پرسید: به كه نماز می آوری؟ گفتم به فروغ مزدا نماز می آورم، تا مرا تاب و توان هست دل بر راستی می بندم (بند 9 هات 43 گاتها)

 

آتش یكی از چهار آخشیج(عنصر) پاك در نزد ایرانیان باستان و زرتشتیان است. آذر نام ایزد نگاهبان آتش است. آتش در میان ایرانیان از دیرباز از تقدسی ویژه برخوردار بوده است. در واقع آنرا جانشین خورشید بر روی زمین می دانستند و به این دلیل است كه در اوستا سرودهایی درباره ستایش آتش و خورشید در شمار نمازهای معمول و مهم آمده است. در میان آریاییان هند و ایرانی داستان ها و افسانه های زیادی در مورد پیدایش آتش وجود دارد. اما از همه رایج تر افسانه ی زیبایی است كه در شاهنامه فردوسی آمده است. بر این پایه كه روزی هوشنگ،(شاه پیشدادی) به همراه گروهی از كوهستان می گذشت كه ناگهان ماری تیره تن و تیزتاز در سر راهش پدید آمد. هوشنگ سنگی را برداشت و به سوی مار پرتاب كرد اما سنگ به مار نخورد و به سنگ دیگری برخورد كرد، فروغی پدید آمد و آتش زاده شد.

 

در اوستا آمده است اهورامزدا پنج نوع آتش را آفریده است به نام های:

 

1.آذر«برزی سَوَنگه» یعنی آتش بلند سوت یا بزرگ سود. كه عموما به آتش بهرام گفته می شود.

2.آذر «وهوفریانه» یعنی آتش دوستدار نیكی، آتش و گرمایی است كه در جسم انسان و حیوان قرار دارد.

3. آذر «وازیشته» یعنی آتش وظیفه كه آتش ابرها است.

4.آذر «اوروازشت» یعنی و گرما و آتشی كه در گیاهان است

5. آذر «سپنیشته» یعنی پاك ترین آتش ها كه آتش بهشت است و درگروثمان (عرش) در بارگاه اهورایی فروزان است.

 

نماد این آتش ها در جهان مادی به صورت سه آتش مقدس است به نام هایی:

1.آذرفرنبغ             2.آذربرزین مهر          3. آذرگشسب(آذرگشنسب)

 

اگر چه پیدایش آتش را به صورت یك اتفاق به هوشنگ نسبت می دهند پیدایش این سه آتش هم در رابطه با هوشنگ بوده است. در گزیده های زادسپرم آمده است كه در زمان فرمانروایی هوشنگ هنگامی كه مردم بر پشت گاو اساطیری «سویشوگ» به كشورهای دیگر می رفتند شبی طوفان شدیدی رخ داد و آتش دانها كه بر سه جا بر پشت گاو نهاده شده بود و آتش در آن ها قرار داشت و در دریا افتاد و همه جا را روشن كرد این آتش را بر سه آتشدان نشاندند كه خود سه فره شد، این سه آتش عبارتند از آْذرفرنبغ كه می گوینددر كابل، در افغانستان كنونی یا در كاریان فارس قرار داشته و مخصوص طبقه موبدان بوده است. آذرگشسب كه در شیز آذربایجان(تخت سلیمان كنونی) بوده و به شاهان و جنگجویان اختصاص داشته و آذربرزین مهر در كوه ریوند در شمال غربی نیشابور قرار داشته و مخصوص طبقه كشاورزان بوده است. در بندهش این داستان با جزئیات بیشتر به تهمورث نسبت داده شده است:

 

«هرمزد در آغاز آفرینش، چون سه فره، به پاسبانی جهان فراز آید. بدان تن، فره مندانه همی در جهان اند. در پادشاهی تهمورث چون مردم به پشت گاو سرسیوگ از خونیرس به دیگر كشورها می گذشتند. شبی، میان دریا، به باد سخت و موج دریا،‌ آتشدان كه آتش در او بود، كه به پشت گاو به یك جای كرده شده بود. با آتش به دریا افتاد و در آن هر سه آتش چون (آن) یك فره كه به جایگاه آتشدان بر پشت گاو (بود). درخشیدند و همه (جا) روشن بود و آن مردمان بازگشتند.»

 

اما اعتقاد بر این است كه این سه آتش مقدس افسانه های تاریخی نیستند بلكه در طول تاریخ همواره حامی و راهنمای انسان بوده اند. این سه آتش به پادشاهی جمشید یاری رساندند و هنگامی كه فره جمشید از او جدا شد. آذرفرنبغ فره او را از دست ضحاك رهایی بخشید. آذربرزین مهر تا زمان گشتاسب حامی زرتشت و الهام دهنده ی او بود و گفته اند كه آذرگشسب تا زمان خسروپرویز پادشاه بزرگ ساسانی جهان را حفظ كرده است.

 

برای برگزاری مراسم، در آیین ما سه آتش وجود دارد: آتش بهرام، آتش آذران و آتش دادگاه

 

آتش بهرام مهمترین آتشی است كه از زمان های كهن مورد احترام بوده است. آتش بهرام راه شاه پیروزمند آتش ها می گویند و نمادی از راستی و اشا است.

 

آذرفرنبغ، آذربرزین مهر و آذرگشسب از آتش های بهرام هستند. آتش بهرام شبانه روز روشن بوده و نیایش آن طبق تشریفات خاصی انجام می گرفته است. جریان تطهیر بهرام یك سال به طول می انجامید و جریان طولانی و دشواری داشته به این صورت كه شانزده آتش را از جاهای مختلف و طبقات و صنعت های اجتماع چون آتش چلنگر(آهنگر)، زرگر، مسگر،‌ نانوا، آشپز، آجرپز و… جمع آوری می كردند و 1128 بار آنرا تطهیر می كنند، سپس با شكوه فراوان آنرا به آتشكده می بردند و در جایگاه مخصوص قرار می دادند و در این مراسم كه «تخت نشین» نامیده می شود موبدان این آتش را مانند شاه بر تخت می نشاندند به این صورت كه چوبی را به شكل تخت می گذاشتند و بر بالای آن تاجی به نشانه پادشاهی آویزان می كردند و آتش را بر این تخت می نشاندند سپس 4 موبد چتری را روی آتش گرفته و آنرا حمل می كردند و در پیشاپیش آنها موبدانی با شمشیر و گرز (نشانه ایزد بهرام) حركت می كردند ودر دنبال آنها بهدینان با وقار تمام حركت می كردند. پس از برگزاری مراسم تخت نشین موبدان چند عدد از شمشیر و گرزها را به دیوار آتشكده آویزان كرده و در هر گوشه زنگی به زنجیر می آویزند تا در هر یك از پنج گاه شبانه روز هنگام خواندن سرود آنرا به صدا در آوردند. در آتشكده فقط موبد خاصی می تواند به آتش بهرام نزدیك شود، سایر بهدینان و حتی موبدان دیگر نباید به آن نزدیك شوند آنها فقط می توانند آتش را از میان پنجره مشبكی كه در حریم آتش قرار دارد ببینند و نیایش خود را انجام بدهند.

 

آتش آذران یعنی «آتش آتشان» آتش محلی است و از آتش های خانگی كه سه بار بكار برده شده باشد تهیه می شود كه آتش آدران و آدریان نیز نامیده می شود.

 

آتش دادگاه همان آتش خانوادگی بوده و مردم معمولی و غیر روحانی نیز می توانستند از آن مراقبت كنند.

 

در واقع تطهیر آتش ها بیانگر این مطلب بوده كه انسان نیز باید مانند این آتش ها تطهیر شود یكی از پارسیان نام آور در این مورد استدلال می كند همان طور كه آتش برای تطهیر از همه ی طبقات جمع آوری می شود همه انسان ها هم صرف نظر از طبقه اجتماعی اگر مرحله ی تطهیر را بگذرانند در نزد اهورامزدا برابر هستند.

 

شاهان به هنگام سفرهای جنگی توده ای از آتش مقدس را به همراه می بردند. خسروپرویز یكبار برای اینكه آذرگشسب به دست دشمنان نیفتد مجبور شد كه آنرا به داخل ایران برگرداند و یزدگرد سوم نیز در هنگام حمله ی اعراب «آتش بهرام ری» را كه بسیار نزد ایرانیان مقدس بود به همراه خود برد. این آتش سال ها در سفرهای یزدگرد همراه او بود تا سرانجام آنرا در مرو در آتشكده ویژه ای كه ساخت جای داد.

 

در زمان ساسانیان آتشكده ها تنها محلی برای نگهداری آتش و نیایش به درگاه اهورامزدا نبوده است، بلكه مكانی فرهنگی،‌ ورزشی، دینی بوده است كه با داشتن كتابخانه و منابع مختلف به كار آموزش جوانان در زمینه های دینی و فرهنگی می پرداختند همچنین در این مكان به آنها فنون سواركاری و تیراندازی هم آموزش می دادند. ثبت هر تولد و مرگی نیز در آنجا صورت می گرفته و محلی برای نیایش های جمعی و برگزاری مراسم های دینی هم بوده است.

 

جشن آذرگان

 

یكی از جشن های ماهیانه است. روز نهم هر ماه و ماه نهم هر سال خورشیدی به نام این ایزد است. تا جایی كه میدانیم جز ابوریحان بیرونی هیچ كدام از نویسندگان ایرانی به آیین های جشن آذرگان نپرداخته اند. ابوریحان بیرونی می نویسد: «روز نهم آذر عید است كه آنرا برای توافق دو نام آذر جشن می نامند و در این روز به افروختن آتش احتیاج می یابند و این روز عید آتش است و به نام فرشته ای كه به همه ی آتش ها موكل است موسوم است و زردشت امر كرده كه در این روز آتشكده ها را زیارت كنند و در امور عالم مشاوره كنند و «آتش زوهر» كه شامل عود و كندر و خوشبوكننده ها است و در گذشته هنگام بهار كره تازه حیوانی بوده است را به آتش نزدیک کنند»

 

در واقع این عید در قدیم آغاز زمستان بوده، مردم به آتشكده ها می رفتند و ضمن مراسم نیایش اهورامزدا بر آتش عود و صندل و چوب های خوشبو می گذاشتند و به دلیل تغییر فصل و آغاز سرما از آتشی كه در آتشكده بود. هر كسی با مراسمی ویژه آتشی را به خانه می برده و اتش زمستانی خانه را با آتش تقدیس شده می افروخت كه تا پایان زمستان در خانه روشن بوده و معتقد بودند كه این آتش برای آن ها شگون و بركت می آورد.

 

وقتی به آتش، این فروغ ایزدی كه هنوز از پس سده ها و قرن ها در آتشكده ها فروزان و پابرجا است می نگریم به یاد می آوریم فداكاری نیاكان خرمندمان در پاسداری دین و از جان گذشتگی شان در برپاداری آن، تا این فروغ اهورایی كه نشانه ای از بخشش خداوند بر انسان ها و نماد و پرچمی برای ما زرتشتیان است جاودانه و ماندگار، ما را رهنمون سرمنزل پاكی و راستی و اردیبهشت امشاسپند شود. به گفته فردوسی بزرگ آن سخنور فرزانه و سترگ:

 

نگویی كه آتش پرستان بدند

پرستنده پاك یزدان بدند

 

و نیز آذرگان است و هنگامه ی شادی بر پایه چامه سخنور راستین حافظ اهل راز

به باغ تازه كن آیین دین زرتشتی

كنون كه لاله برافروخت آتش نمرود

 

 

«سوزان باشی در این خانه

بی گمان سوزان باشی در این خانه

فروزان باشی در این خانه

شعله ور باشی در این خانه

به آرمانی دیرپا

به فرشگرد(رستاخیز) توانا

همچنان درفرشگرد توانای نیك»

(یسنای 62 نیایش آتش بند 3)

 

 

یاری نامه:

1.جشن های ایرانی دكتر پرویز رجبی

2.بندهش برگردان دكتر مهرداد بهار

3.اساطیر و فرهنگ ایران دكتر رحیم عفیفی

4.مزدیسنا و ادب فارسی دكتر محمد معین

5.گزیده های زادسپرم برگردان دكتر محمد تقی راشد محصل


—————————————————————————

به گرامیداشت سوم آذرماه و جشن آذرگان

● برافروخته باد آتش جاویدان در ایران اهورایی

 

بوذرجمهر پرخیده :

آتش نماد راستی است؛ تنها آتش است كه پلیدی را به خود راه نمی‌دهد و همواره به بالا سر می‌ساید، خود می‌سوزد و جهانی را گرما و نـور می‌بخشد. مردم راستی‌جو، همانند آتش همیشه یكسان و یكرنگ بوده، خود را به پلیدی‌ها نمی‌آلایند و نور، شادی، گرما و انرژی به جامعه می‌بخشند.

فروغ، نور و روشنایى که نمادی از نور و روشنایى دنیای راستین اهورایی و مینوی است، در شادابی روان و دل آدمی، اثرى بس شگرف دارد. انسان را به جایگاه نور خدایى مى‌برد. این‌كه ایرانیان باستان هنگام نماز به روشنایى و نور رو مى‌كردند، به این سبب بوده است كه روشنایى نماد خداوند است و هر جا روشنایى هست، خرد هست، راستى هست، مهر هست و خدا آنجاست.

جنبش و جوشش در نهاد تمام هستی آتشی اهورایی است که ریشه و بن جهان را گرمی می‌بخشد. مولانا می‌سراید:

آتش عشق است کاندر نی فتاد/ جوشش عشق است کاندر می‌فتاد

آتش است این بانگ نای و نیست باد/هر که این آتش ندارد نیست باد

در دین زرتشت، هر آن‌چه آفریده اهورامزداست براى جهان و جهانیان سودمند است و باید پرستاری و ستوده شود. آتش یکی از نیک‌ترین آفریده‌های اهورامزداست؛ از این رو ایرانیان باستان به آتش وابستگى ویژه‌اى داشتند. آتشدان فروزان در پرستشگاه‌ها، در جایگاه روان مینوی اهورامزداست. اگر زرتشتیان رو به سوى نور دارند و آن را پرستش سو مى‌دانند، براى نزدیك شدن به اهورامزدا، پروردگار و آفریننده جهان مینوی و هستی‌بخش است كه خود سرچشمه همه‌ی نورها است. اشوزرتشت خداوند را «شیدان شید» دانسته و در همه‌ی هستی در جنبش می‌بیند.

دل هر ذره را که بشکافی/ آفتابیش در میان بینی

آتش؛ بزرگ‌ترین پدیده و یافته‌ی آدمی است. ایرانیان نخستین‌بار آتش را در تلاش زندگی یافته‌اند؛ آن چنان که: روزی هوشنگ شاه پیشدادی، با همراهان خویش به شکار رفته، بر سر راه خود ماری می‌بیند و برای کشتن آن سنگی پرتاب می‌کند که«پدید آمد آتش از آن سنگ باز». این آتش به خار و خاشاک افتاده و فروزان می‌شود. در این استوره دو نماد نابرابر و در برابر هم زندگی ایرانی، روبروی هم می‌ایستند: مار که نماد و هم‌ریشه مرگ است در برابر آفرینش آتش که نماد روشنایی و فروغ است. آتش در گذشته ایران و سنت‌های ارزشمند نیاکان ما از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است. چرا که در کنار زندگی انسان، توانایی، گرما و کوشش را به همراه آورده و سرآغاز و سرچشمه پیشرفت شده است.

زرتشتیان در تاریخ خود با روشنایی آتش زنده ماندند و آن را به مانند پرچمی برافراشته همواره روشن نگه داشته و به پایداری آن مهر می‌ورزند و آرزومند درخشش نور در جان و روان همه نیک‌اندیشانند.

آتش برای مردمان همه سرزمین‌ها از روزگاران بسیار دور تا به امروز گرامی بوده و هر گروهی به گونه‌ای آن را ستوده‌اند. خداوند با پیغمبر خود؛ «موسا»، با زبان آتش گفت وگو مى‌كند و آتش بر «ابراهیم» گلستان مى‌شود.

ایرانیان، از سی و یك جشن سالانه كه در هفتاد و سه روز برگزار می‌کنند ـ افزون بر جشن سوری(چهارشنبه سوری) ـ چهارجشن به پاس و بزرگداشت ِ آتش دارند: اردیبهشتگان، شهریورگان، آذرگان و سَده.

«ای خرامنده سرو ِ تابانْ ماه/ روز ِ آذر مَى ِ چو آذر خواه

شادمان كن مرا به مَى كه جهان/ شادمان شد به فرّ ِ دولت ِ شاه»

(مَسعود ِ سعد ِ سَلمان)

جشن آذر گان در روز آذر از ماه آذرماه ؛ نهمین روز از نهمین ماه از گاهشماری زرتشتی برابر با سوم آذر ماه خورشیدی برگزارمی‌شود.

در گذشته در سرتاسر ایران، آذرگان همچون مهرگان و نوروز جشنی همگانى بوده، ولی امروز به گونه‌ای آیینی ــ دینى، تنها زرتشتیان این جشن را زنده نگه داشته‌اند.

ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه درباره این جشن آورده: «… روز نهم آذر عیدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می‌گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند می‌باشند و این روز جشن آتش است و به نام فرشته‌‌ای که به همه آتش‌ها موکل است نامیده شده، زرتشت امر کرده در این روز آتشکده‌ها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند … »

این جشن هنوز هم نزد زرتشتیان با شادى برگزار می‌شود. در گذشته، این روز، روز نشست، گفت‌و‌گو و همه‌پرسی درباره زندگی‌ هازمانی(اجتماعی) بوده است و این برگرفته از آیینی بسیار دیرینه است که مردمان به دور آتش گرد می‌آمدند و درباره زندگی شان به گفت‌و‌گو می‌پرداختند.

در آذرگان «سدره‌پوشی» برگزار می‌شود. نوجوانان زرتشتى با پوشیدن سدره و بستن كشتى، دین خود را برمی‌گزینند. آن‌ها که تا دیروز زرتشتى‌زاده بودند، با پوشیدن سدره و بستن كشتى زرتشتی می‌شوند.

در جشن آذرگان، زرتشتیان با لباس آراسته و پاکیزه، به آتشکده می‌روند. نیایش روزانه خود را برگزار می‌کنند و با سرایش آتش نیایش که بخشی از خرده اوستاست، آذرایزد را گرامی می‌دارند و آیین جشن آذرگان را به جا می‌آورند.

در باور زرتشتیان، آب، باد(هوا)، خاک و آتش، چهار آخشیج سپندینه و از بین‌برنده‌ی ناپاکی‌هایند. در این میان، آتش برای داشتن روشنایی و گرما، ارج بیشتری دارد و از این رو، زرتشتیان برای نیایش و ستایش اهورامزدا، به آتشکده ــ جایگاه آتش ورهرام ــ می‌روند.

آتشكده‌ها در تاریخ به نام‌های «درمهر»، «آدریان»‌، «آتش بهرام»(ورهرام) خوانده شده‌اند و افزون‌بر نیایشگاه زرتشتیان، همایشگاه دینی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی نیز بوده‌اند و به راستی سنگر دانش و بینش بوده است.

خردمندانه است كه به جشن‌های ایرانی که نماد شادی بوده و برخاسته از فرهنگ پربار ایرانی‌اند، به ویژه جشن‌های آب و آتش، در ایران زمین دوباره جان تازه‌اى ببخشیم و آن‌ها را همگانى كنیم؛ چنان‌كه در گذشته نیز همگانى بوده‌اند. در فرهنگ ایرانی جشن‌ها برای شادی‌اند و در پی كار و کوشش و آبادانی می‌آیند و آبادانی، شادی‌افزا و دربردارنده نور و روشنایی درونی برای روان انسان‌هاست.

————————————————————

آذرگان، جشن ارج‌گذاری به آتش

 

گروه زرتشتیان

ارج نهادن به چهار آخشیج(:عنصر) آب، آتش، باد و خاک، نزد ایرانیانهمواره از ارزشمندی ویژه‌ای برخوردار بوده است. پاسداری و پرستاری از اینچهار آخشیج و در این میان آتش که نزد نیاکان ما به عنوان نماد پاکی و راستیاز آن یاد شده است تا جایی است که ایرانیان از دیریاز به اجاق خانه‌شانسوگند یاد می‌کرده‌اند.

 

آتش یا آذر، در اوستا آتَر و در زبان پهلوی به گونه‌ی آتور و آتَخش آمده است، که واژه‌ی آتوربان (نگهبان آتش) نیز از آن برگرفته شده است. آذر یکی از همراهان اردی‌بهشت امشاسپند و ایزد نگهبان آتش و پاینده‌ی روشن بودن آتشگاه‌هاست.

زرتشتیان بر این باورند که اهورامزدا، آفریدگار یکتا، جایگاه و سمت و سویی ندارد، از این‌روی هنگام نیایش و خواندن اوستا رو به سوی نور با خدای خود به راز و نیاز می‌پردازند. آن‌ها بر این باورند که روشنایی و نور نمودی از نور کل (اهورامزدا) است. همان‌گونه که در باورهای سامی نیز می‌بینیم که خدا در کوه تور، در دل آتش بر حضرت موسا نمایان می‌شود.

ارج نهادن به این پدیده‌ی ارزشمند در نزد ایرانیان و به‌ویژه زرتشتیان تا اندازه‌ای بوده که گروهی را دچار گمراهی و باورهای نادرست کرده است. این گروه زرتشتیان را پرستنده‌ی آتش و آتش‌پرست خوانده‌اند. باور نادرستی که در این میان وجود دارد، واژه‌ی پرستیدن را برابر واژه‌ی تازی «عبادت» گرفته و اندیشیده‌اند که زرتشتیان آتش را جای خدا گذاشته و او را عبادت می‌کنند. در حالی که پرستیدن از ریشه‌ی واژه‌ی پرستار و به چَم(:معنای) پرستاری و نگه‌داری کردن از چیزی است. ایرانیان پس از کشف و مهار آتش به دست هوشنگ، پادشاه پیشدادی، به ارزش و کاربرد بی‌مانند آن در زندگی پی بردند و آن را ارج بسیار می‌نهادند. هم‌چنین از آن‌رو که ابزار آتش‌زا به مانند کبریت در زمان‌های باستان در دسترس نبود و یک آتش سرچشمه‌ی آتش دیگری می‌شد، ایرانیان با پرستاری و نگاه‌داری از آتش، برای همیشه روشن ماندن آن، می‌کوشیدند. آتش آدریان‌ها نیز هم‌چون موجود زنده‌ای نیازمند نگه‌داری و تیمار بوده است. از این‌رو در گذشته یک موبد همواره مسوول نگه‌داری از آتش و خوراک دادن به آن بود که او را «آتوربان» می‌نامیدند و تا به امروز نیز این رسم زنده است.

استرابون، جغرافی‌دان و تاریخ‌نگار یونانی درباره‌ی جایگاه آتش نزد ایرانیان می‌گوید: «ایرانیان هرگز بر آتش نمی‌دمند بلکه آن را با بادبزن، باد می‌زنند و آن را با لاشه‌ی مرده یا چیزهای ناپاک نمی‌آلایند.» گرچه منظور استرابون از این جمله، باید آتش سپند(:مقدس) بوده باشد.

زرتشتیان بنابر گاه‌شمار خود، در روز آذر از ماه آذر، برابر با سوم آذرماه در سالنمای رسمی کشور، آذرگان را جشن می‌گیرند. اگرچه ابوريحان بیرونی در کتاب خود، «آثارالباقيه» جشن آذرگان را نهمین روز از آذر می‌داند:

«… روز نهم آذر عيدی است که آن را برای توافق دو نام آذر جشن می‌گيرند و در اين روز به افروختن آتش نيازمند می‌باشند. و اين روز جشن آتش است و به نام فرشته‌ای که به همه‌ی آتش‌ها موکل است ناميده شده. زرتشت امر کرده در اين روز آتشکده‌ها را زيارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمايند …»

در این‌باره باید گفت، بنابر گاه‌شمار زرتشتیان هر سال از 12 ماه و هر ماه از 30 روز تشکیل شده است که هر روز نامی ویژه‌ی خود را دارد. پنج روز پایان سال را نیز که روزهای «پنجه» گویند به نام‌های اَهنَوَد، اُشتَوَد، سپَنتَمَد، وُهوخشَتر نام‌گذاری کرده‌اند. بر پایه‌ی این گاه‌شمار، هر زمان نام روز و ماه برابر می‌شده است آن روز را جشن می‌گرفته‌اند. برای نمونه آذر که نام سومین روز ماه است، در ماه آذر جشن آذرگان را پدید می‌آورد. اما باید توجه داشت که در سالنمای رسمی کشور پنج روز پنجه و روز پایانی اسفندماه به شش ماه آغاز سال افزوده شده و ماه‌های بهار و تابستان 31 روز است. از این‌رو سالنمای رسمی کشور و گاه‌شمار زرتشتیان در فصل پاییز و زمستان 6 روز با هم اختلاف دارند.

پس زرتشتیان در نهمین روز از آذرماه بنابر گاه‌شمار خود و سومین روز از آذرماه خورشیدی آذرگان را جشن می‌گیرند. آن‌ها در این جشن با برافروختن آتش و سوزاندن چوب‌های خوش‌بو بر روی آن به پیشواز سرما می‌روند و با پوشیدن جامه‌های پاکیزه و آراسته به آدریان‌ها رفته و با خواندن اوستای «آتش‌نیایش» به راز و نیاز با پروردگار و ستایش فروزه‌ی بی‌همتای او (آتش) می‌پردازند.

«ستایش پاک تو را باشد ای آتش پاک‌گوهر، ای بزرگ‌ترین بخشوده‌ی اهورامزدا، ای فروزه‌ای که درخور ستایشی، می‌ستایم تو را که در خانه‌ی من افروخته‌ای. برابر تو می‌ایستم برای نیایش با همه آیین‌های دین، دستی “بَرسَم” و به دیگر دست چوبِ خوش‌بوی خشکی که زبانه‌اش روشن و سوزشش بپراکند بوی خوش را و تو ای سزاوار ستایش، بهره‌مندی از درخشندگی آن به هنگام سوختن و بوی خوش آن. ای ایزد بزرگ همواره ما را دریاب، ببخشا به ما آن‌چه را که کامیابی دهد، آن‌چه را که رستگاری دهد و بهروزی و بهزیستی آورد، بهره‌مند کن ما را از بهترین زمین‌ها که در آن خانه‌های پر آسایش برپا داریم و دریاب روان ما را که آرامش داشته باشد و راه پاک پارسایی را بسپَریم. ستایش، نیایش، ارمغان نیک، ارمغان دلخواه، ارمغان دوست‌داشتنی، نیاز به تو ای آفریده‌ی اهورامزدا (آتش). فروزان باش در این خانه، فروزان باش تا دیرزمان، تا رستاخیز بزرگ. به من رامش و روزی و زندگی بسیار با رسایی کامل و خوش‌زبانی و دین‌آگاهی و پس از آن خردی بزرگ و پاینده و پس از آن دلیری نیرومند و استوار، هوشیاری و وظیفه‌شناسی و بیداری و فرزندان برومند و زیرک و نگه‌بان کشور و…. ارزانی دار. ای دانای بی‌همتا، به فریاد من برس، کسی که سپاس‌دار است از روشنایی و نور بهره‌مند باشد.»

نماز آتش‌نیایش که در بالا آمده است و به آن آتش بهرام‌نیایش نیز گفته می‌شود و از سوی موبدان در پنج گاه نماز روزانه نیز خوانده می‌شود، از دل هات 62 یسنا برآمده است. گرچه در جای‌جای اوستا به نام آذر برمی‌خوریم اما تنها بخشی که در اوستا به ستایش آتش پرداخته شده، همین هات 62 یسنا است. این گمان نیز هست که پیش‌تر یشتی ویژه‌ی آذر در بخش یشت‌ها بوده که در پی تازش بیگانگان به سرزمین‌مان آن بخش از میان رفته است.

زرتشتیان در زمان‌های نه چندان دور با برپایی آیین‌هایی ویژه با گردآوری آتش 16 پیشه مانند مس‌گری، آهن‌گری، زرگری، نانوایی، رخشورخانه، در کنار آتش سپندینه‌ی آدریان، آتش را بزرگ می‌کردند تا نمادی از پرچم ما باشد و هم‌بستگی را میان مردم بیش‌تر کند. گفتنی است که آدریان به مرکزیت آتشکده می‌گویند که در آن آتش سپند نگه‌داری می‌شود و آتشکده مجموعه‌ای را می‌نامند که افزون بر آدریان، ساختمان‌های گوناگونی مانند کتاب‌خانه و مدرسه و درمانگاه و… نیز در آن وجود داشته باشد.

در اوستا از پنج گونه آتش یاد شده است:

– آذر بِرِزی سَوَنگهَ: به چَم آتش بسیار سودمند، آتش سپندینه‌ای که سرچشمه‌اش در آسمان است و در برابر اهورامزدا می‌سوزد. آتش آدریان‌ها نیز از پرتو این آتش سپندینه(:مقدس) است.

– آذر وُهوفریانَه: آتشی است که در بدن انسان و جانوران فروزان است و گرمابخش وجود آن‌ها است.

– آذر اوروازیشتَه: آتشی است که در گیاهان می‌سوزد و در چوب وجود دارد که بر اثر سایش، آتش ملموس پدید می‌آورد.

– آذر وازیشتَه: آتشی آسمانی و برقی جهنده که در پهنه‌گاه آسمان پخش می‌شود و دیوان را می‌راند.

– آذر سپِنیشتَه: آتشی است که در گروسمان (بهشت) در برابر اهورامزدا می‌سوزد.

 

شاید بتوان گفت آتش بزرگ‌ترین پدیده‌ی مادی و مینوی بوده که دگرگونی بزرگی را در زندگی انسان‌ها پدید آورده است. آتش پدیدآورنده‌ی صنعت و سرچشمه‌ی بسیاری از پیشرفت‌های انسان تا به امروز بوده است؛ از همین‌رو ستایش و ارج نهادن به آتش تنها ویژه‌ی زرتشتیان نیست، بلکه از روزگار کهن در میان ملت‌های بزرگ و متمدن، تبارهای بدوی و ابتدایی و هم‌چنین ادیان بزرگ جهان، آتش مورد ستایش و بزرگ‌داشت بوده و هست. آتش در باورهای غیرزرتشتی هم جایگاه ویژه‌ای دارد.

 

————————————————————————————————-

آذر ماه

یکم آذر/ اورمزد روز
روز برگزاری «آذر جشن»، یکی دیگر از جشن‌های در پیوند با آتش به مناسبت فرا رسیدن ماه آذر و برافروختن نخستین شعله زمستانی.

نهم آذر/ آذر روز
جش «آذرگان»، جشن آتش دیگری در گرامیداشت «آذر/ آتر» و ایزد منسوب به آن.

سی‌ام آذر/ انارام روز
جشن «شب چله» یا «یلدا»، انقلاب زمستانی و جشن زایش خورشید. ایرانیان در این شب با فراهم آوردن خوراکی‌های گوناگون تا بامداد به انتظار دیدار نخستین پرتوهای خورشید بیدار می‌نشسته‌اند. بیرونی در «آثار‌الباقیه» از آن با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آنرا «میلاد خورشید» دانسته است. تقویم میلادی نیز با اندک تغییراتی ادامه همین میلاد است که بعدها آنرا به میلاد مسیح نسبت داده‌اند.

همچنین هنگام جشن پایان پاییز و نیز نیمه سال و گاهنباری به نام «میدْیارِم» در اوستایی «مَـئیذ‌یائیرْیـه» به معنای «میانه سال» و منظور سال گاهنباری است با مبدأ آغاز تابستان.

آبانگان

جشن آبانگان

جشن های ماهانه

جشن آبانگان فرخنده باد
آبان روز از ماه آبان در گاهشمار زرتشتی برابر با چهارم آبان ماه خورشیدی

آبانگان یکی از جشن‌های ایرانی است که در ستایش و نیایش ایزدبانو آناهید که ایزد آب‌های روان بوده است، برگزار می‌شده است. زمان برگزاری این جشن در آبان روز از آبان برابر با روز چهارم آبان بوده است.

آبان (نام ِ دیگر ِ ارِدْوی سورَ اَنَهیتَه/اَناهیتا) ایزدْبانوی ِ آبهای روی زمین و نگاهبان ِ پاکی و بی آلایشی در جهان ِهستی است. اناهیتا در اسطوره‌های ایرانی، یکی از تابناک‌ترین چهره‌ها و یکی از کارآمدترین نقشْ وَرزان است و در اوستا، سرود بلند و زیبایی به نام آبانْ یشت با خیالْ نقش‌هایی دل پذیر، ویژهٔ نیایش و ستایش اوست:

اوست بَرومندی که در همه جا بلندْ آوازه‌است.

اوست که در بسیار فَرّه مَندی، همچند ِ همهٔ ِ آبهای روی زمین است.

اوست زورمندی که از کوه ِ هُکَر به دریای ِ فراخْ کرت ریزد. من — اهوره مَزدا — او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم

ایرانیان در جشن آبانگان برای پاسداشت آب به کنار چشمه ها می رفتند وبرای بالندگی آب های روان بخشی از نیایش اوستا به نام آبزور را می خواندند.

در اسطوره‌های ایرانی گفته می‌شود که در این روز زَو پادشاه ایران بر افراسیاب پیروزی یافته و او را از سرزمین خویش راند و نیز در این روز پس از پنج یا هفت سال خشکی باران آمده‌است.

 

 

————————————————————————————————-

جشن آبانگان          

مهربان پولادی  

۰۳ آبان ۱۳۸۷

نیاكان گرامی ما بدون تردید شادترین مردمان جهان بودند و رسم شادزیستی را اشوزرتشت برای آنان برجای گذاشت برابری  نام روز و ماه یكی از این بسیار جشنهاست .روز دهم آبان در گاهشماری زرتشتی، آبان روز نام دارد که به نام آب و فرشته آب است . آب که آبان جمع آن است ، در اوستا و پهلوی آپ و در سانسکریت آپه می باشد . آبـان یشـت، پنجمین یشت و یكی از كهـن‌ترین یشت‌های اوستـا بـا نام‌های اَرِدْویسور یشت و آنـاهید یشت نیز نامیده شده و در بزرگداشت و ستایش «اَرِدْویسـورَه اَنـاهـیـتَـه»، سروده شده است. این نام به گونه‌های: «اَناهیت»، «اَناهید»، «آناهید»، «آناهیت»، «آناهیتا» و «ناهید» نیز آمده است. «اَرِدْویسورَه اَناهیتَه» پیش از آنكه در دوره‌های بعدتر به ایزدبانوی بزرگ آب‌ها تبدیل شود، نامی برای یك رود و یك ستاره بوده است. «اَرِدْوی» یا «اَرِدْویسورَه» نام یك رود، و «اَنـاهـیـتَـه» نام یك ستاره و نیز لقب آن رود بوده‌اند.  رود «اَرِدْوی» همان رود «آمودریا» بوده است كه بزرگترین، پرآب‌ترین، طولانی‌ترین و پهن‌ترین رود همه سرزمین‌های ایرانی به شمار می‌آید. این رود در مسیر 2540 كیلومتری خود از شعبه‌ها و دریاچه‌ها و بركه‌ها و آبشارهای بسیاری برخوردار می‌شود. «آمودریا» با نام «پنج‌آب»، از بلندی‌های «هُـكَـر» به دریای «فراخكرت» روان می‌شود. بلندی‌های «هُكَر» ظاهراً همان كوه‌های سر به آسمان كشیده «پـامـیـر» است  و دریای فراخكرت همان دریای مازندران است كه در دوران باستان آب آمودریا مستقیماً به آن می‌ریخته است.

 

عنصر آب مانند عناصر اصلی دیگر ( آتش و خاک و هوا ) در آئین قدیم مقدس است و آلودن آن گناه می باشد و برای هریک از آنها فرشته مخصوصی تعیین شده است . به گواهی اوستا و نامه های دینی پهلوی ، ایرانیان آخشیج های چهارگانه را که اساس اولیه حیات است می ستودند و اکنون هم زرتشتیان آنها را پاک می دانند و مانند سابق بنام فرشته ای هریک از آنها را می ستایند . در بندیک و دو کرده هشت هفتن یشت بزرگ می گوید : ” به سرچشمه آب درود می فرستیم ، به گذرهای آب درود می فرستیم ، به کوههایی که از بالای آنها آب جاری است درود می فرستیم ، به دریاچه ها و استخرها درود می فرستیم . ” در یسنا شصت و پنج بند ده اهورامزدا به اشوزرتشت می گوید : ” نخست به آب روی آور و مراد خویش از آن بخواه ” . باید متوجه بود فرشته آب نیز به همین نام می باشد و به احترام این فرشته باید آب را پاک نگاهداشت و آنرا به نیکی ستود . در ویشتاسب یشت بند هشت گوید : ” آب فرایزدی بخشد به کسی که او را بستاید . در جشن آبانگان ، پارسیان بویژه زنان در کنار دریا یا کنار رود فرشته آب را نیایش می کنند . ایرانیان قدیم آب را مقدس می دانستند و هیچ وقت آنرا آلوده نمی کردند و آبی را که از اوصاف سه گانه اش ( رنگ و بوی و مزه ) تغییر می یافت برای آشامیدن و شستشو به کار نمی بردند .

 

استرابون جغرافی نویس یونانی گوید : ” ایرانیان در آب جاری خود را شستشو نمی دهند و در آن لاشه و مردار نمی اندازند و عموماً آنچه ناپاکی است در آن نمی ریزند ” . به روایتی دیگر  در این روز زو پسر طهماسب از سلسله پیشدادیان به پادشاهی رسید و مردم را به کندن نهرها و تعمیر آنها امر کرد و در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که فریدون بیوراسب ( ضحاک ) را اسیر کرده خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را مالک شوند ” .

 

مانند آب پاك و روان باشید جشن آبانگان خجسته باد.

مهربان پولادی

برگرفته از اوستای كهن

 

——————————————————————–

آبانگان جشن آبهای روان    

فریدون بهرامیان  

۰۴ آبان ۱۳۸۷

می ستاییم آبهایی را که در زمین می جوشند چه آنهایی که جریانشان کند وچه آنهای که جرینشان تند است آن آبهایی که خدا داده و به سهولت جاری می شوند و قابل شناوری و پاک کننده و صفا بخشند و نعمت بزرگی هستند در دنیا (هفتن یشت کرده چهارم)

آبانگان جشنی است ملی و سنتی که در روز آبان از ماه آبان که به نام آب و فرشته ی آب است برگزار می شود .

آبان که جمع آب است در اوستای پهلوی آپ و در سانسکریت  آپه(apa) می باشد این آخشیج(عنصر) مانند دیگر آخشیج ها (آتش ،هوا،خاک) در آیین ایرانیان باستان مقدس است و آلوده کردن آن گناه می باشد و امروزه ما زرتشتیان آنها را پاک می دانیم و مانند گذشته به نام فرشته ی آنها ، هریک از آنها را گرامی می داریم.

هرودت می گوید :ایرانیان در میان آب ادرار نمی کنند و آب دهان خویش را در آن نمی اندازند و دست در آن نمی شویند .

استرابون جغرافی نویس یونانی می گوید: ایرانیان در آب جاری خود را شست وشو نمی دهند و در آن لاشه و مردار نمی اندازند و عموما” آنچه که ناپاک است در میان آن نمی ریزند .

حتی از گناهان آن زمان که توسط موبد آذرپاد مانتره سپند در پتت (صفحه ی 172 کتاب موبد اردشیر آذر گشسب))آمده به شکل زیر است :

آب را از سرچشمه نابود و آلوده کردن و به آب چیزهای ناپاک ریختن دست شوین(ناشتا) درآب نهر یا جوی آب روان شستن -زنان ناپاک دست به آب روان زنند -موی و ناخن در آب روان ریختن  که آمده است:

با انجام این ناشایستی ها خرداد امشاسپند از آن شخص آزرده و ناخشنود می شود. به احترام فرشته ی آب، آب ها را پاک  نگه می داشتند که نگهبانی فرشته ی آب با فرشته ی مقدس خورداد است. علاوه بر او دو فرشته ی مقدس دیگر یکی به نام آپام نپات و دیگری آناهیتا نگهبان آب می باشند .

بخش بزرگی از کتاب اوستا ((آبان یشت)) (یشت پنجم) که یکی از باستانی ترین یشت ها می باشد به این ایزد بانو ((آناهیتا)) اختصاص دارد در این یشت آمده است که او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره با بازوان سپید و اندامی برازنده، کمربندی تنگ بر میان بسته و به جواهر آراسته و ….

و گل نیلوفر آبی ((لوتس)) ویژه ی  این ایزد بانو است و دلیل این همه سنگ نگاره از این گل در تخت جمشید و جاهای دیگر چیزی جزء بزرگداشت او، و نمایش حضور فراگیرش در زندگی ایرانیان نمی توان باشد .

و اما فلسفه ی پیدایش این جشن را در داستانی اسطوره ای نقل می کنند که مانند دیگر اساطیر کهن به تاریخ باستان ایرانیان باز می گردد که در باره ی پیدایش جشن آبانگان روایت است که در پی جنگ های طولانی بین ایران و توران، افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریز ها و نهرها را ویران کنند. پس از پایان جنگ، پسر طهماسب که زو (( در اوستا اوزوه آمده ))  نام داشت، دستور داد تا کاریز ها و نهر ها را لایروبی کنند و پس از لایروبی ، آب در کاریز ها روان گردید وایرانیان آمدن آب را جشن گرفتند.

در روایت دیگر آمده است که پس از هشت سال خشکسالی در ماه آبان باران آغاز به باریدن کرد و در آن زمان جشن آبانگان پدید آمد، زرتشتیان در این روز همانند سایر جشن ها به آدریان ها می روند و پس از آن برای گرامیداشت فرشته ی آب ها به کنار جویها و نهرها می روند و اوستای آبزور که آب و آبان تعلق دارند را که توسط موبدان خوانده می شود اهورامزدا را ستایش و در خواست فراوانی آب می کنند در این بخش می پردازیم به گفته ی موبد رستم کاووسیان زاده در رابطه با آبانگان:

در حدود 30 سال پیش بانوان زرتشتی در روز آبان گرد هم می آمدند و برنامه هایشان خواندن آتش نیایش و آبزور و تندرستی بود و در روز آبان از ماه آبان((جشن آبانگان)) کنار رودخانه یا آب روانی می رفتند و مراسم دینی را برگزار می کردند که البته همراه با چک و دوله و مشاعره بود .

 در اواخر بانو سوسن ورجاوند این جشن گرامی را در خانه ی پدرییشان بصورت خواندن اوستای تندرستی و …. در پایان اوستا پذیرایی ویژه ی زرتشتیان ((آش و سیرگ)) انجام می شد. 

منبع:

یشتهای استاد ابراهیم پورداود

————————————————————————-

فردا جشنی برگزار می‌شود به پاسداشت «آب»

● اگر دردم یكی بودی چه بودی

 

میترا دهموبد :

 

آبان، ماه آب‌ها است. ماه ایستادن و گوش دادن به نجوای آب، به آن‌چه می‌سراید و می‌رود، به آوایی كه هزاران سال، آرام دل زمین و زمینیان بوده‌است.

چهارم آبان‌ماه، در هنگامه‌ای كه ماه آبان با روز آبان، برابر هم می‌رسند، جشنی به پا می‌داریم با نام آبانگان، جشن پاسداشت آب‌های روان.

آبانگان جشن ستودن آب است، جشنی كه در آن، یك‌بار دیگر اما استوارتر از هر بار،آب را معنا می‌كنیم، زمزمه می‌كنیم و می‌شنویم.

دست‌ها را به آسمان برمی‌داریم و از خداوند می‌خواهیم تا ما را در پاسداشت این داده‌ی نیك اهورایی(خدایی)، یاری دهد. چشم را به آسمان می‌دوزیم و از ابرهای كوچك و بزرگ این پهنه‌ی نیلی‌رنگ، می‌خواهیم تا بر این سرزمین خشك وتشنه ببارند.

جشن آبانگان، هنگامه‌ای است كه به خود باید ایست دهیم و بپرسیم كه آیا آب، این مایه‌ی زندگانی و شادابی را پاس داشته‌ایم؟

می‌گویند كه در پی جنگ‌های دور و دراز میان ایران و توران، افراسیاب تورانی، دستور داد تا كاریزها و نهرها را ویران كنند. پس از پایان جنگ، پسر تهماسب كه «زو»، نام داشت، دستور داد تا كاریزها و نهرها را لایروبی كنند. لایروبی انجام شد و آب، دوباره روان. می‌گویند؛ ایرانیان روان شدن آب را جشن گرفتند و آبانگان نهادند.

و البته برپایه‌ی داستانی دیگر می‌گویند؛ ٨ سال، خشكسالی، چیره بود تا آن‌كه در آبان‌ماه، باران باریدن گرفت و آن‌هنگام، جشن آبانگان پدید آمد.

به گمانم هریك از این داستان‌ها، پیامی با خود دارند كه سال‌هاست به دست فراموشی سپرده‌ایم، از یاد برده‌ایم كه سرزمینمان، سرزمینی خشك است، ارزش و جایگاه آب، فراموشمان شده و از یاد برده‌ایم رنج تشنگی و بی‌آبی را.

چندگاهی است كه گوش‌هایمان نمی‌شنوند و چشم‌هایمان نمی‌بینند. نمی‌دانم كه خوابیم یا خود را به خواب زده‌ایم. دیگر نه زمین را می‌شنویم و نه آب را.

آب را گل می‌كنیم و در فرودست انگار، زمین را به یغما برده‌ایم. در خانه‌هایمان نشسته‌ایم و درها و پنجره‌ها را به روی فریادهای هشدار بسته‌ایم. انگار نه انگار كه آب‌های زیرزمینی، اكنون دارند واپسین، نفس‌هایشان را می‌كشند و ما رمقشان را كشیده‌ایم. انگار نه انگار كه كسانی كه فردا و فرداها بر این زمین خواهند زیست، فرزندان خودمان، همان جگرگوشه‌هایمان، هستند.

می‌دانم كه شما هم می‌دانید كه چه بر سر آب، شیره‌ی جان زمین و مایه‌ی زندگی خود آورده‌ایم. گواه تاراجی كه كرده‌ایم، زمین‌های بایری است كه روزی، روزگاری سبز بودند و پربار. گواه یغماهایمان، كشاورزان آواره‌ای هستند كه روزی روزگاری، هكتار‌هكتار، زمین زیر كشت داشتند اما هنگامی‌كه آب خشكید، پریشان بیغوله‌های شهری شدند تا شاید نانی به كف آورند.

هر روز بامدادان، شیر آب را كه باز می‌كنیم، بیشتر و بیشترش كه می‌كنیم، باز هم توهم، دامنمان را می‌‌گیرد، گمان می‌بریم كه بر اقیانوسی از آب شیرین نشسته‌ایم كه برایش، پایانی نیست. زیر دوش آب‌ گرم حمام، ساعت‌ها می‌نشینیم و در خواب و خیال، غوطه می‌خوریم، به گمانمان تا جاودان، از این دوش،‌ آب می‌بارد.

هزاران سال، آدمی بر این كره‌ی خاكی، زیست اما به اندازه‌ی دو سده‌ی كنونی، آب و زمین را تاراج نكرد.

درختان را بریدیم و به جایش، خانه ساختیم. با قطع درختان از منابعی كه در راه آسودگی و تندرستی زمین و زمینیان، كارشان تولید اكسیژن بود، كاستیم. با ساخت خانه‌هایمان، روزنه‌های تنفس زمین‌را گرفته‌ایم. با خودروهایمان و با دودكش كارخانه‌‌هایمان، دود به حلقوم آسمان فرستاده‌ایم اما هنوز هم خود را به بی‌خبری و به خواب زده‌ایم.

سوراخ شدن لایه‌ی ازن را رقم زدیم اما به‌جای آن كه دریابیم كه چرا سوراخ شد، از اشعه‌ی آسیب‌رسانی می‌گوییم كه در پی این سوراخ شدن، بر پوست‌هایمان آسیب می‌رساند. راه‌ چاره را در زدن كرم‌های ضدآفتاب یافته‌ایم و هنوز هم بر همانیم كه بودیم، هنوز هم آب، خاك و هوا را بی‌خیالیم.

ترك‌های این زمین تشنه به چشممان نمی‌آید. از گرمی هوا و زمین می‌نالیم اما هنوز باور نداریم كه بانی‌اش خودمان بوده‌ایم. بی‌بارانی آسمان و تشنه‌كامی زمین را می‌بینیم اما هنوز هم خود را به خواب زد‌ه‌ایم.

جشن آبانگان در راه است، شاید آبانگان فرصتی باشد تا بایستیم و به خاك بی‌آب سرزمینمان به آبی آسمان بی‌ابر این دیار بنگریم و از خود بپرسیم كه راستی چرا در این سرزمین، كه از همه‌ی شیرها، شلنگ‌ها و دوش‌هایش، باران می‌بارد، مردمانش در گذشته، در هر كجای این سرزمین از هر قوم و به هر زبان و لهجه، این‌همه دعای باران و آیین‌های باران‌خواهی‌داشته‌اند؟

 

————————————————————————————————-

آبـان ماه

چهارم آبان/ آبان روز
روز جشن بزرگ «آبانگان» در گرامیداشت ستاره روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه/ آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اَرِدْوی/ آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزد بانوی بزرگ «آب‌»ها در ایران.

دوازدهم آبان/ ماه روز
برابر با سیزدهم تـیرمـاه تقـویم طبری و روز جشـن تـیرگان در مازندران که «تیرماهِ سیزه شو» نامیده می‌شود.

پانزدهم آبان/ دی به مهر روز
جشن میانه فصل پاییز و زمان گاهَنباری بنام «اَیـاثْـرِم» در اوستایی «اَیـاثْـرِمَـه» به معنای «آغاز سرما».

بیست و هفتم آبان/ آسمان روز
برابر سیزدهم تـیرماه دَیـلمی و روز جـشن تیرگان در گیـلان کـه به نام «تـیرجـشن» و «گالشی جشن» شناخته می‌شود.

نوروز

نوروز

زجمشید و نوروز یاد باد        به ایران دل مردمان شاد باد

همچنین ببینید : جشن ها ، نیایش نوروزی ، برگرفته از اوستا ، نوروز می آید ، تاریخ در نوروز ، نوروز در تاریخ ، خوان نوروزی ، سروده پهلوی نوروز به همراه برگردان به پارسی ، نمادهای مادی امشاسپندان بر سر سفره نوروز ، نوروز تابستانی ، نوروز در شاهنامه ، نوروز، جشنی جهانی با ریشه‌ی ایرانی ، نوروز در شاهنامه ، نوروز و شاهنامه ، از هفت شین تا هفت سین ، هفت چین نمادی از همه چیز

 

نوروز برابر با اول فروردین ماه (تقویم شمسی)، جشن آغاز سال و یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. امروزه زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

بنا به پیشنهاد آذربایجان،مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰) ۲۱ ماه مارس را به‌عنوان روز جهانی عید نوروز، با ” ریشهٔ ایرانی ” به‌رسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن می‌گیرند توصیف شده‌است.

پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیده‌بود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد.


زمان نوروز 

جشن نوروز از لحظهٔ اعتدال بهاری آغاز می‌شود. در دانش ستاره‌شناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیم‌کره شمالی زمین به لحظه‌ای گفته می‌شود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان می‌رود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده می‌شود، و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با ۲۰، ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد.

در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که تقویم هجری شمسی به کار برده می‌شود، نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقویم میلادی متداول است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته می‌شود و روز آغاز سال محسوب نمی‌شود.


واژهٔ نوروز

واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی «نو»(تازه – جدید.اکنون) و «روز»(رووز-رز-روژ در فارسی میانه به چم خورشید و آفتاب هم بکار می رفته امروز معادل the day ) به وجود آمده است.

امروزه در فارسی این نام در دو معنی به‌کار می‌رود:

۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری(برابری شب و روز) و آغاز سال نو
۲) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»

ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد می‌کردند. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو می‌نامیدند.


واژه نوروز در الفبای لاتین
در متن‌های گوناگون لاتین، بخش نخست واژه نوروز با املای No،Now،Nov وNew Naw و بخش دوم آن با املای Ruz، Rooz و Rouz نوشته شده است. در برخی از مواقع این دو بخش پشت سر هم و در برخی با فاصله نوشته می‌شوند . در تلفظ خراسانی و فارسی میانه آنرا به شکل Newrouz نیروز تلفظ می کرده اند که بسیار شبیه به نیوروز است و ترجمه آن می شود روز جدیدیا همان اولین روز سال نو.

اما به باور دکتر احسان یارشاطر بنیان‌گذار دانشنامه ایرانیکا، نگارش این واژه در الفبای لاتین با توجه به قواعد آواشناسی، به شکل Nowruz توصیه می‌شود. این شکل از املای واژه نوروز، هم‌اکنون در نوشته‌های یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار می‌رود.


پیشینه

منشأ و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. در برخی از متن‌های کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متن ها، کیومرث به‌عنوان پایه‌گذار نوروز معرفی شده است. پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شده است که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان، دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند.


جغرافیای نوروز

منطقه‌ای که در آن جشن نوروز برگزار می‌شد، امروزه شامل چند کشور می‌شود و همچنان در این کشورها جشن گرفته می‌شود. برخی آیین‌های نوروز در این کشورها با هم متفاوت‌اند. مثلاً در افغانستان سفره هفت‌میوه می‌چینند؛ اما در ایران سفره هفت سین می‌اندازند.

جغرافیای نوروز با نام نوروز یا مشابه آن، سراسر خاورمیانه، بالکان، قزاقستان، تاتارستان، در آسیای میانه چین غربی (ترکستان چین)، سودان، زنگبار، در آسیای کوچک سراسر قفقاز تا آستراخان و نیز آمریکای شمالی، هندوستان، پاکستان، بنگلادش، بوتان، نپال و تبت را شامل می‌شود.

همچنین کشورهایی مانند مصر و چین جزو سرزمین‌هایی نیستند که در آنها نوروز جشن گرفته می‌شد، اما امروزه جشن‌هایی مشابه جشن نوروز در این کشورها برگزار می‌شود.

در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۰۹ (۱۰ فروردین ۱۳۸۸)، پارلمان فدرال کانادا، اولین روز بهار هر سال را به عنوان نوروز (Nowruz Day)، عید ملی ایرانیان و بسیاری اقوام دیگر نامگذاری کرد.

در تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۱۰ سازمان ملل متحد با تصویب یک قطعنامه در مقر سازمان در نیویورک، عید نوروز را به عنوان روز بین‌المللی نوروز و فرهنگ صلح در جهان به رسمیت شناخت.


آیین‌ها 

خانه‌تکانی

خانه‌تکانی یکی از آیین‌های نوروزی است که مردم بیشتر مناطقی که نوروز را جشن می‌گیرند به آن پایبندند. در این آیین، تمام خانه و وسایل آن در آستانه نوروز گردگیری، شستشو و تمیز می‌شوند. این آیین در کشورهای مختلف از جمله ایران، تاجیکستان و افغانستان برگزار می‌شود.

آتش‌افروزی
رسم افروختن آتش، از زمان‌های کهن در مناطق نوروز متداول شده است. در ایران، جمهوری آذربایجان و بخش‌هایی از افغانستان، این رسم به‌صورت روشن کردن آتش در شب آخرین چهارشنبه سال متداول است. این مراسم چهارشنبه‌سوری نام دارد. پریدن از روی آتش در ایام نوروز در ترکمنستان نیز رایج است.

همچنین رسم افروختن آتش در بامداد نوروز بر پشت بام‌ها در میان برخی از زرتشتیان (از جمله در برخی از روستاهای یزد در ایران) مرسوم است.

سفره‌های نوروزی
سفره‌های نوروزی یکی از آیین‌های مشترک در مراسم نوروز در بین مردمی است که نوروز را جشن می‌گیرند. در ایران، بسیاری از نقاط جمهوری آذربایجان و برخی از نقاط افغانستان، سفره هفت سین پهن می‌شود. در این سفره هفت چیز قرار می‌گیرد که با حرف سین آغاز شده باشد؛ مثل سیر، سنجد، سمنو، سیب و … به هفت سینی که چیده می‌شود معانی خاصی نسبت داده‌اند. مثلاً سیب را نماد زیبایی و تندرستی، سنجد را نماد عشق و محبت، و سکه را رزق و روزی گفته‌اند.سفره نوروز از زمانهای کهن بوده اما به این صورت بوده است که سفره ای را پهن می کردند و در بشقابهای سفالی و یا فلزی آنواع آجیلهای خشک شده مانند توت خشک – برگه خشک شده زردآلو و هلو و پختیک(پخته شده و خشک شده لبو)و عسل و سر شیر خشک شده، کلوچه، گعگ (کیک) قطاب و نان سرموکی و … می گذاشتند تخم مرغ رنگ شده حتما در سفره وجود داشت. در این سفره بعضی چیزها فقط جنبه زیبایی داشت مانند تخم مرغ و آیینه ولی سایر چیزها برای خوردن و پذیرایی میهمانان بودو هر زمان که تمام می شد بلافاصله صاحبخانه ظروف را مجدد برای میهمانان جدید پر می کرد. اما اینکه هفت چیز با نام سین باشد پدیده جدیدی است به نظر می‌رسد گذاشتن هفت جزء آغازشونده با حرف سین در سفرهٔ نوروزی پدیده‌ای است که در اواخر دوره قاجار رایج شده و پیشینهٔ تاریخی ندارد، بلکه توسط رسانه‌ها فراگیر شده است.ضمنا مردم قبل از نوروز به حمام می رفتند و شلوغ ترین روزهای سال گرمابه ها چند روز سال نو بود گرمابه که معمولا با چوب و هیزم در (گرخانه)GOr khaneh یا آتش خانه آب حمام را گرم می کرد حتما یک ذخیره خاص چوب و هیزم را برای روزهای نوروز ذخیره می کرد. شب نوروز همه پلو یا چلو خورش می خوردند بسیاری از خانواده ها سالی فقط یکبار می توانستن چلو خورش بخورند و انهم شب نوروز بود.از این پلو برای فقرا، سلمانی(آرایشگر)و حمامی(مسئول آتش حمام)و برای کدخدا و ملای هر محل هم پیشکش می بردند.

پهن کردن سفرهٔ نوروزی در ایران آداب و رسوم خاصی دارد و روی سفره اجزای دیگری به‌ویژه آینه، شمع، و آب نیز حضور دارند. از دیگر اجزای سفرهٔ امروزی می‌شود از ماهی و تخم مرغ رنگ‌شده یاد کرد. 

علاوه بر این، سفره هفت شین در میان زرتشتیان، و سفره هفت میم در برخی نقاط واقع در استان فارس در ایران متداول است. در جمهوری آذربایجان عدد هفت اهمیتی ندارد و بر روی سفره‌های نوروزی خود، آجیل قرار می‌دهند.

غذاهای نوروزی
یکی از متداول‌ترین غذاهایی که به مناسبت نوروز پخته می‌شود، سمنو (سمنک، سومنک، سوملک، سمنی، سمنه) است. این غذا با استفاده از جوانه گندم تهیه می‌شود. در بیشتر کشورهایی که نوروز را جشن می‌گیرند، این غذا طبخ می‌شود. در برخی از کشورها، پختن این غذا با آیین‌های خاصی همراه است. زنان و دختران در مناطق مختلف ایران، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان سمنو را به‌صورت دسته‌جمعی و گاه در طول شب می‌پزند و درهنگام پختن آن سرودهای مخصوصی می‌خوانند. به‌طور مثال در افغانستان در یکی از مشهورترین ترانه‌ها، این بیت مکررا خوانده می‌شود.

پختن غذاهای دیگر نیز در نوروز مرسوم است. به‌طور مثال در بخش‌هایی از ایران؛ سبزی پلو با ماهی در شب عید، در افغانستان سبزی چلو با ماهی, در ترکمنستان؛ نوروزبامه، در قزاقستان؛ اویقی آشار، در بخارا؛ انواع سمبوسه پخته می‌شود. به‌طور کلی پختن غذاهای نوروزی در هر منطقه‌ای که نوروز جشن گرفته می‌شود مرسوم است و هر منطقه‌ای غذاها و شیرینی‌های مخصوص به خود را دارد.

دید و بازدید 
دید و بازدید عید یا عید دیدنی یکی از سنت‌های نوروزی است که در بیشتر کشورهایی که آن را جشن می‌گیرند، متداول است. در برخی از مناطق، یاد کردن از گذشتگان و حاضر شدن بر مزار آنان در نوروز نیز رایج است.

مسابقات ورزشی
برگزاری مسابقات ورزشی عمومی در معابر شهری و روستایی، یکی دیگر از آیین‌هایی است که در برخی از کشورها به مناسبت نوروز برگزار می‌شود. در ترکمنستان، مردان و زنان ترکمن، بازی‌ها و سرگرمی‌های ویژه‌ای از جمله سوارکاری، کشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی و شطرنج برگزار می‌کنند. برپایی جنگ خروس و شاخ‌زنی قوچ‌ها از دیگر مراسمی است که در ترکمنستان برگزار می‌شود.


طبیعت‌گردی
مردم ایران روز سیزدهم فروردین، به مکان‌های طبیعی مانند پارک‌ها، باغ‌ها، جنگل‌ها و ماطق خارج از شهر می‌روند. این مراسم سیزده‌به‌در نام دارد. از کارهای رایج در این جشن، گره زدن سبزه و گفتن دروغ سیزده است. مراسم سیزده‌به‌در در مناطق غربی افغانستان ازجمله شهر هرات نیز برگزار می‌شود. با وجودی که روز سیزدهم فروردین در کشور افغانستان جزو تعطیلات رسمی نیست، اما مردم این مناطق برای گردش در طبیعت، عملاً کسب و کار خود را تعطیل می‌کنند. مردم این منطقه همچنین اولین چهارشنبه سال را نیز با گردش در طبیعت سپری می‌کنند.

یکی دیگر از آیین‌های نوروز که در آسیای میانه و کشور تاجیکستان مرسوم است، مراسم گل‌گردانی و بلبل‌خوانی است. گل گردان‌ها از دره و تپه و دامنهٔ کوه‌ها، گل چیده و اهل دهستان خود را از پایان یافتن زمستان و فرا رسیدن عروس سال و آغاز کشت و کار بهاری و آمدن نوروز مژده می‌دهند.


نوروزخوانی
نوروز خوانی یا بهار خوانی یا نوروزی، گونه‌ای از آواز خوانی است که در گذشته در ایران رواج داشته‌است. در حال حاضر رواج این گونه آواز خوانی بیشتر در استان‌های مازندران و گیلان است. در نوروز خوانی افرادی که به آن‌ها نوروز خوان گفته می‌شود پیش از آغاز فصل بهار به صورت دوره‌گردی به شهرها و روستاهای مختلف می‌روند و اشعاری در مدح بهار یا با ذکر مفاهیم مذهبی به صورت بداهه یا از روی حافظه می‌خوانند. این اشعار اکثرأ به زبان‌های طبری و گیلکی می‌باشد. این اشعار بیشتر بصورت ترجیع بند بوده و توسط یک یا چند شخص همزمان خوانده می‌شود.


جشن جهانی نوروز 

در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد. در این جشن، سران کشورهایی که نوروز را جشن می‌گیرند گردهم می‌آیند و این آیین باستانی را گرامی می‌دارند. هر ساله یکی از این کشورها، میزبان جشن جهانی نوروز است.


روز جهانی نوروز

مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸ برابر با ۲۳ فوریه ۲۰۱۰ با تصویب قطعنامه‌ای روز ۲۱ مارس برابر با ۱ فروردین را در چارچوب ماده ۴۹ و تحت عنوان فرهنگ صلح به عنوان روز جهانی نوروز به تصویب رسانده و در تقویم خود جای داد، طی این اقدام که برای نخستین‌بار در تاریخ این سازمان صورت گرفت، نوروز ایرانی به‌عنوان یک مناسبت بین‌المللی به رسمیت شناخته شد.

—————————————————————-

نوروز پیروز     

مهرداد قدردان  

۲۹ اسفند ۱۳۸۸

 

علم دولت نوروز به صحرا برخاست

             زحمت لشکر سرما ز سَرِما برخاست

بر عروسان چمن بست صبا هر گهری

             که به غواصی ابر از دل دریا برخاست

                   سعدی

نوروز پیروز از راه رسید.

 

 نیاکان خردمند ما اساس زندگی را بر جشن و شادی بنیاد نهاده و به میراث به ما سپرده اند جشن همان یسن اوستایی از ریشه یز YAZ است که به معنای ستایش و پرستش بوده و جالب اینکه با شادی و شادمانی عجین است و مترادف آن قرار می گیرد و از گاه باستان اینگونه بوده است و برای همین داریوش بزرگ اهورامزدا را پس از ستایش بواسطه آفرینش انسان از برای آفرینش شادی آنهم برای آدمیان می ستاید. ستایش و نیایش خداوند دارای بار مینوی و شوند افزونی و پیروزی است و شادی نیز نیروبخش و سازنده بوده و هم پیوندی این دو سبب همازوری و هم افزایی می گردد.

 

 یکی از بزرگترین جشن های ملی ما آریاییان و پارسی زبانان جشن زیبا و پویای نوروز است که ریشه در سده ها دیرینگی دارد و بر اساس پژوهش دکتر مهرداد بهار شاید نوروزاز بومیان ایران به بین النهرین و آسیای غربی رفته باشد. این جشن به شوند کارکرد ویژه اش ، جشنی ملی قرار داده شده و پیروان ادیان گوناگون در سرزمین بزرگ ایران آنرا به نیکی پذیرفته و بر پایداری آن کوشیده اند و به همین روی ویژگی پیروز را بر خود دارد. و با هم خوانی و پیوندش با آغاز بهار و زیبایی طبیعت یکی از شادی بخش ترین جشن هاست و امسال نیز با جهانی اعلام شدن آن, این ویژگی دوچندان شده و به قول فرخی سیستانی « بهار امسال پنداری همی خوشتر زپار آید» اما این جشن بزرگ در واقع یک مجموعه جشن است که با نزدیک شدن به آن ، جشن و مراسم های پیشواز و باگذر از آن جشن و آداب بدرقه را شاهد هستیم و در ششمین روز آن نیز نوروز بزرگ جشن زایش اشوزرتشت را برگزار می کنیم که هر کدام از این مراسم و آداب پیشین و پسین نوروز خود فلسفه برگزاری و کارکرد ویژه دارند.

 

پیش از نوروز ما پنجه کوچک و بزرگ را داریم که ده روز پایانی سال هستند و به آن فروردینگان(1) هم می گویند و از اشتاد ایزد و اسفند ماه آغاز و با وهشتوایش روز پایان می یابد که اوستای خواندنی این روزها همازور فروردینگان است.

 

 پنج روز دوم جشن گاهنبار چهره همس پت میدیم گاه است و گاه آفرینش انسان و این چهره گهنبار در گذشته اهمیت زیادی داشته است و به گفته شادروان دستور شهزادی مهمترین چهره و برگزاری گهنبارِ آن کرفه مندترین گهنبار بوده است زیرا مردمان از زمستان سخت و سیاه عبور کرده و در پایان سال کم آذوقه ترین زمان در طول سال بوده و آنان نیازمند دستگیری و هم نوایی و همازوری بوده اند و اصلا برخی اوستاشناسان «همس پت میدیم » را «همه رد شدن سپاه» معنی می کنند به این معنا که چون به گاه باستان نظام دامپروری و بعدا کشاورزی بین آریاییان مرسوم بوده و در آغاز دامپرور بوده اند در پایان زمستان و در همین زمان بزرگان عشیره مردان و اسبان و احشام خود را از تنگه ای عبور داده و خود بر فراز تنگه به شمارش می پرداختند و موقعیت و وضعیت خویش را در سال نو ارزیابی کرده و برای آن سال برنامه ریزی می کردند که به گفته دکتر دستغیب بهشتی تا پنجاه سال پیش از این، در میان عشایر فارسی عینا این عمل تکرار می شده است.

 

به هر روی جشن گاهنبارِ آخر سال مقدمه ای است برای پذیرگی جشن نوروز و در عین حال یاد درگذشتگان و خانه تکانی و پذیرایی از فروهر درگذشتگان که بنا بر باور آیینی ِ زرتشتیان ، در این روزها فروهر نیاکان به خان و مان و کاشانه خویش سر زده و خویشکاریِ فزون بخشی و پشتیبانی از خانواده های خود را به انجام می رسانند بر این باور ، فروهر یا فروشی از اجزای تشکیل دهنده وجود آدمی بوده و ذره ای از ذرات الهی است که برای راهنمایی روان بسوی اهورامزدا در وجود انسان به امانت گذاشته شده است و پس از مرگ ، بی آلایش و پاک به سرچشمه اصلی خود باز می گردد ولی نسبتش با روان ماندگار می ماند و روان مسئولیت پاسخگویی اعمال را در دوره زندگی گیتیایی در مینو بر عهده دارد و تا 30 سال رابطه اش را با گیتی حفظ می کند(برای همین تا سی سال مراسم سال درگذشته برگزار می شود) ولی بعد از آن یکسره سروکار با فروهر ، این جزءِ  پاکِ مینوی است و اوست که نگران و دلسوز خانواده و آیندگان خود است و فزون بخش و پشتیبان ،انجام وظیفه می نماید و گهنبار پنجه در واقع پذیرایی از فروهر و روان درگذشتگان است و مراسم به یاد آنها برگزار می شود و بازمانده این باور را در مراسم پنج شنبه آخر سال هم میهنانمان می بینیم.

 

 در پایانِ گهنبار و پنجه در «بامداد وه» یعنی بامداد نوروز پیش از سرزدن آفتاب بر بام ها آتش افروزی داریم که در حقیقت راهنمایی و همراهی و پذیرایی از فروهران درگذشته است که به خان و مان خود فرود آیند و با خود برکت (فزون بخشی) آورند و در آغاز سال نو مینوانه در کنار خانواده خود باشند و این آتش افزوری بامداد وه و این روشنایی بخش نوروزی که نشان از باور به اشا (اشه) هنجار و داد اهورایی حاکم بر جهان دارد و راستی و درستی و پاکی را گواست بعدها توسط هم میهنانمان به شب چهارشنبه آخر سال کشانده شد که هم اکنون زیر عنوان چهارشنبه سوری برگزار میشود که سوری آن پیوندی با سور و جشن ندارد و از واژه «سوخرَ» اوستایی به معنای سرخ است و یادآور سرخی آتش و آتش افروزی است و اما بعد از جشن نوروز جشن نوروزِ بزرگ یا جشن زایش اشوزرتشت این پیامبر نور و سرور و اندیشه است که ششمین روز بهار زایش یافت و چهل سال بعد در همین روز اعلام پیامبری و رهنمایی آدمیان نمود که در این ویژگی نوشتاری جداگانه فراهم آمده است.

 

پس از ششم فروردین یا «هفدرو» مراسم سیزده فروردین«سیزده بدر» را داریم که به گفته روانشاد دکتر بهار نشان از آیین اُرجی بومیان آسیای غربی و باورآشوب همگانیِ قدما دارد و روایت شده حتی بر این مبنا تا دوران صفویه در روز سیزدهم فروردین زنان بی روپوش و روبنده در کوچه و خیابان رفت و آمد می کردند و مردمان به جشن و پایکوبی می پرداختند(2) و در دوره قاجار پولاک در سفرنامه اش یادآور می شود که:

 

«سرانجام روز سیزدهم فروردین یعنی آخرین روز عید فرا می رسد مطابق با یک رسم کهن گویا تمام خانه ها در چنین روزی معروض خطر ویرانی هستند. به همین دلیل همه از دروازه شهر خارج می شوند و به باغ ها روی می آورند.»

 

اکنون در سیزده بدر مردم به دامان طبیعت، پارک، باغ و جنگل روی آورده و به شادی و گردش می پردازند و بر باوری پیشین سیزده نوروز را نحس می دانند و بدین وسیله نحسی و بدشگونی را از خود دور ساخته و با پایان یافتن تعطیلات نوروزی به پذیره کامل سال نو رفته و زندگی عادی را از سر می گیرند اما در ویژگیِ این باورِ نحوست و بدشگونی سیزدهم فروردین دلایلی را بر شمرده اند که در زیر به آنها اشاره می شود:

 

1.بنا بر اساطیر ایرانی عمر جهان دوازده هزار سالِ اساطیری است که در پایان آن ، جهان را آشوب فرا می گیرد و رستاخیز (ایریستَ آخَئِز=برخاستن مرده، مرده خیزان) انجام می شود که در این زمان بی نظمی و در هم ریختگی بیداد می کند و دوازده روزِ فروردین نیز به پیروی از دوازده هزار سالِ آرامش فرض شده و آخرش را چون آشوب پایان دوازده هزار سال تصور کرده و مردمان بر پایه این باور اسطوره ای به دامن صحرا و طبیعت پناه می برند تا در کنار هم بوده و با شادی و خوشگذرانی دلهره این آشوب را به فراموشی سپرده و از پریشان حالی احتمالی این روز که برابر پایان جهان تصور شده به دور باشند.

 

2.نحسی و بدشگونی سیزده را برخی بر اساس ذهنیت انسان اولیه می دانند چون این انسانها بر پایه محاسبات ابتدایی خود می دیدند که دوازده بار که ماه خالی و پر می شود(یعنی یکسال) آنان به یک فصل و زمان خوب و پر برکت به فراخی و غذای دلخواه، شکار عالی، آذوقه فراوان یا آب و هوای دلپذیر می رسند و بعد از آن یعنی رسیدن به سیزده خارج شدن از دور است و آغاز تنگی و سختی و در مضیقه بودن و این برایشان خوش یمن نبود و آن را دوست نداشتند و این را برخی زمینه ذهنی نحوست سیزده می دانند.

 

3. سیزدهم فروردین روز تیر یا تشتر است که این روز یادآور روز تیر ایزد و تیرماه ، روز جان فشانی آرش کمانگیر، پهلوانِ جان بخش ایرانی است و برابر گاه شماری باستان روز سیزدهم هرماه تیر روزاست برخی بر این باورند که شاید بتوان این واقعه را زمینه ای برای بدیمنی سیزده برشمرد.

 

نکته درخور این است که مردم در این روز بیشتر در اندیشه شادی و گردش و همنشینی با یکدیگرند تا نحس اندیشی سیزده و کار دیگری که در این روز توسط جوانان و به ویژه دختران دم بخت انجام می شود سبزه گره زدن است که پژوهشگران ریشه این کار را در ساختار وجودی مشیه و مشیانه نخستین زوج بشری می دانند که از دو ساقه ریواس بهم پیچیده و با بن مایه گیاهی پدید آمده اند و به پاس آفرینش آنان و پیوند این دو و پدیداری نسل آدمی سبزه ها را گره می زنند و بخت گشایی و ازدواج و پیوند و همسرنیك  را آرزو می کنند.

 

در پایانِ سلسله جشن های نوروز جشن فروردینگان«فرودگ» را داریم که جشنی ویژه بزرگداشت روان و فروهر درگذشتگان است.

 

 واژه فروردین برگرفته از واژه فروهر بوده و این ماه ویژه فروهران  و بزرگداشت آنان است و با برگزاری جشن فروردینگان در حقیقت پاسداشت و بدرقه نهایی فروهران انجام می پذیرد که معمولا این مراسم در آرامگاه ها برگزار می شود و شایان توجه اینکه برای درگذشتگان مراسم سوگواری وجود ندارد و در روز جشن یاد و ویر آنها مرسوم است.

 

و به اینگونه جشن های آغازین سال نو پایان می پذیرد. لزوم یادآوری است که در گذشته و اکنون نیز در برخی نقاط کشور پهناورمان آداب و رسومی ویژه نوروز چون میرنوروزی، قاشق زنی، فالگوش نشینی، فال کوزه، آب پاشی بازی و نمایش های نوروزی و گردش و شادی فزایی حاجی فیروز (که نماد بازگشت سیاوش این ایزد گیاه شهید شونده به دنیا است) انجام می شده و می شود که پرداختن به آنها در این مجال نمی گنجد.

 

اهورامزدا نوروز را بر ایرانیان و جهانیان خجسته گرداند و سال آینده را سالی پربار وهمراه با شادی و مهر و پیروزی و همازوری برای همگان قرار دهد.

 

چنین باد

 

(1)اردشیر آذرگشسب، خرده اوستا- چاپ راستی 1371-رویه 177

(2) پولاک ادوارد یاکوب، سفرنامه: ایران و ایرانیان ترجمه کیکاوس جهانداری- خوارزمی 1361-رویه 255

 ————————————————————————————————————-

نوروز بزرگ    

مهرداد قدردان  

۰۶ فروردین ۱۳۸۹

از آستان پیر مغان سر چرا کشیم   

                  دولت در این سرا و گشایش در این در است

                                حافظ «دل»

نوروز آمد و سرسبزی و خرمی از راه رسید جهان تازه شد و جان آدمیان آمادگی یافت که اگر روان فرمان دهد فرشگی پیشه کند.

نوروز که همگان به پیشوازش شتافته اند و خانه و کاشانه و شهر و دیار را برای تشریف فرمایی قدومش به گل و سبزه آراسته اند و به برکت رسیدنش خوان نوروزی گسترانیده اند، خود پیش درآمدی است بر نوروز بزرگ، آمدنِ این تازگیِ جهان خبر از نزدیکی و در پیش بودن زایشِ تازگی بخشی دارد که به گاه زایش و آمدنش به گیتی «آبها و گیاهان شادمان شدند، به هنگام زایش و بالش او آبها و گیاهان بالیدند، به هنگام زایش و بالش او همه آفریدگان سپند داده کامیابی مروا زدند»(1) آری نوروز پیروز با همه بزرگیش آمده است تا بگوید که نوروزی دیگر در راه است نوروزی جان بخش، نوروزی شادی افزای ، نوروز بزرگ ، خورداد و فروردین ، ششمین روز بهار زایش پیامبر نور و سرور و اندیشه اشوزرتشت مهر اسپنتمان، خردمند خردورزی که برای گیتیان از مینو، مانتره سخن اندیشه برانگیز آورد، مردی از جنس نور و روشنایی که پایه کار خود را بر «من» آدمی نهاد و خود مانترن شد و مانتره را جاودان برای بشریت به ارمغان آورد و پیشکش نمود.

 

 ازخداوندی مهربان که دوست و پدر و برادر همه ماست سخن به میان آورد او را به نیک ترین صفات ستود و از عشق به او گفت او را خداوند  جان و خرد «اهورامزدا» نامید از اهورایی او و از مزداییش سخنها به یادگار گذاشت از داد و هنجارش بر گیتی و مینو بیانی دلنشین آورد از اشه این جانِ جهان، داد اهورایی، داد سخن داد. می شود گفت شیواییِ بیان با شیواییِ گفتار او در گاهان شناسانده می شود چون دوست و معشوق او اهورامزدا شیوایی بیانش داده است. از فرشه گفت تازگی، تازگی این رمز پایداری و شادی و دلخوشی آدمیان بر این گستره خاکی، او تازگی در اندیشه و کردار و گفتار را از بایستنی ها شمرد و بر رعایت آن در دو بعد گیتی و مینو پای فشرد او خود را سوشیانت نامید یعنی سودرسان و نجات بخش و گفت و فرمودکه باید همگی سودرسان باشیم و نجات بخشِ یکدیگر از بدیها و پلیدیها. نکاتی بدیع و تازه را پیش روی ما گذاشت و در دسترس برای ورزیدن و ورزش مینوی از جمله اینکه آفریدگان اهورامزدا همگی نیک اند و درست و پاک و آن اندیشه آدمی است که زشت و زیبا، نیک و بد، پاک و ناپاک را تشخیص می دهد و دسته بندی می كند. بدی و ناتوانی را هرگز به اهورامزدا نسبت نداد او گفت و فرمود اگر بدی را ما آدمیان تشخیص می دهیم این ریشه در اندیشه و طرز نگرش ما دارد. سپنته من و انگره من هر دو وابسته به «من» هستند و كردار، برخاسته از اندیشه است و برای همین است که تاکید داشت اول اندیشه را نیک گردانیم که سپس گفتار به نیکی خواهدگراید و سپس تر کردار. او جهان را آفریده نیک اهورامزدا دانست و  بخشش های(نعمات) اهورایی را در پهنه گیتی شایسته بهره بردن دانست اما با بزرگداشت چهار آخشیج، زهد و گوشه نشینی را خوار دانست و واسطه و حاجب و دربان برای خداوند هستی بخش قرار نداد و خداوند را دوست آدمیان شمرد و او را نیز دارای خویشکاری معرفی کرد که عمل به اشه است و اصلا خویشکاری یعنی انجام وظیفه در راستای اشه. پس او آقا بالاسر خشن و ارباب زورمدار نیست که کرپن ها و کویها می شناساندنش، و بهشت و دوزخ ساز قلدری نیست که در کمین اشتباه آدمیان باشد اصلا بهشت و دوزخ نیز وابسته به «من» هستند و آفریده منش آدمی : وهیشتم منو، اچیشتم منو. زرتشتِ اشوگفت که آدمیان همکار خدایند نه بنده او. در بن و پایه  او اولین بار وحدت وجود را مطرح کرد و گفت که آفرینش اهورایی با خود اهورامزدا بوده است و کشف ما از آفرینش در واقع به رویت رسیدن جلوه ای از جلوه های خداوند است که خود پرده حجابش را به کنار زده است. وحدت شهود را میان کشید و گفت و فرمود که «آترسچا» رمز ماندگاری خدا و پشتوانه شناخت «من» است در شناسایی خداوندگار و این رمز و راز و کارکرد عارفان گشت و اینان اهل دل شدند.

 

 گفت و فرمودکه با اندیشه «من» پی به وجود خدا توان برد ولی برای شناخت کاملش دل باید که پای به میان نهد و میدان داری کند آتش دل«آترسچا»ست که شیدایی و شور مینوی بنیان گذارد و جان را مقیم کوی دوست سازد و نیروی اندیشه و دل است که رهنمون به سرچشمه دانایی و جاودانگی است.

 

تازه تر از تازه اینکه یک نکته جان بخش آورد: «اوشتا اهمایی یهمایی، اوشتا کهمایی چیت» خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران جستن ، نکته ای در خور اندیشه و تامل.

 

 رمز خوشبختی داشتن پول و ثروت و زیبایی و جاه و مقام نیست تنها در فکر خوشبختی دیگران بودن است اصلی برای همه دوران زندگی بشر و برای همه آدمیان ، اصلا ذات بشر اجتماعی است و در کنه وجودش شادی و خوبی را مایل است که تقسیم کند تنهایی و خوشباشیِ فردی را دوست ندارد و در کل مگر آدم می تواند به قول موبد دانا شهزادی میان کوخ نشینان کاخی برای خود بسازد و میان ژنده پوشان شیک بپوشد و میان گرسنگان آروغ سیری بزند مگر می تواند ! یا اگر بتواند مگر احساس خوشبختی به او دست خواهد داد اگر با همت در خوشبخت ساختن دیگران بکوشد به خوشبخت ساختن خود عمل کرده و این احساس خوشایند را در خود نهادینه کرده است.

 

در عین حال زرتشت اشو انسان را آزاد و مختار می داند که از دو راه نیک و بد با پیروی از اشه یا دروغ یکی را خود با اندیشیدن برگزیند و در این راستا گوشزد می کند که تنها راه رستگاری بشر پیروی از هنجار هستی ، اشه یا راستی و پاکی است که «ائووپنتا یُو اشهه»  رهروی راه اشه سرانجامی نیک در پی دارد و راه دیگر در اصل راه شمرده نمی شود که بیراهه است چون پدر اشه «پتا اشهیا» یا آفریدگار آن  اهورامزدا ست.

 

 آرمان اشوزرتشت  خدمتگزاری به مردم است و آرزوی او رسیدن به اهوراست و محو شدن در او، چون برگشت همه را به سوی خدا می داند و زن و مرد را یکی دانسته و خویشکاریشان را یکسان برمی شمارد و همیشه و در همه حال هر دو را مورد خطاب قرار می دهد و خودشناسی را پایه و اساس خداشناسی می داند ، چون باید بدانی که کیستی و چیستی و برای چه از افلاک بر خاک قدم نهاده ای و چون ندانی! که کیستی؟ و برای چه آمده ای؟ دیگری را چگونه شناسی؟ و راه از چاه چگونه باز نمایی؟ و رهرو راه اشه کِی توانی شد؟ و از خود چگونه به خدا توانی رسید؟ که «وهومن» آغاز خودشناسی است و «امرداد» جشن رسایی و رسیدن به خداست و زمینه «دی» یا دادار است و خدایی شدن که نموداری از وحدت وجود است «تن ز جان نبود جدا عضوی از اوست   جان جدا نبود ز کل جزوی از اوست»

 

براستی که طرز نگرش و اندیشه او بیان و گفتار او، همیشه تازه، شنیدنی، خواندنی و اندیشیدنی است طُرفه گفتاری است گفتارش و اندیشه برانگیز است نگرشش به آفریدگارِ هستی آنچه دیگران از پرداختن به آن هراس دارند و مایه گمراهی بشر و دوری از دین و ایمان می شمارند او اساس کار قرار می دهد: اندیشیدن، غزالی تهافت الفلاسفه می نویسد که بگوید استدلال و برهان و اندیشیدن اگر پا بگیرد هجمه ای برای دین و دینداری است و سبب ضلالت.

 

ولی محور کار زرتشت اشو اندیشه است و خرد ، «خرتو»ی گاهانی که برابر سپنته من قرار می گیرد راه به همان عقلِ عقل اشراقی اندیشان و عرفا می برد و به قول عالیخانی «خرتو» در گاهان اولین جلوه بزرگ خداوند است(فردوسی: «نخست آفرینش خرد را شناس» و چنانکه که پیشتر گفته آمد اشوزرتشت برای شناخت کامل خداوند یار و همراهی را برای «من» پیشنهاد می دهد و خود به نیکی به کارش می دارد «دل» یارغار و همراه بی بدیل «من» در عرصه خداشناسی و آفریدگار پژوهی ، به دیگر روی زرتشت اشو چشم سر را که بیدار و هشیار می خواهد- هیچ، چشم دل را باز و بینا و پژوهنده می طلبد و این رمز پایداری دین و شیوه نگرش اوست تا به امروز که در درازنای سده ها زنده و پویا طی طریق کرده است اگر به ادبیات پر ارج و عرفان گرانسنگ این سرزمین نظری بیفکنیم خواهیم دید که برای نمونه در شاهنامه ، فردوسی بزرگ به ترسیم دو جبهه نیکی و بدی همت می گمارد و منش ایرانی را در جبهه نیکی در راستای براندازی دروغ و زشتی به تصویر می کشد و در مثنویِ مولانا خودشناسی برای خداشناسی را به همرهی عشق اهورایی این اکسیر حیات بخش را شاهدیم که برای خوشبختی آدمیان ، مولایِ عشق جلال الدین بلخی چه ها که نمی کند و هفتاد من مثنوی که نمی سراید.

 

و سعدیِ این مرز و بوم که همیشه راستی و درستی و نیکی را در گسترش می خواهد و آسایش مردمان به سفارش دارد و سعی دارد که گیتی انسان را همسوی مینوی او قرار دهد و خرسندی خدای را در خرسندی مردمان بجوید.

 

حافظ مهر کیشِ مهربان از رنگ و ریا به تنگ آمده و کوششی در خور دارد که آدمیان به عشق خدایی کوشند و دور از دروغ و ریا گردند و پیرمغان این مجموعه خرد و شور ایرانی را پیرو شوند یا سهروردی این اندیش ورزِ شیدا، شورآفرینِ روشنی بخش ، حکمت خسروانی و نگرش اشو را سرلوحه اندیشه  و منش خویش قرار می دهد و انغره نام رئوچنگهام جویان نور الاقرب یا بهمن را واسطه رسیدن انوار الهی به مادون می داند و انوار مدبره یا اسفهبدی را که عالم نفوس انسانی و فلکی است می شناساندو عالم مثال كه واسطه میان عالم محسوس و معقولِ موجودات نورانی است معرفی می كند.

 

  از حلاج این عصاره وحدت شهود ، از بایزید این عارف خداجو، از خرقانی و سنگ نوشته سردر خانقاهش ، از کدامین بگویم که سرچشمه اندیشه و درونشان راه به منش اهورایی آن اشو نبرد.

 

در آستانه زایش این پیام آور نیک مزدا آرزو می کنیم که بتوانیم گفتار مزدا داده اش را دریابیم و به کردار درآوریم با او یسنای 43 بند 2 گاهان را هم آوا می شویم که:

 

«ات چا اهمایی ویسپنام وهیشتم خواثرویا  نا  خواثرم دئی دی تا ثوا چی چی ثوا سپنیشتا مئینیو مزدا یا دا اشا ونگهوش مایاو مننگهو ویسپا ایارِه دَرِگو جیاتوئیش اوروادَنگها»

 

«همچنین بهترین ‌[پاداش] از آن او باد ای مزدا کسی که [برای دیگران] خواستار روشنایی است [بدو] ارزانی خواهد شد. از سپندترین مینوی خویش و در پرتو اشه دانش برآمده از منش نیک را به ما بخش تا در زندگانی دیرپا[یِ خویش] همه روزه از شادمانی بهره مند شویم.»

 

«اته جمیاد یثه آفرینامه»

مهرداد قدردان

21 / 12 / 88

———————————————————————-

نوروز، پیشانی سال نو

فروغ شمسیان :

یکی از کهن ترین جشن‌های بازمانده از دوران‌های بسیار دور، نوروز است. خاستگاه آن را می‌توان در ایران باستان جست‌وجو کرد که هنوز هم در جای جای این فلات بزرگ، در آغاز فصل بهار برگزار می‌شود.

در تاریخ 8 مهر سال 1388 خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی‌و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیرملموس جهانی، به ثبت رسید و نخستین دوره‌ی آن در تهران(دبیرخانه‌ی نوروز) 7 فروردین‌ماه سال 1389 برگزار شد.

همچنین مجمع عمومی‌سازمان ملل در نشست 4 اسفندماه سال 1388(23 فوریه 2010)، 21 مارس را به عنوان روز جهانی جشن نوروز با ریشه‌ی ایرانی به رسمیت شناخت. در متن تصویب شده، نوروز، جشنی با ریشه‌ی ایرانی که قدمتی 3 هزار ساله دارد و بیش از 300 ملیون آن را برگزار می‌کنند، توصیف شده است.(ویکی پدیا)

نو روز naw(now) rūz* روز نو، روز تازه ؛ بزرگ‌ترین جشن ملی ایرانیان که در نخستین روز از نخستین‌ماه(فروردین) سال خورشیدی – آنگاه که روز و شب برابر گردد- آغاز می‌شود.(معین،1371،رویه4840)

واژه نوروز یک «اسم‌مرکب» است که از ترکیب دو واژه‌ی فارسی «نو» و «روز» به وجود آمده است.این نام در دو معنی به کار می‌رفته:(دهخدا)

1) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو

2) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام روز خورداد

پیشینه دینی

بیرونی می‌گوید که نخستین روز فروردین‌ماه را از این جهت نوروز نام نهاده‌اند زیرا که پیشانی سال نو است و به باور پارسیان نخستین روزی است از گشتن زمان. در این روز خوشبختی را برای زمینیان پخش می‌کنند، از این رو ایرانیان آن را روز امید می‌خوانند.(قریب،1379،رویه 64)

در فصل 25 بندهشن آمده است:« اهورامزدا می‌گوید که آفرینش جهان در 365 روز به وسیله‌ی من انجام گرفت و شش جشن گهنبار در هر سال قرار داده شده است.»

نخستین گهنبار میدیوزرم(آفرینش آسمان)، دوم میدیوشهم(آفرینش آب)، سوم پتیه شهیم( آفرینش زمین)، چهارم ایاسریم(آفرینش گیاه)، پنجم میدیارم(آفرینش جانور) و آخرین همسپتمدم(آفرینش انسان) می‌باشد. هر یک از این جشن‌ها پنج روز طول می‌کشد و روزهایی که از برای هر یک از گهنبارها نام بردیم، روز پایانی و مهم‌ترین روز آن جشن است.

چنانکه آورده شد هر یک از جشن‌ها پنج روز طول می‌کشند، اما ششمین گهنبار که(بنابر استوره) آفرینش مردمان در آن شکل گرفته است، فروهرهای نامداران و درگذشتگان نیکوکار، ده شب در روی زمین توقف می‌کنند. پس، از روز بیست‌وششم اسفندماه تا به روز پایانی پنجه وه( پنج روز پایانی) ادامه دارد. ابوریحان بیرونی می‌گوید که این جشن ده روز به درازا می‌کشیده ؛ پنج روز پایانی اسفندماه را نخستین فروردگان و پنجه وه را دومین فروردگان می‌گفته‌اند. دارمستتر نیز این جشن را ده روزه برمی‌شمرد: خسرو انوشیروان در مدت ده روز جشن فروردگان سفیر رم «ژوستین Justin » را نپذیرفت، چرا كه مشغول به جای آوردن عید بود.

امروز زرتشتیان مانند گذشته، ده روز پایانی سال را فروردیان خوانده و آیین‌های دینی را به جا می‌آورند. عموما نیز در ایران آغاز سال نو، روزی است که خورشید داخل برج بره می‌شود، جشن فروردین است.به نخستین‌ماه سال به مناسبت پایین‌آمدن فروهر‌ها از آسمان فروردین نام داده‌اند.(پورداود،1377،رویه596-594)

فروردین یشت**

جا دارد اشاره‌ای هر چند کوتاه به فروردین‌یشت داشته باشیم که بخشی از این یشت که در توانمندی و بزرگی فروهرها و بخش دیگری که درباره‌ی درخواست یاری از آنهاست. به ویژه هنگام فرودآمدن فروهرها یعنی در آخرین گهنبار سال سروده می‌شود.

«اهورا مزدا در بخش‌های نخستین با کمال فروتنی به اشوزرتشت می‌گوید که ای زرتشت فروهرهای پاکان در کار آفرینش مرا یاری نمودند. از پرتو فر و شکوه آنهاست که من آسمان و زمین و آنچه در روی آن است، از رودها و گیاهان و جانوران و مردمان را نگاه می‌دارم.»

«در میدان‌های جنگ از فروهرها یاری می‌شود و شهریاری که آن‌ها را از دادودهش خشنود سازد، سپاه دیویسنا را درهم خواهد شکست. در همه‌ی مشکلات فروهرها یاری‌رسان هستند و هریک از آن‌ها برای زدودن بلای ویژه‌ای خوانده می‌شود، مانند فروهر جمشید به ضد فقر و خشکسالی، فریدون برای رفع تب و ناخوشی، گرشاسب برای دشمن و دزد و…»

«در ادامه از فروهر‌های نخستین پیشوایان دین و نخستین رزمیان و نخستین کشاورزان و خانواده و قبیله و ده و ناحیه و مملکت خواه آریایی و خواه دیگر یاد شده است که به هر یک ارج نهاده می‌شود و جهان در دست این فروهرهاست که از آن به گونه‌ای شایسته پاسبانی کنند.»

در پایان باید یادآور شویم که در فروردین‌یشت، خیرات بسیار سفارش شده است که باعث خشنودی فروهر‌ها می‌گردد، اگر ببینند که بازماندگانشان نعمت خویش را از بینوایان دریغ نمی‌کنند، از بهترین زمان‌های فروردگان است. هنوز هم این آیین دیرینه بین ایرانیان با هر آیینی روایی دارد.

پیشینه تاریخی

1-کلیات

مهرداد بهار بر این باور است که از هزاره‌ی سوم پیش از زایش مسیح در آسیای غربی دو جشن روایی داشت: جشن آفرینش که در آغاز پاییز بود، و جشن باززایی که در آغاز بهار برگزار می‌شد. این جشن‌ها حتا تا میان‌های هزاره‌ی نخست پیش از زایش مسیح در آسیای غربی وجود داشت و این دیرینگی آن را نشان می‌دهد.

در ایران نیز نوروز عید بهاری و مهرگان عید پاییزی بوده است، فرهنگ بومی گسترده‌ای با وجوه مشترک که از دره‌ی سند تا به دریای مدیترانه ادامه داشته است. در واقع هر قومی ‌کیفیت ویژه‌ی خودش را دارد، اگر چه آیین‌های مشترک بسیار داشته است.(بهار،1386، رویه 342-340)

 

2- پیشینه‌ی استوره‌ای

نوروزرا در استوره‌ی میهنی همواره با نام جمشید همراه می‌بینیم. نامش در گاتها تنها یک‌بار، با نام «یِمَ» از دیده شده و در دیگر بخش‌های اوستا واژه‌ی «خِشَئتَ» به آن افزوده شده است که به معنی نور و فروغ می‌باشد. همچنین ویژگی‌های «هُووثِوَ» که در تفسیر پهلوی «هورمک» یعنی دارنده‌ی گله و رمه‌ی خوب و «سریره» به معنی زیبا و خوشگل با نام جمشید همراه است.

جمشید در اوستا پسر ویونگهوت است. در یسنای نهم، او پاداشی است که به پدرش به عنوان کسی که نخستین شخص بوده که هوم را فشرده، داده شده است. پسری مانند شید درخشان که، در مدت پادشاهی خویش جانوران و انسان را فناناپذیر، آب و گیاه را پایان ناپذیر قرار داد. در مدت پادشاهی او نه سرما بود و نه گرما. جهان از مرگ و حسد دیوها پاك بود. او و پدرش پانزده ساله می‌نمودند… داستان کامل جم را می‌توان به‌طور كامل در فرگرد دوم وندیداد در گفت‌وگوی اهورامزدا با اشوزرتشت خواند که چگونه جهان را در سه مرحله گسترش می‌دهد و همچنین ساخت «وَر»ی که موجودات را از حمله‌ی سرمای سخت(دیو مرکوسان) نجات می‌دهد.

گذشته از یسنا و وندیداد به ترتیب در آبان‌یشت فقره 25، همچنین زامیادیشت در بخش‌های گوناگون از جمشید سخن رانده شده است.(پورداود،1377،رویه187-180)

و اما در شاهنامه؛ همان‌گونه که گفتیم جمشید پس از مرگ پدر یعنی تهمورث بر تخت شاهی می‌نشیند. با فر یزدانی و پرهیزگاری همه‌ی مردم را آرامش می‌بخشد. جمشید پنجاه سال نخست شاهنشاهی را به ساختن جنگ‌افزارها برای نابود کردن بدکاران و پنجاه سال پس از آن را به مردم رشتن و بافتن می‌آموزد. او مردم را به چهارگروه(پرستندگان، جنگاوران، کشاورزان و پیشه وران) بخش می‌کند. سپس دیوان را به کار گل می‌گمارد و با سنگ و گچ، کاخ‌ها و گرمابه‌ها می‌سازد. همچنین راه درمان دردمندان را به مردمان می‌آموزاند. او با کشتی از دریاها گذر می‌کند و این چنین با انجام هر کاری هر پنجاه سال را می‌گذراند.

گویند جمشید پس از انجام کارهای فراوان برای خود تختی کیانی با گوهرهای فراوان می‌سازد و چون خورشیدی تابان بر آن می‌نشیند. مردم بر او گرد می‌آیند و آن روز را که آغاز سال نو بوده «نو روز» می‌نامند و همه ساله آن را جشن می‌گیرند و هنوز هم آن را برگزار می‌کنند.(رستگار فسایی،1388، رویه 313-312)

سر سال نو هرمز فرودین برآسوده از رنج تن، دل ز کین

به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند

چنین روز فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار

به گفته‌ی بیرونی: «جمشید بر سریر زرتشت و چون پرتو آفتاب بر تخت او تابید، چهره جمشید چون خورشید می‌درخشید. مردم در آن روز دو خورشید دیدند و آن را روز نو خواندند و جشن گرفتند. همچنین می‌گوید که فرخنده‌ترین ساعت‌های نوروز ساعت‌های متعلق به خورشید است و بامداد این روز سپیده دم تا حد امکان به افق نزدیک است و با نگاه کردن به سپیده دم تبرک می‌جویند، زیرا که نام آن روز اورمزد است که آفریننده و سازنده و پرورنده است.»(قریب،همان،رویه60)

دکتر بهار باور دارد به این دلیل نوروز را به جمشید نسبت می‌دهند، چراکه او دوست‌داشتنی‌ترین چهره پیش از اسلام است و هیچ پادشاهی محبوبیت او را ندارد. او یاد‌ی خوشی در مردم دارد. حتا چینی‌ها هم جمشید را به نحوی ستایش می‌کنند. آن‌ها به او یَم می‌گویند و مجسمه‌های بزرگی ‌از او در معبدهایشان دارند و او را یک شخصیت خدایی، اصیل و شگفت آور می‌دانند.(بهار،1386، رویه 360-359)

3- نوروز هخامنشی

به تخت‌نشستن داریوش در تخت جمشید در بامداد نوروز است. در سالی که او به تخت می‌نشیند، حلول خورشید به برج حمل به ساعت 6 بامداد روی داده است. در آن ساعت شاه بر تخت می‌نشست و بار عام می‌داد و نور خورشید از روزنه‌ای بر او می‌تابید.

اینجا دیدگاه نجومی ‌هم وجود دارد که نشان می‌دهد تخت جمشید با محاسبه‌های ریاضی، فیزیکی و ستاره‌شناسی بسیار دقیقی بنیان‌گذاری شده است. احتمال می‌رود که نقش شیر و گاو و پلکان آپادانا نمادی از برج اسد و برج ثور باشد و این هر دو، دوماه اردیبهشت و امرداد در بنا و وضع جغرافیایی آن نقشی داشته باشند؟(قریب، همان، رویه 61)

4- نوروز ساسانی ؛نوروز خسروانی

بار عام شاه در شش روز نخست نو روز که هر روز به گروهی ویژه بود. یک روز برای دهقانان، یک روز برای اشراف، سپاهیان، روحانیون و مردم عادی در روزهای پس از آن می‌آمدند. در روزهای نخستین شاه هدیه می‌داد و در روز ششم هدیه‌ها را می‌پذیرفت.

بیست روز به نوروز مانده دوازده ستون از خشت خام در حیاط می‌نهادند و در آن دانه‌های هفت نوع غله: گندم، جو، برنج، ارزن، لوبیا، نخود، عدس را می‌کاشتند. محصول را در روز ششم با سرودخوانی و موسیقی گردآوری می‌کردند و ستون‌ها را تا روز مهر(شانزدهم فروردین) نگه می‌داشتند و برای وضع کشت و کار سال در پیش تفأل می‌زدند.

همچنین شخصی تبریک‌گو که خوش‌قدم و نامش «خجسته» بود برای تبریک گویی نوروزی می‌آمد. بدین گونه که از سوی دو نفر نامور به« فرخنده‌ی نیک‌بخت» به سوی دو نفر دیگر که «پربرکت» بودند، می‌رفت و با خود سال نو را می‌آورد و برای شاه تندرستی و خوشبختی آرزو می‌کرد.

دو نفری که فرخنده‌ی نیک‌بخت بودند در حقیقت جلوه‌ی خورداد و امرداد( تندرستی و نامیرایی) و دو نفری که پربرکت بودند هم، نماد آب و گیاه ‌یعنی باروری و فراوانی هستند.(قریب،همان، رویه 66)

هنوز هم بسیاری از ایرانیان خود را در کار آفرینش سهیم می‌دانند. سبزه می‌کارند، جامه‌ی نو می‌پوشند، خانه را از آلودگی‌ها می‌زدایند و بر سر راه فروهرها چراغ می‌افروزند… همان‌گونه که خداوند در نوكردن آفرینش، بخت و برکت دارد، ایرانیان نیز از روی مهربانی به هم عیدی می‌دهند و آرزوی برکت و تندرستی دارند.

 

*به باور دکتر احسان یارشاطر، بنیان‌گذار دانشنامه ایرانیکا، نگارش واژه‌ی نوروز در الفبای لاتین به قواعد آواشناسی به شکل Nowruz سفارش می‌شود. این شکل از املای واژه، هم اکنون در نوشته‌های یونسکو به کار می‌رود.(ویکی پدیا)

** مجموعه كتاب‌های سپند‌ و ورجاوند(مقدس) زرتشتیان، اوستا نام دارد و دارای پنج بخش یسنا(سرودهای اشوزرتشت تنها گاتها است كه، بخشی از یسناست)، یشت‌ها، وندیداد، ویسپرد و خرده‌اوستا است.

یاری نامه‌:

1- بهار، مهرداد(1386). از استوره تا تاریخ، چشمه، تهران.

2- پورداود، ابراهیم(1377)یشت‌ها، دو جلد، اساتیر، تهران.

3- رستگار فسایی، منصور(1388). فرهنگ نام‌های شاهنامه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،تهران.

4- فرنبغ دادگی(1378). بندهشن، گزارنده: مهرداد بهار، توس، تهران.

5- قریب، بدرالزمان(1379). «نوروز جشن بازگشت به زندگی، جشن آفرینش و جشن تجلی عناصر فرهنگ مدنی»، مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز، سازمان میراث فرهنگی کشور،تهران.

6- معین، محمد(1377). فرهنگ معین، امیرکبیر، تهران.

یتا اهو

یتا اهو

یَتا اَهو Yaθā ahu

یَتا . اَهو . وَئیرْیوُ … اَتا . رَتوش . اَشات چیت . هَچا…

وَنْگْهِ-اوش . دَزدا . مَنَنگْهوُ . شْیَئوُ تَنَنام . اَنْگْهِ-اوش . مَزدائی

خْـشَتْـرِمچا . اَهورائی . آ… ییم . دریگوُ بیوُ . دَدَت . واستارِم …

 

Yaθā . ahu . vairyo

Aθā . ratuš . ašāt-čit . hačā

Vangheuš.dazdā.manangho.šyaoθananām. angheuš. Mazdāi…

Xšaθrem-čā.Ahurāi.a  yim.drigubyo.dadat.vāstārem…

همانگونه که رهبر دنیوی را (تنها از روی راستی اش) برمی گزینیم، به همانگونه رهبر دینی را از برای راستی اش (می پسندیم)

اندیشه نیک (بر همه) ارزانی باد، تا کارهای زندگانی از روی خرد و به نام مزدا سامان یابد.کسی براستی نیرومند است که نیاز ستمدیدگان را برآورده سازد.

————————-

بشنوید با صدای موبد کامران جمشیدی

 

 برگرفته از 

 

گاتاها- چند بند نمونه

گاتاها- چند بند نمونه

———————————————————

سرآغاز اهنوت گاتها- یسنا هات ٢٨

یانیم  مَنو  یانیم  وَچو  یانیم  شْـیَئوتْنِم

Yā-nim ma-no yā -nim va-čo y ā-nim šyao-θnem

اَشَـئونوُ  زَرَتوشـْتْـرَهِ

ašauno  Zaraθuštrahe.

فْـرا  اَمِـشا سْـپِنتا  گـاتـائـو  گِئورْوائین

frā a-mešā spentā Gāθå geurvāin

نِمـو  وِ  گاتائـو  اَشَئونیــش

nemo ve Gāθå ašaoniš.

سراسر اندیشه و گفتار و کردار اشو زرتشت

یانش (بینش) است.

بشود که آن گسترش دهندگان  همیشه  جاوید

گاتها را پیش گیرند    و گسترش دهند.

نماز به شما ای گاتهای اشو،

ای سرودهای راستین.

Yanim mano

————————————————-

اهنوت گاتها ـ یسنا ـ هات ٢٨ ـ بند١

اَهـیا  یـاسـا  نِـمَـنْـگْها

Ahyā yāsā nemanghā

اوسْـتانَ   زَسْـتوُ رَفِـذْرَهْـیا

ustāna zasto rafezrahyā

مَئینیِه‌اوش  مَـزدا  پُـئورْویم  سْـپِـنْـتَـهْیا

mainyeuš Mazdā pourvim spentahyā

اَشـا  ویسْـپِـنْگ  شْـیَـئو‌تِـنا

ašā vispeng šyaoθenā

وَنْـگْهِ‌اوش  خْـرَ‌توم  مَـنَـنْـگْهوُ

vangheuš xratum manangho

یا خْـشْنِویشا  گِئوشْ‌چا  اورْوانِم

yā-xšnevišā geuščā urvānem

پیش از هر چیز ای مزدا،

با دستهای  برافراشته ترا نماز برده

و یاری سپنتامینو را خواستارم .

باشد که کار و کردارم

از خرد وهومنی برخیزد   و هماهنگ با اشا باشد

تا که روان جهان خشنود گردد.

28-1

———————————————————————

اهنوت گاتها ـ یسنا – هات ٢٨ – بند ٢

یِه  وائوُ  مَزدا  اَهورا

Ye vå Mazdā Ahurā

پَئیری- جَسایی  وُهو  مَنَنْگها

pairi-jasāi vohu managhā

مَئیبیو  داوُئی  اَهوائوُ

maibyo dāvoi ahvå

اَسْـتْوَ تَسچا  هْیَتْـچا  مَنَنْـگْهوُ

ast-vatasčā hyatčā manangho

آیَپْـتا  اَشاتْ  هَچا

ayaptā ašāt hačā

یائیش  رَپِنْـتوُ   دَئیدیت  خواتْرِه.

yāiš rapento daidiθ xvāθre.

ای هستی بخش دانای بزرگ

با اندیشه‌ای پاک و دلی روشن

به تو روی می‌آورم،

مرا از پاداش زندگی مادی و مینوی

که گروندگان را به خوشبختی می‌رساند

برخوردار کن.

28-2

————————————————–


اهنوت گاتها ـ یسنا – هات ٢٨ – بند ۴

یِه  اوروانِم  مِن  گَئیرِ

Ye urvānem men gaire

وُهو  دَدِ  هَترا  مَنَنْگها

vohu dade haθrā managhā

اَشیْشْچا  شْیَئوُتَنَنام

ašiš-čā šyao-θananām

ویدوش  مَزداو  اَهورَهْیا

viduš Mazdå Ahurahyā

یَوَت  ایسائی  تَواچا

yavat isāi tavāčā

اَوَت  خْسایی  اَ اِشِه  اَشَهْیا

avat xsāi aeše ašahyā

 بی گمان من روانم را با اندیشه نیک همساز میکنم

و می دانم که هر کاری

که برای خدای دانا انجام گیرد

چه پاداشی دارد.

تا تاب و توانایی دارم

آیین راستی را به همه خواهم آموخت.

28-4

———————————————————————-

اهنوت گاتها ـ یسنا – هات ٢٨ – بند ١٠

اَت یِنْگ  اَشائَتْ چا  وُئیسْتا

At yeng ašāat-čā voistā

وَنْگْهِه اوشچا  دَاُتِنْگ  مَنَنْگهوُ

vanghe-uščā dåθeng manangho

اِرِتوِنگ  مَزدا  اَهورا

ereθveng Mazdā Ahurā

اَ اِ ئیبیوُ  پِـرِناُ  آپَنائیش کامِم

a-e-ibyo perenå āpanāiš kāmem

اَتْ  وِ  خْشْمَ ئیبیا  اَسونَاُ

at ve xšma-ibyā asunå

وَئِذاُ  خْرَ ئیتیا  وَئینْتیا  سْرَوا ئوُ

Vaeźå xraiθyā vaintyā sravå.

ای مزدا اهورا

تو را نیایش کرده و از تو می‌خواهم،

نیک اندیشان و نیکوکاران و همه کسانی را

که در راه راستی و سازندگی گام برمی‌دارند، کامروا سازی.

به خوبی آگاهیم که نیایشی که از روی راستی

و از جان و دل برآید،

هیچگاه بدون پاسخ نخواهد ماند.

۲۸-۱۰

———————————–

اهنوت گاتها ـ یسنا – هات ٣٠ – بند ٩

اَتْچا  توُیی  وَاِمْ  خْیاما

At-čā toi vaem xyāmā

یوُیی  ایمْ   فْرَ‌شِم  کِرِنَئونْ   اَهومْ

yoi im frašem kerenaon ahum

مَزدائوُسْچا  اَهورائوِنْگهوُ

Mazdås-čā Ahurå-vengho

آموُ یَسْتْرا  بَرَنا  اَشـاچا

āmo-yastrā baranā ašā-čā

هْیَت  هَترا  مَنائـو  بـَوَت

hyat haθrā manå bavat

یَترا  چیس تیش  اَنْگهَت  مَئِتا

yaθrā čis-tiš anghat maeθā

 

بیاییم از کسانی شویم

که این زندگانی را تازه می کنند

ای خداوندان خرد و ای آورندگان خرسندی

از راه راستی و درستی بیایید

همه در آنجا که دانش درونی است

یک پارچه همرای و همراه باشیم.

۳۰-۹

—————————————

اشتود گاتها ـ یسنا – هات ۴٣ – بند ١

اوشْتا  اَهمایی  یَهمایی  اوشْتا  کَهمایی  چیت

Uštā ahmāi yahmāi uštā kahmāi čit

وَسِخْـشْـیانْس  مَزدا  دایاتْ  اَهوروُ

vasexšyāns Mazdā dāyāt Ahuro

اوتَ‌یوئی‌تی تِویشی  گَت توُیی  وَسِمی

utayuiti teviši gat toi vasemi

اَشِم  دِرِدْ‌یایی تَتْ  موُیی دا  آرْمَ ایتِ

ašem deredyāi tat moi dā ārmaite

رایو  اَشیشْ  وَنْـگْـهِئوش  گَـئِم  مَنَـنْـگهوُ

rāyu ašiš vengheuš gaem manangho

 

خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم سازد.

چنین است خواست اهورامزدای چاره‌ساز.

از این روی ما خواستاریم که با نیروی راستی و پایداری

نیاز یکدیگر را برآورده سازیم.

ای آرمیتی،

ما را در زندگی از بینایی راستین

و منش پاک برخوردار ساز.

۴۳-۱

————————————————

اهنوت گاتها ـ یسنا – هات ٣١ – بند ١١

هیَت  نِ  مَزدا  پَئُورویم

hyat ne mazdā paourvim

گَئِتاوُسچا  تَشوُ  دَئِناوُسچا

gaeθåscā tašo daenåscā

ثوا  مَنَنگها  خرَتوش چا

θwā mananghā xratušcā

هیَت  اَستوَنتِم  دَداو  اوشتَنِم

hyat astvantem dadå uštanem

هیَت  شیَئوثَناچا  سِنگهاس چا

hyat šyaoθanācā senghāscā

یَثرا  وَرِنِنگ  وَساو  دایِتِ

yaθrā vareneng vaså dāyetê.

ای مزدا، هنگامی که در آغاز

با اندیشه خویش

برای  ما تن و خرد و یابش آفریدی

و به تن ما جان دمیدی

وبه ما توانایی گفتار و کردار دادی

خواستی که ما باور خویش را به دلخواه برگزینیم

۳۱-۱۱

—————————

اهنوت گاتها ـ یسنا – هات ٣٠ – بند ٢

سرَئوُتا  گِئوشائیش  وَهیشتا

Sraotā geušāiš vahištā

اَوَئِنَتا  سوچا  مَنَنگها

avaenatā sucā mananghā

آوَرِناو  ویچیثَهیا

āvarenå viciθahyā

نَرِم نَرِم  خوَخیایی  تَنویِه

narem narem xvaxyāi tanuye

پَرا  مَزِ  یاوُنگهوُ

parā maze yångho

اَهمائی  نِ  سَزدیایی  بَئودَنتوُ  پَئیتی

ahmāi ne sazdyāi baodanto paiti.

پس، بهترین گفته ها را بگوش بشنوید

و با اندیشۀ روشن بنگرید

سپس هر مرد و زن از شما برای خویشتن

از میان این دو راه برگزینید

این آیین را پیش از روز بزرگ (گزینش)

نیک دریابید  ، آگاه شوید و آگاهی دهید

۳۰-۲

——————————————–

برگرفته از 

http://mobedjamshidi.com

کم نا مزدا

کم نا مزدا

 

کِم نا مَزدا

کِم . نا . مَزدا . مَوَایتِه . پایوم . دَداو .

هْیَت . مادْرِگْواو . دیدَرِ شَتا . اَاِ . نَنْگْهِ

اَن یِم . تْوَهمات.آتْرَسچا. مَنَنْگ هَسچا .

یَیاوُ . شْیَئوُتَنائیش .  اَشِم . تْرَاُشتا . اَهورا 

تام . موُئی . دانْستْ وام . دَئِنَیائی . فْراوَاُچا 

کِه . وِرِتْرِم . جا . تْوا . پوُئی . سِنْگْها…

یوُئی.هِنْتی.چیترا.موُئی.دام.اَهوم بیش.رَتوم.چیژدی…

اَت . هوُئی . وُهو . سْرَئوشُ . جَنْتو . مَنَنْگها . مَزدا . اَهمائی . یَهمائی . وَشی . کَهمائی چیت

 

Kem nā Mazdā

Kem.nā.Mazdā.mavaite.pāyum.dadāt.hyat.mā. dregvå.didare.šatā.ae nanghe…

Anyem.θvahmāt.āθrasčā.manang hasčā. yayå.šyao θanāiš.ašem.θraoštā.Ahurā …

Tām.moi.dānstvām.daena yāi.frāvaočā …

Tat.twā.peresā.ereš moi.vaočā.Ahurā…

Ke.vereθrem.jā.θvā.poi.senghā.yoi.henti…

Čiθrā.moi.dām.ahum biš.ratum.čizhdi.at.hoi. vohu.sraošo.jantu.mananghā.

Mazdā.ahmāi.yahmāi.vaši.kahmāi čit…

 

هنگامی که دروغکار به آزار من کمر می بندد،

چه چیزی بهتر از روشنایی و گوهرِ  خرد من را نگاهبان می باشد؟

از پرتو اندیشه روشن و بهمنشی است ای اهورا

که کار و کردارها هماهنگ با اشا و راستی می گردد.

بینش مرا از این دانش روشن گردان.

چه کسانی  در پیروی از آموزش های تو (زرتشت) کامیابند؟

آن کسانی را که  راهنمایان خردمند  و درمانگر هستی هستند، به ما بنما تا ارج نهیم

بی گمان خرد، آن کسانی را خواستار است

که با منش نیک خویش نگاهبان جانها (سروش) باشند

————————————————————

بشنوید با صدای موبد کامران جمشیدی

Kemna Mazda

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

هاون – گاه بامدادی

هاون – گاه بامدادی

گاه هـاوَن

(از سر زدن خورشید تا نیمروز)

 

خْشْنَئوتْرَ. اَهورَه . مَزداو  اَشِم وُهو  (١)

فْرَوَرانِه . مَزْدَ یَسنو . زَرَتوشْـتْریش . ویدَئِوُ. اَهورَ. تْـکَئِشوُ

هاوَنِ اِ . اَشَئـونِ . اَشـَهِ . رَتـْوِه  – یَسنـائیـچه . وَهمائیچـه . خْشْنَئوُ ترائیچه . فْرَسَـس تـَه یـَه اِچـه 

ساوِنْـگهِ اِ . ویسیائیـچَه . اَشـَئونِ . اَشـَهِ . رَتـْوِه  – یَسنـائیچه . وَهمائیچه . خْشْـنَـئـوُ تـْرائـیـچه . فْـرَسـَس تـَه یـَه اِچه 

هاوَنـیم . اَشَـوَنـِم . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده 

هُـئورْوَتـاتـِم . اَشَـوَنـِم  . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده 

اَمِـرِتـاتـِم . اَشَـوَنـِم  . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده 

آهـوئیـریـم . فـْرَشْنـِم . اَشَـوَنـِم  . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده.

آهوئیریم . تْکَئِشِم . اَشَـوَنـِم  . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده 

اشم . وهو . (١)

 

Hāvan gāh

(from rise to noon)

 

Xšnaoθra . Ahurahe . MazdāoAšem vohu

Fravarāne.Mazdayasno.Zaraθuštriš.vidaevo.Ahura-tkaešo..

Hāvane e.aša one . ašahe . raθve – Yasnāiča . vahmāiča. xšnaoθrā iča . fra sasta ya eča 

Sāvenghe e . visyāiča . aša one . ašahe . raθve – Yasnāiča . vahmāiča . xšnaoθrā iča . fra sasta ya eča 

Hāvanim.ašavanem.ašahe.ratum.yazamaide

Haurvatātem . ašavanem . ašahe . ratum . yazamaide …

Ameretātem.ašavanem . ašahe . ratum . yazamaide …

Āhuirim . frašnem . ašavanem . ašahe . ratum . yazamaide 

Āhuirim . tkaešem . ašavanem . ašahe . ratum . yazamaide 

Sāvangheem . visimča . ashavanem . ashahe. ratum . yazamaide Ashem . vohu . (1)

 

گاه بامدادی

(از سر زدن خورشید تا نیمروز)

به خشنودی اهورامزدا.

برمی گزینم که مزدا پرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورامزدا باور داشته باشم.

به هنگام پیش از نیمروز، نماز و نیایشم را از روی اشویی (پاکی درون و برون) به جا می آورم و با خشنودی زندگی را ارج گذاشته آن را جشن می گیرم.

درود  به همه  روستاییانی که در راه اشویی پیشگام بوده،  برای آبادانی جایگاه زندگی خویش می کوشند و خود را برای پرستاری از زندگانی  آماده می گردانند تا به خشنودی برسند.

گرامی می دارم  بامداد پاک  را، و خرداد امرداد، شادباشی دیرپا را.

می ستایم کیش اهورایی و آیین راستی را.


———————————————————–

بشنوید با صدای موبد کامران جمشیدی

Haavan

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

نیایش چهار سوی (گیتی)

نیایش چهار سوی (گیتی)

اشم وهو (١)

نِموُ . آاُنگْهام . اَسَنگْهامْچَ . شوُئیترَ نامچَ . گَئوُ یَـئُیی. تینامچَ. مَئِثْ نَنامچَ . اَوُ-خْوَرِنَنامچَ . اَپامچَ .

زِمامچَ . اوروَرَنامچَ . اَنگْ هاوُسچَ . زِموُ . اَوَنگْ هِچَ . اَشْنوُ . واتَ هِچَ . اَشَئونوُ . سْتِرام . ماُنگهُ

هْورُ . اَنَغرَنامچَ . رَئوچَنگْهام . خْوَذاتَنام . ویسپَنامچَ . سْپِنتَهِ مَئین یِئوش . دامَنام . اَشَئونام .

اَشَئونینامچَ . اَشَهِ رَتوام اشم وهو (١)

Ašem vohu (1)

Nemo āonghām asanghāmča šoiθranāmča gaoyaoitināmča maeθananāmča avo-xvarenanāmča apāmča zemāmča urvaranāmča anghāosča zemo avangheča ašno vātaheča ašaono strām māongho huro anaghranām raočanghām xvaźātanām vispanāmča spentahe mainyeuš dāmanām ašaonām ašaonināmča ašahe raθwām. Ašem vohu (1)

من فروتنانه و مهرورزانه سر فرود می آورم در برابر همۀ شهرها، دشت ها، زمین، آبهای روان، آسمان، درختان،

خورشید، ماه، ستارگان و همۀ مردم راست و اشویی

———————————————————–

بشنوید با صدای موبد کامران جمشیدی

4 Su

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com